دولت برای دوره ی پیش دبستانی هزینه کند

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،19 شهریور 93

در چند روز گذشته، شاهد گردهمآیی اعتراض آمیز شماری از مربیان پیش دبستانی روبروی وزارت خانه ی آموزش و پرورش بودیم. به نقل از خبرگزاری ایلنا،معترضان " به صدور بخشنامه اخراج مربیان پیش دبستانی،اجرا نشدن قانون تعیین تکلیف آنان،استنکاف دولت از تخصیص ردیف بودجه استخدامی و توهین آقای عسگری آزاد،معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رییس جمهور در صحن علنی مجلس - که مربیان پیش دبستانی را بی‌سواد خوانده بود- معترض‌اند."  یکی از اعتراض کنندگان نیز به همین خبرگزاری گفته  :"تا زمانی که آقای فانی در جمع ما حاضر نشود و تکلیف استخدام ما را روشن نکند، به تجمع ادامه می‌دهیم."

  در برنامه درسی ملی،که سال گذشته به تصویب شورای عالی آموزش و پرورش رسید درباره ی دوره ی پیش دبستانی چنین آمده است : "دوره پیش دبستانی به دوره دو ساله رسمی و غیر اجباری اطلاق می شود که کودکان گروه سنی 5 و 6 سال را تحت پوشش برنامه های آموزشی و تربیتی قرار می دهد. برنامه های آموزشی و تربیتی این دوره و میزان حضور نوآموزان در مراکز پیش دبستانی،با توجه به ویژگی های کودکان منعطف و سیال است". اما از چندی پیش و از زبان برخی از کاربه دستان آموزش و پرورش در رسانه ها شنیده شد که دولت در نظر دارد که پیش دبستانی را در سال های آینده اجباری و البته پولی نماید. در واقع دولت هم می خواهد دوره ی پیش دبستانی را داشته باشد و زیر نظر خودش درباره ی آن تصمیم گیری کند و هم از زیر بار هزینه های مالی آن،و از آن میان استخدام نیرو،شانه خالی نماید. مربیان پیش دبستانی معترض کنونی،البته از این مسآله هم دارند آسیب می بینند که در ایران،دولت هایی که بر سر کار می آیند چندان به تصمیم ها و قول و قرارهای دولت های پیشین توجهی ندارند. دولت یازدهم،که یکی از شعارهای اصلی اقتصادی آن،کوچک تر کردن دولت است،با نگرشی صرفا اقتصادی به آموزش و پرورش می نگرد و در پی صرفه جویی اقتصادی هر چه بیشتر است. در حالی که آموزش و پرورش ایران در سنجش با حتی برخی از کشورهای منطقه،از نظر اقتصادی نهادی است بسیار فقیر. در ایران و در طول یک سال،چیزی نزدیک به 7-6 میلیارد دلار خرج آموزش و پرورش می شود اما برای نمونه در سال گذشته و در کشور ترکیه بیش از 52 میلیارد یورو،هزینه آموزش و پرورش شده است. وانگهی،به زبان زنده یاد دکتر حسین عظیمی،اقتصاددان سرشناس ایرانی،در سال 69 و در کتاب مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران : "اگر به واقع به دنبال توسعه ی اقتصادی جامعه هستیم،یکی از جاهایی که باید قویا و وسیعا مورد توجه باشد،مدارس ابتدایی و راهنمایی است [و هم اکنون می شود افزود : پیش دبستانی]. در اینجاهاست که باید پول خرج کرد،باید منابع را تخصیص داد،نیروی انسانی دلسوز را در مدارس به کار گمارد،به زندگی و به تعلیم و تربیت معلمان رسیدگی کرد و مدارس را به محل هایی تبدیل کرد که کودکان با ذوق و شوق به آنجا سرازیر شوند... مسآله این است که دولت باید به تفکری عمیق در جهت بازنگری و اصلاح الگوی تخصیص منابع خود بپردازد. این بازنگری،احتمالا به این نکته خواهد انجامید که دولت در برخی از بخش ها،آزادی های وسیعی را اعمال کند و شرایط فعالیت موثر و مفید بخش خصوصی در آنها را فراهم آورد. آن گاه منابع آزاد شده ی خود را به سوی استراتژی های توسعه،از زمره استراتژی های مورد بحث[ استراتژی توسعه ی اقتصادی با نگاه به تحول فرهنگی]معطوف کند."

 باری، دوره پیش دبستانی در جهان و به ویژه در کشورهای توسعه یافته،یکی از دوره های بسیار مهم به شمار می رود. از همین روست که می بینیم اغلب این کشورها،این دوره را کیفی و رایگان برگزار می کنند تا جایی که با وجود اجباری نبودن،درصد بالایی از مردم،کودکان خود را به این دوره ها می فرستند. از این رو،به نظر می آید که آموزش و پرورش بهتر است دست از برنامه پولی کردن پیش دبستانی بردارد و رفته – رفته و با اختصاص بودجه ی فراخوری که دولت و مجلس،در اختیار آموزش و پرورش می گذارند به جذب نیروهایی بپردازد که چندین سال است در این دوره مشغول به کار هستند. 

http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=47&pageno=17#

 

 

مربیان پیش دبستانی و گره استخدام!

محمدرضا نیک نژاد،روزنامه ی آرمان،17 شهریور 93

(شوربختانه بخش هایی از یاداشت در هنگام چاپ حذف شده است)

در تاریخ 12 شهریورماه بخش هایی از نامه سرگشاده مربیان پیش دبستانی به رییس جمهور در روزنامه آرمان منتشر شد. در این نامه آمده بود که:اینجانبان مربیان پیش‌دبستانی مدارس دولتی سراسر کشور همه دارای مدارک دانشگاهی بوده و زیر نظر معاونت ابتدایی و پیش‌دبستانی آموزش‌وپرورش سال‌های متوالی مشغول به خدمت بوده و از حق و حقوق و بیمه کافی برخوردار نبوده‌ایم. ما دارای سابقه و تجربه بالا و نیز همه ما گزینش شده آموزش‌وپرورش هستیم. بنابر مصوبه 19 مهرماه 1391 بایستی مربیان طی دو سال به استخدام آموزش‌وپرورش درمی‌آمدند اما فعلا چنین نشد و به دلایل مختلف آزمونی که قرار بود 17 مرداد برگزار شود، منتفی گردید. نمایندگان محترم کمیسیون آموزش با طرح دوفوریتی خواستند ما به ‌صورت حق‌التدریس به جای بازنشستگان به کار گرفته شویم که هیچ‌گونه بار مالی نیز نداشت. اما با تلاش های نماینده ی دولت نظر نمایندگان عوض شده و دو فوریت طرح رد شد.

       در هفته های  گذشته،خبرهایی از گردهمایی های اعتراضی مربیان پیش دبستانی در برابر مجلس در رسانه ها منتشر شده است. این نامه گویا واپسین تیر ترکش آنان برای شنیدن صدایشان از سوی فرادستان است. شاید اگر کسی برای لحظه ای خود را بجای این مربیان که با امید و انگیزه،نوباوگان این کشور را زیر پر و بال مهر خویش می پرورانند،بگذارد،نگرانی و فشارهایی که در این سال ها بر این بخش از پیکره آموزشی کشور وارد می شود،را بیشتر حس کرده و بتواند دست کم با آنها همدردی کند. برخی از این خانم معلم ها،بیش از ده – یازده سال از زندگی خود را در فرآیند آموزش کودکان ما گذرانده و تجربه های ارزنده ای اندوخته اند و اکنون سرنوشتشان در پیچ و خم لایحه ها،طرح ها و دعواهای سیاسی بیش از هر زمان در تاریکی فرو رفته است.

در هفته های گذشته سخنان گوناگون و گاه شگفت آوری از کاربدستان آموزشی درباره شمار کارکنان سامانه آموزشی و تعدیل نیروهای آن شنیده ایم. از نسبت ساده انگارانه یک به دوازده کارکنان به دانش آموزان و نسبت دو آموزگار به یک کارمندِ پشتیبان گرفته تا واقعیت تلخ استخدام بی سرو صدای بیست هزار مربی قرآن و نیروی خدماتی و  پیشخور کردن ردیف های استخدامی در دولت پیش و وارد نمودن شوک استخدام بی حساب و کتابِ 116هزار نیرو از سال 88 تا 92 و بار مالی دوهزارمیلیاردی آن و ناتوانی سامانه آموزشی کنونی در استخدام های تازه به دلیل کسر بودجه پنج هزار میلیاردی و .... همه و همه از آشفتگی و بی برنامگی کاربدستان آموزشی دولت پیش خبر می دهند. بی گمان با پافشاری بر اجرای طرح های شتاب زده و بدون زمینه سازی های نرم افزاری و سخت افزاری درخور،نباید پیامدهایی بهتر از این را انتظار کشید.

اما امروز- مانند چندین سال گذشته – سرنوشت چندین هزار مربی پیش دبستانی در پیچ و خم دعوای دولت و مجلس گیر کرده است. از سویی دولت با توجه به گرفتاری های مالی فراوان توان استخدام این نیروها را ندارد و از سوی دیگر برخی از نمایندگان مجلس – به ویژه برخی اعضای سیاسی کمیسیون آموزش- استخدام این نیروها را چماقی کرده و هر دم بر سر کابدستان آموزشی فرود می آورند. اما آنچه که به چشم نمی آید روزگار سخت این مربیان است. آنان از کمترین دستمزد – گاه بسیار تحقیر آمیز- برخوردار بوده و دارای بیمه های بسیار ضعیفی می باشند. بیمه طلایی آنها را در بر نمی گیرد و روزهای بیمه آنها تنها پانزده روز را شامل می شود. با توجه به ساختار تمرکز گرا و از بالا به پایین سامانه آموزشی،این مربیان از امنیت شغلی بسیار پایینی برخوردار بوده و گاه در انجام وظایف شغلی تن به شرایط غیر قانونی و سختی می دهند. بسیاری از مربیان این شرایط را تنها به امید استخدام رسمی تاب می آورند. بی گمان دولتی که با شعار تدبیر و امید دل از رای دهندگان ربوده است،می باید برای این دسته از شهروندان چاره ای بیندیشد و آنها را از گرفتاری های چندین ساله برهاند. برای این کار دولت می تواند با انجام بررسی های درخور،روند استخدام های دولت پیشین را بازبینی نموده و دست کم نمایندگان مجلس و مردم را در جریان آن استخدام های بی سر و صدا! قرار دهد و اگر تخلفی انجام گرفته است – که گرفته است- با زمینه سازی های درست حق را به حقدار- مربیان پیش دبستانی – برساند. بی گمان گره کور گرفتاری های این مربیان تنها بدست دولت باز نمی شود و نیاز به همکاری دولت و مجلس دارد. برای نمونه مجلس می تواند با قرار دادن بودجه ای اضافی و جداگانه در بودجه ی سال آینده،دولت را یاری و البته وادار نماید که در یک روند چند ساله آنان را به استخدام درآورد. مجلس باید بداند که بی مایه فطیر است و دست دولت در استخدام های تازه به شدت بسته. پس چماق سیاسی را زمین بگذارد و برای سامان یابی این فرهنگیان به همکاری با دولت بپردازد. باشد که سرنوشت این گروه از فرهنگیان کوشا هر چه زودتر سامان یابد و گرفتاری های آنان کاهش.             

http://armandaily.ir/?News_Id=89097

 

هر چه پول بدهی آش می خوری؟


مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،17 شهریور 93

1.  چند روز مانده به جشن نوروز گذشته،خبردار شدم که دست یکی از بستگان نزدیکم از آرنج شکسته. رفتم بیمارستان،دیدم باندی به دستش پیچیده اند و منتظر پزشک اند. پیش از ظهر بود. تا شب ماندیم،اما از پزشک خبری نشد. بیمارستانی دولتی بود در مرکز تهران،اما حتی برای شستن دست،مایع دستشویی نداشت. پس از پرس و جو دریافتیم که یکی از بیمارستان های خصوصی،بیمه تکمیلی بیمار ما را می پذیرد. فردا صبح رفتیم آنجا. رفتم پذیرش و پرسیدم که آیا بیمه تکمیلی را می پذیرد یا نه؟ گفت می پذیریم اما نکته این است که در این بیمارستان،پزشکان ما "دستمزد" خود را جداگانه از شما می گیرند. گفتم مثلا چقدر؟ گفت بستگی به عمل دارد ولی چون شما می گویید دست از آرنج شکسته و عمل آرنج عمل ظریف و سختی است چیزی پیرامون 6- 7 میلیون تومان باید کنار بگذارید. آمدم جریان را گفتم. بیمار ما توان پرداخت این پول را نداشت. به تکاپو افتادیم و پس از دو سه ساعت،و البته به یاری یکی از بستگان دیگر،توانستیم نوبتی در بیمارستان دولتی طالقانی بگیریم. روز بعد،بدون هیچ پول اضافه ای- که البته هنگامی که پذیرش بیمارستان رک و راست به آدم می گوید هفت میلیون تومان باید به پزشک بدهید دیگر نمی توان به آن "زیرمیزی" گفت- عمل انجام گرفت و خوشبختانه نتیجه،رضایت بخش هم بود.

2.  چند سال پیش در مدرسه ای پولی – غیرانتفاعی- درس می دادم. دانش آموزی داشتم از نظر درسی خیلی ضعیف. یک روز به مشاور گفتم به پدر- مادر او بگوید که به مدرسه بیاید. چند روز بعد مادرش به مدرسه آمد. مشاور آمد مرا به اتاق مشاوره برد و دو نفره درباره ی درس پسرش با او صحبت کردیم. در میان گفت و گو متوجه شدیم یکی دو تا از چک های شهریه پسرش هم پاس نشده. خانواده ای بودند چهارنفره که در یک واحد 50 متری زندگی می کردند. گفتم چرا بچه ات را به مدرسه دولتی نمی بری؟ گفت شنیده ام که در مدرسه های دولتی،خوب درس نمی دهند. می خواهم پسرم به جایی برسد. جالب این بود که در همان مدرسه،دبیر فیزیک،در واقع،دبیر نبود و دانشجو بود و مدرسه به خاطر این که پول کمتری به او می داد درس فیزیک دو سه پایه از مدرسه را به او داده بود. که البته میانه سال هم،پس از اعتراض های پیاپی دانش آموزان،به ناگزیر او را کنار گذاشتند و یک دبیر رسمی آموزش و پرورش آوردند.

3.  مسآله ی خصوصی شدن درمان و بهداشت،و آموزش و پرورش،مسآله ای است چالش برانگیز، و مخالف و موافق،بسیار دارد. این نگارنده البته نمی خواهم با آوردن این دو نمونه،به اثبات دیدگاه خودم بپردازم اما منطق "هرچه پول بدهی آش می خوری" در گستره ی درمان و آموزش،درست نیست. 

 http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=45&pageno=20 

 

انسداد مبادی بی‌سوادی و جمعیت میلیونی بی‌سوادان

میمنت گلشنی،روزنامه آرمان،17 شهریور 93

 مردم دنیا امسال در حالی به استقبال روز جهانی سوادآموزی می‌‌روند که به گواه آمار، در حال حاضر 781 میلیون نفر در تمامی کشورها در بی‌سوادی مطلق به سر می‌‌برند. بنا بر گزارش‌ها، 75 درصد تعداد بی‌سوادان جهان در 10 کشور هند، چین ، پاکستان، بنگلادش، نیجریه، اتیوپی، مصر، برزیل ، اندونزی و جمهوری کنگو متمرکز شده‌اند. البته در این میان کشوری چون افغانستان با وضعیت اسفبار بی‌سوادی گوی سبقت را از بقیه کشورها ربوده  و در صدر فهرست کشور‌های با جمعیت بی‌سواد قرار دارد. وضعیت نگران‌کننده بی‌سوادی در میان کشور‌های توسعه‌نیافته اما در میان زنان بسیار شدید تر از مردان است به طوری که، درحال حاضر، دوسوم جمعیت بی‌سواد یا به عبارتی 500 میلیون از این جمعیت در دنیا را زنان تشکیل می‌‌دهند. به عقیده کارشناسان عمده‌ترین دلیل بی‌سوادی زنان در این مناطق علاوه بر فقر اقتصادی حاکم بر جوامع به نگاه منفی جامعه نسبت به تحصیل زنان و حضور آنان در جامعه مربوط است. نمونه ملاله یوسف زای و مواردی از این دست همگی حاکی از شرایط دشواری است که زنان در این کشور‌ها برای ادامه تحصیل دارند.   

 20 میلیون بی‌سواد و کم‌سواد در ایران

با وجود آنکه ایران در فهرست کشور‌های پیشگام در امر بی‌سوادی نیست، آمار‌های سازمان‌های بین‌المللی حاکی از آن است که حدود 15 درصد جمعیت ما بی‌سواد هستند. چنانکه بنا به گفته معاون وزیر آموزش‌وپرورش و رئیس سازمان نهضت سوادآموزی قدر مطلق بی‌سوادی در سال‌های 75 تا 90 در کشور ثابت مانده است. در واقع،  در سال 75، 10 میلیون بی‌سواد داشتیم که این تعداد طی این سال‌ها ثابت باقی مانده است. علی باقرزاده در ادامه در توضیح این خبر گفت: در سنین 10 تا  19 سال در سال 65، یک میلیون و 974 هزار بی‌سواد داشتیم که 10 سال بعد یعنی در سال 75 به سنین 20 تا 29 سال رسیده است و تعداد آن یک میلیون و 124 هزار و 882 نفر و 10 سال بعد یعنی در سال 85  در سن 30 تا 39 سال به یک میلیون و 190 هزار و 750 نفر رسیده است. او افزود: در گروه 20 تا 39 سال طبق مطالعاتی که انجام داده‌ایم کاهش محسوسی بین سال‌های 65 تا 75 داشته‌ایم اما از سال‌های 75 تا 90 روند افزایشی داشته‌ایم و پیام این‌ها این است که قدر مطلق تعداد بی‌سواد در 15 سال گذشته ثابت بوده است. در این مورد می‌‌توانیم بگوییم یا روش شمارش اشتباه بوده است که با روند افزایش روبه‌رو بوده‌ایم یا مقدار بازگشت به بی‌سوادی زیاد است. باقرزاده همچنین با اعلام این مطلب که بخش زیادی از بی‌سوادان در کشور را زنان تشکیل می‌‌دهند، عنوان کرد: تعداد زنان بی‌سواد در روستاها بیشتر  و تعداد مردان با سواد در شهرها بیشتر از سایر گروه‌هاست. به گزارش فارس او در پایان از وجود 9 میلیون و 700 هزار بی‌سواد و 10 میلیون و 600 هزار کم‌سواد در کشور خبر داد.

در دنیای امروز معیارهای با سوادی با آنچه در گذشته وجود داشت، متفاوت است. توانایی خواندن و نوشتن در گذشته، امروزه به یادگیری بسیاری از مهارت‌ها از جمله کار با کامپیوتر و آشنایی با حداقل یک زبان خارجی تغییر کرده‌ است. این تغییر و تحول در حالی است که تنها مبتنی بر معیارهای گذشته درحال حاضر حدود 20 میلیون بی‌سواد و کم‌سواد در کشور زندگی می‌‌کنند. پیامدهای پدیده بی‌سوادی و تاثیر آن بر شاخص‌های توسعه موجب شد تا در سال‌های نخستین پس از پیروزی انقلاب اسلامی، راه‌اندازی نهضت‌های سوادآموزی به‌عنوان یکی از راهکارهای مقابله با بی‌سوادی موردتوجه مسئولان قرار بگیرد. ضمن اینکه، علی اصغر فانی، وزیر آموزش‌وپرورش، اخیرا در اظهار نظری با بیان اینکه در برنامه ششم توسعه به دنبال اجباری‌کردن آموزش در دوره ابتدایی و متوسطه یک است، ابراز امیدواری کرد تا دولت و مجلس این امر را به تصویب برسانند. او با ابراز تاسف از اینکه در بعضی از مناطق و روستاها خانواده‌ها اجازه ثبت‌نام دختران خود را در مدارس نمی‌دهند، بیان کرد: امسال به مدیران آموزش‌وپرورش تاکید جدی کرده‌ام که باید خانه به خانه مراجعه و دانش‌آموزان را شناسایی و در مدارس ثبت‌نام کنند. فانی با اعلام اینکه تصمیم دولت تدبیر و امید بر این است تا هیچ دانش‌آموزی در هیچ نقطه‌ای از ایران اسلامی از نعمت تحصیل محروم نماند، خاطرنشان کرد: سال 93 و 94 سال انسداد مبادی بی‌سوادی نامگذاری شده است. همچنین، به تازگی مسئولان آموزش‌وپرورش از ایجاد محدودیت‌هایی برای افراد بی‌سواد خبر داده‌اند. بر این اساس، استمرار امتیازات کشور به بی‌سوادان منوط به باسوادشدن افراد است و از ابتدای سال 1395 محدودیت‌ها اجرا می‌شود.

 چرخه معیوب نظام آموزشی

محمد مراد بیات، جامعه‌شناس در گفت‌وگو با آرمان در پاسخ به این سوال که نقش سوادآموزی در شاخص‌های توسعه اجتماعی در جوامع چیست؟ می‌گوید: توسعه یک فرایند فراگیر است. به این معنی که  برای شکل‌گیری توسعه پایدار لازم است تا یک هم فهمی در تمامی سطوح جامعه ایجاد شود. یکی از عناصر این هم فهمی سوادآموزی است. او در ادامه تصریح می‌‌کند: در عصر ارتباطات این میزان از بی‌سوادی یک چالش بزرگ است. این چالش اما زمانی پررنگ‌‌تر می‌‌شود که بدانیم معیارهای سواد از گذشته تا به امروز تغییر کرده است و دنیای امروز سواد جدیدی را می‌‌طلبد. بیات با اشاره به تدابیر لازم برای مقابله با بی‌سوادی در کشور مطرح می‌‌کند: همانطور که شکاف طبقاتی مانع توسعه‌یافتگی است، شکاف هم‌فهمی هم یک عامل عمده مقابله با برنامه‌های توسعه است. برای رفع این مشکل، به اعتقاد من در قدم اول باید سرانه آموزشی مورد بازنگری جدی قرار بگیرد. درحال حاضر، سرانه آموزشی در جامعه ما کمرنگ است و در مقایسه با سایر کشور‌ها سرانه آموزشی ما چندان مطلوب نیست. به همین منظور ضروری است تا موضوع سرانه آموزشی را در برنامه‌ریزی‌های کلان و چرخه دانش مدنظر قرار دهیم. یک کارشناس آموزش‌وپرورش نیز در گفت‌وگو با آرمان با اشاره به آمار بی‌سوادی و کم‌سوادی در کشور می‌‌گوید: وجود20 میلیون بی‌سواد و کم‌سواد به واقع نشان‌دهنده موفق نبودن برنامه‌‌های نهضت سوادآموزی است. شاید مسئولان حاضر به پذیرش این مساله نباشند اما واقعیت این است که تا به حال یک برنامه درست در قبال سوادآموزی در کشور اجرا نشده است. مهدی بهلولی با اشاره به تجربه برزیل در این زمینه مطرح می‌‌کند: عزم جدی و نگرش درست به مهار بی‌سوادی در این کشور موجب شد تا در عمل میزان بی‌سوادی تا حدی کاهش پیدا کند. این در حالی است که در نظام آموزشی ما میان آنچه فرد می‌‌آموزد با زندگی روزمره او هیچ هماهنگی وجود ندارد ضمن اینکه ما تئوری جامع و به روزی درباره سوادآموزی نداریم. 

http://armandaily.ir/?News_Id=89075

 

رنج بیکاری در رشته های فنی و حرفه ای


"رنج بیکاری در رشته های فنی و حرفه ای" عنوان گزارشی است در روزنامه "گسترش صمت" امروز،16 شهریور 93 دوستان می توانند در آدرس زیر آن را بخوانند :

http://www.smtnews.ir/repository/31/9.pdf  

جورچین خوش آب و رنگ فرهنگی!

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،15 شهریور 93

"فیروز بهرام" دبیرستانی پرآوازه و ماندگار زیر نظر انجمن زرتشتیان ایران با بیش از 80 سال تلاش ارزنده در گستره آموزشِ کشور است. بر تارکِ "فیروز بهرام" ستارگانی چون ایرج افشار،پرویز شهریاری،احمد شاملو،ذبیح الله صفا،هانیبال الخاص و....، به دانش آموزی بر خود بالیده اند و اکنون دبیرستان نیز به پروراندن چنین ستارگانی بر خود می بالد. دانش آموزان کنونی دبیرستان،آمیخته ای از هم میهنان زرتشتی و ارمنی اند. فضای ویژه "فیروز بهرام" سبب شده است تا پس از نزدیک بیست سال آموزگاری،گستره تجربه اندوزی تازه ای برایم فراهم شود و شور تازه کاری به سراغم آید. باری،گاهی با بچه ها خوش و بشی می کنم و برای شکستن فضایِ سنگین درس،گپ و گفتی براه می اندازم و دقیقه هایی به دانش آموزی می پردازم. در میانه یکی از گفت و شنودها،دانش آموزی ارمنی گفت،چندین سال است آمار هم کیشانش رو به کاهش باور نکردنی ای نهاده است. از این رو بسیاری از مدرسه های آنان از شدت کمبود دانش آموز بسته شده اند. بسیاری از خانواده ها در اثر فشار جوان ترها زادگاه خویش را رها کرده و به بی ریشگی درکشورهای بیگانه تن می دهند. ارامنه در دوران شاه عباس با هدف گسترش صنعت و مهارت به ایران کوچ داده شدند. گرچه ستمی سخت بر آنان رفت!اما بی گمان خدمات ارزنده ای را به میزبانان ایرانی خویش پیشکش کردند. از سوی دیگر وضع برای هم میهنان زرتشتی نیز بهتر از این نیست و بسیاری از آنان ریشه های چندین هزار ساله خویش را از خاک پر بار مادری درآورده و در خاکِ سستِ گلدان های خوش آب و رنگ بیگانگی فرو می برند.  این هم میهنان با کوله باری ارزشمند از فرهنگ و آموزه های ایرانی،بیش از هزار سال- با همه نامهربانی ها - این سرزمین را همراهی و همیاری نموده اند. زیبایی و چشم نوازی ایران- افزون بر گوناگونی اقلیمی- به گوناگونی فرهنگی و بخش های جدا نشدنی آن،یعنی فرهنگ های دینی،قومی و نژادی است. یک رنگی خسته کننده و دل آزار است. جورچین فرهنگی ایران هنگامی از زیبایی و شکوه دل را می رباید که تکه های رنگارنگ آن در کنار هم چیده شوند و در بده – بستان های فرهنگی،ارزش ها و شایستگی های انسانی و جهانی یکدیگر را دریافت و زشتی های یکدیگر را بپوشانند – به رسم هزاران سال گذشته. مسیحی،زرتشتی،کلیمی،مسلمان،شیعه،سنی و ... از سویی،و لر،کرد،ترک، بلوچ،عرب،گیلک و ... از دیگر سو،هر کدام بخشی از فرهنگ موزائیکی ایران را رنگ و جلایی ویژه بخشیده اند و کم شدن هر یک از رنگ ها بر چشم نوازی این سامانه هزاران ساله آسیب خواهد رساند. بی گمان همان اندازه که کیارستمی و شجریانِ مسلمان در گسترش فرهنگ این مرز و بوم کارا بوده اند،پرویز شهریاری زرتشتی و چاک ناواریان ارمنی نیز سهیم هستند. چه باید کرد تا شهریاری ها و چاک ناوریان های آینده از دل این فرهنگ نگریزند؟ و چاره چیست تا از خالی شدن بخش هایی ارزشمند و زیبا از جورچینِ خوش آب و رنگ فرهنگی مان جلو گیری شود؟        

http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=5254

 

کیفیت آموزشی را تعریف کنید

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،16 شهریور 93

 کیفیت آموزشی و کیفیت بخشی به فرآیند آموزش،مساله ای است که در چند سال گذشته از دهان کاربه دستان گوناگون آموزش و پرورش،بارها و بارها،شنیده شده است. با روی کار آمدن دولت یازدهم نیز،تآکید بر کیفیت در آموزش و پرورش،یکی از پربسامدترین سخنان فرادستان آموزش و پرورش است. برای نمونه در چند ماه گذشته،رسانه ها،چندین بار،از زبان علی اصغر فانی نوشتند : " راهبرد امروز آموزش و پرورش،ارتقای کیفیت آموزش است." اما نکته ی مهم در بحث کیفیت آموزشی،تعریف آن و رویکردی است که در راستای رسیدن به آن برمی گزینیم. چنین می نماید که به نزد فرادستان کنونی آموزش و پرورش،تعدیل نیرو و حذف نیروهای "اضافی"،بخش مهمی از تعریف کیفیت آموزشی است. البته در دولت دهم،متآسفانه یکی از راهکارهای اشتغال زایی- به جای پویاسازی تولید و صنعت داخلی- جذب نیروی بی حساب و کتاب در دستگاه های دولتی بود. برای نمونه در سال 92،شمار 116 هزار تن به استخدام آموزش و پرورش درآمدند که برخی از فرادستان کنونی آموزش و پرورش نیز،از آن با عنوان "پیشخور کردن ردیف های استخدامی" نام بردند.

 اما هنگامی که تآکید بر کیفیت بخشیدن به آموزش را در کنار تصمیم هایی همچون حذف کامل مشاور در دبستان و دبیرستان دوره نخست می گذاریم- که در چند روز گذشته خبر آن در برخی رسانه ها بازتاب یافت- آسان تر می توان تعریف کیفیت آموزشی را در نگاه فرادستان کنونی آموزش و پرورش دریافت. آموزش و پرورش امسال با پنج هزار میلیارد تومان کسری بودجه روبروست؛یعنی نزدیک به یک چهارم کل بودجه آموزش و پرورش. پنجاه هزار تن از فرهنگیان هم،نیروی مازاد اعلام شده اند. در چنین شرایطی،طبیعی است که "جمع و جور" کردن نیروها و تعدیل آنان،خود نوعی کارآمدی و کیفیت بخشی به شمار رود. اما این رویکرد به کیفیت آموزشی،اگر در نگاهی کوتاه مدت،پذیرفتنی بنماید بی گمان با نگاهی میان و بلند مدت،با فرآیند کیفیت بخشی به آموزش،سازگار نیست.

 از آنچه که در سطح جهان و در جامعه مدنی آموزش و پرورش از آموزش کیفی انجام می گیرد می توان،بیش از تعدیل نیرو،آموزش و توانمندسازی نیرو را برداشت نمود. در 24 سپتامبر 2013، شانزده سازمان پیشرو جامعه مدنی فعال در گستره ی آموزش و پرورش،در تعریف خود از کیفیت آموزشی،چنین آوردند : "آموزش و پرورش کیفی،بخش اصلی حق برخورداری از آموزش است و بایستی چند بعدی نگریسته شود. در آموزش و پرورش کیفی هم باید بر فرآیندهای آموزشی و آنچه در درون آن می گذرد،نگریست و هم بر دستآوردهای کوتاه،میان،و بلند مدت. آموزش و پرورش کیفی،شناخت سنجشگرانه را در اختیار مردم می گذارد و به آنها توانمندی ها و مهارت هایی می دهد که برای ارزیابی،مفهوم سازی و حل مسآله ها- که در سطحی محلی و جهانی رخ می دهند- مورد نیاز است... برای آموزش و پرورش حیاتی است که دگرگون کننده،همساز با عدالت اجتماعی و عدالت محیط زیستی،دموکراتیزه کننده ی ساختارهای قدرت،پشتیبان برابری و یکسان نگری،و پاس دارنده ی حقوق بشر و آزادی های بنیادین باشد. نگاه بسته به آموزش - که یادگیری را در بروندادهای آموزشی اندازه پذیر در شمردن و سواد می فهمد- می تواند به کنار گذاشتن این بعدهای اصلی کیفیت،و  بی ارزش شمردن هدف ها و مهارت های بنیادین و ارزش ها و روابطی همچون آفرینشگری،کنجکاوی،سنجشگرانه اندیشی،جامعه اندیشی،همبستگی،همیاری،خویشتن داری،خویشتن باوری،پاسخگویی دو سویه،گفت و شنود،همدردی،همدلی،دلیری،خودآگاهی،پایداری،رهبری،فروتنی،آرامش،هماهنگی با طبیعت،و بنابراین کاستن از دست یابی به هدف فراگیر آموزش و پرورش،بینجامد." ناگفته پیداست که در چنین نگرشی،وجود نیروها- و از آن میان مشاوران- توانمند و آگاه،بایسته است. گرچه در هیچ رویکردی به مدیریت آموزشی،وجود نیروهای "اضافی" و ناکارآمد،پذیرفته نیست اما به ویژه با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی- فرهنگی پیچیده ای که جامعه ما در آن بسر می برد و وجود شمار چشمگیر کودکان بازمانده از آموزش، کار،بزهکار و معتاد در آموزش و پرورش و در جامعه،کنار گذاشتن هر چه بیشتر نیرو و از آن میان مشاوران مدرسه ها،راهکاری بلندنگرانه نمی نماید. آموزش و پرورش باید بیش از کم کردن و کنار گذاشتن نیروهایش،به آموزش و توانمندسازی آنها بیندیشید.   

http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=44&pageno=16

             

عضو کانون صنفی معلمان در گفت‌وگو با ایلنا: دلایل استیضاح وزیرآموزش وپرورش دغدغه فرهنگیان نیست

استیضاح وزیر آموزش و پرورش رویکردی جناحی دارد/ دلایلی که برای استیضاح وزیر مطرح شده است، دردی از مشکلات آموزش وپرورش دوا نمی‌کند.

عضو کانون صنفی معلمان گفت: دلایل مطرح شده برای استیضاح وزیر آموزش و پرورش در راستای مطالبات و دغدغه‌های جامعه فرهنگیان نیست.

مهدی بهلولی در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایلنا در مورد استیضاح وزیر آموزش و پرورش گفت: دغدغه‌های برخی نمایندگان مجلس در مورد وزارت آموزش و پرورش با دغدغه‌های فرهنگیان هماهنگ نیست و دلایلی هم که برای استیضاح وزیر مطرح می‌شود، مطالبات جامعه فرهنگیان نیست.

وی ادامه داد: نمایندگان مجلس این دغدغه را دارند، که برخی انتسابات در وزارت آموزش و پرورش سیاسی بوده است در حالی که فرهنگیان دغدغه گرایش سیاسی مدیران وزارت خانه را ندارند و تنها توانمندی و دلسوزی مدیران برای آنها اهمیت دارد.

بهلولی با اشاره به اینکه انتقادات فرهنگیان به وضعیت آموزش و پرورش تنها به وزیر باز نمی‌گردد، بلکه مجلس نیز مدنظر است، افزود: برای نمونه یکی از مشکلات فرهنگیان بحث بیمه طلایی است که ارزش آن نسبت به سال گذشته کاهش یافته و با توجه به کسری بودجه در آموزش و پرورش وزیر نیز اعلام کرده است، به دلیل بدهی‌های فراوان این وزارت خانه به بیمه ایران، نتوانسته در سال جدید دوباره با این شرکت قرار داد ببندند.

این فعال صنفی معلمان با بیان اینکه تامین بودجه کافی برای آموزش و پرورش از وظایف مجلس و دولت است، افزود: بودجه آموزش و پرورش ایران در مقایسه با برخی از کشور‌ها مانند ژاپن و ترکیه بسیار ناچیز است، که یک چهارم آن نیز شامل کسری بودجه شده است؛ بنابراین اگر بودجه لازم به آموزش و پرورش تعلق بگیرد و بعد باز هم برخی از مشکلات در این حوزه حل نشود، می‌توان به فانی انتقاد وارد کرد.

وی با اشاره به اینکه استیضاح وزیر آموزش و پرورش رویکردی جناحی دارد، گفت: دلایلی که برای استیضاح وزیر مطرح شده در راستای بهبود وضعیت آموزش و پرورش و مطالبات جامعه فرهنگیان نیست و دردی از مشکلات این حوزه را دوا نمی‌کند.

پایان پیام

http://ilna.ir/news/news.cfm?id=201947

 

 

یک فعال صنفی معلمان:کاهش خدمات بیمه طلایی، معلمان را به دولت بدبین کرده است


«بیمه طلایی فرهنگیان در حال حاضر با هیچ داروخانه‌ای قرارداد ندارد و درمانگاه‌هایی را که پوشش می‌دهد، نسبت به گذشته به مراتب کمتر شده‌اند

یک فعال صنفی معلمان گفت معلمان بخاطر کاهش کیفیت خدمات بیمه طلایی فرهنگیان به دولت روحانی بدبین شده‌اند.

«مهدی بهلولی» در این باره به ایلنا گفت: در دوره ۴ ساله تصدی حاجی بابایی بر وزارت آموزش و پرورش (کابینه دولت دهم از ۸۸ تا ۹۲) کارهای زیادی انجام گرفت اما بیشتر این کار‌ها شتاب زده و سست بنیاد بودند به گونه‌ای که نه تنها هیچ توجیهی از نظر آموزشی نداشتند بلکه وضع آموزش و پرورش را بد‌تر هم کردند. البته حاجی بابایی یک کار را برای فرهنگیان و آموزش و پرورش درست انجام داد، آن هم راه اندازی بیمه طلایی فرهنگیان بود.

او افزود: اگر چه بیمه طلایی فرهنگیان مشکلات زیادی داشته، اما بیمه نسبتا خوبی بوده است و معلمان از آن استقبال کردند، تا جایی که حدود ۹۵ درصد معلمان عضو بیمه طلایی فرهنگیان شده‌اند.

او با انتقاد از قرارداد جدید وزارت آموزش و پرورش با شرکت بیمه‌ای «آتیه سازان حافظ» برای ارائه خدمات بیمه طلایی فرهنگیان، گفت: شرکت بیمه‌ای آتیه سازان حافظ از شرکت بیمه‌ای سابق که خدمات بیمه طلایی فرهنگیان را ارائه می‌کرد، به مراتب ضعیف‌تر است.

به گفته او، بیمه طلایی فرهنگیان در حال حاضر با هیچ داروخانه‌ای قرارداد ندارد و درمانگاه‌هایی را که پوشش می‌دهد، نسبت به گذشته به مراتب کمتر شده‌اند.

این فعال صنفی معلمان در پایان گفت: از طرفی خدمات دندانپزشکی از بیمه طلایی فرهنگیان به طور کامل حذف شده و به درمانگاه‌های فرهنگیان محدود شده است که این درمانگاه‌ها هم بسیار شلوغ و نامرتب هستند و شرایط نامناسبی دارند.

پایان پیام

http://ilna.ir/news/news.cfm?id=201843

شبکه های اجتماعی،مفری در کلان شهر تهران


محمد روزبهانی،روزنامه صمت،12 شهریور 93

هر روز صبح که از خانه بیرون می آییم و  درسطح شهر ، مترو ، خیابان  یا پیاده رو از کنار هم رد می شویم ، با بی تفاوتی نگاهی به هم  میکنیم وبی توجه از کنار هم می گذریم.  این بخش تکراری زندگی ما در شهرهای بزرگ است. شاید در پس ذهن ما این افکار باشد که، چقدر تنهاییم. کسی را نداریم. کسی به ما توجهی نمی کند. هر کس به فکر خودش است. دنیای سختی است. اگر مشکلی داشته باشیم کسی کمک مان نمی کند  و ... ! آیا ما در یک کلان شهر مثل تهران واقعا تنهاییم؟ آیا کسی را نداریم؟ آیا همه به فکر خودشان هستند؟ آیا اگر مشکلی داشته باشیم کسی به ما کمک نمی کند ؟ واقعیت این است که هم می توان گفت بله و هم نه! اگر من به عنوان شهروندی که در یک کلان شهر زندگی می کنم بخواهم با شیوه های  رواوبط اجتماعی و میان فردی سنتی ،که در روستاها و شهرهای کوچک مرسوم است، زندگی کنم دچار بسیاری از این مشکلات و مسائل خواهم شد. آنگاه جوابم به همه ی سوالات بالا مثبت  است.  یعنی کسی هستم که تنهایم با هزار مشکل در یک شهر بی سر و ته! کسی به فکرم نیست! اما اگر  از زاویه دیگری به زندگی  در یک کلان شهر مانند تهران بنگرم جوابم به این سوالات منفی است. یعنی هم کسانی هستند که به من کمک کنند ، هم من تنها نیستم و کسانی هتسند که به فکر من باشند! سوال  اساسی این است : من باید چه نوع نگاه و روشی ا داشته باشم تا با آسیبها و مشکلات شهرهای بزرگ روبرو نشوم و بتوانم به راحتی به زندگیم ادامه  دهم؟ جواب این است، حضور در شبکه های روابط اجتماعی و میان فردی جدید که در شهرهای بزرگ شکل می گیرد و شهروندان می توانند برای ارتباط با دیگران وارد این شبکه ها شوند.  در دسترس ترین این شبکه های اجتماعی ،سمن ها هستند ، مانند  انجمن های صنفی،علمی،هنری،محیط زیستی ،اجتماعی و ...!

  

 در جهان جدید روابط  سنتی جای خود را به روابط مدرن  درون این شبکه های اجتماعی داده است. اگر من به عنوان  عضوی از جامعه ی جدید با تمام ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی که دارد  بخواهم از  روش زندگی سنتی مربوط به جوامع کوچک پیروی کنم دچار تعارض و تضاد با دیگران خواهم شد.برای یک زندگی آرام و ساده در جهان امروز نباید انتظار داشت که مانند گذشته همان روابط نزدیک عاطفی و فامیلی بر قرار باشد.البته نه اینکه اینگونه روابط امروزه خوب نیست، بلکه به این دلیل که شرایط اجتماعی،اقتصادی زندگی در یک کلان شهر کاملا با شهرهای کوچک و روستا ها متفاوت و اجازه است. پس بهتر است  در نبود و یا کمبود  روابط خانوادگی مانند گذشته ،شهروندان به فکر  ایجاد شبکه های اجتماعی جدید برای ارتباط و حمایت از یکدیگر باشند.در یک کلان شهر هر کس با هر فکر و شیوه ی زندگی می تواند همفکران خودش را پیدا کند.شهرهای بزرگ از این نظر حتی برای روابط اجتماعی از شهرهای کوچک و روستا ها شرایط مناسبی دارند. یک فرد در یک روستا یا شهر کوچک اگر به موضوعی مانند محیط زیست یا موضوعی اقتصادی سیاسی و ورزشی علاقه مند باشد به ندرت می تواند فرد دیگری را پیدا کند تا در این مورد به گفتگو و تبادل نظر بپردازند. در جوامع کوچک روابط افراد غالبا بر اساس نسبت خانوادگی تعریف می شود. علاقه های مشترک خیلی در این روابط جایی ندارد. افراد یا باید در همان شبکه روابط خانوادگی قرار بگیرند یا بیرون از آن نمی توانند ارتباطی داشته باشند. اما بر عکس ارتباطات اجتماعی در شهرهای بزرگ بر اساس علاقه های فردی بسیار  گسترده است. مثلا در شهر تهران اگر شخصی بخواهد  با چند نفردر زمینه ی هنر عکاسی یا سینما گفتگو نماید و تبادل تجربه کند به راهی این امر صورت می پذیرد.می تواند عضو انجمن ها و کانون هایی شود که در زمینه عکاسی و سینما فعالیت دارند. بنابراین به نظر می رسد       ارتباطات اجتماعی و میان فردی در شهرهای بزرگ از بین نرفته ،بلکه دچار دگرگونی شده است.نوع روابط میان فردی و اجتماعی متفاوت شده است. لازم است کسی که در همچنین محیطی زندگی می کند بتواند خودش را با این محیط هماهنگ کند و الی اگر بخواهد از روابط اجتماعی مخصوص محیط های دیگر در یک محیط بزرگ و مدرن استفاده کند دچار تعارض خواهد شد. آن وقت است که فریادش بر آسمان می رود که اینجا همه غریبه هستند، کسی به فکر کسی نیست، همه تنهایند و ...!  به نظر می رسد ما به عنوان کسانی که در یک شهر بزرگ زندگی می کنیم نگاه مان را به روابط میان فردی اصلاح نماییم و با شرایط جدیدی که زندگی مان را رقم می زند همراه شویم. چرا که در غیر این صورت دچار تعارضات روانی اجتماعی بسیاری خواهیم شد که زندگی فردی  ، خانوادگی و اجتماعی ما ا با چلش روبرو خواهد گرد. اتفاقا زندگی در یک کلان شهر برای ایجاد روابط پایدار و مناسب فرصتهای بسیاری را در اختیار ما قرار داده است، کافی  است به گونه ای دیگر به آن نگاه کنیم.

http://roozbahany.blogsky.com/