یک فعال صنفی معلمان هشدار داد: افزایش هزینه خانواده‌ها در پی برچیده شدن تدریجی مدارس دولتی

                

مدارس دولتی با تداوم روند کنونی آرام آرام برچیده می‌شوند و مدارس هیات امنایی که مدعی‌اند مدارس بهتری هستند جایگزین آنان می‌شوند...

یک فعال صنفی معلمان معتقد است آموزش و پرورش دیگر دولتی نیست و معدود مدارس دولتی فعلی از کیفیت آموزشی پایینی برخوردارند.

«مهدی بهلولی» در این باره به ایلنا گفت: آموزش و پرورش می‌گوید سالانه بیش از یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان برای هر دانش آموز خرج می‌کند. این در حالی است که مدارس هیات امنایی نصف این مبلغ و مدارس غیرانتفاعی چندین برابر آن را از خانواده‌های دانش آموزان شهریه می‌گیرند.

وی با بیان اینکه آموزش و پرورش نیمه خصوصی شده است، افزود: مدارس دولتی با تداوم روند کنونی به تدریج برچیده می‌شوند و مدارس هیات امنایی که مدعی‌اند مدارس بهتری هستند جایگزین آنان می‌شوند، اما وقتی مدارس دولتی از بین بروند کیفیت مدارس خصوصی و نیمه خصوصی نیز کاهش می‌یابد.

به گفته بهلولی، وزارت آموزش و پرورش مدارس دولتی را‌‌ رها کرده است و می‌خواهد هزینه آموزش را از خانواده‌های دانش آموزان بگیرد.

وی تصریح کرد: تداوم این رویه با اصل ۳۰ قانون اساسی که بر آموزش رایگان تاکید دارد در تناقض است.

گفتنی است اصل ۳۰ قانون اساسی می‌گویـد: «دولت موظف است وسایل آموزش و پروش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل‌ تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان‌ گسترش دهد».

این فعال صنفی معلمان با اشاره به سکوت وزیر آموزش و پرورش درباره پرونده ناظم متهم به تجاوز، گفت: ابعاد این مساله واقعا برای ما مشخص نیست اما تا جایی که سابقه من اجازه می‌دهد چنین مسائلی از گذشته بوده اما شایع نیست.

بهلولی سکوت و نپرداختن به آزار جنسی دانش آموزان را نادرست دانست و افزود: اتفاقا باید در خصوص چنین مسائلی صحبت کرد تا با بررسی همه جوانب آن بتوانیم از وقوع مجددش جلوگیری کنیم.

وی در ادامه بیان کرد: آزار کودکان در مدارس در قالب فراگیرتری به عنوان استفاده ابزاری از دانش آموزان رایج است. در مدارس ایران به دانش آموزان به عنوان ابزار نگاه می‌شود. برخی مدیران دانش آموزان را جاسوس می‌بینند. برخی معلمان دانش آموزان را به عنوان کالا می‌بینند تا بتوانند او را به کلاس خصوصی ببرند و از وی پول بگیرند. بعضی‌ها هم پیدا می‌شوند که به دنبال سوء استفاده‌های جنسی هستند.

وی با اشاره به هشدار وزیر آموزش و پرورش نسبت به افزایش تعداد معلمان زن، تصریح کرد: در برخی مناطق ایران مثل سیستان و بلوچستان ۷۰ درصد معلم مرد و ۳۰ درصد معلم زن داریم، ولی در مناطق مرکزی ایران به ویژه پایتخت و شهرهای بزرگی مثل اصفهان بدلیل انتقال‌هایی که طی این سال‌ها به تبعیت از همسر انجام گرفته، شمار معلمان زن به بیش از ۷۰ درصد رسیده است.

این فعال صنفی معلمان در پایان اظهار کرد: برای حل این معضل باید در عرض چند سال و در دراز مدت برنامه ریزی شود تا این درصد‌ها به تناسب معقولی برسند.

1393-04-19, 10:40
کد خبر: 184739
سرویس:
کارگری

http://ilna.ir/news/news.cfm?id=184739

یگانه و بهترین ایده برای بهسازی آموزش و پرورش

                 

                                                استیو دنینگ *

                                       برگردان : مهدی بهلولی

                               تارنمای کانون صنفی معلمان ایران

 از من خواسته اند که از دید خودم "یگانه و بهترین ایده برای بهسازی آموزش و پرورش" را معرفی کنم. هنگامی که شما تنها یک شلیک دارید دوست دارید به یادماندنی ترین شلیک تان باشد. از این رو، من در اینجا- آنچنان که هر کسی اندیشه ای درخشان تر دارد- درخشان ترین ایده ام را به اشتراک می گذارم.

 مدل کارخانه ای مدیریت،ریشه ای ترین علت   

 برای تصمیم گیری درباره ی یگانه و بهترین ایده بهسازی آموزش و پرورش،باید بزرگترین دشواره ای را یافت که این سامانه هم اکنون با آن روبروست. از دید من،بزرگترین دشواره، دل بستن به مدل کارخانه ای مدیریت آموزش و پرورش و به کارگیری این مدل است. مدلی که در آن،هر چیزی برای سنجه پذیری [scalability] و کارایی "سامانه" برنامه ریزی می شود و دانش آموزان،آموزگاران،پدر- مادران،و مدیران،بایستی با آن هماهنگ گردند. "سامانه ای" که همواره با افزایش هزینه و کاهش کارایی،و دلسرد کردن یکسان دانش آموزان،آموزگاران و پدر- مادران،به پیش می رود.

 با فرض این که مدل کارخانه ای مدیریت،خیلی خوب کار نمی کند،حتی در کم شمار کارخانه هایی که هنوز در این کشور هستند- یا راستش را بخواهید در هر جای دیگر در محیط کار- پس به هیچ رو نباید از این که این مدل در آموزش و پرورش خوب کار نمی کند،شگفت زده شویم.[مترجم : گویا منظور نویسنده از "شمار کم کارخانه های کشور" اشاره به وضعیت کارخانه های آمریکاست و سنجش آنها با کارخانه های کشورهای دیگر همچون چین،که رو به افزونی و در حال به دست گرفتن بازارهای جهانی اند.] این فرض که سامانه ی آموزشی،آنچنان که پیداست،در دردسر می باشد ما را به این اندیشه میل می دهد که نیازمند "مدیریتی بهتر" یا "مدیریتی نیرومندتر" یا "مدیریتی خشن تر" هستیم؛ "مدیریتی" که مدل کارخانه ای مدیریت پنداشته می شود. این پندار،مدیریت از بالا به پایین و کنترل های سخت تر، و سیاست هویج و چماق بیشتر را درپی دارد. این پندار،چکش کاری آموزگارانی که کار نمی کنند و بیرون کردن سنگدلانه " آدم های به درد نخور" را در پی دارد. این اندیشه،البته در دل سیاست " مسابقه برای اول شدن" و "هیچ کودکی جا نماند" هم جای دارد.[مترجم : عنوان دو تا از سیاست های آموزش و پرورش آمریکا]

 این شیوه ها،به شیوه های شکست خورده در بخش خصوصی شناخته می شوند،از آن رو که کارکنان را دلسرد می کنند و توانایی شان را در عرضه قدرت تخیل و آفرینشگری محدود می نمایند. آدم ها را سرخورده می کنند و هر سازمانی که دل به آنها می بندد را نابود می سازند. پس چرا باید انتظار چیزی متفاوت از آنها را  در بخش آموزش داشته باشیم؟

 هنگامی که دشواره ها،پیش از هرچیز،با معرفی عمل "مدیریت" ریشه یابی شده باشد و پس از آن نوع "مدیریتی" جدی تر جست و جو شود،تنها به بدتر شدن اوضاع می انجامد. این کار،به عمل پزشکان قرون وسطا می ماند که تلاش می کردند بیماران را با حجامت با زالوها درمان کنند؛کاری که تنها حال بیماران را بدتر می کرد. نا- درخوری این شیوه ها،با دگرگونی ها در اقتصاد،افزون می شود. چندی پیش، ما توانستیم پیش بینی کنیم که چه کارها و پیشه هایی امکان دارد که در بزرگسالی کودکان در دسترش شان باشد. آموزش و پرورش در این که بچه ها،چه چیزی را  باید بخوانند تا برای زندگی آماده شان کند،تنها می تواند چیز اندکی به آنان بگوید. اندک و نه بیشتر. ما به هیچ رو نمی دانیم که در یک دوره بیست ساله چه پیشه هایی وجود خواهند داشت. امروزه،جدا از مهارت های بنیادینی همچون خواندن،نوشتن، ریاضی، اندیشیدن، خیال ورزی و آفرینشگری،ما نمی توانیم بدانیم چه دانش یا مهارت هایی به کار بچه های کنونی،به هنگام بزرگی،خواهند آمد.

یگانه و بهترین ایده برای بهسازی آموزش و پرورش

با آنچه که در بالا آمد،باور من این است که یگانه و مهم ترین ایده برای بهسازی آموزش و پرورش،با دگرگونی در هدف در پیوند است. هدف باید از ساختن سامانه ای که برنامه درسی را به شیوه ای کارآمدتر به بچه ها آموزش می دهد به ساختن سامانه ای کارا تر با الهام گرفتن از یادگیری همه- عمر در دانش آموزان،تغییر کند تا آنان بتوانند در یک اقتصاد به شتاب دگرگون شونده،زندگی پربار و زایایی داشته باشند.

 جنبه های نهفته پذیرش دگرگونی در هدف

این کار،هدف به جلو بردن سامانه برای خود سامانه ("شما می خوانید آنچه که ما به شما می گوییم بخوانید،آن هنگام که ما می گوییم، و به آن روشی که ما می گوییم، و در مکانی که ما تعیین می کنیم") را به  تمرکز بر هدف بنیادی یادگیری ("هدف ما باید به دانش آموزان مان الهام بخشد تا یادگیرندگانی همه – عمر و با عشق به یادگیری شوند تا این که بتوانند هر آن چیزی را یادگیرند که باید یاد گیرند") دگرگون می سازد. همه ی بخش های آموزش و پرورش- آموزگاران،مدیران،اتحادیه ها،پدر- مادران و دانش آموزان- بایستی پذیرای این هدف تازه گردند.

 هنگامی که ما این هدف را می پذیریم می توانیم ببینیم که بسیاری چیزها برای رسیدن به آن باید دگرگون شوند. ما همچنین درمی یابیم که مهم ترین اندیشه های برجسته "بهسازی های" کنونی این سامانه،می توانند در معنای واقعی شان،همچون برنامه و کارهایی نگریسته شوند که در عمل،کارها را بدتر می سازند.

 شماری از جنبه های نهفته ای که این رویکرد دربردارد :

1.      نقش آموزگاران و پدر- مادران :  آموزش و پرورش باید از دستگاه منتقل کننده بسته ایستایی از دانش،به دستگاه منتقل کننده هدف پویای توانمندسازی دانش آموزان برای پدید آوردن دانش و به کار بستن مهارت ها در موقعیت های تازه،دگرگون گردد- بدون این نگرانی که این رهیافت،به چه خواهد انجامید. در جهان کنونی،آموزش دادن با روش انتقال اطلاعات،به خوبی،عمل نخواهد کرد. در رویکرد تازه،آموزگاران (و پدر- مادران) تبدیل به کسانی می شوند که دانش آموزان را برای یادگیری توانمند می سازند و به  آنان الهام می بخشند تا توان ها و استعدادهای شان جرقه بزند.

2.       نقش مدیران : مدیران باید درک کنند که مدیریت آموزگاران با کنترل سلسله مراتبی سنتی و با یاری سیاست هویچ و چماق،کار را از آنچه که در صنعت می گذرد بهتر نخواهد ساخت. اگر آموزگاران،خودشان شوق کاری نداشته باشند،دور از ذهن است که بتوانند الهام بخش دانش آموزان شان گردند. نقش مدیران باید از "کنترل کننده"بودن به "زمینه ساز" بودن،دگرگون شود تا توان و استعدادهای آموزگاران را آزاد سازند و مانع هایی را حذف کنند که در کارشان با آن برخورد می کنند.

3.       نقش آزمون ها : به جای این که آموزگار یا مدیر،به داوری پیشرفت بپردازند سنجه های روشنی هست که هم دانش آموزان و هم آموزگاران،خودشان می توانند دریابند که (در زمان خودش) دارند چگونه عمل می کنند؛ و بنابراین یادمی گیرند چگونه پیشرفت کنند. 

4.      پاسداری از قانون گودهارت (Goodhart´s low )[مترجم : قانونی به نام چارلز گودهارت،که یک بانک دار بوده . نویسنده در همین بند،آن را آورده است.] : تمرکز کنونی بر آزمون ها،رو به این داشته که نتیجه های آزمونی را به عنوان هدف سامانه به شمار آرد به جای این آنها را یک پیمانه و سنج بگیرد. دگرگونی در هدف،یعنی دریافتن این مسآله که آزمون تنها یک سنج است. به کارگیری آزمون ها به عنوان هدف،قانون گودهارت را نادیده می گیرد : هنگامی که اندازه گیری هدف شود از این که اندازه گیری کارآمدی باشد،می افتد.  

5.      شیوه ی پاسخگویی : به جای اندازه گیری پیشرفت از رهگذر آزمون های بالا به پایین و بروکراسی،سامانه آموزشی باید به روشی پویا،با یادگیری خود گردان دانش آموزان، در پیوند باشد. آموزش و پرورش باید از پاسخگویی با استفاده از برنامه ها،آیین نامه ها،فرآیندها و گزارش های جزیی- که هم هدف و هم ابزار رسیدن به آن را به طور دقیق روشن می سازند-  دست بکشد. در عوض به "پیوندسازی پویا" نیازمند است. بدین معنا که : الف) کار در دوره های کوتاه انجام پذیرد؛ ب) آموزگار هدف های یادگیری دوره را تنظیم سازد؛ پ) تصمیم ها درباره ی شیوه ای که یادگیری باید رخ دهد بر عهده دانش آموزان باشد؛ ت) فرآیند بر حسب پرسش هایی اندازه گیری شود که دانش آموزان توانا به پرسیدن آنها می شوند نه تنها پاسخ هایی که آنها می توانند طوطی وار بازگو کنند؛ ث) دانش آموزان بایستی بتوانند خودشان پیشرفت شان را اندازه بگیرند- آنها وابسته به آزمون های آموزگاران نیستند. (ابزار ارزشیابی ELLI رویکرد امیدوارکننده ای به انجام این ارزشیابی هدف ها دارد.)

6.      دگرگونی ارتباط ها از فرمان روایی به گفت و گو : یعنی دگرگونی ارتباط های از بالا به پایین ( "فرزانه فرمانروا") که اغلب از شیوه نامه های سلسله مراتبی تشکیل می شوند،به گفت و گوهای هم تراز ("راهنمایی حاشیه ای") که به دانش آموزان در کشف منابع تازه،راه حل ها،و آفریدن بنینشی تازه،کمک می کند.

7.      برنامه کاری تحقق پذیر : برخلاف بسیاری از ایده های دیگر که هم اکنون در آموزش و پرورش دنبال می شوند، دگرگونی در هدف،نیازمند سال ها پژوهش،یا جمعیت مشاوران،یا بودجه هنگفت نیست. این کار درگیر از نو ساختن چرخ نمی شود. هزاران مدرسه مونته سوری،سال ها در این مسیر رفته اند،با دستآوردهای درخشان. [مترجم : مدرسه های مونته سوری، Montessori schools ، مدرسه هایی خاص هستند که برای دانش آموزان آزادی و اختیارهای ویژه ای در نظر می گیرند. این مدرسه ها را نخستین بار، ماریا مونته سوری،فیزیک دان ایتالیایی راه اندازی نمود.]

8.      از بروندادها به برآمدها : البته جنبه نهفته در دگرگونی در هدف،دگرگونی ضمنی از تحویل بروندادها( شمار دانش آموزانی که آزمون های استاندارد را پشت سر می گذرانند) به برآمدها (بر حسب آنچه دانش آموزان به عنوان نتیجه آموزش شان توانا به انجام آن می شوند) را هم دربرمی گیرد. در اصل،این کار دگرگونی از تمرکز بر چیزها به تمرکز بر انسان ها، و هدف راستین آموزش و پرورش است.       

*استیو دنینگ، نویسنده شماری از کتاب های مدیریتی است. برای نمونه کتاب " راهنمایی برای رهبری مدیریت رادیکال" که در سال 2010 منتشر شد. دنینگ،به مدت چهار سال(2000-1996) مدیر بخش مدیریت دانش در بانک جهانی بوده است.  

http://moaleman.org/reports-interviews/item/314-behsazi-amoozesh.html

آدرس متن انگلیسی :

http://www.forbes.com/sites/stevedenning/2011/09/01/the-single-best-idea-for-reforming-k-12-education

       

خود- یادگیری

       

                              مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر ۱۷ تیر 93

"سقراط هم همین طور بود. تنها چیزی که می دانست این بود که هیچ چیز نمی داند. و با این حال داناترین آدم آتن بود.

 مادر کاملا گیج و سر در گم شده بود. بالاخره گفت : این چیزها رو توی مدرسه یاد گرفته ای؟

"سوفی" گفت آنجا هیچ چیز یاد نمی گیریم ... فرق بزرگ معلم ها با فیلسوف های واقعی این است که معلم های مدرسه فکر می کنند چیزهای زیادی می دانند و همیشه سعی می کنند به زور دانسته هایشان را توی ذهن شاگردها فرو کنند. "

 خانواده های زیادی هستند که دوست دارند بچه های شان درس بخوانند،به دانشگاه بروند،و مدرک بالای دانشگاهی بگیرند. البته این آرزو،امروزه چندان دست نیافتنی نیست. با حذف مردودی در آموزش و پرورش،و گسترش دانشگاه های گوناگون،روز به روز هم آسان تر می شود. اما برخی بحق،انتظار بیشتری دارند. دوست دارند بچه هایشان تنها مدرک نگیرند، "باسواد" و فهمیده هم بشوند،و به زندگی نگاهی "سنجشگرانه" (انتقادی critical) داشته باشند. برخی از دانش آموز/ دانشجویان هم چنین خواست و هدفی دارند و به همین خاطر درس می خوانند. اما گویا باید پذیرفت که از رهگذر آموزش های رسمی و آکادمیک کنونی،چنین چیزی،اگر نگوییم ناشدنی،بلکه بسیار دشوار است. چندی پیش با راننده ای صحبت می کردم که شماری از استادان یکی از دانشگاه ها را اینور آنور می برد. از زبان برخی از آنها می گفت که ما شده ایم عاملان صدور مدرک،و نه تنها دانشجویان بلکه حتی خودمان هم،به بطن آنچه که آموزش می دهیم،آگاهی ژرفی نداریم و فرصت پژوهش درست و حسابی هم نداریم. می گفت بیشتر استادانی که من با آنها سر و کار دارم بیش از هر چیز،دل نگران طلب شان از دانشگاه هستند و از حقوق ناچیزشان گله دارند.

 باری،در چنین فضایی،گویا بایستی به آموزش های شخصی پناه برد و بر نقش فزون یافته خانواده ها انگشت گذاشت. سخن اصلی من این است که اگر خانواده ای،فرزندی درس خوان و کتاب خوان دارد،باید خودش دست به کار شود و با تهیه ابزار لازم ِ پرورش ذهن سنجشگر،از فرزندش،شهروندی نقاد بار آورد و نگذارد که بچه اش در سامانه های آموزشی،در بهترین حالت،به دانش آموخته و شهروندی حرف شنو تبدیل شود که نمی تواند پا از سپهر اندیشه چیره بر اجتماع بیرون بگذارد. خواهید پرسید که اگر فرزندش کتاب خوان نبود چه؟ راستش راهکاری نمی شناسم و چندان امیدی هم به او ندارم؛اگر تنها درس خوان باشد و کتاب خوان هم نباشد نیز همچنین.

 باری برگردیم به "سوفی". سوفی،نام دختری چهارده ساله است که دوره ای ویژه از تاریخ و آموزه های بنیادین فلسفه را پشت سر می نهد و درمی یابد که پرسش های آسان زندگی،پاسخ های دشوار دارند. "دنیای سوفی" بی گمان از بهترین کتاب ها،برای کودک کتاب خوانی است که می خواهد به زندگی ژرف بنگرد و اسیر روزمرگی و سطحی اندیشی نگردد.   

http://www.shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=325&dn=3&pid=20&rnd=Z2HvM6&p=&y=93&m=04&d=17     

 

ادامه واکنش‌ها به آزار چند دانش‌آموز

                      

                      بنفشه رنجی،روزنامه ی آرمان،17 تیرماه 93

 به‌تازگی اخباری در رابطه با کودک‌آزاری‌ها در برخی مدارس منتشر می‌شود اما، جرقه ابراز چنین مسائلی از جانب خانواده‌ها از آنجا زده شد که مردی که برای اطلاع از تغییر رفتار فرزندش با او صحبت می‌کند، متوجه می‌شود که کودک از سوی ناظم مدرسه مورد آزار و اذیت قرار گرفته است و با مراجعه به پلیس آگاهی طرح شکایت می‌کند. ماجرا به همین جا ختم نشد و پس از تحقیقات مشخص شد که این ناظم چندین دانش‌آموز  8 تا 11 ساله را مورد آزار قرار داده است. پس از آن حمیدرضا کفاش، معاون پرورشی و فرهنگی وزیر آموزش ‌و پرورش در رابطه با اطلاع‌رسانی در این زمینه گفت: این موضوع را به‌عنوان یک پدیده اجتماعی نمی‌بینم و آن را یک پدیده موردی می‌دانم. با اینکه برای مثال در کشورهای غربی اتفاقات اینچنینی خیلی بیشتر از ایران است، باز هم فضای روانی برای آن راه نمی‌اندازند و بیشتر مراقبت می‌کنند. همچنین، پس از آن در گزارش دیگری آمد که معلم ورزش مدرسه‌ای در جنوب تهران با شکایت 14دانش‌آموز به‌اتهام کودک‌آزاری و سوءاستفاده از دانش‌آموزان به دستور قضات دادگاه کیفری‌ استان تهران بازداشت شد. در این میان، این سوال پیش می‌آید که آیا مراجعه خانواده‌های دیگر برای طرح شکایت از افرادی که فرزندانشان را مورد آزار قرار داده‌اند تا چه اندازه حاصل اطلاع‌رسانی در این زمینه بوده است؛ اطلاع‌رسانی که واکنش دادگستری تهران را به دنبال داشته است. 

 سیاست دستگاه قضایی برخورد قاطع است 

رئیس‌کل دادگستری استان تهران با تاکید بر اینکه سیاست دستگاه قضایی در پرونده‌های غیراخلاقی و منافی عفت برخورد قاطع و مجازات مرتکبان این گونه جرایم است، گفت: اصل بر عدم اطلاع‌رسانی در این پرونده‌هاست. غلامحسین اسماعیلی در رابطه با پرونده آزار و اذیت چند دانش‌آموز توسط ناظم در یکی از مدارس پسرانه تهران، اظهار کرد: قرار بر این است که در پرونده‌های مربوط به منافی عفت، اطلاع‌رسانی نشود. او تاکید کرد:   سیاست قوه قضاییه و سیاست دینی ما، رسیدگی و مجازات مجرم در این پرونده‌هاست اما، تبیین این موضوع خود اشاعه منکرات را به دنبال دارد بنابراین، موضع ما در رسیدگی به این پرونده‌ها روشن است و حتی صراحت داریم که اگر چنین پرونده‌هایی در دادگاه مطرح شد دادگاه باید غیرعلنی برگزار شود. ایسنا نوشت؛ اسماعیلی افزود: در پرونده‌های غیراخلاقی و منافی عفت به ویژه در جایی که شاکی خصوصی وجود دارد سیاست دستگاه قضایی برخورد قاطع با مرتکبین این جرایم است و هیچ گونه مماشاتی در برخورد با آنها نداشته و نخواهیم کرد و هیچ ابایی هم نداریم.

 نامه به رئیس‌جمهور

همچنین، به دنبال خبر آزار  کودکان، انجمن حمایت از حقوق کودکان در نامه‌ای سرگشاده به دکتر حسن روحانی درباره آزار دانش‌آموزان هشدار داد. در ابتدای این نامه آمده است: دردناک‌تر از اصل خبر، واکنش وزارت آموزش و پرورش به این مساله بود. معاون پرورشی وزیر آموزش و پرورش با بیان اینکه بشر است دیگر. در زمان معصوم هم خطا وجود داشته است، سعی در عادی نشان دادن این جنایت نمودند. آموزش و پرورش به جای کتمان آسیب‌های اجتماعی و اقدام نمایشی شکایت از ناظم مدرسه، باید به وظیفه خود در زمینه آموزش معلمان و دانش‌آموزان و پیشگیری از بروز این گونه ناهنجاری‌ها عمل کند. انجمن حمایت از حقوق کودکان با ابراز همدردی با خانواده‌های این کودکان خواستار واکنش سریع و قاطع رئیس‌جمهور برای تغییر رویه وزارت آموزش و پرورش در راستای پیشگیری و به حداقل رساندن مشکلات مشابه در آینده و رسیدگی فوری و عادلانه قضایی به اتهامات متجاوز اخیر شد.  

 به برچسب‌زنی عادت داریم

در این زمینه یک عضو کانون صنفی معلمان ایران در گفت‌و‌گو با آرمان می‌گوید: اگر جامعه را یک اندام و بدنه هماهنگ در نظر بگیریم، این اتفاقات زخم‌هایی است که اندام جامعه را به درد می‌آورد و این درد باعث می‌شود از اتفاقات مشابه پیشگیری کنیم. محمدرضا نیک‌نژاد اطلاع‌رسانی شفاف در این زمینه را وظیفه رسانه‌ها می‌داند و می‌افزاید: موقعیت جامعه ما در بسیاری موارد اجازه نمی‌دهد که ایرادات و مشکلات باز شود. به گفته او، اطلاع‌رسانی در رابطه با آموزش و پرورش باید از درون مدارس و با مجوز باشد، خبرنگاری هم اگر قرار است به مدارس بیاید باید مجوز صادر شود بنابراین، سازوکار به‌گونه‌ای است که محتاطانه عمل می‌شود. نیک‌نژاد ادامه می‌دهد: زمانی ممکن است مسائل سازمانی در آموزش و پرورش رخ دهد یا حقوق چند دانش‌آموز برای مثال در رابطه با نمره آنها خدشه دار شود اما، این اتفاق وجدان عمومی را تحت تاثیر قرار داد. عضو کانون صنفی معلمان معتقد است که خطرات در رابطه با برخی مسائل بیشتر است و چشم‌پوشی نیز آن را گسترش می‌دهد. او با تاکید بر ضرورت اطلاع‌رسانی در این زمینه، بیان می‌کند: آنهایی که دغدغه‌شان اطلاع‌رسانی است باید به چند مساله توجه داشته باشند. نیک‌نژاد تصریح می‌کند: خانواده و خود قربانیان باید در نظر گرفته شوند چرا که دید و نگاه جامعه نسبت به این کودکان ممکن است برای آنها مشکل ایجاد کند و به آنها برچسب بزنند. عضو کانون صنفی ملعمان ایران بعد دیگر اطلاع‌رسانی را مربوط به بدنه کلی آموزش و پرورش می‌داند و اضافه می‌کند: با تجربه‌ای که دارم موارد چنین اتفاقی در آموزش و پرورش بسیار کم است اما، ممکن است دید مردم چنین باشد که همه معلمان را اینطور ببینند. به گفته او، جامعه ممکن است به بدنه آموزش و پرورش و نیروها برچسب بزند بنابراین، بهتر است دست به عصا و تخصصی‌تر در این زمینه اطلاع‌رسانی شود. او همچنین معتقد است که ما عادت داریم مسائل را گسترش دهیم و اگر اتفاقی می‌افتد آن را تعمیم دهیم و برچسب‌زنی کنیم.

 واکسینه شدن با اطلاع‌رسانی

عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان نیز در گفت‌وگو با آرمان آگاهی یافتن از شرایط را نوعی واکسینه شدن می‌داند و می‌گوید: آنچه مسلم است هنگامی که نسبت به موضوعی آگاهی وجود دارد، افراد می‌توانند در رابطه با آن اتفاق تحلیل کنند و داستان را چندجانبه ببینند. به گفته لیلا ارشد هنگامی که اطلاع‌رسانی و به تبع آن آگاهی نباشد وقتی خانواده‌ای آثاری را در بدن کودک خود می‌بیند نمی تواند دلیل آن را پیدا کند و فکر می‌کند آثار یک ضربه معمولی است. او با تاکید بر اینکه اطلاع‌رسانی هم به خانواده و هم به کودک کمک می‌کند، عنوان می‌کند: اگر آگاهی داده نشود، دست خاطیان برای تکرار چنین رفتارهایی باز می‌ماند. این مددکار اجتماعی ادامه می‌دهد: اگر کودکان حوزه‌های خصوصی بدن خود را بشناسند، می‌توانند درک کنند چه زمانی به آنها دست درازی می‌شود، در واقع با اطلاع‌رسانی کودکان را در مقابل این خشونت‌ها ایمن می‌کنیم. ارشد معتقد است که مدیر مدرسه یا مشاور به کودکان باید بگوید اگر احساس کردید کار غیرمتعارف انجام می‌شود، آن را اطلاع دهید و نگران نباشید. اما، اگر پنهان‌کاری صورت گیرد، آسیب‌های جدی به همراه خواهد داشت. 

http://armandaily.ir/?News_Id=82578

هنر از شما انسانی ژرف می سازد

                

                                  بریان کیسیدا،جی گرین،و دانیل برون*

                                          برگردان : مهدی بهلولی

                                  تارنمای کانون صنفی معلمان ایران

  به نزد بسیاری از دلبستگان به آموزش و پرورش،هنر،داروی همه ی دردهاست : نمره های آزمونی را بالا می برد، مسئولیت اجتماعی را پدید می آورد،و ناکامی در مدرسه را وارونه می سازد. با این رو،بیشتر شواهد پشتیبانگر، کاری بیشتر از اثبات همبستگی میان هنرها و دستآوردهایی ویژه را نشان نمی دهند. اما پژوهشی که پیوند علت و معمولی میان این دو را اثبات کند در عمل به دست نیامده است. اما چند سال پیش،هنگامی که موزه بریج کریستال هنر آمریکایی در بن توویل،ارک،راه اندازی شد،ما فرصتی کمیاب بدست آوردیم تا چنین پیوندی را کند و کاو کنیم. به یاری پژوهشی با گزینش با قرعه کشی و با شمار زیادی بازدیدهای مدرسه ای از موزه،ما توانستیم روشن کنیم که در حقیقت،پیوندهای علت و معلولی سفت و سختی میان آموزش هنرها و طیفی از دستآوردهای خوب و پسندیده وجود دارد.

 دانش آموزانی که با قرعه کشی برای بازید از موزه در گردشی علمی برگزیده شدند از خود مهارت های نیرومندتر سنجشگرانه اندیشی،سطح بالاتر بردباری اجتماعی،و همدلی بیشتر تاریخی نشان دادند. افزون بر این،به موزه های هنری و بنیادهای فرهنگی علاقمند شدند.

 موزه کریستال بریج- که در نوامبر 2011 گشوده شد- را آلیس والتون،دختر سام والتون،پایه گذار والمارت،بنیاد نهاد.      دارای ساختمانی باشکوه،با 50 هزار فوت مربع فضای نمایشگاه و با  دهش[هدیه،وقف] بیش از 800 میلیون دلار. به پاس دهش سخاوتمندانه خصوصی،موزه برنامه ای دارد که به گروه های مدرسه ای اجازه می دهد تا بدون هیچ هزینه ای از دانش آموز یا از مدرسه،از آن بازدید نمایند.

 پیش از راه اندازی، ما با بخش آموزش و پرورش موزه،تماس برقرار کردیم. آنها دریافتند که گشودن یک موزه بزرگ در منطقه ای که هرگز پیش از آن موزه ای نداشته،رویدادی کمیاب است که نیاز به پژوهش دارد. آنها همچنین با دشواره ای روبرو شده بودند. به دلیل بازدیدهای مدرسه ای که رایگان اعلام شده بود – در منطقه ای که بیشتر بچه های آن،پیشینه بسیار کمی از حضور در مکان های فرهنگی داشتند- درخواست برای بازدید از مکان های در دسترس،خیلی فراتر رفته بود. موزه،تنها در سال نخست،از 525 گروه مدرسه ای،با بیش از 38000 دانش آموز،درخواست بازدید دریافت نمود.

 ما به عنوان اندیشه ورانی اجتماعی،دقیق می دانستیم که چگونه  این دشواره را حل کنیم. به همکاری با موزه رفتیم و یک قرعه کشی راه انداختیم تا از همه مکان های در دسترس بهره بگیریم. با قرعه کشی،برای بازدیدهای مدرسه ای،تعیین وقت کردیم. توانستیم تا مکان ها را منصفانه تقسیم کنیم. با چنین کاری،آزمایشی واقعی شکل گرفت تا اثرات بازدید موزه بر دانش آموزان را بررسی کنیم. ما نتیجه های این آزمایش را در نشریه های "آموزش و پرورش آینده" و "پژوهشگر آموزشی" منتشر کردیم.

 در طول سال تحصیلی بعد،نزدیک به 11000 دانش آموز و 500 آموزگار،در پژوهش ما شرکت کردند- کمابیش نیمی از کسانی که با قرعه کشی برای بازدید موزه برگزیده شدند. گروه های درخواست کننده ای که در بخت آزمایی برنده شدند،گروه درمان[ treatment group] را تشکیل دادند و آنهایی که فرصت بازدید زودهنگام را به دست نیاورند به عنوان گروه کنترل[control group] در نظر گرفته شدند.

 چند هفته پس از این که دانش آموزان گروه درمان از موزه بازدید کردند،ما به نظرسنجی از همه ی دانش آموزان پرداختیم. نظرسنجی،چندین موضوع را دربرمی گرفت که شناخت درباره ی هنر،میزان بردباری،همدردی تاریخی،و دلبستگی پایدار به بازدید از موزه های هنری و دیگر مکان های فرهنگی را ارزیابی می کرد. ما همچنین  از دانش آموزان درخواست کردیم تا جستاره[نوشته،مقاله،essay]ای بنویسند درباره ی یک اثر هنریی که به نزدشان ناآشناست.

 سپس این جستاره ها،با بهره گرفتن از برنامه ارزشیابی مهارت های سنجشگرانه اندیشی به رمز نوشته شد؛این  برنامه ی ارزشیابی را پژوهشگران شاغل در موزه ی ایزابل استیوارت گاردنر در بوستون ساخته اند. افزون بر این،ما مستقیم برآورد کردیم که آیا دانش آموزان،به احتمال زیاد،به عنوان یکی از دستآوردهای رفتن به اردو مدرسه ای،دوباره به موزه کریستال بریج برمی گردند یا نه. به دانش آموزانی که در این پژوهش شرکت کردند کوپنی داده شد تا با آن،خود و خانواده شان،برای ورود به بخش ویژه ای از موزه،آزاد باشند. کوپن ها رمزگذاری شد تا بتوانیم گروهی را تعیین کنیم که دانش آموزان به آن تعلق دارند. نتیجه این بود که دانش آموزان گروه درمان،نسبت به دانش آموزان گروه کنترل، 18 درصد بیشتر احتمال داشت تا در نمایشگاه حضور یابند.

 گذشته از این،بیشتر مزایایی که ما مشاهده کردیم،به گونه ای معنادار،برای دانش آموزان اقلیت،دانش آموزان از طبقه کم درآمد،و دانش آموزان از مدرسه های روستایی،بیشتر بود- اغلب دو تا سه برابر بیشتر نسبت به دانش آموزان سفید پوست،طبقه میانه،حومه شهری- شاید به خاطر این حقیقت که این بازدید،نخستین باری بود که از یک موزه هنری،انجام می گرفت. پژوهش بیشتری نیاز است تا روشن شود که چه چیزی،دقیق،در تجربه به موزه رفتن،پایداری دستآوردها را رقم می زند. ساختار بازدید،شمار بازیدکنندگان،و نوع هنر به نمایش درآمده،هر کدام تا چه اندازه اهمیت دارند؟

 اما بی گمان،ما می توانیم نتیجه بگیریم که بازدید از یک موزه هنری،گوناگونی ایده ها را جلوی دیدگان دانش آموزان می گذارد،چیزی که در آینده و با چشم اندازهای گوناگون و در شرایط انسانی با آن روبرو و دست به گریبان خواهند شد. گسترش دستیابی به هنر،چه از رهگذر برنامه های در مدرسه،و چه از رهگذر بازدید از موزه و نمایشگاه های منطقه ای، بایستی بخشی بنیادین از هر برنامه درسی مدرسه ای باشد.  

*بریان کیسیدا، عضو ارشد پژوهش،و جی گرین،استاد بهبود آموزش در دانشگاه آرکانساس می باشند. دانیل برون،عضو دوره دکترا،در بنیاد کیندر دانشگاه رایس است.

آدرس این متن در تارنمای کانون صنفی معلمان ایران :

http://moaleman.org/reports-interviews/item/300-art-student.html

آدرس متن انگلیسی :

http://www.nytimes.com/2013/11/24/opinion/sunday/art-makes-you-smart.html?_r=0

آموزش و پرورش و مدیریت کارخانه ای


مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،15 تیر 93

 اگر از هر یک از آموزگاران ایران بخواهیم که در کار خویش،پنج دشواری بزرگ  پیش روی شان را بنویسند بی گمان در میان نکته های مطرح شده، شمار بالایی از آنها،به مساله بی انگیزگی دانش آموزان اشاره خواهند کرد. این یک واقعیت است که در اغلب کلاس های مدرسه های سراسر کشور،شمار چشمگیری از دانش آموزان،بی انگیزه اند. سخنان آموزگاران در بیان دشواری های کاری خود اما،تنها در همین یک مورد مشترک خلاصه نمی شود و در واقع از دل آنها می توان همانندی های  زیادی بیرون کشید . ولی این،به معنای ریشه یابی یکسان از کاستی های آموزش و پرورش نیست. برخی آموزگاران،کمبودهای اقتصادی را بیشتر مقصر می دانند،برخی نقش مدیریت متمرکز را پررنگ تر می بینند،برخی القایی بودن زیاد از حد آموزش را علت این وضعیت می شمارند،و برخی هم،همه و مسائلی دیگر را. و همانگونه که از زبان اندیشه وران اجتماعی شنیده ایم هنگامی که ریشه یابی، متفاوت است روش های بهبود و بهسازی هم متفاوت می شوند. چندی پیش نوشته ای می خواندم از استیو دنینگ،که اندیشمندی در گستره مدیریت است و چهار سال هم در بانک جهانی،مشغول به کار بوده است. دنینگ،ریشه ی افت سامانه های آموزشی سراسر جهان را نگاه "کارخانه ای" به آموزش و پرورش می داند. در نگاه کارخانه ای، محصول و برونداد کارخانه از پیش روشن است، می دانیم که ورودی مان چیست و خروجی مان چه خواهد بود. سامانه ی آموزشی که به آموزش اینگونه بنگرد نیز می داند که چه کودکی را تحویل می گیرد و چه کسی را بیرون خواهد داد- دو فرضی که در جهان پیشرفته و دگرگون شونده کنونی،نادرست اند. از دل این مدیریت کارخانه ای،آموزشی بیرون می آید که سویه های اجباری و القایی بالایی دارد و افزون بر دانش آموز،انگیزه ی دیگر دست اندرکاران این گستره (مدیران،آموزگاران،و پدر- مادران) را از بین خواهد برد. از نگاه دنینگ،مدرسه بایستی شخص را برای موقعیت های نامشخص آینده پرورش دهد،از این رو باید از بسیاری از اجبارها دست بکشد و گزینه های بیشتری پیش روی دانش آموزان بگذارد.

 باری،با این ریشه یابی درخور درنگ دنینگ،راه انگیزه بخشیدن به دانش آموزان،گسترش گزینه های آنها در مدرسه است و هر چه بیشتر نزدیک کردن درس ها و درون مایه های آنها به آن چیزی است که هر کدامشان در بیرون از مدرسه برمی گزییند. فرادستان آموزشی،بد نیست نگاهی بیندازند به شمار دانش آموزانی که در بیرون از مدرسه،به ورزش می پردازند،و یا به انواع کلاس های آموزش هنر می روند. سپس میزان انگیزه و علاقه این دانش آموزان را در بیرون از مدرسه و در انجام این کارها،با درون مدرسه و درس خواندن بسنجند. روشن است که سامانه  آموزش و پرورش،هدف های خاص خود را هم دارد و دنبال می کند اما گویا نباید سراسر،دانش آموز و پسندهای او را هم فراموش کرد. انگیزه دانش آموز با افزایش گزینه هایش در مدرسه، فزونی می گیرد و دانش آموز امکان می یابد در گزینش آینده ی خویش،نقش بیشتری بازی کند. اینگونه انگیزه های درونی او افزایش می باید و به مدرسه علاقمند تر می گردد.  

 http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=636&pageno=5   

( این یادداشت با کمی حذف در روزنامه به چاپ رسید.)

       

 

دنبه های ارزشمند!


محمدرضا نیک نژاد،روزنامه شهروند،ص آخر، 15 تیر 93

بالا و پایین می‌پرد و دشمنان را یکی پس از دیگری شکست می‌دهد و در واپسین جهش، از تخت خوابش می‌افتد و رویای شیرینش به هم می‌ریزد! به باور پدر، سرنوشت او آشپزی و پی‌بردن به رازِ‌ آش خوشمزه است. اما آشپز‌زاده در پیچ و خم داستان، با آن‌که با فنون کونگ فو کمترین آشنایی را دارد با «تلاش» به جایگاه «جنگجوی اژد‌ها» برگزیده می‌شود و در پایان نیز شهر و همشهریان خویش را از دستِ دشمنی توانمند و چالاک می‌رهاند. کارتون «پاندای کونگ فو کار» از دریچه‌های گوناگون دارای نکته‌های ارزنده‌ای است. پاندای گنده و چاقالو، فیزیک بدنی درخوری برای چالاکی در فنون کونگ فو ندارد و از این رو همزمان، از سوی دوست و دشمن به ریشخند گرفته می‌شود و کارِ استاد بزرگ در برگزیدن او، بسیار شگفتی‌زا می‌نماید. چربی یا دنبه! انباشته‌شده روی شکم پاندا و البته شوخ‌طبعی ذاتی‌اش، همه را در برگزیدنش به دودلی می‌اندازد. اما در بخش پایانی و در هماوردی میان پاندا و دشمن افسانه‌ای‌اش، همین دنبه‌ها، او، شهر و همشهریانش را از بدی‌های اهریمن می‌رهاند و به همه نشان می‌دهد که او «مخصوص» است.   ضربه‌های سختِ هماورد پاندا، هر کسی را زمینگیر می‌کند. اما دنبه‌های پاندا ضربه‌های سهمگین را قِل قِلک مانند می‌کند و در پایان پاندا را پیروز.    کارتون‌هایی چنین ارزنده، پیرامونمان فراوان است، اما شوربختانه از پیام‌های درونی آنها برای خود و فرزندانمان بی‌خبریم. برای نمونه، ما به‌عنوان پدر و مادر و آموزگار، به این خو گرفته‌ایم که کودکان، جوانان و نوجوانان را با سنجه‌های شکل‌گرفته در اندیشه‌های خویش به داوری بنشینیم. بی‌خبر از آن‌که هر انسان، فرزند دوران خویش است و انسان‌ها در طیفی از توانایی‌ها و استعداد‌ها، گنجانده می‌شوند و مقایسه توانایی‌های آنها با خود و دیگران کاری بس نارواست. ما باید به نگریدن به نیمه ‌پر لیوان خو بگیریم. بزرگترین وظیفه پدر و مادر‌ها و سامانه آموزشی، برآوردِ داشته‌های تن و جان و اندیشه کودکان و نوجوانان است، تا از این رهگذر به توانایی‌های نهفته در آنها پی برد و در راستای شکوفایی‌شان گام برداشت.  حتی اگر این توانایی، توده دست‌وپا‌گیرِ چربی باشد! در سکانسی از کارتون، جنگجوی اژد‌ها برای رسیدن به واپسین گام رشد، باید طوماری افسانه‌ای را بخواند و با بهره‌گیری از راز نهفته در آن به جنگ اهریمن برود.  هنگامی که طومار اژد‌ها را می‌گشاید، چیزی جز تصویرِ خویش را در آن نمی‌یابد! بی‌گمان ارزنده‌ترین پیام کارتون آن است که راز نهفته در طومار، خودِ پانداست. در حقیقت راز نهفته در تک‌تک ما انسان‌ها، خودمان هستیم. بی‌گمان همه انسان‌ها پتانسیل قهرمان‌شدن را دارند و شاید هم همه به گونه‌ای در زندگی‌هایمان قهرمانیم یا می‌توانیم باشیم. از این‌رو باید به فرزندانمان یاری رسانیم، تا توانایی‌های نهفته در خویش را بازشناسند و باور کنند و آنها را بارور کنند. پاندا توانایی‌های خویش را شناخت و توانست از آنها بهره گیرد. اما آیا ما می‌توانیم کودکان و نوجوانانمان را یاری دهیم تا توانایی‌های نهفته در خویش را بشناسند و در آوردگاه زندگی، از آنها بهره گیرند و کامیاب شوند؟ آیا می‌توانیم به خود و فرزندانمان بیاموزانیم که هرکس در جهان «مخصوص» است زیرا به گفته پدر پاندا «برای مخصوص شدنِ یک چیز، کافی است که باور کنی آن چیز مخصوص است» از این‌رو بی‌گمان خود و دیگران را «جور دیگر باید دید».   

http://shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=223&dn=1&pid=20&rnd=am1UWT&p=&y=93&m=04&d=15

کیفیت تجربه


مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،14 تیر 93

چند روز پیش رفته بودم مدرسه،نمره های آزمون های خرداد را به مدیر تحویل دهم. یکی از مدیران گذشته منطقه و نیروی ستادی آموزش و پرورش،که چند سال پیش بازنشسته شده بود برای انجام کاری پیش مدیر آمد. پس از کمی احوال پرسی و از این ور و آن ور سخن گفتن،گفت که فلان رییس در آموزش و پرورش،چند ماه پیش به من زنگ زده و بسیار اصرار کرده که برگردم به آموزش و پرورش و کمک کار ایشان باشم. اما من پاسخ داده ام که از پنج شش سال پیش و از زمان بازنشستگی دارم کارهای ساخت و ساز ساختمان انجام می دهم و از فضای آموزش و پرورش دور افتاده ام. می گفت خیلی اصرار کرد اما نرفتم. همین جور هم که داشت صحبت می کرد دو سه تا بحث آموزشی به میان آمد که نشان می داد طرف بیش از این که نیرویی کیفی و فکری به حساب آید بیشتر مشغول کارهای اجرایی و مالی بوده و چندان با ریزه کاری های آموزشی و کارکردها و چالش های آن،آشنایی دقیقی ندارد. نمره ها را تحویل دادم و از دفتر مدیر بیرون آمدم. با خود فکر می کردم این بحث بهره گرفتن از نیروهای باتجربه و بازنشسته هم، بحث ساده و آسانی نیست و باریک اندیشی های خود را دارد. از یک سو نباید گذاشت که یک نیروی با تجربه و بازنشسته،سراسر کنار رود و با بریدن از گستره ی کاری خود،همه ی تجربه های ارزنده و مفید چند ساله اش را با خودش ببرد، اما از سوی دیگر هم،تجربه و بازنشستگی نباید امتیازی ویژه به شمار آید آن گونه که چون طرف چند سالی در سازمانی بوده و دوست و آشنای زیادی در آنجا دارد با وجود بی انگیزگی و خستگی و بریدگی،دوباره باید برگردد و جای نیروهای جوان را بگیرد که چه بسا از توان و نوآوری بیشتری برخوردار باشند. نام این کار را هم بگذاریم "استفاده از تجربه".

 باری،چندی پیش گزارشی می خواندم از یکی از واپسین پژوهش هایی که در زمینه ی آموزش انجام گرفته و در آن ادعا شده بود که در کار آموزش،تنها پنج سال نخست کاری،کافی است تا آموزگار به تجربه های بایسته دست یابد و سال های دیگر،برای او چندان چیز تازه ای دربرنخواهد داشت. نمی خواهم این سخن را مطلق کنم و فراگیری بخشم اما همین که دولت ها هم هر چهار پنج سال یک بار،دگرگون می شوند خود می تواند نشانه ای باشد بر درستی این سخن. به هر رو بهتر است درباره ی بهره گرفتن یا نگرفتن از نیروهای بازنشسته،حکم کلی صادر نکرد و درباره هر شخص،جداگانه به کیفیت تجربه و نیروی اندیشه و انگیزه کاری کنونی اش درنگریست و سپس داوری نمود. البته این تنها در گستره دولت نیست و در سراسر پهنه اجتماع دیده می شود. برای نمونه در گستره جامعه مدنی، صدور حکم های کلی درباره ی نیروهای جوان و یا سالخورده،می تواند جمع را،یا از تجربه های ارزنده محروم سازد و یا از نیروهای جوان.  

  http://etemadnewspaper.ir/Released/93-04-14/93.htm#281402 

 

توسعه و شهروندان با سواد


محمدرضا نیک‌نژاد،روزنامه شهروند،14 تیر 93

امروزه به نمایه‌های توسعه یک کشور را نه پول و ذخیره‌های ارزی یا میزان سوخت‌های فسیلی و معادن فلزها و سنگ‌های بهادار و... بلکه سرمایه‌های انسانی آن کشور می‌دانند. جانمایه توسعه یک کشور، پرورش شهروندانی دانا و تواناست که با انگیزه و پشتکار به سوی شکوفایی و بهره‌برداری از پتانسیل‌های نهفته در آن پیش می‌روند و میهن خویش را در جهان پر رقابت و سرشار از هیاهوی کنونی به سوی برتری‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی به پیش می‌رانند. در دوران پیشرفت‌های سرسام‌آور رسانه‌ای و انفجار اطلاعات، بی‌گمان پیش‌شرط جامعه‌ای توسعه‌یافته، شهروندانی باسواد! است. اما باسواد و بیسواد یعنی چه و تفاوت این دو دسته شهروند در چیست؟ شمار بیسوادان در ایران را با چه سنجه‌ای می‌توان برآورد کرد؟ 

آمارهای گوناگونی درباره شمار بیسوادان منتشر می‌شود. جدای از این‌که این آمارها تا چه اندازه‌ای درست یا نادرست هستند، کار بدستان دولتی به‌گونه‌ای خوشبینانه روند از میان برداشتن بیسوادی و روش‌های به‌کار گرفته شده را رو به‌رشد و کامیاب می‌پندارند و از دیگر سو، منتقدان کارهای انجام گرفته در این زمینه را ناکافی و گاهی ناکارآمد و شکست خورده می‌دانند. شاید هم هر دو گروه یک چیز را از دو سوی مختلف دیده و به ارزیابی آن نشسته‌اند. برای سنجش و ارزیابی یک پدیده، نخست باید سنجه‌ای پذیرفتنی برای آن تعریف کرد تا از آشفتگی و سردرگمی و به بیراهه رفتن تحلیل‌ها و ارزیابی‌ها جلوگیری کرد. تعریف‌های گوناگونی از بیسوادی وجود دارد تا آن‌جا که گاهی شنیده می‌شود ناتوانی در بکارگیری رایانه و اینترنت یا ندانستن زبان و... هم سبب رانده شدن انسان به جمع بیسوادان می‌شود. برای جلوگیری از آشفتگی پیش گفته، تعریفی از سواد را که سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) ارایه داده است را با هم می‌خوانیم: «باسوادی توانایی شناخت، درک، تفسیر، ساخت، برقراری ارتباط و محاسبه در استفاده از مواد چاپ‌ شده و نوشته‌ شده مربوط به زمینه‌های گوناگون است. باسوادی زنجیره آموزشی را که توانایی رسیدن به اهداف، توسعه دانش و پتانسیل و شرکت کامل در جامعه‌ای بزرگتر را برای یک فرد فراهم می‌کند، دربردارد». بی‌گمان با پذیرش این تعریف بسیاری از باسوادان و حتی دانش‌آموختگان ما در جرگه بیسوادان قرار می‌گیرند. تجربه‌های شخصی، آمار آسیب‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خشونتگرایی، پایین بودن و ماندن کیفیت آمــوزشی، ناکارآمدی آموخته‌های آموزشی در زندگی‌های فردی و اجتماعی، ناهنجاری رفتــارهای فـردی و اجتماعی شهروندان و... حکایت از بیسوادی گروه بزرگی از ما دارد و از این رو نشان‌دهنده توسعه‌نیافتگی کشور است. برآورد یونسکو نشان می‌دهد که بیش از دوسوم جمعیت ۷۸۵ میلیونی بیسوادان جهان در ۸ کشور بنگلادش، چین، مصر، اتیوپی، هند، اندونزی، نیجریه و پاکستان زندگی می‌کنند و دو سوم کسانی هم که بیسواد به‌شمار می‌آیند، زنان هستند. بیسوادترین کشورهای جهان مالی، چاد، بورکینافاسو، گینه، نیجر، اتیوپی، سیرالئون، آفریقای مرکزی به اضافه افغانستان هستند. در این آمار شوربختانه ایران از میان ۱۷۸ کشور جهان در جایگاه صد و بیستم نشسته است. با نگاهی به این آمار پیوند ناگسستنی بیسوادی با توسعه‌نیافتگی را می‌توان دریافت و از آن‌جا شاید بتوان به دنبال چاره‌ای - دست‌کم در گستره آموزش - گشت. 

آمارهای دولتی در ایران از کامیابی نهادهای درگیر با مبارزه با بیسوادی خبر می‌دهند، اما این آمارها هیچ‌گاه پاسخگوی سواد از دیدگاه سازمان ملل نبوده و نگارنده هم از چند و چون کنش‌های این نهادها آگاهی ندارد و از این رو به این بخش ورودی نمی‌یابد. اما درباره دانش آموختگان بیسواد! سخن بسیار و نکته‌ها فراوان است. اگر از گرفتاری‌های اقتصادی و بودجه‌ای سامانه آموزش در کشور - که بی‌گمان سهم فراوانی در ناکارآمدی آن دارد - در گذریم، ساختار و زمینه‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری آموزش کارآمد و کیفی نیز، در آن دچار گرفتاری‌های ژرفی است. هدف‌های کلی و گیرافتاده در چنبره بخشنامه‌های اداری و سلیقه‌های مدیران ناآشنا با هدف‌ها و روش‌های آموزش و پرورش نوین، روش‌های واپسگرایانه آموزش، درونمایه‌های درسی دور از زندگی روزمره نوآموزان، نتیجه‌گرایی و نمره‌مداری ساختار آموزشی، بی‌انگیزگی آموزگاران و حس بیهودگی تلاش‌های آنها، فراوانی عنوان‌ها و درونمایه‌های درسی و در نتیجه خستگی‌زایی و گریزان کردن آموزگار و دانش‌آموز از محیط‌های آموزشی، مدرسه‌هایی خسته‌کننده و استرس‌زا و خالی از شادی و نشاط کودکی تا جوانی، ناسودمندی و ناکارآمدی مدرک تحصیلی پس از پایان دوران آموزش و... می‌تواند بخشی از زمینه‌های ناکارآمدی آموزش در کشور باشند. این زمینه‌ها سبب می‌شوند که اگرچه دانش‌آموز خواندن و نوشتن را فراگرفته است اما از سویی ماندگاری آموخته‌هایش از یک شب تا چند روز فراتر نمی‌رود و از سوی دیگر با الفبای زندگی اجتماعی چندان آشنا نیست و از راه‌های مختلف و بهانه‌های گوناگون هنجارهای اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و زیست‌محیطی را زیر پا می‌نهد و این‌گونه رفتارهای خویش را به آسانی توجیه می‌کند.

 شاید دگرگونی، کارآمدی و به روز کردن آموزش در کشور در کوتاه مدت انتظاری بی‌جا و بی‌بنیاد باشد، اما بی‌گمان جامعه و کشور نیازمند دگرگونی‌های ریشه‌ای در این زمینه است. در گام نخست اندیشمندان و کار به‌دستان آموزشی باید هدف‌های کلی آموزش را بر پایه حقوق انسانی و شهروندی دانش‌آموزان، سامان دهند و سپس با پژوهش و یاری از سامانه‌های کامیاب آموزشی در جهان و بومی‌سازی آنها، درونمایه‌ها و روش‌های دلچسب و برانگیزاننده را به سامانه آموزشی کشور وارد کنند. در جهان امروز دستیابی به داده‌های گوناگون به سختی فشار یک کلید است. پس در آموزش باید از گسترده‌گویی پرهیز و به سوی ژرفابخشی پیش رفت و گستردگی دانش را به یادگیرنده سپرد. از این‌رو می‌توان با کاهش عنوان‌ها و درونمایه‌های آموزشی، بر ژرفای آموخته‌ها افزود و با روش‌های نوین آموزش، زمیــنه پژوهشی‌کردن یادگیری را فراهم کرد تا از سویی از این رهگذر، مزه کشف و یادگیری را به دانش‌آموز چشاند و از سوی دیگر محیطی برای پرورش شهروندی اندیشمند و پژوهشگر را فراهم کرد تا در آینده سنجشگرانه‌اندیشی در جامعه رشد، گسترش یافته و نهادینه شود. با توجه به سن نوآموزان یکی از کارآترین کنش‌ها برای کارآمدی و ژرفابخشی به آموزش، گسترش شادی در محیط‌ها و فرآیندهای آموزشی است. بالا بردن سهم هنر در آموزش و برقراری کلاس‌های اختیاری برای آموزش و یادگیری هنرهای گوناگون و از آن میان موسیقی می‌تواند محیط‌های آموزشی را دلچسب‌تر و بی‌گمان در فرآوری تن و جان دانش‌آموزان کارگر افتد. بی‌گمان راه ساختن شهروندانی دانا، توانا و اندیشمند، وارد کردن رفتارهای شهروندی و آموزش درست آنهاست. نوآموز باید در مدرسه به گونه‌ای کارآ با کنش‌های شهروند شایسته آشنا شود و آموخته‌های خویش را نخست در خانه و مدرسه به کار برده، آسیب‌شناسی و سپس در جامعه پیاده کند. باشد که با این رویکردها آموزش کارآتر، شهروندان باسوادتر، جامعه بانشاط‌تر و کشور توسعه‌یافته‌تر شود.

http://shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=322&dn=0&pid=10&rnd=2Bv5Y3&p=&y=93&m=04&d=14

 

 

 


 

آموزش و پرورش توسعه


مهدی بهلولی،عضو انجمن کارشناسان آموزش و پرورش

روزنامه شهروند،14 تیر 93

این که در معنای سواد، سنجه هایی همچون چند کلاس نخست دبستان و یا آشنایی با رایانه را درنظر بگیریم کار چندان ثمربخشی نمی نماید. به ویژه در شرایط جهانی شدن،آنچه که در معنای سواد،مهم تر از سنجه هایی اینچنین صوری اند کیفیت آموزش و یادگیری است. سنجه های صوری،در راستای مدرک گرایی است که خود می تواند به گسترش "بی سوادی" بیشتر بینجامد. در ایران کنونی مدرک دار بی سواد کم نداریم. بایستی از سنجه های صوری دور شویم و به درون مایه و کیفیت آموزش بنگریم. کسی تعریف می کرد که چند سال پیش برای کار به یکی از کشورهای اروپایی رفته است. می گفت در آغاز استخدام،آزمونی از من گرفتند که انجام کاری عملی بود. هنگامی که به درستی انجام دادم پذیرفته شدم و با توجه به سطح مهارت و توانایی ام،حقوق ام را مشخص کردند،بی آنکه از من مدرکی تحصیلی بخواهند. اندیشه وران آموزش و پرورش توسعه (Development Education) و آموزش و پرورش برای توسعه پایدار (Education for sustainable development که به کوتاهی به آن ESD هم می گویند) نیز، بیش از تآکید روی سنجه های صوری،به کیفیت آموزش نظر دارند. برای نمونه داگلاس برن،یکی از همین اندیشه وران،در جستاری به نام " آموزش و پرورش توسعه در زمانه ی جهانی شدن" آموزش و پرورش توسعه را آموزشی می بیند که از رهگذر آن، مردم آن جامعه بتوانند به این کیفیت و ویژگی های دست یابند : "وضعیت شان را در بستر گسترده تری ببینند / میان رخدادهای بومی و جهانی پیوند بزنند / برای تفسیر رویدادهای اثرگذار بر زندگی هایشان،دانش و مهارت هایشان را پرورش دهند / ریشه های نابرابری،عدالت و همبستگی جهانی را دریابند / از تجربه های دیگر جاهای جهان بیاموزند / دلبستگی های مشترک را بشناسند و همبستگی با جامعه های گوناگون را گسترش دهند / با نژادپرستی و بیگانه هراسی،پیکار نمایند / افق دیدشان را گسترش دهند  و رشد شخصی شان را پی گیرند / با مشارکت در جامعه،جهان شان را دگرگون سازند."

 ناگفته پیداست که با سنجه های بالا، آموزش و پرورش کنونی ایران،آموزش و پرورش توسعه نیست. آموزش و پرورش ایران،حتی در انتقال مهارت ها هم،کامیاب نمی باشد تا چه رسد به پرورش سنجشگرانه اندیشی و افق باز جهانی. در زمانه جهانی شدن و انفجار دانش،کار آموزش و پرورش،انتقال داده نیست،پرورش انسان پژوهشگر است. کسی که برای تولید و زندگی پویا،ارزش قائل است و آموزش و یادگیری را تنها در محدوده ی تنگ مدرسه و دانشگاه،جست و جو نمی کند. دانش آموز آموزش و پرورش توسعه،یادگیرنده ی همه- عمر( life-long learner ) می شود نه کسی که تنها با مجموعه ای از اطلاعات آشنایی یافته است - اطلاعاتی که بسا در دوره ای کوتاه، بخش های چشمگیری از آنها دگرگون شوند- و کسی که توان اندیشیدن در شرایط تازه را ندارد. دانش آموز ما،کمتر لذت یادگیری راستین و نوآوری و نواندیشی را می چشد و به درون مایه ی کتاب های درسی،به سان حقیقت های همیشگی و پایدار می نگرد. چنین شخصی،در جامعه دگرگون شونده ی کنونی،انسانی کارآمد و آفرینشگر نخواهد شد و نمی تواند آنچنان در توسعه کشور نقش آفرین باشد. در آموزش و پرورش ما، سویه های القایی و یادگیری های طوطی وار،بر سویه های اندیشگی و سنجشگرانه،سخت،می چربد. اما باز از زبان داگلاس برن : " آموزش و پرورش توسعه،باید گستره ای از چشم اندازها و دیدگاه ها را به میان آورد. بدین معنا که از چشم انداز و نگرش گروه های اجتماعی و فرهنگی گوناگون در سراسر جهان پشتیبانی نماید،اما به گونه ای که گفت و گوها در چارچوبی سنجشگرانه انجام پذیرند. این کار بایستی به عنوان پیوند زدن میان امر محلی و امرجهانی در درون ارزش های پایه ی برابری،عدالت اجتماعی و حقوق بشر،فهمیده شود."

 ناگفته پیداست که در این دیدگاه،آموزش و پرورش توسعه،بیش از این که بعدی اقتصادی داشته باشد بعدی اندیشگی و فرهنگی دارد. البته کسانی که پیوند میان بازار کار و آموزش و پرورش توسعه را سفت و سخت تر می بینند هم، بیشتر بر دوره متوسطه نظر دارند و نه دبستان. یعنی در نگاه و نگرش آنها،آموزش و پرورش توسعه،آموزشی است که به ویژه در دبیرستان،با نگاه به بازار کار به پیش می رود و بیش از هر چیز،به دنبال مهارت آموزی به دانش آموزان است. اما همانگونه که در کتاب "آموزش و توسعه" آمده این نگرش پیامد چندان مثبتی نیافته است : "در اکثر کشورهای در حال توسعه،آموزش متوسطه همچون دروازه ای برای ورود به دنیای کار تلقی گردید،در حالی که توانایی دولت ها برای انطباق بین بازار کار و آموزش متوسطه روز به روز محدود تر شد. امروزه نیاز اولیه دستگاه بوروکراسی(دیوان سالاری) به نیروی دانش آموخته ی آموزش متوسطه اشباع شده است. در عین حال،یافته های پژوهشی سازمان های بین المللی،مانند بانک جهانی،نشان می دهند که بهتر است آموزش مهارت های تخصصی به کارفرمایان(استخدام کنندگان) واگذار شود و آموزش متوسطه قادر نیست که توانمندی مورد نیاز بنگاه های اقتصادی و سازمان های اداری را در افراد ایجاد کند. با عنایت به دلایل فوق،ایده ی آماده سازی نسل جوان برای ورود به دنیای کار از طریق آموزش های دوره ی متوسطه روز به روز اعتبار خود را از دست داده و این دوره ی آموزشی به منزله ی یک دوره ی عمومی ِ تکمیل کننده ی آموزش عمومی،بیش از پیش مورد استقبال و پذیرش همگان قرار می گیرد." (آموزش و توسعه،عباس معدن دار آرانی و محمد رضا سرکار آرانی،ص 194)

  در پایان بجاست که یادآور شویم تبدیل آموزش و پرورش کنونی ما به آموزش و پرورش توسعه،راهی دراز و پرپیچ و خم است. آموزش و پرورش و کارگزاران آن هم به تنهایی از عهده آن برنمی آیند. همتی ملی و فراگیر می خواهد که متآسفانه دیده نمی شود. شوربختانه در این فضا،حتی طرح های ارزشمندی هم که گهگاه در ایران پیاده می شود به دلیل فراهم نبودن بسترهای بایسته فرهنگی،اقتصادی و آموزشی آن،به بدتر شدن اوضاع می انجامد. چندی پیش یکی از همکاران فرهیخته دبستانی،تعریف می کرد که مادر یکی از دانش آموزان کلاس پنجم دبستان،در پایان سال به مدرسه آمد و گفت که می داند فرزندش،کم و کسری های درسی بسیار دارد،و درخواست تکرار پایه فرزندش را کرد. اما مدیر مدرسه به ایشان گفت که در این مدرسه تکرار پایه نداریم و اگر چنین درخواستی داری باید بچه ات را از این مدرسه به مدرسه ای دیگر ببری! باری،ارزشیابی توصیفی،که هم اکنون چند سال است در دبستان های ایران دارد انجام می گیرد در اصل روشی بهتر از ارزشیابی کمی است اما هم اکنون و در ایران به اینجا انجامیده که دانش آموز به کلاس پنجم می آید و پایه ای ترین مهارت های نوشتاری و محاسباتی را بلد نیست. آموزش و پرورش توسعه،آموزش و پرورش یادگیری و عشق به یادگیری است نه آموزش و پرورش مدرک گیری و عشق به مدرک!   

 http://shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=322&dn=0&pid=11&rnd=SpfW6W&p=&y=93&m=04&d=14