آموزش و پرورش و میراث های بر جا مانده!

محمدرضا نیک نژاد،روزنامه اعتماد،8 مهرماه 93

(این یاداشت با نام "میراث بر جا مانده ی آموزش و پرورش پیشین" به چاپ رسیده است)

در آستانه آغاز سال آموزشی خبری های اقتصادی در زبان فرادستان نهاد آموزش بسامد فراوانی یافته است.  کسری بودجه پنج هزار میلیاری و هزینه کرد 99 درصدی بودجه برای دستمزد فرهنگیان،بازنشستگی پیش از موعد 25 هزار فرهنگی،تعدیل ده درصدی نیرو در دو – سه سال آینده و .... بخشی از این خبرهاست. موضوع پیشخور شدن ردیف های استخدامی در دولت پیشین و ناتوانی در استخدام نیروهای تازه،فرارِ رو به جلوی سامانه آموزشی در زدن دست رد به سینه نیروهای حق التدریس و مربیان پیش دبستانی است و .... یادآور ناخوشی سختِ سامانه آموزشی کشور.

گرچه از هنگام پاگرفتن آموزش و پرورش نوین در ایران و گنجاندن هزینه کرد آن در سبد بودجه دولت،همواره اعتبارات این نهاد با کمبود روبرو بوده،اما در دوران هایی این کمبود،دست اندازهای بلندی بر سر راه حرکت لنگان لنگان آن پدید آورده است. برای ریشه یابی دشواری های اقتصادی کنونی باید نگاهی به گذشته بیندازیم. واپسین سکاندار سامانه آموزشی در دوت پیشین،پس از سال ها تجربه نمایندگی به وزارت رسید. در دوران نمایندگی به نهادهای صنفی نزدیک شده و در برخی گردهمایی های اعتراضی فرهنگیان،خویش را همراه و دردآشنای آنها نشان داد و چند بار نیز نمایندگانِ آنها را در مجلس ملاقات نمود.  از این رو فرهنگیان گزینش او را به فال نیک گرفتند و باور حاکم این بود که وزیر تازه با همه کاستی های آموزش و پرورش آشناست و می تواند سر و سامانی به گرفتاری های این وزارتخانه بدهد. اما پس از به دست گرفتن رهبری نهاد آموزشی نه تنها گره ای از گرفتاری های کهنه آموزش و پرورش – از آن میان دستمزد فرهنگیان -  گشوده نشد بلکه با ورود به برخی طرح های فرا وزارتخانه ای مانند "سند تحول بنیادین" و اجرای شتابزده و گزینشی بخش هایی از آن،این گره کور را به مرحله های دشوارتری وارد نمود. وزارتخانه ای که کمبود بودجه بخشی از ساختار آن شده است،تابِ پیشبردِ بیش از هفتصد برنامه در سال را نداشت! این رفتارهای شعارگونه،در اوج تحریم های هسته ای انجام گرفت و با توجه به آزاد شدن بهای دلار و کاهش ارزش واحد پول ملی در برابر آن،اعتباراتِ آموزش و پرورش در یکی – دو سال،از دوازده میلیارد دلار به هفده هزار میلیارد تومان یعنی نزدیک پنج میلیارد دلار! رسید و گرفتاری های مالی بیش از بر سه برابر گردید. اما شگفت آورترین عمل دولت دهم در سال پایانی آن رخ داد. در زمانی که وزیران پیشین - مانند علی احمدی - در پی کاهش نیرو و ساماندهی آن بودند،حاجی بابایی با استخدام بی سرو صدا و بیرون از ضابطه 116 هزار نیرو،آموزش و پرورش را درگیر شرایط سختی نمود و این در حالی بود که هزاران آموزگارِ حق التدریس و مربی پیش دبستانی،سال ها چشم براه استخدام بودند. این رفتار پنهانی،بیش از دوهزار میلیارد تومان بار مالی تازه برای کاربدستان کنونی آموزش و پرورش پدید آورده و این شوک نا بهنگام و مهار نشدنی آنها را وادار نموده که برای کاهش پیامدهای آن به اندیشه تعدیل نیرو بیفتند. به باور نگارنده این رفتارِ کاربدستان پیشین و پیامدهای ناخوشایند آن برای سامانه آموزشی،کم از پرونده ی بورسیه های غیر قانونی در وزارت علوم ندارد و بی گمان گره ای است که به این زودی ها باز نخواهد شد.

اما امروز و در آستانه مهرماه از سویی شمشیر استیضاح مجلس بالای سرِ وزیر تیزتر از همیشه است و کمبود بودجه پنج هزار میلیارد تومانی دیر یا زود گریبان فرادستان آموزشی را می گیرد. اجرای ناکارآمدِ بیمه طلایی، پافشاری بر برخی از دگرگونی های ساختاری مانند بازگرداندن پنجشنبه ها به روزهای آموزشی- جدای از این که با آن همراه باشیم یا نه،دل نگرانی های اقتصادی و اجتماعی فرهنگیان، نارضایتی آنان از روند کُند دگرگونی های وعده داده شده در سخنان رییس جمهور روحانی و وزیر آموزش و پرورش،مدارای بیش از اندازه وزیر با نیروهای به جا مانده از دولت پیشین و سنگ اندازی های آنها و .... وزیر را در جایگاه سستی نسبت به نیروهای مخالف – چه در مجلس و چه در میان فرهنگیان - قرار داده است. در این شرایط بهترین راه شاید بازگشت وزیر و کارگزارانش به سوی فرهنگیان باشد. بی گمان بسیاری از گرفتاری های امروز آموزش و پرورش میراث دولت پیشین است. وزیر آموزش و پرورش باید بتواند افکار عمومی فرهنگیان را با خود همراه کرده و آنها را در جریان گرفتاری های فراوان خویش قرار دهد و این تنها زمانی رخ می دهد که صاف و پوست کنده با آنها سخن بگوید و گرفتاری ها را برایشان توضیح دهد. شاید نمایندگان تندرو از دولت و دولتمردان هراسی نداشته باشند،اما بی گمان از افکار عمومی می ترسند. پس امید است که سال آموزشی تازه سالی گردد که افزون بر کاهش گرفتاری های مالی آموزش و پرورش،شاهد نزدیکی بیشتر فرهنگیان و وزیر باشیم.     

  http://etemadnewspaper.ir/Released/93-07-08/93.htm                     

                 

 

"دیگری" در پرانتز


مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،8 مهر 93

1.    زنگ زده می گوید نمی شود چهار ماه زودتر خانه را تخلیه کنید،فرزندم در یکی از دانشگاه های تهران قبول شده و می خواهد بیاید تهران،گفتیم خانه ی دیگری برایش نگیریم و بیاید در خانه ی خودمان بنشیند. گفتم من شرایطش را ندارم و تا پایان قراردادمان چهار ماه دیگر مانده. گفت اما برابر قرارداد،من می توانم به شما بگویم زودتر بلند شوید و شما هم یک ماه فرصت دارید خانه ی دیگری برای خودتان پیدا کنید. گفتم در قرارداد رضایت دوطرف هم شرط شده،و من  هم اکنون،نه راضی ام و نه شرایطش را دارم. گفت پس نمی شود نصف رهن،یعنی بیست میلیون تومان را بگیری و به جایش ماهانه ششصد هزار تومان اجاره بدهی؟ گفتم من همه ی حقوقم یک میلیون تومان است،الان هم دارم دویست هزار تومان اجاره می دهم،یعنی من از یک میلیون حقوق،هشتصدهزار تومان اجاره بدهم؟ گفت نمی دانم ولی به هر صورت ما هم گرفتاریم،یک کاری بکن و خبرش را هم به من بده،تا ببینیم چه کار باید بکنیم. 

2.    صاحب خانه روز نخست مهر بود که زنگ زد. اما در همان روز و پس از پایان مدرسه،خواستم بیایم خانه. پس از بیست و چهار سال،برای نخستین بار بود که با کت و شلوار به مدرسه رفته بودم؛کت و شلواری نو و تمیز تمیز. یکی از دکان داران نزدیک مدرسه داشت با جوی آب،موتورش را می شست. نزدیک که شدم سطل آبی روی موتورش ریخت. شلوار من و یکی دیگر از عابران خیس شد. گفتم مرد حسابی نمی بینی ما داریم رد می شویم؟ نمی شد بگذاری ما برویم و بعد آب بریزی؟ خندید و گفت : ببخشید کمی عجله دارم! مشتری آمده در ِ دکان خواستم این سطل را بریزم و بروم ببینم چه می خواهد.

3.    آمدم رفتم مترو. جای نشستن نبود. سرپا ایستادم. دو سه نفر آن ور تر،پیرمردی هم سرپا ایستاده بود. چند ایستگاهی که رفتیم مرد میانسالی که روبروی من نشسته بود- که اگر برمی خاست من می توانستم جایش بنشینم- خواست پیاده شود. نیم خیز شد و بدنش را کشید و دست پیرمرد را گرفت و به جای خودش نشاند. مرد "بخشنده" که رفت پیرمرد با حالتی که می شد دریافت کمی خجالت کشیده گفت آقا جای شماست و شما باید بنشینید. گفتم نه،خواهش می کنم. کناری ام آهسته در گوشم گفت از بالای خلیفه بخشید؛مرد حسابی اگر می خواهی جایت را به کسی بدهی وقتی خودت نشسته ای باید بلند بشوی،نه زمانی که می خواهی بروی!

4.    ایمانوئل لویناس را فیلسوفی از فیلسوفان اخلاق می نامند. هسته ی بنیادین رویکرد اخلاقی لویناس،"دیگری" است. اخلاق به نزد او هستی شناسانه نیست بلکه از "دیگری" که باید دگربودگی او را بپذیری ریشه می گیرد. کاش ما هم کمی به "دیگری" بیندیشیم. 

http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=64&pageno=20

 

بیانیه بیش از 100 تن از معلمان ایران به مناسبت بازگشایی مدارس در مهر 93


در حالی به استقبال مهر وبازگشایی مدارس می رویم که نابسامانی ها آموزش و پرورش در حوزه های مختلف، چشم انداز درخشانی را برای معلمان و دانش آموزان به تصویر نمی کشد.جدای از مشکلات ساختاری در نظام آموزشی در طی سال های پس از انقلاب، 8 سال بی مدیریتی و بی برنامگی در عرصه آموزش در دوره احمدی نژاد، نظام آموزشی را با چالش های جدید روبرو کرده بود و اینک بعد از گذشت یکسال از حاکمیت حسن روحانی و همفکرانش، در همچنان برهمان پاشنه می چرخد. دولت جدید نه تنها بر مشکلات پیشین فائق نیامده  است بلکه مشکلات جدیدی را نیز بر حجم مشکلات آموزش عمومی، مشکلات معلمان، دانش آموزان و خانواده ها نیز افزوده است.

فانی در حالی به احصای مشکلات و دسته بندی آنان در آموزش وپرورش می بالد که حتی یک راهکار عینی و ملموس برای حل تضادهای پیشرو، ارایه نکرده است. مشکلات معیشتی و رفاهی معلمان از قبیل پایین بودن دستمزد، عدم برخورداری از حمایت های اجتماعی و فرهنگی همچنان پابرجاست. بیمه تکمیلی ایران به خاطر سوء مدیریت از پرداخت بدهی ها امتناع می کند، بیمه پایه و تکمیلی فعلی، ناکارآمد و غیر شفاف است و تعهداتش در خور خانواده بزرگ معلمان نیست و در حال حاضرمسأله بیمه درمانی،  پیش از گذشته به یک معضل جدی تبدیل شده است، انبوه شکایات و گزارش ها در این زمینه خود گواهی بر این اوضاع نابسامان است.

نابسامانی اقتصادی امنیت شغلی معلمان را در سطوح مختلف دچار مشکل نموده است، این عدم امنیت در ابعاد مختلف قابل بررسی است. تعداد زیادی از معلمان رسمی به خاطر مشکلات اقتصادی به شغل دوم روی آورده اند و برخی از آنان معلمی را فقط به خاطر برخورداری از حقوق بازنشستگی ادامه می دهند. وضعیت معلمان شاغل به صورت غیررسمی در بخش دولتی و خصوصی وحشتناک است ،حتی تعدادی از آنان با حداقل حقوق 2 سال پیش مشغول به کار هستند. مدیران مدارس خصوصی در حالی که از دادن حقوق قانونی طفره می روند، هر لحظه می توانند  این معلمان غیر رسمی را اخراج نمایند. در بسیاری از این مدارس یا خبری از بیمه تامین اجتماعی نیست و یا حق بیمه را به صورت کامل از معلم دریافت می کنند.

مربیان پیش دبستانی از حداقل امنیت شغلی برخوردار نیستند، دولت و مجلس با مساله استخدام آنان برخورد سیاسی می کند، جدای از آن دستمزد آنان با ساعات کار متناسب نیست، از مزایای حداقلی مانند بیمه تامین اجتماعی برخوردار نیستند و بخاطر خودسری مدیران مراکز پیش دبستانی و عدم نظارت دولتی بدون قرارداد مجبور به کار هستند. در طی روزهای اخیر نیز شاهد اعتراضات این دسته از همکاران خود بودیم که دولت  از طریق حراست، احضار و تهدید پاسخ آنان را داد.

اما مشکلات نظام آموزشی تنها محدود به معضلات رفاهی و معیشتی معلمان نیست، بلکه قسمت اعظمی از مشکلات مربوط به وضعیت نیروی انسانی و عدم مدیریت آن است. ما در حالی در برخی مناطق و نقاط کشور با کمبود نیروهای متخصص و کیفی روبرو هستیم ،که در برخی از ادارات معلمان مجرب به خاطر مازاد نیرو مجبور به کار در بخش غیرمرتبط هستند. نسبت نیروهای ستادی و ناکارآمد در وزارتخانه و نیروهای آموزشی غیرعلمی، ناهماهنگ و هزینه بر است.برای نمونه امسال در استان خوزستان نیروهای خدمتگزار( بخش خدمات ) مدارس را به عنوان معلم پایه اول ابتدایی به کار گرفته اند .در یک چنین شرایطی با توجه به آمار غیرواقعی، وزیر از تعدیل نیرو سخن می گوید در حالی که ما نیازمند به استفاده از نیروهای جدید و حرفه ای برای بخشهای مختلف آموزشی هستیم. به عنوان مثال ما با استانداردهای جهانی در بخش مشاوره در مدارس و هدایت تحصیلی دانش آموزان فاصله نجومی داریم. در استان تهران بسیاری از کلاس ها بالای حد استاندارد با جمعیتی بیش از 33 نفر تشکیل می شود که  این مساله در مناطق حاشیه ای بسیار مشهودتر است.

در کنار مشکلات فوق مساله خصوصی سازی آموزش به عنوان یک چالش اساسی دیگر در طی یکسال گذشته، آینده آموزش عمومی و رایگان را به مخاطره انداخته است. عزم مصمم دولت برای خصوصی سازی در یکسال گذشته، از حوزه آموزش و پرورش شروع شده است. خرید خدمات آموزشی از طریق خرید 500 هزار صندلی خالی مدارس خصوصی، دادن بسته های حمایتی و تشویقی به سرمایه گذاران در بخش آموزش، فروش مدارس با موقعیت تجاری در تهران، دریافت پول تحت عنوان کمک به مدرسه به اشکال مختلف، گسترش مدارس هیات امنایی تحت لوای مشارکت مردمی با هدف تمایزگذاری بین مدارس عادی با هدفزمینه سازی برای گرفتن شهریه، گمانه زنی برای ورود صاحبان صنایع به حوزه آموزش در مدارس فنی و کار و دانش و ... نمونه هایی از برنامه دولت برای حذف آموزش عمومی است.

در سایه غلبه نگاه سودمحور دولت به مساله آموزش، آموزش کیفی دچار بحران اساسی شده است. مفاهیم اساسی انسانی در آموزش و پرورش ما جایی ندارد، مدرسه محلی برای تمرین همیاری، مشارکت، رشد خلاقیت و دموکراسی نیست. از محتوای کتاب ها تا شیوه تدریس معلمان و فضای آموزشی و شیوه مدیریت در مدارس،هیچ کدام در پی آموزش کیفی به دانش آموزان نیست. دستورالعمل های بوروکراتیک، عدم اختصاص بودجه در حوزه پژوهش، ارزشیابی کمّی و بی محتوای معلمان و دانش آموزان، تدوین محتوای آموزشی بدون توجه به نیاز دانش آموزان و نظرات معلمان، به گفتمانی در آموزش عمومی منجر شده است که آن را از محتوای کیفی و انسانی خارج کرده است و تکنیکی  و کالایی شدن آموزش یکی از وجوه آن است.

در سایه سیاست های فوق و علی رغم ادعای مسئولان در سال گذشته شاهد افزایش ترک تحصیل دانش آموزان بودیم. هرچند دولت از ارائه آمار دقیق چون دولت های پیشین امتناع می کند اما تجربه کاری ما در کلاس هایمان مؤید این امر است. بالا رفتن هزینه های زندگی و آموزش، خانواده های کم درآمد و فرزندانشان را به مرحله ترک تحصیل کشانده است .نکته ی دیگر این جاست که بعد از ثبت ترک تحصیل به عنوان وضعیت دانش آموز، مشاوران مدارس و ادارات اصلا برای چرایی مسأله پیگیری به عمل نمی آورند و وضعیت دانش آموز را تعقیب نمی کنند. در کنار دانش آموزان ترک تحصیلی، امروز مساله کودکان بازمانده از تحصیل نیز یک معضل جدی است. این کودکان اغلب به خاطر فقر اقتصادی و فرهنگی خانواده قادر به رفتن در مدرسه نیستند و اکثریت آنها ارتش کودکان کار را تشکیل می دهند. در برخی موارد نیز به خاطر مشکلات ثبت احوالی مانند فقدان شناسنامه یا مغایرت ثبتی از تحصیل محروم می شوند. وجود 300 کودک فاقد شناسنامه محروم از تحصیل در شهرستان نیمروز استان سیستان و بلوچستان فاجعه ای در خور توجه است. بخش دیگری از این کودکان متعلق به خانواده های مهاجر به خصوص کودکان افغان هستند که دولت با آنها سلیقه ای و سیاسی برخورد میکند. به عنوان نمونه با شروع ثبت نام سال جدید مقرر شد که از آنان شهریه ای اخذ نشود اما در آستانه شروع سال تحصیلی خبر از صدور بخشنامه ای برای اخذ شهریه 150 هزار تومانی از آنان  به گوش می سد.

مشکلات فوق در عرصه آموزش عمومی کشوری که حاکمانش حق تشکل یابی و مشارکت اصناف در سرنوشت خود را محدود به مجوز و سلایق سیاسی جناح ها، کرده اند امری بدیهی است. بررسی ها نشان می دهد که در کشورهایی که به لحاظ توسعه و شاخص آموزشی در رتبه بالاتری قرار دارند اتحادیه های صنفی و آموزشی نیز قدرتمند و مؤثر هستند. متاسفانه مساله تشکل یابی معلمان با مشکلات عدیده ای روبرو است و دولت کوچکترین حقی برای تشکل یابی مستقل معلمان و سایر اصناف قائل نیست. به عنوان نمونه تشکیلات کارگری مستقل در طی سال های اخیر به صورت قهرآمیز حذف و سرکوب شده اند، برخی فعالان صنفی معلمان با زندان های طولانی مدت ، تبعید ، توبیخ شده اند و اعتراضات پرستاران در نطفه خفه شده است.

 دولت روحانی در بدو کار خود، با طرح حمایت از فعالیت تشکل های مجوزدار، زمینه برخورد جناحی و باندی با مساله تشکل های صنفی معلمان را گشود. اما خارج از دولت نیز برخی از سازمان ها و انجمن هایی که نام معلم را با خود یدک می کشند منافع جناحی و سیاسی خود را بر مسایل صنفی و اساسی معلمان ترجیح می دهند. نگاهی به اخبار و جهت گیری ها این گروه ها در سایت هایشان نشان از جهت گیری آنان برای کسب قدرت سیاسی دارد. و اگر نگاه به پایین و معلمان دارند با هدف بهره برداری از موقعیت معلمان برای لابی در هرم قدرت است. حتی برخی از آنان به پیاده نظام دولت تبدیل شده اند ،حجم پیام تبریک و تسلیت آنان به مقامات وزارتی خود گواه  جهت گیری این گروه هاست.در سایه وجود چنین جریاناتی ما نمی توانیم از وجود تشکل مستقل صنفی در ایران سخنی به میان آوریم.

ما به عنوان جمعی از معلمان ایران نسبت به آینده آموزش عمومی نگران هستیم و اعتقاد داریم بایستی با توجه به مشکلات پیش رو و مستقل از حاکمیت، خواسته هایمان را بیان نماییم و برای تحقق آنها تلاش کنیم. و  نسبت به تحقق موارد زیر به تمام معلمان ، دانش آموزان و خانواده ها فراخوان می دهیم:

1.    با توجه به اعلام منابع رسمی دولت که خط فقر در ایران یک میلیون و هشتصدهزارتومان است،حداقل دستمزد هرمعلم(رسمی، غیررسمی) بایستی بالای خط فقر باشد.

2.    تسریع و تسهیل در پرداخت هزینه های درمانی،سازماندهی منظم و مدرن و غیر متزلزل اوضاع بیمه از اولویت هاست و دولت باید نسبت به رفع معضلات و تامین خدمات اجتماعی و بیمه درمانی پایه و تکمیلی اقدام فوری نماید.

3.    خصوصی سازی آموزش عمومی و رایگان تحت هرعنوان و هر شرایط نقض حقوق اساسی انسانی است و باید متوقف شود.

4.    تحصیل حق ابتدایی هر کودک(ایرانی، مهاجر) است و بایستی تمام افراد جامعه تحت پوشش خدمات تحصیل رایگان باشند.

5.    آموزش و پرورش نیاز به تعدیل نیرو ندارد نیاز به سازماندهی و مدیریت صحیح منابع انسانی دارد.

6.      اعتراض، تحصن و پیگیری مطالبات حق تمام معلمان است.ما از اعتراضات روزهای اخیر مربیان پیش دبستانی حمایت می کنیم و دولت بایستی از تهدید و ارعاب آنان دست بردارد و نسبت به استخدام و احقاق حقوق آنان اقدام فوری به عمل آورد.

7.    تبعیض درنظام آموزشی به هر شکل در حق  دانش آموزان و معلمان ممنوع است.از جمله: تبعیض جنسیتی،فرهنگی،دینی،قومیتی و زبانی باید کاملا حذف گردد.

8.    معلمان معترض به سیاست های آموزشی بایستی از آزادی و امنیت کامل برای بیان نظرات خود برخوردار باشند و معلمانی که به خاطر بیان عقیده در زندان هستند در اسرع وقت آزاد گردند.

9.    تشکل یابی حق معلمان است و این حق نمی تواند از سوی دولت ها به هرشکل و بهانه ای سلب گردد.

10.          ما به تمام معلمان برای اتحاد و تشکل یابی مستقل فراخوان می دهیم و معتقدیم حل مشکلات آموزش در ایران در گرو اتحاد، همدلی و مشارکت تمام معلمان است و هرجا ضرورت ایجاد کند بایستی با تمام زحمتکشان، پرستارن و کارگران برای تحقق حقوق اساسی و اولیه خود متحد شویم.

 

به امید جهانی بهتر

همراه با صلح

آزادی و برابری

 

 

همکار عزیز

هموطن گرامی

این بیانیه توسط جمعی از معلمان ایران تهیه شده و تاکنون بیش از 100 نفر از معلمان بیانیه را امضا نموده اند، که شامل معلمان رسمی و غیررسمی شاغل در بخش دولتی و خصوصی ، همچنین تعدادی از معلمان بازنشسته و اخراجی یا ممنوع التدریس می باشند. همچنین تا بحالبیش از 150 نفر از فعالان سیاسی، صنفی، کارگری،محیط زیست، زنان، کودکان، هنرمندان ، دانشجویی، اساتید وشهروندان عادی از حوزه های مختلف با امضای بیانیه به یاری معلمان آمده اند.

 شما نیز اگر تمایل دارید از مطالبات امضا کنندگان و  آموزش عمومی کیفی، برابر و رایگان حمایت نمایید به آدرس زیر مراجعه نموده و با امضای بیانیه در این گام سهیم باشید.

https://docs.google.com/forms/d/1sbfGf24NMwU9CW65ZLnoxCK6VKOD4xX_IWTqM-An3aY/viewform

 

با سپاس

 

 

 

 

 

 

اسامی امضا کننندگان بیانیه جمعی از معلمان ایران

اسامی معلمانی  که از بیانیه حمایت نموده اند

حوزه فعالیت

نام و نام خانوادگی

نیروی آزاد

سارا هلاله

نیروى آزاد مدارس غیر انتفاعى

کیوان نقاش پور

معلم غیررسمی

حمید جعفری

معلم رسمی دبیر فیزیک شهر قدس

حسین رمضانی سراجاری

معلم رسمی ،اموزش ابتدایی

آرام محمدی

معلم رسمی

مهدی فرجی هرمزی

معلم رسمی

مرتضی تهامی پور

معلم رسمی

منیژه رحمانخواه

معلم رسمی

محمد حبیبی

معلم رسمی

فایزه الماسی

معلم رسمی

فاطمه انصاری

معلم رسمی

علی احمدی

معلم رسمی

زهرا محمدی نژاد

معلم رسمی

راضیه بهبهانی

معلم رسمی

خدیجه پاک ضمیر

معلم رسمی

خالد رحمانی

معلم رسمی

حجت الله فضل اللهی

معلم رسمی

حسن ملوندی

معلم رسمی

جعفر ابراهیمی

معلم رسمی اموزش وپرورش

علی رضا روشن ضمیر

معلم در بخش خصوصی 20 سال سابق

هوشمند ساعدپناه

معلم پیمانی

وطن دوست

معلم بازنشسته

فاطمه ایرانی

معلم بازنشسته

عباس معارفی

معلم

محسن راجی

معلم

علی فرخی

معلم

جمال بیت سیاح

معلم

بهمن طبیب نژاد

معلم

احمد احمدی

مربی پیش دبستانی

ریحانه مباشرزاده

مدیر

یوسف دهقانی گماری

مدیر

نادر شوشتری

مدرس زبان انگلیسی- فازهای پالایشگاهی جنوبی عسلویه

حسن بصیری

مدرس غیر رسمى، فعال کارگرى و آزادى هاى مدنى

ئاسو رستمى

مدرس خصوصی در منازل

محسن زمانی

فعال کارگری، معلم هنر

محسن ثقفی

غیررسمی

جمیله آذرگشت

غیر رسمی-زنان

آتوسابهادری

غیر رسمی

مونا بیات

غیر رسمی

صدیقه پاک ضمیر

رسمی،کنشگر صنفی و رسانه ای

محمدرضا نیک نژاد

رسمی –آموزشی

رضا امیری

رسمی- تهران

محمد رضاخواه

رسمی- هنرآموز

مهدی امیوی

رسمی

وحید میرشکار

رسمی

هادی یوسف زاده

رسمی

یاسر ریگی

رسمی

مهدی یعقوبی

رسمی

مهدی صمدیان

رسمی

محمد علی جباری

رسمی

محمد حسینی

رسمی

فولادی

رسمی

فاروق قادری آذر

رسمی

علی پور احمد

رسمی

علی اصغر زارع

رسمی

علی احمدی

رسمی

عبدالجلیل خطیبی

رسمی

شهین محمدی

رسمی

شهرام حیدری

رسمی

سید محمد هاشمی زاده

رسمی

سیامک قدیری

رسمی

سعید شکفته دل

رسمی

زهره ساداتی

رسمی

زهرا ساداتی

رسمی

رضا صالحی نیا

رسمی

خدیجه پاک ضمیر

رسمی

حسین حیاتی

رسمی

حامد رحمانی

رسمی

جوادفرهادی

رسمی

جواد احمدی

رسمی

جعفر علی محمدی

رسمی

ایمان گورویی

رسمی

ایمان فرزان نسب

رسمی

اسماعیل شریفی

رسمی

احسان صفایی

رسمی

فایز کورده

رسمی

اسما خطیب

رسمى

وحید فیضى پور

رسمی

سید نظام الدین دلفانی

رسمی

غلامرضا متولی

رسمی

مهدی فرجی

رسمی

غلامرضا اکبرزاده

رسمی

علی اکبر سجادی

رسمی

حیدر صفریان

رسمی

مهدی رضایی

رسمى

شیرزاد اکبری

رسمی

اردشیر آژنگ

رسمی

عزیز علی کریمی

دبیر فنی برق(رسمی)

پژمان حاتمی بروجنی

دبیر رسمی فنی و حرفه ای

سید جعفر حسینی تشنیزی

دبیر رسمی آموزش و پرورش

شیوا عاملی راد

دبیر رسمی

جواد گرگین پور

دبیر دبیرستان و کنشگر صنفی فرهنگی

مهدی بهلولی

دبیر پیمانی

محمود مژدهی

دبیر پیمانی

پارسا فرهمند

دبیر بازنشسته

معصومه دهقان

دبیر اخراجی

مرضیه باهری

پیمانی

فاطمه اسفندی

پیمانی

احمد ایران نژاد

بازنشسته صنفی سیاسی مدنی فرهنگی

سید هاشم خواستار

بازنشسته آموزش و پرورش

همایون گشتاسب

باز نشسته فعال صنفی

صدیقه ی مالکی فرد

با 28 سال سابقه اکنونممنوع التدریس

یداله بهارستانی-استان گیلان-رشت

اموزگار بازنشسته

ایراندخت

استخدام پیمانی

کشاورز

آموزگار

اسماعیل رویین

آموزشی

هادی یوسف نژاد

آزمایشی

رضا نجفی

تشکل  صنفی

اتحادیه صنفی معلمان کردستان ایران

اسامی هموطنانی که از بیانیه معلمان حمایت کرده اند

حوزه فعالیت

نام و نام خانوادگی

وکیل دادگستری- عضو کانون شهروندی زنان

شیما قوشه

هنرمند- حامی معلمان

مسعود حسینی

محیط زیست و کودکان

سارا امینی

مترجم

حسن مرتضوی

لیسانس حقوق

قزل ارسلان سقاییان

کودکان

مهدی دولت دوست

کودکان

زهرا صیادی

کنشگر سیاسی

همایون نادری فر

کارمند رسمی

جواد رنجبر نوری

کارمند بخش خصوصی - حامی

علیرضا اخوان

کارگری ونان

بارانه مقدم

کارگری

مهدی توپچی

کارگری

شهریار قاسمی

کارگری

سیروان قادری

کارگری

احسان ریاحی

کارگر بازنشسته

محمود صالحی

کارگر

زهره صیادی

کارگر

عابد توانچه

قعال زنان

سیما ریاحی

فیلمساز

کاوه مظاهری

فعال مدنی

محمدرضا فرهادپور

فعال مدنی کارگری

کاوه بنائی

فعال مدنی

هومن باقری

فعال مدنی

نوید محبی

فعال کودک

سارا قلی زاده

فعال کودکان کار و خیابان و زنان

انسیه سلمانی

فعال کارگری

آتنا دائمی

فعال کارگری

فرید فرهان

فعال کارگری

سعید منصوری

فعال سیاسی

هژیر پلاسچی

فعال سیاسی

حمید نوذری

فعال زنان

پروین اردلان

فعال زنان

وحیده مولوی

فعال زنان

نیکزاد زنگنه

فعال زنان

فروغ سمیع نیا

فعال زنان

غزال شولى زاده

فعال زنان

طلعت تقی نیا

فعال زنان

سیما ریاحی

فعال زنان

سهند سعادتمندى

فعال زنان

روژین محمدی

فعال زنان

پرستو اله‌یاری

فعال زنان

اکرم خیرخواه

فعال زنان

آزاده مولوی مقدم

فعال دانشجویی

محمد پورعبدالله

فعال دانشجویی

رحیم حسنی تبار

فعال حوزه زنان

سمانه عابدینی

فعال حوزه زنان

ستاره هاشمی

فعال حوزه زنان

دلارام علی

فعال حقوق زنان

سمیه رشیدی

فعال حقوق زنان

مسعود ابراهیم نیا

فعال حقوق زنان

کاوه مظفری

فعال حقوق زنان

جلوه جواهری

فعال حقوق بشر در سازمان امنستی انترناشیونال

شیلا فرهنگ

فعال اجتماعی

بشیر احسانی

فعال حقوق زنان و کودکان

نفیسه محمدپور

فرزند یک معلم

محمد غزنویان

شهروند

علی محمدی

سیاسی و فرهنگی

زرتشت احمدی

زنان، حقوق بشری

مهین شکرالله پور

زنان

مهرگان ملکی

زنان

اکرم احقاقی

زنان

هدا امینیان

زنان

مریم افشارى

زنان

فروغ عزیزی

زنان

فرشته امیدی

زنان

فاطمه کریمی

زنان

سعیده اسدیپور

زنان

روژین محمدى

زنان

ثمین چراغی

زنان

آلما بهمن‌پور

روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان

شیوا گنجی

روزنامه نگار

نسیم سلطان بیگی

روزنامه نگار

مریم رحمانی

روانشناس و فعال حوزه زنان

بهناز مهرانی

دانشجویی

حمید خلیلی

دانشجویی

امیر سعیدی

دانشجویی

الهام محمدنژاد

دانشجویى

مهدى زمانى

دانشجو و فعال زنان

لیلا اسدی

دانشجو و حامی معلمان

علی میرزایی

دانشجو

نادره نگاری

دانشجو

محسن صادقی

دانشجو

علی عبدی

دانشجو

سعید شهرکی محمدی

دانشجو

آزاده سبزواری

دانشجو

ابراهیم برفراز

حوزه زنان و کودکان

پریسا کاکائی

حقوق بشر

کاوه کرمانشاهی

حقوق بشر

سولماز احمری

حقوق بشر

پرستو فاطمی

حقوق بشر

بهروز جاوید تهرانی

حامی معلمان، استاد دانشکاه، فعال حقوق زنان و دانشجویان

نیره توحیدی

حامی معلمان

زینب کشاورز

حامی معلمان

گلی ابراهیمی

حامی معلمان

هدا بشارت

حامی معلمان

نگارالنا کازامیا

حامی معلمان

نازى قدیمى

حامی معلمان

معصومه قربانی

حامی معلمان

مصطفى موسوى

حامی معلمان

مریم واحدی

حامی معلمان

محمد رضا علیزاده

حامی معلمان

لعیا تقی پور

حامی معلمان

گوهر شمیرانی

حامی معلمان

گلشید کریمیان

حامی معلمان

کیان غلامی

حامی معلمان

فهی بادی

حامی معلمان

فرناز کمالی

حامی معلمان

فرشته طوسی

حامی معلمان

فرزانه خادمى

حامی معلمان

فاطمه لیلازی

حامی معلمان

علیرضا اسکندریون

حامی معلمان

علی کلائی

حامی معلمان

علی کاغذچی

حامی معلمان

علی رضا جباری

حامی معلمان

عرفانه بهجت

حامی معلمان

صادق ارجمند

حامی معلمان

شیرین موذن

حامی معلمان

شهرام حاجى حسینى

حامی معلمان

شقایق اواره

حامی معلمان

سیداحمد موسوى

حامی معلمان

سعید آرامی

حامی معلمان

سارا دهقانیان

حامی معلمان

زهره ایرانی

حامی معلمان

رضا رنجبر نوری

حامی معلمان

رحیم رحمانی

حامی معلمان

راحله ضیا

حامی معلمان

حمید ضیا

حامی معلمان

جلیل شربیانی

حامی معلمان

ثمره شاه صفی

حامی معلمان

پیام شکیبا

حامی معلمان

پویان مکاری

حامی معلمان

پریسا ایرانمهر

حامی معلمان

پروانه زارع

حامی معلمان

پرهام میثاقیان

حامی معلمان

اویس اخوان

حامی معلمان

اندیشه جعفری

حامی معلمان

الهه امانی

حامی معلمان

الهام گرمی

حامی معلمان

آرمان زندی

حامی معلمان

آذر معتضدی

حامی معلمان

هدی احمدی

حامی معلمان

الهه افرا

حامی معلمان

بهاره هراتی

حامی معلمان

اعظم رزاقی

حامی معلمان

اسماعیل محمدی

حامی معلمان

مسعود حیدریان

حامی معلمان

صلاح مرادی

خانه دار

لیلا تقی پور

پژوهشگر حوزه فرهنگ

مرتضی اسدی

پژوهشگر حوزه اقتصاد

فریبرز رئیس دانا

اینفو اکتیویست

علی نیکویی

استاد دانشگاه، فعال حقوق مدنی

کاظم علمداری

فعال صنفی و پژوهشگر

نسرین هزاره مقدم

 معلم وفعال صنفی

اسماعیل عبدی

 

آموزش و پرورش خاموش


مهدی بهلولی،تارنمای کانون صنفی معلمان ایران،بخش اندیشه

 سال هاست که سخن از کم مایگی اندیشگی و یا بالاتر بی مایگی،و بن بست در زایش و آفرینش ایده و انگاره درجامعه ی ما،سخن آشنایی است. این که پهنا و ژرفای این ناتوانی اندیشگی چیست و تا چه اندازه است،جای گفت وگو و چون وچرا دارد اما کمتر کسی،آن را سراسر نادیده می گیرد و از بیخ و بن دروغ می شمارد.  همگی،همچنین برضرورت وارسی و ریشه یابی اش همداستانند،به ویژه در این زمانه و جامعه ی جهانی،که به گفته ی پاره ای اندیشمندان "جامعه ی دانایی" است. در خاستگاه و آبشخورهای آن نیز،کشمکش ها می توان دید و درباره ی سازه های فرهنگی،اقتصادی،جغرافیایی،سیاسی و....پدیدآورنده اش،نوشته ها یافت.  پیداست گره ای چنین فروبسته- که کاری دشوار،اگر نگوییم بی برون رفت برای ما آفریده است- را می توان از دیدگاه های گوناگون نگریست. نیز روشن و رواست که یک پای همیشگی در این میانه،درماندگی و کاستی های سامانه های آموزشی کشور باشد و دست کم،همواره به سان همدست و همکارناشایست و گنهکار،نگریسته شوند. یعنی تنگناهای سامانه های آموزشی از پایه و دبستان بگیر تا آموزش عالی و دانشگاه،بی گمان در این پس افتادگی و پس رفت،نقش آفرین اند. 

 

 اما همین کاستی های آموزشی نیز سویه و جستارهای گوناگون دارد : سنجش مدرسه و دانشگاه  و واکاوی نقش و سهم هرکدام در این رویداد؛مدیریت های ناتخصصی و سلیقه ای دستگاه های آموزشی؛تنگناهای اقتصادی و معیشتی آموزگاران آموزش و پرورش؛پیوند سست میان آموزش و پرورش و آموزش عالی؛پدیده ای به نام کنکور و پیاوردهای زیان بخش آموزشی اش و بسیاری موضوع های دیگر. اما ما در این نوشته ی کوتاه،آهنگ پرداختن به یک شاخه از این رویداد فراگیر را داریم و به گونه ای ویژه به آموزش و پرورش و آموزگارانش می پردازیم. باری همانگونه که بارها گفته شده است – و بسیاری از اندیشه وران آموزشی و حتی مسئولان دولتی نیز گفته و می گویند- آموزش و پرورش ایران،سامانه ای ناکارآمد و گرفتار در روزمرگی است و از پرورش انسان فراخور روزگار نوین،ناتوان. گویی تنها هنر این دستگاه بزرگ و گسترده،نگهداری چند ساله ی کودکان ورودی،سپس واگذاری آنها به آموزش عالی است؛آن هم با ذهنی انباشته از آموزه های از بر شده و نیندیشیده. تازه،چه بسیار از این ورودی ها که به دلیل و انگیزه های گوناگون،در میانه راه به کنار می روند و می شوند : کودکان بازمانده از آموزش،که دریغ،این سال ها آمارشان روبه فزونی است. و یا کودکان و دانش آموزان معتاد یا الکی،که این نیز پدیده ی دردناک و اندوه باری است که خبر از ژرفای فاجعه های فرهنگی،اجتماعی و آموزشی می دهد. 

 

 و از این دست کاستی و بیماری های آموزش و پرورش،آنچنان بسیار و پرشمار هست که گفتنش مثنوی هفتاد من خواهد شد. پرسش اما این که،پس چرا با این همه،آموزش و پرورش خاموش است؟ یعنی چرا دست اندرکاران آموزشی و به ویژه آموزگاران،که روی هم شمارشان،از یک میلیون نفر می گذرد،آنچنان که شاید و باید،سخنی نمی گویند و صدایی ندارند؟ راستی این یک میلیون نفر،که همگی دانش آموختگان مدرسه و دانشگاهند،تا چه اندازه،برای نمونه،در پهنه ی اینترنت و دنیای مجازی پویا و کوشنده اند؟ تا چه اندازه می اندیشند و می نویسند و دغدغه های آموزشی و زندگی خویش را با دیگران به میان می گذارند و از آنها سخن می گویند؟ هرآینه پیداست که این پرسش ها،پاسخ امیدوارکننده و نویدبخش نمی یابند و گواه بسیار هست که انگار،درصد بالایی از این آموزگاران،که بارها این گلایه ها و تنگناها را شنیده اند وسال ها با آنها زیسته و می زیند،انگیزه ای برای بیان،و بالاتر،پژوهش،جست و جو و انگاره پردازی درباره ی آنها ندارند. و بازهمان پرسش- و این بارشاید پرتوان و جدی تر- از چرایی این رخداد است. به دیگر سخن،پس چرا چنین آموزش پر کم و کاستی،خاموش است!؟

 

 گسترده ترین پاسخ،از آن کسانی است که پای تنگناهای اقتصادی را به میان می آورند و این که آموزگار چند- پیشه را کاری به این کارها نیست! آموزگاری که آموزش،پیشه ی دوم یا سوم اوست توان،زمان و انگیزه ی چنین کارهایی ندارد. من بی آنکه بخواهم یکسر،این سخن را نادرست بدانم – که بی گمان در پدیدآمدن چنین شرایطی،کارساز است – مساله را کمی ساختاری تر می بینم. می توان چنین گفت که بخش مهم و چشم گیری از این خاموشی،به چیستی و چگونگی دانش و آموزشی برمی گردد که آموزگاران،آموخته و می آموزانند. در آموزش و پرورش ما،کتابی داده می شود به نام کتاب درسی. آموزگار می باید بی کم و کاست،این کتاب را درس دهد و دانش آموز باید یاد بگیرد و آموزه هایش را در آزمون پس دهد. درون مایه ی آن نیز،بیش و کم مسآله ی زندگی روزمره ی آموزگار و دانش آموز،و جهان پیرامون آنها نیست. کتاب پرشده است از دانشی به سامان؛دانشی که پاسخ همه ی پرسش ها را می دهد و همه چیز در آن روشن است. چندان هم جایی برای پژوهش و چون و چرا نمی گذارد. از پیش،پاسخ همه ی پرسش ها داده شده است و به اصطلاح،مو لای درزش نمی رود. درون مایه کتاب نیز،از زندگی اجتماعی،فرهنگی،اقتصادی و سیاسی دانش آموز برنخاسته است. یعنی کتاب درسی چندان کاری ندارد به دگرگونی های واقعی جامعه و پرسش های راستینی که برای آموزگار و دانش آموز به میان می آید و کاری ندارد به پرسش هایی که پاسخ های گوناگون و شاید ناهمساز می یابند. پس آموزش با پرسش های راستین زندگی،پیوندی استوار ندارد و مسآله- محور و مساله آفرین نیست. بنابراین نهال پژوهش و پرسش و اندیشیدن را نه در جان و گوهر دانش آموزکنونی می کارد و می نشاند نه در جان دانش آموز پیشین،یعنی همان آموزگار. پس آن دو یاد نمی گیرند که مساله های زندگی خویش را بپژوهند و درباره ی آنها سخن گویند(1).

 

 این که کمتر آموزگاری را می توان دید که با جستارهای روشنفکری زمانه،آشنایی گسترده و ژرفی داشته باشد نیز،می تواند ریشه در همین"دانش آکادمیک" داشته باشد. شوربختانه،شمار آموزگاران اهل کتاب و خواندن و پژوهش ناچیز است و به سختی می توان در مدرسه ای با سی – چهل نیرو،چهار- پنج آموزگار کتاب خوان یافت. فاجعه زمانی است که از میان همین اندک هم، چندان کسی با کتاب و بحث های روشنفکری زمان،پیوندی ندارد. اگر روشنفکری،کنش و اندیشه درباره ی زمان و زندگی باشد- که چنین می نماید- پس با دانش به سامان پر از یقین،چندان سازگار نخواهد بود. بنابراین چندان هم به کار آموزگار و دانش در چارچوب او نمی آید. دانش چنین آموزگاری،در جای دیگری به دست آمده و به ایشان واگذار گردیده است تا او نیز بیاموزاند. آموزگاری که هیچ بخشی از اندیشه ای را که یاد می دهد،خود از زندگی نگرفته و نکاویده و نیندیشیده است،چندان هم با جستارهای نو و تازه و شگفت روشنفکری نمی تواند میانه ی خوبی بیابد. یعنی روحیه اش،سراسر از جنس دیگری است. روشن است که درسی این چنین،کشش و انگیزه ی چندانی هم برای دانش آموز پدید نمی آورد. 

 

 اما ژرفای فاجعه آنجا دیده می شود که پاره ای اندیشمندان آموزشی ما نیز،در آفرینش و گزینش دانش،برای آموزگاران چندان حقی نمی بینند. برای نمونه به بخشی از سخن دکتر خسرو باقری،استاد دانشگاه تهران و نویسنده و مترجم چندین کتاب آموزشی و پرورشی بنگرید که در باره ی پیوند آموزش و پرورش و آموزش عالی می گوید: " به نظر من،ارتباط بین دانشگاه و آموزش و پرورش،از یک جهت شبیه به ارتباط بین یک مرکز علمی – پژوهشی  و یک مرکز علمی – کاربردی است؛یعنی ارتباط بین محل تولید و محل مصرف... می توان گفت که "آموزش و پرورش،کارگاه دانشگاه است"(2). و شاید به همین دلیل است که بسیاری از کتاب های درسی آموزش و پرورش را استادان دانشگاه می نویسند تا آموزگاران درس بدهند! راستش من که به هیچ رو چنین نمی اندیشم. در دیدگاه های نوین درباره ی دانش نیز،به پیوند بین دانش و جامعه ی مدنی ارزش بسیاری داده می شود که با این دست سخنان،هماهنگی و سازگاری نمی یابد. بنابراین می خواهم بگویم این که اندیشه و انگاره پردازی در جامعه ی ما چندان جایگاهی نداشته و ندارد یک دلیل اش شاید همین "آموزش و دانش آکادمیک" باشد. دانشی که جای چون و چرا نمی گذارد و آموزگارش تنها آنرا می آموزاند!        

 

1)برای توضیح بیشتر نگاه کنید: "نظام ارتباطی آموزش در ایران"،علی خورسندی،پژوهشکده ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی،ص 52                         

2) همان،ص 95

http://moaleman.org/index.php?option=com_k2&view=item&id=648:2014-09-26-18-53-15&Itemid=635

 

 

ایدز و نگاه سرزنش آمیز جامعه!


محمدرضا نیک نژاد،ص آخرروزنامه ی شهروند،25 شهریور 93

"برای نام نویسی پسرم به دبستانی در غرب تهران رفتم. مدیر دبستان مانند کسی که گناهی نابخشودنی کرده است،مرا به اتاقی برد و مانند بازجویی کارکشته! پرسش هایش را آغاز نمود. علت مرگ همسر؟ گفتم سرطان. گفت از مرکز به ما گفته اند که همسرتان بر اثر بیماری ایدز فوت کرده است و شما و فرزندانتان نیز HIV مثبت هستید. سخنان مدیر بد جوری آزارم می داد و قلویم را می فشرد. هنوز هم به یاد آن روز که می افتم آشکارا رنگم می پرد و تنم می لرزد. نگاهش به کسی می مانست که یک جنایتکار مادر زاد را می نگرد و لحن سخنش کسی را به خاطر می آورد که پرده از رازی بزرگ و مگو برداشته است. گفتم من و پسر کوچکم دچار بیماری هستیم و پسر بزرگم که قرار است در دبستان شما درس بخواند،بیمار نیست. شوهرم در خارج از کشور بیمار شده بود و من را آلوده کرد و سپس پسر کوچکم نیز در دوران بارداریم درگیر ویروس شد. به هر روی پسرم از دبستان اجراج شد و تنها در زمان آزمون ها و آن هم با تدابیر امنیتی شدید به مدرسه می رفت".

این بخشی از سخنان مادری مبتلا به ایدز است که پس از رفتن به دادگاه توانست فرزند دومش را در دبستان نام نویسی کند و البته پس از مدت کوتاهی بر اثر فشار پدر و مادرهای دیگر برای همیشه از آموزش عمومی باز ماند. در نشستی با چندین تن از همکاران کنشگر صنفی،این داستان را باز گو کردم. یکی از نام آشنا ترین آنها مرا مورد پرسش قرار داد که خودت حاضری فرزندت را در کنار چنین بچه ای بنشانی؟ هنگامی که با پاسخ مثبت من روبرو شد،آن را نپذیرفت و با بهانه های گوناگون در رد پاسخم برآمد! شوربختانه چنین نگاهی هنوز هم پس از سال ها که شاهد پیشرفت در مهار ایدز و پیامدهای آن هستیم،همچنان ادامه دارد. اکنون می دانیم که مادر آلوده می تواند فرزند سالم به دنیا آورد،بیماران با مصرف یک قرص در روز می توانند عمر طبیعی و دراز داشته باشند،در ماه های نخست آلودگی با پیگیری های بهنگام می توان ویروس زدایی نمود،ویروس در هوای آزاد بسیار ناتوان است و در کمتر از چند دقیقه از بین می رود و .... با این رو نگاه همراه با نگرانی و برچسب جامعه نسبت به بیماران،از سویی حق انسانی این بیماران را زیر پا می گذارد و از دیگر سو آنها را وادار به پنهان کاری کرده و جامعه را بیش از پیش با خطر آلودگی بیشتر روبرو می سازد. سال هاست که در رسانه های گوناگون بارها گفته می شود که تنها راه آلودگی به ایدز،رفتارهای جنسی پر خطر، تزریق خون آلوده و از مادر باردار بیمار به کودک است،اما همچنان هراس عمومی از این بیماری،فراگیر و در حال گسترش است. تا هنگامی که نگاه جامعه نسبت به این بیماران،نگاهی همراه با گناه و سرزنش و برچسب است،نمی توان امیدی به ریشه کنی آن داشت و تنها راه دگرگونی این نگاه آموزش است. اما آیا دست اندرکاران آموزش جامعه – صدا و سیما،آموزش و پرورش،آموزش عالی و رسانه های نوشتاری و مجازی- در این زمینه درست رفتار می کنند؟ شوربختانه پاسخ منفی است!   

 http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=6498 

 

مهرماه و منشور حقوق دانش آموزی


محمدرضا نیک نژاد،تارنمای سخن معلم،3 مهرماه 93

  مهرماه همواره در بردارنده حسی نوستالژیک و آکنده از خاطرات تلخ و شیرین از دوران مدرسه است. دوری از خانه و خانواده و نخستین گام های زندگی اجتماعی،حس دگرگونه ای است که کودکان می آموزند و تجربه می کنند. این حس،گاهی شادی زا و زمانی دردآور بوده و خاطره های تلخ و شیرین،پیامد آن است. کودکِ دُردانه پدر و مادر و خو گرفته به زندگی حق- مدار،در مدرسه،وادار به همزیستی تکلیف- مدار شده و در می یابد که گاهی برای رعایت حقوقِ دیگران باید از حقِ به رسمیت شناخته شدی خویش! در خانواده گذشت،تا سنگ زندگی اجتماعی،روی سنگ زیست فردی بند شود. برهم کنش های اجتماعیِ دورانِ کودکی در مدرسه،زیربنای رفتارهای اجتماعی در جامعه های بزرگتری مانند روستا،شهر،کشور و جهان خواهد بود. مدرسه،بعنوان دومین خانه کودک،محلی برای یادگیری و تمرین زندگی گروهی،همیاری برای رسیدن به هدف های کلان اجتماعی،مدارا با دیگران در اوج تفاوت در اندیشه و فرهنگ و ... می باشد. آموزش مهارت های زندگی اجتماعی،جامعه پذیری،آشنایی با حقوق فردی و جمعی،نهادینه نمودن رفتارهای شهروندی و شناخت و رعایت مفاهیم جهانی – انسانی مانند حقوق بشر،دموکراسی،مدارا و خشونت پرهیزی،جهان - شهروندی و .... اگر مهمترین هدف آموزش و پرورش نباشد،دست کم یکی از پایه ای ترین هدف های آن در جهان کنونی است. پیگیری این هدف ها در آموزش و پرورش ایران با فراز و فرودها و افت و خیزهایی همراه بوده و هر دولتی به فراخور دیدگاه های سیاسی - آموزشی خویش با آن روبرو شده است. یکی از تلاش های شایسته در این زمینه،تهیه ی منشور حقوق دانش آموزی بود که در سال های پایانی دوران هشت ساله ی اصلاحات در مجلس دانش آموزی نوشته شد و البته با برآمدن دولت اصول گرا کنار گذاشته شد. متنی که در مجلس دانش آموزی نوشته شد و قرار بود نقشه ی راهی برای آشنایی دانش آموزان،آموزگاران،دولت مردان و ... با حقوق دانش آموزی باشد،دارای مفاهیم و گزاره های ارزشمندی بود که می توانست دانش آموزانی را پرورش دهد که در آینده سنگ بنای جامعه ای حقوق- مدار باشند. در بند پنجم مقدمه ی این منشور می خوانیم: "بی تردید مسیر سعادت یک جامعه از میان افکار،اندیشه ها و میزان پایبندی افراد آن جامعه به میثاق های ملی می گذرد،با توجه به اینکه مهمترین رسالت آموزش و پرورش در یک کشور می بایست آماده ساختن دانش آموزان برای پذیرفتن نقشهای اجتماعی و حضور فعال و مشارکت جویانه در جامعه و تعیین کننده حدود روابط انسانی و اجتماعی و مشخص کننده ساز و کارهای این روابط در هر کشور قانون اساسی آن کشور می باشد،این منشور بر آن است زمینه های لازم برای پذیرش و آشنایی با حقوق فردی و اجتماعی را در دانش آموزان در غالب عناوین حقوقی مربوط به آنها علاوه بر پذیرش و آشنایی دانش آموزان با آیین نامه ها و مصوباتی که مستقیماً مربوط به آنها می باشد ( در قالب حقوق خود) زمینه های مناسب را جهت پذیرش و عملی تر شدن هر چه بیشتر این مصوبات ایجاد کند . از دیدی دیگر منشور در صدد آن است که دانش آموزان را به عنوان شهروندان جامعۀ جهانی با پیمان نامه ها،تعهدنامه ها و قوانین بین المللی مربوط به آنها آشنا کند تا دانش آموزان با دیدی فرای محدوده های مکانی و جغرافیایی در رابطه با حقوق خود بیاندیشند"

 همچنین در بند ششم مقدمه ی آن آمده است که "با توجه به جمعیت عظیم دانش آموزی کشور و نیروی بالقوه و بالفعل این طیف از جامعه ضروری می نماید،قوانینی در جهت معرفی بهتر و مشخص ساختن جایگاه ویژه ی این طیف در نظام اجتماعی،آموزشی و فرهنگی کشور تدوین شود. حال آنکه مجموعه ی قوانین و حقوق مربوط به این طیف وسیع هیچ گاه گردآوری نشده است که در صورت گردآوری،این مجموعه حقوق و تبیین جایگاه فردی و جمعی دانش آموزان در مناسبات فرهنگی،اجتماعی،حقوق دانش آموزان روشنتر خواهد شد و برنامه ریزی جهت به کارگیری توانمندی ها و ظرفیت های دانش آموزی در برنامه های کلان کشور بهتر دیده خواهد شد".

اگر از چرایی کنار گذاری این منشور و نادیده گرفتن آن در دولت هشت ساله ی اصولگرا بگذریم،امروز و با روی کارآمدن دولت " تدبیر و امید" و دیدگاه های رییس جمهور روحانی درباره آموزش و پرورش،شاید گاه آن رسیده باشد که درونمایه های این منشور ارزشمند به گفتمان روز آموزش و پرورش بازگشته و آموزش و پرورش و وزیر آن،خود را برای فراهم نمودن زمینه های اجرای مواد این منشور آماده نمایند. نا گفته پیداست که ورود گفتمان حقوق- محور و ارزشمند این منشور با مانع های ساختاری و اجرایی همراه است. اما بی گمان برای نهادینه نمودن حقوق شهروندی و پرورش شهروندانی در تراز جهان کنونی- به سفارش سند بنیادین آموزش و پرورش- راهی جز نوشتن و پیگیری مفاهیم چنین منشورهایی نداریم. این منشور در هفت فصل - حقوق اساسی دانش آموز،حقوق آموزشی دانش آموز،حقوق ضمن آموزشی دانش آموز،حقوق مربوط به آزمون دانش آموز، حقوق بهداشتی دانش آموز،حقوق دادرسی دانش آموز و حمایت های خاص دانش آموزی - و 54 ماده تهیه شد و در دسترس شورای عالی آموزش و پرورش آن دوران قرار گرفت. ولی با پایان دروان اصلاحات،پرونده ی آن تا برآمدن دولت یازدهم بسته ماند. تا این که مدتی پیش دبیر شورای عالی آموزش و پرورش از گشوده شدن این پرونده سخن به میان آورد. ایشان با اشاره به این که منشور حقوق دانش آموزی پیشین،پایه ی تلاش های تازه قرار گرفته،تاکید کرد که با دگرگونی هایی نیز همراه بوده است. بی گمان این منشور در سنجش با آموزش و پرورش نوین دارای مواد پیشرفته و به روزی است که اجرا و پیاده سازی درست آن می تواند زمینه ای برای پدید آمدن جامعه ای حقوق- محور و مردم سالار باشد. برخی از کنشگران سیاسی- اجتماعی کشور بر این باورند که دولت " تدبیر و امید" و رییس آن،برای کامیابی و پیشروی به سوی هدف های مدنی – سیاسی خویش چاره ای جز حرکت در راستای نهاد سازی و گسترش آموزه های شهروندی ندارد. از این رو منشورهایی مانند حقوق دانش آموزی می توانند ابزاری باشند تا جامعه و کشور را بهتر و بیشتر به سوی کامیابی در این زمینه به پیش برند. امیدواریم این مهرماه آغازی باشد برای سالی پر از شادی و کامیابی برای دانش آموزان و آموزگاران،و پایانی باشد بر دست اندازها در برابر حرکت آموزش و پرورش به سوی آموزشی کارا و پرورشی کاراتر. سالی که در آن دانش آموزان با آشنایی با بخش های ارزشمندِ منشور حقوق دانش آموزی،گامی هر چند کوچک در راه دست یابی به حقوق شهروندی خویش بردارند. چنین باد.

http://smi-edu.com/index.php/خبر/1567-مهرماه-و-منشور-حقوق-دانش-آموزی

 

مدرسه و عدالت


مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،ص جامعه،3 مهر 93

هنگامی که بنیان های اخلاقی جامعه ای آسیب می بیند رفتار و کردار مردمانش،به گونه ای دستخوش دگرگونی می شود که باور کردنی نیست. بگذارید به نمونه ای اشاره کنم. دبستانی عادی و دولتی در نظر بگیرید که در آن دو جور کلاس داشته باشیم : هوشمند و ناهوشمند. کلاس هوشمند برای دانش آموزی است که پدر- مادر او مبلغ 230 هزار تومان پرداخته و کلاس ناهوشمند برای دانش آموزی که این مبلغ را نپرداخته. آنگونه که چند روز پیش خبرگزاری ایلنا منتشر کرده این دبستان در منطقه 5 تهران واقع است. یکی از دانش آموزان این مدرسه می گوید :  "دوستانم که به کلاس‌های هوشمند فرستاده ‌شده‌اند می‌گویند که این کلاس‌ها خیلی جالب تر و قشنگ‌ تر از کلاس‌های عادی هستند." هنگامی که برای بار نخست این جمله ها را می خواندم یاد فیلمی افتادم که در آن کودکی پشت در کلاس درس،ایستاده بود و پا بلندی می کرد تا ببیند چه در کلاس می گذرد و بتواند درس را یاد بگیرد؛ کوکی که به خاطر نداری و فقر پدر- مادرش از کلاس درس اخراج شده بود.

 باری،آموزش و پرورش ایران- باور کنید به شتاب- دارد هر چه بیشتر طبقاتی می شود و هر روز گوشه ای از "نوآوری" های این روند هم پدیدار می گردد. منطق پشتیبان این پروژه هم آشناست : "هر چه پول بدهی آش می خوری". اما آیا کسی که با این منطق بزرگ می شود و پرورش می یابد می تواند هوادار برابری و عدالت باشد؟ شاید بزرگ ترین نقدی که به خصوصی سازی آموزش و پرورش وارد باشد همین است که نمی تواند- یا دست کم به سختی می تواند- انسانی پرورش دهد که در جامعه،پول را همه کاره ی زندگی انسانی نداند. کسی که پول می دهد و در کلاس هوشمند می نشیند،پول می دهد و به مدرسه ی هوشمند می رود،پول می دهد و به کلاس های کم جمعیت می رود،پول می دهد و از آموزگاران مهربان و باحوصله تر برخوردار می شود،پول می دهد و آموزگار را به خانه می برد،پول می دهد و غیبت می کند و یا آموزگار را اذیت می کند و مدرسه هم چندان کاریش ندارد، و ...آیا بزرگ که شد می تواند پول را همه چیز زندگی نداند و نابرابری وحشتناک اجتماعی و اقتصادی را طبیعی و عادی نشمرد؟ آموزش و پرورش پولی،چه بسا که خود ناسازه (پارادکس) ای باشد و ما چندان به آن توجهی نداریم. آموزش و پرورش،هم در معناهای کهنه و هم در معناهای نو،پیوندی ناگسستنی با اخلاق نیکوی انسانی دارد و چندان با منطق " پول بیشتر و آش بیشتر" پیوندی ندارد. آموزش و پرورش برای گسترش عدالت است و نه گسترش نابرابری و شکاف اجتماعی. آموزش و پرورش رایگان و کیفی،برابر بسیاری از سندهای جهانی پذیرفته شده کشورها،و از آن میان ایران،حق انسانی همه ی افراد است. دولت ها موظف به ارائه آموزش و پرورش رایگان کیفی اند. از ویژگی های آموزش کیفی،فراخور زمانه بودن است. از این رو،آموزش و پرورش حق ندارد میان دانش آموزان فرق بگذارد و یا پول بگیرد و کلاس و مدرسه را هوشمند سازد.  

 روزهای آغازین مهر است. مدرسه جایی است که مهرورزی بدون چشم داشت را باید بیاموزیم و بیاموزانیم. بگذارید کودکان مان با احساس برابری بزرگ شوند. با این احساس که چون انسان هستند از حقوقی برابر برخوردارند؛و نه چون پول دارند از حقوقی بیشتر و یا چون پول ندارند از حقوقی کمتر. در جستاری درباره ی آموزش و پرورش فرانسه می خواندم که اگر کسی بپرسد کودکم را باید کجا نام نویسی کنم خواهد شنید : "نزدیک ترین مدرسه به منزل تان،همه ی مدرسه ها دولتی،رایگان و کیفی اند."    

http://etemadnewspaper.ir/Released/93-07-03/93.htm#290596

  

 

نشانه های بحرانی بودن آموزش و پرورش


مهدی بهلولی،تارنمای پیام نو، 2 مهر 93

 در پاسخ به پرسش “چرا آموزش؟” پاسخ های گوناگونی می توان داد. اندیشه وری گفته بود : ” آن روزها گذشت که ملت ها با نیرومندترین بازوها و جنگجوترین لشگرها، بهترین ملت های روی زمین شمرده می شدند. امروزه آموزش، نیروی فرمان روایی بر جهان است. این یک حقیقت آشکار است  که هیچ ملتی نمی تواند بدون آموزش، بهتر و ثروتمندتر گردد. آموزش است که انسان را انسان می سازد. خود باوری، کامیابی راستین است و به هیچ رو بدون آموزش به دست نمی آید. با آموزش، فرقی پدید می آید میان هستی زیست شناختی انسان و ارزش اجتماعی او”.

کیفییت پایین آموزش در ایران و بیش از سه میلیون کودک بازمانده از تحصیل

اما در ایران، آنچنان که باید و شاید، به آموزش اهمیت داده نمی شود. پیامد این اهمیت ندادن، البته فراوان است. شمار بالای کودکان بازمانده از آموزش(یا بازمانده از تحصیل)، یکی از آنهاست. دشواری های اقتصادی، کاستی های فرهنگی، کیفیت پایین آموزش و بسیاری دلیل های دیگر، دست به دست هم داده اند تا برابر برخی آمارها، دو سه میلیون کودک بازمانده از آموزش داشته باشیم. گرچه در پیوند با این کودکان، نخستین مساله، همین مسآله آمارست.

اگر برابر آمار ثبت احوال، شمار کسانی که باید هم اکنون در مدرسه باشند را با شمار دانش آموزان بسنجیم چیزی پیرامون دو سه میلیون اختلاف است. در سال ۹۰ مجلس شورای اسلامی با همین شیوه اعلام کرد که چیزی نزدیک به سه میلیون و دویست هزار کودک بازمانده از آموزش داریم : “براساس سرشماری سال ۱۳۸۵، حدود سه میلیون و ۲۰۰ هزار کودک و نوجوان بین ۶ تا ۱۸ سال، تحت پوشش آموزش و پرورش نیستند که حدود ۲۰ درصد از کل جمعیت این گروه سنی را تشکیل می دهند.” اما از آن سال تاکنون، فرادستان آموزش و پرورش زیر بار این آمار نمی روند و آن را نمی پذیرند.

حمید رضا حاجی بابایی، وزیر دولت پیشین: آمار دروغ است

حمید رضا حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش دولت دهم در بهمن ماه سال ۸۸ و در حاشیه برگزاری همایش مدیران ارشد وزارت خانه آموزش و پرورش در واکنش به این آمار گفت: “دروغ است، من کاملا این خبر را تکذیب می‌کنم، کسی که این خبر را اعلام کرده عدد و رقم نمی‌داند.” یوسف نوری، رییس مرکز آمار و فناوری اطلاعات و ارتباطات وزارت آموزش‌وپرورش، در بهمن ماه ۹۱ گفت: “۱۴۵‌هزار بازمانده از تحصیل در کل دوره شش‌ساله ابتدایی شناسایی و اسامی و مشخصات این کودکان بازمانده از تحصیل به معاونت آموزش ابتدایی ارائه شده است. در همین راستا هماهنگی‌های لازم با سازمان ثبت ‌احوال انجام شد و در نهایت مشخصات کامل همراه با آدرس دانش‌آموزان بازمانده از تحصیل تهیه شده است.” ناگفته پیداست که اختلاف میان این آمارها، بسیار چشم گیر است. پس یکی از کارهایی که دولت یازدهم- دولتی که از آن انتظار شفافیت بیشتری می رود- می تواند و می باید انجام دهد این است که آمار درست این کودکان را مشخص نماید.

کودک بازمانده از تحصیل، کیست؟

اما کودک بازمانده از آموزش می تواند کودک مهاجر باشد- که در برابر آموزش خود در مدرسه دولتی باید پول پرداخت نماید و به دلیل ناتوانی مالی خانواده برخی از آنها و نپرداختن پول، از آموزش جا می ماند- می تواند کودک بدون شناسنامه باشد، می تواند کودک کار باشد، می تواند کودک برخی قوم های ایرانی باشد که زبان مادری آنها فارسی نیست و از همان سال های نخست با درس و آموزش مشکل پیدا می کند،می تواند کودک عشایر باشد، می تواند کودک استثنایی و یا نیازمند توجه و مراقبت ویژه باشد. کودک بازمانده از آموزش همچنین می تواند کودک سالم خانواده طبقه ی متوسط و یا بالا باشد که به دلیل کیفیت پایین آموزش- و یا هر دلیل دیگری- عطای تحصیل را به لقای آن ببخشد. در هر رو، وجود چنین کودکانی- به ویژه وقتی شمار آنها میلیونی باشد- نشانه بحرانی بودن آموزش و پرورش و ناکارآمد بودن آن است.

نادیده گرفتن اصول قانون و چند پرسش اساسی از مسئولین

پرسشی که می ماند این است که با این شمار از کودکان بازمانده از آموزش، آیا اصل سی ام قانون اساسی که بیان می دارد : “دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد” نیازمند توجه و تفسیری تازه نیست؟ آیا با این همه کودک بازمانده از آموزش، می توان گفت دولت به وظیفه خود عمل کرده است و “وسائل آموزش و پرورش رایگان” را فراهم آورده است؟ آیا وجود آموزگار با انگیزه، با کمترین دل نگرانی مادی،از شرایط بایسته آموزش به شمار نمی رود تا بتواند انگیزه بخش دانش آموزان باشد؟ آیا فضای آموزشی فراخور، استاندارد، شاد و ایمن از جمله این شرایط نیست؟ آیا در کشوری که آمار بیکاری دانش آموختگانش، زبانزد همگان گردیده است می توان گفت که دولت به وظیفه بنیادین خود، در فراهم نمودن شرایط آموزش کیفی و گیرا، عمل نموده است؟

عضو انجمن کارشناسان آموزش و پرورش

http://payamno.com/detail=102716

 

 

مهر،مدرسه،روشنایی و عدالت


مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،1 مهر 93

روزهای نخستین مهرماه،نه تنها در این روزگار و سده ی کنونی است که شور و شوق ها می آفریند،بلکه در گذشته های دور نیز،به نزد ایرانیان،روزهای جشن مهر به شمار می رفته و شادی آفرین بوده؛و گویا در اسطوره ها،فریدون نیز در همین روزها بر ضحاک پیروز گشته است. در معنای واژه ی "مهر" هم،افزون بر دوستی و محبت و چند معنای دیگر،از "روشنایی" سخن رفته است،یعنی مهرماه و روزمهر،روزهای روشنایی اند. من البته چند سالی است که در روزهای نخست مهر ماه،به یاد این بیت زیبای فردوسی می افتم : "همان اورمزد و همان روزمهر / بشوید به آب خرد جان و چهر". روز اورمزد،روز نخست هر ماه است و گویا در دوره ی هخامنشیان نیز،جشن مهرگان هم در روزهای نخست مهر برگزار می شده است،پس در روز مهر،با آب خرد و روشنایی،جان و چهر شسته می شود. و شگفت این که،هم اکنون نیز در مهرماه،مدرسه ها بازگشایی می شوند؛مدرسه یعنی همان جایی که در آن،جان،با آب خرد،روشنایی می گیرد و از نادانی و تاریکی به در می آید. 

 

اما در همین روزهای آغاز مدرسه،هستند – و شوربختانه پر شمارند- کودکانی که باید به مدرسه بروند اما به دلیل های گوناگون اقتصادی و فرهنگی بیرون از مدرسه و آموزش مدرسه ای روزگار می گذرانند. امسال در دبیرستانی که پسرم را نام نویسی کرده ام گفته اند که دانش آموزان باید با کت و شلوار سرمه ای و پیراهن سفید به مدرسه بیایند. گذشته از  این که این کار هزینه ای روی دست خانواده ها می گذارد- چیزی میان دویست تا سیصد هزار تومان- و گذشته از این که پوشش یکسان اجباری در مدرسه،تا چه اندازه با قانون های خود آموزش و پرورش و تا چه اندازه با آزادی و سلیقه ی دانش آموزان در انتخاب پوشش همخوان است،اما می توان پذیرفت خود خرید کت و شلوار،به نوعی به شور و شوق رفتن دوباره به مدرسه می افزاید. چند روز پیش که برای خرید رفتیم،این حس را در چشمان و رفتار فرزندم می دیدم و البته پیاپی و بدون اختیار به یاد کودکانی می افتادم که در همان بازار،مشغول کار بودند،و یا کودکانی که هر روز در حالی آنها را می بینیم که سر در یکی از ظرف های گردآوری آشغال ها دارند.  

 

  برابر آماری که دو سال پیش منتشر شد نرخ پوشش تحصیلی در دوره ی متوسطه،از 69 درصد سال 1378 به 61 درصد سال 1390 کاهش یافته است. ناگفته پیداست که یکی از مهم ترین ریشه های این پدیده ی ناخوشایند و ناگوار،ناداری و تنگ دستی خانواده است. اما شاید یک دلیل دیگر این باشد که متآسفانه سپهر آموزش ایران،فرهیخته پرور نیست تا نفس خود درس خواندن،ارزشمند به شمار آید. این است که می بینیم پاره ای از بازماندگان از آموزش،از طبقه ی متوسط و بالا هستند. آموزش در ایران،کیفی نیست،از این رو دانش،ارزش ذاتی چندانی هم ندارد.

http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=58&pageno=20#

 

آموزش و پرورش و دگرگونی‌های گفتمانی

به مناسبت بازگشایی مدرسه ها

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،دوم مهر 93

 یکی از گفتمان های هر جامعه ای،گفتمان آموزشی است که البته با دیگر گفتمان های سیاسی،فرهنگی،اقتصادی،و اجتماعی  جامعه در پیوند است. در جامعه ی چندگانه جهان امروزین،البته شاید بایستی از "گفتمان ها"سخن گفت،برای نمونه گفتمان های سیاسی. در گستره ی آموزش نیز گفتمان های آموزشی داریم که برخی فراگیر و چیره ترند و برخی محدود تر؛برخی به روز و کارآمد تر و برخی کهنه و کم بازده تر. برخی رو به صنعت و کار و خرد ابزاری دارند و در افق دیدشان جامعه ای می نشیند با فنآوری نوین اما نه به ناگزیر با انسان هایی پرسش گر و اخلاقی،و برخی نگاهشان بیشتر رو به خرد سنجشگر،حقوق بشر،حقوق شهروندی و پرورش شهروندانی پویا دارد. روشن است که در جهان همبسته و رنگارنگ کنونی و در هر گوشه ای از جهان،می توان نشانه ها و نمادهای هر کدام از این گفتمان ها را جست و جو نمود و یافت.

 ایران نیز،تافته ای جدابافته نیست و همانگونه که اندیشه های سیاسی گوناگون در آن جریان دارد گستره ی آموزشی اش نیز یک دست و یک نوا نیست. آموزگاران و سیاست گزاران آموزشی آن هم،همگی یک جور نمی اندیشند. اما مساله این است که گفتمان های سیاسی نوین ایران،و اندیشه وران،کنشگران و دلدادگان به آنها،کمتر به آموزش،و به ویژه آموزش و پرورش اهمیت داده و می دهند و از این رو،کمتر می توان سخنی نو از آنها شنید. بگذریم از این که گاهی "روشنفکرانی"یافت می شوند که نه یار شاطر آموزش و پرورش،بلکه بارخاطر آن می شوند! سال گذشته،و در گرماگرم رآی اعتماد مجلس به وزیران دولت یازدهم،یکی از استادان سرشناس دانشگاه و نویسنده ای رسانه ای،به سنجش آموزش عالی و آموزش و پرورش پرداخت و سخنی گفت در این مایه که مهم نیست که وزیر آموزش و پرورش که باشد یا که شود مهم این است که وزیر آموزش عالی چه کسی باشد! باری،در گفتمان های نوین سیاسی،فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی کشور،گویا آموزش و پرورش "در پرانتز" است و از همین رو سخن تازه برخی از ناموران جامعه،که خبر از گفتمانی نو درباره ی آموزش و پرورش بدهد،مایه ی امیدواری و خرسندی است. برای نمونه در یکی از سخنان پیشین محمد خاتمی،رییس جمهور دوره ی اصلاحات،خواندم که : " باید بچه‌هایی تربیت کنیم که به غیر از حذف به باهم بودن هم بیندیشند... باید مدارسی ایجاد کنیم که در آن همزیستی میان گرایش‌های مختلف، دین‌های مختلف، مذاهب مختلف را نشان ‌دهند و اسلام را در عرصه اجتماعی با دو عنصر قسط و اخلاق ببینند و حرمت و انسانیت را پاس دارند.... متاسفانه حکومتی شدن مساله آموزش‌وپرورش ابراز و اعمال سلیقه‌های خاص به حساب آوردن، آفت است در فضای آموزش‌وپرورش باید آزادی وجود داشته باشد، تا کار انجام بگیرد... می‌خواهیم به نوجوان و جوان ایرانی برسیم که محتوای درست‌تری را از اسلام و تحول و توسعه را به فرزندان‌مان منتقل کنیم، تا چگونه در خیابان‌ ر اه بروند و ضوابط را رعایت کنند، یادشان دهیم چگونه دیگران را تحمل کنند، یادشان دهیم انسان اهل گفت‌وگو است، یادشان دهیم نیاز مهم دنیای ما صلح است. باید جامعه را رشد بدهیم."

  اگر این سخنان خاتمی را در کنار سخنان رییس جمهور حسن روحانی،در پیش از انتخابات یازدهم بگذاریم که در بخشی از آن گفت : " ایجاد یک نظام آموزشی مناسب، عادلانه با پوشش فراگیر، غیرطبقاتی و باکیفیتی که تضمین کننده آینده جامعه باشد، از وظایف حاکمیتی است، بی برو برگرد و منتی هم ندارد. وظیفه ماست که این نظام را به مسیر درست برگردانیم.من تصور می‌کنم ریشه این‌گونه مسائل را باید در نگاه سیاسی به آموزش و پرورش دید. همین نگاه است که رابطه مراکز تولید دانش درباره تعلیم و تربیت را با آموزش و پرورش ما قطع کرده است.این خیلی بد است که در نظام آموزش و پرورش ما به کلیه دست‌آوردهای علوم در زمینه تعلیم و تربیت، برنامه درسی و سایر حوزه‌های مرتبط با دیده شک و تردید نگاه می‌کنند گویی این‌ها هیچ نسبتی با آموزش و پرورش ایران ندارند. از یک طرف تمام دست‌آوردهای علوم تربیتی و برنامه‌ریزی درسی جدید جهان را نفی می‌کنند و از طرف دیگر به شدت بر طبل هوشمندسازی که دست‌آورد ابزاری و سخت‌افزاری دنیای جدید است می‌کوبند." آیا می توان امیدوار بود که آهسته آهسته آموزش و پرورش دارد به نزد برگزیدگان جامعه،ارزش راستین خویش را می یابد و دستخوش دگرگونی گفتمانی می گردد؟ و آیا کار بدستان آموزش و پرورش دولت یازدهم نیز،خواهند توانست لزوم یک گفتمان نوین آموزشی را،که جهانی بیندیشد اما بومی عمل نماید،را دریابند و در راستای آن گام بردارند؟ و یا هنوز در سپهر آموزشی کهن و دیرینه ی خویش،و به دور از دگرگونی های فرهنگی در متن و بدنه ی آموزش و پرورش کنونی کشور می زیند و بی آنکه به سخن دانش آموز و آموزگار امروزین خوب گوش فرادهند به دنبال ناکجاآبادهای اندیشگی شان روان اند؟  

 

http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=59&pageno=17