آموزش و پرورش نهادی سرمایه ای

 

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،5 شهریور 93

 بهبود و بهسازی آموزش و پرورش،پیوندگاه همه ی نیروهای آموزش و پرورش است. یعنی از بدنه ی آموزشی تا وزیر آموزش و پرورش،بایستی در اندیشه بهسازی آموزش باشند. اما پیش روی بهسازی آموزش و پرورش در ایران،یک مانع بزرگ وجود دارد و آن هم این است که آموزش و پرورش در ایران،نهادی مصرفی به شمار می رود و آنچنان که باید و شاید بدان اهمیت داده نمی شود. البته این سخن،بدین معنا نیست که کارگزاران فرادست حکومتی،به مناسبت های گوناگون از اهمیت آموزش و پرورش سخن نمی گویند بلکه آن چه در عمل جریان می یابد و به ویژه مقدار بودجه ای که به آموزش و پرورش داده می شود را در نظر دارد. علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش،یک سال پیش و به هنگام رآی اعتماد گرفتن از مجلس،یکی از برنامه های خود را،افزایش سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی اعلام نمود : "اقتصاد آموزش و پرورش،در سنوات اخیر به یک چالش اصلی فراروی مدیریت این نهاد مولد سرمایه انسانی و اجتماعی تبدیل شده است. مدیریت بهینه منابع و مصارف، افزایش بهره‌وری، استفاده حداکثری از مشارکت‌های مردمی و افزایش سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی (GDP) در طراز کشورهای منطقه نیازمند همراهی و مساعده مراجع سیاستگذار فرادستی و شناسایی منابع مالی جدید و متنوع است."  ناگفته نماند که سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی،هم اکنون پیرامون یک درصد و در ردیف فقیرترین کشورهای جهان می باشد.

 اما سخن این است که برای بهبود این وضع،چه باید کرد؟ از سخنانی که در یک سال گذشته و از زبان فرادستان آموزش و پرورش دولت یازدهم شنیده می شود می توان چنین برداشت نمود که خصوصی سازی هر چه بیشتر آموزش و پرورش و راهکارهای شناخته شده و همبسته با آن همانند تعدیل نیرو،راهکاری است آموزش و پرورش  دولت یازدهم برگزیده است. آموزش و پرورش دولت یازدهم از یک سو تآکید ویژه بر راه اندازی و گسترش بیش از پیش مدرسه های پولی دارد و از سوی دیگر می خواهد صندلی های خالی مدرسه های پولی کنونی را بخرد. آموزش و پرورش البته از چند سال پیش دارد مدرسه های عادی دولتی که باید رایگان باشند را هم به مدرسه های هیآت امنایی و نمونه مردمی و ... تغییر نام می دهد و آنها را نیمه پولی می کند.

 اما راه بهبود آموزش و پرورش،خصوصی سازی نیست- تجربه های جهانی بسیاری،پشتیبان این سخن اند. آموزش و پرورش از رهگذر پویایی هر چه بیشتر،بهبود می یابد. نیاز آموزش و پرورش کنونی ما،پیدایش و گسترش گفتمان آموزشی نوین است. همه ی نیروهای آموزشی باید بکوشند آموزش و پرورش فراخور زمانه را معرفی کنند و از ویژگی ها و کارکردها و نیازهای آن سخن بگویند. ما به پویایی اندیشه آموزشی نیازمندیم. این که همه ی توش و توان مان را بر این بگذاریم که شمار دانش آموزان مدسه های پولی را از یک میلیون تن به دو میلیون افزایش دهیم،نمی تواند تآثیر چندانی بر بهبود آموزش و پرورش بگذارد و به نوعی هدر دادن وقت و فرصت بهسازی آموزش و پرورش است.  

 گفتمان نوین آموزشی و راه اندازی و گسترش آن،می تواند آهسته – آهسته بر مانع فرهنگی فراگیری که آموزش و پرورش را نهادی مصرفی می داند و نه سرمایه ای،چیره شود. روشن است که راه اندازی و گسترش چنین گفتمانی،نیازمند بسیج همه ی نیروهای آموزش و پرورش است. در این راه،وزارت آموزش و پرورش می تواند به کمک بخش های پژوهشی خود،در گسترش اندیشه های نوین آموزشی در کشورهای نیرومند و پیشرو در آموزش و پرورش،به یاری بدنه ی خواستار آگاهی های نوین آموزشی بیاید و در رشد و گسترش گفتمان نو آموزشی نقش آفرینی نماید.  

  http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=677&pageno=5   

آموزش زبان مادری به کجا انجامید؟

مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،4 شهریور 93

 در اسفند ماه سال گذشته،مساله آموزش زبان های مادری در آموزش و پرورش،در سطح گسترده ای در رسانه ها،بازتاب یافت و موافقان و مخالفان این طرح دیدگاه های خود را بیان داشتند. آنگونه که در سخنان برخی از فرادستان آموزش و پرورش،و همچنین علی یونسی،دستیار ویژه رییس جمهور در امور اقوام و اقلیت های دینی و مذهبی نمود یافت آموزش زبان مادری،به ویژه در منطقه هایی که کودکان در سال های آغازین آموزش رسمی با درک و دریافت درست زبان فارسی مشکل دارند در دستور کار آموزش و پرورش قرار دارد. گرچه در قانون اساسی و در اصل پانزدهم آن نیز به روشنی بر این مسآله تاکید شده است : "زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران،فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی،باید با این زبان و خط باشد،ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس،در کنار زبان فارسی آزاد است."  اما نکته مهم این است که هم اکنون و پس از گذشت چند ماه از آن بحث ها و گفت و گوها،جا دارد آموزش و پرورش گزارشی از کارها و تصمیم های آموزشی خود در این زمینه ارائه نماید و روشن سازد که آیا در سال تحصیلی 93-94 که تا آغاز آن چندان وقت دیگری نمانده،تصمیم تازه ای درباره ی آموزش زبان مادری گرفته شده یا نه؟

  در اهمیت آموزش زبان مادری هم،البته می توان بسیار گفت. آموزش زبان مادری،هم اکنون در دنیا یک مسآله ی مطرح و آشناست و مدل و روش های گوناگون دارد. یکی از همه پسند و فراگیرترین آنها مدلی است که بر پیشرفت زبان رسمی،و همزمان یادگیری درون مایه های آموزشی پای می فشارد. در این مدل،با به کاربستن آموزش به زبان مادری،دانش آموزانی که در یادگیری زبان رسمی مشکل دارند اجازه می یابند تا از نظر آموزشی،همپای هم سن و سالانش پیش بروند،در همان هنگام که زبان رسمی را هم فرا می گیرند. این کار اغلب تا سه سال ادامه می یابد. در برخی از سندهای رسمی- آموزشی جمهوری اسلامی هم بر این مساله تآکید شده است. برای نمونه در مجموعه ی سندهای تحول بنیادین در آموزش و پرورش می خوانیم : "برای حمایت از یادگیری کودکان متعلق به اقوام غیرفارس زبانِ ایرانی و برخورداری آنان از فرصت برابریادگیری و رشد،نظام برنامه درسی باید یک دوره تعریف شده"انتقال" از زبان مادری به چرخه زبان رسمی(فارسی) را در کانون توجه قرار دهد. ویژگی های فرهنگی و زبانی مناطق مختلف در برنامه های درسی این دوره محوریت خواهد داشت."

 از سوی دیگر،به گفته ی برخی کارشناسان آموزشی،هر آموزش و پرورش توانمند و کارآمدی،از ابزاری که دانش آموزان از پیش در دست دارند به عنوان بنیانی برای پی ریزی مهارت های تازه و فراگیری دانش نوین،یاری می گیرد. بیشتر کودکان،با مهارت های پایه ای زبان مادری وارد مدرسه می شوند. این بستگی به آموزگار و سامانه ی آموزش و پرورش دارد که این مهارت ها را به کار گیرد تا به دانش آموز در پیشرفت توانایی آموزشی،یاری رساند. کودکان،اگر زبان رسمی را از رهگذر به کارگیری زبان مادری بیاموزند،یادگیری شان کارآمد تر است.

 گذشته از کارایی و کارآمدی،چندین نکته مهم دیگر نیز در آموزش زبان مادری نهفته است. نخست این که،از احساس غرور کودکان به زبان پدر- مادرشان محافظت می کند و به آنها اجازه می دهد تا  در جامعه ای با زبان فرادست رسمی،ضمن نگه داشت پیوندی مهم با میراث فرهنگی و زبانی شان،به آسانی و بدون دردسر زبانی،رفت و آمد نمایند. آموزش زبان مادری،به حفظ احساس هویت کودکان،یاری می رساند؛احساسی که سخت با زبان و فرهنگ خانواده و میراث شان،همبسته است. این آموزش،یکی از شاخص های عدالت آموزشی هم به شمار آید که خود،یکی از آرمان های بسیاری از سامانه های آموزشی کنونی جهان است و پیاوردهای آموزشی- اجتماعی برجسته ای هم دارد.  آموزش و نگهداشتِ زبان های بومی،همچنین بر ژرفای فرهنگی- تاریخی کشور می افزاید،و بر بالا بردن خودباوری دانش آموزان،کارگر می افتد. زبان،احساس نوآوری اندیشگی انسان را شکوفا و پیوند میان آموزش و زندگی را نیرومند می سازد و از این رهگذر،لذت یادگیری را،بیشتر و بهتر می چشاند. آموزش زبان مادری،احساس دلبستگی به سرزمین مادری را در دل ها ته نشین،و ریشه های فرهنگی او را استوارتر می نماید. زبان و فرهنگ بومی،بخشی از کیستی انسان هاست که شایسته ی سنجشگری و گرامی داشت است و براستی چه جایی بهتر از مدرسه و چه زمانی بهتر از سال های نخست زندگی را،می توان برای این گرامی داشت و سنجشگری یافت. 

http://etemadnewspaper.ir/Released/93-06-04/93.htm#286938 

مدرسه و مرگ "سیمین" آموزگار

 

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،3 شهریور 93

 سر کلاس بودم که پیامکی به دستم رسید : " سیمین بهبهانی،بانوی غزل ایران،درگذشت. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد." از چند روز پیش می دانستم که سیمین بهبهانی در بیمارستان بستری است و حالش اصلا خوب نیست و در کما بسر می برد و با توجه به خبرهای بدی که در اینجا و آنجا بازتاب می یافت تا اندازه ای هم منتظر شنیدن این خبر بودم. پیامک را که خواندم در دلم آهی کشیدم و افسوسی خوردم از این که باز یکی از انسان های فرهیخته و ارزنده مان را از دست دادیم. اما سر کلاس،زمانی بود که به بچه ها مساله ای ریاضی داده بودم که حل کنند. منتظر ماندم تا به پایان مساله برسیم. گفتم بچه ها،امروز،سیمین بهبهانی،شاعر بزرگ ایرانی درگذشت. کسی واکنشی نشان نداد. در واقع کسی او را نمی شناخت و حتی نامش را هم نشنیده بود. کلاس سوم دبیرستان بود و در کلاس تجدیدی تابستان که دانش آموزانش از چند مدرسه منطقه آمده بودند،انتظار داشتم دست کم چند نفری نام سیمین را شنیده باشند یا شعری و یا پاره شعری از او به یاد داشته باشند. اما دریغ،حتی نام سیمین هم به گوش شان نخورده بود. یکی گفت : "خداوند بیامرزدش." دیگری گفت : " خداوند رفتگان شما را هم بیامرزد!" حرفم نمی آمد. ساکت بودم و تنها نگاهشان می کردم. چند لحظه ای که گذشت کمی درباره ی بهبهانی گفتم. یکی از بچه ها گفت پس به احترامش یک دقیقه سکوت می کنیم. کلاس در سکوت فرو رفت و من هم در اندیشه.

  با خود گفتم این دانش آموزان از چند مدرسه در اینجا گرد آمده اند و با چند آموزگار ادبیات سر و کار داشته اند. یعنی یکی از این آموزگاران،گاه و بیگاه  و به وقت درس و یا استراحت،و به عنوان یکی از شاعران شناخته شده ی کنونی ایرانی و زبان فارسی،اشاره ای به بهبهانی نکرده و شعری از او نخوانده است؟ "چرا رفتی،چرا؟- من بی قرارم" که خیلی معروف شد؛یعنی آموزگاری پیدا نشد که گامی بیرون از کتاب درسی بگذارد و آن را بخواند و درباره ی این شعر فراگیر این شاعر و همکار بزرگ خود،سخنی بگوید؟ مگر بهبهانی سی سال آموزگار آموزش و پرورش نبوده است؟ دست کم تعلق خاطر صنفی،می توانست خود عاملی باشد. پس پیوند میان مدرسه و جامعه و زندگی در چیست و چگونه است و در کجا باید دیده شود؟

  پس از کلاس هم، ذهنم درگیر بود و به جاهای دیگر رفت. بی گمان بیشتر دانش آموزانی که در کلاس بودند در فضای مجازی،عضو شبکه های اینترنتی اند. این شبکه ها تا چه اندازه جدی اند و تا چه اندازه سرگرمی؟ و تا چه اندازه ارزش های انسانی و بزرگان کشور را فرآیاد جوانان می آورند؟  

http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=33&pageno=20

 

تعدیل یا افزایش نیرو در آموزش و پرورش

مهدی بهلولی،روزنامه گسترش صمت،2 شهریور 93

چندی پیش برای نام نویسی فرزندم به دبیرستانی رجوع کردم. دبیرستان چهار کلاس اول داشت. از مدیر دبیرستان پرسیدم کلاس های اول تان چند نفره است؟ گفت تاکنون 35 نفره،اما اگر همین جوری پیش برود تا 40 نفر هم افزایش می یابند. گفتم به نظرتان،آموزش در کلاس چهل نفره را می توان گفت آموزش کیفی؟ گفت ما به اداره اعلام کرده ایم که دیگر جا نداریم اما باز هم دانش آموز می فرستند. رفتم و نگاهی به کلاس ها انداختم. دیدم چهل نفر در این کلاس ها،یعنی در واقع،تا پای تخته سیاه نشستن دانش آموز. البته در مدرسه ای هم که خودم درس می دهم کمابیش وضع همین گونه است یعنی آمار بیشتر کلاس ها،از سی دانش آموز به بالاست. روشن است که این شرایط در منطقه های کم جمعیت ایران و بیشتر روستاها،فرق می کند و شمار دانش آموزان کلاس ها،کمتر است. در کل،اگر شمار دانش آموزان ایران را به شمار آموزگاران تقسیم کنیم به عددی نزدیک به 12 می رسیم. این عدد را چگونه باید تفسیر کرد؟ آیا با استناد به آن،می توان گفت شمار آموزگاران ایران،بالاست و باید به تعدیل نیرو دست بزینم؟

 از دید این نگارنده،اگر به دنبال آموزش و پرورش کیفی هستیم به هیچ رو نمی توان چنین سخنی گفت و چنین کاری کرد. البته در این که آموزگار و دیگر کارکنان آموزش و پرورش باید به درستی آموزش دیده باشند،شکی نیست اما با توجه به وضع جغرافیایی کشور و توزیع نامتعادل جمعیت- که دست کم در کوتاه و میان مدت نمی تواند دگرگون شود- کم کردن شمار آموزگاران،بیش از این که در راستای بهبود وضع آموزش و پرورش شمرده شود کاری در راستای صرفه جویی در بودجه های مالی ارزیابی می گردد . آموزش و پرورش ایران برای بهسازی،به نیروی بیشتر،البته کیفی،نیازمند است نه نیروی کمتر. در مدرسه های ایران،کتابخانه وجود ندارد و یا اگر هم هست کتابدار ندارند. در آموزش و پرورش کیفی،هر مدرسه باید کتابخانه ای مجهز و کتابداری آشنا و کاربلد داشته باشد. یکی از کاستی های نمایان مدرسه های کنونی ایران،کمبود مشاور توانمند و آگاه به آسیب های اجتماعی و روحی- روانی است. هم اکنون چندین سال است از دانش آموزان معتاد و آمار کمابیش بالای آنها سخن می رود. سیگار و قلیان کشیدن در میان دانش آموزان دبیرستانی،به ویژه پسر،روز به روز فراگیرتر می شود. برای مقابله با اینها،یکی از بایسته ها،وجود مشاوران آگاه است. اما هم اکنون اینچنین نیست و بیشتر مدرسه ها،به ساعت مشاوره بیشتر نیاز دارند. بگذریم از این که در برخی از کشورهای پیشرفته،در هر مدرسه،یک پرستار هم وجود دارد و حتی هر هفته،یک پزشک هم به مدرسه سر می زند و زمانی را به دانش آموزان اختصاص می دهد. و یا این که در کلاس های درس،بیش از یک آموزگار وجود دارد.

 آموزش و پرورش ایران،به تعدیل نیرو نیاز ندارد به نیروی بیشتر و کیفی نیاز دارد. در دولت دهم،سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی و از تولید ناخالص داخلی کاهش یافت و با انجام یک سری دگرگونی های صوری و شتاب زده بر آشفتگی و ناکارآمدی آن افزوده گشت. اما در دولت یازدهم،گویا قرار است با برنامه هایی همچون خصوصی سازی بیش از پیش آموزش و پرورش،رتبه بندی آموزگاران،و تعدیل نیرو،تا جایی که می توان از بودجه آموزش و پرورش کاست. ولی تا آنجا که این نگارنده می داند و تجربه های جهانی در کشورهای پیشرو آموزش و پرورش نشان می دهند راه بهسازی آموزش و پرورش هیچ کدام از اینها نیست. فرادستان آموزش و پرورش کشور،نباید اجازه دهند با نگاهی سطحی و اقتصادی به آموزش و پرورش نگریسته شود.

http://smtnews.ir/repository/19/17.pdf