گزارش روزنامه آرمان،3 شهریور 92
نگین باقری: تابستان سال 90، دو ماه گذشته از اجرای طرح تعطیلی پنجشنبههای مقاطع ابتدایی، احمدینژاد گفت: «این هم طرح بسیار خوبی است اما چرا فقط مقاطع ابتدایی؟ چرا راهنمایی و دبیرستان را در این روز تعطیل نمیکنید؟ به اعتقاد من میتوان این طرح را برای تمامی مقاطع به اجرا درآورد». او درباره طرحی حرف میزد که در مدت کوتاهی در فروردینماه همان سال از سوی وزارت آموزش و پرورش تصویب و در یک هفته بعد اجرا شد. نه پایلوت و نه آزمایش؛ هیچکدام پیش از اجرای این طرح به کار گرفته نشدند تا به جای آن همه دانشآموزان مقطع ابتدایی نتیجه آزمایش این طرح را پس بدهند. تصمیمی که مستقیما کودکان 7 تا 13 ساله را دربر میگیرد و مخالفت کارشناسان زیادی را به همراه داشته به نظر میرسد که حداقل دانشآموزان و برخی از خانوادهها را راضی نگه داشته است. چنانکه نتایج سایت خبرآنلاین درسوالی درباره موافقت یا عدم موافقت برای تداوم تعطیلی پنجشنبهها حاکی از این است که 4/64 درصد از رایدهندگان با ادامه آن موافقند. درحالی که یک ماه دیگر مدرسهها باز میشوند و یک میلیون و 300 هزار اول دبستانی اولین دوره تحصیلیشان را سپری میکنند، هنوز خبری مبنی بر تغییر این مصوبه بخشنامه نشده است. پیش از انتخاب فانی به سرپرستی این وزارتخانه، وزیر پیشنهادی روحانی، نجفی درباره طرحهای وزارت آموزش و پرورش گفته بود که مصوبههای دو سال اخیر را بررسی میکند. او یکی از این مصوبهها را بررسی طرح تعطیلی پنجشنبهها عنوان کرده و گفته بود که برای سال تحصیلی جدید تغییری در برنامههای فعلی آموزشی ایجاد نمیشود.
پنجشنبههای سال تحصیلی 92-93 تعطیل است
واکنش وزارت آموزش و پرورش به انتقاداتی که پیش از این به این طرح وارد شده بود این بود که تعطیلی پنجشنبهها بخشی از سند تحول بنیادین بوده، شورایعالی آموزش و پرورش تصویب کرده و لذا قانونی است. اما مهدی بهلولی، کارشناس آموزش و پرورش میگوید: در سند تحول بنیادین چیزی به نام تعطیلی پنجشنبهها نیامده است. دراین سند موضوع ساماندهی زمان آموزش مطرح شده اما بهصورت صریح اشارهای به تعطیل شدن پنجشنبهها ندارد. لذا به نظر میرسد که این برداشت آقای حاجیبابایی بوده و میتواند تغییر کند. طوری که به نظر میرسد به احتمال زیاد این طرح در سال تحصیلی 93-94 عوض میشود چراکه پایه سستی دارد. وی درباره مشکلات این طرح میگوید: زمانی که خواستند این طرح را اجرا کنند یک هفته به شروع سال تحصیلی باقی مانده بود. طوری که مدرسهها دو برنامه درسی تنظیم کرده بودند؛ یکی در صورت تعطیلی و دیگری در صورت عدم تعطیلی پنجشنبهها. وضعیت معلمان هم مشخص نبود. هیچ آسیبشناسی از این طرح صورت نگرفت. برای همین درحال حاضر هم به نظر نمیرسد که اجرای این برنامه به صلاح باشد چراکه معلمان مجبورند که درسها را در چهار زنگ خلاصه کنند. خود آقای حاجیبابایی اول گفتند که پنجشنبهها روزی است که درآن میتوان به مسائل پرورشی، آشنایی با زلزله، مسائل شهروندی و آتشنشانی پرداخت اما با این حال کلا مدارس تعطیل شد. او اضافه میکند: مدرسههای کشور ما مکان مناسبی برای ارائه زنگ چهارم نیستند چراکه کیفیت آموزش را پایین میآورند. کلاسها برای دانشآموزان بعضا خستهکننده است. در کشورهایی که مدارس آن مجهزند، دانشآموز میتواند تا ساعت 5 مدرسه برود. این مدارس وسایل استراحت، تفریح و آموزشی مناسبی دارد اما زنگ چهارم در مدارس ما زنگ مردهای است. بهلولی اعتقاد دارد که درحال حاضر پیش از اتخاذ هر تصمیمی باید مطالعه پِژوهشی بر کیفیت این طرح انجام شود. چراکه به عقیده او طیف خانوادههای فقیر بیشتر از این طرح آسیب دیدهاند. «برای این خانوادهها تنها فرصت آموزشی پنجشنبههاست لذا بچهها در روز پنجشنبه رها میشوند اما خانوادههای متمول از این تعطیلی برای کلاسهای متفرقه استفاده میکند».
آسیب تعطیلی پنجشنبهها به پسران وارد شد
به گفته این کارشناس آموزش و پرورش دخترها بیشتر از پسرها از ظرفیت این تعطیلیها استفاده کردند. چرا که آنها بیشتر از پسرها درس میخوانند اما کنترل پسرها توسط خانواده در روزهای تعطیل دشوار میشد. او اضافه میکند: اگر آقای نجفی رای میآوردند بهطور قطع میگفتم که یکی از 3 برنامه مهمشان بازنگری در سند تحول بنیادین است. اما حتی اگر در حال حاضر هم اوقات فراغت دانشآموزان در پنجشنبهها غنیسازی شود باز مشکل چهار زنگ بودن و فشار ناشی از آن حل نمیشود چراکه مدارس ما امکان سرویسدهی مناسب را برای جلوگیری از خستگی کودکان ندارند و تعطیلی به سود کیفیت آموزش نبوده است.
تعطیلی به شرط اجرای 5 مرحله
حسین هراتی، معاون سابق پرورشی وزارت آموزش و پرورش با اجرای این طرح موافق است. اما موفقیتآمیز بودن آن را مشروط به لحاظ شدن برخی نکات میداند. او میگوید: اگر واقعا روزهای پنجشنبه بهصورت جدی، اساسی و برنامهریزی شده در قالب برنامههای جذاب تعطیل شود من موافق آن هستم. او ضمن انتقاد به وزارت آموزش و پرورش سابق اظهار میکند: تعطیلی پنجشنبهها 5 مرحله نیاز داشت؛ اول اینکه نظرات دانشآموزان را در نظرسنجی دریافت کنیم. دوم برای آنها برنامهریزی بانشاطی داشته باشیم. سوم نیروی انسانی موردنظر را آموزش دهیم و تامین کنیم و چهارم اعتبارات این طرح تامین شود. مرحله آخر نیز به ارزشیابی آن پرداخته شود. این 5 مرحله اصلا و ابدا در این دو سال انجام نشد. عدم اجرای این مراحل نیز نتیجهای جز ایجاد دانشآموز بیکار ندارد. در آخر سر هم شیطان برای دستهای بیکار کار میتراشد و مغز آدم بیکار را به لانه خودش تبدیل میکند.
مهدی بهلولی،روزنامه بهار
2 شهریور 92(با اندکی حذف)
دو سه روز پس از این که مجلس به گفته ی علی مطهری " با بهانه های کودکانه" و بر خلاف خواست بسیاری از فرهنگیان سراسر کشور،از راهیابی محمد علی نجفی به وزارت آموزش و پرورش جلوگیری کرد،حسن روحانی،رییس جمهور محترم،علی اصغر فانی را به عنوان سرپرست وزارت خانه ی آموزش و پرورش معرفی نمود. نام علی اصغر فانی،به گوش جامعه ی آموزگاران،البته نامی آشناست. فانی در گذشته در سمت های گوناگون آموزشی،و از آن میان معاونت وزیر،در آموزش و پرورش بوده است. اما آن گونه که می توان از افکار عمومی فرهنگیان در این چند روز پس از معرفی ایشان دریافت این است که برداشت و شناخت فرهنگیان از فانی،نه چندان مثبت است و نه آنچنان منفی. یعنی فانی در میان فرهنگیان،نه هواداران و دوستداران بسیار دارد- همانند نجفی- و نه این که فرهنگیان او را با کارنامه ای منفی می شناسند- همانند یکی دو تن از وزیران پیشین آموزش و پرورش. البته این پرسش هم در میان است که آیا فانی تنها به عنوان سرپرست چند روزه ی آموزش و پرورش منصوب گردیده و یا گزینه بعدی روحانی است برای وزارت. تاکنون هم که برنامه های ایشان درباره ی آموزش و پرورش اعلام نگردیده است. بنابراین می توان گفت که تا اینجای کار،فرهنگیان در برابر فانی و ریاست وی بر آموزش و پرورش،به گونه ای در ابهام به سر می برند و برای ارزیابی دقیق و قطعی تر خود،چشم به روزهای آینده دوخته اند.
روشن است که چنین شرایط مرزی و میانه ای،بر حساسیت کار فانی می افزاید؛به ویژه نخستین سخنان و کارهای ایشان می تواند سخت بر ذهنیت فرهنگیان کارگر افتد. اما پیش و بیش از هر سخن و هر کار دیگری،گفتمانی که فانی برخواهد گزید- گرچه از گذشته و اندیشه های ایشان جدا نیست و چنانچه نیاز به دگرگونی داشته باشد کار دشواری خواهد بود- در فرابرد و یا فروکاست جایگاهش در میان فرهنگیان،می تواند نقش آفرین باشد. فانی بهتر است از ادبیات چند ساله ی گذشته ی آموزش و پرورش که سخت شعاری و تعارف گویانه بود،دوری گزیند. به گفته ی روحانی " معلمها به اینکه دائم آنها را با عبارات عاشقانه و ادبی تقدیس کنیم نیاز ندارند". گفتمان فراخور فرهنگیان این زمانه،واقع نگرانه و ویژه ی طبقه ی متوسط جامعه است. گفتمانی که اهمیت کار آموزش را می شناسد و می پذیرد اما بر دشواری های گوناگون آن هم چشم نمی پوشد،همچنین بر بنیادهای اندیشگی نوین استوار است. شاید در اینجا این یادآوری پربیراه نباشد که یکی از عامل های مهم پشتیبانی گسترده ی فرهنگیان کشور از نجفی را همین بدانیم که فرهنگیان جزء طبقه متوسط به شمار می روند و بهتر است که همگان،و از آن میان فانی،به پیام این رخداد جامعه شناسانه نیک بیندیشند.
به هر رو،یکی از نخستین و بهترین کارهایی که فانی می تواند انجام دهد شنیدن سخنان راستین آموزگاران است. یکی از ابزارهای کارآمد این کار هم،گشودن در ِ برخی از رسانه های خود آموزش و پرورش بر روی فرهنگیان می باشد. برای نمونه آموزش و پرورش هفته نامه ای دارد به نام "نگاه"،که به رایگان و با شمارگان بالا در میان مدرسه ها پخش می گردد. در چند سال گذشته،در برخی از شماره های این نشریه هشت صفحه ای،تا بیست عکس از وزیر دیده می شد! فانی می تواند این فضا و رسانه های آموزش و پرورش را،که در آن تنها وزیر و معاونانش سخن می گویند،در اختیار فرهنگیان بگذارد تا در آن سخن بگویند و به نقد گذشته و حال آموزش و پرورش بپردازند و برای آینده راهکار نشان دهند. این کار بر واقعی شدن گفتمان هر دو سوی داستان- وزیر و فرهنگیان- می تواند اثرگذار باشد. بی گمان یکی از رازهای کامیابی حسن روحانی در انتخابات،نزدیک شدن به گفتمان مردم بود و البته محبوبیت فراگیر نجفی در میان فرهنگیان نیز،دور از این واقعیت نمی باشد.
در گفتمان فرهنگیان کنونی،سخن از نفی اندیشه ها و دستاوردهای آموزشی نوین،چندان خریداری ندارد. در زمانه ی فرمان روایی رسانه ها نیز،نمی توان و نمی باید انتظار داشت که آموزگاران کشور از فرآیند و درون مایه های نوین آموزشی بی خبر باشند و بمانند. این کار،روز به روز،بر شکاف میان فرادستان وزارتی و آموزگاران خواهد افزود. باز هم به گفته روحانی :" این خیلی بد است که در نظام آموزش و پرورش ما،به کلیه دستآوردهای علوم در زمینه تعلیم و تربیت، برنامه درسی و سایر حوزههای مرتبط با دیده شک و تردید نگاه میکنند. گویی اینها هیچ نسبتی با آموزش و پرورش ایران ندارند. از یک طرف تمام دستآوردهای علوم تربیتی و برنامهریزی درسی جدید جهان را نفی میکنند و از طرف دیگر به شدت بر طبل هوشمندسازی که دستآورد ابزاری و سختافزاری دنیای جدید است میکوبند. این مسأله از سیاسی دیدن آموزش و پرورش ناشی میشود." باری،فانی برای کامیابی در مدیریت اش بر آموزش و پرورش،بایستی راه گفت و گوی جدی با فرهنگیان را هموار سازد- و نه همانند چند سال گذشته،از کمترین همسخنی و گفت و شنود راستین با آنها پرهیز نماید.
اما بگذارید درباره ی گفت و گو و نقش آن در مدیریت آموزشی،کمی بیشتر سخن بگوییم. در برخی نگاه های آموزشی نوین،گفت و گو نقش بسیار محوریی در ارزشیابی عملکرد کارکنان،و در کل،مدیریت آموزشی خرد و کلان دارد. برخی از اندیشه وران آموزشی،به گونه ای حذف همه ی انواع ارزشیابی های جاافتاده ی کارکنان - که بیشتر با هدف کنترل کارکنان انجام می پذیرند- را پیشنهاد می دهند و به جای آنها گفت و گو را می نشانند. برای نمونه الفی کهن در کتاب ارزنده ی خود "نه تنبیه،نه تشویق" می نویسد : " ارزشیابی،گفت و گویی دو جانبه است،فرصتی برای تبادل نظر و طرح سوالات،و نه یک سری قضاوت درباره ی یک فرد توسط فردی دیگر...ارزشیابی هرگز مستلزم رتبه بندی یا رقابت نخواهد شد. و از همه مهم تر این که ارزشیابی باید کاملا جدا از تصمیم گیری درباره ی پرداخت حقوق یا دستمزد صورت گیرد. فراهم کردن بازخوراندی که کارمندان بتوانند برای ارئه ی کار بهتر از آن استفاده کنند هرگز نباید با کنترل آنها توسط پاداش درهم آمیخته شود." باری،در ارزشیابی های کنونی از کار آموزگار،درصد قبولی و میانگین نمره های دانش آموزان در نظر گرفته می شود- که البته در بسیاری از نقاط جهان،به این دلیل که با این کار،بنیادی گذاشته می شود تا آموزش از آموزش و پرورش راستین،هر چه بیشتر دور گردد و آموزگاران را به سوی حل نمونه پرسش های آزمونی می کشاند،از سوی اتحادیه های آموزگاری به چالش گرفته شده اند- و یا سنج های دیگری که به آسانی به خطا می روند،همانند شمار مقاله ها و کتاب های نوشته شده،و مدرک تحصیلی بالاتر. و شگفت این که همه ی اینها،در لایحه ی "رتبه بندی معلمان" بنیاد ارزشیابی های کار آموزگاران در نظر گرفته شده است!
از این رو،علی اصغر فانی – و یا هر کس دیگری که می خواهد وزیر آموزش و پرورش شود- بهتر است هم خود و هم همه ی مدیران مدرسه را پایبند به گفت و گوی با فرهنگیان نماید و به جای ارزشیبابی های معمول- که بی گمان اگر به نابودی انگیزه ها نینجامند افزایش کیفیت آموزشی را نیز در پی نخواهند داشت- بر گفت و گوی مدیران و آموزگاران پافشاری نماید. ناگفته پیداست که در این سپهر مدیریتی،گزینش انتخابی مدیران - که در روزگار اصلاحات و وزارت مرتضی حاجی و معاونت خود فانی،یکی دو سالی انجام گرفت و پس از آن در دوران هشت ساله ی دولت احمدی نژاد سراسر به فراموشی سپرده شد- هم،یکی از بهترین ابزارهای مدیریتی نوین به شمار می رود.
احمد زید آبادی
... من با مطالعه حریصانه آثار شریعتی نه فقط دچار دگماتیسم ماتریالیستی مد آن روز که در یک قدمی ام بود، نشدم، بلکه توانستم با مهار کینه طبقاتی خود، شخصیت خود را در محیطی سرشار از بدبختی و فلاکت باز یابم.
اما این فقط نخستین اثر مطالعه آثار دکتر شریعتی بر من بود. در دوره نوجوانی ام که امواج انقلاب همه جا را فرا گرفته بود، به سوی هر گروه و دستهای که می رفتی، تنها اطاعت محض و پیروی کورکورانه را طلب میکردند.
شریعتی به من آموخته بود که پرسشگر و نقاد باشم، از همین رو، به هر سمتی که رفتم، آموزههای آنها را به باد پرسش گرفتم و به چون و چرا در مضمون اظهاراتشان پرداختم. چیزی نگذشت که اصحاب اطاعت و مرید بازی، از دستم به تنگ آمدند و از سمینارهای مختلفی که آن روزها برای توجیه دانش آموزان به پا میشد، اخراجم کردند.
حقا که شریعتی آموزگار خردورزی و نقادی بود و من میدانم که اگر آثار او نبود، به عنوان جوانک خامی که علایق اجتماعی به هم زده بود، جذب یکی از گروههای رنگارنگی که هر کدام فقط اطاعت محض و کورکورانه را طلب میکردند، میشدم و به راه آنها میرفتم.
مهمترین درس شریعتی اما برای من این بود که همواره انسانیت را برتر از هر فرد و عقیده و کیشی بنشانم. در آن سالهای سرشار از خشونتی کور که افراد و گروهها علیه یکدیگر اعمال میکردند، متاثر از آموزههای شریعتی هرگز به سمت خشونت گرایش نیافتم و هیچگاه آن را علیه هیچکس جایز نشمردم.
اینک با خود میگویم که اگر شریعتی و کتابهایش نبود، آیا من در آن محیط مسموم، به فردی لیبرال و مبادی آداب و مدافع حقوق بشر تبدیل میشدم یا آنکه به دگماتیسم و خشونت رو میکردم و تبدیل به «پیروی راستین» میشدم؟
چند سال پیش مقالهای نوشتم در روزنامه شرق تحت عنوان «اگر دکتر شریعتی نبود» و در آن توضیح دادم که فقدان وجودی شریعتی در آن مناسبات خاص، فقط به خشونت و تیره بختی فکری ما دامن میزد و مجموعه جریان اسلامگرایی را در ایران بسیار خشنتر از امروز میساخت، شاید به حد الجزایر.
شریعتی گر چه زبانی اغراق آمیز و شاعرانه داشت و مخاطبانش را در بعضی زمینهها ایدهآلیست بار میآورد، اما فضای فکری جامعه ایرانی را در لطیف تر و انسانی تر و معتدل تر کرد.
مسلما، اغراق گویی، زبان شاعرانه، دست انداختن مخالفان و آیدهالیست پروری از وجوه منفی اندیشه دکتر شریعتی بود، اما اینها همه از عواض اندیشه او و قابل اصلاح و جبران است.
شاید از همین رو، نسل کنونی برای جذب اندیشههای دکتر شریعتی باید احتیاطی بیش از گذشتگان به خرج دهد، ولی نمیتوان کتمان کرد که شریعتی مخاطب خود را معنویت گرا، انسان دوست، پرسشگر، نقاد و عقلگرا بار میآورد.
از این رو، او را ستایش میکنم و به روانش درود می فرستم که چون شمعی قطره قطره سوخت و در آغاز میانسالی به خاک رفت تا پرتوی بر راه ما افکنده باشد.
برای دریافت همه ی این نوشته،به پیوند زیر بروید :