صحبت‌نکردن درباره اعتیاد دانش‌آموزان اشتباه محض است

 

گزارش روزنامه ی بهار /۲۴ تیرماه ۹۲

وزارت آموزش‌وپرورش آن‌قدر وجود دانش‌آموزان معتاد را انکار کرد که حالا ستاد  مبارزه با موادمخدر برای رسیدگی به وضعیت این دانش‌آموزان دست به کار شده است؛  دانش‌آموزانی که وزیرشان وجودشان را در چهارسالی که بر سر کار بوده یک‌بار به کل  انکار کرد و یک‌بار گفت اگر تعداد این دانش‌آموزان را هم بداند، آن را اعلام  نمی‌کند. در چهار سالی که گذشته حمیدرضا حاجی بابایی همه سعی خود را کرده است که یا  درباره دانش‌آموزان معتاد حرفی نزند یا اگر هم می‌زند تقصیر را از گردن مجموعه زیر  مسئولیتش بردارد. حالا اجرای برنامه‌های آموزشی در این‌باره هم که جای خودش را  داشته است؛ برنامه‌هایی که حالا معلمان بسیاری با توجه به زیاد‌شدن تعداد  دانش‌آموزان معتاد چندسالی می‌شود که لزوم اجرای آن‌ها را در مدارس به مسئولان  آموزش‌وپرورش یادآوری می‌کنند. بعد از آن چندوقتی بود مسئولان آموزش‌وپرورش تمام  سعی‌شان را کرده بودند که سکوتشان را در این‌باره نشکنند و این بار قرار است معاون  کاهش تقاضا و مشارکت‌های اجتماعی ستاد مبارزه با موادمخدر طرحی ویژه را با همکاری  آموزش‌وپرورش برای دانش‌آموزان معتاد، دارای سوءمصرف یا پرخطر اجرا کند. اما این  همکاری‌ای که او از آن دم می‌زند، باعث نشده است که از عملکرد وزارت آموزش‌وپرورش  درباره انکار دانش‌آموزان معتاد انتقاد نکند: «در گذشته مقاومت‌هایی درباره بحث  اعتیاد دانش‌آموزان توسط آموزش‌وپرورش انجام می‌شد اما معتقدم این مسائل خطوط قرمز  نیست و اشتباه محض است که نخواهیم درباره آن صحبت کنیم.»

این برنامه بعد از آن قرار است در مدارس کشور اجرا شود که همین سه سال پیش حاجی بابایی، وزیر آموزش‌وپرورش، وجود دانش‌آموزان معتاد را انکار کرد و گفت که یک دانش‌آموز معتاد هم در مدارس کشور وجود ندارد؛ موضوعی که انتقاد تعداد بسیاری از کارشناسان آموزشی و نمایندگان مجلس را برانگیخت، اما این انتقادها همچنان بر نظر آقای وزیر تاثیری نگذاشت و وقتی دوباره از وضعیت دانش‌آموزان معتاد از او سوال شد گفت که اگر هم این دانش‌آموزان وجود داشته باشند نباید آن‌ها را به مدارس راه داد: «مگر معتاد را باید به مدرسه راه داد، او را باید بفرستیم بیمارستان بهبود پیدا کند چون مریض است و پس از بهبودی بازگردد. چطور دانش‌آموزی که آنفلوآنزای خوکی دارد را باید بیرون کرد و همه هم می‌گویند خوب است و نباید به مدرسه برود اما معتاد باید به مدرسه برود.» او بعد از آن، این حرف‌ها را بر زبان آورد که مدیرکل فرهنگی و پیشگیری ستاد مبارزه با موادمخدر با استناد به تحقیقات انجام‌شده توسط دکتر صدیق سروستانی و دکتر محمدخانی گفته بود که 7/0‌درصد دانش‌آموزان کشور معتادند. قبل از آن هم علی کریمی فیروزجایی، رییس کمیته آموزش‌وپرورش مجلس هشتم، از وجود دو‌هزار و 400 دانش‌آموز معتاد خبر داده بود. هرچند پس از اعلام این خبر مدیرکل سلامت و پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی آموزش‌وپرورش وجود ۳۰‌هزار دانش‌آموز معتاد در کشور را تکذیب و اعلام کرد هیچ مدرک موثقی در دست نیست که همه این افراد محصل بوده‌اند. بعد از آن هم در سال 88 مسئولان نیروی انتظامی خبر دادند که قرار است طرح جدیدی را برای کنترل شدید وضعیت اعتیاد در مدارس اجرا کنند؛ موضوعی که بر وجود نگرانی درباره دانش‌آموزان معتاد در مدارس بین مسئولان خبر می‌داد. این حرف‌ها آن هم از زبان همکاران سابق حاجی‌بابایی در مجلس به مذاق او خوش نیامد و اعتراض مستقیم او را به دنبال داشت: «ما 14‌میلیون دانش‌آموز معصوم و یک‌میلیون معلم برتر داریم که کوچک‌ترین سخن‌گفتن درباره اعتیاد آن‌ها آثار منفی را در جامعه به جا می‌گذارد. اگر راست می‌گویید که 30‌هزار دانش‌آموز معتاد داریم بگویید چه زمانی آمار گرفته‌اید و اسامی آن‌ها را هم اعلام کنید.» این اصرار‌و‌انکارها درباره وجود دانش‌آموزان معتاد در مدارس همه بعد از آن انجام گرفته که تحقیقات محققان اجتماعی و آموزشی از بالا‌رفتن هرساله تعداد این دانش‌آموزان خبر می‌دهند. مثلا براساس گزارشی که اسفند 86 منتشر شد، آخرین تحقیقات اجتماعی از گسترش مصرف کراک در مدارس ابتدایی بعضی نواحی تهران خبر می‌داد. قبل از آن هم در مهر 86 بود که حمید صرصامی، مشاور دبیرکل ستاد مبارزه با موادمخدر، شمار دانش‌آموزان معتاد در کشور را 30‌هزار نفر اعلام کرد.

به گفته او از سال 1381 تا 85، بیش از 10‌میلیارد تومان از اعتبارات ستاد مبارزه با موادمخدر به وزارت آموزش‌وپرورش تخصیص داده شده بود تا طرح جامع آموزشی و اطلاع‌رسانی پیشگیری از مصرف موادمخدر و روانگردان‌ها برای دانش‌آموزان اجرا شود. محمدرضا نیک‌نژاد، کارشناس آموزشی، درباره وضعیت اعتیاد در مدارس به «بهار» می‌گوید: «آقای حاجی‌بابایی در چهارسال گذشته همیشه وجود آسیب‌های اجتماعی در مدارس را انکار کرده است. او یا نخواسته یا نتوانسته برنامه ویژه‌ای برای رسیدگی به وضعیت این دانش‌آموزان در نظر بگیرد. دیگر مسئولان وزارت آموزش‌وپرورش هم با وجود این‌که آمار این دانش‌آموزان را در اختیار دارند ولی آن را اعلام نمی‌کنند.» او از تجربه‌هایی می‌گوید که خودش در این‌باره در مدارس داشته است: «در سال تحصیلی گذشته در یکی از مدارس معتبر تهران که دانش‌آموزان باهوش در آن تحصیل می‌کنند، فقط در مقطع اول دبیرستان دو دانش‌آموز معتاد وجود داشت و مشاور آن مدرسه می‌گفت که قرار است برنامه‌ای برای این دو دانش‌آموز به‌طور ویژه در نظر بگیرند.» نیک‌نژاد می‌گوید: «در دوران اصلاحات آموزش‌وپرورش ارتباط موثری با ستاد مبارزه با موادمخدر و سازمان‌های مربوط به جلوگیری از ابتلا به ایدز داشت ولی در هشت سال گذشته این ارتباط کلا قطع شده است.» این آموزگار می‌گوید که در حال حاضر در کتاب زیست اول دبیرستان چند صفحه به اعتیاد و ایدز اختصاص داده شده است، اما در این‌باره انتقادهایی وجود دارد: «مثلا در اول این صفحات نوشته شده است که از این مباحث در امتحان استفاده نمی‌شود که همین موضوع انگیزه را برای خواندن این صفحات از دانش‌آموزان ما می‌گیرد. موضوع دیگر این است در صفحاتی که درباره ایدز مطالبی مطرح شده، درباره روش‌های پیشگیری از آن حرفی به میان نیامده و فقط درباره نوع این بیماری اطلاعات داده شده است. از طرف دیگر دانش‌آموزان عموما در سال‌های قبل از ورود به دبیرستان با اعتیاد آشنا یا با آن درگیر می‌شوند؛بنابراین آوردن این مباحث در کتاب‌های اول دبیرستان دردی دوا نمی‌کند.» 

http://baharnewspaper.com/News/92/04/24/14989.html

سنت های کار صنفی فرهنگیان

 

مهدی بهلولی

گذشته از این که در دولت یازدهم،در کار صنفی آموزگاران،گشایشی نسبی پدید خواهد آمد یا نه،به گمانم،بد نباشد که کمی درباره ی مفهوم کار صنفی در گستره ی آموزش و پرورش اندیشید و به گفت و گو پرداخت. البته به نظرم از رهگذر واکاوی و وارسی واژه ی "صنف" و "آموزش"،چندان نباید امیدوار بود که بتوان به نتیجه ای درخور و آگاهی بخش دست یافت. در گذشته هم گفت و گوهایی که گرد معنای این واژه ها انجام گرفت،چندان دستآوردی نداشت. اما پس از گذشت ده- پانزده سال از آغاز کارهای صنفی فرهنگیان ِ پس از انقلاب،شاید بتوان در پهنه ی کار صنفی آموزگاران،دست کم از پنج برداشت و یا پنج سنت سخن گفت. من در زیر می کوشم که به کوتاهی و با استناد به حافظه و تجربه ی شخصی خودم،به این برداشت ها بپردازم. ناگفته نماند که هر کدام از این سنت ها،به گونه ای یک طیف می باشند و می توان میان افراد وابسته به آنها،اختلاف های مهمی را هم دید. 

1.      در برداشت نخست از کار صنفی آموزگاران،کمبود حقوق و مزایای مادی فرهنگیان،از برجستگی ویژه ای برخوردار است. گرچه این مسآله،دل نگرانی همه ی کوشندگان فرهنگی و شاید همه ی فرهنگیان باشد،اما در این برداشت،پیگیری کاستی های مادی و حقوقی،کمابیش،شاخص اصلی و شاید تنها شاخص تعریف کننده ی کار صنفی است. البته به مسآله ی جایگاه آموزگاران در تصمیم گیری های آموزشی هم اهمیت داده می شود اما همانگونه که گفته شد هسته ی بنیادین کار صنفی،پیگیری خواسته های مادی است. در میان صنف و سیاست هم مرزی روشن و قاطع کشیده وجود دارد و به شدت از کار سیاسی و ورود به دولت،قدرت،و هر نوع کنشی که بعد سیاسی نمایانی دارد- همانند انتخابات مجلس،شوراهای شهر،ریاست جمهوری- پرهیز می شود. به نزد برخی از افراد این گروه،ورود مفاهیم نو به گفتمان آموزشی،همانند دموکراسی،حقوق بشر و حقوق شهروندی نیز سیاسی کردن آموزش به حساب می آید و باید از آن دوری جست.

2.      برداشت دوم،درست در برابر برداشت نخست،هیچگونه هویت مستقلی برای کار صنفی در گستره ی آموزش و پرورش قائل نیست و کار صنفی را متغیر وابسته ای می داند از سیاست. یعنی سیاست،متغیر آزاد و مستقل و اثرگذار است و آموزش و پرورش متغیر وابسته. پس تا مسآله ی ما در سیاست حل نشود،آموزش و پرورش هم رو به بهبودی نخواهد گذاشت. در این سنت،کار صنفی،زیر کار سیاسی تعریف می شود و همه ی تلاش ها در راستای دگرگونی های و اصلاحات سیاسی انجام می پذیرد تا از این رهگذر،بهبودی در آموزش و پرورش – چه در بحث معیشت فرهنگیان و چه در دیگر مسائل آموزشی و مدیریتی- رخ نماید. از این رو،نزدیک شدن به مراجع قدرت و ورود به مسائل سیاسی هم روا و بایسته است.

3.      در برداشت و سنت سوم- دانسته یا نادانسته- پیوند سختی پدید آمده است میان کار صنفی و زندان. کلید واژه های این سنت، زندان، توبیخ،دادگاه،تبعید و ... است. راهبرد کوشش های صنفی برخی از افراد این گروه گویی با زندان تعریف می شود و یا شاید بهتر است بگوییم که راهبرد آنها،چنین نمودی یافته است : تلاش و مبارزه ی صنفی از رهگذر زندان. گرچه برخی از این کسان،راستین و به درجه های گوناگون به این روش وفادارند اما بسیاری هم با این که در عمل وفاداری کمی به این راهبرد نشان داده و می دهند ولی سخت از هواداران و مبلغان این روش اند و از آن بسیار سخن می گویند و پوششی ساخته و می سازند برای بی کنشی خود. بحث اندیشه ی آموزشی و جستارهای آموزش و پرورش نوین،چندان در این سنت جایگاهی ندارد و به نزد برخی از این طیف،ناچیز و بی ارزش هم شمرده می شود. نه این که این افراد به هیچ رو اهل اندیشه نیستند اما از زندان بیشتر سخن می گویند تا اندیشه،و زندان رفتن و درگیری با حکومت- البته بیشتر برای اصلاح - را،شاخص بهتری برای تعریف کار صنفی می دانند. بیشتر دل نگرانی آنها،فضای امنیتی آموزش و پرورش است و سخت به آن می تازند. ارزیابی کار این گروه آسان نیست. به هر رو،برخی از این به زندان افتادن ها و رفتن ها،به ناگزیر بوده است و بی گمان دلخواسته ی این افراد نبوده و نیست. اما گاهی احساس کرده ام که برخی از کنشگران،به نوعی از این برخوردهای حکومتی و امنیتی استقبال هم می کنند. همگان می دانند که در سیستم قضایی ایران،و به ویژه در برخورد با زندانیان سیاسی،بازجو(یا به گفته ی کارگزاران قضایی همان کارشناس پرونده) نقش بسیار برجسته ای دارد. من بر این باورم که برخورد برخی از کنشگران صنفی ای- که در این سال های گذشته به زندان افتاده اند- با بازجویان،سخت محل بحث است.

4.      در برداشت و سنت چهارم،کار صنفی،بیشتر به سرگرمی نزدیک است تا یک کار هدفمند! گاهی برویم جلسه،گاهی نرویم. بیشتر کاری عشقی می نماید. هر هفته یک روز بعدازظهر گرد هم جمع شویم و درددلی کنیم و از دشوارهای اقتصادی بنالیم. و یا چرت و پرت بگوییم و بخندیم و به یکدیگر تیکه بیندازیم. و یا با اندیشه هایی دقیانوسی و تئوری توطئه،که همه ی کارها دست خودشان است و از کسی کاری ساخته نیست و همه را به بازی گرفته اند و ... تحلیل سیاسی – فرهنگی بکنیم! تا جایی که می توان همه ی کارها را دست حکومت بدانیم و بازی حکومت،و جایی که کم آوردیم بازی انگلیس و آمریکا. اندیشه ای،نوآوریی،جست و جویی و پژوهشی،از هیچ کدام خبری نیست. هوا هم که پس شد و امنیتی،دیگر پیدایمان نیست. تا روزی و روزگاری دیگر،که باز بنشینم از دو- سه بازداشت چند ساعته و یا یکی- دو روزه ی گذشته ی خودمان سخن ها بگوییم و هی افتخار کنیم که بله،فلان روز فلان شد و ...

هفت هشت ماه پیش،با یکی از دوستانم که با برخی کنشگران یکی از استان ها رابطه دارد سخن می گفتم و از کارهای صنفی آنها پرسیدم. گفت : دوسه ماه یک بار،گرد هم جمع می شوند،جوجه کبابی می زنند و پشت سر کانون تهران که سیاسی است و ... سخن می گویند،و البته دیگر هیچ!

5.      در برداشت پنجم،آموزش نوین و جستارهای تازه ی آموزش و پرورش،جایگاه ویژه ای دارد. کنش صنفی،هدفمند،جدی،به روز و مطالبه گر است. کنشگران این طیف،بیشتر از رفتار و اندیشه های نوین آموزشی می گویند و می نویسند. پیوند با روزنامه ها و رسانه ها را جدی می گیرند. کاستی های آموزش و پرورش،و سخنان فرادستان آموزش و پرورش را پیگیری می کنند و به نقد می پردازند. برنامه های روز آموزش و پرورش را دنبال می کنند و با توجه به فضای اجتماعی- سیاسی،تندتر یا کندتر موضع می گیرند. البته سر و کارشان با مراکز امنیتی افتاده و می افتد اما در بیرون ماندن خودشان را ثمربخش تر از به زندان رفتن می دانند. من این سخنان را هم از سر گفت و گو با برخی از این افراد می گویم و هم با تحلیل رفتاری آنها. در اندیشه ی اغلب این افراد،میان آموزش و پرورش و کار صنفی از یک سو و سیاست از سوی دیگر،پیوندی دوسویه برقرار است یعنی آموزش و پرورش و سیاست در میانکنش اند و نه در یک رابطه ی یک سویه- که در آن رو،کار صنفی،سراسر بی بنیاد می گردد. در این طیف هم البته اختلاف اندیشه بسیار دیده می شود اما به نظر من،شاخص اصلی تعریف کننده ی این افراد،اهمیت به نوآوری های اندیشگی آموزشی است.  

    

معلمان از دولت یازدهم چه می‌خواهند

 

اجرای قانون خدمات کشوری و آزادی صنفی

گزارش روزنامه بهار،23 تیر 92 

  فرهنگیان و معلمان کشور در هفته اخیر چند نفر را برای پذیرش مسئولیت وزارت آموزش‌وپرورش به رییس‌جمهوری منتخب پیشنهاد کرده‌اند. جدا از این‌که رییس‌جمهوری درنهایت چه کسی را برای وزارت آموزش‌وپرورش معرفی خواهد کرد، وزیر بعدی هرکسی باشد، معلمان چند مطالبه و درخواست اصلی از او دارند: اجرای قانون خدمات کشوری، آزادی معلمان دربند و برداشتن فضای امنیتی از مدارس و همچنین فعالیت دوباره تشکل‌های صنفی معلمان که در این هشت‌سال یا از ادامه فعالیت باز‌ماندند یا به‌حاشیه رانده شدند.

  در هفته‌های پس از انتخابات ریاست‌جمهوری کمیته‌های متعددی برای بررسی وضعیت سازمان‌ها و وزاتخانه‌های دولتی و درنهایت ارائه مشاوره به حسن روحانی برای ترکیب کابینه دولت یازدهم تشکیل شده است. فرهنگیان هم در قالب نهادهای صنفی که البته هنوز باقیمانده‌اند تحرکات گسترده‌ای برای رساندن صدایشان به رییس‌جمهوری منتخب داشته‌اند. شاید مهم‌ترین خبر در روزهای اخیر پیشنهادی بود که از سوی چهار تشکل فرهنگیان در ارتباط با وزیر آموزش‌وپرورش مطرح شد؛ وزیری که به‌گفته «فرهنگیان باید مورد‌اعتماد کامل و از مدیران نزدیک به رییس‌جمهوری منتخب بوده و در کابینه از جایگاهی شایسته برخوردار باشد.» پنج نفری که از سوی چهار تشکل صنفی فرهنگیان به کمیته آموزش‌وپرورش رییس‌جمهوری منتخب معرفی شدند براساس اولویت عبارتند از: «محمدعلی نجفی»، «مرتضی حاجی»، «علی‌اصغر فانی»، «معصومه ابتکار» و «رحیم عبادی»؛ اما پرسش اینجاست که معلمان و فرهنگیان از دولت بعدی چه انتظاری دارند؟ چه برنامه‌هایی باید با اولویت دنبال شود؟

مهم‌ترین چالش بازسازی اعتماد است

  محمود بهشتی لنگرودی، سخنگوی کانون صنفی معلمان ایران (تهران)، معتقد است مهم‌ترین چالشی که دولت روحانی در بخش آموزش‌وپرورش با آن مواجه است بی‌اعتمادی است که در هشت‌سال گذشته بین بخش دولت و فرهنگیان ایجاد شده است. به‌گفته او به‌دلیل این بی‌اعتمادی بسیاری از مصوبات شورای‌عالی آموزش و پرورش، وزارتخانه و بخشنامه‌هایی که اداره‌های کل و نواحی صادر می‌کنند مورد توجه معلمان واقع نمی‌شود. او با بیان این‌که به معلمان در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها بهایی داده نشده است به «بهار» گفت: «در سال‌های گذشته تشکل‌هایی که رابط بین معلمان و بخش ستادی آموزش‌وپرورش بودند به‌طور کلی کنار زده شدند.»

      معلمان چهار تشکل اصلی دارند: کانون صنفی معلمان ایران، سازمان معلمان ایران، انجمن‌اسلامی معلمان و مجمع فرهنگیان. چنان‌که او می‌گوید، فعالیت کانون صنفی معلمان ایران باوجود چالش‌ها در هشت‌سال گذشته ادامه داشته است. به‌گفته او این تشکل‌ها واسطه بین معلمان و مسئولان بودند و تعطیلی آنهاموجب افزایش بی‌اعتمادی معلمان شد؛ برای بازگرداندن این اعتماد نخستین گام انتخاب وزیر مناسب است.

  بهشتی همچنین گفت: «در نظرسنجی‌های انجام شده توسط سایت‌ها و پیام‌هایی که از معلمان دریافت کردیم آقای نجفی در صدر است و فاصله ایشان با سایر افرادی که نامزد وزارت آموزش‌وپرورش هستند زیاد است و از نظر اکثریت معلمان ایشان بهترین انتخاب برای وزارتخانه آموزش‌وپرورش هستند.» یکی از مشکلات معلمان تصمیمات عجولانه‌ای است که در سطح وزارتخانه یا از طرف مسئولان ذی‌ربط آموزش‌وپرورش گرفته شده است و باعث ایجاد ناامنی بین دانش‌آموزان، خانواده‌ها و معلمان می‌شود؛ از جمله تغییر مکرر نظام آموزشی و مشکلات ناشی از آن. موضوع دیگر بی‌توجهی به نیازهای معیشتی معلمان است که همواره افزایش حقوق آن‌ها با تورم سالانه تناسبی ندارد؛ در صورتی که براساس قانون خدمات کشوری حقوق همه کارمندان باید بالاتر از تورم سالانه افزایش یابد، اما الان قدرت خرید همکاران ما را به‌شدت کاهش یافته است. به‌گفته بهشتی ایجاد فضای امنیتی در مدارس از دیگر مشکلات معلمان در سال‌های اخیر است. با حذف تشکل‌های صنفی و قطع ارتباط آن‌ها با همکاران فرهنگی عملا سکوتی را به مدارس تحمیل کردند که باعث شده است نشاط از معلمان گرفته شود و فضای نقد و انتقاد مسدود شود. معلمان فاقد روحیه و نشاط هستند.

معلمان را آزاد کنند

  سال‌های طولانی گذشته اما همچنان آنچه بیشتر معلمان از دولت یازدهم مطالبه می‌کنند، در ارتباط با وضعیت معیشت معلمان و نیز امکان فعالیت صنفی برای آن‌هاست؛ تشکل‌هایی که شمار زیادی از آن‌ها در سال‌های گذشته از امکان ادامه فعالیت بازداشته شدند. نهاد‌های دولتی و نظارتی در هشت‌سال گذشته برای غیرقانونی جلوه‌دادن فعالیت صنفی معلمان تلاش فراوانی کرده‌اند، اما معلمان با تاکید بر اصول مصرح در قانون اساسی از جمله اصل ۲۶ و ۲۷ پیگیر حقوق صنفیشان هستند. 

  اولویت اول فرهنگیان همچنان «معیشت معلمان» و دیگری به‌رسمیت‌شناختن فعالیت‌های صنفی معلمان است.  

  نبی‌الله باستان، عضو کانون صنفی معلمان ایران، در این‌باره به «بهار» گفت: 

 «همه مشکلاتی که برای دوستان ما از جمله بنده پیش‌آمده به این دلیل بوده که مجوز فعالیت 

 تشکل‌های صنفی ما از سال 85 باطل شده است و افرادی که از قبل درخواست مجوز کرده بودند مجوزی به نامشان صادر نشد و اصلا اعتقادی به فعالیت صنفی و مدنی نداشتند.» او ادامه داد:  

«فعالان صنفی ناظران مسئولان هستند و در این نهادها مشکلات سراسر کشور را جمع‌آوری می‌کردیم، جلسه می‌گذاشتیم و برای حل آن مشکل راهکار پیدا می‌کردیم و با تعامل  

مسئولان سعی در رفع آن مشکلات داشتیم. خوشبختانه رییس‌جمهوری منتخب گفته‌اند به نهادها و تشکل‌های صنفی اعتقاد دارند و ما امیدواریم فضایی فراهم شود که تشکل‌های  

صنفی معلمان به جایگاه گذشته خود بازگردند.» این آموزگار همچنین گفت: «یکی از مواردی که چندین سال دنبال آن هستیم این است که معلمان زندانی را آزاد کنند. تعدادی از معلمان در زندان  

هستند و تعدادی هم حکم دارند و برای تعدادی احکامی صادر شده و هنوز اجرا نشده است. »

آموزش‌وپرورش به معلمان بدهکار است

   مهدی بهلولی، آموزگار و فعال صنفی معلمان، هم در گفت‌وگو با بهار از ضرورت توجه به معیشت معلمان می‌گوید و این‌که دولت یازدهم باید به حال پرداخت معوقات و بدهی‌های دولت به معلمان فکری کند. او در این‌باره گفت: « معلمان مطالبات اقتصادی از آموزش‌وپرورش دارند، این مطالبات از سال‌های قبل باقیمانده و دولت دهم در شرایطی کار را تحویل می‌دهد که تکلیف این بدهی‌ها مشخص نیست. این موضوع به نگرانی معلمان دامن می‌زند.»

   بهلولی با بیان این‌که «یک سال است آموزش‌وپرورش حق بیمه طلایی فرهنگیان را پرداخت نکرده است»، ادامه داد: «از حدود سال‌88 که این بیمه طلایی راه‌اندازی شد هر ماه مبلغی از حقوق معلمان کم می‌شد و در ماه‌های بعد حق بیمه معلمان دوباره به حساب آن‌ها واریز می‌شد. الان یک سال است که واریز نشده و در روزهای اخیر بخش نامه‌ای منتشر شده است که نشان می‌دهد آموزش‌وپرورش در همین ماه آخر درکل پرداخت حق بیمه طلایی معلمان (حق‌السهم وزارتخانه) به معلمان را به‌کلی متوقف کرده است. اگر این اتفاق بیفتد و وزارتخانه سهم خود را نپردازد، در واقع معلمان باید حق بیمه طلایی خود را نسبت به پارسال با افزایش سه‌برابری بپردازند.» چنانکه بهلولی می‌گوید، یک‌سال است حق مدیریت نیروهای اجرایی مدارس مانند مدیران و معاونان پرداخت نشده است. به‌گفته او اگر این حق مدیریت را برای مدیران و معاونان اجرایی مدارس حدود یک‌میلیون تومان در نظر بگیریم، با فرض وجود حدود 100‌هزار مدیر اجرایی دست‌کم یک‌صد‌میلیارد تومان از این محل به معلمان بدهکارند و برای بیمه طلایی هم آموزش‌وپرورش حدود 300‌میلیارد تومان به معلمان بدهکار است. بهلولی درباره این‌که معلمان از دولت بعدی چه می‌خواهند گفت: «مطالبات معلمان در برنامه‌های دو نامزد انتخاباتی آقایان عارف و روحانی به‌خوبی بازتاب پیدا کرده بود؛ یکی این‌که فرهنگیان مثل دیگر اقشار اجتماعی به‌دنبال جامعه مدنی نیرومند هستند؛ یعنی تشکل‌های صنفی، مدنی و آموزشی خودشان را خواستارند که در این دهه گذشته به‌ویژه ‌نامهربانی‌های بسیاری با تشکل‌های صنفی فرهنگیان شده است و به آن‌ها نگاه امنیتی داشتند. افزون بر این‌که باید نهادها و تشکل‌های گذشته بازسازی و احیا شود، امکان فعالیت تشکل‌های جدید هم فراهم شود.» او با اشاره به مصاحبه 13‌خرداد‌92 روحانی با پایگاه خبری آفتاب، ادامه داد: «ایشان در این مصاحبه روی چند مسئله مهم تاکید کردند. نخست این‌که مسئولان کشوری نارکارآمدی خودشان را می‌خواهند در آموزش‌وپرورش جبران کنند؛ یعنی این‌که فکر می‌کنند با هرچه سیاسی‌تر و ایدئولوژیک‌تر‌کردن نظام آموزش‌وپرورش می‌توانند ناکارآمدی‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در دیگر حوزه‌ها را از این طریق جبران کنند. نکته دیگر این‌که الان آموزش‌وپرورش می‌توانند طبقاتی شده است؛ یعنی مجموعه‌ای از مدارس غیرانتفاعی داریم که مبالغ هنگفتی می‌گیرند و آموزشی می‌دهند که نسبت به آموزش مدارس دولتی گاه ازکیفیت تئوریک بالاتری برخوردار است و این موجب شده است بسیاری از مردم اعتمادشان را به مدارس دولتی از دست دهند؛ حتی مدارس دولتی هم با انواع روش‌ها پول می‌گیرند. در دو سال گذشته هم سرانه مدارس از سوی آموزش پرورش واریز نشده است و مدارس از مردم پول می‌گیرند.» این آموزگار و فعال صنفی معلمان در ادامه گفت: «به‌عنوان معلمان خواستار یک نگاه نو از طرف دولت به آموزش‌وپرورش هستیم؛ نگاهی که آموزش‌وپرورش را نظامی مصرفی نداند و به‌عنوان نظام سرمایه‌ای بلندمدت تلقی کند.»

 http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/92/04/23/11

تارنگار "حقوق معلم"

 

 اسماعیل عبدی،با همکاری پیمان حاج محمود عطار(وکیل و حقوق دان) و نبی اله باستان فارسانی،تارنگاری حقوقی،خبری و آموزشی راه اندازی نموده با عنوان "حقوق معلم". برای دیدن این تارنگار،بر پیوند زیر کلیک کنید :  

http://bield.mihanblog.com/

یک فعال صنفی : حقوق ۵۰۰ هزار تومانی معلمان جوابگوی نیازهای زندگی‌شان نیست

 

چکیده:‌  

«یک معلم زمانی که رسمی می‌شود، ۵۰۰ هزار تومان حقوق می‌گیرد/  

این مساله سبب می‌شود نیروهای جوان برای اشتغال در وزارت آموزش و پرورش و فعالیت در کسوت معلمی، انگیزهٔ لازم را نداشته باشند.»

یک فعال صنفی معلمان با اشاره به شرایط اقتصادی کشور و تورم افسارگسیخته‌ای  

که دامنگیر مردم شده است، وضعیت معیشتی معلمان را نامناسب توصیف کرد.

«محمد تقی فلاحی» در این باره به ایلنا گفت: یک معلم زمانی که رسمی  

می‌شود،  ۵۰۰ هزار تومان حقوق می‌گیرد که قاعدتا این دستمزد جوابگوی نیازهای معیشتی‌اش نیست.

وی با اشاره به خط فقر اعلام شده از سوی دولت که دوبرابر حقوق پایهٔ معلمان است  

تصریح کرد: این مساله سبب می‌شود نیروهای جوان برای اشتغال در  

وزارت آموزش و پرورش و فعالیت در کسوت معلمی، انگیزهٔ لازم را نداشته باشند.

این فعال صنفی معلمان در پایان، بیمهٔ طلایی فرهنگیان را از معدود طرح‌های  

مثبت اجرا شده در ۴ سال گذشته عنوان کرد و افزود: بیمهٔ طلایی فرهنگیان در قیاس 

 با بیمهٔ تکمیلی سابق بهتر شده است. البته نزدیک به یکسال است  

که وزارت آموزش و پرورش، سهم خودش را در این بیمه به معلمان پرداخت نمی‌کند.

گقتنی است هر ماه مبلغی معادل ۱۲ هزار و ۵۰۰ تومان برای  

بیمهٔ طلایی از حقوق معلمان کسر می‌شود که نصف این مبلغ (سهم وزارت آموزش و پرورش) 

 بعد از یکی دوماه باید به حساب آنان بازگردانده شود. 

http://ilna.ir/news/news.cfm?id=88752

پاسخی کوتاه به سخنان سحر خیز

 

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،22 تیر 92

(این نوشته بااندازه ای حذف،و با عنوان "پاسخی کوتاه به معاون آموزش متوسطه" در روزنامه به چاپ رسید.)

 واپسین گفت و گوی ابراهیم سحر خیز،معاون آموزش متوسطه ی وزیر آموزش و پرورش،که در نوزدهم تیرماه با خبرگزاری ایلنا انجام داد را می توان نشانه ای دانست از آنچه در ذهن کاربه دستان این چند ساله ی آموزش و پرورش می گذشته و هم اکنون در واپسین روزهای دولت دهم،بر زبان شان جاری شده است. این سخنان می تواند درون مایه ی راستین "تغییر نگاه به آموزگار" - همان سخن همیشگی حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش- را نمایان تر سازد. پیش از هر چیز بهتر است گوشه هایی از این گفت و گوی روشنگر را با همدیگر بخوانیم : " واقعیت این است که دستمزد معلمان از کارمندان تمامی وزارتخانه‌ها بیشتر است  

یعنی براساس قانون خدمات مدیریت کشوری معلمان از حقوق بیشتری برخوردار هستند... ‌سایر  

کارمندان دولت از شنبه تا پنجشنبه و در حدود ۴۴ ساعت کار می‌کنند و بعد از ظهر‌ها  

نیز ممکن است تا ۱۵۰ ساعت اضافه کاری داشته باشند و زمانی که پول این اضافه‌کاری 

 روی حقوق آن‌ها می‌آید از معلمان دریافتی بیشتری دارند این درحالی است  

که معلمان حدودا ۳ بار در هفته در مدرسه حضور دارند و تابستان‌ها نیز تعطیل هستند و مهم‌تر از همه اینکه  

در قانون برای آن‌ها اضافه کار پیش بینی نشده است از همین رو آن‌ها اضافه‌کاری ندارند... با این شرایط اقتصادی  

کشور و تورم ۴۰ درصدی که البته دقیقا نمی‌دانم همین باشد و نخود و لوبیای این قیمتی وضع کارمندان دیگر دولت  

هم بهتر از معلمان نیست...حقوق معلمان از حدود ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار تومان در ۳ سال گذشته به حدود یک میلیون 

 و ۲۰۰ هزار تومان درحال حاضر رسیده است. به نظر شما این معجزه نیست... 

 اگر من ِمعلم انتظار دارم به اندازه استاد دانشگاه حقوق بگیرم باید توانایی‌ها،علم و سواد  

من برابر با استاد دانشگاه نیز باشد... اگر استاد 

 دانشگاه ۲ تا ۳ میلیون تومان حقوق می‌گیرد کار خود را از مربی‌گری آغاز کرده و  

کلی پژوهش و مقاله داشته است...من ِمعلم اگر می‌خواهم تا سه میلیون تومان حقوق 

 بگیرم باید در سال یک کتاب تالیف کنم... براساس  

 طرح رتبه بندی معلمان،سنجش صلاحیت حرفه‌ای معلمان به صورت برگزاری آزمون  

سالانه یا چند سال 

 یکبار انجام می‌شود تا توانایی‌های معلمان سنجیده شود."  

 پر پیداست که پاسخ به این سخنان،نوشتاری بلند می طلبد. اما من در زیر می کوشم تنها به چند نکته اشاره نمایم :

1.      پیش از هر چیز می بایست بگویم که ای کاش،چنین سخنانی در روزهای آغازین وزارت حاجی بابایی گفته می شد و زودتر دلخواست و پس ِ ذهن کارگزاران آموزشی دولت دهم،نمایان می گردید تا در نقد آن فرصت بیشتری بدست می داد. گرچه چنین سخنان بی پرده ای،هر زمان که به زبان آید،مغتنم و روشنگر است و سنجی است در ارزیابی تعریف و تمجیدهای پیاپی زبانی مسئولان آموزش و پرورش از نقش و جایگاه آموزگار در آموزش و پرورش. البته اگر این سخنان،دیدگاه های شخصی گوینده باشد بهتر است که وزارت خانه ی آموزش و پرورش موضع رسمی خود را اعلام نماید تا به پای همه ی کار به دستان کنونی آموزش و پرورش و به ویژه وزیر،نوشته نشود.

2.      با نگاهی کلی به این سخنان،شاید بهترین ارزیابی این باشد که آنها را سخنانی عامه پسند و ناکارشناسانه بدانیم. شاید کمتر آموزگاری را بتوان پیدا کرد که تاکنون به جد و یا به شوخی،چنین سخنانی را نشنیده باشد. اما هنگامی که از زبان یکی از بالاترین مقام های آموزشی شنیده می شود هم دردآورتر است و هم شگفت انگیزتر. گرچه آدمی بر خود گوینده و میزان شناخت اش از آموزش هم،تآسف بیشتری می خورد! پاسخ کوتاه بخش بلندی از این سخنان عامه پسند،این است که در سنجش کارها،بایستی افزون بر زمان،به کیفیت و اهمیت کار نیز درنگریست. این که یک آموزگار،24 ساعت در هفته درس می دهد پس باید اندک و ناچیز حقوق بگیرد،سخن عامه پسندی است که پنداری هنوز به گوش فیلسوفان و اندیشه وران آموزشی بزرگ جهانی نرسیده و به مغز آنها خطور نکرده است! وگرنه بایستی در کشورهای دیگر جهان هم،آموزگاران بایستی هر شش روز هفته،هشت ساعته درس بدهند و سر کلاس باشند تا حقوقی دریافت کنند به اندازه ی خرج و مخارج زندگی خود و خانواده شان!

3.      اگر کیفیت آموزش در ایران پایین است- که بی گمان چنین می باشد- مدرسه و دانشگاه ندارد؛بگذریم از این که در این چند سال،کیفیت آموزشی در دانشگاه ها،بیش از پیش،افت داشته است. به راستی با کدام پژوهش نمایان شده که  

"اگر استاد دانشگاه ۲ تا ۳ میلیون تومان حقوق می‌گیرد کار خود را از مربی‌گری آغاز کرده و کلی پژوهش 

 

 و مقاله داشته است."  

مگر جز این است که یکی از پیاوردهای گسترش دانشگاه های در ایران،کاهش کیفیت کاری استادان است. به راستی در ایران کنونی،ما تا چه اندازه رشد اندیشگی و تولید فکر داریم و به فرض وجود،تا چه اندازه  به استادان دانشگاه ها برمی گردد،که بتوان اینچنین سنگ استادان دانشگاه را به سینه زد و از سواد داشته و نداشته ی آنها،پتکی ساخت برای زدن بر سر فرهنگیان؟ بگذارید چند نمونه بیاورم. در بحث ترجمه،چه میزان از مترجمان حرفه ای و کاربلد ایرانی،استاد دانشگاه بوده و یا هستند؟ آیا جز این است که بهترین و سرآمدترین آنها،اغلب،استاد دانشگاه نبوده  و نمی باشند؟ چند تا از استادان علوم انسانی ایران،در نشریه  و روزنامه ها می نویسند و دستاوردهای اندیشگی خویش را،به سنج همگان می گذارند؟ و چه شماری از آنها،تنها آموزشگر جزوه های خویش در کلاس درس اند و مشغول جزوه گفتن به دانشجویانشان؟ چند تا از اندیشه وران برجسته ایرانی،در دانشگاه های ایران تحصیل کرده اند؟ اگر در ایران فیلسوفانی سیاسی،اجتماعی،هنری و ... وجود داشته باشد- که در بهترین حالت چه بسا بتوان از چند نفری سخن گفت- چند نفر از آنها،استاد دانشگاه های ایران اند؟ اما اگر به راستی کیفیت کار در دانشگاه،اینچنین مثال زدنی و نمونه است آنگاه چگونه می توان گفت : 

 " اینکه فردی از دانشگاه آزاد نزدیک خانه‌شان مدرک لیسانسی گرفته و اکنون  

در آموزش و پرورش تدریس می‌کند بنابراین باید با برگزاری آزمون ببینیم که چه میزان بر روی مباحث تسلط و اشراف دارد."

4.      به نظر می رسد معاون آموزشی وزیر،لایحه ی رتبه بندی معلمان را به درستی نخوانده است و از آن دفاع می کند : " براساس  طرح رتبه بندی معلمان،سنجش صلاحیت حرفه‌ای معلمان به صورت برگزاری آزمون سالانه یا چند سال یکبار انجام می‌شود تا توانایی‌های معلمان سنجیده شود." در این لایحه چنین آمده که آزمون هایی ادواری( دو یا سه بار درسال) برگزار می شود. گرچه اندکی ابهام وجود دارد که این دو سه بار درسال،از همه ی آموزگاران گرفته خواهد شد- که در این صورت سخت توهین آمیز می نماید- یا تنها از کسانی که می خواهند از یک رتبه به رتبه ی بالاتر روند؛گرچه در اینصورت هم محل بحث است.

5.      اما سخن پایانی این که بهتر است کاربه دستان وزارت آموزش و پرورش،بیش و پیش از این که به نقد سواد آموزگاران بپردازند توضیحی درست و کارشناسانه به دست دهند از شتاب زدگی فراوان این سال ها. کاری که نشان هر چه باشد بی گمان نمی تواند نشان سواد و آگاهی و دانایی کارگزاران فرادست آموزشی باشد.   

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=357&pageno=7

 

جناب معاون، معلمی شغلی متفاوت است!

   

محمدرضا نیک‌نژاد،روزنامه بهار،22 تیر 92    

(این یاداشت با حذف بخش هایی از آن در روزنامه چاپ شد)

خبرگزاری ایلنا در تاریخ نوزده تیرماه گفتگویی با ابراهیم سحرخیز معاون آموزش متوسطه ی وزیر آموزش و پرورش انجام داد که ایشان در بخش هایی از آن می گویند:"واقعیت این است که دستمزد معلمان از کارمندان تمامی وزارتخانه‌ها بیشتر است یعنی براساس قانون خدمات مدیریت کشوری معلمان از حقوق بیشتری برخوردار هستند ... سایر کارمندان دولت از شنبه تا پنجشنبه و در حدود ۴۴ ساعت کار می‌کنند و این درحالی است که معلمان حدودا ۳ بار در هفته در مدرسه حضور دارند و تابستان‌ها نیز تعطیل هستند و مهم‌تر از همه اینکه در قانون برای آن‌ها اضافه کار پیش بینی نشده است از همین رو آن‌ها اضافه‌کاری ندارند ... شما باید میانگین حقوق معلمان را در ۳ سال گذشته نسبت به امروز در نظر بگیرید .... اگر من ِمعلم انتظار دارم به اندازه استاد دانشگاه حقوق بگیرم باید توانایی‌ها، علم و سواد من برابر با استاد دانشگاه نیز باشد. سحرخیز با بیان اینکه حقوق معلم باید با میزان توانایی‌های او هم‌خوانی داشته باشد...ایشان در مورد تفاوت دستمزد معلمان با اساتید دانشگاه به ارائه توضیحات بیشتری پرداخت و افزود: اگر استاد دانشگاه ۲ تا ۳ میلیون تومان حقوق می‌گیرد کار خود را از مربی‌گری آغاز کرده و کلی پژوهش و مقاله داشته است".

1– جناب معاون،منِ معلم با سابقه ای بیش از 21 سال،هرگاه از میزان حقوق خود با کارمندان دیگر سخن می گویم، افزون بر این که باور نمی کنند،مرا متهم به شوخی یا دروغ گویی می کنند. بی گمان حقوق فرهنگیان اگر کمتر از دیگر کارمندان نباشد،بیشتر نیست و این ادعا با سنجش حکم های حقوقی انجام شدنی است. بله بنا به گفته ی شما حقوق فرهنگیان در سه سال گذشته افزایش یافته است. اما این افزایش- بر خلاف قانون خدمات کشوری مورد اشاره ی شما- همواره کمتر از میزان تورم اعلام شده ی دولتی بوده است.پس این گفته ی شما نوعی تشویش اذهان عمومی بر علیه معلمان است. 

....

2– این که ساعت کاری معلمان در هفته 24 ساعت و تابستان ها هم تعطیل اند و دیگر کارمندان دولت 44 ساعت در هفته کار می کنند! از نگاه مکانیکی معاون متوسطه وزیر،به شغل معلمی حکایت دارد. سال هاست فرهنگیان از این می نالند که مدیرانشان چندان در جریان فرآیند های یادگیری و یاددهی نیستند- و این بهترین نمونه اش!- آیا ایشان می دانند که این کمیِ ساعتِ آموزشی،تنها ویژه ی ایران نیست و از پیچیدگی فرآیند آموزش و توانایی نوآموزان ناشی شده است. هدف از این کمی ساعت کاری،نه رفتن در پی شغل دوم و سوم،رانندگی تاکسی و آژانس،پادویی بنگاه معاملاتی یا کار در آموزشگاه های آزاد و تدریس خصوصی و ....است، بلکه برای تمرکزِ بیشتر بر فرآیند آموزش است. اگر ایشان می دانستند که برای نگهداری سی تا چهل و پنج دانش آموزِ بی انگیزه و گریزان از یادگیریِ درونمایه های آموزشی دور از زندگی واقعی آنها و سرخورده از انواع فشارهای اجتماعی – فرهنگی،چه فشاری بر معلم وارد می شود،هرگز چنین بی محابا بر معلم نمی تاخت و شندرغاز حقوق معلمی را زیاد نمی دانست. آیا تاکنون صدها برگه ی آزمون را با خود به خانه برده اید تا ببیند کارِ معلم تنها در مدرسه و کلاس نیست؟ آیا با مدیرانی کار کرده اید که هر هفته آزمون برگزار می کنند و نمرات را به شتاب می خواهند و تن و جان معلم را حتی در خانه می آزارند؟ در ساختارهای آموزشی،فراوانیِ حقوقِ معلم و کمی ساعت کاری،برای افزایش کیفیت آموزش،مطالعه،پیگیری دانش آموزان،سپردن آنها به دست استادان دانشگاه و در نهایت بالندگی نسل های آینده است،نه شغل دوم و حتی آسایش معلم. اما تفاوت مهم دیگر معلمی و استادی- که شغل معلمی را حساس تر وسخت تر می کند- آن است که معلمان افزون بر دانش افزایی دانش آموزان،باید به جامعه پذیری و آموزشِ آگاهی های اجتماعی و شهروندی و پختگی شخصیت دانش آموزان نیز بپردازند. اما استادان با توجه به سن دانشجویانشان کم و بیش تنها با آموزش درگیرند. در این زمینه دولت ها و آموزش و پرورش باید توجه ویژه ای به معلم و شغل او داشته باشند.که شوربختانه این توجه در دیدگاه معاون وزیر دیده نمی شود. شغل معلمی با همه شغل های دیگر متفاوت است این را یک کاربدستِ آموزشی باید از هر کس دیگر بهتر بداند!

3- این که ایشان می گویند،معلم هم باید مانند استاد دانشگاه،پژوهش و مقاله داشته باشد،گفته ای شگفت آور است. کسانی که خود دستی بر تدریس در دانشگاه دارند،می دانند که پایین ترین رده ی هیات علمی، مربی، دوازده واحد در ترم – نزدیک دوازده ساعت موظفی در هفته- دارد و تابستان ها هم تعطیل است! بیشترِ استادانی که کاری بجر آموزش ندارند،به اضافه تدریس تا سقف چهل تا پنجاه ساعت در هفته رو می آورند. استادان دانشگاه در صورت اضافه تدریس در هر ماه، سه و نیم تا چهار میلیون تومان دریافتی دارند و این مبلغ برای فرهنگیان به ازای همان میزان کار هفتگی یک تا یک و نیم میلیون تومان است- که با توجه به ساعت کاری کمتر و آسایش بیشتر استادان- تفاوتی چشمگیر است .این مقایسه ها تنها سنجش دو شغل یکسان در دو سطح گوناگون است و به معنی گلایه از زیادی حقوق استادان نیست و همه می دانیم،این حقوق در شرایط اقتصادی کنونی،در شان استادان نیز نمی باشد. اما در زمینه ی کار پژوهشی و نوشتن مقاله،دوستی دانشگاهی می گفت در دانشگاه دو گونه پژوهش وجود دارد،بنیادی و کاربردی. آنچه که بیش از نود درصد پژوهش ها را در بر می گیرد،بنیادی است. این گونه پژوهش از سویی نظری و محض هستند که تنها مرزهای دانش تئوری را افزایش می دهند و برای کشوری مانند ایران که هنوز در گستره ی دانش کاربردی بسیار عقب است،چندان مورد نیاز نیستند و از سوی دیگر روی کاغذ درست اند،اما در عمل ممکن است درست یا نادرست از آب درآیند. از این رو است که به تازگی برای بالا بردن رتبه ی شغلی در آیین نامه های ارتقای استادان،به مقاله ها یا پژوهش های کاربردی- به کارگیری دانش موجود برای گره گشایی و افزایش کارایی صنایع اهمیت بیشتری داده می شود و بر دریافتی آنها کارا تر است. نکته ی مهم ماجرا آن است که وزارت علوم در قالب ارائه ی طرح های پژوهشی،افزون بر ایجاد زمینه برای ارتقای شغلی استادان،درآمدی- گاه بیشتر از حقوق ماهیانه- برای آنها به همراه دارد. به باور برخی از کارشناسان آموزشی،ارتقای پژوهش- محور در دانشگاه ها،تنها بهانه ای است برای بالا بردن دریافتی هیات علمی. این کار در آموزش و پرورش به دلایل فراوان از جمله شمار معلمان و دانش آموزان و گستردگی سامانه ی آموزش،شدنی نخواهد بود. جناب سحرخیز،که از سویی مقاله ها و پژوهش ها را چماق کرده و بر سر معلمان می کوبد و از دیگر سو،روش نوین ارزشیابی و ارتقای شغلی معلمان را پیش می کشند،بی گمان در جریان می باشند که این طرح باید از 24 خرداد اجرا می شده است. اما چرا تاکنون انجام نگرفته است؟ آیا به این دلیل نیست که این روش در سامانه ی آموزشی با دست اندازهای جدی ای روبروست و انجام آن در گسترده ترین نهاد دولتی بسیار دشوار است؟ آیا منظور از این تاخیر،انداختن بار مالی فراوان و دشواری های آن به گردن دولت تازه نیست؟ و ...

امیدواریم دولت "تدبیر و امید" زمینه ای را فراهم نماید که افزون بر دگرگونی نگاهِ جامعه نسبت به شغل معلمی،کارگزارانی را به کاربگمارد که معلمی را شغلی متفاوت با شغل های دیگر بدانند و از این رهگذر زمینه ی آموزش و پرورشی کارا و توسعه گرا را فراهم کند.     

http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/92/04/22/14

فرهنگیان و نهادهای مدنی تازه

 

مهدی بهلولی

(توضیح : در زیر این نوشته،گفت وگویی گذاشته ام درباره ی همین یادداشت که در یکی از شبکه های گروهی مجازی انجام گرفت.)

 یکی از موضوع هایی که در پیش از انتخابات ریاست جمهوری،به گستردگی چشمگیری مطرح گردید- به ویژه در میان سخنان و برنامه های روحانی و عارف نمود بسیار بیشتر و آشکارتری یافت- نقش نهادهای مدنی و صنفی،در پشبرد و پیشرفت کشور بود. پس از انتخابات هم،با درخواست دوباره ی بازگشایی انجمن صنفی روزنامه نگاران و مسآله ی خانه سینما،روشن تر گردید که این خواست،جدی است و دولت آینده،بایستی در میان برنامه های  خود،جایگاه ویژه ای به آن ببخشد. ناگفته پیداست که مسآله ی نهادهای مدنی و صنفی،محدود به پهنه ی هنر و رسانه نیست و در دیگر گستره های اجتماعی،سیاسی و اقتصادی جامعه هم هواداران بسیار دارد. آموزش و پرورش نیز،یکی از همان گستره هایی است که هم اکنون سال هاست در آن بحث نهادهای مدنی مطرح می باشد و حتی در سندهای رسمی آن نیز،بیش یا کم و با نام ها و عنوان های گوناگون،به آن پرداخته شده است. همچنین بیش از یک دهه است که شماری از نهادهای مدنی کمابیش نیرومندی در آموزش و پرورش پدید آمده اند و هر چند با فراز و فرود،همچنان به کار خویش ادامه می دهند.

 این نگارنده خود نیز،چند سالی را به همراه یکی از همین تشکل های صنفی فرهنگی،سپری کرده و از نزدیک با کنش ها و جریان های درون برخی از نامورترین این نهادها آشناست. از این رو و از سر تجربه ی چند ساله خودم،و به ضرورت طرح دوباره ی بحث نهاد و جامعه مدنی در ایران،مناسب می بینم که کمی به حال و روز این تشکل ها بپردازم و به ویژه روشن نمایم که چرا هم اینک و با فضای اجتماعی- سیاسی تازه ای که در کشور پدید آمده،تنها امیدبستن به نهادهای کنونی،چندان واقع بینانه نمی نماید و بهتر است فرهنگیان در پی راه اندازی نهادهای مدنی تازه ای برآیند. البته این سخن به هیچ رو چشم پوشیدن بر کار و دستآوردهای گذشته و حال این تشکل ها نمی باشد.

 باری،هم اکنون،بسیاری از نیروهای برجامانده در این تشکل ها،آموزگاران بازنشسته اند که پیوند ارگانیک خود را با آموزش و پرورش از دست داده اند و با دگرگونی های و رخدادهای درون آموزش و پرورش برخوردی زنده و وجودی ندارند. سنت های تعریف شده ی کار گروهی و صنفی این نهادها هم- که به جا مانده از روزگاری ویژه و شرایطی خاص می باشد- مانعی بزرگ است که جلوی هرگونه کار تازه و به روزی را می گیرد. برخی از کسانی که در این تشکل ها هستند،خود و رفتار گذشته ی خود را،اساسنامه تشکل می شمارند و با روش های گوناگون،جلوی هرگونه نوآوری و نواندیشی را می گیرند. برخوردهای نادرستی هم که شوربختانه در سال های گذشته با شماری از این کنشگران انجام پذیرفته،نگاه و نگرش آنها را تا اندازه ای متفاوت از حساسیت های بیشتر فرهنگیان نموده است. گرچه بسیاری از خواسته ها،همچنان همپوشانند اما اولویت ها گوناگون اند. هسته ی اصلی مشترک میان همه ی فرهنگیان،دشواری های مادی و اقتصادی است اما همین هسته ی مشترک،هنگامی که در فضا و ادبیات تشکل های صنفی کنونی می نشیند رنگ و بویی ویژه می گیرد که نمی تواند آنچنان مایه ی همراهی گردد. همدلی هست اما همراهی کمتر دیده می شود و این که همین اندک شمار کنشگران کنونی،بیشتر بازنشسته اند،نشانی است از همین ناهمراهی. برخی دشواری های حقوقی - برای نمونه این که از پایه گذاران اصلی و هیآت موسس برخی از این تشکل ها،بیش از دو سه نفری کمابیش فعال نمانده اند و دیگران سال هاست که هیچ پیوندی با این نهادها ندارند- نیز،چالشی بزرگ بر سر بازسازی آنهاست.

به هر رو،با یک آسیب شناسی واقع نگرانه و با نگاه به گردآیه ای از علت های درونی و بیرونی،نمایان می گردد که راه اثرگذاری بیشتر فرهنگیان در تصمیم گیری های آموزشی،تنها پرداختن به این گروه ها و بازسازی شان نیست،و اگر چنین رویدادی هم رخ دهد به احتمال زیاد،فرصت سوزی دیگری خواهد بود.

 از این رو،فرهنگیان بهتر است در فضایی که گویا قرار است در دولت آینده برای نهادهای مدنی پدید آید به جست و جو و تلاش تازه برخیزند و با پدید آوردن گروهای نوین،نهادهای مدنی،آموزشی و صنفی تازه و روزآمد خود را راه اندازی نمایند. گرچه می توان از پیشینه و تجربه ی تشکل های کنونی هم بهره گرفت اما آنچه ثمربخش تر می نماید دل بستن به راه نو،اندیشه ی نو و کنشگر نو می باشد.

 گفت وگو :

  فر ایان : جناب بهلولی 

 واقعا ممنون از این مطلب. فکر میکنم به شدت به این «نقد از خود» نیاز داریم٬ هرچند طرح کردنشان سخت است و شجاعت 

 میخواهد.   

چندین نکته به نظرم میرسد که سعی میکنم مطرح کنم اما از یک نکتهای که در حاشیه مطلبتان گفتید شروع میکنم

نوشتهاید: «فرهنگیان بهتر است در فضایی که گویا قرار است در دولت آینده برای نهادهای مدنی پدید آید به جست و جو و 

 تلاش تازه برخیزند و با پدید آوردن گروهای نوین،نهادهای مدنی،آموزشی و صنفی تازه و روزآمد خود را راه اندازی نمایند».
 

من این خوشبینی را در میان بسیاری و از جمله فعالان مدنی میبینم که به قول شما گویا قرار است شرایط برای فعالیت و   

نهادهای مدنی مساعدتر شود. من هم امیدوارم چنین شود٬ اما سوالم این است که اگر چنین نشد و مجموعه حاکمیت نوع 

  برخوردش را تغییر نداد٬ چه؟ آیا فعالین میتوانند فعالیتشان را منوط به تغییراتی کنند که خود نقشی در آن ندارند؟  

بهلولی درود به جناب فر ایان

مسآله ی جامعه مدنی و طرح دوباره ی آن،همانگونه که همه می دانیم،تنها مختص ما فرهنگیان نیست،یک بحث گسترده در  

همه ی زمینه هاست. نشانه هایی دیده می شود که گویا می خواهند کمی فضا را دگرگون سازند- البته این در وعده های 

 

 انتخاباتی هم بود و می تواند به عنوان یک خواست پیگیری شود. من هم فقط امیدوارم که چنین شود و فضا کمی بازتر شود 

.. اما نباید فرصت سوزی کرد. به چه معنا؟ چه بسا تا چند ماه آغاز کار دولت یازدهم آسان تر بگیرند و آسان تر مجوز تشکل 

  بدهند و بعد سخت گیری ها دوباره ی آغاز شود. پس حرف من این است که به خاطر این که فرصت سوزی نشود و به خاطر 

  پیگیری یک وعده ی خوب انتخاباتی،پس از روی کار آمدن دولت یازدهم،همکاران با انگیزه،دور هم جمع شوند و به فکر 

 

 تشکیل گروه های مورد نظر خودشان بیفتند.  

فر ایان :  نکته دیگر اینکه در مطلبتان روی بازنشسته بودن اعضای فعلی نهادهای صنفی معلمان تاکید کردید و تا جایی که  

 متوحه شدم ان را نشانه قطع پیوند این تشکلها با بدنه معلمین دانستید. به نظر من صرف بازنشسته بودن اعضای فعلی 

  نمیتواند عیب بزرگی باشد٬ بلاخره این توجیه هست که در این چند سال فشارها بسیار زیاد بود و معلمین شاغل به خاطر 

  نگرانی از دست دادن کارشان از تشکلها دور شدند. به نظرم اثبات ادعای اصلی و مهم مقاله -ناکارامدی تشکلهای فعلی-  

 نیاز به ذکر دلایل و موارد دقیقتر و محکمتر دارد.  

 بهلولی :  حق با شماست و این مسآله نیاز به باز شدن بیشتر و گفت و گوی بیشتر دارد. من هم به عمد و به ناگزیر ِ نوشتن در روزنامه و یا حتی در همین فضای همگانی،سربسته نوشته ام. اما اگر بخواهم این مسآله را کمی بازتر کنم. ببینید من در میان این چهار تشکلی که بیانیه داده اند بیشتر روی سخنم با کانون صنفی معلمان ایران است و آن هم به ویژه در تهران. سازمان معلمان در سه چهار سال گذشته،تقریبآ،خاموش بود وتا آنجا که من خبر دارم نشستی نداشت. سازمان اگر نهادی توانمند می بود می بایست در این سال ها،به هر گونه که شده- همانند کانون تهران- جلسات خودش را برقرار می کرد و نمود بیرونی می یافت. پس من چندان حسابی روی این تشکل نمی توانم باز کنم- گرچه تا آنجا که من می شناسم بحث نیروهای بازنشسته در این گروه هم هست که در زیر به آن اشاره می کنم. کانون های شهرستان ها هم به جز یکی دو تا،همگی خاموش بودند و غیرفعال. کانون های نسبتا فعال، کانون (انجمن)کردستان و همدان بوده و هستند. که شاید این نقد من به آنها وارد نباشد و نیروهای جوان و شاغل،به ویژه در کانون کردستان،بسیار دیده ام. اما این ها تنها به یکی دو تا استان محدود اند. دو تشکل دیگر هم انجمن اسلامی معلمان و مجمع فرهنگیان هم که به نظرم تشکل های انتخاباتی اند!پس تشکل ها شدند تشکل کانون تهران! مسآله این است که اکثر نیروهای فعال در این گروه،بازنشسته اند و در حال حاضر مشغول کارهایی دیگر. این افراد و دوستان،اغلب،پیگیر فکر و اندیشه نوین آموزشی نیستند و از نزدیک با آنچه که در آموزش و پرورش می گذرد برخورد ندارند. در همین چند سال گذشته،مسآله ی تغییر ساختار آموزشی،هوشمندی سازی مدرسه ها،تغییر کتب درسی و تعطیلی پنج شنبه ها و خیلی از رخدادهای تازه ی آموزشی روی داد که این دوستان،تا آنجا که من دیدم،چندان پیگیر نبودند و انگیزه پیگیری موشکافانه و دقیق هم نداشتند و در جلسات به آن نمی پرداختند.یکی از اصلی ترین این رفتار،برخورد وجودی با این دگرگونی ها نداشتن است. وقتی شما بازنشسته شدید و از مدرسه دور، و وارد کار اقتصادی دیگری شدید نمی توانید آنچنان که باید،کنشگر مدنی و به روز آموزش باشید. یادمان نرود که این افراد می خواهند پیشگام باشند،نقاد باشند،پیگیر جدی باشند،نه تفننی به آموزش بپردازند و از آن سخن گویند.کانون صنفی معلمان،شده است کانون اصناف معلمی(گردآیه ای از همه کارهای دوم و سوم فرهنگیان). این سخن را نه به نیشخند می گویم و نه کنایه و طعن. واقعیت این است. همکارانی که من در این تشکل دیده ام بیشتر و در طول هفته درگیر کار فعلی (غیر از آموزش)شان هستند. در هر هفته هم بعدازظهری را گرد هم می آیند و بیشتر از دشواری های اقتصادی،گلایه می کنند.من بر این باورم که چنین کسانی نمی توانند کنشگران مدنی خوبی برای فرهنگیان باشند. گرچه برای شماری از آنها احترام قائلم و برخی شان را از صمیم قلب دوست دارم.

موسوی : جناب بهلولی سخن تان بسیار متین است اما اجازه دهید به مطلبی در همین زمینه اشاره کنم؛ وجود پیشکسوتان در نهادهای مدنی اینچنینی علاوه بر کارایی تجارب ارزشمندشان، به عنوان چهره های مطرح عرصه ی آموزش و پرورش نیز مطرح است. در این زمینه برای مثال آقایان بهشتی و عبدالهی و امثال این بزرگواران که جنابعالی بیشتر می شناسید، در جامعه و در میان کنشگران دیگر عرصه ها شناخته شده اند و می توانند از نظر جلب توجه رسانه نیز مثمرثمر باشند. هرچند در این مورد که این عزیزان دیگر ارتباط چندانی با بدنه ی آموزش و پرورش ندارند و همچنین ساختار قدیمی این نهادها کارایی لازم را برای رویارویی با مشکلات عدیده ی فعلی ندارد با شما هم نظرم.

  بهلولی :  این که کسی بازنشسته شود و به دلیل های گوناگون،انگیزه ی خود را در پیگیری دقیق مسائل آموزشی از دست ندهد- برای نمونه جناب عبدالهی که شما گفته اید- می توان گفت استثناست. من از آن چیزی سخن می گویم که در فعال ترین تشکل این سال های فرهنگیان دیده ام و بر این گمان هم هستم که در میان فرهنگیان عمومیت دارد. اما وجود بازنشسته و پیشکسوت عیب هم دارد. برای نمونه خود را اساسنامه تشکل می انگارد و سخت جلوی اندیشه و رفتار نو می ایستد و به راحتی به خود اجازه می دهد دیگران را انحرافی و گمراه بداند. پیشکسوت می شود شورای نگهبان : کناری می ایستد و بیراه روی و بیراه روان را می یابد!

موسوی :  جناب بهلولی این مسائل را از طریق انتخابات دوره ای در نهادهای مدنی می توان مرتفع ساخت؛ به نطر بنده ایجاد نهادهای مدنی جدید آنطور که جنابعالی می فرمائید هزینه ای به مراتب سنگین تر از بازسازی نهادهای موجود در بر دارد و به نوعی اتلاف منابع است.

نیازی : درود بر جناب بهلولی ... نیشه یک مقدار در مورد این نهاد مدنی تازه که مد نظر شما هست توضیحااتی بدین و مزیتش رو نسبت به کانون صنفی توضیح بدین؟؟... با تشکر

 بهلولی :  ببینید،کانون صنفی معلمان ایران،تا آنجا که من به یاد دارم،پانزده نفر موسس دارد که نام آنها روی پروانه آمده است. از این افراد تنها سه یا چهار نفر در ده سال گذشته،فعال بوده اند. حتی نسخه ی اصلی پروانه کانون هم در دست نیست. گویا نفر اصلی(کسی بوده به نام علی بدر)پروانه را با خود برده است و دیگر به کسی نداده. دوستان از آن پروانه کپی هایی (به نظر من مخدوش) در دست دارند. یکی از هیآت موسس،هم اکنون مدیر کل آموزش و پرورش چهارمحال بختیاری است. دیگران هم یا در ایران نیستند و یا به هیچ رو،با کانون کاری نداشته و ندارند. تا آنجا که من می دانم آخرین رآی گیری در مجمع عمومی و انتخاب هیآت مدیره هم،به درستی در وزارت کشور ثبت نشده است. می خواهم بگویم بازسازی قانونی این نهادها هم،آنچنان که گمان می شود آسان نیست. به نظرم من حتی شاید ناممکن باشد.

رسول خانی :  جناب بهلولی عزیز از هنگامی که این پست را قرار دادید حداقل 4بار متن را مطالعه کردم .البته نظرات دیگر دوستان را نیز دیدم .اولین نکته ای که با شما هم عقیده ام این است که در این چند سال به جز کانون صنفی تهران و شعبات دیگر آن ،انجمن دیگری در زمینه آموزش و مطالبات معلمان فعال نبوده اند .در ضمن اکثر اعضای کانون هزینه ی زیادی پرداخت کرده اند که به سادگی از انها نمی توان گذشت .لذا باید از تجربیات آن عزیزان استفاده نمود تا نتیجه بهتری به دست آورد .اما نکته دیگری که باید عرض کنم این است که در صورت تشکیل ,تشکل جدید آیا کسانی هستند که قدم پیش نهاده واین کار را انجام دهد .البته بنده پیشنهاد می نمایم دوستان قدیمی به نیروهای جوانی که تمایل به فعالیت دارند جلسه ای داشته باشند و به قول جناب عالی یک اندیشه نو برای راهی نو پیدا کنند

نیازی :  پیشنهاد شما چیست؟

رسول خانی : دمیدن روح جوان به کانون و استفاده از تجربیات عزیزان هزینه داده

نیازی : این که میشه جابجایی x به y

 بهلولی :  پیشنهاد من،راه اندازی تشکل های قانونی و مدنی تازه است. بحث هم این است که اگر در دولت یازدهم فضا باز شد،فرهنگیان فرصت را از دست ندهند. خواست آنها هم البته حرکت در چارچوب های قانون باشد. این که می توانیم فراتر از نهادهای کنونی برویم یا نه،و این که می توانیم در هر شهر و یا استانی،ده- پانزده نفر دور هم گرد آییم و گروه تشکیل دهیم یانه،به عرضه ی خودمان برمی گردد. ده- دوازده سال پیش،فرهنگیانی دست کم عرضه ی این کار را داشتند اما این که ما بتوانیم بستگی به خودمان و البته به فضای آینده دارد. اما نباید در گرفتن مجوزها و تشکیل گروه ها فرصت سوزی شود.

رسول خانی :  بودن نیروهای جوان در کنار نیروهای قدیمی فکر نکنم جابجایی تلقی شود .البته این جابجایی باید یک روزی صورت بگیرد.باید یادآور شد که هستند فرهنگیانی که حاضر به این کار باشند

نیازی :  جناب بهلولی بزرگوار سئوال بنده این است : آیا این تشکل مدنی تازه که شما فرمایش میکنید جوان سازی کانون صنفی قدیم است یا نه... مثلا یک تشکل جدید با اساسنامه جدید؟

موسوی : جابجایی صرف افراد به گمانم مشکلی رو حل نمیکنه؛ به نظر من می باید از تجربیات این عزیزان استفاده کرد و در معیت آنها به بازسازی ساختار کانون اقدام نمود هرچند بقول استاد گرامی جناب بهلولی بسیار دشوار است اما هزینه های آن بی گمان کمتر از ایجاد و توسعه ی نهادهای جدید خواهد بود. ایجاد و راه اندازی یک تشکل جدید بنظر حقیر در شرایط فعلی دوباره کاری است.البته این مساله زمانی قابل دستیابی است که خدایی ناکرده دوستان و بزرگوارن در کانون صنفی حق آب و گل را در این نهاد برای خود محفوظ ندانند...

نیازی :  جناب موسوی موافقم

بهلولی :  من با توجه به دشواری قانونی و همچنین سنت حاکم بر کانون و تعریف کار صنفی و بسیاری از مسائل دیگر،پیشنهادم راه اندازی تشکل های دیگر،با اساسنامه و هیآت موسس و مدیره تازه است. از دید من،بازسازی قانونی و به ویژه کارآمد و به روز کانون کنونی،صرف وقت و انرژی بیهوده است. دوستان می توانند بروند و آزمون کنند.

موسوی :  البته جناب بهلولی شما در طی این سالها با کانون از نزدیک همکاری داشته اید و به روحیات دوستان در کانون و نیز ساختار و تغییر پذیری اش بیشتر از ما آشنایی دارید؛ اما برای مثال اگر بزرگوارانی همچون شما برای ایجاد این تغییرات پیش قدم شوند نیز نتیه را مثبت ارزیابی نمی کنید؟ مشکل من این است که کانون حتی بیشتر از سازمان معلمان در سراسر کشور شناخته شده است، در میان مسئولان سیاسی و مسئولان آموزش و پرورش نیز همچنین؛ به فرض ایجاد نهادی جدیدالتاسیس صرف اخذ مجوز و تعریف زمینه ی فعالیتی که با دیگر نهادها تداخل نداشته باشد، عضو گیری و برگزاری جلسات و ... بسیار دشوار و زمانبر خواهد بود

نیازی :  اینکار ممکن است باعث دو دستگی فرهنگیان شود ... بی شک نمی توان کانون صنفی که هزاران عضو دارد حالا به هر نحوی ایستا یا پویا را کنار زد و تشکل جدیدی در همان راستا بنا نهاد ...دچار واگرایی خواهیم شد

 بهلولی :  این که باعث دو دستگی شود،نه. شاید بهتر است بگوییم باعث اختلاف فکری. اما مگر فرهنگیان تنها باید یک تشکل داشته باشند؟ به هر رو،در میان فرهنگیان هم اختلاف فکری هست. اما این که کانون شناخته شده است هم حرف دارد. کانون در میان نیروهای امنیتی هم بسیار شناخته شده است و مارک ضد انقلاب و فتنه و آشوبگر و ... خورده است و همین هم بازسازی قانونی آن را بسیار سخت می کند. اما پیشنهادم به دوستان این است که خودشان بروند و از نزدیک جو کانون را ببینند. آنگاه شاید بهتر بتوانند تصمیم بگیرند.

نیازی :  اختلاف فکری که همیشه هست ... قطعا شما از روی نجربه این حرف رو میزنید.. نظر بنده حقیر داشتن یک تشکل واحد قوی به جای دو تشکل است ... حال جدید باشد یا بازسازی همان تشکل قدیمی

بهلولی: درود به همه ی دوستان.

با اجازه من کمی زیادی خوابم گرفته است. امیدوارم بعدا و با حضور و نقد دیگر دوستان این بحث را پی گیریم. ببخشید. شرمنده.

باستان : درود بر تو... پایدار باشی


پیشنهاد

 

 گرچه من تشکل های کنونی فرهنگیان را به روز و کارآمد نمی بینم و دل بستن به آنها را- آنچنان که بتوانند شایسته و بایسته،خواسته های فرهنگیان را پیگیری نمایند و به نقادی درست و حسابی آموزش و پرورش بپردازند- بیهوده و واهی می بینم،اما در حال حاضر،به نظرم بایستی در پاسخ به سخنان سحرخیز،بیانیه ای محکم بدهند.

حقوق معلمان از سایر کارمندان بیشتر نیست

 

خبرگزاری ایلنا،20 تیر 92

چکیده:‌ «در صورت اجرایی شدن طرح رتبه بندی معلمان که کمتر از یک ماه پیش، بخشنامه‌اش از وزارت آموزش و پرورش به مدارس آمد حقوق معلمان افزایش می‌یابد اما این طرح، ضمانت اجرایی مالی ندارد.»
ایلنا: یک فعال صنفی معلمان، سخن روز گذشتهٔ «ابراهیم سحرخیز» معاون آموزش متوسطه وزیر آموزش و پرورش که گفته بود «دستمزد معلمان از کارمندان تمام وزارتخانه‌ها بیشتر است» را تکذیب کرد.
«محمود ایمان‌زاده» در این باره به ایلنا گفت: حقوق معلمان در وزارت آموزش و پرورش شاید با سازمان‌ها و وزارتخانه‌های دیگر مطابقت داشته باشد اما یقینا بالا‌تر نیست. حقوق کارکنان بسیاری از وزارتخانه‌ها از معلمان آموزش و پرورش بیشتر است.

وی در ادامه با اشاره به طرح رتبه بندی معلمان که دولت آقای احمدی‌نژاد در پایان کارش آماده کرده است افزود: در صورت اجرایی شدن طرح رتبه بندی معلمان که کمتر از یک ماه پیش، بخشنامه‌اش از وزارت آموزش و پرورش به مدارس آمد حقوق معلمان افزایش می‌یابد اما این طرح، ضمانت اجرایی مالی ندارد.
این فعال صنفی معلمان بیان کرد:

دولت دهم در پایان کارش، طرح‌هایی که بار مالی سنگینی دارند را تصویب می‌کند اما این طرح‌ها، پشتوانهٔ مالی ندارد و دولت جدید، قدرت پاسخگویی به مطالبات ایجاد شده را نخواهد داشت.
به گفتهٔ آقای ایمان‌زاده، طرح رتبه بندی معلمان باید پیش از
۲۴ خرداد ماه اجرا می‌شد نه اینکه پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری، مقدماتش شروع شود.

او در پایان اظهار داشت: بخشنامهٔ اجرای این طرح در حالی ابلاغ شده که بار مالی‌اش در وزارت آموزش و پرورشی که با مشکلات مالی جدی مواجه است در نظر گرفته نشده است. 

http://ilna.ir/news/news.cfm?id=88532