چرا کودک بازمانده از تحصیل؟

 

مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،30/8/91

 نزدیک به یک ماه از سال تحصیلی گذشته بود که یک روز صبح در زنگ اول،مدیر مدرسه،"بهمن" را به کلاس درس آورد و ضمن معرفی اش گفت که در یک ماه گذشته،در مدرسه ی دیگری درس می خوانده،اما از امروز شاگرد این کلاس خواهد بود. پایه ی اول دبیرستان بود و من هم دبیر ریاضی کلاس . مدیر که بیرون رفت شروع کردم به کمی خوش و بش و احوال پرسی،و این که در مدرسه ی پیشین،درس ریاضی را تا کجا خوانده اند. با پاسخ هایی که داد دریافتم که شاگرد چندان درس خوانی نیست و خیلی در فضای کتاب و کلاس نبوده. زنگ تفریح،وضعیت تحصیلی او را به مدیر گفتم و درخواست کردم که پدر یا مادرش را ببینم. چند روز بعد مادرش به مدرسه آمد و گفت که بهمن،بعدازظهرها،سر کار می رود و شب که به خانه می آید آنچنان خسته است که توان درس خواندن ندارد. بعدها،از زبان مشاور مدرسه هم شنیدم که پدرش را هم،در یک تصادف رانندگی،از دست داده است. این گذشت تا یک روز که در "سرچشمه"،جلوی مغازه ای دیدمش که داشت یخچالی را جابجا می کرد و البته این زمانی بود که پس از چهار پنج ماه که به مدرسه آمد،درس را نیمه نصفه رها کرد و به کلی رفت به بازار کار.

 اما من شاگردانی مانند بهمن،زیاد داشته ام. در سال های نخست خدمتم،شش سال در بخشی محروم از استان ایلام بودم،و از نزدیک خانواده هایی را می شناختم که از سه- چهار فرزند ِ در سن تحصیل شان،تنها یکی به مدرسه می آمد و دیگران،یا از بیخ و بن بی سواد بودند و یا پس از چند سال تحصیل،مدرسه و درس را کنار گذاشته و همراه با پدر و برادر،دکانی را می چرخاندند،یا بر کامیونی کار می کردند،و یا همگی کشاورز بودند. شمار کودکان باز مانده از تحصیل،متآسفانه در مناطق محروم بالاست،و به ویژه تحصیل دختران،به خاطر پاره ای مشکلات فرهنگی،از ارزش و اهمیت کمتری برخوردار است- این نکته را هم بگویم که در شش سال خدمتم در ایلام،شاهد بودم که شوربختانه چند دانش آموز دختر،به دلیل های گوناگون،مانند تن ندادن به ازدواج های اجباری،به خودسوزی دست زدند و جان باختند.         

 اما هم اکنون هم،کمتر سالی هست که شماری از دانش آموزانم،یا در میانه ی سال و یا در پایان سال تحصیلی،دست از درس خواندن برندارند و راهی بازار کار نشوند. آنچنان هم که گفته می شود باید آمار کنونی کودکان بازمانده از تحصیل،چیزی پیرامون چهار میلیون نفر باشد. ناگفته پیداست که یکی از مهم ترین دلیل های آن نیز،ناداری،تنگ دستی و بی کاری سرپرست خانواده است،که باعث می شود به فرزند پسر،همچون نیروی کار بنگرد. البته برخی از همین کودکان باز مانده از تحصیل،پس از چند سال،سرو کارشان با مدرسه های بزرگسال می افتد و خوشبختانه شماری از آنها،به دانشگاه نیز راه می یابند،اما بی گمان درصد این افراد،ناچیز است. ولی از فقر که بگذریم مهم ترین دلیل این همه کودک بازمانده از تحصیل،کیفیت پایین آموزش،جذاب نبودن کلاس درس و مدرسه،کمبود آموزگار و مشاور با انگیزه و توانمند،پیوند ضعیف درون مایه ی کتاب های درسی با زندگی دانش آموز،و آمار بالای بی کاری تحصیل کرده هاست. اما شاید یک دلیل دیگر این باشد که متآسفانه سپهر آموزش ایران،فرهیخته پرور نیست تا نفس خود تحصیل،ارزشمند به شمار آید. این است که می بینیم پاره ای از بازماندگان از تحصیل،از طبقه ی متوسط و بالا هستند. آموزش در ایران،کیفی نیست،از این رو دانش،ارزش ذاتی چندانی هم ندارد. حتی این روزها،بسیار شنیده می شود که آموزش باید با کار و صنعت پیوند بخورد تا سودمند افتد و به کار آید. آموزش و پرورش نیز،به روش های گوناگون،بدش نمی آید دانش آموزان را به رشته ی کار و دانش،و هنرستان ها رهنمون نماید- نمونه اش هدایت تحصیلی دانش آموزان سال اول دبیرستان،که گویا به تازگی دستخوش دگرگونی شده- اما پنداری فراموش گردیده که فرهیختگی،اخلاق و پرورش فراخور جامعه ی نوین،از هدف های بنیادین آموزش- دست کم تا دوره ی متوسطه – است و نه آشنایی با کار و صنعت.

 اما پرسشی که می ماند این است که با افزایش کودکان بازمانده از تحصیل،آیا اصل سی ام قانون اساسی که بیان می دارد : "دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد" نیازمند توجه و تفسیری تازه نیست؟ آیا با این شمار از کودکان بازمانده از تحصیل،می توان گفت دولت به وظیفه ی خود عمل کرده است و "وسائل آموزش و پرورش رایگان" را فراهم آورده است؟

 

 

 

ادامه مطلب ...

کیفیت،حلقه ی گمشده ی آموزش فنی- حرفه ای

 

محمد تقی فلاحی،روزنامه قانون،28/8/91

در هفته گذشته نخستین همایش علمی توسعه آموزش‌های فنی و حرفه‌ای و کاردانش برگزار گردید و طی آن سخنان فراوانی از جانب وزیر ، معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش و... مبنی بر تلاش و برنامه ریزی برای گسترش این نوع آموزش مطرح شد. اولین نکته برجسته در این سخنان همانند دیگر سخنرانی های از این دست ارائه آمار افزایش چشمگیر تعداد هنرستان های کشور و رشد قابل توجه گرایش به تحصیل در شاخه فنی و حرفه ای است.از جمله تأسیس 1200 هنرستان تنها در سال اخیرو یا افزایش سهم دختران در این نوع آموزش به 40 درصد.

بی تردید قدر مطلق افزایش تعداد دانش آموزان فنی و حرفه ای نسبت به شاخه نظری موجب خشنودی است،اما بررسی موضوع در گستره ای وسیع تر پرسش هایی را ایجاد می نماید. نخست این که آموزش های فنی در هنرستان ها ی ما تا چه میزان با تحولات فن آورانه جدید همگام بوده است. آموزش های حرفه ای با استانداردهای قابل قبول هزینه های سنگینی دارد. با شرایط بودجه ای موجود آموزش و پرورش همراه شدن با این تحولات اگر نگوییم ناممکن دست کم دشوار به نظر می رسد . به ویژه هنگامی که در همین همایش می شنویم نقشه جامع علمی کشور افق حضور 70 درصدی دانش آموزان در هنرستان ها را دنبال می کند.

نکته دیگر این که بخش آموزش کشور(محیط تحصیل که در این جا منظور هنرستان است) چقدر با صنایع و کارگاه های فنی کشور ارتباط دارد.اگر قرار است در این نوع آموزش افرادی با رده تخصصی میانی و پایین برای ورود به بازار کار تربیت شوند،چه میزان اطلاعات از نیازهای بازار کار و چه میزان هماهنگی میان کمیت و کیفیت کاری افراد آموزش دیده در هنرستان ها و مراکز کاردانش، با تقاضای نیروی کار در مراکز کوچک و بزرگ صنعتی و اداری کشور وجود دارد؟

گرایش غالب در خانواده های ایرانی سوق دادن فرزندان به شاخه نظری جهت ادامه تحصیل در دانشگاه است و گرفتن مدارک تحصیلی بالاتر.در آیین نامه های آموزش و پرورش هم نوع هدایت تحصیلی دانش آموزان اعتبار بیشتری به شاخه های نظری می دهد. تأسف آورتر اینکه در سال تحصیلی جاری به دلیل اجرای شتابزده بخش هایی از سند تحول بنیادین و حذف مردودی از دوره راهنمایی و دبیرستان ؛بنابر این شده است که دانش آموزان سال اول دبیرستان که در امتحانات شهریور نیز نمره قبولی کسب نمی کنند،پس از یک مرحله امتحان دیگر به مراکز کاردانش هدایت شوند. بدون توجه به علاقه و استعداد شان.این موضوع جدای از پیامدهای منفی دیگر،اعتبار آموزش های فنی و حرفه ای را باز هم پایین تر می آورد. این مراکز را به محل تجمع افراد بی انگیزه به تحصیل تبدیل می نماید که با نازل ترین کیفیتِ آموزش، تنها عده ای از نوجوانان را نگهداری نموده و به هر ترتیب دیپلمی به آن ها می دهد.ورود این افراد به بازار کار تازه آغاز آموزش واقعی آن هاست.ناگفته پیداست این شیوه هزینه های مادی و معنوی بی حسابی را به جامعه و افراد وارد می آورد.

صرف نظر از بیگانگی محیط های کار و آموزش با یکدیگر، به راستی در سطح کلان چه میزان اطلاعات از نیازهای بخش صنایع و اقتصاد کشور مثلاً برای ده سال آینده و یا سال 1404 وجود دارد و از آن چه موجود است،چه میزان هنگام برنامه ریزی یا ایجاد و گسترش مراکز فنی و حرفه ای مورد استفاده قرار می گیرد؟به نظر می رسد همانند دانشگاه ها ،آموزش و پرورش نیز راه خود را می رود و بازار کار نیز راه خود.

ادامه مطلب ...

مدرسه آغازگاه کاهش خشونت در جامعه

 

محمد رضا نیک نژاد، روزنامه ی قانون 20/8/91

 هفته ی گذشته باز هم خبرهایی،رسانه های کشور را با موضوع خشونت در مدرسه درگیر کرد. تنبیه بدنی یک کودک نوآموز بخاطر دیر رسیدن به دبستان و خبر بسیار اندوهبار دیگر درگیری دو دانش آموز هنرستانی در ملایر،که متآسفانه به فوت یکی از آنها انجامید. خشونت در آموزشگاه ها،نمودی سه گانه دارد،دانش آموز به آموزگار،دانش آموز به دانش آموز و آموزگار به دانش آموز. در این سه نوع خشونت،آنچه که بیش از دیگر شکل ها به چشم می آید،خشونت از سوی معلم و نیروهای اجرایی مدرسه نسبت به دانش آموزان است. اما نباید دو نوع دیگر را نادیده گرفت و یا فراموش نمود. برای نمونه هنگامی که آموزگاری وادار می شود که در کلاسی چهل نفره به آموزش بپردازد آن هم با دانش آموزانی که بیشترشان،چندان دل به درس و مشق نمی دهند و با فشار خانواده و جامعه وادار به نشستن بر سر کلاس هایی شده اند که دورنماهای آموزشی آن نه با زندگی روزمره آنها پیوندی دارد و نه چندان انگیزه زا و گره گشاست،و دست به بازی گوشی های دست جمعی می زنند و معلمی را که خسته از گرفتاری های روزمره مانند اقتصاد و شغل دوم و سوم و ... است،دست انداخته و او را می آزارند. که خود یکی از بدترین نمودهای خشونت است که روح و روان آموزگار را سخت می آزارد،و البته بازتابی هم نمی یابد.

 اما پرسش اینجاست که مدارس چقدر در پدیدآوری خشونت نقش دارند؟

همان گونه که همه می دانیم، مدرسه نمی تواند آغازگاه بروز خشونت در جامعه باشد. زیرا دانش آموزان پیش از آن که وارد مدرسه شوند،پرورش یافته ی خانواده،هم محلی ها،گروه همسالان و ... هستند. صحنه های فیلم ها و خبرهای رسانه های دیداری،درگیری های زبانی و فیزیکی در کوچه و خیابان،خبرهای منتشر شده در صفحه های حوادث روزنامه ها،بازی های خشونت آمیز رایانه ای و ... همه و همه نمودهایی از خشونت در جامعه اند که دانش آموز آنها را با خود به مدرسه و کلاس می آورد. پیشبرد حرف خود و به کرسی نشاندن آن با به کارگیری زور و الگو برداری کودکان- که تا کوچک و ناتوانند قربانی اند و بزرگ و توانمند که گشتند خود قربانی کننده- نمودی دیگر از خشونت می باشد. از کودکی که خشونت می بیند و می شنود و حس می کند نمی توان انتظاری جز خشونت داشت. بنابراین دانش آموز،آموزگار،مدیر و معاون- کودکان دیروز- بخشی از جامعه ای هستند که چرخه ی خشونت در آن به شتاب می چرخد و آنها و حتی کسانی را که آلوده نیستند با خود همراه کرده و می آلاید. پس مدرسه بیش از آن که آغازگاه خشونت باشد،خود قربانی آن است.

پرسش دیگر آن است که تا چه اندازه آموزش و پرورش می تواند در کاهش خشونت نقش داشته باشد؟

نظریه های نوین پرورشی بر نقش الگو سازی و نهادینه کردن رفتارهای پسندیده در انسان ها-عادت- پای فشرده و شیوه هایی را برای آن پیشنهاد می کنند. انسان موجودی اجتماعی است که از آغاز زندگی با دیدن و درک محیط پیرامون خود به الگو سازی پرداخته و با این روش خود را با شرایط همخوان کرده و ادامه زندگی خود را تضمین می کند. برخی از رفتارهایی که سامانه آموزشی باید در پی نهادینه کردن آنها بوده و شاید از این رهگذر به کاهش خشونت یاری رساند،بردباری در برابر باورها و رفتارهای متفاوت،رواداری فرهنگی و تحمل دیگران با هر اندیشه و مرامی، گسترش فرهنگ گفتگو، بحث و استدلال در میان دانش آموزان برای دستیابی به خواسته های فردی و  گروهی و ... است.

این رفتارها با پدیدآوری زمینه های کار گروهی- مانند پاکیزه کردن کلاس و مدرسه،رنگ کردن دیوارها و حتی زمینه سازی انجام آزمایش ها و کنش های کارگاهی- دست یافتنی است. برای نمونه هنگامی که نوآموزان در کنار یکدیگر برای دستیابی به هدفی یکسان تلاش می کنند، می آموزند که آسان ترین راه،همانا همکاری، همیاری و هم اندیشی در رسیدن به هدف خواهد بود. پس در فرآیند همیاری،گفتگو،استدلال،بردباری و رواداری اندیشه را خواهند آموخت. برگزاری آیین های شادی زا،مسابقه های ورزشی،اداره ی بخشی از مدرسه از سوی آموزگاران و ... افزون بر آن که روشی است برای آموزش کار گروهی و آمادگی نوآموزان برای زندگی اجتماعی فردا، به آنها می آموزد که باورهای خود را با صدایی رسا بگویند و در همان حال در برابر سخن و باورهای دیگران بردبار باشند. با همه این ها سامانه آموزشی بخشی از جامعه بوده و تافته ی جدا بافته نیست،تا خشونت در جامعه گسترش و فراوانی دارد،نمی توان چندان دل به خشونت زدایی در مدرسه بست. 

ادامه مطلب ...

مدارس و کتابخانه های فراموش شده

 

عزت اله مهدوی،روزنامه آرمان،24/8/91

 در جامعه ای که معجزه پیامبرش "کتاب" ونام این کتاب "قرآن = خواندنی " ونخستین پیامش "بخوان"و ستایش از پروردگارش این است که " با قلم تعلیم می دهد" . جایگاه کتاب و کتابخوانی چگونه است؟ هر چند ممکن است سرمان را با رجز خوانی اینکه "رستم یلی بود در سیستان" گرم کنیم،اما این شیوه، دردی از ما دواء نمی کند. وقتی در عمل، سهم ما ازسرانه ی مطالعه و کتابخوانی،آنقدر ناچیز است که کالعدم محسوب می شود. گاهی لازم است از معرکه ها فاصله بگیریم و وضعیت موجود را بررسی کنیم و هفته کتاب،فرصت با ارزش این مساله است.  قبل از هر سخنی باید فهرستی از کارهایی را که در این راستا انجام گرفته از نظر بگذرانیم. ما هر ساله در اردیبهشت ، نمایشگاه کتاب را داریم . در گوشه و کنار نمایشگاههای تخصصی و دانشگاهی را داریم . هر ساله به همت شهرداری نمایشگاه "یار مهربان " را داریم که با هدف اهد ای کتاب به کتابخانه های مراکز آموزشی و کتابخانه های عمومی صورت می گیرد که به نوبه ی خود ،کاری ارزشمند است . در صدا وسیما ودر شبکه های مختلف علاوه بر بازتاب گسترده این رویدادهای فرهنگی ، بخشی از فعالیت ها اختصاص دارد به معرفی کتاب و برگزاری مسابقات پیامکی و غیر آن .در مجلات و روزنامه ها نیز به فراخور حال و مقال ، معرفی کتاب و نقد و بررسی آنها نیز صورت می گیرد. گاهی نیز جلسات نقد کتاب را هم بر گذار می کنیم. شاید موارد دیگری هم باشد که به خاطر اختصار از نقل آنها معذوریم. به فعالیت های بر شمرده در بالا نیز انتقاداتی نه از باب موضوعیت وضرورت آنها بله از جهت نحوه اجرایشان وارد است . فی المثل نمایشگاه سالانه کتاب در فضای خفه ی ازدحام، بخش زیادی از کارکردهای اصیل یک نمایشگاه کتاب را از دست داده ایم .نمایشگاه یار مهربان در انبوهه ای از جور کردن کتاب به اندازه کوپن و بن کتاب اهدایی و توسط کسانی که بعضا ً شناخت دقیقی از نیاز های آموزشگاهی وکتابخانه ای ندارند و شکار موسسات چاپ و توزیع تست و کمک درسی می شوند، ابتر می گردد. وچون ازطرف  یک پشتیبان مطلع به پیامدها و نتایج ،این فعالیت ارزنده  رسیدگی نمی شود ،  تاثیر  بارزی  بر وضعیت کتابخوانی در مراکز آموزشی به جا نمی گذارد. برای آنکه از این بحث نتیجه بهتری عایدمان شود ، نقطه ثقل بحث را به مدارس متوجه می نمایم. نمی دانم چه موقع مسوولین عالی مقام آموزش و پرورش عنایتی به وضعیت کتابخانه های مدارس می نمایند؟ لابد وقتی که تمام مشکلات ساختاری این دستگاه بزرگ را حل کردند!

 از وقتی که از  حضور نیم بند کتابداران مدارس محروم شدیم و این عزیزان یا در کلاسهای خالی دبستانها و یا به عنوان دفتر دار ( ببخشید : معاون اجرایی) مشغولیت یافتند ،یک سنگر مهم خالی ماند . حتماً بزرگانی که به این جابجایی رضایت دادند، توجیهی برای کتاب خوانان کودک و نو جوان دارند که شنیدنی خواهد بود. شاید هم(محرمانه) مسولیت کتاب و کتابخوانی درشرح وظایف مدارس نیست و ما معلمان نمی دانیم . لازم به ذکر است که در این رابطه با موقعیت های مختلفی رو برو هستیم . مدارس غیر دولتی پر آوازه  با دانش آموز فراوان  که ممکن است در  زمینه کتابخوانی و رونق کتابخانه ها  فعالیت هایی داشته باشند که البته بخش بسیار اندکی از محصلان را پوشش می دهند ومدارس دولتی با پیشینه های چندین ساله که از کتابخانه های غنی بر خوردار هستند. که البته با تغییراتی که در این سالها انجام گرفت ، بیشتر از همه ی بخشها ، کتابخانه های این مدارس لطمه خورد . فی المثل در جریان ادغام پیش دانشگاهی ها با دبیرستانها ، برای آماده کردن کلاس برای ورودی ها ی جدید ، با محدودیت در اتاق برای کلاس درس ، کتابخانه ها لطمه خورد ویا در دبستانها ، آماده سازی برای کلاس ششم ، باز هم کتابخانه ها مورد بی مهری قرار گرفتند.به طوری که کمتر کتابخانه ای در مدارس شکل وظاهر ی موجه دارندوبسیاری هم فقط قفسه ای از کتاب دارند. حذف کتابداران ضربه مرگبار را قبلا وارد کرده بود.

  مربیان پرورشی دیروز و معاونان پرورشی امروز سعی کرده اند با توصیه های مسولین با سپردن اداره کتابخانه ها به محصلان چرخ کتابخانه مدرسه را بگردانند. اما در گذر زمان به خاطر تخصصی بودن این فعالیت ، کار کرد های موثر ی بروز نکرده است.   پچه ها نیازمند راهنمایی و هدایت هستند. وکتابخانه ها واحد های آموزش غیر مستقیم و زمینه ساز ند که اگر بی هدف فقط باز باشند وکتابی به امانت بدهند ، نمی توانند تاثیر به سزایی به جا بگذارند . خصوصا حضور فرا گیر فضاهای مجاز ی در خلوت محصلان ، وناکارآمدی کتابخانه ها ، فاصله با مطالعه ی هدفمند و موثر را بسیار کاهش داده است. برای من و همکارانم بسیار درد آور است که وقتی از کم و کیف کتابخوانی محصلان جستجو می کنیم ، متوجه می شویم تعداد صفحات کتاب های خوانده شده در کل دانش آموزان کلاس به تعداد انگشتان دو دست نمی رسد . تاسف بار است که محصلان اظهار می دارند که کتابخانه مدرسه کتاب مناسب سن آنها ندارد. واز  طبقه بندی کتابها بیش از دو دهه می گذرد. و کتابهای اهدایی در طی این سالها یا کتاب کمک درسی بوده که از حیز انتفاء خارج شده اند ویا کتابهایی بوده که طبقه بندی دیویی نشده و پیدا کردن یک کتاب بسیارتصادفی است .

 مسابقات کتابخوانی نیز عمدتا متوجه کتابی بوده که به تعداد از طرف موسسه ای به صورت جهت دار در اختیار مدرسه قرار گرفته است . قصد سیاه نمایی ندارم ،اما حقیقتا موضوع تحقیق و پژوهش وکتابخوانی در مدارس قربانی برنامه ریزی هایی شده که در غیبت این واحد فرهنگی مهم در مدارس انجام گرفته است .بیاییدبخاطرفرزندانمان این گلستان خاموش را  از زنگار بی مهری زمان بپیراییم.               

ادامه مطلب ...

دو فراز از تلاش های صنفی آموزگاران

  

مهدی بهلولی

 از سرآغاز جنبش مشروطه تاکنون،بیش از یک سده می گذرد،سده ای آکنده از تلاش ها و پویش های کامیاب و ناکام  قشرهای گوناگون جامعه. کوشش هایی برای دستیابی به حقوق اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و ... که گاه در جنبش ِ اجتماعی فراگیر و گسترده ای جمع گردیده و نمود یافته،و گاه در چارچوب های تنگ تر قومی،مذهبی،سندیکایی و  صنفی به انجام رسیده اند. گرچه در این صد سال،کمابیش همه ی قشرهای گوناگون اجتماعی نقش آفرین بوده اند اما این را هم نمی توان انکار نمود که نقش برخی،بیشتر از دیگران بوده است. اما چنین می نماید که تلاش و مبارزه ی بعضی از گروه های اجتماعی نیز،آنچنان که باید و شاید،دیده نشده است. آموزگاران،و کوشش ها و پیکار صنفی شان در صد سال گذشته- البته با همه ی افت و خیزهایش- از آن دست تلاش های است که چندان نگریسته و وارسی نشده است. گویا متآسفانه  همانگونه که اندیشیدن درباره ی آموزش و پرورش،هنوز هم در دستور کار روشنفکران و اندیشه وران ایرانی قرار نگرفته،به نزد تاریخ نگاران و تاریخ پژوهان نیز،پی گیری و بررسی تاریخ آموزش و پرورش،و پرداختن به کوشش های فرهنگیان- برای دست یافتن به وضعیت معیشتی درخور،و آموزش و پرورش پویا و کارآمد- چندان اهمیتی نداشته و هنوز هم ندارد. کتاب های تاریخ آموزش و پرورش ایران هم،که بیشتر در دانشگاه های تدریس می شوند،بر دگرگونی های رسمی آموزش تمرکز دارند و از تلاش های صنفی و کوشش های فرهنگیان،سخن چندانی به میان نمی آورند. به راستی که جای خالی منابع تاریخی- پژوهشی فراگیر،در پهنه ی آموزش و پرورش گذشته و نوین ایران،سخت احساس می شود.

 اما در تاریخ اعتراض های صنفی فرهنگیان،گردهمایی سال 1340 آنها روبروی مجلس شورای ملی در میدان بهارستان،که با رخداد تلخ کشته شدن دکتر ابوالحسن خانعلی همراه بوده،از دیگر اعتراض ها و تلاش های پیش از انقلاب آنها،بیشتر معروف گشته؛از همین رو من در این نوشته به همین اشاره ی کوتاه به این رخداد بسنده می کنم و به سراغ دو رویداد دیگر می روم که کمتر از آن سخنی به میان می آید.

  نخستین اعتراض صنفی  فرهنگیان در پس از مشروطیت،گویا به سال 1300 شمسی برمی گردد.  در کتاب "شوق یک خیز بلند، نخستین اتحادیههای کارگری در ایران 1285-1320"،جلیل محمودی،ناصر سعیدی، نشر قطره،چنین آمده است : { در زمان صدارت قوام السلطنه، معلمان مدارس دولتی که شش ماه حقوق ِآنان پرداخت نشده بود،بیانیهای در اعتراض به این امر منتشر کردند و در دی ماه 1300 وارد اعتصاب شدند. آموزگاران نیز چندین بار از عدم پرداخت حقوق خود شکایت کرده و یک بار هم اعتصاب کرده بودند. آن اعتصاب نیز به نوبهی خود دارای اهمیت بود.معلمان مدت ده روز تعطیل کرده و در مسجد سپهسالار تحصن نمودند... اما اعتصاب دی ماه باشکوه و پرحرارتتر بود. مدت 22 روز ادامه داشت و به یک نمایش سیاسی علیه حکومت تبدیل شد. گرمای اعتصاب هیجان عمومی درتهران را به اوج رساند. محصلین به اجتماعات پیوستند و از معلمین خود حمایت کردند. روز 5شنبه 21دی ماه 1300 عدهای از دانش آموزان ِمدارس ابتدایی و متوسطه تهران تظاهرات کردند. آنها با پرچم سیاه رنگی که عبارتِ "احتضار معارف" بر آن نقش بسته بود، در میدان توپخانه گرد هم آمدند و فریادهای "زنده باد معارف" و یا "یا مرگ یا معارف" سر دادند. آژانها با مشت و چوب و شمشیر به صفوف ِدانش آموزان تاختند و آنان را مضروب ساخته از میان آنان دو تن را به کلانتری بردند. اما سرکوب ارادهی محصلین را درهم نشکست. عقب ننشستند و به تظاهرات ادامه دادند.

 در مجلس شورای ملی جایی که قرار بود از منافع ِمردم دفاع شود، سردار معظم خراسانی(تیمورتاش بعدی) به معلمان اهانت کرد و گفت:" من استخوان پوسیدهی یک سرباز را با بیست معلم عوض نمیکنم." روزنامهی حقیقت ضمن افسوس از این واقعیت دردناک که هنوز هم کسانی که تا دیروز سند فروختن ایران را امضا میکردند، برمقدرات جامعه حاکمند، در پاسخ به تیمورتاش نوشت:" ما استخوان پوسیدهی یک معلم را به صد نفر امثال سرکار نمیفروشیم."

…. تحصنها،اجتماعات وراهپیماییهای متعدد کابینهی قوام را که از قبل متزلزلتر بود، ضعیفتر کرد. در 30 دی ماه 1300 حکومت سقوط کرد. سرانجام با پرداخت بخشی از حقوقهای عقب افتاده و قول پرداخت مابقی،کلاسهای درس برپا شد و معلمان موقتا سرکار خود بازگشتند.}

 اما رویداد دیگری که شاید بتوان گفت که یکی از حلقه های مفقوده میان اعتراض های فرهنگیان در سال 1300 و کشته شدن دکتر خانعلی در 1340 می باشد و سراسر به فراموشی سپرده شده،تلاش های صنفی آموزگاران در دهه ی بیست و آغاز دهه ی سی می باشد. چندی پیش یکی از دوستان و همکاران اهل اندیشه ام،کتابی به من داد به نام "جریان مشروح نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران ایران" که از سوی"سازمان مرکزی آموزگاران ایران"،در نزدیک به شصت سال پیش،یعنی پیرامون سال 31 در 101 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب شرح سخنان نمایندگان معلمان سراسر کشور است در کنفرانس فروردین ماه سال 31. دویست تن از آموزگاران دبستان،دبیرستان و دانشسراهای هفتاد شهر کشور،در یک گردهمایی سه روزه در تهران،گرد هم آمدند تا به شرح تنگناها و نارسایی های معیشتی و آموزشی شهرستان خود بپردازند. "جامعه فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران" که در سال 1321 نخستین اساسنامه خود را تدوین نمود،پیشگام و پیشنهاددهنده ی برگزاری این کنفرانس بوده است. گردهمایی از صبح روز سوم فروردین 1331،در تهران،خیابان سعدی،کمی بالاتر از شرکت بیمه،کوچه بدایعی،محل اتحادیه کارمندان وزارت دارایی- دبیرخانه جامعه فارغ التحصیلان آغاز گردید  و در 4 بامداد ششم فروردین و با یک شب نشینی به پایان رسید. بیشتر این نمایندگان از سوی تشکل هایی،با پیشینه دو- سه سال کار صنفی در شهرستان ها،برگزیده شدند و به تهران اعزام گردیدند. گردهمایی افزون بر آشنایی نمایندگان آموزگاران با هم و شنیدن سخنان و دیدگاه های یکدیگر،به صدور چهار قطعنامه درباره ی "مسائل اقتصادی آموزگاران،وضع مدارس و برنامه ها،تشکیل و تقویت اتحادیه های صنفی معلمین،و نحوه انتقال و انتظار خدمت" انجامید.

 این کتاب،تااندازه ای بر شرایط فرهنگی– آموزشی و چگونگی آموزش و پرورش دهه ی بیست ایران پرتویی روشنایی بخش می افکند. همچنین اگر به این نکته توجه کنیم– آنگونه که در بالا هم آمد- که درباره ی تلاش ها و مبارزه های فرهنگیان در یک صد سال گذشته،منابع مستند،بسیار اندک شمارند،اهمیت این کتاب،که گزارشی دست اول از آموزش و پرورش زمان خود است،آشکارتر خواهد شد. با وجود این کتاب،روشن می شود که در دهه ی بیست،برخی آموزگاران در پی تلاش های خود در راستای دستیابی به حقوق شان،روی به تشکیل اتحادیه آورده اند.  در بخشی از کتاب،نماینده ی هیآت مدیره ی جامعه فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران،گزارش خود را این گونه آغاز می کند : "وضع رقت بار معلمین و فشار طاقت فرسایی که از طرف اولیای امور نسبت به این صنف شریف و زحمتکش به عمل می آید معلمین بیدار دل را بر آن داشت که برای دفاع از منافع صنفی خویش،گردهم جمع آیند و پایه های جامعه صنفی را بنا نهند،در مهرماه 1321 اولین اساسنامه جامعه تدوین گردیده،هسته کوچکی برای مبارزه پردامنه آینده پدید آمد...از کارهای مهم جامعه[فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران]انتشار مرتب روزنامه "فرهنگیان" ارکان جامعه فارغ التحصیلان و زبان حقگوی همه معلمین می باشد؛روزنامه فرهنگیان که مظهر افکار و نشانه اراده فرهنگیان سراسر کشور است،منظما همه هفته منتشر شد و بنحو شایسته ای بین قشرهای معلمین،نفوذ و توسعه یافت... امروز در عده زیادی از شهرستان های ایران،مشعل فروزان اتحادیه و جامعه معلمین می درخشد و تمام آن ها با جامعه ما،در تماس نزدیکند و درهمه جا و در همه حال از اقدامات جامعه تهران پشتیبانی می نمایند...جامعه ما در طول مبارزات ده ساله خود علیه فسادها،تباهی ها و کارشکنی های فرهنگی نمایان،مبارزه ثمربخشی را دنبال نمود... جامعه ما در دفاع از معلمین،همواره مانند کوهی استوار در مقابل بادهای موسمی استوار ماند و همه توطئه ها را برملا ساخت. در زمینه پرداخت حقوق معلمین جدید الاستخدام،جامعه ما نقش مهمی را ایفا کرد. با دقت خاص بودجه مربوطه را تآمین نمود و با دنبال کردن بلاانقطاع کار،احکام همکاران را به دستشان داد. سرانجام با مراجعه مکرر،حقوق این دسته از همکاران ما که شش ماه تمام بدون دریافت دیناری کار می کردند،وصول گردید."

 با این که فضای کلی چیره بر این گردهمایی- آن گونه که در سخنان آموزگاران بازتاب یافته- بیشتر بر سه جنبه ی انتقاد از کمبودهای اقتصادی- معیشتی زندگی دانش آموزان و آموزگاران،فضاهای آموزشی نامناسب،و برخوردهای امنیتی با آموزگاران فعال،متمرکز است اما از دیگر سویه های آموزش نیز غفلت نشده است. در یکی از قطعنامه های این گردهمایی می خوانیم : "تعویض برنامه های تحصیلی(استعماری) فعلی که به صورت غلط و مرتجعانه ای اقتباس و تنظیم شده است و برآورنده احتیاجات اجتماعی کنونی نیست و ذهن دانش آموزان را از یک مشت محفوظات غیرضروری و احیانا تخدیرآمیز پرمی کنند و تنظیم برنامه ای که با پیشرفت دانش فعلی بشری مطابقت داشته باشد و دانش آموزان را مردان کار و عمل و اهل ابتکار و صاحب هنر بار بیاورد.... اضافه ساختن بودجه فرهنگی به منظور تعمیم فرهنگ از راه تقلیل بودجه های تسلیحاتی و جنگی و از محل سایر هزینه های غیر ضروری دیگر."   گرچه متن کتاب بسیار خواندنی و ارزنده است اما بگذارید این نوشته را با بخش هایی از متن سخنان هیآت نمایندگی آموزگاران اراک در این گردهمایی به پایان ببرم که نشانی است از نگرش آموزگاران آگاه دهه ی سی : "فرهنگیان شرافتمند،خواهران و برداران عزیز،تقاضا دارم سلام های گرم و آتشین فرهنگیان آزاده اراک را قبول فرمایید. معلمین محروم اراک به ما مآموریت داده اند که تبریکات و درودهای فراوان آنها را به مناسبت تشکیل نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران به جامعه مرکزی فارغ التحصیلان تقدیم نماییم... روسای فرهنگ اراک،سال هاست که با مکر و حیله و نیرنگ و فشار شدید،و به هر بهانه ای از تجمع و وحدت معلمین جلوگیری نموده و [چون] از آن ها هراس دارند،سعی می کنند که بین این قدرت فشرده شکافی ایجاد کنند و جمله معروف "تفرقه بینداز و سروری کن" را که قرن ها شیوه استعمار گران بوده است اجرا نموده تا یک چندی به مسند ریاست تکیه زنند...نهضت های فرهنگی اراک،غالبآ به دست روسای فرهنگ متلاشی و از بین رفته است... برای از بین بردن این ناروایی ها،باید به مبارزه مقدس خود ادامه دهیم،مبارزات دسته جمعی ما ضامن پیروزی و موفقیت ماست... بنابراین هماهنگ و متحد برای دفاع از حقوق معلمین و جلوگیری از حق کشی ها و برای ایجاد فرهنگ مترقی بپاخیزیم و پیش برویم و مبارزه کنیم."   

 

 

      

ادامه مطلب ...

نقش آموزگاران در دشواری های ساختار 6-3-3

 

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه ی آرمان،20/8/91    

  "... معلمان باید خودشان را با این نیاز بچه ها هماهنگ کنند و برای تدریس فقط منتظر کامپیوتر نمانند. وقتی در نظام آموزشی کشور صحبت از تحول می شود این تحول فقط شامل کتاب های درسی نمی شود،بلکه معلمان را هم در بر می گیرد،به این معنی که آنها به جای این که منتظر باشند همه چیز مطابق آموخته های قبلی آنها پیش برود این بار خودشان را با تغییر منطبق کنند" این سخنان چند روز پیش فاطمه قربان- معاون ابتدایی وزیر آموزش و پرورش- در گفت و گو با روزنامه جام جم است. وی این سخنان را در پاسخ به پرسش های خبرنگار درباره ی ریشه ی دشواری های پیش آمده در اجرای ساختار 6-3-3 و سال ششم دبستان و خرده های آموزگاران این پایه گفته است.

      تراکم دانش آموزان در دبستان و پایه ی ششم،نبود امکانات درخور و فضای مورد نیاز برای برخی درس های تازه مانند "تفکر و پژوهش" و "کار و فن آوری"،نا آشنایی و کم آشنایی بسیاری از آموزگاران با درون مایه های آموزشی این پایه،ناکافی و ناکارآمدی کلاس های ضمن خدمت، کندی پیشرفت فرآیند آموزش در این پایه به شکلی که برخی از درس ها پس از بیش از یک ماه،پانزده تا بیست صفحه پیش رفته اند،بی برنامگی برخی آموزگاران در برخی از درس ها مانند"کار و فن آوری- به گونه ای که از زمان کلاس آن برای پیشبرد درسی مانند ریاضی بهره می گیرند و... برخی از دشواری ها اجرای ساختار 6-3-3 است.

     اما چقدر از این دشواری ها به ویژه دردسرهای سال ششم،به آموزگاران - و به گفته قربان"مقاومت" آنان در برابر این دگرگونی ها- بر می گردد؟ در یک نگاه کلی تر،سهم معلمان در دگرگونی های آموزشی چقدر است؟ و چه اندازه باید باشد؟

   نقش آموزگاران در فرآیند آموزش بر هیچ کس پوشیده نیست. آنها از یک سو،در چارچوب روش های آموزشی و چهار دیواری کلاس،هدف های پیش بینی شده در آموزش و پرورش را پیاده می کنند و از سوی دیگر بر خلاف بسیاری از حرفه ها،مواد اولیه ای به نام دانش آموز- انسان- دارند که در بهترین دوران شکوفایی و پویایی جسمی و روحی قرار داشته و باید با توانایی ویژه هر یک از آنها را با روشی کارا به بیشترین توانایی علمی،اجتماعی و فردی برساند. اوست که با جایگاه بی همتای خود در آموزش می تواند هدف های آموزشی را با بهترین استاندارها،اجرایی کرده و یا کارایی روش ها و هدف ها را به صفر برساند.

   اما سال هاست معلم و جایگاه بی همتای او دیده نمی شود. سال هاست فرادستانِ سامانه ی آموزشی بنا بر سلیقه  خود،سازی کوک می کنند و می نوازند و از نوای خود دلشاد می شوند و می روند. دیگری می آید و همه رشته های بافته  مدیر پیشین را پنبه می کند و از نُو در پی اختراع چرخ خود می رود. اما شگفتا که همه آنها در به حساب نیاوردن معلم همداستانند. تغییر ساختار آموزشی در دوران سازندگی،حذف معاونت پرورشی در دوران اصلاحات و برگرداندن آن در دولت بعدی،دگرگونی های پر دامنه ی دوران حاجی بابایی مانند تعطیلی پنجشنبه ها و اجرای ساختار6-3-3 و .. بخش هایی از این داستان دراز دگرگونی ها در آموزش و پرورش است.

      آیا نباید معلمان را برای این گونه تغییرات آماده و دست کم اغنا نمود؟چرا فرهنگیان بیشترِ برنامه ریزان را نا آشنا با فرآیند های آموزشی می پندارند؟آیا در صورت به حساب آمدن فرهنگیان در فرآیند برنامه ریزی،آنها خود را بیگانه با تحول ها می دانستند؟آیا الفبای مدیریت سازمانی- برای دست یابی بهتر و کاراتر به هدف های سازمان- سفارش به درگیری همه عضوها با برنامه نمی کند تا از این رهگذر عضوها،خود را بخشی از سازمان و برنامه بپندارند؟

     البته ساز و کار بازتابِ دیدگاه های آموزگاران- بعنوان خُبرگان آموزشی- به نهادهای تصمیم ساز،آن است که تصمیم سازان از نهادهای مدنی درون آموزش و پرورش یاری گرفته و آنها را بعنوان پل های پیوند دهنده ی آموزگاران و نیروهای ستادی و فرادستان بپذیرند. با این کار تصمیم گیرندگان از دغدغه های درون مدارس آگاهی می یابند و آموزگاران نیز پس از آگاهی از دغدغه های آموزشی فرادستان،آنها را برای رسیدن به هدف های پیش بینی شده یاری خواهند رساند. به این منظور و بنا به قانون،باید در شورای عالی آموزش و پرورش،دو معلم بعنوان نماینده واقعی فرهنگیان حضور داشته باشد،اما گویا مسئولان بجای این دو تن،از دو نیروی ستادی یا مدیر مدارس بهره می گیرند! که آنها نیز به دلیل های فراوان،چندان بازتاب دهنده ی دیدگاه های درون مدرسه ها نمی باشند. هنگامی که در هر برنامه ای- هرچند هم سودمند- دغدغه های آموزگاران دیده نشود،آنها نیز با دل و جان در اجرای آن همکاری نکرده و برنامه با ضعف های فراوان به اجرا درآمده و کارایی خود را از دست می دهد. برخلاف گفته ی خانم قربان،آموزگاران در برابر تغییرات مقاومت نشان نمی دهند،چرا که اگر چنین بود نباید هیچ برنامه ای در آموزش و پرورش طراحی و اجرا می شد. بلکه بسیاری از معلمان در تغییرات انجام گرفته از ضرورت،نیاز و هدف های این برنامه ها بی خبر بوده و در نتیجه با مدیران فرادست- که خود نیز چندان ضرورت تغییرات را نمی دانند!- همکاری بی کم و کاستی نمی کنند.

   اما این سخنان فاطمه قربان را می توان از زاویه ای دیگر هم نگریست. او می گوید که معلمان بخشی از تغییرات بوده و باید همپای دگرگونی ها،خود را تغییر دهند و در زمان های بی کاری با مطالعه و کوشش،ضعف های خود و برنامه را برطرف کنند و سپس به دانش آموزان بیاموزانند!

       اما درخواست معاون وزیر،آن هم با این لحن تحکمی،تا چه اندازه بجا و رواست؟ سال ها است که فرهنگیان از ناکافی بودن دریافتی خود به شدت گلایه دارند و آن را با زبان های گوناگون به گوش مسئولان رسانده اند. امسال با آن که نرخ رسمی تورم بیش از 24 درصد است،حقوق فرهنگیان- بر خلاف قانون خدمات کشوری که دست کم باید برابر نرخ تورم باشد- تنها 15 درصد افزایش یافت. تازه این افزایش با توجه به حذفِ بند بدی آب و هوا در شهرستان ها حتی به 3 درصد رسید! از سوی دیگر آموزش و پرورش و دولت،در دوران خود شاهد کاهش دانش آموز از نوزده میلیون به کمی بیش از دوازده میلیون است. آیا کاهش هفت میلیونی دانش آموزان و رشد بودجه سالانه در دوران حاجی بابایی،نباید بر سطح زندگی فرهنگیان اثر بگذارد؟ آیا وزیر و معاون او،به دنبال فراهم کردن زمینه های اقتصادیی فراخور شآن فرهنگیان هستند تا از این رهگذر فرآیند های آموزشی بهتر اجرا شود؟ آیا معلمی که از بامداد تا میانه روز در مدرسه است و پس از آن نیز تا شب به شغل های دوم و سوم رو می آورد،می تواند آغازگر خوبی برای دگرگونی های آموزشی باشد؟ بسیاری از فرهنگیان از دریافتیِ خود راضی نیستند و این گونه تغییرات را در سرنوشت حرفه ای خود بی اثر می دانند،چه ضرورتی دارد که همه توان خود را در اجرای آن بکار بندند؟بسیاری از معلمان آنقدر حقوق خود را کم می دانند که حاضر به  تصحیح ورقه های دانش آموزان در خانه نمی باشند،چه رسد به این که بخشی از زمان استراحت خود را برای فراگرفتن کتاب های درسی تازه صرف نمایند. این سخن خانم قربان،انسان را یاد مَثل"آفتاب و لگن ..." می اندازد. شوربختانه سال هاست مسئولان چشم خود را بر گرفتاری های مالی فرهنگیان بسته اند و نمی دانند که پیامد این نارضایتی چه قدر می تواند بر آموزش کشور فاجعه آمیز باشد.

ادامه مطلب ...

پشتیبانی دو نهاد وابسته به ای آی از اوباما

  

در مناظره سوم اوباما و رامنی،اوباما چندین بار از آموزگاران،آموزش و پرورش و برنامه های ویژه دولت اش درباره ی گستره ی آموزش سخن گفت. آموزش جهانی در پیوند با پیروزی دوباره ی اوباما مطلبی را بر تارنمای

خودش گذاشته که برگردان بند نخست آن اینچنین است :
امیدواری آموزشگران سراسر جهان پس از انتخاب دوباره ی اوباما

هر دو عضو وابسته به ای آی در آمریکا،فدراسیون آموزگاران آمریکا  و انجمن ملی آموزش و پرورش  از اوباما پشتیبانی کردند. این حمایت به خاطر نقش اوباما در دفاع از خدمات عمومی و به ویژه آموزش و پرورش می باشد. ای آی مصرانه از اوباما و دیگر رهبران جهان می خواهد که هزینه کرد خود در راه آموزش و پرورش،و پرورش کیفی آموزگار(تربیت معلم کیفی) را ادامه و افزایش دهند.

برای خواندن این خبر به آدرس های زیر بروید : 

 

 http://www.ei-ie.org/en/news/news_details/2347
http://www.taweblog.blogfa.com/

ادامه مطلب ...

گزارشی کوتاه درباره ی مختار اسدی

 

 از تارنگار : زانیاری 

 امسال نیز چون سال گذشته مدیر کل اداره ی آموزش و پرورش استان کردستان خسرو ساکی از بازگشت مختار اسدی به دیار خویش ممانعت نمود.مختار اسدی عضو انجمن صنفی معلمان کردستان بزای احقاق حقوق معلمان متحمل رنج های بسیاری گشته است. از زندان گرفته تا تبعید و انفصال از خدمت و اکنون هم علیرغم اینکه نهاد ریاست جمهوری  و وزارت آموزش و پرورش بارها طی نامه های مختلف خواهان به کار گیری این معلم سخت کوش در زادگاه او یعنی سنندج شده ٬ خسرو ساکی به شکل غیر قانونی از انتقال ایشان خود داری می کند.مختار اسدی چهار روز هفته در کرج بوده و آخر هفته به سنندج بار می گردد تا روزهای باقیمانده را پیش خانواده باشد. این زندگی سخت را مختار و خانواده اش تحمل می کنند. جالب اینکه هیچ گاه خنده از لبان مختار محو نمی شود و دبگر فعالین صنفی را به آرامش دعوت می کند. اگرچه این روزها مدیر کل محترم تمام وقت خود را به جای بهبود آموزش صرف بیکار سازی  ٬  تبعید ٬اعمال سیاست های امنیتی و تحدید حقوق معلمان کردستان می کند ٬ اما معلمان کردستانی با چشمان باز اعمال ایشان را زیر نظر دارند .روزی نزدیک ایشان را به پاسخگویی وادار خواهندنمود.

ادامه مطلب ...

خبرنامه شماره 9 کانون صنفی معلمان ایران

 

  

خانم بوکووا مدیرکل یونسکو : «آموزش پیش‌دبستانی موتور محرکی قوی برای توسعه پایدار جوامع در طولانی‌مدت است.»

 بر طبق سند «آموزش برای همه» (که ایران نیز از امضا کنندگان آن است) تا سال 2015، باید 75 درصد کودکان ایرانی زیر سن دبستان در مراکز پیش‌دبستانی حضور داشته باشند.

بند پنج راهکار شماره یک فصل ششم سند (هدف‌های عملیاتی و راهکارها): «تعمیم دوره پیش‌دبستانی به ویژه در مناطق محروم و نیازمند، حتی‌الامکان با مشارکت بخش غیردولتی با تاکید بر آموزش‌های قرآنی و تربیت‌بدنی و اجتماعی».

 در هیچ جای سند تحول آموزش و پرورش گفته نشده که پیش‌دبستانی به بخش خصوصی واگذار شود.

وزیرآموزش و پرورش:  سند تحول بنیادین قانون اساسی آموزش و پرورش است.

وزیرآموزش و پرورش:  معلمان پیش‌دبستانی می‌توانند با یکدیگر جمع شوند (مثلا 5یا 10 نفر) و مجوز یک مرکز را بگیرند، در این صورت هم کار دارند و هم حقوق و هم اینکه می‌توانند خودشان را بیمه کنند. 

همه ی خبرنامه را در "ادامه" بخوانید :

ادامه مطلب ...

احضار به دادگاه

 

از تارنگار : زانیاری

بنابر گزارش های رسیده  تعدادی از اعضای انجمن صنفی معلمان کردستان به شعبه ی اول دادگاه انقلاب سنندج احضار شدند.اسامی احضار شدگان عبارتند از رامین زندنیا ٬ بها الدین ملکی ٬ مصطفی سربازان ٬ علی قریشی ٬ پیمان نودینیان ٬ محمد صدیق صادقی ٬ کمال فکوریان ٬ پرویز ناصحی و عزت نصرتی .در احضاریه ی آنان مقرر شده است  روز سه شنبه ۳۰/۸/۹۱   ساعت هشت صبح خود را به دادگاه معرفی کنند.اتهام این افراد تبلیغ علیه نظام ذکر شده است.

ادامه مطلب ...