ما اعلام میکنیم دولتی با خط مشی و شعارهای مشخص در 24 خرداد 92 از طرف مردم رای آورده است. نهادهای آن دولت باید سیاستهای رییس آن دولت را اجرایی کنند. طبیعی است مدیرانی باید عهدهدار مسوولیت شوند که به آن سیاستها عمل کنند. نه در این دولت بلکه در تمام دولتهای قبلی هم سابقه داشته است و زیادهطلبی نیست. اما اینکه ما انتصابات را با هماهنگی و استعلام از وزارت اطلاعات پیش بردیم، دفاعی است که از این انتصابات میکنیم و مفتخریم که در کنار این مدیران حضور داریم
http://etemadnewspaper.ir/Released/93-07-19/93.htm
مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،19 مهر 93
در دفتر مدرسه نشسته بودیم که بحث کیفیت آموزشی به میان آمد. یکی از همکاران گفت چند سال پیش،در آزمون های خرداد ماه،به عنوان بازرس اداره رفتم به دبستانی در جنوب تهران. وارد ساختمان مدرسه که شدم صدای آموزگاری را شنیدم که داشت با صدایی رسا و بلند،برای دانش آموزان املاء می گفت. دانش آموزان کلاس هم بدون سر و صدا داشتند می نوشتند. کلاس چهارم دبستان بود. گفت رفتم دم در کلاس تا خسته نباشید بگویم به آموزگار. خم که شدم و درون کلاس را که دیدم به راستی کیف کردم از این کلاس آرام و صدای رسای آموزگار و نظمی که بر آزمون برقرار بود. مشتاق شدم بروم درون کلاس و چند دقیقه ای از نزدیک شاهد این آزمون نمونه باشم. پس از درود گفتن به آموزگار و کمی خوش و بش،به یک باره چشمم به تخته ی کلاس افتاد. باورم نمی شد. آموزگار همه ی املاء را روی تخته نوشته بود و داشت آن را می خواند و دانش آموزان هم داشتند از روی آن می نوشتند! برگشتم رو به آموزگار و گفتم این دیگر چه جور آزمون و املایی است؟ گفت : با مدیر هماهنگ کرده ایم،نمی خواهیم کسی تجدید شود و آمار قبولی مدرسه و منطقه پایین بیاید!
با شنیدن این خاطره،یاد سخن یکی از همکاران دیگری افتادم که در دبستان درس می دهد و چندی پیش در جمعی داشت تعریف می کرد. گفتم چند ماه پیش دوستی می گفت سال گذشته پس از آزمون خردادماه،پیش از این که کارنامه ای صادر شود مادر یکی از شاگردان پنجم آمد دفتر مدرسه و گفت بچه ی من با این که کلاس پنجم است اما نام خودش را هم به زور می نویسد و بلد نیست هیچ چیزی را درست بخواند و بنویسد. من نمی خواهم بچه ام الکی قبول شود و برود کلاس بالاتر. شما لطف کنید برای بچه ی من تکرار پایه بزنید،چه بسا کمی سواد یاد بگیرد. اما مدیر مدرسه قبول نکرد و گفت ما در این مدرسه،تکرار پایه و رفوزگی نداریم. اگر می خواهی می توانم پرونده بچه ات را بدهم بروی مدرسه ای دیگر،شاید آنجا بپذیرند. گفت پرونده را گرفت و رفت. اما سال بعد پسرش را باز در مدرسه و در کلاس ششم دیدم. جریان را از مدیر که پرسیدم گفت مادرش نتوانست جایی دیگر نام بچه اش را بنویسد، هیچ مدرسه ای دانش آموز رفوزه و تکرار پایه ندارد و نمی پذیرد. با خودم گفتم بابا رفوزه شدن هم حق دانش آموز است !
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،بخش طرح نو،17 مهر 93
خانواده ای از مهاجران افغان می شناسم که چهار پسر دارند. سه تا از آنها چند سال پیش و در دبستان درس را رها کردند و رفتند کار و شاگردی در مغازه های خیاطی. پسر کوچک شان البته هم اکنون دارد در دبیرستان درس می خواند. چند سال پیش در یکی از استان های محروم ایران درس می دادم. در آنجا خانواده های بسیاری بودند که از هر دو سه فرزندشان،تنها یکی وارد دبیرستان می شد و بقیه در همان دبستان و یا راهنمایی،دست از ادامه تحصیل برمی داشتند و می رفتند به کمک خانواده؛برای نمونه می شدند شاگرد کامیون. یافتن کودکان کار یا بازمانده از آموزش،البته کار چندان سختی نیست و به آسانی می توان در خیابان آنها را دید. اما از یک زاویه شاید بتوان کودکان بازمانده از تحصیل یا آموزش را بر دو دسته دانست. یک دسته آنانی که در دوره ی دبستان،درس را رها می کنند- و یا از بنیاد به مدرسه نمی روند- و یک دسته هم کسانی که در دوره های متوسطه اول(راهنمایی گذشته) و متوسطه دوم(دبیرستان) ترک تحصیل می کنند. کودکانی که در دبستان ترک تحصیل می کنند بیشتر کسانی هستند که در خانواده های تنگ دست و یا بسیار تنگ دست زندگی می کنند. یعنی از میان عامل های گوناگون بازماندگی از آموزش،به نظر می رسد که در سطح دبستان،فقر و ناداری شدید خانواده،نقش پررنگ تری بازی می کند. گرچه نباید بر کاستی های فرهنگی چشم پوشید اما پدر- مادران بسیاری از این کودکان،بر اهمیت آموزش دیدگی فرزندشان – دست کم تا پایان دبستان- آگاهند و آن را تآیید می کنند اما فشار و دشواری های اقتصادی،آنان را وا می دارد تا کودکان خود را از مدرسه به بازار کار ببرند. ناگفته نماند که این عامل ناداری و تنگ دستی خانواده،چیز چندان تازه ای هم نیست و سده هاست که مانع بزرگ آموزش کودکان می باشد و در جای جای ادبیات به جا مانده از گذشته هم،از آن سخن رفته است. برای نمونه ناصر خسرو از خانواده هایی گلایه می کند که به خاطر دستمزد ماهانه ی آموزگاران که در آن زمان یک درم بوده،کودکانشان را از مدرسه رفتن باز می داشته اند : "از غم مزد سر ماه،که آن یک درم است / کودک خویش به استاد دبستان ندهی".
اما در سطح بالاتر، یعنی در دوره متوسطه،عامل هایی دیگر به جز فقر،برجسته تر می شوند. کودکانی که باید در دوره متوسطه درس بخوانند ولی نمی خوانند به دلیل های گوناگون تری،از آموزش مدرسه ای دست برمی دارند- گرچه باز هم مساله ی ناداری و تنگدستی خانواده نقش مهمی دارد. چندی پیش گزارشی می خواندم از یکی از مدرسه های بزرگ دولتی شانگهای چین،شهری که در واپسین آزمون های جهانی پیزا (PISA)،رتبه نخست جهان را بدست آورده است. در این آزمون،میانگین نمره های دانش آموزان شانگهای در خواندن- نوشتن،علوم،و ریاضیات،10 درصد بالاتر از نمره دانش آموزان در سامانه ی مدرسه ای زبانزد فنلاند است. فنلاند تا سال 2009 که شانگهای برای نخستین بار در این آزمون ها شرکت کرد،بالاترین جایگاه را داشت. میانگین نمره های دانش آموزان شانگهای،یپرامون 25 درصد بالاتر از آمریکا است که در جایگاه سی و ششم می باشد. مدرسه دارای سالن ورزشی سرپوشیده،سالن غذا خوری،نمایشگاه دیرینه شناسی،فضای سبز،و ... است. مدیر مدرسه،کیو ژونگ های،مردی 60 ساله،و ورزشکاری ورزیده و باانگیزه است که سخت شیفته دانش آموزان و کارش می باشد.
در هنگام خواندن این گزارش از مدرسه دولتی کی با او( Qibao)،مدرسه و شرایط و امکاناتش را با بسیاری از مدرسه های دولتی خودمان می سنجیدم. امکانات آموزشی ما بسیار ناچیز است و آموزشی که در مدرسه های کنونی ما ارائه می شود از کیفیت پایینی برخوردار است و با زندگی و زمانه کنونی،فرسنگ ها فاصله دارد. همین کیفی نبودن آموزش،در نابودکردن انگیزه ی دانش آموز و آموزگار،و در نهایت ترک تحصیل دانش آموزان،سخت کارگر می افتد.
اما از مدرسه و چند و چون کار آموزشی که بگذریم – که البته داستان بلندی است- عامل های بیرونی مهمی هم هستند که باعث می شوند شمار چشمگیری از نوجوانان و جوانان دست از تحصیل بردارند و جذب بازار کار شوند. هم اکنون اگر نگوییم در هر خانواده،دست کم در هر دو سه خانواده،یک یا چند دانش آموخته ی دانشگاهی بیکار وجود دارد. چندی پیش یکی از بستگانم،که در شرکتی عمرانی در شهرستان کار می کند می گفت در هر روز،چند لیسانس و فوق لیسانس به شرکت ما رجوع می کنند و حاضرند با حقوق ماهانه پیرامون 500 هزار تومان کار کنند؛و البته ما هم نیرو نیاز نداریم. روشن است که در چنین شرایطی،ادامه تحصیل دیگر جاذبه و گیرایی ندارد. دانش آموزی در کلاس درس،برادرش را با پسر عمویش مقایسه می کرد. می گفت برادر من پسر درس خوانی بود که هم اکنون چند سال است لیسانس گرفته و بیکار است اما پسر عمویم پسر شر و شوری بود که در سوم راهنمایی،درس را رها کرد و رفت بازار،و هم اکنون،هم خانه دارد و هم ماشین،کار و بارش هم خوب است. درس چه دردی می خورد و چرا من هم باید درس بخوانم که پدر- مادرم به زور مرا می فرستند مدرسه؟
به هر رو،کودک بازمانده از آموزش - و به ویژه شمار بالای آن- در جامعه ی ما،یک واقعیت است. ریشه ها و بنیادهای اقتصادی،فرهنگی،اجتماعی و آموزشی گوناگونی هم دارد. حل این دشواره،همانا،نیازمند بسیجی ملی است. همه ی ارکان حاکمیت،باید دست به دست هم دهند تا وضع از این هست بهتر گردد. گرچه شوربختانه،دورنمای خوشآیندی دیده نمی شود. هنگامی که سهم آموزش و پرورش در ایران از تولید ناخالص داخلی(GDP) پیرامون یک درصد در سال است- در ردیف فقیرترین کشورهای جهان- هنگامی که بودجه ی آموزش و پرورش در هر سال میلیاردهای تومان کسری دارد، هنگامی که حقوق آموزگار کفاف ده پانزده روز زندگی ماهانه اش را هم نمی دهد، هنگامی که بیکاری در کشور بیداد می کند،و ... آیا می توان امیدوار بود که کودکان بازمانده از آموزش،از این که هستند،بیشترنشوند؟
http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=70&pageno=9
من امروز در گردهمایی روبروی دفتر سازمان ملل در تهران، شرکت کردم. این گردهمایی در پشتیبانی از کوبانی و در اعتراض به جنایت و آدمکشی هایی داعش در این شهر برگزار گردید.
ده دقیقه به چهار بعدازظهر رسیدم. چیزی نزدیک به دویست تن جمع بودند. اما کم کم زیادتر شدند و به نظرم هزار تا دو هزار تن شدیم. پس از یک ساعت گردهمایی،راهپیمایی هم انجام گرفت. نیروی انتظامی هم حضور داشت و تا ساعت نزدیک به شش که من بودم،خوشبختانه برخوردی میان راهپیمایی کنندگان و نیروی انتظامی رخ نداد. یکی از نمایندگان گذشته استان کردستان در مجلس- که نفهمیدم که بود- سخنرانی کرد. از میان افرادی که من شناختم می توانم به احسان هوشمند اشاره کنم که در آنجا بود اما سخنرانی نکرد. بیانیه ای هم خوانده شد که در آن به رفتار نامسئولانه دولت ترکیه و دیگر تماشاگران این جنایت ها اعتراض گردید.
شعارهای زیادی هم داده شد. بر دست حاضران هم برگه های زیادی بود که بر روی آنها شعار نوشته شده بود. دو تا از شعارهای پرهوادار – که همگی با صدای بلندتر آن را فریاد می زدند- یکی " بژی کوبانی" بود به معنای "زنده باد کوبانی" و یکی هم "مرگ بر حکومت فاشیستی ترکیه". شماری دیگر از شعارها- که فریاد می شد و یا بر روی برگه ها نوشته شده بود- را می توانید در زیر بخوانید:
داعش جنایت می کند / ترکیه حمایت می کند
داعش جنایت می کند / un حمایت می کند
داعش،ترکیه / کوبانی تنها نیست
اردوغان حیا کن / داعش را رها کن
دولت روحانی / حمایت از کوبانی
سعودی حیا کن / داعش را رها کن
کردستان، گورستان فاشیست است
بژی pkk
نود سال جنایت / ترکیه خجالت
بژی ایران / بژی کوبانی
دفاع از کرد / دفاع از شرف ایران است
اکتبر کوبانی / پاییز پدرسالار بارزانی
ما همه کوبانی هستیم
کوبانی را نجات دهید
کوبانی تنها نیست
پس کو حقوق بشر؟!!
برای دیدن تصویر و فیلم این گردهمایی می توانید به پیوندهای زیر بروید :
http://www.tadbirkhabar.com/pictures/65009
http://www.tadbirkhabar.com/news/political/65010
محمد حبیبی
تارنمای کانون مدافعان حقوق کارگر
سازمان جهانی آموزش در سال جاری کمپینی با نام "اتحاد برای آموزش با کیفیت "را سازماندهی کرده است. بنابر نظر این سازمان، 20 میلیون معلم، مربی و کارمند حوزه آموزش را در سراسر جهان متحد کرده است. یکی ازاهداف اصلی این کمپین تاکید بر آموزش کیفی به عنوان محور اصلی برنامهریزیهای دولتی و صنفی از سال 2015 به بعد میباشد. در این کمپین از معلمان جهانواتحادیههای آنها خواسته شده که در سه زمینه آموزش کیفی وارد کنش جدی شوند. تدریس با کیفیت، ابزارهای آموزشی با کیفیت و محیط آموزشی با کیفیت. (1)
روشن است که ابزارهای آموزشی با کیفیت و محیط آموزشی کیفی در حوزه وظایفو مسئولیتهای دولتها وسازمانهای آموزشی است. (که خارج از بحث این مقاله میباشد). اما تدریس با کیفیتدر ارتباطی مستقیم با وظایف آموزشی معلمان است. در نظر داشتن وظایف معلمی و عمل به آنها به این معناست که معلم هم پای دانشآموزان به طور فعال در فرایند یادگیری شراکت دارد. یادگرفتن درباره خودش، تغییرات حوزه کاریاش، انتظارات اجتماعی و از همه مهمتر یادگیری درباره دانشآموزانش و روشهایی برای توانمندسازی آنها در زمینه رشد و پیشرفت. (2)
انجام درست، روشمند و بهینه این وظایف با توجه بهپیچیدگیهای این حرفه، وابسته به متغیرهای متعددی است که از مهمترین آنها میتوان به سلامت جسمی و روانی آموزگاران اشاره کرد. این متغیر خود ارتباط مستقیمی با وضعیت معیشتی وزندگی اقتصادی معلمان دارد. وضعیتی که برای معلمان ایرانی حداقل در یکدهه اخیر همواره در شرایط ناپایدار و بعضا بحرانی قرار داشته است. با پایان جنگ هشت ساله وآغاز سیاستهای تعدیل اقتصادی در واپسین سالهای دهه شصت، همزمان با افزایش شکاف طبقاتی در ایران، شاهد بروز وضعیتی خاص در شرایط معیشتی معلمان ایرانی بودیم که میتوان اصطلاحا آن را شکاف شغل/دستمزد نامگذاری کرد. به این معنی، که با اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی به تدریج میزان حقوق و دستمزد دریافتی معلمان پایینتر از سطح متوسط کارمندان رسمی بخشهای دیگر دولتی قرار گرفت. این روند در دولتهای بعدی نیز همچنان ادامه یافت تا جاییکه زمینه بروز اعتراضات عمومی معلمان در سالهای منتهی به دولت اصلاحات شد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. اجرای برنامه نظام هماهنگ پرداخت حقوق دردولت قبلی در واقع واکنشی شتابزده برای کاهش اعتراضات معلمان بود. برنامه ای که همچون دیگر سیاستهای سی وپنج ساله گذشته بدون هیچ دستاورد روشنی انجام شد و نه تنها در وضعیت معیشتی معلمان تاثیر مثبتی نداشت، که زمینه ساز بروز مشکلات و ناهنجاریهایی در سیستم پرداخت حقوق معلمان شد. تغییر دولتها وتعویض وزرا وجایگزینی مدیران ستادی و سازمانی جدید عملا تاثیر مثبتی در کاهش مشکلات اقتصادی معلمان نداشته است. دریکسال گذشته و با تغییر دولت و در نتیجه سیاستهای انقباضی کابینه روحانی وبا توجه به شرایط اسفناک اقتصادی ناشی از تحریم، عملا برخی از معلمان به خصوص معلمان دوره ابتدایی و آموزگاران غیر رسمی، وارد وضعیتی شدهاند که ازآن میتوان به بحران معیشتی یاد کرد. با توجه به موارد ذکر شده عمدهترین مشکلات جامعه معلمان ایران را میتوان به طور خلاصه در موارد زیر جمعبندی کرد. لازم به یادآوری است که عمده معضلات پیش رو از دیرباز و در دولتهای گذشته نیز وجود داشته ولی سیاستها و عملکردهای دولت جدید در تشدید آنها موثر بوده است.
1- کاهش قدرت خرید معلمان در طول یکسال گذشته
بنا بر نظر کارشناسان مقایسه میان دستمزدها و هزینهها در 35 سال گذشته نشان میدهد که حقوق کارمندان دولتی 100 تا 150 برابر افزایش داشته، اما در همین مدت قیمت کالاها وخدمات مورد نیاز مردم بیش از 300 برابر رشد داشته است. به عبارتی قدرت خرید کارمندان دولت به نصف کاهش یافته است. (3) در این میان معلمان به دلیل بروز شکاف شغل /دستمزد(که دربالا اشاره شد)درسالهای پس از جنگ، نسبت به سایر کارمندان رسمی قدرت خریدشان همواره در وضعیت آسیب پذیرتری قرار داشته است. درسال جدید نیز برخلاف قانون مصوب مجلس با وجود تورم 35درصدی افزایش حقوق کارمندان دولت فقط 20 درصد بوده است. به عبارت دیگر قدرت خرید با کاهش 15 درصدی مواجه شده است. معمولا درسایر بخشهای دولتی با پرداخت اضافه کاری و دیگر مزایای نقدی و غیرنقدی این کسری تا حدودی جبران میشود. اماآموزش وپرورش فاقد چنین مزایایی است و معلمان عمدتا برای جبران کاهش قدرت خرید به شغلهای دوم وحتیسوم روی میآورند که بعضا این امر به صورت تبلیغاتی مورد اشاره و اعتراض برخی مسئولان دولتی نیز قرار گرفته است. (4)
از طرفی در میان کشورهای جهان ایران در پایینترین رده نظام پرداخت دستمزدها به معلمان قرار دارد. در سال 88 یونسکو آماری را اعلام کرد که براساس آن قدرت خرید معلمان در برخی کشورها با استفاده از نسبت دستمزد آنها به تولید ناخالص داخلی مورد محاسبه قرار گرفته بود. براین اساس به طور مثال قدرت خرید معلمان برزیلی 156 درصد، مصر 60 درصد، اندونزی 52 درصد، اردن 301 درصد، فنلاند112 درصد، مکزیک 175 درصد و ایرلند 122 درصد اعلام شده بود. اگر چه نام ایران در این لیست نبود با این وجود بنابر متوسط حقوق ماهانه معلمان ایرانی در سال 88 وبادر نظر گرفتن میزان جمعیت و سرانه تولید ناخالص داخلی در این سال، این رقم برای معلمان ایرانی 1/28 درصد خواهد بود. (5)مقایسه این آمار نشان میدهد که میزان قدرت خرید معلمان ایرانی درمقایسه با حتی بسیاری از کشورهای جهان سوم در حد بسیار پایینی قرار داردکه این رقم در یکسال اخیر کاهش بیشتری هم داشته است.
2- پرداخت نامنظم مطالبات معلمان ورشد بدهیهای وزارتخانه در یک سال اخیر
هرساله به دلیل کمبود نیروی موظف در برخی رشتهها ساعاتی به عنوان اضافه کاریا حقالتدریس علاوه برساعات موظف در اختیار معلمان داوطلب قرار میگیرد. از طرفی معلمان متقاضی از طریق حقالزحمه ساعات اضافهکاری میتوانند بخشی از کمبودهای مالی خود را جبران کنند. با شروع سال تحصیلی (92/93)و آغاز به کار دولت، شاهد اقدامات گسترده وزارت آموزش وپرورش برای کاهش ساعات اضافه کاری و پرداخت بسیار نامنظم دستمزدهای مربوطه بودیم. به طوریکه حقالزحمهی اضافهکاری معلمان با تاخیری پنج ماهه و به صورت محدود پرداخت شد. اواسط بهمن ماه و درنتیجه اعتراضات گسترده معلمان درمدارس اضافه کار 2 ماه مهر وآبان را پرداخت کردند و پس از آن به همین ترتیب به طور نامنظم پرداختها صورت گرفته است. وامروز درحالیکه در آغاز سال تحصیلی 93/94 قرارداریم هنوز اضافه کار 2ماهه اردیبهشت وخرداد 93 پرداخت نشده است. علاوه براین لیست بلندبالایی از بدهیهای وزارت خانه به معلمان وجود دارد که از آن جمله میتوان به اضافهکاری مدیران و معاونان مدارس، حق کارورزی هنرآموزان هنرستانها، حقالزحمه برگزاری امتحانات نهایی خرداد وشهریور، حق الزحمه تصحیح اوراق امتحانات نهایی وموارد دیگر اشاره کرد. از سوی دیگردردستورالعمل جدیدی که دراردیبهشت ماه امسال ازسوی وزارت خانهصادر شده و برای اجرا دراختیارادارات کل قرار گرفته به صراحت بر کاهش ساعات حق التدریس(اضافه کار) تاکید شده است. در بخشی از این بخشنامه وزارتی آمده است:
"دراین راستا مجموع ساعات حق التدریس با توجه به ساعات اختصاصی سال تحصیلی 92-93 با کاهش حداقل 10درصد اعلام خواهد شد تا از طریق کمیته نسبت به توزیع آن در بین مناطق اقدام شود. لازم به ذکر است درصدی از اعتبار این کاهش در اختیار استان قرار خواهد گرفت و درصورتی که کاهش از میزان اعلام شده توسط ستاد بیشتر باشد مجددا بخشی از آن در اختیار استان قرار خواهد گرفت"(6)
به عبارت دیگر نه تنها ادارات کل موظف به کاهش ساعات اضافهکار میباشند بلکه به گونهای تشویق وترغیب میشوند که درصورت کاهش بیشتر این ساعات بخشی از درآمد حاصل از این امر، دراختیار اداره کل استان قرار گیرد. که معمولا اعتبارات مورد اشاره به صورت پاداش درمیان مدیران ستادی تقسیم میشود. حال سوال اساسی این است که اضافه کار مورد درخواست وزارت خانه چگونه کاهش مییابد؟
واکاوی چگونگی انجام این درخواست ازسوی ادارات کل ابعاد فاجعه در سیستم آموزشی ایران را روشنتر میسازد. فرستادن نیروهای خدماتی و سرایدارهای مدارس به عنوان معلمان ابتدایی سر کلاسهای درس، کاهش ساعات درسی دروس پایه همچون ریاضی، فیزیک و شیمی در دبیرستانها، کاهش ساعات کارگاهی هنرستانها و مدارس کار ودانش، کاهش تعداد هنرآموزان در دروس کارگاهی، تجمیع کلاسها و فرستادن اجباری دانشآموزان به سوی رشتههایی که خارج از حوزه علایق آنهاست، تنها بخشی از اقداماتی است که مدیران ومعاونان ادارات کل برای دستیابی به پاداشهای مورد نظر انجام میدهند.
3 –افزایش مشکلات مربوط به بیمههای تکمیلی معلمان
درطول چندسال گذشته وبراساس سیاستهای دولت دهم، طرحی با عنوان بیمه طلایی برای پوشش هزینههای درمانی معلمان به اجرا گذاشته شد. در ابتدا وزارت خانه متعهد شد نیمی از هزینهای را پرداخت کندکه به طور ماهانه از حقوق معلمان برای اجرای این طرح کسر میشد. اما پس از یک سال تعهد یاد شده به فراموشی سپرده شد وعملا تمام هزینهها به صورت کامل از حقوق معلمان کسر میگردید. با این وجود موانع بسیاری در اجرای طرح وجود داشت که از آن جمله میتوان به کمبود مراکز درمانی طرف قرارداد و تثبیت هزینههای پرداختی در طول سالهای گذشته، باوجود تورم افسار گسیخته سالهای اخیر اشاره کرد. با آغاز به کار دولت جدید و بروز اختلاف میان وزارت آموزش وپرورش و بیمه ایران، ارگان پوشش دهنده بیمه تکمیلی به بیمه آتیهسازان حافظ تغییر یافت. با این تغییر مشکلات موجود دوچندان شد. در ابتدای امر درحالیکه در فاصله ماههای اردیبهشت تا مرداد هرماهه معلمان هزینههای مربوط به بیمه طلایی را پرداخت میکردند، به دلیل نا هماهنگیهای اداری و آماده نبودن کارتهای بیمه طلایی عملا معلمان برای استفاده از این بیمه با محدودیتهای گسترده ای مواجه شدند. از طرف دیگر مراکز درمانی طرف قرارداد حتی نسبت به گذشته نیزبا کاهش بیشتری مواجه شده و بخشی از هزینهها مانند هزینههای مربوط به دندان پزشکی از شمول موارد تحت پوشش بیمه طلایی خارج شد. در کنار اینها بنابرنظر یکی از اعضای کانون صنفی معلمان، آموزش وپرورش از سال 91، ده ماه از سهم بیمه خود یعنی مبلغی در حدود 300 هزارتومان برای هر نفر را به حدود یک میلیون فرهنگی بدهکار است. (7)
3- افزایش مشکلات مربوط به معلمان حق التدریس و آموزگاران غیر رسمی
افزایش تحصیلات عالی درمیان جوانان در طول یک دههگذشته و رشد صعودی میزان بیکاری در سالهای اخیر، بسیاری از تحصیل کردگان دانشگاهی را روانه تدریس در آموزش و پرورش کرده است. به این امید که به صورت پیمانی یا رسمی در آموزش و پرورش استخدام شوند. این افراد که معلمان حقالتدریسی نامیده میشوند، فاقد هرگونه ردیف استخدامی و حکم کارگزینی میباشندومعمولا درمناطق دورافتاده و محروم با حقوقی ماهانه سیصد هزارتومان بدون هیچ مزایا و بیمهای مشغول به کار میشوند. (8)این یعنی حقوقی کمتر از نصف دستمزد مشخص شده در قانون کارامسالواین درحالی است که بنابر نظر کارشناسان خط فقر برای هرخانوار ایرانی بیش از یک میلیون تومان است. به عبارت دیگر عالیترین نهاد آموزشی کشور با نادیده گرفتنقوانین جاریعملا بخشی از بهترین جوانان این سرزمین را مورد استثمار قرار میدهد. دولت جدیدنیز با ادامه سیاستهای قبلی، از یک طرف با کاهش ساعت حقالتدریس و از طرف دیگر با ارائه مصوبهای که همه ارگانهای دولتی را از هرگونه استخدام رسمی و پیمانی منع میکند، عملا امید این جوانان برای رسیدن به جایگاهی بهتر را نقش بر آب کرده است.
در کنار معلمان حقالتدریس، وضعیت معلمان غیررسمی مدارس غیرانتفاعی وخیمتر است. دولت جدید با اجرای سیاستهای انقباضی در حوزه آموزش و گسترش هرچه بیشتر مدارس غیرانتفاعی وافزایش حوزه اختیارات آنهاعملا شرایط لازم برای استثمار هرچه بیشتر این معلمان را فراهم کرده است. در برخی مدارس غیرانتفاعی استان تهران معلمان ابتدایی با پنج روز کار در طول یک هفته، حقوقی معادل دویست هزار تومان دریافت میکنند. این درحالی است که معلمان این مدارس موظف هستنددرابتدای هر سال تحصیلی قراردادهای مربوط بهقانون کار را امضا ء کنند. قراردادهایی که به طور مشخص، میزان دستمزد ماهیانه، بیمه درمانی و پرداخت پاداش سالانه در آنها ذکرشده ولی هرگز جنبه اجرایی پیدا نمیکنند. هرگونه اعتراض از سوی معلمان این مدارس خطر بیکاری را درپی دارد وبا توجه به خیل عظیمی از تحصیلکردگان بیکار، جایگزینی به راحتی صورت میگیرد. معلمان این مدارس حتی از داشتن کارت شناسایی معلمی هم محروم هستند.
4- تداوم رویکردهای امنیتی درحوزه فعالیتهای صنفی
در حوزه آموزش وپرورش نهادها، سازمانها و تشکلهای متعددی در طول 35 سال گذاشته تاسیس شدهاند وهرکدام با رویکردهای مختلف مدعی دفاع از حقوق و منافع معلمان و کارمندان آموزش و پرورش بودهاند. جامعه اسلامی معلمان، انجمن اسلامی معلمان، سازمان معلمان ایران، کانون تربیت اسلامی معلمان، انجمن اسلامی فرهنگیان وموارد دیگر، همگی از تشکلهایی هستند که به نوعی در پیوند با منافع حاکمیت بودهاند و ازمیان گروهها و احزاب سیاسی وابسته به حاکمیتبیرون آمدهاند. در نتیجه از آنها نمیتوان به عنوانتشکلهای صنفی وابسته به معلمان نام برد. در دوره هشت ساله دولت اصلاحات وبا باز شدن نسبی فضای سیاسی و اجتماعی به تدریج شاهد تاسیس تشکلهای صنفی معلمان و به دنبال آن سازماندهی اعتصابات و اعتراضات صنفی از سوی آنها درشهرهای مختلف بودیم. اگر چه در بدو امر موفقیتهایی بدست آمد، با این همه با وجود وعدههای متعدد دولت اصلاحات درکمک به گسترش تشکلهای مردم نهاد، در سالهای واپسین دولت خاتمی شاهد بازداشت و ایجاد محدودیت برای فعالان صنفی و برخورد امنیتی با تجمعات گسترده معلمان بودیم. با این همه تجربه آن سالها نشان داد که در میان جامعه معلمان ایرانی پتانسیل لازم برای اتحاد صنفی وجود دارد. پایان دوره اصلاحات، وامنیتی شدن بیشتر فضای سیاسی و اجتماعی، عملا فعالیت کانونهای صنفی معلمان را با محدودیتهای گستردهای مواجه ساخت. بازداشت و دستگیری فعالان صنفی، تبعید آموزگاران به شهرهای دوردست، تعلیق و اخراج تعدادی از معلمان، نشانهای روشن از دشواریهای فعالیتهای صنفی معلمان در این سالها بوده است. در یک سال اخیر نیز با وجود وعدههای دولت جدید و وزیر آموزش و پرورش مبنی بر همکاری با تشکلهای صنفی، عملا تغییر محسوسی دیده نمیشود. نگاه امنیتی نسبت به معلمان وتشکلهای صنفی همچنان ادامه دارد به گونهای که از هرگونه جلسهای برای برنامهریزی جهت بزرگداشت هفته معلم توسط تشکلهای صنفی در سال جدید جلوگیری شد و در روزهای منتهی به هفته معلم فضای آموزش و پرورش به شدت امنیتی بود. (9)از طرف دیگر کانون صنفی معلمان در طول یکسال گذشته ضمن دفاع از سیاستهای آموزشی دولت جدید، از هرگونه موضعگیری تقابلی خوداری کرده است. تقریبا به صراحت میتوان گفت که در یک سال گذشته هیچ اقدام موثری از سوی کانون صنفی معلمان درمواجه با سیاستهای تبعیضآمیزو محدودکننده دولت جدید در حوزه آموزشصورت نگرفته است ومشکلات معیشتی معلمان درسایه چشم پوشی کانونهای صنفی همچنان ادامه دارد. دست یابی به وضعیتی مساعد فقط در سایه اتحاد همه معلمان حول منافع مشترک امکانپذیر است. ومشکلات معیشتی مبنای مشخص و روشنی برای چنین اتحادی است. تحقیقات سازمان جهانی همکاری و توسعهنشان میدهد که همه کشورهایی که استانداردهای آموزشی بالایی دارند، دارای اتحادیههای آموزشی بسیارقوی نیز هستند. ایجاد اتحادیههای مستقل نیازمند همکاری گسترده معلمان ایرانی و احترام حاکمیت به حقوق معلمان وبه رسمیت شناختن کانونهای صنفی وبرچیده شدن فضای امنیتی حاکم بر فعالیتهای صنفی است. چرا که از نظر سازمان جهانی آموزش احترام به فعالیتهای صنفی از حقوق اولیه شهروندی است. (10)
فهرست منابع ویادداشتها:
1) آموزش کیفی/ نسرین هزاره مقدمhttp://bield. info/page/3/?s=%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D9%87+%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85
www. afroozschool. org2) معلم در نقش تسهیلگر، نقشی در برابر معلم /جنیفرتایلی
http://shahedefarda. ir/?p=36333)
http://www. eghtesadeiranonline. com/vdciqwazwt1aqv2. cbct. html 4)
http://www. khabaronline. ir/detail/7475/society/education 5)
http://www. medu. ir/Portal/Home/6)http://ilna.ir/news/news. cfm?id=1915167)http://bield. info/category/laws/amoozesh/8)http://bield.mihanblog. com 9)
10) آموزش کیفی/ نسرین هزاره مقدمhttp://bield. info/page/3/?s=%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D9%87+%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85
بن گرفت :
محمد رضا نیک نژاد،روز نامه آرمان،14 مهر 93
معاون دبیرستان در واپسین دقیقه های ساعت چهارم دم درِ کلاس آمد و خواست تا برنامه ساعت های آموزشی تازه را در میان بچه ها پخش کنم. نگاهی به برنامه انداختم و دیدم که ساعت تعطیلی مدرسه از دو و پانزده دقیقه به دو چهل و پنج دقیقه افزایش یافته است. البته از روزهای نخست مهر شنیده می شد که در برخی مدرسه های تهران و استان ها ساعت آموزشی از 80 دقیقه به 90 دقیقه افزایش یافته است و برخی تشکل های صنفی استانی به شدت به این موضوع اعتراض کرده اند. از معاون پرسیدم چه شد که شما هم تغییر برنامه را اجرا کردید؟ گفت از منطقه تلفن زده اند و تاکید کرده اند که حتما باید بخشنامه اجرا شود! و خط و نشان کشیده اند که ...
اما این دگرگونی چیست؟ و چرا معلمان و دانش آموزان با شنیدن آن به شدت اعتراض می کنند؟
برای پاسخ به پرسش های بالا باید کمی به گذشته برگردیم. در دوران وزارت حاجی بابایی در یک تصمیم شتاب زده و بدون کارشناسی های دقیق،روزهای آموزشی از شش روز به پنج روز کاهش یافت. گرچه بسیاری از کشورهای پیشرو در آموزش روزهای آموزشی پنج روزه دارند اما بی گمان زمینه های سخت افزاری و نرم افزاری این کار فراهم بوده و در یک ارزیابی نهایی به سود آموزش تمام شده است. برای نمونه در ژاپن هنگامی که آموزش و پرورش تصمیم به کاهش روزهای آموزشی گرفت،کاربدستان آموزش درونمایه های کتاب های درسی را متناسب با کاهش روز به اندازه یک ششم کاهش دادند. برای افزایش زمان حضور دانش آموزان در مدرسه،نخستین گام فراهم نمودن زمینه های درخور برای خوردن نهار و آرامش تن و جان آنها و آموزگاران شان می باشد و از همه بنیادین تر پدید آوری محیطی شاد و برانگیزاننده برای آنها. اما در دولت دهم با آن که درونمایه های آموزشی و ساعت های درسی تغییر نکرده بود،روزها به پنج روز کاهش یافته و در عوض ساعت های آموزشی را از سه زنگ به چهار زنگ در روز افزایش دادند. یعنی تا پیش از آن ساعت رسمی مدرسه ها دوازده و نیم تا یک بود و پس از آن دو تا دو و نیم! این افزایش ساعت با توجه به این که از سویی فضای درخور برای نهار خوردن و آرامش پس از آن وجود ندارد و از سویی درس ها خسته کننده و روش های آموزشی کسالت آور و یکنواخت است،دانش آموزان و معلمان گرسنه و تشنه و خسته و کوفته زنگ چهارم را آغاز نموده و بی گمان زنگ های چهارم در مدرسه ها بی کیفیت ترین زنگ آموزشی هستند. افزون بر گریز دانش آموزان از درس و مشق،چون تمرکز درخور برای گوش دادن و یادگیری در این زنگ کم است،آنها برای گریز از این زمان کسالت آور به روش هایی دست می یازند تا این زمان خسته کننده را زودتر بگذرانند و آزاد! شوند. از این رو فشار بر آموزگاران در این زنگ به شدت افزایش پیدا کرده و سبب پدید آمدن تنش های فراوان میان آنها و دانش آموزان به ویژه در دبیرستان می گردد. اما بهانه نوشته این یاداشت نه یادآوری اجرای برنامه های بی بنیاد و شتاب زده وزیر پیشین که رفتار شگفت آوری است که کاربدستان آموزشی انجام داده اند. در شرایطی که آموزش در ایران کسالت آور و خسته کننده و گریزاننده است،آنها با افزایش ساعت های آموزشی از 80 دقیقه به 90 دقیقه بر آتش آشفتگی و بی برنامگی آموزشی نفت می پاشند و این فرایند را بیش از پیش خسته کننده و بی کیفیت می نمایند. همواره بر وزیران و کاربدستان آموزشی پیشین این خرده وارد بود که آنها از جنس معلمی نیستند و تصمیم ها و برنامه هایشان بسیار با فضای مدرسه و کلاس فاصله دارد. و یکی از افتخارهای وزیر تازه این بود که معلم است و از مدرسه به وزارت رسیده است. اما برخی از تصمیم ها در یک سال گذشته بازتاب دهنده شخصیت معلمی نبوده است. از این میان همین افزایش ساعت آموزشی است. هر کس تنها برای ساعتی خویش را به جای یک دانش آموز یا یک معلم قرار دهد،می تواند دریابد که ده دقیقه افزودن به ساعت های خسته کننده ی درسی چه فشاری – دست کم در این حال و روز آموزش در ایران – بر این دو گروه درگیر با آموزش وارد می کند. این فشار دانش آموزان را بیش از گذشته از آموزش فراری داده و آموزگارانشان را به انواع تنش های روحی و جسمی می کشاند و زمینه ساز بیماری های فراوانی خواهد شد. پس بهتر آن است که در این برنامه بازبینی نمایند.
در پایان پیشنهاد می شود:
دست کم چند تن از تصمیم گیران آموزشی یک هفته به کلاس های درس بیایند و طعم شیرین! آموزش با امکانات کنونی را بچشند.
ساعت های آموزشی را به جای خود برگردانند و در یک برنامه ریزی دراز مدت افزون بر کاهش درونمایه های درسی در اندیشه پدید آوری انگیزه زایی در آموزش باشند.
معاون پرورشی وزاتخانه بیش از آن که بر بازگشت روزهای پنجشنبه به روزهای آموزشی پافشاری کنند و به جای تعیین روز با نشاط در مدرسه،تلاش کنند که همه روزهای آموزشی را با نشاط نمایند و کارگزان کوشش کنند تا با روش های گوناگون آموزش را برای دانش آموزان و معلمان دلچسب و خواستنی تر نمایند.
http://armandaily.ir/?News_Id=92101
عزتاله مهدوی،روزنامه شهروند،ص آخر،14 مهر 93
میبینی معاون مدرسه آمده جلوی در اتاق دبیران و
میشنوی که «کلاسها حاضره»، کافی است پلههای یک طبقه یا دو طبقه را طی کنی تا
برِسی به کلاس. در را که باز میکنی ٢ یا چند نفر بگویند «برپا»، تو هم
بگویی«خواهش میکنم بفرمایید» و مواظب باشی که با بلند نشدن بعضی یا حرف زدنشان با
هم و اکثراً در همهمهای و خندهای بیموقع، به هم نریزی و با همان وقار اولیه
به چشمهایشان که دو دو میزند نگاه کنی و برَوی به استقبال انتظارشان، با طرح
لبخندی از روی مهربانی و با دقت جاهای خالی را که هرکدام جای شاگردی است و هندسهای
از احساسی و تعلقی، جستوجو کنی.
حالا سعی میکنی در کلاس باشی نه محبوس چهاردیواری گچی و مرده اتاقی و در
کنار اجسامی ساکن. از لای نیمکتها رد میشوی تا حضورت را در طولوعرض میدان
فعالیتت تثبیت کنی. هریک از آنها در دالانی ناشناخته فقط سرک میکشند و یک مرتبه
متوجه میشوی که روبهروی تودههایی از اشکال و احجام ایستادهای و غم دنیا در دلت
سنگینی میکند.
دوست داری سرت را برگردانی به طرف تخته سیاه و کاش تمیز باشد که نیست. تخته پاکن را برمیداری از بالا خیلی با حوصله در طول اسفنج و یا نمد آن، رو به پایین پاک میکنی. از پشت سرت فضای سنگین و خستهکننده را حس میکنی، سعی میکنی با خط خوب و صاف بنویسی «شاگردانم از عمق قلبم دوستتان دارم» و کلاس میترکد. برمیگردی. بیشتر اشباح رفتهاند و بعضی صورتها مهربانتر به نظر میآیند. امیرمحمد جسارت نشان میدهد و میگوید «خسته نباشی!» و دوباره کلاس مثل بمب میترکد. سپهر با چاشنی خنده و شوخی میپراند «شما هم دوست داشتنی هستی آقا معلم». باز میخندند، برای لحظهای ذهنت به طرف قفسهای میخزد که دیروز با گفتوگوهای زنگ تفریح در دفتر معلمان پر شده بود از این کلمات: «نباید به بچهها رو داد باید فقط درسو گفت و خلاص.»، تو که قلبت به ضربان بیشتری میزند یک کمی مردد میشوی که «چطور این فضای سنگین و دلسردکننده را باید شکست؟» زیر نوشتهات اضافه میکنی «درس امروز...»
اما کلاس حاضر نیست. سالهاست که کلاسها حاضر نیستند. با خودت میگویی چشمهای بیگناه این بچهها در کلاس، پی چه چیزی میگردند همچنانکه دیشب وقتی از خواب پریده بودی و چند دقیقهای را با این موضوع ور رفته بودی. اما من میدانم که ضربان قلب تو بازهم میگوید که: «کاش کلاسها حاضر باشند.»
http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=67&pageno=20
به مناسبت پنجم اکتبر، روز جهانی آموزگار
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،14 مهر 93
(این یادداشت با حذف بخش هایی از آن در روزنامه به چاپ رسید.)
یونسکو،در سال 1994، پنجم اکتبر برابر 13 مهر را "روز جهانی آموزگار" اعلام نمود. این روز هم اکنون در بیش از یک صد کشور جهان،و به ویژه در درون مدرسه ها،جشن گرفته می شود. امسال و سال گذشته علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش دولت یازدهم،در کاری ارزشمند،به فراخور و گرامی داشت این روز – البته پس از سال ها،که وزارت خانه ی آموزش و پرورش درباره ی آن خاموش بود- پیام دادند. در بخش هایی از پیام امسال ایشان می خوانیم : "«روز جهانی معلم» برای ملل مختلف ، یادآور این مهم است تا مبادا فراموشمان شود که رشد علوم مختلف و گسترش فناوری های نوین وامدار حضور معلمانی است که روزگاری، افق های نو را در برابر ذهن کودکان گشوده اند. این روز برای رهبران سیاسی جهان نیز حامل این پیام است تا فراموش نکنند حق آموختن و برخورداری از آموزش از مصادیق حقوق شهروندی در سراسر جهان است. عمومی بودن این حق صرف نظر از رنگ و نژاد، مسئولیت هایی را بر دوش حاکمان جوامع می گذارد تا در جهت «گسترش آموزش» و «پرورش استعدادها» تلاش کنند و نگاهی جامع و حمایتی قاطع از معلمان کشور خود داشته باشند. در جهان امروز حضور میلیون ها کودک محروم از آموزش ، ضرورت نیاز به معلم را برای تحقق حق برخورداری از آموزش و یادگیری را بیش از پیش نمایان می سازد. گرامیداشت روز جهانی معلم اقدامی نمادین است تا دولت ها و ملت ها در توسعه و گسترش «آموزش عمومی و رایگان» ، «تضمین کیفیت آموزش ها» ، «ارتقاء سطح برنامه های حمایتی از معلم» و «سرمایه گذاری و مشارکت» همه جانبه در امر آموزش وپرورش اهتمام جدی داشته باشند."
روز جهانی آموزگار،همچنین چندین سال است که با پیامی از سوی یونسکو همراه است. پیام امسال این روز " هزینه کردن برای آموزگاران،سرمایه گذاری برای آینده" است. بد نیست که به پیام های چند سال گذشته این روز هم، نگاهی بیندازیم :
فراخوان برای آموزگاران بیشتر (2013) / به سود آموزگاران،موضع بگیرید! (2012) / آموزگاران برای برابری جنسیتی (2011) / برای اصلاحات،آموزگاران را دریابید (2010)
روشن است که یونسکو و دیگر سازمان هایی که جشن روز جهانی آموزگار را ارج می نهند و به مناسبت آن پیام می دهند- همانند آموزش جهانی،EI- به دنبال این هستند که در روز جهانی آموزگار،هم توجه و هشداری به شرایط کاری آموزگاران بدهند و هم وظیفه های آموزگاران را یادآوری نمایند. روز جهانی آموزگار،که در فرآیند پیچیده و بزرگ "جهانی شدن" معنا و مفهوم می یابد، سمبل و نشانه ای است از آموزش جهانی با تاکید ویژه بر پایه اساسی آن : آموزگار. آموزگاری با اندیشه و دل نگرانی های جهانی،آشنا با چالش های فرهنگی - اجتماعی دنیای نوین و برخوردار از شرایط استاندارد جهانی کار و معیشت یک آموزگار. روز جهانی آموزگار،اشاره به آموزگار جهانی دارد. کسی که جهانی می اندیشد . به شاگردش حقوق و اخلاق جهانی می آموزد: حقوقی مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و اخلاقی استوار بر ارکانی همچون "فرهنگ همبستگی و عدالت اجتماعی و اقتصادی، فرهنگ عدم خشونت و احترام به هر شکلی از حیات، فرهنگ تساهل و راستگویی، فرهنگ حقوق مساوی برای جمیع انسان ها."
نباید از خاطر دور داشت مساله کلیدی آموزش و پرورش نوین،دیگر کشمکش بر روی حقوق آموزگاران نیست، انفجار دانش و پرورش انسانی جهانی است. به زبان الوین تافلر: "در عصر حاضر مهارت های فرهنگی عمومیت یافته، از داخل کتاب های درسی یا کلاس های آموزشی به تنهایی حاصل نمی شود بلکه مستلزم آن است که شخص بداند در جهان فراسوی خانه و خیابان و محل سکونتش چه می گذرد... آموزش و پرورش به مفاهیم تازه ای نیاز دارد که آنقدر عمیق باشد که از مسائل بودجه، تعداد شاگردان، حقوق معلم و تعارضات سنتی بر سر برنامه و بسیاری از مسائل دیگر به مراتب فراتر می رود."
اما،به راستی،بزرگ ترین پیام روز جهانی آموزگار،برای من آموزگار ایرانی،چه می تواند باشد؟ یعنی روز جهانی آموزگار،هم اکنون و در این زمانه ای که ما در آن زندگی می کنیم درباره ی چه چیز مهمی به آموزگار ایرانی هشدار می دهد و آن را یادآوری می کند؟ روز جهانی آموزگار،از آموزگار و آموزش و پرورش جهانی سخن می گوید،آموزگار ایرانی،هم اکنون،برای جهانی شدن و برای ورود به جهان نوین،و از آن میان جهان نوین آموزش،به چه چیزهایی نیاز دارد؟
از دید این نگارنده،می توان گفت که پیش از هر چیز،ما به زبان و اندیشه ای جهانی نیازمندیم. همانا که زبان جهانی،پیش نیاز اندیشه ی جهانی است. یکی از بزرگ ترین ضعف های بیشتر ما آموزگاران ایرانی این زمان، ندانستن زبان انگلیسی است. از دید این نگارنده،پیام روز جهانی آموزگار،برای آموزگار کنونی ایرانی،بایستی چیزی در این مایه ها باشد : "آموزگاران،زبان انگلیسی را فراگیرید!"
بیشتر ما آموزگاران ایرانی،زبان انگلیسی را نمی دانیم. نه می توانیم آن را بخوانیم و دریابیم و نه می توانیم آن را بنویسیم و بگوییم. در زمانه ی جهانی شدن می زییم اما در گستره ی آموزش، گویی در جزیره ای دور افتاده بسر می بریم؛ ناآگاه از همه جا! روز جهانی آموزگار، هشداری است به ما که اگر به دنبال پویایی بیشتر هستیم باید بتوانیم با جهان آموزش،در پیوند باشیم. ناگفته پیداست که یکی از ابزارهای بایسته ی این پیوند،دانستن زبان مشترک است. با دانستن زبان انگلیسی،و در این زمانه ای که اینترنت،دسترسی به رسانه های جهانی را بسیار آسان نموده،در واقع هر آموزگار با انگیزه ای می تواند به گونه ای "آموزش و پرورش تطبیقی روز" دست بزند و بر پویایی اندیشه های آموزشی اش بیفزاید.
http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=67&pageno=17
به نام خداوند جان و خرد
بیانیه ی کانون صنفی معلمان ایران (تهران) به مناسبت سیزدهم مهر(پنجم اکتبر) – روز جهانی معلم
در دوران انفجار اطلاعات و همه گیر شدن رسانه ها و کوچک شدن جهان،واژه هایی مانند جهانی شدن،جهان شهروندی، اخلاق جهانی و .... بسامد فراوانی یافته است. همبسته شدن رویدادهای جهانی و فرو ریزی مرزها و دیوارهای آهنین میان کشورها بیش از پیش به چشم می آید. در جهان امروز آلودگی محیط زیست تنها گریبان کشورهای بی مبالات در این باره را نمی گیرد و آسیب دیدگی لایه اوزن همه ی ساکنین زمین را به چالش گرفته است. جنگ در اکراین دامن هواپیمای مالزیایی و سرنشینان نگون بخت آن را می گیرد و انقلاب های عربی در تونس و مصر سیل آوارگان را به مرزهای اروپای سبز می رساند. ظهور آدم کشانی مانند طالبان و داعش افزون بر درگیر کردن بسیاری از کشورهای خاورمیانه،پای کشورهایی از دورترین نقاط جهان را به افغانستان و عراق و سوریه باز می کند و امروز بیش از هر زمان دیگر احساس " بنی آدم اعضای یک پیکرند" را به ذهن متبادر می نماید. در این جهان پر آشوب،روزهایی با پیشوند جهانی به چشم می خورند که نشان از دردهایی مشترک دارند و شاید درمانی مشترک! روزهای جهانی محیط زیست،هوای پاک،مبارزه با بیماری هایی مانند سرطان،ایدز و همینطور روزصلح،کارگر، ... از آن جمله اند. 5 اکتبر برابر با سیزده مهرماه نیز به عنوان "روز معلم" در جهان نکو داشته می شود. یونسکو با همکاری سازمان ملل و آموزش بین الملل این روز را در سراسر جهان به یادآوری جایگاه معلم و نقش او در دگرگونی اندیشه ها و باورها جشن می گیرد و پاس می دارد.
در ایران اما به دلایلی ناروشن این روز که به هیچ روی جنبه ی سیاسی ندارد، به سکوت برگزار می شود. گرچه این سکوت رسمی،مانعی برای بازاندیشی درباره ی آموزش و پرورش ایران و نسبت آن با آموزش و پرورش پیشرو در جهان،همچنین بررسی جایگاه معلمان در ایران نیست.
در میان اکثر کشورهای دنیا مسئولیت دولت ها برای تأمین آموزش و بهداشت همگانی امری پذیرفته شده است. در ایران نیز طبق قانون اینچنین است! اما همواره این دو امر حیاتی مورد غفلت واقع شده اند. در حالیکه سالانه میلیاردها تومان برای مقابله ی اغلب بی ثمر با ناهنجاری های اجتماعی و درمان بیماری های قابل پیشگیری هزینه می کنیم؛ نه تنها حاضر به پرداخت نیمی و یا حتی کمتر از آن مبلغ برای تقویت آموزش های پایه ای و پیش گیری از نابسامانی های اجتماعی نیستیم، که سال به سال سهم آموزش را از مجموعه ی اعتبارات دولتی کاهش هم داده ایم. در مقابل،با انواع ترفندها تلاش شده بار هزینه های آموزشی بر دوش ناتوان اکثریت ملت گذاشته شود. در حالی که به نام مشارکت دادن مردم انواعی از مدرسه های غیردولتی، نمونه دولتی، هیئت امنایی، هوشمند . . . و پدیده ی نوظهور مدارس اجاره ای را شاهد هستیم؛ دولت های مختلف هرگز حاضر نبوده اند اندک اختیاری به سرمایه گذاران و یا والدینی بدهندکه با پول خود نیازهای مدرسه را تأمین می نمایند. دولت های مختلف نه تنها حاضر نبوده اند اندکی از تمرکز گرایی شدید حاکم بر آموزش و پرورش بکاهند بلکه در طی سال های اخیر همواره تلاش شده بار ایدئولوژیک درس ها را افزایش دهند و برحاکمیت دولت سالاری در آموزش بیفزایند.این نوع آموزش به دلیل تنگ نظری ها و تمرکز گرایی شدید، مانع ابتکارات منطقه ای و درون زا در مدارس شده از موانع مهم مشارکت معلمان، والدین و دانش آموزان در پیشبرد امور مدرسه است. جدا افتادگی مدرسه های ما از تحولات نوین آموزش در جهان و حتی از تحولات در متن جامعه و خانواده ایرانی یکی از نتایج چنین روشی در آموزش است.
از زیان های دیگر این روش کاهش ارزش و کرامت شغل معلمی است. این شغل که در یک بستر مناسب می تواند سرشار از نوجویی، خلاقیت و نشاط باشد، زیر سایه ی سنگین بوروکراسی و حاکمیتِ بخش اداری بر جزئی ترین امور مدارس، معلمان را به وظیفه بگیرانی تبدیل می نماید که به رغم عدم رضایت شدید از نادیده گرفته شدن از جانب تصمیم گیران، کوچک ترین تمایلی برای یاری رساندن به تغییر شرایط کسالت بار مدارس از خود نشان نمی دهند.
روز جهانی معلم همچنین فرصتی است برای یادآوری این نکته که در دنیای امروز حکومت هایی از رضایت نسبی مردمی و در نتیجه ثبات و امنیت بالاتر برخوردارند که فرصت های بیشتری به مردم برای مشارکت سازمان یافته در امور مختلف جامعه را می دهند. توده گرایی و مطرح نمودن شعارهای عوام پسند روی دیگر سکه ی ضدیت با نهادهای مدنی و سازمان یافتگی مردم در قالب تشکل های مردم نهاد است. کانون صنفی معلمان از دولت تدبیر و به ویژه وزارت خانه های کشور و آموزش و پرورش به طور جدی انتظار دارد با استفاده از چنین مناسبت هایی به وظیفه قانونی خود عمل کرده و شرایط مناسب برای فعالیت آزادانه ی نهادهای مدنی را فراهم نمایند. همچنین در این روز که امسال مصادف با یکی از بزرگترین عیدهای مسلمانان است، شرایط آزادی معلمانی که به دلیل فعالیت های صنفی اما با اتهامات سیاسی و امنیتی به زندان محکوم شده اند فراهم آورده شود.
کانون صنفی معلمان در روزی که در دنیا به نام معلم نامیده شده است، از دولت محترم می خواهد همان گونه که در پی بهبود بخشیدن به وضعیت اقتصادی و سیاست خارجی کشور می باشد؛ با استفاده از چنین فرصت هایی در پی التیام بخشیدن پاره ای از زخم هایی باشد که به ویژه در دولت های نهم و دهم بر پیکر فرهنگ و آموزش در این کشور وارد شده است. از نگاه ما برای جلوگیری از بیشتر شدن شکاف عمیق میان آموزش کشور با آموزش پیشرو در جهان، انجام اقدامات زیر بسیار ضروری است :
ما نیازمند دگرگونی عمیق در الگوها و نظام آموزشی کشور هستیم. بازی با اعداد آن گونه که در سال های اخیر صورت گرفته راه به جایی بهتر از شرایط کنونی نخواهد برد. میلیون ها کودک و نوجوان ایرانی یعنی بهترین سرمایه های کشور در نظام خلاقیت کُش کنونی، در بهترین حالت، به انباری برای انباشتن اطلاعات غیر ضروری تبدیل می شوند که گرچه مطالب نیازموده زیادی را در حافظه دارند اما «سواد زندگی» ندارند.
آموزش با کیفیت حق انسانی و قانونی تمام فرزندان این سرزمین است. اگر به دنبال عدالت، امنیت و ثبات اجتماعی، برتری علمی دست کم در منطقه، بهره وری بالای اقتصادی و. . . هستیم، به نام کمبود منابع با تبدیل نمودن آموزش با کیفیت به کالایی گران قیمت، کودکان نه چندان کم تعداد غیر برخوردار در جامعه را از این حق انسانی محروم نکنیم. بی تردید سرمایه گذاری برای آموزش اینان بیش از انرژی هسته ای و ابزار های رزمی بر توسعه امنیت و ثبات کشور می افزاید.
مشارکت رمز بهبود شرایطِ آموزش در کشور است. اگر دولت ها می خواهند حامی آموزش و پرورش عمومی باشند، لازم است با فاصله گرفتن از دولت سالاری و با ظرفیت سازی، زمینه ی مشارکت گسترده معلمان، کادر مدارس، خانواده ها و نهادهای مدنی در امور آموزش و پرورش را فراهم نمایند. به خانواده ها نباید به عنوان منبع تأمین مالی مدرسه و به معلمان نباید به مثابه سربازان گوش به فرمان نگاه کرد.
در روز جهانی معلم ما خواهان آزادی معلمان زندانی، توقف اجرای حکم همکارانی که احکام قضایی یا اداری دارند و همچنین بازگشت به کارِ فوریِ آن تعداد از همکارانی هستیم که با اتهامات سیاسی و صنفی سال هایی از عمر خود را در زندان به سر برده اند. و به دلیل واهی عدم حضور در محل کار (حتی قبل از شروع دوران محکومیت) از آموزش و پرورش اخراج شده اند و سوابق و تجربیات گاه تا حدود بیست سال آنان نادیده گرفته شده است. این همکاران حتی اگر جرمی هم مرتکب شده بودند، تاوان آن را پرداخته اند. بنابراین دلیلی برای ادامه اخراج آنان وجود ندارد. لازم است وزارت آموزش و پرورش دولت تدبیر زمینه بازگشت به کار سریع آنان را فراهم نماید. اصلی که حتی در دوران سیاه پهلوی نیز دست کم در مورد معلمان و استادان دانشگاه رعایت می شد و پس از طی دوران محکومیت، به شغل قبلی خود باز می گشتند.
...
باری در جهان همبسته و البته آشفته کنونی، جایگاه پیامبر گونه معلم بر کسی پوشیده نیست. او از سویی برخاسته از متن جامعه و آشنا با همه کاستی ها و ارزش های سرزمینی خویش است و از دیگر سو پرچم دارِ دگرگونی های سازنده و تازه در کشور و جهان خویش. معلم در جهان دهکده شده ی کنونی باید مانند هر اندیشمند دیگری جهانی بیندیشد و بومی عمل کند. پس بی گمان باید فرهیخته ای باشد در تراز جهان کنونی - با همه دردهای کهنه و تازه اش. جهان امروز معلمی می خواهد که نقش سنتی و دایره المعارفی خویش در آموزش دانش های بی فایده و دور از زیست روزمره کودکان و نوجوانان را به فراموشی سپارد و دانش آموزان را همچون راهنمایی کار بلد و خردمند به سوی زیستی اخلاقی – انسانی هدایت نماید. پیش نیاز پرورش چنین معلمانی،سرمایه گذاری و تمرکز بر جایگاه و نقش او در جامعه خویش و جامعه ی جهانی است. از این روست که شعار امسال سازمان یونسکو و آموزش جهانی نیز بر هزینه کرد برای معلم تاکید دارد.
"سرمایه گذاری برای معلم،سرمایه گذاری برای آینده است"
کانون صنفی معلمان ایران(تهران) – 12/7/93
مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،12 مهر 93
(این یادداشت با حذف بخش هایی از آن – از آن میان همه ی دو بند[پاراگراف] پایانی- در روزنامه به چاپ رسید.)
برابر برنامه پنجم توسعه،تا پایان سال 94 باید 50 درصد از دانش آموزان ایران در رشته های فنی و حرفه ای ،و کار و دانش،مشغول به تحصیل باشند. این آمار هم اکنون چیزی نزدیک به 45 درصد است. دولت دهم و فرادستان آموزش و پرورش آن،بسیار کوشیدند که شمار دانش آموزان هنرستان و کار و دانش را به روش های گوناگون- و از آن میان روانه ساختن دانش آموزان تجدید شده سال نخست دبیرستان به هنرستان ها و رشته های کار و دانش- بالا ببرند و حتی صحبت از آمار 70 درصدی به میان می آوردند. یعنی گفته می شد که اگر روند افزایشی فرستادن دانش آموزان به رشته های فنی ادامه یابد تا پایان سال 94 حدود 70 درصد دانش آموزان ایران در هنرستان ها و رشته های کار و دانش تحصیل خواهند کرد. اما در برابر این برنامه،پرسش ها و چالش هایی وجود داشته و دارد. نخستین پرسش این است که به راستی چنین کاری چه ضرورتی دارد؟ پاسخی که بسیار شنیده شده و می شود این است که دانش آموختگان رشته های فنی،آسان تر جذب بازار کار می شوند و به ویژه در کشورهای توسعه یابنده و رو به صنعتی شدن،یادگیری مهارت و فن،بر یادگیری آموزه های نظری رشته های دبیرستانی،اولویت دارد. اما تا جایی که این نگارنده می داند تاکنون هیچ پژوهش جدی،درستی این پاسخ را نشان نداده است. کنکور- گذشته از درستی یا نادرستی آن- هم اکنون دهه هاست که در ایران،سنجی برای ارزیابی عملکرد دبیرستان ها و هنرستان هاست. یعنی با اعلام نتیجه های کنکور،روشن شده و می شود که چه درصدی از دانش آموزان،توانسته اند به دانشگاه راه یابند. اما جذب بازار کار شدن،چه سنجی دارد؟ به راستی چه میزان از دانش آموزان هنرستانی و یا کار و دانش،در رشته های مرتبط با تحصیل خود، جذب بازار کار می شوند؟ بر پایه تجربه و مشاهده های خود و شماری دیگری از همکارانم در هنرستان ها،می توانم ادعا کنم که شمار بسیاری از دانش آموزان هنرستانی،دست کم در رشته های تحصیل خود،نمی توانند جذب بازار کار شوند و درست همانند دیگر دانش آموزان در رشته های نظری و دبیرستانی،برای این که دانش آموخته ی هنرستانی جذب "بازار کار" گردد بایستی عامل های دیگری همچون سرمایه شخصی و طبقه ی اقتصادی - اجتماعی و میزان ارتباطات خانواده ی دانش آموز هم وجود داشته باشند.
این که چرا اینگونه است البته دلیل های گوناگون دارد. یک مسآله،کیفیت آموزشی است که در هنرستان ها و یا رشته های کار و دانش ارائه می گردد. اغلب دانش آموزانی که در ایران به رشته های فنی می روند متآسفانه کسانی هستند که انگیزه ی چندانی برای ادامه تحصیل و درس خواندن ِ درست و حسابی ندارند. این سخن البته به معنای نادیده گرفتن درصدی از دانش آموزان خوب هنرستانی نیست اما روی هم رفته،می توان پذیرفت که در کلاس های هنرستان،شمار دانش آموزان باانگیزه،پایین است- به ویژه در سنجش با رشته های ریاضی و فیزیک در دبیرستان. هنگامی که آموزگار و استادکار هم،در کلاسی وارد می شود که نسبت دانش آموزان کم انگیزه و یا بی انگیزه ی آن بالاست،نمی تواند کار چندانی انجام دهد.
عامل دیگر، به میزان تجهیزات و کیفیت ابزار هنرستان ها برمی گردد. در کل،می توان گفت که آموزش کیفی در هنرستان ها،هزینه بردارتر از آموزش در دبیرستان ها و رشته های نظری است. در برخی از رشته های هنرستانی،هنرجو،با ابزاری سر و کار دارد که امکان استهلاک،خرابی و یا نابودی دارد. متآسفانه در چند سال گذشته،که آموزش و پرورش با کسری بودجه روبرو بوده،و حتی از پرداخت سرانه مدرسه ها هم ناتوان،وضعیت کیفیت بخشی به ابزار هنرستان ها هم،چندان حال و روز خوشی نداشته است. گهگاه حتی دیده شده وقتی هنرجویی،در هنگام آموزش باعث خرابی وسیله ای گردیده،ناگزیر به خرید و جایگزین آن شده است. این نگارنده از زبان شماری از هنرجویان که در برخی از درس ها در کلاس های آموزشگاه های آزاد بیرون از مدرسه هم حضور یافته اند،همچنین شنیده ام که در برخی درس ها در برخی رشته ها- و از آن میان کامپیوتر- کیفیت آموزشی که در آموزشگاه ها داده می شود کاربردی تر و با کیفیت تر است از آموزش های هنرستانی. درباره ی کیفیت ابزار آموزشی هنرستان ها هم البته یک نکته دیگر این است که میزان این ابزار و امکانات،در همه جا و همه هنرستان ها،یکسان نیست. در ایران،هنرستان هایی وجود دارد که پیشینه ی آنها به چیزی پیرامون یک صد سال پیش برمی گردد. این هنرستان ها،اغلب از فضاهای آموزشی و امکاناتی برخوردارند که طی این سال ها،گردآورده اند. گرچه نیازمند به روزرسانی اند اما روی هم رفته،از شرایط و فضاهای آموزشی خوبی برخوردارند،در حالی که در برخی هنرستان ها،چنین نیست.
اما در برابر برنامه گسترش هنرستان ها در ایران،پرسش ها ی دیگری هم هست. یکی این که برای صنعتی شدن کشور،افزون بر نیروی کار متخصص، "فرهنگ صنعتی شدن" هم بایسته است. اگر از کارایی و کارآمدی آموزش های هنرستانی- و این که در روند صنعتی شدن ایران تا چه اندازه می تواند نقش تولیدکننده بودن نیروی کار را بازی کند- بگذریم،مسآله پرورش فرهنگ صنعتی شدن،خود مسآله ی مهم دیگری است که نباید آن را نادیده گرفت. یکی از ویژگی های مهمی که یک نیروی کار آموزش دیده در هنرستان باید داشته باشد، انس گرفتگی با فرهنگ صنعتی شدن است. فرهنگ صنعتی شدن،یعنی فرهنگ دقت،ارزش گذاری به زمان و قانون و مقررات و در کل پرورشی درخور جامعه ای صنعتی. در اینجاست که متآسفانه یکی دیگر از کاستی های بزرگ هنرستان ها ی ما،خودنمایی می کند. در هنرستان های ما نیز همانند دبیرستان ها،بر پرورش نوین فراخور زمانه کنونی،تآکیدی نمی گردد.
ولی نکته ی پایانی این که برابر برخی گزارش های جهانی،آموزش و پرورش،از بنیاد،کار فرمای شایسته ای برای آموزش های فنی نیست : "یافته های پژوهشی سازمان های بین المللی،مانند بانک جهانی،نشان می دهند که بهتر است آموزش مهارت های تخصصی به کارفرمایان (استخدام کنندگان) واگذار شود و آموزش متوسطه قادر نیست که توانمندی مورد نیاز بنگاه های اقتصادی و سازمان های اداری را در افراد ایجاد کند... ایده ی آماده سازی نسل جوان برای ورود به دنیای کار از طریق آموزش های دوره ی متوسطه، روز به روز اعتبار خود را از دست داده و این دوره ی آموزشی به منزله ی یک دوره عمومی تکمیل کننده ی آموزش عمومی،بیش از پیش مورد استقبال و پذیرش همگان قرار می گیرد." ( کتاب آموزش و توسعه،نوشته عباس معدن دار آرانی و محمد رضا سرکار آرانی،ص 194).
http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=709&pageno=5