مهر بی‌مهر برای دانش‌آموزان محروم

گزارش،روزنامه آرمان، 11 شهریور 93

آرمان  -‌هانیه حقیقی: چند هفته بیشتر به شروع سال تحصیلی جدید نمانده و این در حالی است که برخی از مشکلات بر سر راه تحصیل دانش‌آموزان که در سال‌های گذشته وجود داشته کماکان نیز وجود دارد. با شروع سال تحصیلی 94-93 در حالی بیش از 12 میلیون دانش‌آموز به مدرسه می‌روند که طبق اعلام رئیس مرکز آمار آموزش‌وپرورش، باز هم چیزی حدود 145 هزار دانش‌آموز از تحصیل جا مانده‌اند. کودکان بازمانده از تحصیل یا آنها که درس و مدرسه را به هزار دلیل رها کرده‌اند، اغلب متعلق به خانواده‌های آسیب‌دیده‌ای هستند که در حاشیه شهرها زندگی می‌کنند.این مشکل می‌تواند دلایل متعددی از جمله فقر اقتصادی و فقر فرهنگی داشته باشد به این معنی که، برخی از خانواده‌های کم بضاعت آنچنان استطاعت مالی ندارند که فرزندان خود را راهی مدرسه کنند و دلیل دیگری که کودکان بیشتری را نسبت به فقر مالی شامل می‌شود فقر فرهنگی است یعنی، برخی از خانواده‌ها به‌رغم فقر مالی، فقر فرهنگی هم داشته و اهمیتی برای تحصیل کودکان خود قائل نیستند  یا آنها را از سنین پایین روانه بازار کار می‌کنند. همچنین، در برخی مناطق، مدرسه رفتن دختران و ادامه تحصیل آنان تا مقاطع بالا ناپسند تلقی می‌شود. از این مسائل که بگذریم، ضعف امکانات هم مزید بر علت شده و امر آموزش را برای برخی دانش‌آموزان سخت کرده است. اگرچه طی سال‌های اخیر اقدامات زیادی در راستای افزایش امکاناتی نظیر نوسازی و احداث ساختمان‌های آموزشی و هوشمندسازی مدارس و رفع کمبودها در سطح استان‌های محروم کشور انجام شده اماهمچنان برخی استان‌ها مانند خوزستان، سیستان و بلوچستان و... از نظر کیفی در سطح پایینی قرار دارند. در اغلب مناطق عشایری دانش‌‌آموزانی هستند که مجبور به تحصیل در چادر هستند به‌گونه‌ای که، صرف‌نظر از امکانات آموزشی، امکانات بهداشتی همچون سرویس بهداشتی نیز برای آنها مهیا نیست. در سوی دیگر ماجرا، دانش‌آموزان روستایی قرار دارند؛ آنها اگرچه در داخل مدرسه درس می‌خوانند اما باز هم از دایره عدالت آموزشی خارج هستند. نمونه آن را بارها و بارها شاهد بودیم. به‌عنوان مثال، دانش‌آموزان دبستان ندای انقلاب روستای شین‌آباد از توابع پیرانشهر که به‌دلیل نبود استانداردهای لازم در سیستم گرمایشی مدرسه با شعله‌های بخاری نفتی سوختند. البته، لازم نیست راه دوری برویم. در روستاهای اطراف شهرهای بزرگی مثل تهران، اصفهان و مشهد هم هستند کودکانی که به دلیل کمبود امکانات مجبورند برای تحصیل به شهرها و روستاهای مجاور بروند و به همین دلیل برخی از دانش‌آموزان که اغلب هم دختر هستند از تحصیل بازمانده یا مجبور به ترک تحصیل می‌شوند.این اولین بار نیست که صحبت از مشکلات تحصیل دانش‌آموزان می‌شود؛ دانش‌آموزانی که قرار است آینده کشورمان را بسازند و کیفیت آموزش آنان رابطه مستقیمی با کیفیت فردای کشورمان دارد. واضح است که دانش‌آموزان مناطق محروم با مشکلات بیشتری روبه‌رو هستند و رفع فقر اقتصادی و فرهنگی خانواده‌ها و همچنین کمبود امکانات آموزشی از وظایف مسئولان متولی این امر است. این در حالیست که وزیر آموزش‌وپرورش در جدیدترین اظهارات خود گفته است: «تحصیل دانش‌آموزان تا پایان دوره متوسطه اول اجباری شده و والدینی که فرزند خود را از تحصیل محروم کنند، مجرم شناخته می‌شوند» اما، با توجه به تمام اظهارات و صحبت‌ها و آماری که در این زمینه ارائه می‌شود هرساله شاهد وجود کودکانی هستیم که از تحصیل که حق طبیعی هر دانش‌آموزی است محروم می‌مانند.

 دانش‌آموزانی که در آمار محاسبه نمی‌شوند

چند سالی است بحث هوشمندسازی مدارس و تبلت دانش‌آموزی بسیار داغ شده و مسئولان هرازگاهی آماری امیدوارکننده از وضعیت کیفی تحصیل دانش‌آموزان ایران ارائه می‌کنند اما، گویا دانش‌آموزان مناطق محروم در زمره آمار به حساب نمی‌آیند چراکه، آنها نه تنها حداقل استانداردهای لازم برای تحصیل را ندارند که در برخی از مواقع کمبود امکانات آموزشی از جمله نبود مدرسه در پایه‌های تحصیلی بالاتر منجر به ترک تحصیل این دانش‌آموزان می‌شود. بنابراین، شاید لازم باشد به مسئولان یادآوری کنیم که اصلی‌‌ترین خواسته دانش‌آموزان مناطق محروم کشور تحقق عدالت آموزشی و تحصیل در آرامش است.

 اقتصاد؛مهم‌ترین عامل بازدارنده تحصیل

یک کارشناس آموزش‌وپرورش در گفت‌وگو با آرمان می‌گوید: در هر گستره جغرافیایی چه در مناطق محروم و دورافتاده و چه در مناطقی با تراکم شهری بالا، مهمترین عامل بازدارنده تحصیل کودکان اقتصاد است. البته مسائل فرهنگی از دیرباز وجود داشته که با توجه به ارتقای سطح فرهنگی خانواده‌ها بسیار کمتر از گذشته شده و فقط در مناطق حاشیه‌ای شاهد آن هستیم. محمدرضا نیک‌نژاد می‌افزاید: در برخی خانواده‌ها فرزندان پسر در سن کم وارد بازار کار شده و دختران نیز در سنین پایین ازدواج می‌کنند و از این رو هر دو گروه از تحصیل بازمی‌مانند که همه آنها ناشی از فقر اقتصادی است. آموزش‌وپرورش هم که همیشه با کسری بودجه مواجه است و از این رو، خانواده‌ها مجبورند کمک هزینه‌ای برای تحصیل فرزندانشان به مدارس پرداخت کنند و این موضوع چه در مناطق و روستاهای محروم و چه در کلانشهرها قابل مشاهده است که رغبت والدین بی‌بضاعت را برای به مدرسه فرستادن فرزندانشان کاهش می‌دهد. او تصریح می‌کند: بخشی از موضوع هم برمی‌گردد به محتوا و ساختار آموزشی که دانش‌آموز وقتی می‌بیند اطرافیانش که تحصیلکرده‌اند بیکارند یا وقتی محیط آموزشی متناسب با سن و موقعیت دانش‌آموز با او رفتار نمی کند و در شرایطی که جامعه دچار انفجار تکنولوژی است و با توجه به گستردگی اطلاعاتی که دانش‌آموزان به آن دسترسی دارند مشخص است که محتواهای آموزشی جذابی در مدارس ارائه نمی‌شود. این موضوع منجر به ترک تحصیل به ویژه در مقاطع متوسطه شده که اغلب دانش‌آموزان به خواست خود این کار را می‌کنند. نیک‌نژاد ادامه می‌دهد: در هر حال آموزش در ایران نیاز به یک خانه‌تکانی جدی دارد و ما نیازمند بازبینی در محتواها و روش‌ها هستیم. در رابطه با مناطق محروم هم آموزش‌وپرورش نباید به دنبال سپردن کار به بخش خصوصی و سود دهی باشد چراکه، مدارس کارخانه نیستند که سودده باشند و دولت وظیفه دارد در این حوزه هزینه کند و تمامی کودکان کشور را آموزش دهد.

 برخی آمارها تاسف بار است

یک عضو کمیسیون آموزش مجلس هم در این باره به آرمان می‌گوید: در قوانین تحصیل رایگان حق هر کودکی است و در این زمینه به هیچ وجه خلأ قانونی نداریم. به نظر می‌رسد آنچه کشور ما را با آمارهای نگران‌کننده‌ای از تعداد بازماندگان از تحصیل مواجه کرده ناشی از کوتاهی‌هایی است که اتفاق افتاده است. قاسم جعفری تاکید می‌کند: آمارهایی که از تعداد بی‌سوادان و تعداد دانش‌آموزان جا مانده از تحصیل منتشر می‌شود برای کشور و نظام ما که بر اساس علم و دانش حرکت می‌کند تاسف بار است بنابراین، در بخش اجرایی وزارت آموزش‌وپرورش باید برای شناسایی و جذب کودکان محروم بکوشد و همچنین بحث فعالیت نهضت سوادآموزی را در جهت گسترش فرهنگ خانواده‌ها جدی بگیرد چراکه والدینی که سواد داشته باشند کودکان خود را هم تحت هر شرایطی به مدرسه می‌فرستند. او می‌افزاید: رئیس مجلس هم تاکید کرده که در زمینه تامین اعتبارات آموزش‌وپرورش کمک حال این وزارتخانه هستیم و در کمیسیون آموزش هم هر جا که لازم باشد کمک می‌کنیم اما، این وزارتخانه هم باید در زمینه آموزش دانش‌آموزان با درایت عمل کرده و برنامه‌ریزی بلندمدت فرهنگی و اقتصادی داشته باشد.

  http://armandaily.ir/?News_Id=88431

 

گفتمان تازه نیاز آموزش و پرورش

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،12 شهریور 93

در جامعه کنونی ما،بی گمان نمی توان پیوند سفت و سختی میان دانایی و توانایی برقرار نمود؛همان پیوندی که از دیرباز بر سر زبان هاست : "توانا بود هر که دانا بود." یعنی چه بسا افرادی دانا باشند اما چندان توانا به شمار نروند- یا دست کم جامعه اینگونه ارزیابی کند. از این رو شاید درست نباشد که  ریشه هر ناتوانی را در نادانی جست و جو کرد. اما این واقعیت،دلیل نمی شود که در آسیب شناسی هایمان از وضعیت افراد و نهادها،سراسر،چشم بر کاستی های اندیشگی شان ببندیم با این استدلال که در این شرایط کنونی،این دانایی نیست که توانایی می آورد. داستان کند و کاو در ریشه های کاستی های آموزش و پرورش امروزه ما هم اینچنین است. برخی همه ی مسئولیت را بر ناتوانی و ناآگاهی فرادستان آموزش و پرورش یکی دو دهه گذشته می اندازند و بر این باورند که اگر آموزش و پرورش،به دست افرادی دانا و توانا اداره می شد،وضع اینگونه نبود. برخی هم هیچ نقشی برای کارگزاران آموزش و پرورش در نظر نمی گیرند و می گویند فرقی نمی کند که در آموزش و پرورش چه کسی مسئول بوده و باشد،وضع همین است که هست!

 اما در این میان شاید بهتر باشد هم به درون آموزش و پرورش نگریست و هم به برون آن. یعنی نه از بنیاد،به انکار همه ی مانع های بیرونی پرداخت و نه سراسر،همه ی تقصیرها را به گردن آنها انداخت. باری، آموزش و پرورش تنها در ایران نیست که با دشواری های گوناگون،دست به گریبان است. کمابیش از سراسر جهان،ندای بهسازی آموزشی و دردسر و گرفتاری های آن،به گوش می رسد. در بسیاری از دیگر کشورها هم،افزون بر جامعه مدنی،گهگاه خود سامانه های آموزشی هم در کشمکش با دیگر نهادهای قدرت بسر می برند تا با گرفتن امکانات بیشتر و تغییر دیدگاه ها به سود آموزش و پرورش،به اصلاح های های آموزشی دست بزنند. اما تفاوت چشمگیر میان ایران و کشورهای پیشروی آموزشی،این است که در ایران و در این کشاکش ها،چندان خبری از سخن و پژوهش تازه نیست. یعنی نه آنچنان کار تازه و ابتکار ویژه ای از جامعه مدنی دیده می شود و نه چندان پژوهش نو و اثرگذاری از خود سامانه ی آموزشی.

 چندی پیش،علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش،در میان نمایندگان مجلس،درباره ی وضعیت نابسامان آموزش و پرورش کشور هشدارهایی جدی داد و از مجلس و از دیگر بخش های دولتی درخواست نمود که به بهبود این وضعیت بیندیشند و بسیار بیش از پیش به حل دشواری ها و چالش های آموزش و پرورش دل بسوزانند و یاری رسانند. کار وزیر آموزش و پرورش و بیان اعتراض به این شرایط،بی هیچ گفت و گو،پسندیده بود اما سخن بر سر کیفیت این اعتراض است. با نگاهی به سخنانی که از ایشان در رسانه ها منتشر شد بیشتر آمارهایی دیده می شود که کمابیش همگان می دانند : " حدود یک سوم دانش آموزان در حال حاضر در فضاهای آموزشی تخریبی نیازمند مقاوم‌سازی مشغول تحصیل هستند ... یکصد و سی هزار کلاس درس فاقد وسایل گرمایشی مناسب هستند...  99 درصد اعتبارات وزارت آموزش و پرورش به حقوق و دستمزد پرسنل اختصاص پیدا می‌کند و تنها یک درصد از این اعتبارات برای کارها و حوزه‌های دیگر باقی می‌ماند. ما با همین بودجه یک درصدی بسیار اندک مجبوریم همه برنامه‌های خود از قبیل برگزاری مسابقات و جشنواره‌ها و برنامه‌های بهسازی نیروی انسانی، بهسازی فضای آموزشی و توسعه آن انجام فعالیت‌های پژوهشی و ارتقای کیفیت و خدمات را انجام دهیم." سخن این است که بخش های پژوهشی آموزش و پرورش ایران،گویا توانایی انجام پژوهش های جدی و نو را ندارد؛پژوهش هایی که به برهان و استدلال هایی نیرومند بینجامد و راه را برای اثرگذاری بیشتر بر همه رکن های سیاسی و تصمیم گیرنده ی جامعه باز نماید تا نگرش شان را به آموزش و پرورش تغییر دهند. آری،آموزش و پرورش نیازمند،پژوهش،نظریه و گفتمان های تازه است. این مهم هم بر گردن سامانه ی آموزشی است و هم بر عهده ی جامعه مدنی.   

http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=40&pageno=17

 

 

دولت تدبیر و امید و بیمه طلایی فرهنگیان

مهدی بهلولی،مهمان ستون سخن روز تارنمای کانون صنفی معلمان ایران

اگر کسی ادعا کند که چهار سال ریاست حاجی بابایی بر آموزش و پرورش دولت دهم،یکی از دوره های چیرگی کامل شعار و تبلیغات بر واقعیت های آموزش و پرورش بود،بی گمان،سخنی به گزاف نگفته است. تا حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش بود هر روز منتظر بودیم تا خبری از یک دگرگونی بنیادین و حتی انقلاب دیگر در آموزش و پرورش بشنویم. یک روز بحث 3-3-6 و شش ساله شدن دبستان بود و روز بعد بحث تعطیلی پنجشنبه ها. یک بار گفتند پیش دبستانی باید به زیر نظر آموزش و پرورش بیاید،کسری بودجه که به میان آمد،گفتند پیش دبستانی به ما ربطی ندارد و باید زیر نظر بهزیستی باشد. یک روز برای انتخابات مجلس،آمدند و با عنوان حق بدی آب و هوا برای فرهنگیان شهرستان،در یک ماه سه بار حکم کارگزینی جدید زدند و از صد و بیست هزار تومان به بالا،به حقوق آنها افزودند،چندی پس از آن که انتخابات مجلس برگزار شد اما،به یک باره آب و هوا در سراسر ایران خوب شد و بدی آن از حقوق فرهنگیان کسر گردید و به عنوان اضافه حقوق سالانه در نظر گرفته شد! آمدند در یک مدرسه بیست کلاسی،اتاقی را رنگی زدند و رایانه ای قدیمی گذاشتند و اعلام کردند مدرسه هوشمند شده است و بدین گونه در هر سال - و البته با پول مردم- سالی هفت هزار مدرسه را "هوشمند" کردند.  و البته نمونه های دیگر از کارهای شتاب زده و شعاری آموزش و پرورش دولت دهم بسیار است.

از دید این نگارنده،آموزش و پرورش در دوران حاجی بابایی،سخت اسیر ظاهرسازی و سطحی نگری شد و زیان های زیادی دید. اما در این میان،تنها و تنها،کاری که حاجی بابایی کرد و به درد بخور بود،راه اندازی بیمه طلایی فرهنگیان بود. گرچه کاستی هایی داشت اما توانست رضایت بیشتر فرهنگیان را جلب کند. اما با دگرگونی دولت، و در حالی که انتظار می رفت دولت یازدهم و فرادستان آن به آموزش و پرورش اهمیت بیشتری دهند،شوربختانه همین یک کار به دردبخور حاجی بابایی هم خراب گردید! قرارداد سال 93 آموزش و پرورش با بیمه آتیه سازان حافظ،نسبت با قرارداد سال های گذشته آموزش و پرورش با بیمه ایران،از توان کمتری برخوردار است و می توان گفت قراردادی است به مراتب ضعیف تر. سقف مبلغ بستری در بیمارستان،به هشت میلیون تومان کاهش یافته است،هیچ داروخانه ای با این بیمه طلایی قرارداد ندارد،شمار درمانگاه هایی که با این بیمه قرارداد دارند کمتر از بیمه ایران اند،دندانپزشکی به جای افزایش مبلغ،سراسر،حذف شده است، و برخی کم و کاستی های دیگر این قرارداد نسبت به قراردادهای سال های گذشته.

 هم اکنون از گوشه و کنار و از زبان فرهنگیان بسیاری،گلایه های فرهنگیان از این بیمه دارد شنیده و بلندتر می شود. دولت یازدهم تا دیر نشده بهتر است فکری به حال بیمه طلایی فرهنگیان بکند. بسا که بیمه طلایی فرهنگیان،امید فرهنگیان به دولت تدبیر و امید را، روز به روز کم رنگ تر نماید.    

http://moaleman.org/   

نقل و انتقالات فرهنگیان،داستانی پر آب چشم

مهدی بهلولی،روزنامه صمت،10 شهریور 93

داستان نقل و انتقالات فرهنگیان،داستان دیرینه و آشنایی است. داستانی است که هرگاه هوس شنیدن دوباره اش به دل تان می افتد می توانید نزد آموزگاری کمابیش با سابقه بنشینید و تنها به خط نخست آن اشاره کنید؛ به آسانی دوباره - و البته با خوانشی نوین- آن را خواهید شنید. اما هم اکنون گویا شما هم هوس شنیدن دوباره آن به دل تان افتاده که به سراغ این نوشته آمده اید؟ باری، "بشنوید ای دوستان این داستان / خود حقیقت نقد حال ماست آن".

  من از یکی از استان های محروم کشور آغازش می کنم و چیزی بیش از 15 سال پیش. به عنوان آموزگاری که باید دوره ای را در منطقه محروم سپری کند رفتم به یکی از محروم ترین نقطه های ایران. دو سه سالی گذشت. دیدم کسانی پس از من می آیند و سالی،گهگاه ماهی،نکشیده،به شتاب بازمی گردند به مرکز استان. هی می پرسیدم چرا و فلانی چه شد و کجا رفت؟ می گفتند از مرکز آنها را خواسته اند و دست ما نیست. پنج سال گذشت. دوری از خانواده و زندگی در منطقه ای سخت محروم از بسیاری چیزها،و در کنارش دیدن تبعیض ها و پارتی بازی ها،آهسته- آهسته داشت وجودم را خانه ی امنی برای نفوذ انواع و اقسام بیماری های روحی می کرد- از شما چه پنهان،تا اندازه ای هم کامیاب شدند!  باز،درخواست انتقالی دادم. گفتند ما مبداء هستیم،موافقت نمی کنیم،به نیرو نیاز داریم. گفتم پس چگونه فلانی و فلانی و فلانی آمدند و حتی چند روزه رفتند؟ باز هم گفتند آنها را از مرکز بردند و دست ما نبوده و نیست. رفتم مرکز استان و اعتراض کردم اثری نداشت. آخر سال بعد،نزدیک به فصل نقل و انتقالات که شد،دو تا هفته نامه پیدا کردم یکی سراسری و دیگری استانی،و دو سه تا یادداشت اعتراضی و "افشاگرانه" در آن نوشتم. باز رفتم سراغ انتقالی. کارگزار مربوطه کشیدم کنار و گفت : "امسال می فرستیمت بروی،این همه سر و صدا نکن." گفتم : "دوستم هم هست. من ریاضی درس می دهم و او فیزیک. شش سال است که با هم در اینجاییم. می خواهد برود شهرستان خودشان و پیش خانواده اش،باید به او هم انتقالی بدهید." نام او را هم یادداشت کرد. یک ماهی نگذشت که دو نفره انتقالی گرفتیم؛من به تهران و او به بوکان.    

 باری،مسآله این است که در نقل و انتقالات فرهنگیان،تقریبا همه ی منطقه های مبداء،در آغاز و در برابر درخواست انتقالی آموزگاران،مخالفت می کنند. اگر طرف اعتراض کرد و به ستاد نقل و انتقالات رفت و توانست با "ابزاری" کاری کند چه بسا بتواند انتقالی بگیرد،و گرنه چندین و چند سال هم که تنها درخواست انتقالی به منطقه ای بهتر را بدهد بسا که به کام خویش نرسد. من البته نمی خواهم بگویم نقل و انتقالات فرهنگیان،سراسر،بدون حساب و کتاب و بدون قانون و ضابطه است اما واقعیت این است که سراسر،با حساب و کتاب هم نیست،و شرایط در آموزش و پرورش به گونه ای است که روند انتقالی را با حاشیه های بسیار زیاد و شنیده های شگفت همراه ساخته و می سازد. 

 همین امسال از دوستان و همکاران این نگارنده،چند نفری توانسته اند از منطقه ای میانی انتقالی بگیرند و به منطقه ای بالا بروند. چند روز پیش از دو نفر از آنها پرسیدم که چگونه توانستید بروید؟ گفتند سابقه و شرایط اش را داشتیم اما مبداء مخالفت می کرد. رفتیم "از جایی دیگر درست اش کردیم." می گفتند بهترین راهکار برای جلوگیری از حق خوری این است که قدرت را از مبداء بگیرند و در مرکز نقل و انتقالات،شفاف و برابر شرایط و قانون،با همه ی درخواست ها برخورد کنند. یکی از آنها می گفت چگونه به هنگام بازنشستگی،می توانند نیرو جایگزین کنند اما چهار سال پیش از بازنشستگی نمی توانند؟ می گفت من 26 سال سابقه دارم و چندین سال است که دارم درخواست انتقالی می دهم اما همواره با پاسخ رد روبرو می شدم. اما امسال با یک "تلفن" کار درست شد! این ادعا،البته گذشته از  درستی یا نادرستی اش،از زبان بسیاری از فرهنگیان دیگر هم شنیده شده و می شود که حرف آخر را شرایط نمی زند و بلکه مساله جوری دیگر باید درست شود. گرچه این پیشنهاد هم که قدرت را به کلی از منطقه های مبداء بگیرند و به ستاد نقل و انتقالات بدهند می تواند به افزایش تمرکز بیش از پیش بینجامد. اما به هر رو،هم اکنون بسیاری از فرهنگیان،از آموزش و پرورش دولت یازدهم،انتظار دارند که در جهت شفاف سازی نقل و انتقالات،گام هایی استوار بردارد و قانون و ضابطه را،بسیار بیش از پیش،بر رابطه بنشاند. این مهم البته با بهره گرفتن از خود فرهنگیان،شدنی می نماید. هم اکنون در برخی از کشورهای توسعه یافته،نمایندگان آموزگاران،بر بسیاری از تصمیم های آموزشی نظارت می نمایند. برای نمونه در نروژ،به هنگام قرارداد سالانه مدرسه با آموزگار،یکی از نمایندگان جامعه مدنی آموزگاران،بایستی حضور داشته باشد. در برخی از سندهای آموزش و پرورش کشور خودمان نیز به گونه ای بر این حضور فرهنگیان تآکید رفته است. این که فرهنگیان باید در شورای عالی آموزش و پرورش،نمایندگان خودشان را داشته باشند نمونه ای از همین تاکید است. از این رو پیشنهاد می شود که آموزش و پرورش دولت یازدهم در جهت شفاف سازی بیش از پیش مساله ی نقل و انتقالات،در هر منطقه و ستادی،از شماری از نمایندگان راستین فرهنگیان بهره بگیرد. 

http://smtnews.ir/repository/26/17.pdf    

عکس روشنفکر

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،10 شهریور 93

ادوارد سعید کتابی دارد به نام "نشانه های روشنفکران" ؛ گردآوریی ازچند گفتار. پراکنده و اینجا و آنجا،از نشانه های روشنفکران می گوید که : از عادت ها و جزم های اندیشگی و کرداری پیروی نمی کنند؛هنر عرضه ی خویش را دارند؛ دارای موقعیتی غم انگیزند؛ شخصیتشان نمونه است یعنی آشکارا دیدگاهی را نمایندگی می کنند؛ با سنت پرستی سرستیز دارند؛ در راه آزادی و عدالت بی باکند؛ و ... سعید،همچنین از برخی زاویه های  دیگر زندگی آنها می گوید : حرفه ای نیستند،آماتورند یا به زبان فارسی،ذوق ورزند؛ تخصصی نمی زیند و در کار و جامعه ی خویش گم نمی شوند بلکه دیدی فراگیر دارند؛ آواره و کوچ نشین و در تبعیدند یعنی در خانه ی خویش کمتر می زیند؛ و هیچ دستوری برایشان نیست که چه بگویند و چه بکنند.

 داشتم اینها را برای دوستی می گفتم. گفت سعید نگفته روشنفکران چگونه عکس می گیرند؟ گفتم به یاد ندارم. اما شاید هم نتوان گفت که روشنفکر چگونه عکس می گیرد. ولی عکس هایی هم هست از روشنفکران که شده اند نمادجنبش،نماد زندگی،نماد اندیشه. و یاد عکسی از خود سعید افتادم که داشت در دفاع از امنیت و آزادی سرزمین اش،سنگ پرتاب می کرد.    

 گفت "عکس روشنفکر" هم داریم؟ گفتم عکس یا عکاس؟ گفت عکس. گفتم منظورت را نمی فهمم. گفت عکس هایی داریم "روشنفکر" . تآثیری که بر انسان می گذارند شاید از هزاران آدم و نوشته هم اثرگذارتر باشند. برخی از ویژگی هایی هم که گفتی دارند و به زندگی رنگ و معنای دیگری می دهند. بعد تلفن همراهش را درآورد و چندتایی عکس نشانم داد. اولی را دیده بودم. لاشخوری در کنار کودک رنجور و در حال جان دادن آفریقایی نشسته بود و مرگ کودک را انتظار می کشید. گفت عکاس این عکس،پس از انتشار آن،افسردگی گرفت و خودکشی کرد و مرد. عکس بعدی،زوج جوانی بودند که در زیر آوار ساختمان یک کارخانه و در آغوش هم،جان باخته بودند. گفت این نماد وفاداری است. سومی آگهی گم شدن دختر و پسری بود در روزنامه،که پدر- مادرشان از 44 سال پیش تاکنون در روزنامه و به امید یافتن نشانی از آنها،در روزنامه منتشر می کنند. گفت این یعنی عشق پدر- مادر به فرزند. چندین و چند عکس دیگر هم نشانم داد که به راستی هر کدامشان دنیایی از معنا بودند و نگاهی تازه به زندگی می بخشیدند.

 دیدم به راستی عکس هم می تواند روشنفکر باشد. چنین عکس هایی زاویه ی دیدی به تو می دهند که بر ژرفای زندگی ات افزوده می شود. به تو یاد می دهند که چگونه به زندگی بنگری و یا دست کم این که آنگونه هم می توانی بنگری. عکس هایی که دیدم با من سخن می گفتند و از گم شدن در روزمرگی هشدارم می دادند و ارزش های زندگی را فرا یادم می آوردند.  

http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=39&pageno=20

آموزش و پرورش مدنی و حقوق بشر

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،9 شهریور 93

حق و وظیفه مدنی،دو مفهومی هستند که با مفهوم "شهروند" پیوندی ناگسستنی دارند. یعنی نمی توان از شهروند سخن گفت اما به حقوق و وظایف شهروندی نپرداخت. اما شاید بتوان گفت که آنچه در یک صد سال گذشته از مفهوم شهروندی در جامعه ی ما بازتاب یافته،بیش از حقوق،بر وظایف تآکید داشته است. مفهوم شهروندی جا افتاده در گستره ی فرهنگ ایران- و برای نمونه در مدرسه و آموزش و پرورش- شهروند سر به راهی است که خوب به وظایف خود آشنا و به رعایت آنها پایبند است. از دو سیما و چهره شهروندی در ایران،بیشتر،یک سویه آن دیده و به نمایش گذاشته شده است. بگذریم از که همین بحث وظایف هم- از آنجایی که مفهوم شهروندی در ایران بر بنیادهای ویژه فرهنگی،دینی و سیاسی خود استوار گردیده- تا اندازه ای چشمگیری،معنا و درون مایه ی دیگری یافته است. 

 اما در پیوند با آموزش و پرورش،مفهوم شهروندی،با بحث "آموزش و پرورش مدنی" در ارتباط است. البته در این ترکیب،آموزش و پرورش دو معنا دارد. یکی معنای کلی آموزش،که به همه ی گستره ی آموزش اشاره دارد و یکی هم معنای ویژه ای از آموزش که تنها یک درس مشخص "آموزش مدنی" یا آن گونه که در ایران شناخته می شود "تعلیمات مدنی" را درنظر دارد. برای دست یابی به معنای کارآمد و به روزتر از مفهوم شهروندی،بایستی در برداشت مان از آموزش و پرورش مدنی- در هر دو معنای آن- بازنگری انجام دهیم. ناگفته پیداست که دگرگونی در مفهوم شهروندی،وظیفه و رسالتی است دشوار و سنگین،که بسیج همه ی نیروهای اجتماعی،فرهنگی و سیاسی جامعه را نیازمند است و کاری نیست که تنها از عهده ی آموزش و پرورش برآید.

 از دید این نگارنده،آموزش و پرورش مدنی کارآمد و فراخور زمانه ی ما،آموزشی است بر بنیاد حقوق بشر. در چنین آموزشی،دانش آموز یاد می گیرد که چه درون و چه برون مدرسه از حقوقی بنیادین برخوردار است. البته این یادگیری،طوطی وار و به یادسپردنی نیست؛یعنی دانش آموز تنها حقوق بنیادین خود را حفظ نمی کند. فرآیند آموزش،به گونه ای پیش می رود که چنین بینش و شناختی را در وجود دانش آموز،درونی می سازد. اگر در جست و جوی مفهومی نوین از شهروندی هستیم و در این جست و جو،آموزش و پرورش را سهیم می دانیم باید بر پرورشی در آموزش و پرورش تآکید نماییم که حقوق بنیادین انسانی را آموزش می دهد،و به پرسشگری،سنجشگرانه اندیشی،نوآوری و پژوهشگری ارج می نهد. شوربختانه آنچه هم اکنون در فضاهای آموزشی ما در جریان است به هیچ رو،چنین چیزی نیست. چند روز پیش،حمید رضا خرم خورشیدی،رییس دفتر توسعه فناوری‌های وزارت بهداشت گفت: "بر اساس شاخص‌های جهانی نوآوری در سال 2014 کشور ایران در موضوع نوآوری و خلاقیت در تمام حوزه‌ها از میان 143 کشور رتبه 120 را داراست. .. یکی از مشکلات موجود کمبود شدید اعتبارات است به نحوی که ما در این زمینه با مشکل مواجه هستیم و باید در جهت رفع آن اقدام شود. "  بی گمان مساله ی کمبود بودجه،اثرگذار و مهم است اما تنها عامل پدیدآورنده ی چنین شرایطی،کم و کسری های مادی نیست. نوآوری،پژوهش و نواندیشی،افزون بر اعتبارات مادی،به شرایط آموزشی و پرورشی  آزاد و علمی نیازمند است. هدف،بایستی پرورش انسانی نوآور و پرسشگر باشد. آموزش و پرورش القایی،که بیشترین تآکید خود را بر تربیت انسان سر به راه و حرف گوش کن می گذارد نمی تواند شهروند نوآور پرورش دهد. دانش آموز،هنگامی که در مدرسه،تنها به جزوه نوشتن عادت می کند و یاد می گیرد که به سخنان آموزگار و درون مایه ی کتاب های درسی،به سان گزاره های همواره درست بنگرد،خودباوری و نیروی زایش خود را از دست می دهد. ریشه این رتبه های پایین جهانی را باید در آموزش های بی کیفیت و تلقینی مدرسه ها جست و جو نمود.

 اما در سطح جهان و در میان اندیشه وران آموزش و پرورش مدنی،به نکته های ارزنده ای برمی خوریم که در راه رسیدن به آموزش و پرورش مدنی شایسته و فراخور این زمانه،راهنما و یاری کننده اند. در آموزش و پرورش مدنی،دانش آموز باید یاد بگیرد که در یک دموکراسی،که بر بنیاد حق اکثریت اداره می شود،باید حقوق بنیادین اقلیت نیز رعایت شود. دانش آموز باید با چالش همیشگی حقوق اکثریت - اقلیت آشنا شود و راه برخورد به دور از خشونت این چالش را فراگیرد. به تمرین فضیلت هایی مانند خویشتن داری،شکیبایی،دور اندیشی،عدالت،و نیکوکاری بپردازد. حقوقی که همه ی انسان ها،به گونه ای برابر،از آن برخوردارند را پاس دارد و رعایت نماید. به ارزش مشترک همه ی انسان ها احترام بگذارد. در زندگی سیاسی - مدنی اجتماعی که در آن می زید مشارکت مسئولانه نماید. دانش آموز باید با تاریخ حقوق بشر آشنا شود. به گفته ی فلیکس گارسیا موریون،یکی از اندیشه وران آموزشی : "کودکان بایستی برای اندیشیدن و گفت و گو درباره ی حقوق بشر،فرصت بیابند. آنها،پیش از هر چیز،نیازمند دریافت بهتری از تاریخ حقوق بشرند تا دریابند که بسیاری از حقوقی که هم اکنون از آنها برخوردارند و یا بدیهی می انگارند- همچون مدرسه رفتن یا برخورداری از مراقبت های پزشکی- پیروزی هایی اجتماعی هستند که در سایه نبردهای کسان بسیار بدست آمده اند،و می توانند از زندگی اجتماعی و سیاسی ناپدید گردند،به محض این که مردم،دست از پافشاری بر آنها بردارند. و در واقع،این همان رویدادی است که هم اکنون رخ می دهد،هنگامی که زیر فشار نیروهای نئولیبرال- که از سوی سازمان های چند ملیتی،بانک جهانی و صندوق جهانی پول رهنمود می گیرند- دولت رفاه در حال برچیدن است. دانش آموزان همچنین،به ناگزیر باید پی ببرند که در جهان کنونی،همه به یکسان،از حقوق بشر- حتی همان حقوق پایه ای و بنیادی تر- برخوردار نیستند. چه بسا آنها ندانند که کشورهایی وجود دارد که به گونه ای سازمان یافته،برخی یا بسیاری از آن حقوق ویژه را زیر پا می گذارند،آن هم از سوی همان مقاماتی که پشتیبان آن حقوق،پنداشته می شوند."

اما نکته ی پایانی این یادداشت این که چالش های پیش روی پرورش شهروند توانمند،شایسته و اخلاقی تنها به کشورهای فقیر و در حال توسعه برنمی گردد و کمابیش همه ی کشورهای جهان با آن درگیرند. چندی پیش،گزارشی دیدم درباره ی جوانی پاکستانی الاصل که در انگلستان زاده و بزرگ شده بود و هم اکنون و با بالا گرفتن جنگ در عراق،به آن کشور رفته و به گروه داعش پیوسته است. در یک روز،چهار انسان را گردن زده بود و خیلی راحت و خوشنود از کار خود دفاع می کرد. باری،در پرورش چنین انسان بی رحم و بی عاطفه ای،مجموعه ای از عوامل سهیم بوده اند اما بی گمان،نقش آموزش و پرورش را هم نباید نادیده گرفت. اگر به راستی،و آنگونه که شنیده می شود،شمار این کسان،چشمگیر باشد بازنگری بنیادین در پرورش اخلاقی و مدنی ای که در آموزش و پرورش برخی از کشورهای توسعه یافته دارد انجام می گیرد،بایسته می نماید.

http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=38&PageNO=10

بیشه زار خشونت خالی از شرری نیست!

محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه ی شهروند،8 شهریور 93

پسر پنج ساله ام به تماشای کارتونِ "لاک پشت های نینجا" نشسته بود و آنچنان در بزن- بزن های آن فرو رفته بود که به سختی کنش های پیرامونش را در می یافت. من هم در این فرصت شعر زیبای "گفت وگو"ی سیمین بهبهانی را می خواندم که" تازگی چه خبرها ؟ کهنه هم خبری نیست/ جز گرفتن و بستن کار تازه تری نیست ... باش تا نفس صبح در فساد بگیرد/بیشه زار خشونت خالی از شرری نیست".  کارتون پایان یافت. از من خواست که با او به بازی بپردازم و چاره ای نداشتم. با دو شمشیر و یک تفنگ بازی را آغاز نمودیم. من ادای بازی را در می آوردم و او بازی را جدی گرفته بود. من دفاع می کردم و او بی هراس حمله. تا این که ضربه ای محکم به پایم زد و من هم- هرچند که دردم گرفت اما- با بزرگنمایی به زمین افتادم و به خود می  پیچیدم. بجای آن که دست از حمله بردارد و همدردی کند با ضرباتی کاراتر به سراغم آمد و مرا پی در پی می نواخت! به تندی و خشم گفتم: چه خبره بابا! مثِ این که بازیه ها! گفت:تو دشمنی و من لاک پشت نینجا! باید بکشمت. بی گمان اگر خنجر و تفنگی واقعی در دست داشت به آسانی از جانم نمی گذشت!

اما این روزها خبر کشته شدن "جیمز فولی" روزنامه نگار آمریکایی داغ است. پخش گسترده فیلمِ کشته شدنش به دست گروه تندرو" دولت اسلامی" و نمایش خشونتِ عریان این فیلم و فیلم هایی مانند آن،مو بر تن راست می کند. دست به دست شدن چنین فیلم هایی در اینترنت و گوشی های همراه،بسیار هول انگیز است. نمایش این گونه فیلم ها- به ویژه برای کودکان و نوجوانان و جوانان- افزون بر آسیب های روانی،موجب عادی شدن چنین رفتارهایی شده و زمینه ساز خشونت های فردی و اجتماعی می گردد و بی گمان می تواند پیامدهای اجتماعی ناخوشایندی در پی داشته باشد. شنیده ایم که در آموزه های دینی،شغل هایی مانند قصابی به دلیل خشونت و سنگدلی نهفته در آن،ناپسند- مکروه - شمرده می شود. یا نیروهای ویژه برخی کشورها در هنگام آموزش،وادار به کشتن و خوردن جانداران زنده می شوند تا در آوردگاه های جنگی بتوانند دشمنان خویش را بی باکانه و آسان تر از پای درآورند! دیدن،شنیدن و تجربه زشتی،قبح آن را از میان برده و انسان را در انجامشان بی باک می کند. خشونت نیز یکی از زشتی های جامعه های انسانی است که شوربختانه در این روزها و در هیاهوی جنگ های مقدس به اوج خود رسیده است و با گسترش رسانه های نوین به گونه ای باور نکردنی باز تولید می شود. گسترش بی مرز خشونت،بیشه زارِ خشک و خشنِ جامعه های انسانی را با خطر گُر گرفتن ناگهانی روبرو کرده است وآتش هم خشک و تر نمی شناسد. بی گمان نیازمند تلاشی فراگیر و بنیادین هستیم که اگر در آینده بجای شمشیر و تفنگ کودکانه،خنجر و اسلحه ای واقعی در دسترس فرزندانمان قرار گرفت،در بکار گیری آنها به انسانی ترین شکل رفتار کنند.

             http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=4451

تبعض جنسیتی در کتاب های درسی

مهدی بهلولی

یکی از موضوع های مهم آموزش و پرورش که از سوی آموزگاران کنشگر کمتر به آن توجه شده بحث تبعیض های جنسیتی در آموزش و پرورش است. من امروز- پنجشنبه ششم مرداد- غروب در نشستی شرکت کردم که چهار تن از کنشگران حقوق زنان، درباره ی تبعیض های جنسیتی در آموزش- آموزش و پرورش و آموزش عالی- پژوهش های خود را ارائه دادند. بخش نخست آن درباره ی آموزش و پرورش بود و بخش دوم به آموزش عالی برمی گشت. در بخش نخست،کار انجام گرفته بر روی تصویرهایی کتاب های درس دبستانی بود. در این تصویرها :

·         بیشتر،نقش های کنشگرانه و فعال – بالا رفتن از درخت،بازی های پرتحرک،و...- به پسران داده شده و کارهایی همچون بافتنی،دعا، نیایش و ... به دختران داده شده است.

·         ریاست خانه و وظیفه نان آوری به مردان داده شده- برای نمونه در خانه و به هنگام غذا خوردن و سر سفره،مردان بالای سفره هستند- و خانه داری و نگهداری از بچه ها به زنان سپرده شده است.

·         پیرامون 80 شغل- فضانوردی،پلیس،کارمندی بانک،...- به مردان داده شده و تنها 7 شغل – خیاطی،آموزگاری،پزشکی،مترجمی قرآن،کتابداری و ...- به زنان داده شده است.

·         ارزش های مثبت زنان،فرمانبری از مرد و مادری است و ارزش های مثبت مردان،زیرکی،دلیری،قهرمانی،... می باشد. اسراف کاری و مصرف گرایی هم از ارزش های منفی زنانه است.

·         تصویر های زنان ساده و با کمترین پردازش هنری کشیده شده اما تصویر مردان هنری و متنوع تر و عادی تر کشیده شده است. تصویر زنان اغلب در حاشیه،پس زمینه،برش شده می باشند و تصویرهای مردان نقش اول را دارند و بزرگ تر کشیده شده اند. زنان کافر،خال بر صورت دارند و ابروهایشان به هم پیوسته است.

·          زنان پشت سر مردان هستند حتی برای نان خریدن در یک صحنه،زن در کنار نانوایی ایستاده است و پسر خردسالش دارد از نانوا نان می خرد.

و چند مورد دیگر. به نظرم ارزش دارد روی این بحث،کار بیشتری شود.

آموزش و پرورش و حقوق از دست رفته فرهنگیان

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،6 شهریور 93

1.     "از سال 90 تاکنون بانک سرمایه هیچ سودی به صندوق ذخیره فرهنگیان نداده است."  این خبری است که چند روز پیش، شهاب الدین غندالی،مدیر عامل صندوق ذخیره فرهنگیان کشور اعلام نمود. متآسفانه ایشان مبلغ سودی که بانک سرمایه می بایست به صندق پرداخت کند را مشخص نکرده است. از سوی دیگر در بررسی تازه مجلس از بانک ها،روشن شده که بانک سرمایه  مبلغ 200 میلیارد تومان وام و تسهیلات بانکی به بانک زنجانی پرداخت نموده که بیشتر آن هم بدون وثیقه بوده است. عبدالکریم رجبی،عضو کمیسیون اقتصادی مجلس،در این باره و در گفت و گو با رسانه ها گفت : "در تحقیقات اعضای کمیسیون اقتصادی درباره ی بانک سرمایه مشخص شد که بابک زنجانی با 2000 میلیارد ریال،بزرگ ترین بدهکار این بانک است. تسهیلاتی که بابک زنجانی از این بانک دریافت کرده،عمدتا بدون وثیقه است و در بسیاری از موارد با ارائه چک شخصی خودش این تسهیلات پرداخت شده که کاری خلاف قانون بوده و حتی بانک مرکزی هم از این موضوع بی اطلاع بوده است." درخور درنگ این که بانک سرمایه،بانکی است که در سال 84 و با کمک آموزش و پرورش راه اندازی شد و هم اکنون هم در تارنمای این بانک،بخشی از سهامداران،فرهنگیان اعلام گردیده است. علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش  هم در مرداد 92 درباره ی این بانک گفت : " در حال حاضر قسمت اعظم بانک سرمایه ویژه فرهنگیان است. "

2.     با گذشت یک سال از روی کار آمدن دولت یازدهم ،هنوز هم برخی از طلب هایی که فرهنگیان از دولت دهم دارند پرداخت نشده است. برای نمونه سهم آموزش و پرورش از بیمه طلایی فرهنگیان در سال 91، که شامل فرهنگیانی می گردد که عضو بیمه طلایی بوده اند؛و در حدود 300 میلیارد تومان است. و یا حق مدیریت عوامل اجرایی مدرسه ها،که از سه چهار سال پیش،سراسر،قطع گردید. و یا پول هایی که در برخی از بنیادهای وابسته به آموزش و پرورش، تکلیف شان روشن نیست. برای نمونه،شرکت تعاونی مصرف فرهنگیان استان تهران،که برابر گفته یکی از هیآت مدیره کنونی آن "در سال 84 هیات مدیره وقت این تعاونی،شانزده میلیارد تومان وام از بانک ملی دریافت کرد و هم اکنون چون از زمان بازپرداخت آن سال‌ها گذشته،بانک ملی با افزایش جریمه دیرکرد،نزدیک 22 میلیارد از هیات‌مدیره تازه درخواست کرده است. این در حالی است که دارایی کل شرکت تنها نزدیک 10 میلیارد تومان است."

3.     باری،با نگاهی به آنچه که در بالا آمد،ضرورت یک بازنگری بنیادین و جدی به آنچه که در سال های گذشته،از نظر اقتصادی بر آموزش و پرورش رفته،احساس می شود. فرادستان آموزش و پرورش دولت یازدهم،با بررسی،پیگیری حقوقی و قضایی،و اعلام تخلفات و رویدادهایی  که در سال های گذشته و در بنیادهای اقتصادی وابسته به آموزش و پرورش رخ داده بایستی بکوشند حقوق از دست رفته فرهنگیان را بازپس گیرند و بدهی های گذشته آموزش و پرورش به فرهنگیان را بدهند؛از این رهگذر،البته به اعتمادسازی هم دست خواهند زد. آموزگاری که می شنود در بنیادهای اقتصادی وابسته به آموزش و پرورش،تخلف های آشکار رخ داده اما کار به دستان کنونی آموزش و پرورش هم،چندان عزم جزمی برای پیگیری تخلفات از خود نشان نمی دهند، بیش از پیش، امید خود را به بهسازی وضعیت آموزش و پرورش از دست می دهد.  

http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=36&pageno=16

پرورش غرور ملی و ساختار آموزشی کشور

 

محمدرضا نیک‌نژاد،روزنامه ی شهروند،2 شهریور

«غرور» واژه‌ای نکوهیده در فرهنگ ایران و ایرانی است، اما این واژه دارای چهره‌های مثبت و منفی بسیاری است. برای نمونه غرور شخصی و فخر فروشی در برابر دیگران، رفتاری ناپسند به‌شمار می‌آید. اما غرور ملی کنشی پسندیده و گاه سرچشمه بسیاری از کامیابی‌های ملی و کشوری بوده و بی‌گمان در دوران‌های گوناگون سبب ساز حفظ هویت ملی و مرزهای بسیاری از کشورهای جهان در برابر هجوم دشمنان و بیگانگان شده است. 

پرسش اینجاست که چگونه می‌توان در دهکده جهانی و در میان فرهنگ‌های رنگین کمانی کنونی و هیاهوی درگیری‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... جهان مدرن، غرور نکوهیده را از گسترش باز داریم و غرور مثبت را توسعه دهیم - بی‌آن‌که دچار تند یا کند روی شویم و قافیه را ببازیم؟ راهکار پرورش غرور مثبت و بکارگیری آن در گستره‌های اجتماعی و فرهنگی چیست؟

 بر کسی پوشیده نیست که آموزش و پرورش، کارآمدترین ابزار برای سودهی به اندیشه‌های افراد یک جامعه است. تجربه‌های آموزشی در بسیاری از کشورهای جهان از غرب تا شرق نشان می‌دهد که، با آموزش می‌توان افزون بر شکل‌دهی اندیشه‌ها، زمینه‌ساز بروز رفتارهای مثبت و منفی - و از آن میان غرور ملی و پیامدهای رفتاری آن - در شهروندان یک کشور شد. در کشورهایی مانند آمریکا که گستردگی نژادی، فرهنگی، زبانی و...  از ویژه‌گی‌های اجتماعی و ملی آنها بشمار می‌رود، یکی از بنیادین‌ترین هدف‌های آموزش و پرورش، ملت‌سازی یعنی ساختن فرهنگ، زبان و هویتی یکسان است.

  این یکسان‌سازی فرهنگی- سیاسی- اجتماعی در کشورهایی مانند ژاپن، آلمان، ایتالیا و... با وجود دارا بودن زبان و جغرافیایی یکسان، در دورانی به بیراهه رفته و آن‌قدر پر و بال و گسترش یافت،که منجر به ملی‌گرایی - ناسیونالیسم- افراطی و نژادپرستی- راسیسم- مهار نشدنی شد و جهانی را به آشوب و بلوا کشید و هنوز هم پس از دهه‌ها گریبان این کشورها را رها نساخته است. و این بی‌گمان پیامدهای غرور ملی افراطی یا گونه‌ای از غرور منفی خواهد بود.   

 

بی‌گمان در دوران انفجار اطلاعات و گسترش دسترسی به رسانه‌های گوناگون،کار یکسان‌سازی سیاسی - اجتماعی به وسیله دولت‌ها بسیار دشوار شده و یکسان‌سازی فرهنگی - اجتماعی برای پیشبرد هدف‌های سیاسی در دوران کنونی کمتر رخ می‌دهد.

  اما آنچه در این دوران برای کشورها ضروری به‌شمار می‌آید- دست‌کم برای پیشبرد هدف‌های توسعه و حفظ هویت و مرزهای آنها - غرور ملی و چهره‌های مثبت غرور شخصی است.  هر کشور در دورانی از تاریخ خویش دارای شکوه و بزرگی بوده و زمینه‌ساز این شکوه، شخصیت‌های تاریخی آن کشورها هستند که در گذر زمان به اسطوره‌های آن ملت و کشور تبدیل شده‌اند.  شناسایی این اسطوره‌ها و تلاش برای شناساندن آنها به افراد جامعه، یکی از راه‌های پدیدآوری حس مشترک ملی - میهنی میان اعضای یک جامعه است.

گاهی برخی از این شخصیت‌ها از سپهر فرهنگی- سرزمینی یک کشور فراتر رفته و سرفرازی جهانی برای آن سرزمین به ارمغان می‌آورد. برآمدن شخصیت‌هایی علمی، فرهنگی، اخلاقی و... از این دست است. برای ما ایرانیان بهترین نمونه آن کورش و استوانه حقوق بشر اوست. سال‌هاست به‌عنوان نخستین منشور حقوق بشر در جهان شناخته شده و زیربنایی برای حقوق مدنی به حساب می‌آید. بی‌گمان یکی از راه‌های شناسایی این اسطوره‌ها و نقش آنها در هویت بخشی تاریخی - جغرافیایی به یک سرزمین و یک ملت، آموزش است. اما آیا آموزش و پرورش ایران برای هویت بخشی ملی و میهنی تلاشی کرده یا می‌کند؟ شوربختانه پاسخ این پرسش، منفی است!

سال‌هاست که در کتاب‌های درسی حضور اسطوره‌هایی همچون کورش کمرنگ شده و جایگاهشان بیش از هر زمانی به سستی گراییده است. گرچه بازتاب چنین برخوردهایی در رسانه‌ها بسیار ناچیز است، اما نگارنده به‌عنوان یک آموزگار، بارها در کلاس‌ها با برخوردهایی زننده با دوستان افغان و عرب روبه‌رو بوده! که پیامدی جز شرمندگی در پی نداشته است. اما چه می‌توان کرد؟

 تلاش برای پدیدآوری غرور ملی و همگانی، در کشوری مانند ایران، کار دشواری نیست. دوران پر نشیب و فراز میهنمان پر است از اسطوره‌هایی که برای حتی یک وجب از خاک کشور جان خویش را فدا کرده‌اند. این جانفشانی‌ها از هزاران ‌سال پیش آغاز شده و پرچم آن هنوز هم از دست اسطوره‌های معاصر نیفتاده است.

آموزش و پرورش با شناساندن این اسطوره‌ها و رویدادهایی که زمینه‌ساز بزرگی آنها شده است، می‌تواند هسته نخستین حس مشترک ملی- میهنی را در جان تک‌تک شهروندان بکارد و بی‌گمان خیلی زود میوه‌های رسیده آن را برداشت کند. از سوی دیگر، آموزش‌های نوین- دست‌کم در شکل نظری آن - همزمان، هم به دنبال پرورش غرور ملی بوده و هم در پی کنترل آن به شکل مثبت است. این پرورش و کنترل می‌تواند از راه آموزش و همنشینی گروه‌های نژادی و ملی در کنار هم و آشنایی آنها با ویژگی‌های فرهنگی یکدیگر انجام پذیرد.

  بی‌گمان گروه‌های قومی، ملی و حتی نژادی، به دلیل خاستگاه انسانی خویش، دارای هسته‌های فرهنگی - اجتماعی یکسان بوده و به آسانی با تمرکز بر این هسته‌ها می‌توان به سبک‌ها و رویکردهای مشترکی دست یافت. با گنجاندن چکیده‌ای از فرهنگ‌های گوناگون در کتاب‌های درسی و آموزش‌های رسمی و با بکارگیری روش‌های نوین آموزشی- مانند خواندن داستان، نوشتن انشا، گفت‌وگوهای دایره‌ای شکل، نمایشنامه، بازی و... زمینه کینه‌جویی، دشمنی، تندروی یا کند روی را از میان برداشت.

در چنین سپهری دانش‌آموزان یا همان شهروندان آینده در تجربه‌های یادگیری خویش با آشنایی با آموزه‌های اخلاقی - عملی درون فرهنگ خویش، از فروغلتیدن در غرور شخصی باز می‌مانند و از برگزیدن افراطی غرور ملی و خود برتربینی نژادی دست خواهند کشید. بی‌گمان همه اینها نیازمند بازبینی شیوه‌های آموزشی به‌ویژه در بخش شهروندسازی و آموزش‌های مدنی در مدرسه و کلاس است. که شوربختانه در ساختار آموزشی ما هنوز جایگاهی نیافته است و سال‌هاست کاربدستان آموزشی به دنبال اختراع چرخ آموزشی خویش‌ هستند!

امیدواریم که فرادستان آموزشی به‌زودی چرخ‌های آزمون شده کشورها و فرهنگ‌های دیگر را نیز بیازمایند. شاید گره کور آموزش‌های اخلاقی - چه شخصی و چه اجتماعی - در گرو خانه‌تکانی آموزشی- پرورشی کشور باشد.      

http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=3728