آموزش زبان انگلیسی در دبستان


مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،27 مهر 93

 از برنامه درسی ملی،دو پیش نویس در سال های 87 و 89 منتشر شد. در این دو پیش نویس و در بخش آموزش زبان خارجی چنین آمده بود : " دانستن زبان خارجی یکی از دو محور اصلی سواد در هزاره ی سوم است. آموزش زبان خارجی،علاوه بر کارکرد ارتباط بین فردی و بین فرهنگی،در توسعه اقتصادی مانند صنعت گردشگری،تجارت،فن آوری،توسعه علم،و هوشیاری سیاسی موثر می باشد... از آنجا که یادگیری زبان دوم به دلیل یکسویه شدن مغز که حدود 10 تا 12 سالگی رخ می دهد توآم با مشکلاتی خواهد شد به همین دلیل جا دارد تا حد امکان سن و دوره ی تحصیلی آموزش زبان را پایین آورد. آموزش زبان خارجی می تواند در بخش دروس اختیاری از مرحله ی دوم دوره ی ابتدایی آغاز شود. تعیین ساعات آموزش زبان خارجی در سطح دوم [دبستان] بر عهده ی سازمان آموزش و پرورش استان هاست. آموزش رسمی و عمومی زبان خارجی از ابتدای دوره ی اول متوسطه آغاز می شود... در دوره ی دوم متوسطه،متربیان باید بتوانند متن هایی در حد متوسط را بخوانند و مفاهیم آنها را دریابند. در ضمن توانایی نوشتن،در حد یک مقاله کوتاه،به زبان خارجی نیز در آنها تقویت شود."

 اما متاسفانه در ویرایش پایانی این سند در سال 91،این بخش و به ویژه آموزش اختیاری زبان خارجی در دبستان ها حذف گردید و آغاز آموزش زبان انگلیسی در همان دوره ی متوسطه اول ( راهنمایی گذشته) باقی ماند. در جامعه کنونی ایران البته شمار چشمگیری از خانواده های شهری،کودکان خود را از همان سال های دبستان،به آموزشگاه های زبان می فرستند. در این میان دانش آموزان روستایی و تنگ دست شهری هستند که چنین امکانی ندارند،و خود به خود،از دیگر هم سن و سالان خود در یادگیری زبان خارجی جا می مانند و یکی از بهترین سال های آموزش زبان را از دست می دهند. گرچه یکی از بحث های همیشگی آموزش زبان خارجی (انگلیسی) در مدرسه ها،کیفیت آموزشی است که ارائه می شود و روشن است که اگر آموزش زبان خارجی به دبستان هم وارد شود باز هم نباید این مسآله را فراموش کرد.

 اما چند روز پیش، زهره طیب زاده،عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس،در گفت و گو با خبرگزاری تسنیم درباره ی آموزش زبان خارجی در دبستان گفت و گویی انجام داد. ایشان در بخشی از این گفت و گو بیان کردند : " نوع عملکرد آموزش و پرورش در بحث آموزش زبان به دانش‌آموزان باید تغییر یابد. هم‌اکنون با پیشرفت فناوری‌های روز نیاز به دانستن زبان انگلیسی ضروری است. وقتی زبان از سنین پایین‌تر به دانش‌آموزان آموزش داده شود، سریع تر فراگرفته می‌شود. هم‌اکنون به دلیل ناکارآمدی نظام آموزش و پرورش در بحث آموزش زبان خانواده‌ها مجبور می‌شوند تا فرزندان خود را به کلاس‌های خصوصی بفرستند که در این کلاس‌ها نیز کتب و متون تدریس شده متناسب با فرهنگ ایرانی نیست و بر این کلاس‌ها نیز نظارتی نمی‌شود. آموزش زبان انگلیسی به دلیل فراگیری این زبان اجتناب ناپذیر است و برای شروع آموزش زبان از دوره ابتدایی باید بررسی‌ها و نظارت‌های لازم صورت بگیرد تا با رعایت ملاحظات فرهنگی بتوان شروع آموزش زبان در مدارس را حداقل از دوره ابتدایی آغاز کرد."

 هم اکنون شاید زمان مناسبی باشد که فرادستان آموزش و پرورش کشور هم،یک بار دیگر آموزش زبان انگلیسی در دبستان را در دستور کار خود بگذارند و با رای زنی با دیگر نمایندگان مجلس،بتوانند به تصویب قانون های بایسته این مهم بپردازند.

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=720&pageno=5

 

 

 

پولی کردن آموزش با کدام استدلال؟


مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،ص آخر،27 مهر 93

 چند ماه پیش به همراه شماری از کنشگران صنفی فرهنگیان،رفته بودیم نزد یکی از فرادستان آموزش و پرورش. بحث خصوصی سازی آموزش به میان آمد و به ویژه این که هم اکنون سال هاست مدرسه های دولتی،با عنوان های گوناگونی همچون کمک به مدرسه  و کلاس های تقویتی- و یا به تازگی هوشمند سازی مدرسه ها - دارند از خانواده ها پول دریافت می کنند و شمار زیادی از مدرسه های دولتی هم که تغییر نام داده اند و شده اند مدرسه های هیات امنایی،نمونه مردمی،تیزهوشان و ...که برابر قانون و به طور رسمی شهریه می گیرند. گفتیم آیا این پولی کردن مدرسه های دولتی،خلاف اصل سی ام قانون اساسی نیست که به روشنی آموزش و پرورش را رایگان اعلام نموده؟ مگر در این اصل نیامده "دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد." پس چگونه داریم روز به روز مدرسه های دولتی بیشتری را پولی می کنیم؟ و آیا با این روند،تا چند سال آینده،نسل مدرسه های دولتی منقرض نخواهد شد؟! در پاسخ گفتند کمک به مدرسه،نه اجباری است و نه اختیاری،بلکه ضروری است.

 اما به راستی ضروری دانستن پولی سازی مدرسه ها،بازی با واژه ها نیست؟ آیا با این دگرگونی عنوان،تغییری در ماهیت مسآله پدید می آید؟ و تازه این چه ضرورتی است که سال هاست همچنان پابرجاست؟ در بیش از بیست و پنج سال گذشته،که از آغاز "پولی کردن" آموزش و پرورش می گذرد چه کشور در شرایط خوب با درآمدهای ارزی بالا به سر می برده و چه در وضعیت بد اقتصادی،این روند تنها یک توجیه داشته و آن هم کمبود بودجه . در هشت سال دولت های نهم و دهم،به اندازه ی پنجاه سال،درآمد نفتی داشته ایم،بیشتر این پول،خرج واردات کالاهای مصرفی همانند میوه شدند- تنها 17 درصد از واردات،کالاهای سرمایه ای بودند- اما باز در آموزش و پرورش تآثیری نداشت و در این دو دولت هم،پولی کردن آموزش- چه در سطح آموزش و پرورش و چه در سطح آموزش عالی- با توجیه کمبود بودجه به پیش رفت و به ویژه در دولت دهم،بودجه آموزش و پرورش کاهش هم یافت.

 اما به نظر می رسد که پولی کردن آموزش و پرورش در ایران،بر خلاف آنچه که گفته می شود،در واقع با دو استدلال و  منطق انجام می گیرد. یکی آشکار که بر زبان رانده می شود و یکی هم پنهان،که به زبان رانده نمی شود! استدلال آشکار- همانگونه که در بالا هم آمد- کمبود بودجه است. یعنی از همان سال های پایانی دهه هفتاد،که راه اندازی مدرسه های غیرانتفاعی در دستور کار قرار گرفت گفته می شد در سال 1390 شمار دانش آموزان ایران 32 میلیون خواهد بود - 15 میلیون دبستانی،8 میلیون راهنمایی،و 9 میلیون دبیرستانی- و چون این آمار بالاست با کمبود بودجه ی آموزشی روبرو خواهیم شد. بگذریم از این که این پیش بینی- پیشگویی ؟- برنامه دوم توسعه،تنها 20 میلیون خطا داشت و دانش آموزان ایران در سال 90،پیرامون 12 میلیون تن شدند. هم اکنون پرسش بنیادی در برابر این منطق و استدلال این است که با چه آمار و استاندارد جهانی،12 میلیون دانش آموز،برای کشور 75 میلیونی ایران زیاد است و با چه استدلالی باید بودجه آموزش و پرورش ایران در سال 6 میلیارد دلار- یعنی پیرامون یک درصد از تولید ناخالص داخلی و هم ردیف فقیرترین کشورهای جهان- باشد؟

 باری،به دلیل های گوناگون می توان این استدلال کمبود همیشگی بودجه،به ویژه برای آموزش و پرورش را به زیر پرسش برد و از اعتبار انداخت. این "استدلال" بیشتر به توجیهی می ماند که حساسیت ها را برنمی انگیزد . می ماند استدلال دوم. استدلال دوم بر بنیاد منطق کاپیتالیستی "هر چه پول بدهی آش می خوری" استوار است. اما گویا بر زبان راندن این منطق،به دلیل های گوناگون،آسان نیست و کمتر از آن سخنی به میان می آید. اما در عمل،می توان آن را دید. چندی پیش،خبرگزاری ایلنا،گزارشی منتشر کرد از مدرسه ای دولتی در منطقه 5 تهران،که کلاس هایش را هوشمند و ناهوشمند کرده است. هوشمند برای کسانی که پول بدهند و ناهوشمند برای کسانی که پول ندهند. پس از چند روز آموزش و پرورش تلاش کرد که به نوعی مسآله را به گونه ای دیگر نشان دهد اما پرسش این است که حتی اگر این خبر از بنیاد هم نادرست باشد با چه استدلالی می توان این کار را نادرست دانست؟  

http://etemadnewspaper.ir/Released/93-07-27/151.htm#292965

(این نوشته با کمی تغییر چاپ شده است.)

 

 

آقا مجید و دغدغه هویت!

 

محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه شهروند،26 مهرماه 93

 از سفر به استامبول و بی تابی و شتابِ بسیاری از هم میهنان برای خرید پوشاک "اصل ترک" در شهری آکنده از سازه ها و رویدادهای تاریخی گفتم. اما  تجربه ای دیگر از آن. یکی – دو سال پیش در سفری به اصفهان و در دیدار از میدان بی همتای نقش جهان،پیراهنی سنتی خریدم و آن را با خطی خوش به شعر زیبای مولانا یعنی "بشنو از نی چون حکایت می کند/ ..." آراستم. در یکی از روزها در استامبول که تور مسافرتی،ما را به بازدید از فروشگاه چرم و یکی – دو مرکز خرید پوشاک برده بود،این پیراهن تن پوشم بود. من که چندان انگیزه ای برای خرید و گردش در راهروهای مراکز خرید نداشته و ندارم،با تنی خسته و پایی دردناک در گوشه ای نشسته بودم که ناگهان با صدای "آقا مجید" - رهنمای گروه - به خود آمدم. او گفت: از شما خیلی خوشم آمده و آفرین بر شما! با شگفتی پرسیدم: چرا؟ گفت: چند سال است که در استامبول راهنما هستم. جدای از دگرگونی های ناگهانی و گاه نامتعارف در چهره و پوشاک برخی از هم میهنان - که گاه از گردشگران غربی نیز پیشی می گیرند!دوستانی هستند که از نام و نشان ایرانی خویش نیز می گریزند و با فرهنگ ایرانی نامهربانند. اما شما با پوشیدن این پیراهن و به نمایش گذاشتن هویت ایرانی خویش و بالیدن به آن،مرا بسیار خوشنود کردید. سخنان آقا مجید مرا - که پیش از این هم با چنین جستاری درگیر بودم دوباره - اندیشناک نمود. گاه با خویشان و همسایگانی بر می خوریم که به فرزندانشان آموخته اند به جای واژه پدر از "ددی" یا به جای مادر از "مامای" بهره بگیرند،واژه "اوکی" لقلقه زبان بسیاری از ما و رفتارهای غرب مابانه نیز بیش از هر زمان گسترش یافته است. شاید گفته شود در دوران رسانه های پر نفوذی مانند اینترنت و ماهواره و شبکه هایی مانند فیسبوک،وایبر و واتس آپ،چنین کنش هایی گریزناپذیر است و شاید سودمند! اما در این میانه پرسش هایی همچنان اندیشه را با خود درگیر می کند. برای نمونه در جهان دهکده شده امروز،که ملت ها و دولت های گوناگون هر یک کالای فرهنگی خویش را ارائه می دهند و به ملت های دیگر می شناسانند،کالای فرهنگی ما چیست؟ آیا آنچنان که ما از فرهنگ های دیگر می آموزیم،آنها نیز از کورش و مولوی و حافظ و .... ما می آموزند؟ آیا ما خود،این فرهنگ را می شناسیم و از آن به خود می بالیم،تا بتوانیم آن را به جهان - شهروندان دیگر بیاموزانیم!؟ از دیگر سو،آیا فرهنگِ غرب تنها در مد و پوشاک و واژه ها و اتومبیل های آنچنانی خلاصه شده است؟ چرا ما در پوسته فرهنگی غرب درجا می زنیم و بر مفاهیمی انسانی تر مانند گرامیداشت زیست بوم،همدلی و دلسوزی با ناتوانان و برگزاری فراخوان هایی برای شناساندن بیماری های خاص،حفظ و نکوداشت حقوق بشر و حق شهروندی،زیستِ مدارا محور در کنارِ گروه های دینی و نژادی گوناگون و .... چشم پوشیده ایم؟ بی گمان هزاران کالای فرهنگی ارزشمند در غرب وجود دارد که ما می توانیم آن ها را بپذیریم و از آن ها بیاموزیم و هزاران کالای فرهنگی ارزشمند در فرهنگ ما هست که با کوچک ترین برخورد با فرهنگی تازه آنها را فراموش نکنیم. ما می توانیم با سرافرازی آن ها را در جهان کنونی فریاد بزنیم و به دلنگرانی هایی از جنسِ دغدغه های آقا مجید پاسخ گوییم.امیدوارم! 

http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=9689

 

کتابی برای وزیر آموزش و پرورش


مهدی بهلولی،تارنمای کانون صنفی معلمان ایران

با درنگ و اندیشه بر سخنان و کارهای یک سال گذشته ی علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش، چه بسا بتوان بنیادهای اندیشه و کردارهای آموزشی- مدیریتی ایشان را دریافت. به نزد فانی،"رقابت" و پدید آوردن و گسترش آن در آموزش و پرورش،یکی از راهکارهای بنیادین بهسازی آموزش و پرورش است. فانی،رقابت میان مدرسه ها را با پی گیری خصوصی و نیمه خصوصی کردن بیش از پیش مدرسه ها دنبال می کند و رقابت میان فرهنگیان و آموزگاران را با طرح رتبه بندی معلمان. هم اکنون در ایران چیزی پیرامون 8 درصد دانش آموزان به مدرسه های پولی می روند و فانی به دنبال این است که این آمار را به 10 درصد برساند. درخور یادآوری این که در کشور آمریکا هم 10 درصد دانش آموزان- بیشتر سفید پوست- به مدرسه های پولی می روند. البته در ایران به جز آن هشت درصد،دانش آموزان مدرسه های هیآت امنایی،نمونه مردمی،سمپاد و ...هر کدام تا درصدی از هزینه های آموزش خود را می پردازند. در واقع اگر فانی بتواند به روش های گوناگونی همچون خرید صندلی های خالی مدرسه های پولی،درصد دانش آموزان این مدرسه ها را به 10 درصد برساند،آموزش و پرورش ایران از آموزش و پرورش کاپیتالیستی ترین کشور جهان – آمریکا- خصوصی تر می شود!

 اما طرح رتبه بندی معلمان هم،به نوعی دریافت حقوق و دستمزد و پاداش احتمالی آموزگاران را با رقابت میان آنان همبسته می سازد. ناگفته پیداست که در این رو،آموزش بیش از آنچه که هم اکنون هست،آزمون محور می شود و از فرآیند پرورش همه جانبه فراخور زندگی حال و آینده ی دانش آموز به دور می افتد. بگذریم از این که به سپهر همکاری و دوستی میان آموزگاران هم آسیب می رساند- امری که سرراست بر کیفیت آموزش آنان نیز کارگر می افتد. رتبه بندی معلمان البته به مدرک گرایی دامن می زند که یکی از دشواره های فرهنگی،جامعه ی ماست.

 کارهایی از این دست که فانی دنبال می کند،در کشورهای دیگر هم اجرا شده و تا آنجا که این نگارنده می داند نتیجه بخش نبوده است و در سطح جهان،منتقدان جدی دارند. یکی از کسانی که سخت به این سیاست ها انتقاد دارد "الفی کهن" است. کهن،بیشتر به شیوه های مدیریتی می پردازد که در کشورهای همچون ژاپن به اجرا در می آید. سیاست هایی که بر بنیاد انگیزه های درونی افراد و سپهر همکاری پیش می رود و نه پاداش و تنبیه و رقابت. خوشبختانه یکی دو سال پیش در ایران یکی از کتاب های ایشان به نام " نه تنبیه، نه تشویق" به فارسی ترجمه گردید- برگردان اکرم کرمی. خواندن این کتاب را به فانی،و همه ی کسانی که به سیاست های ایشان باور دارند،پیشنهاد می دهم،بسا که با اندیشه ی ژرف تری،به "بهسازی" آموزش و پرورش بپردازند.  

http://moaleman.org/index.php?option=com_k2&view=item&id=721:2014-10-18-03-38-34&Itemid=635

 

 

آزمون های مهرماه،باری تازه بر دوش آموزش!


محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،26 مهرماه 93

(این یاداشت با حذف بخش هایی از آن در روزنامه چاپ شده است)

چند روز از مهرماه نگذشته بود که معاون مدرسه با چند دسته برگه آزمون پیشم آمد و گفت:این ها برگه آزمون های جبرانی مهرماه هستند،تا جایی که راه دارد کمک کن! امسال بخشنامه شده که افزون بر دانش آموزان سال اول،از افتاده های سال دوم هم در مهرماه آزمون بگیریم.  

 یکی از گرفتاری های آموزش وپرورش در سال های گذشته،افت شدید آموزشی در سال اول دبیرستان بود. بر پایه آمارهای آن زمان بیش از دویست هزار دانش آموز در این پایه رد می شدند و هزینه هنگفتی بر دوش آموزش و پرورش می گذاشت. در دوران حاجی بابایی کاربدستان آموزشی راهکاری برای آن ارائه دادند. در این طرح با برگزاری کلاس های تابستانی،افزون بر دریافت شهریه از خانواده ها،پای آزمون های مهر را به ساختار آموزشی باز کردند و با دادن نمره های مستمر بالا به شرکت کنندگان در کلاس ها و سفارش به مدیران و معلمان برای طرح پرسش های ساده و دادن نمره! - و البته حتی با داشتن تجدیدی هم- آنها را به پایه بالاتر هل می دادند. به این ترتیب شمار ردی های سال اول را به صفر رساندند! اما پرسشی که همچنان بی پاسخ مانده آن است که این کار با چه بهایی انجام می گیرد؟ بر کسی پوشیده نیست که چنین روشی تنها صورت مسئله را پاک کرده و افت آموزشی را به سال های بالاتر و به ویژه پایه سوم و آزمون های نهایی منتقل خواهد نمود. اما امسال این بخشنامه افزون بر این که در پایه اول اجرا گردید،برای نخستین بار،پایه های دوم در همه رشته ها را هم در بر گرفته است. بی گمان پیامدهای بدِ این طرح حتی گریبان رشته هایی مانند ریاضی و تجربی - که به نسبت،دانش آموزان درسخوان تری دارند- را می گیرد و می تواند در سال های آینده آسیب های آموزشی را بیش از گذشته نماید. اما برگزاری آزمون های پیاپی،دادن مستمر بالا و فشار بر معلم برای نمره دادن به دانش آموزان ضعیف،آیا می تواند گره افت آموزشی را بگشاید؟ نا گفته پیداست که این روش نه تنها گره ای از افت آموزشی باز نمی کند،بلکه می تواند حقی نابجا برای دانش آموزان پدید آورده و آنها را تشویق به درس نخواندن نماید. از سوی دیگر این روش نمره دهی،دانش آموزان درسخوان را بی انگیزه نموده و آنها با خود می اندیشند که ما با این همه تلاش و برخی بدون کمترین تلاش نمره می گیرند. این روش افزون بر این که بی عدالتی است! بسیاری از معلمان را نیز دلگیر کرده و به باور آنها جایگاه آموزش و یادگیری خدشه دار شده است. اما چه باید کرد؟ نخست باید پذیرفت که سهم بزرگی از افت آموزش در پایه های پایین تر - یعنی دبستان- شکل می گیرد. بنابراین باید برای از میان برداشتن این گرفتاری به ریشه ها بازگشت و آنها را خشکاند. یکی از ریشه ای ترین آنها فشار آموزشی بیهوده و حتی به شدت آسیب زا در نخستین سال های آموزش است. بی گمان این فشارها که در شرکت دادن دبستانی ها در آزمون هایی مانند قلم چی یا تهیه انواع کتاب های کمک درسی و حساسیت و فشارهای فرهنگی و خانوادگی بازتاب می یابد،دانش آموزان را در سال های بالاتر از درس و مشق و یادگیری گریزان نموده و این روگردانی از آموزش،خود را در سال های پایانی متوسطه اول و سال های نخست دبیرستان نشان می دهد. اگر بنا داریم که لکه "ردی" را از دامن آموزش پاک کنیم! بهتر نیست آزمون را از ساختار آموزشی حذف کنیم؟ از این راه هم فشار را از دوشِ دانش آموزان،پدر و مادرها،آموزگاران و دولت برمی داریم و هم آموزش را از ننگ نمره دهی و نمره فروشی می رهانیم. اما اگر بنا به برگزاری آزمون است،می توان،حجم کتاب ها و درونمایه های آموزشی به ویژه در دبستان را کاهش داده و بر چهره دیگر آموزش یعنی پرورش رفتارهای شهروندی،جامعه پذیری،اخلاق،هنر،زمینه سازی برای همکاری و همیاری های گروهی و... پای فشرد و در پایان نیز برای برخی درس ها مانند ریاضی و علوم،آزمونی هایی آسان و مفهومی برگزار نمود به گونه ای که بیشتر دانش آموزان در آن ها کامیاب شوند. با این کار از سویی آموزش برای دانش آموزان دلچسب شده و استرس و فشار را در آنها و خانواده هایشان می کاهیم و از دیگر سو آبروی آموزش،آزمون،آموزگار را حفظ کرده و دست کم از ریشخند شدنشان جلو گیری می کنیم. باید به خانواده ها و دانش آموزان فهماند که هدف از آموزش نمره و رقابت و کنکور نیست و به مسئولان نیز گفت که کامیابی های آموزشی درصد قبولی و بیلان کار بالا به هر بهایی نیست.  

         http://armandaily.ir/?News_Id=93260 

 

اتحاد برای آموزش با کیفیت


علم و دانش را از کالائی شدن برهانیم
آموزش و پرورش  برای بقای جامعه انسانی و تمدن ضروری است  از این رو برای انجام این امر مهم  هر یک از جوامع مختلف خودشان را موطف به تهیه شرایط آموزش برای انتقال علم و دانش  به  نسل های آینده میدانستند. در زمانهای مختلف  آموزش و پرورش همواره وظیفه کل جامعه بوده و نهادهای آموزشی از نسلی به نسل دیگر انتقال می یافته اند و تقریبا در تمام جوامع این نهادها جزءاموال عمومی محسوب  می شوند.

مدارس و دانشگاه ها طی نسل های مختلف دست به دست میشده و در هر دوره تامین زندگی معلمان و اساتید نیز اساسا بر عهده همان نهادهای عمومی بوده است.

در چند دهه اخیر نظام سرمایه داری تمام تلاش خود را به کار برده تا آنکه امر آموزش را به صورت کالائی خصوصی در آورد تا از طریق فروش علم ودانش به سود های کلان دست یابد، واز همین رو است که مدارس و دانشگاه ها را به بخش خصوصی واگذار میکنند تا علم ودانش تنها در اختیار صاحبان قدرت و ثروت قرار گرفته و کارگران و زحمتکشان از آن محروم باشند.

در مقابل این امر وظیفه انسان دوستی و تعهد به انتقال علم و دانش از نسلی به نسل دیگر ایجاب میکند که مدافعان حقوق کارگران و زحمتکشان تمام توان خود را به کار برده تا علم و دانش را از کالائی شدن و انحصاری شدن در دست عده ای سود جو ومنفعت طلب نجات دهند. هر گونه تلاشی در این زمینه ارزشمند و قابل ستایش است به شرط آنکه همانند دیگر تلاش های بین المللی به صورت دکان کاسبی جدید برای عده ای، که از هر امر خیری برای ایجاد دکان ودستگاه برای خود استفاده میکنند در امان بماند. آنانکه بودجه های نهادهائی مانند یونیسف را صرف ایجاد سمینار های پرزرق و برق کرده و در فرست کلاس ها مسافرت میکنند و در هتل های گران قیمت اقامت میگزینند تا درباره حقوق کودکان و محرومان از تحصیل سخنرانی های با آب و تاب ارائه دهند و در انتها هیچ چیز به جز صورت حساب های کلان به نهادهای کمک رسانی ارائه نمیدهند .

مقاله زیر در جهت معرفی یکی از این نهاد هاست که امیدواریم به سر نوشت نهادهای دیگری از این قبیل دچار نشده و به صورت واقعی برای عمومی کردن امر آموزش و پرورش تلاش کند.

 


اتحاد برای آموزش با کیفیت
نسرین هزاره مقدم – تارنمای کانون مدافعان حقوق کارگر
اتحاد برای آموزش با کیفیت (Unite for Quality Education) کمپینی است وابسته به سازمان جهانی آموزش (EI) که در راستای یک شعار اساسی شکل گرفته است:
مطالبه آموزش با کیفیت همگانی باید برنامه کاری همه فعالان حوزه آموزش باشد تا آینده ای صلح آمیز، شایسته و سعادتمند داشته باشیم”.
با این کمپین، سازمان EI توانسته 30 میلیون معلم، مربی و کارمندان حوزه آموزش به همراه سازمان های همکار و همپیوند آنها و همه انجمن هایی که تامین آموزش دولتی رایگان در دستور کارشان قرار دارد را در سراسر جهان متحد کند.
به رغم گوناگونیهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، اعضای این کمپین متحد شدهاند تا عناصر آموزشی جهان آینده را به صورت زیر طراحی کنند:
-
دسترسی رایگان در سراسر جهان به معلمان باکیفیت و متخصص
-
استفاده از منابع و ابزارهای آموزشی مدرن
-
ایجاد محیطی امن و حمایتی هم برای تدریس و هم برای یادگیری
هدف این کمپین، آگاهی رسانی به دولت ها، سازمان های غیردولتی، موسسات مالی و فعالان حوزه های مختلف مدنی در زمینه های زیر است:
-
نقش کلیدی آموزش کیفی در توسعه فردی و اجتماعی
-
لزوم دسترسی هر دانش آموز به آموزش با کیفیت
-
درک اهمیت این مساله که آموزش باید سنگ بنای همه برنامه ریزی های دولتی و صنفی برای بعد از 2015 باشد.
-
آگاهی از نقش راهبردی سازمان EI در رساندن صدای معلمان جهان به یکدیگر و ایجاد همبستگی میان آنها.
در این کمپین، از معلمان جهان و اتحادیه های آنها خواسته شده که در سه زمینه آموزش کیفی وارد کنش جدی شوند: تدریس باکیفیت، ابزارهای آموزشی با کیفیت و محیط آموزشی باکیفیت. در همین راستا، در طول سال گذشته این کمپین، سیمنارها و کارگاههای آموزشی متعددی در سراسر جهان برپا کرده است که کارگاه آموزشی 5 روزه در کابل افغانستان با موضوع استفاده صحیح از منابع آموزشی از جمله همین فعالیت ها است.
اما این کمپین چه تعریفی از آموزش کیفی دارد؟
آموزش کیفی یعنی توانمندسازی فرد فرد جامعه بر اساس توانایی ها، مهارتها و ویژگی های فردی. آموزش ابزاری است که کمک می کند هر فرد هم به عنوان یک شهروند ملی و هم به عنوان یک عضو جامعه جهانی پتانسیل لازم برای ایفای نقش موثر و سعادتمندانه را به دست آورد.
یونسکو چه تعریفی از آموزش دارد؟
تعریفی که یونسکو در 1996 از آموزش ارائه کرده، این چنین است:آموزش شریان اصلی توسعه فردی و اجتماعی است. ماموریت آن، توانمندی استعدادهای همه ما بدون هیچ استثنایی است تا به پتانسیل غایی خود برسیم و مسئولیتهای خود را در زندگی شخصی و اجتماعی برعهده بگیریم.
چند نکته مهم اینجا وجود دارد:
1-  
آموزش کیفی، یک مقوله حقوق بشری است. ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر صریحا تاکید می کند که “تحصیل و آموزش، حق هر انسانی است.” منظور از آموزش هم کاملا واضح است: از اولین سالهای کودکی یعنی پیش دبستانی گرفته تا آموزش ابتدایی، متوسطه، آموزش های شغلی و ضمن خدمت و همچنین تحصیلات تکمیلی. امکان تحصیل و آموزش رایگان کیفی در همه مقاطع فوق، حق طبیعی
شهروندی است. در این اعلامیه آمده است: آموزش باید به سمت تکامل شخصیتی افراد حرکت کند، احترام به حقوق شهروندی و آزادیهای اجتماعی را به آنها بیاموزد. آموزش باید به درک متقابل، همزیستی و رویکرد صلح آمیز میان ملتها، نژادها و ادیان بیانجامد.
2-
وظیفه دولتهاست که آموزش با کیفیت را برای همه شهروندان از ابتدای طفولیت (آموزش پیش دبستانی) تا بزرگسالی فراهم کنند. در واقع یونسکو معتقد است که آموزش رایگان با کیفیت، یک کالای دولتی (public good) است.
این تنها دولت ها هستند که میتوانند و البته باید، عرضه کننده آموزش رایگان، منطبق با استانداردهای جهانی باشند.
3-
تحقیقات سازمان جهانی همکاری و توسعه (OECD) نشان میدهد که همه کشورهایی که استانداردهای آموزشی بالایی دارند، دارای اتحادیه های آموزشی بسیار قوی نیز هستند. این کشورها، شامل فنلاند، کره، ژاپن و استرالیا هستند. در این کشورها، اتحادیه آموزشی فقط شامل معلمان نیست، بلکه سازمانی است متشکل از مربیان، معلمان، اساتید دانشگاه و کارکنان بخش آموزش، که جدا از حل و فصل مسائل و دغدغه های صنفی کارکنان، با فشار بر دولت ها و رصدکردن عملکرد آنها، یک مطالبه اصلی را هم دنبال می کنند: دسترسی به آموزش رایگان و با کیفیت برای همه.
4-  
و روشن است که اتحادیه های آموزشی قوی و منسجم، وقتی با انجمن ها و نهادهای مردمی بر سر مطالبه حق آموزش کیفی، همبسته و متحد گردند، می توانند اهرم های قویتری برای فشار بر دولت ها باشند، مطالبه حق، هرچه جمعی تر و گسترده تر باشد، کاراتر است.

منابع:
http://www.unite4education.org/
http://en.unesco.org/

(Unite for Quality Education)

http://www.kanoonm.com/1502


اخلاق در پیچ و خم نظام تعلیم وتربیت رسمی (بخش اول :مبانی قسمت اول-اخلاق فضیلت محور)


عزت اله مهدوی،تارنمای سخن معلم

ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی در جمله ای تأمل برانگیز نوشته است:"کسانی که از لحاظ فضیلت فلج نشده اند از طریق نوعیآموزش و کوشش به آن نائل می شوند." صرف نظر از نوع تلقی و مناقشه هایی که با توجه به اصطلاحات بنیادین حقّ، وظیفه و فضیلت در دوره مدرن در مباحث اخلاقی مطرح شده است، هریک از ما سایه کور سویی از امید در درون مان داریم که آموزش ،می تواند در انسان ها منجر به نوعی فضیلت اخلاقی بشود. اما نوعی سَر خوردگی از تعلیم آموزه های اخلاقی به شکل سنتی و متمرکز در مفردات و گزاره های معطوف به امور اخلاقی در خود احساس می کنیم،گویی بیان دایرة المعارفی فضایل و رذایل فردی و اجتماعی و بیان ثواب وعقاب مترتب بر اعمال ،نتوانسته است موقعیت متناسبی از یک رعایت حد اقلی اخلاقی فراهم نماید.این مسئله باعث شده که بخشی از دانشوران تعلیم وتربیت ،در انتقاد از ساختارهای آموزشی موجود به آسیب شناسی وضعیت اخلاقی در مدارس بپردازند. اگر چه پرداختن به این موضوع مهم را از طرف این اندیشمندان، متهورانه می شماریم ولی ناکافی می دانیم.

به نظر می آید برای ورود به این مبحث مهم باید به تلقی رایجی اشاره نماییم که به عنوان یک تلقی مسلط در نظام تعلیم وتربیت رسمی ما مطرح است. این تلقی را شاید بتوان در اقسام اخلاقیاتی گنجانید که اخلاق "فضیلت محور"(virtue-based ethics) نامیده می شوند.در این چهارچوب، تعالیم معطوف به کسب فضایل به عنوان اوصافی است که فرد باید آنها را بشناسد و سپس در کسب شان بکوشد و برای خود درونی شان نماید .در این رویکرد به مفاهیمی همچون کردارو حق جنبه ثانوی می دهند و بر اینکه "چه باید باشیم "بیشتر اصرار می ورزند و سیرت شخص در درجه اول قرار می گیرد و به کردار او کمتر بذل عنایت می شود، ما به فرزندان مان تلقین می کنیم که باید راستگو باشند چون راست گویی یک فضیلت است  ،هرچند تعریفی دارد که گاه این تعریف کلی ،در موقعیت های پیش آمده تبصره هایی هم می خورد.این سیستم اخلاقی بیشتر از آن که مرتبط به کنش با دیگران باشد، یک ساختار فردی دارد،بنا بر این در مختصات این نوع از اخلاق به فرا خور حال و موقعیت ،مفرداتی از تعالیم اخلاقی برجسته تر می شوند. در این نظام اخلاقی اگر به عمل هم توجه شود بیشتر از آن باب است که تا چه حد در پرورش فضایل اخلاقی موثر است .

 

در اینجاست که امور مناسکی دین هم که عمدتاً شعائری هستند برای رسیدن به یک هدف انسانی بزرگ تر ،تار وپود اخلاقیات را محصور می کنند.به همین خاطر وقتی از اخلاق در مدارس گفت و گو می کنیم گزارشی از وضعیت نماز و ... مدرسه به سمع می رسانیم . اخلاق فضیلت محور وقتی می خواهد شکل عملی و اجرایی هم به خود بگیرد روی فرد متمرکز می شود.از اصل تغییر ظاهر که به نوع نگاه کردن ،سخن گفتن،سکوت کردن،گوش کردن،راه رفتن،غذا خوردن وغیره تا می رسد به تحول باطن که به نوعی درونی شدن احساسات وکشش های اخلاقی تفسیر می شود .روش هایی را هم که پیشنهاد می کند از تلقین به نفس تا تحمیل به نفس و حتی اعطای بینش و دعوت به ایمان ،عمدتاً بر ساختار وشاکله فردی تأکید دارد. این مختصری ازجغرافیای تعلیمات اخلاقی در کتب درسی ومجالس اخلاقی ماست که به آن تعلیم سنتی اخلاق می گوییم.

http://smi-edu.com/index.php/خبر/1715-اخلاق-در-پیچ-و-خم-نظام-تعلیم-وتربیت-رسمی-بخش-اول-مبانی-قسمت-اول-اخلاق-فضیلت-محور

 

خطرگاه ِمدرسه های فرسوده!


محمدرضا نیک نژاد،روزنامه ی شهروند،23 مهرماه 93 

"براثر ریزش سقف مخزن سیمانی آب مدرسه ابتدایی روستای 'برمک'، چهار دانش آموز مصدوم و به بیمارستان منتقل شدند. رییس شورای اسلامی بخش سعدآباد و عضو شورای اسلامی روستای برمک دراین خصوص گفت: تنها دبستان این روستا تخریبی و بسیار فرسوده است که امروز بر اثر تخریب سقف مخزن آب زمینی آن که خالی از آب بود 10 دانش آموز به داخل مخزن سقوط کردند و چهار نفر از این دانش آموزان به بیمارستان منتقل و مابقی سرپایی مداوا شدند. بارها وضعیت تخریبی و فرسودگی این مدرسه گزارش شده و از مسوولان خواستار رفع مشکل شده ایم اما تاکنون هیچ اقدامی دراین زمینه صورت نگرفته است. درسال گذشته نیز بلوکی از بالای دیوار این مدرسه روی یک دانش آموز دختر سقوط کرد و باعث شکستگی پایش شد. روستای برمک با 700 نفر جمعیت تنها همین دبستان را دارد که برای دختران و پسران به صورت مختلط فعالیت می کند".(رسانه ها)

در یکی از واپسین سخنان وزیر آموزش و پرورش شمار مدرسه های کشور 122 هزار برشمرده شده است. که به گفته ی ایشان بیش از شصت درصد آنها فرسوده و نا ایمن و بیش از سی درصد تخریبی هستند. این آمار نشان می دهد که از دوازده میلیون و شش صد هزار دانش آموز و یک میلیون فرهنگی بیش از هشت میلیون تن در آستانه ی خطر و بیش از چهار میلیون تن از آنها به شدت در خطر پیامدهای فرسودگی مدرسه های کشور قرار دارند! بی گمان آمار سرسام آور و نگران کننده است. سال هاست که کارشناسان آموزشی و عمرانی نسبت به پیامدهای خطرناک فرسودگی مدرسه ها هشدار می دهند و شوربختانه بی توجهی به این هشدارها، گاهی رخداهای تلخی را پدید آورده است که واپسین نمونه ی آن دبستان روستای برمک بود. گرفتاری مدرسه های فرسوده تنها گریبان گیر شهرهای کوچک و استان های محروم نیست، بلکه بافت های قدیمی شهرهای بزرگ و کلان شهرها نیز با آن دست به گریبانند و از آسیب های احتمالی آن در امان نمی باشند. اما چاره چیست؟ریشه ی بی توجهی کاربدستان آموزشی در کجاست؟ و آیا تاکنون کاری برای فرسوده زدایی از ساختمان مدرسه ها انجام پذیرفته یا می پذیرد؟ و ...

شمار دانش آموزان کشور در بیش از یک دهه گذشته از نوزده میلیون تن به دوازده میلیون و ششصد کاهش یافته است – یعنی نزدیک به یک سوم کاهش. اما نگارنده با بیش از بیست سال کار آموزشی هیچگاه شاهد کاهش دانش آموزان کلاس نبوده است. گویا یکی از راهکارهای کاربدستان آموزشی برای فرار از خطر نهفته در مدرسه های فرسوده،تعطیل نمودن آنها و افزودن دانش آموزان این مدرسه ها به دیگر مکان های آموزشی می باشد! بی گمان افزون بر این که این راهکار موقتی است،بر کیفیت آموزشی بسیار کارگر افتاده است. میانگین شمار دانش آموزان هر کلاس باید 20 تا 25 تن باشد و این در حالی است که در کلان شهری مانند تهران این میانگین از سی و پنج گذشته است- البته اگر از کلاس های شصت نفری پایه ی ششم در دوران حاجی بابایی چشم بپوشیم! پس بی گمان هیچ کارشنایی این راهکار را نخواهد پذیرفت. اما راه دیگر مبارزه با مدرسه های پر خطر یاری گرفتن از خیرین است. گرچه از آغاز دوران نوین آموزشی تاکنون خیرین مدرسه ساز در این کار ارزنده مایه گذاشته و بخشی از کمبودها را جبران نموده اند،اما حجم بالای مدرسه های فرسوده و شمارِ کم خیرین،آهنگ ساخت مدرسه های نو را کم کرده و بنابراین به تنهایی توان سامان دهی به وضعیت خطرناک مدرسه ها را ندارند. این انسان های بزرگ همه تلاش خویش را به کار می گیرند،اما در این راه نیازمند همراهی کاربدستان می باشند. با این رو چشم یاری خیرین به آموزش و پرورش است. اما وزارتخانه ای که نود و نه درصد بودجه اش برای پرداخت حقوق ناچیز فرهنگیان هزینه می شود و بیش از پنج هزار میلیارد تومان کسر بودجه دارد و در پایان هر سال بر حجم این کسر بودجه افزوده می شود،آیا توان درخور برای رویارویی با دشواری مدرسه های فرسوده را دارد!؟ در روزهای گذشته خبرهایی از تشکیل کارگروه هایی برای بررسی بودجه سال 94 شنیده شد. پس شاید زمان آن رسیده باشد که کاربدستان آموزشی با برآوردی شفاف هزینه تخریب و ایمن سازی مدرسه ها را به این کارگروه ها گزارش داده و با رایزنی با دولت و مجلس و با همکاری نهادهای فرادولتی،با ارائه طرحی کامل برای ساماندهی به وضعیت چنین مدرسه هایی گام بلندی بردارند و به یاری خیرین مدرسه ساز بشتابند. کاربدستان باید بدانند که شاید بتوان بر صدها گرفتاری آموزشی چشم پوشید و آن را به آیند واگذاشت،اما جان دانش آموزان و آموزگارانشان چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت.               

             http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=9426

 

بژی کوبانی


مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،22 مهر 93

هنگامی که رسیدم هنوز به آغاز مراسم ده دقیقه ای مانده بود. دویست سیصد تنی آمده بودند. اما یک ساعت که گذشت و رسیدیم به پایان رسمی مراسم،شدیم چیزی نزدیک به دو هزار تن. "بژی کوبانی" مهم ترین شعارمان بود،یعنی "زنده باد کوبانی". به این شعار که می رسیدیم خود به خود،فریادها بلند تر و رساتر می شد. در کنار این،البته شعاری که سخت به رفتار نامسئولانه دولت ترکیه در جنگ کوبانی و داعش اعتراض می کرد نیز از شعارهای اصلی گردهمایی بود. باری،دارم از گردهمایی کردهای ایرانی روبروی دفتر سازمان ملل در تهران سخن می گویم که در پشتیبانی از کوبانی و در اعتراض به جنایت و آدمکشی هایی داعش،در ساعت 4 بعدازظهر چهارشنبه 16 مهرماه آغاز شد و با راهپیمایی پس از آن،تا ساعت شش به درازا کشید. نیروی انتظامی هم بود و خوشبختانه خود شرکت کنندگان،به خوبی،نظم را رعایت می کردند و برخوردی هم پدید نیامد.  

شعارهای زیادی داده شد. بر دست حاضران هم برگه های فراوانی دیده می شد که بر روی آنها چیزهای زیادی نوشته شده بود : " داعش جنایت می کند / ترکیه حمایت می کند ، داعش جنایت می کند / un حمایت می کند ، دولت روحانی / حمایت از کوبانی ، کردستان  گورستان فاشیست است ، بژی ایران / بژی کوبانی ، دفاع از کرد / دفاع از شرف ایران است ، ما همه کوبانی هستیم ، کوبانی را نجات دهید ، کوبانی تنها نیست ، پس کو حقوق بشر؟!!"

 به خانه که رسیدم سری زدم به اینترنت. گزارش شده بود که در ترکیه،و در اعتراض های کردها،دست کم 18 تن از آنها کشته شده اند. به برخی از صفحه های شخصی فیس بوک سر زدم  که همواره در برابر نقض حقوق کردها تندترین موضع گیری ها را می گیرند. با شگفتی دیدم که برخی از آنها،خیلی راحت از کنار این 18 تن کشته گذشته اند و نه چندان بازتابی داده و نه چندان موضعی گرفته اند. رفتارشان مانند همیشه نبود. با خود گفتم اگر این رخداد در ایران افتاده بود به همین سادگی از کنار آن می گذشتند؟ چرا هنگامی که داعش،انسان ها- و از آن میان کردها- را می کشد بسیار برآشفته می شویم اما هنگامی که ترکیه می کشد با خونسردی از کنار آن می گذریم و موضع مان می شود شتر دیدی ندیدی؟!

 کرد ایرانی که روبروی دفتر سازمان ملل،با همه ی وجود به رفتار دولت ترکیه اعتراض می کرد به درستی از این نمی ترسید که برخی از ترک ها- که چه بسا دلبستگی هایی به کشور ترکیه و حکومت آن دارند- نگران و دلخور شوند. اما کرد ایرانی فضای مجازی، که در نقد به ایران- که برای آسانی کار آن را "فارس" می خواند و خود را جدا از آن- به دنبال متحد می گردد و نمی خواهد شکافی میان متحدانش پدید آورد به آسانی حاضر می شود که سکوت کند. اما فراموش می کند که اعتراض به کشته شدن انسان ها را نباید دستخوش بازهایی از این دست نماید.        

 http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=73&pageno=20

 

  

 

اصل ترک!


محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه ی شهروند،19 مهرماه 93

هرگاه در خانواده پدری سخن از سفر و مسافرت و تجربه های آن پیش می آمد،پدرم می گفت "کباب پخته نگردد،مگر به گردیدن". باری درستی این سخن،بارها و بارها برایم آشکار شده است. سفرهای داخلی فراوانی رفته ام و در هر یک،گوشه هایی از رفتار و اندیشه ام پخته تر گردیده است،اما واپسین سفر،از جنس دیگری بود. پس از چند ماه اما و اگر - به ویژه به خاطر هزینه های سنگین و حقوق معلمی- دل به دریا زده و با همسر گرامی راهی استامبول شدیم،سفری با تجربه های ناب! از چندین ساعت معطلی با دلشوره در فرودگاه و سکوت دلهره آور به گاه بلند شدن هواپیما و کف زدن های هیجان انگیز و طولانی مسافران هنگام فرود موفقیت آمیز آن،تا دگرگونی در چهره و پوشاک همسفران پیش و پس از پرواز، نماهایی از شهرِ دل انگیز استامبول،مسجدهای فراوان و دیدنی آن،خیابان های تاریخی و پاکیزه،تنگه بسفر و پل هایی که اروپای سبز را به قاره کهن می پیوندند،میدان خبرساز تقسیم و خیابان استقلال پر رفت و آمد،بی شمار جهانگر سفید و سیاه و زرد و ..... همه و همه برایم تجربه های کمیابی بود. بی گمان نوشتن درباره تجربه های چنین سفرهایی می تواند آموزنده و برانگیزاننده باشد. ساعت نخست ورودمان به استامبول راهنمای ما – لیدر یا به زبان ترکیه ای ها رهبر –  به نکته اندیشه برانگیزی اشاره کرد. پس از کمی سخنرانی درباره برنامه های تور و رفت و آمد در شهر و چگونگی تماس تلفنی و ...  یادآور شد که شهر استامبول دیرینگی ای چند ده قرنی دارد و پر است از سازه های تاریخی و باستانی. از این رو تلاش کنید که بیشتر انرژی خود را برای دیدن چنین مکان هایی صرف نمایید. سپس با اندوه گفت: "شوربختانه نخستین پرسش بیشترِ ایرانیانی که به استامبول می آیند،آدرس مراکز خرید و فروشگاه هایی است که پوشاک  ترک را به ارزان ترین بها می فروشند! و کمتر پیگیر تاریخ و ارزش های تاریخی این شهرند!" دیری نپایید که درستی این سخنان بر من هویدا گشت. در خیابان استقلال که مرکز خرید و فروش پوشاک استامبول است،در میان هزاران جهانگرد از کشورهای گوناگون،خیابان لبریز از هم میهنانی بود که فروشگاه های گوناگون را می پیمودند و تک تک آنها را برای خرید پوشاک "اصل ترک" و البته ارزان زیر پا می گذاشتند. باور کردنی نبود که از هر هفت – هشت تنی که از کنارت می گذشتند،یکی – دو تن ایرانی بودند!اما در بازدید از مسجد ایاصوفیه - که صدها سال کلیسا و چندین قرن هم مسجد بوده است- در میان ده ها هزار جهانگرد از  سراسر جهان،هم میهنان ایرانی بسیار بسیار کم شمار بودند! و به سختی می توانستی کسی را بیابی که فارسی سخن بگوید. پرسش اندیشه سوز و آزار دهنده این که چرا در چنین شهری- بر خلاف بسیاری از جهانگردانِ کشورهای دیگر- بیشترین انرژی و وقت ما ایرانی ها صرف خرید و بالا و پایین رفتن از مراکز تجاری می شود؟ براستی ریشه فرهنگی چنین رفتارهایی در کجاست؟ کجای پرورش اخلاقی و آموزشی ما می لنگد که چنین کنش هایی را بازتاب می دهد؟    http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=9014