من به عارف رای می دهم

 

مهدی بهلولی،روزنامه بهار،21 خرداد 92

من در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری شرکت خواهم کرد و به محمد رضا عارف رآی خواهم داد و بر این امیدم که با پیروزی عارف در انتخابات و دگرگونی نسبی در گستره ی سیاسی،شاهد باشیم که در گستره ی آموزش و پرورش نیز دگرگونی درخور و چشمگیری انجام پذیرد. به باور من،سیاست و آموزش،در میان کنش اند و دگرگونی در یکی،بی گمان بر دیگری نیز کارگر می افتد. این سخن البته چشم پوشیدن بر این درد دل بسیاری از فرهنگیان نیست که آمدن و رفتن دولت ها،پنداری،بر زندگی آنها تآثیری ندارد! اما نباید ناامید بود و دست بر روی دست هم گذاشت- به زبان پوپر،آینده  گشوده است و زندگی نیز،سراسر حل مسآله است. باری،من امیدوارم با دگرگونی دولت،فضای کنونی چیره ی بر آموزش و پرورش،که بیشتر بر کلی گویی،شعار دادن و دگرگونی های صوری و شتاب زده استوار است،دستخوش دگرگونی شود. امیدوارم که در دولت آینده،تنها درباب جایگاه آموزگار به سخنرانی های پیاپی بسنده نگردد،و به سخن واقعی او نیز گوش فرا داده شود و در راستای دشواری های بی شمار زندگی و کاری آنها،کاری درست و حسابی انجام پذیرد.

 البته نمی خواهم بگویم که در سال های گذشته،سراسر،هیچ کاری انجام نگرفته است. نمونه ی کار درست دولت دهم و ریاست حاجی بابایی بر وزارت خانه ی آموزش و پرورش،راه اندازی بیمه طلایی فرهنگیان است که رضایت نسبی آموزگاران شاغل را هم با خود به همراه داشته و می توان گفت که همچنان دارد- گرچه خرده های جدیی هم بر آن وارد است. اما راستش هرچه در ذهن خویش جست و جو می کنم- از میان هفتصد کاری که کاربدستان آموزش ادعا دارند در این دوره به انجام رسانده اند- چیز به درد بخور دیگری نمی یابم. آنچه بیش از همه در ذهن دارم صدها و شاید هزاران سخنرانی حاجی بابایی درباره ی جایگاه آموزگار در آموزش و نقش اثرگذار آن است؛اما دریغ از یک کار عملی که نتیجه اش بهبود این جایگاه باشد.

 روشن است که اگر به راستی به دنبال بهبود آموزش و پرورش و فرابردن جایگاه و منزلت آموزگار هستیم بیش از هر چیز بایستی بستر و ابزار آن را فراهم نماییم. برای نمونه این که به جامعه مدنی فرهنگیان و تشکل های صنفی- آموزشی آنها بها دهیم،اختیارات شوراهای آموزگاری مدرسه ها را بیشتر کنیم،و به وضعیت معیشتی و مادی فرهنگیان رسیدگی جدی نماییم. در چندین سال گذشته،افزایش سالانه ی حقوق فرهنگیان کمتر از نصف تورم بوده و قدرت خرید آنها کمتر از نصف گردیده است. اما فرادستان آموزشی با این استدلال که نمی خواهند گزگ دست دشمن بدهند هیچ گاه به این رویه، اعتراضی جدی نکردند. جامعه مدنی نیز،به چندین و چند دلیل،امکان اعتراضی مدنی و قانونمند را نیافت- که چه بسا کارگر افتد- و اگر سخنی هم گفت،شنیده نشد.

 به هر رو،امیدوارم محمد رضا عارف،در انتخابات پیروز شود و به ویژه پس از آن فراموش نکند که در میان برنامه های آموزشی خود آورده است : " تسهیل ایجاد یک تشکل صنفی قدرتمند برای پیگیری مطالبات معیشتی و منزلتی معلمان / افزایش قدرت خرید معلمان از طریق پرداخت منظم و مناسب حقوق و کاهش تورم  / کاهش دغدغه‌های معیشتی معلمان مانند تامین اجتماعی، تامین مسکن و هزینه‌ سلامت / اختصاص حداقل 10درصد از برنامه‌های آموزشی به معرفی حرفه‌ها، هنرها، جغرافیا، آیین و رسوم و نیازها و شرایط اقلیمی و جغرافیایی استان‌ها به ویژه مناطق روستایی و عشایری / تمرین دموکراسی از پایه از طریق افزایش کارآمدی شوراهای درون مدرسه
 / توانمندسازی دانش‌آموزان ساکن در مناطق کمتر توسعه‌ یافته، روستاها، حاشیه شهرها، عشایر کوچ‌نشین و هم‌چنین مناطق دوزبانه با نیازهای ویژه، با تأکید بر ایجاد فرصت‌های آموزشی متنوع و با کیفیت."

 اما نکته ی پایانی این که،من نیز مانند بسیاری دیگر،امیدوارم که میان محمد رضا عارف و حسن روحانی ائتلافی رخ دهد. پیداست که در این رو،بخت پیروزی بالاتر و پاسخگویی به مردم و آیندگان آسان تر است. 

http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/92/03/21/14

 

 

باز هم آموزش زبان مادری

 

مهدی بهلولی،روزنامه بهار،20 خرداد 92

 در پایان گفت و گوی دوم تلویزیونی هشت نامزد یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری که در پانزدهم خرداد انجام گرفت،محمد رضا عارف،یکی از نامزدهایی که بر حقوق مردم در مجموعه ی قوانین کشور،تآکید بیشتر و آشکارتری دارد به یادآوری اصل پانزدهم قانون اساسی پرداخت- اصلی که بخشی از آن متآسفانه و پس از گذشت بیش از سی و چهار،هنوز به اجرا درنیامده است. در این اصل چنین می خوانیم : "زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران،فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی،باید با این زبان و خط باشد،ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس،در کنار زبان فارسی آزاد است." درخور درنگ این که بخش پایانی این اصل- تدریس زبان های محلی و قومی- هیچ گاه،در مدرسه های ایران،انجام نگرفته و یکی از بندهایی از قانون اساسی است که سراسر نادیده انگاشته شده است. عارف البته در میان برنامه های خود درباره ی آموزش و پرورش که در روزنامه بهار(هفدهم خرداد) منتشر گردید افزون بر موارد ارزنده ای همچون "تسهیل ایجاد‌‌‌‌ یک تشکل صنفی قد‌‌‌‌رتمند‌‌‌‌ برای پیگیری مطالبات معیشتی و منزلتی معلمان" و " کاهش د‌‌‌‌غد‌‌‌‌غه‌های معیشتی معلمان مانند‌‌‌‌ تامین اجتماعی، تامین مسکن و هزینه سلامت" به سند ملی آموزش و پرورش هم اشاره می نماید و حرکت دولت خود را بر مد‌‌‌‌ار سند‌‌‌‌ تحول بنیاد‌‌‌‌ین آموزش‌وپرورش می شمارد. اما نکته ی مهم این است که درباره ی اصل پانزدهم قانون اساسی و آموزش زبان مادری،خود سند ملی آموزش و پرورش هم برخورد روشنی ندارد.

 درصفحه ی 66 رهنامه ی پیش نویس سند ملی آموزش و پرورش،که از دو- سه سال پیش،بر تارنمای شورای عالی آموزش و پرورش گذاشته شده،آمده بود : "برای حمایت از یادگیری کودکان متعلق به اقوام غیرفارس زبانِ ایرانی و برخورداری آنان از فرصت برابریادگیری و رشد،نظام برنامه درسی باید یک دوره تعریف شده"انتقال" از زبان مادری به چرخه زبان رسمی(فارسی) را در کانون توجه قرار دهد. ویژگی های فرهنگی و زبانی مناطق مختلف در برنامه های درسی این دوره محوریت خواهد داشت." گرچه،چنین می نماید که برگزاری این دوره ی انتقالی،برداشت ویژه و بسته ای باشد از اصل پانزدهم قانون اساسی،و به هیچ رو نمی تواند و نتواند همه ی درون مایه و خواست آن سخن را برآورده سازد اما،شگفت این که،این بند نه در سند "تحول بنیادین آموزش و پرورش"،بلکه در بخش مبانی نظری تحول بنیادین،گنجانده شده است! نکته ی مهم در این جای سازی نادرست- به گمان این نگارنده- این است که برگزاری این دوره ی انتقالی،از بخش "هدف های عملیاتی و راهکارها"ی سند،بیرون گذاشته شده است. به زبان دیگر،هم اکنون در "سند تحول بنیادین"،که چشم انداز حرکت آموزش و پرورش و به ویژه راهکارهای اجرایی آنها را،تا سال 1404،روشن می سازد،هیچ سخنی از بخش پایانی اصل پانزدهم قانون اساسی و پیاده سازی آن نیست. بنابراین،می توان گفت که نویسندگان و تنظیم کنندگان سند تحول بنیادین،هیچ توجهی به آموزش زبان مادری در گستره ی آموزش و پرورش نداشته اند. گویی اینان،نه می خواسته اند سراسر بحث آموزش مادری را نادیده انگارند و نه می خواسته اند با راهکاری فراخور،به آن بپردازند و سامانه ی آموزش و پرورش را ناگزیر به انجام آن سازند. در یکی دو سال گذشته نیز می بینیم با این که حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش دولت دهم،بسیار از سند تحول بنیادین سخن گفته است هیچگاه به بحث آموزش زبان مادری نپرداخته است.

شایسته درنگ این که آموزش زبان مادری،افزون بر این که می تواند یکی از شاخص های عدالت آموزشی به شمار آید- که خود،یکی از آرمان های بسیاری از سامانه های آموزشی کنونی جهان است- پیاوردهای آموزشی- اجتماعی برجسته ای هم دارد. آموزش به زبان مادری،یا بخشی از آموزش به این زبان،به ویژه در سال های نخست آموزش،از سختی آموزه ها می کاهد و روند فراگیری را آسان تر می سازد. آموزش و نگهداشتِ زبان های بومی،همچنین بر ژرفای فرهنگی- تاریخی کشور می افزاید،و بر بالا بردن خودباوری دانش آموزان،کارگر می افتد. زبان،احساس نوآوری اندیشگی انسان را شکوفا و پیوند میان آموزش و زندگی را نیرومند می سازد و از این رهگذر،لذت یادگیری را،بیشتر و بهتر می چشاند. آموزش زبان مادری،احساس دلبستگی به سرزمین مادری را در دل ها ته نشین،و ریشه های فرهنگی او را استوارتر می نماید. زبان و فرهنگ بومی،بخشی از کیستی انسان هاست که شایسته ی سنجشگری و گرامی داشت است و براستی چه جایی بهتر از مدرسه و چه زمانی بهتر از سال های نخست زندگی را،می توان برای این سنجشگری یافت. از این رو چنین می نماید که در میان نقدها و خرده هایی که بر سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش به میان می آید،یکی هم بحث برخوردی است که این سند با آموزش زبان مادری می کند. 

http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/92/03/20/9

 

دبستان ها و طرح های جدید

 

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،19 خرداد 92

 چند روز پیش،مهدی نوید ادهم،دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش،در گفت گو با یکی از رسانه ها،از توفانی دیگر از دگرگونی ها در آموزش و پرورش سخن گفت که به گفته ی خودش از توفان سه – چهار سال گذشته اثربخش تر خواهد بود. از درون مایه ی سخن ایشان نیز چنین برمی آمد که هدف اصلی دگرگونی های پیش رو،بیش از مقطع متوسطه،دوره ی ابتدایی می باشد. ایشان دوره ی ابتدایی را،دوره ای حساس دانسته بود که بهترین سن تربیت پذیری افراد می باشد: "اگر ما ماموریت اصلی آموزش و پرورش را فراهم آوردن زمینه تربیت پذیری افراد در نظر بگیریم نه فقط انتقال دانش، بلکه بهترین سن تربیت پذیری افراد در دوره دبستان است و ما هر چه قدر به این دوره بیشتر بپردازیم، برده ایم. در این سن هنوز شخصیت بچه ها به طور کامل شکل نگرفته پس می توانیم آنها را در معرض پیام های تربیتی مان قرار دهیم". وی با طرح این ادعا که در 150 کشور جهان پایه ی ششم ابتدایی وجود دارد پنج ساله بودن دبستان را کار نادرستی دانسته بود. درخور درنگ این که در سال گذشته و از زبان حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش،درباره ی شمار کشورهایی که سیستم 6-3-3 در آنها در حال اجراست آماری دیگر شنیده شد :" نظام 6-3-3 هم اکنون در 123 کشور جهان اجرا می شود و در این زمینه،ما نیز هفت سال کار کارشناسی کرده ایم... همه متخصصان آموزش و پرورش در۲۳ سال گذشته به این نتیجه رسیده اند که جای ششم ابتدایی خالی است." گفتنی است که چندی پس از این سخنان،برخی دیگر از کاربدستان آموزش و پرورش،آمار دیگری اعلام نمودند :"خلیل رضایی،مدیرکل آموزش و پرورش استان بوشهر،در گفت و گو با خبرگزاری فارس گفت طرح تحول بنیادین آموزش و پرورش هم اکنون در بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان در حال اجراست و نظام آموزشی مبتنی بر طرح تحول بنیادین 6-3-3 در130  کشور جهان دارد پیاده می شود."

 به هر رو چه 150 کشور جهان 6-3-3 باشند یا نباشند نکته این است که از سال آینده قرار است که در ایران،این نظام تنها پس از یک سال اجرا،برچیده شود : "در اجرای مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی و سند تحول بنیادین نظام آموزشی، طرح قرار گرفتن «پایه‌های اول تا سوم ابتدایی در یک مدرسه» و «پایه‌های چهارم تا ششم ابتدایی در مدرسه دیگر» آغاز شده است. بر این اساس، طرح مذکور در 71 مدرسه اجرا شد و توسعه آن تا 320 مدرسه را در سال تحصیلی 93ـ92 در دستور کار قرار داده‌ایم." (سیدعلی یزدیخواه مدیرکل آموزش و پرورش شهر تهران)   اما پس از گذشت یک سال از اجرای سیستم 6-3-3 هنوز به روشنی مشخص نشده که چرا دگرگونی در ساختار آموزشی و شش ساله شدن آموزش و پرورش،در دو مرحله انجام گرفت و چرا در یک برنامه ی چند ساله،سیستم آموزشی 3-3-3-3 اجرا نگردید؟ چرا نخست با دشواری ها،دردسرها و شتاب بسیار- برای نمونه کمبود کلاس و فضای آموزشی- و آسیب به کیفیت آموزش به ویژه در پایه ی ششم دبستان،در تابستان گذشته دبستان های کشور به هر گونه که شد شش پایه ای گردیدند و پس از یک سال قرار است که این سیستم به هم بخورد و دبستان ها سه پایه ای شوند؟

 ناگفته نماند که تاکنون نیز فهرست این 123 یا 130 کشوری که ادعا می شود که سیستم آموزشی آنها 6-3- 3 می باشد در رسانه ها اعلام نگردیده است. البته این آمار از دید این نگارنده سخت به زیر پرسش است. کافی است به سامانه ی آموزشی چند کشور مطرح در آموزش و پرورش نگاهی بیندازیم : در آلمان دوره ی دبستان چهار سال است،در فرانسه پنج سال،در آمریکا و کانادا،ایالت های گوناگون با هم فرق دارند و دوره ی دبستان آنها از 5 تا 8 سال به درازا می کشد،در انگلستان،آموزش های دبستانی در دو دوره ی دو ساله و پنج ساله انجام می پذیرد که روی هم رفته می شود هفت سال،در هندوستان دانش آموزان از شش تا چهارده سالگی(8 سال) در دبستان بسر می برند،در ایتالیا،در دهه های گذشته،دوره دبستان پنج سال و هم اکنون هفت سال می باشد.

 این گوناگونی نشانگر این است که بخش بندی سال های آموزش تا پیش از دانشگاه،نه چندان ثابت است و نه آن اندازه  مهم،و بیش از بخش بندی سال های آموزشی،این درون مایه و کیفیت آموزش است که اثرگذار و محل بحث می باشد. این که دانش آموز،4 سال در دبستان بماند یا بیشتر،گویا،با درنگریستن به حال و هوای فرهنگی و رفتاری دانش آموزان و پیشینه ی آموزشی کشور،تعیین می گردد و شاخصی نیست که بر آن همداستانی ویژه ای انجام پذیرفته باشد. از این رو بهتر است فرادستان آموزش و پرورش کشور،بیش از دگرگونی های پیاپی در سال های آموزش،در اندیشه ی بهبود کیفیت آموزش و زدودن راستین ریشه های افت آموزشی باشند.   

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=329&pageno=7

آموزش و پرورش و بیماری های اجتماعی

 

 

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،۸/۳/۹۲

(این یاداشت با نام "پیشگیری از استعمال دخانیات در آموزش و پرورش، خوب یا بد؟!" چاپ گردید)

زنگ که به صدا در آمد،امیر تا دم دفتر دبیران همراهم شد و کمی که از کلاس دور شدیم،گفت"آقا شمار فراوانی از بچه های کلاس،پس از پایان مدرسه به قهوه خانه ای در این نزدیکی می روند و گروهی قلیان می کشند. هر چه با آنها حرف می زنم گوششان بدهکار نیست. می توانید بی آن که نام مرا بیاورید،به بهانه ای درباره بدی ها و آسیب های قلیان برایشان حرف بزنید؟ شاید سخن شما بر آنها اثر بگذارد. از نام هایشان پرسیدم، چیزی نگفت اما از رفتار و سخن هایش چنین بر می آمد که بخش بزرگی از آنها این سرگرمی! را برای دور هم بودن و تفریح برگزیده اند. با یکی از بچه های ورزشکار سوم ریاضی نیز گپ و گفتی داشتم که لا به لای گفتگو، با برشمردن نام برخی از بچه های کلاس،ناکید کرد که بیش از هشتاد در صد هم کلاسی هایش در گیر کشیدن قلیان و سیگارند. در میان نام ها، دانش آموزانی را نام برد که شگفت زده و غمگینم کرد. بچه هایی با سطح درسی و اخلاقی بالا!

در چند روز گذشته نیز" دکتر محمدرضا مسجدی دبیرکل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات با اشاره به اینکه چند سال پیش سن مصرف سیگار بین 14 تا 16 سال بود، گفت”اما متاسفانه اکنون سن مصرف سیگار به حدود 12 سال رسیده است. همچنین مصرف قلیان در میان دختران دبیرستانی و دانشجوی ما رشد 20 درصدی داشته است. ایشان ضمن اعلام خبر اجرایی شدن طرح پیشنهادی "پاد" - یا پیشگیری از استعمال دخانیات- در آموزش و پرورش، عنوان کرد: بناست این طرح در مقطع ابتدایی و راهنمایی به اجرا دربیاید، البته بنا نداریم مباحث آموزشی

پیرامون پیشگیری از استعمال دخانیات را وارد کتب درسی کنیم، بلکه می‌خواهیم از طریق اجرای فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی به این مسئله ورود کنیم. مسجدی اضافه کرد: خوشبختانه بعد از هفت سال! توانستیم در این خصوص با آموزش و پرورش به توافق برسیم"(ایسنا)

اما چرا بنا نیست آسیب های ناشی از مصرف سیگار،قلیان،مواد مخدر و ... به کتاب های درسی وارد شوند؟ مدرسه و کلاس تا چه اندازه در گسترش آسیب های اجتماعی و اخلاقی کاراست؟ سهم آموزش و پرورش در پیشگیری و درمان چنین آسیب های اجتماعی- اخلاقی ای چه اندازه است؟ و نهادهای آموزشی برای مبارزه با این دشواری ها چه راهکارهایی در پیش رو دارند؟

یکی از مهمترین کارکردهای آموزش و پرورش بالا بردن هوش اجتماعی دانش آموزان و توانا سازی آنها در برابر دشواری های زیست فردی و اجتماعی به عنوان شهروندان آینده است. بسیاری از دشواری های اجتماعی و اخلاقی در مدرسه و کلاس- به عنوان نخستین جایی که بچه ها در گروه های هم سن و سال در کنار هم قرار می گیرند- آشکار می شود. در دوران نوجوانی و جوانی، بچه ها بیشترین سرسپردگی را به دوستان و گروهای هم سن خویش داشته و بسیاری از رفتارها در این گروه ها ساخته شده و شکل می گیرد. از این رو می توان مدرسه را یکی از کاراترین نهادهای رفتارساز دانست و باید برای جلو گیری از پدیداری رفتارهای ناشایست و ساختن رفتارهای شایسته در فراگیرترین نهاد اجتماعی برنامه ریزی های بنیادین نمود.

در برنامه درسی دوره های راهنمایی و دبیرستان،درس هایی به نام پرورشی وجود دارد. درونمایه های آموزشی این درس،چارچوب فراخی داشته و از مهارت های زندگی و برنامه ریزی درسی و ...گرفته تا بیماری های فردی و اجتماعی و موضوع های دینی و اخلاقی و سیاسی را در بر می گیرد. در این ساعت آموزشی،برگزیدن موضوع بر عهده آموزگار پرورشی بوده و آغاز گفتگو به سلیقه،سواد و توانایی های او بستگی دارد. اما به سبب نداشتن برنامه ای از پیش نوشته شده، در یک فرایند غیر رسمی و فراگیر،ساعت این درس به آموزگاران درس های دشواری مانند ریاضی و فیزیک داده می شود. از این رو در برخورد با بیماری های فراگیر فردی- اجتماعی مانند استفاده از سیگار و قلیان،اعتیاد،ایدز و ... هیچ برنامه مشخص و تعریف شده ای وجود نداشته و آموزش و پرورش در این زمینه ها به کلی ناکارآمد و ناتوان است. تا هنگامی که این موضوع ها به شکلی هدفمند و مستقل و البته با ریزه کاری و پژوهش،وارد کتاب های درسی نشوند،نباید به پیگیری و اثر بخشی این کنش های دست و پا شکسته امید بست.

اما مهمترین عامل گسترش کامجویی از قلیان در این روزها،کشیدن گروهی آن و تفریح و شادی دور هم بودن است. در این گرهمایی ها بچه هایی هم که انگیزه و زمینه ی خانوادگی کشیدن قلیان را ندارند،برای بهره بردن از حاشیه های شادی زای آن در جمع دوستان شرکت کرده و کم کم زشتی کامجویی از آن برای آنها نیز از میان رفته و آلوده می شوند. از این رو برنامه ریزان آموزشی باید گردهمایی های شادی زا و فرحبخش در مدرسه را افزایش داده و زمینه ی پدیدآوری شادی و تفریح گروهی در مدرسه را به وجود آورند. زیرا مدرسه تنها جایی است که دانش آموزان می توانند با دوستانشان در کنار هم کامجویی های گروهی داشته باشند.

از سوی دیگر در آموزش های نوین،یکی از کاراترین روش های آموزشی در زمینه های اجتماعی و اخلاقی، گفتگو است.در این گفتگوی آزاد،دانش آموزان به خوبی ها و بدی های رفتارهای خطرخیز و گرفتاری های آن می پردازند و آموزگار آموزش دیده تنها راهنمای گفتگو بوده و از به بیراهه رفتن آن جلوگیری می کند. بنیادی ترین کارکرد این برهم کنش گروهی،کاشتن و پروراندن پرسش در اندیشه های دانش آموزان و درگیر کردن آنها با پیامدها و آسیب های فردی و اجتماعی رفتارهای خطرخیز می باشد. در این گفتگوها از سویی اجبار و به دنبال آن لجبازی جوانانه ای پدید نمی آید و از سوی دیگر بسیاری از پرسش ها در میانه گفتگو و از سوی همسالان آنها پاسخ داده می شوند و تا روزها ذهن دانش آموز درگیر این گفتگو ها و تجربه ی ماندگار آن خواهد بود. امید که کار بدستان آموزشی هر چه زودتر برای این گرفتاری رو به افزایش،راهکاری بیابند.

گاف آموزش و پرورش/ بدون شرح

 

 

برنامه درسی ملی  : "دوره پیش دبستانی به دوره دو ساله رسمی و غیر اجباری اطلاق می شود که کودکان گروه سنی 5 و 6 سال را تحت پوشش برنامه های آموزشی و تربیتی قرار می دهد. برنامه های آموزشی و تربیتی این دوره و میزان حضور نوآموزان در مراکز پیش دبستانی،با توجه به ویژگی های کودکان منعطف و سیال است".

پاسخ آموزش و پرورش به انتقاد یک نماینده ی مجلس : عطف به مطلب مندرج در خبرگزاری خانه ملت، مورخ 8/3/92 با "مشکلات اقتصادی دولت مانع از قانونی شدن دوره پیش دبستانی می شود" موارد ذیل را به اطلاع می‌رساند: با توجه به تاکیدات بنیانگذار راحل جمهوری اسلامی در وصایای گرانقدرشان که  فرموده اند " از امور بسیار با اهمیت و سرنوشت ساز، مسئله مراکز تعلیم و تربیت از کودکستان ها تا دانشگاه است " و بیانات مقام معظم رهبری در دیدار وزیر،معاونان و مدیران آموزش و پرورش سراسر کشور در تاریخ 3/5/86 که می فرمایند: ما می‌خواهیم آن کسی که از آموزش و پرورش خارج می‌شود بعد از ۱۳ سال، حالا که پیش دبستانی هم هست، می‌شود ۱۳ سال،انسانی باشد با برجستگی‌های اخلاقی،برجستگی‌های فکری و مغزی و با تدین. یک چنین انسانی می‌خواهیم." باید عنایت داشت که مقام معظم رهبری به صراحت بر ۱۳ سال بودن آموزش و عنوان پیش دبستانی تاکید نموده اند، افزون بر این توسعه دوره پیش دبستان در اسناد بالادستی کشور از جمله نقشه جامع علمی کشور و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش قرار گرفته است.

پیام تسلیت

 

 

 جناب آقای محمد تقی فلاحی،دوست و همکار گرامی

درگذشت پدر بزرگوارتان را به شما و همه ی بازماندگان محترم تسلیت می گویم

ما را هم در اندوه خویش شریک بدانید.

 

 زمان و آدرس مراسم ختم :

جمعه هجدهم خردادماه سهروردی شمالی،مسجد حجت بن الحسن،از ساعت 10:30 تا 12

بیمه طلایی فرهنگیان و کاستی های آن

 

مهدی بهلولی،روزنامه شرق،16 خرداد 92

 در میان کارهایی که در چهار سال ریاست حاجی بابایی بر وزارت آموزش و پرورش دولت دهم انجام پذیرفت شاید بتوان راه اندازی بیمه ی طلایی فرهنگیان را کاری بایسته و سودمند دانست. این سخن البته به معنای چشم پوشیدن بر کم و کاستی های این برنامه نیست اما می توان پذیرفت که اجرای بیمه طلایی،در کل،برنامه ای است که رضایت نسبی فرهنگیان را با خود به همراه داشته است. گرچه این بیمه در سه سال نخست،تنها فرهنگیان شاغل را دربرگرفت و فقط در سال پایانی- آن هم البته با تفاوت های جدی در خدمات دهی- شامل فرهنگیان بازنشسته نیز گردید. ولی پس از گذشت چهار سال از اجرای این برنامه،چه بسا بتوان گفت که هر چه از آغاز آن دورتر گشتیم کاستی های آن بیشتر گردید. برای نمونه این که هم اکنون نزدیک به یک سال است که وزارت خانه ی آموزش و پرورش حق خود از این بیمه را پرداخت نکرده است. توضیح این که،در بیمه طلایی فرهنگیان و در آغاز هر ماه،مبلغ کل بیمه از حقوق بیمه شده کسر می گردد اما پس از آن،نصف این مبلغ را خود آموزش و پرورش،با گذشت یکی دو ماه،به حساب فرهنگیان باز می گرداند که به این مبلغ سهم آموزش و پرورش می گویند. در ماه های نخست راه اندازی بیمه،این مبلغ،کمابیش به سامان،به حساب فرهنگیان واریز می گردید اما شوربختانه هم اکنون یک سال است که آموزش و پرورش از واریز سهم خود سرباز زده است. در سال گذشته،حق بیمه طلایی هر فرهنگی 12 هزار و پانصد تومان بود. آنگونه که خود کارگزاران آموزش و پرورش هم می گویند بیمه طلایی،95 درصد فرهنگیان شاغل را دربرمی گیرد که اگر متوسط شمار هر خانواده فرهنگی را سه- چهار نفر در نظر گیریم آموزش و پرورش بایستی به حساب هر فرهنگی ماهانه چیزی نزدیک به 20 هزارتومان واریز نماید که اگر این مبلغ را در یک میلیون فرهنگی ضرب نماییم می شود ماهانه چیزی پیرامون بیست میلیارد تومان،و باز اگر این مبلغ را در 12 ماه ضرب نماییم می شود دویست و چهل میلیارد تومان. هم اکنون نگرانی فرهنگیان این است که با عوض شدن دولت،این مبلغ قابل توجه،سراسر،به فراموشی سپرده شود و دولت آینده از پرداخت آن سرباز زند.

 از دیگر کاستی های بیمه طلایی فرهنگیان این است که سقف این بیمه برای خدمات دندان پزشکی،زایمان و کمک هزینه ی عینک،چهار سال است که ثابت مانده است. با این که از چهار سال پیش تاکنون می توان گفت این هزینه ها دو- سه برابر شده اما کمک هزینه ی دندان پزشکی 200 هزار تومان،کمک هزینه ی زایمان یک میلیون و کمک هزینه ی عینک پنجاه هزار تومان ثابت مانده است. بگذریم از این که شمار مراکز درمانی ای که با بیمه طلایی قرارداد دارند نیز،آنچنان بالا نیست و من خود بارها،در این مورد از زبان فرهنگیان گلایه ها شنیده ام. اما از دیگر کاستی های اساسی این بیمه این است که بایستی هر سال تمدید شود و به عنوان یکی از حقوق بیمه ای فرهنگیان درنیامده است. به سخن دیگر،فرهنگیان هر سال امکان این را می دهند که این بیمه در سال آینده تمدید نگردد.

 به هر رو،هم اکنون که در پایان دولت دهم هستیم انتظار این است که وزیر آموزش و پرورش،بیش و پیش از هر برنامه ی دیگری،توجه خویش را بر بهبود بیمه طلایی فرهنگیان و زدودن کاستی های آن نماید.       

 http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=126&pageno=6   

پیام بلاگ اسکای

 کاربر گرامی به اطلاع میرسانیم به منظور بارگزاری نسخه جدید سایت بلاگ اسکای از بامداد سه شنبه 14 خرداد 92 دسترسی شما به پنل مدیریت وبلاگتان قطع خواهد شد. این به روز رسانی طبق تخمین های انجام گرفته حداقل 48 ساعت به طول خواهد انجامید. قابل ذکر است در طول این مدت وبلاگهای شما بدون اشکال باز خواهند شد ولی امکان درج نظر توسط بازدیدکنندگان وبلاگتان وجود ندارد.  تمام تلاش خود را خواهیم کرد این به روز رسانی در حداقل زمان ممکن انجام شود.پیشاپیش از صبر و شکیبایی شما سپاسگزاریم.

"در باره تعلیم و تربیت در ایران "

 

عزت اله مهدوی،روزنامه اعتماد،ص اندیشه،12 خرداد 92

 هر از گاهی در زمینه آموزش و پرورش کتابی منتشر می شود. در یک نگاه کلی این کتابها را می توان به دو دسته تقسیم کرد.  کتابهایی در باره مسایل وموضوعات جزیی وانضمامی که می توانند کاربرد هایی در داخل موسسات آموزشی داشته باشند و یا حداقل  به نوع دیگری از کنش های معمول ،اشاره نمایند. در این کتابها به اجزاء و مولفه ها ی دستگاه تعلیم و تربیت بذل عنایت می شود . در بخش اعظم آنها معرفی روشهای برنامه ریزی آموزشی ، شیوه های ارتقای مناسبات و تعاملات انسانی در محیط های آموزشی ،  روشهای تدریس سنتی و نوین وکیفیت جامع آموزشی ... صورت می گیرد. مولفان در این آثار باید ها و نباید هایی هم مطرح می کنند . کمتر کسی از این مولفان نقطه عزیمت فکری خود را نشان می دهد، وحتی گاهی از یک دستگاه فکری فرضا ً غربی مجموعه ای از روشها وشیوه ها را استخراج می کنند که با کلیت فکری حاکم بر این دستگاه انضمامی در حال فعالیت در تناقض است.بخش زیادی از این رفتار ، معلول این حقیقت است که هنوز نقشه کاملی از این مجموعه ،در واقعیتش (که در حال اجراست) تهیه نشده است ودستگاه تعلیم وتربیت در فضایی مه آلود زندگی می کند. نقشه ها و سند های ارایه شده نیزبیشتر گویای وضعیت مطلوب هستند.

   اما در بین صاحب نظران هستند کسانی که از طرحها و نقشه های موجود قدری فاصله گرفته اند . به اصطلاح نگاهی بیرونی به مساله دارند. در آثار آنها ربط عمل با نتایج وپیامدها واساساً خروجی ها مد نظر است . مجموعه آموزش و پرورش را به عنوان بخشی مهم از یک منظومه فکری می بینند و در فاصله ای دورتر به کلیت آن نگاهی می اندازند وآن را در بستری از داد وستد های تاریخی، با در نظر گرفتن کلیت فکری و رفتاری یک اجتماع مطرح می کنند. گفتمان غا لب را به چالش می کشند و از گفتمانهای دیگری نیز سخن می رانندودر نهایت تصویری از پازل نهایی ، نشان می دهند . هرچند مجال طرح این مسایل در جامعه شتاب زده ما روز به روز کمتر می شود.

   یکی از این آثار کتاب "در باره تعلیم و تربیت در ایران " است. از دکتر رضا داوری اردکانی .که از طرف انتشارات سخن پراکنده شده است. این کتاب مشتمل بریک مقدمه و سه مقاله و دو   مصاحبه است. در مقالات به این موضوعات اشاره می شود: انقلاب در آموزش ،ملاحظاتی در باب برنامه ی دوره های راهنمایی و دبیرستانی ، فرهنگ با آموزش  چه مناسبت دارد؟ فرهنگ و تعلیم وتربیت. در مصاحبه اول به آسیب شناسی تربیت دینی پرداخته می شود و در مصاحبه دوم به انبوهی از مباحث مرتبط با: مساله چشم انداز در تعلیم وتربیت، رابطه روش و علم،وضعیت تاریخی تاسیس مدارس جدید، نیاز کشور و نیاز محصلان ،پرسش گری ، تجدد و سنت ،علوم کاربردی و نیاز کشور به آن و پاره ای مسایل دیگر.

1-رویکرد مولف در طرح مباحث از سنخ مولفان دسته دوم است. یعنی نگاهی از بیرون به کلیت نظام آموزش و پرورش دارداگر چه گاهی به مسایل جزیی تخصصی نیز می پردازد.

2 – بیشتر مطالب در قالب طرح مساله ویا به صورت پرسشی وگاهی هم به طریق یک تلنگر ارایه می شود . این شیوه  به مباحث ایشان  جذابیت می بخشد و البته  کمتر فرصتی فراهم می کند که موضع قطعی مولف در باره موضوعات مشخص شود.( سبک نویسندگی ایشان در آثار دیگرشان هم این چنین است)برای نمونه:" مسولان و متصدیان آموزش و پرورش   گرفتار مسایلی مانند کمبود معلم و بودجه و نداشتن جا و وسایل ...و امثال اینها هستند، اما مشکل بزرگتر این است که ما برای مسایل بزرگ و کوچک راه حل های آسان می جوییم."(ص33 )در اینجا به یک معضل روش شناختی اشاره می شود که ریشه در بنیاد تفکر ما ایرانی ها دارد. اما مولف به سرعت از آن می گذرد.و نیز"ببینیم از اول که آموزش و پرورش جدید را اخذ کردیم و مدارس جدید تاسیس کردیم از آن چه می طلبیدیم و چه مقصود داشتیم "( ص34 )اینکه کارمند پروری هدف بنیانگذاران مدارس جدید بوده نیز پاسخ در خوری نیست که ایشان به سادگی مطرح کرده و از آن می گذرند.ونیز " اکنون ببینیم در آموزش و پرورش چه می توانیم بکنیم"(ص36)" ما بایدفکر کنیم که چه شرایطی باید فراهم شود که محصلان ما نافع تر ین وبایسته ترین درسها را بخوانند.."(ص37).

3- نکات ارزنده ای از این دست نیز مطرح می شود : " مشکل بزرگ ما این نیست که در امور اداری و آموزشی ودر رفتار هر روزی مان کمبود و نارسایی وجود دارد بلکه مشکل بزرگمان نشناختن مشکلات است"(ص152)." اگر بیرون آمدن از شرایط رکود آموزش و علم و پژوهش با آموختن یک یا چند درس حاصل می شد اقوام عالم بیش از صد سال گرفتار رکود و در جا زدن یا به گرد خویش گردیدن نمی شدند. آشنایی با روش آموزش و عملکرد و تاثیر آن موقوف و موکول به فراهم   شدن شرایط دیگر است."(ص155)"در اوایل که مدرسه جدید تاسیس شد و اصول و قواعد تعلیم تربیت جدید دستور عمل قرار گرفت آینده محصلان مدارس در قیاس با زمان کنونی تا حدی روشن بود."(ص227)" بلایی که ما اکنون در تفکر به آن مبتلاییم بلای مکانیکی اندیشیدن است " (ص222)

4-مولف از همان ابتدا راهی برای خروج اضطراری خود از مباحث ومعضلات مطروحه با تاکید بر این جمله : "نویسنده  مقالات متخصص در آموزش و پرورش نیست ...و تعلیم وتربیت صرف تخصص نیست "(ص29) ودرجمله "همه شما می دانید که من بضاعتی در مسایل ومباحث اموزش و پرورش ندارم "(ص 177 )باز می گذارد.البته فروتنی ایشان را می ستاییم ، ولی این جمله منتقد ین را تا حدودی خلع سلاح می کند .

5- جا داشت مولف نظمی به مباحث خود می بخشید و در حد امکان، این مطالب را در یک منظومه فکری منسجم مطرح می کرد. فی المثل وقتی از چشم انداز در تعلیم و تربیت گفتگو می کرد ، وضعیت موجود و مطلوب را از نگاه خود نشان می داد. مباحث را در تنگنای "ملاحظات " رها نمی کرد. در تبیین وضعیت نهادهای مدرن و ارتباطشان با سنت در  دستگاه تعلیم و تربیت بیشتر گره گشایی می کردند زیرا در جامعه ما که مدارس ودانشگاهها محصول مواجهه مان با دنیای مدرن  است چگونه می توانیم آنها را از کارکردهای مدرنش دور وبه قلب سنت گره بزنیم.

6- من انتظار داشتم رابطه پیچیده نگاه سیاسی و ایدئولوژیکی به نهادهای آموزشی از طرف ایشان به درستی تبیین شود که به اجمال فقط در فحوای کلام مصاحبه کننده وسوال وی باقی می ماندو علاوه بر آن مساله تمرکز گرایی و تصدی گری دولتها در نهاد های آموزشی نیز به همین سرنوشت دچار می شود.

 ارزش این گونه کتابها در تلاشی است که یک متفکر برای نشان دادن پیچید گیهای وضعیت موجود وراههای برون رفت از آنها نشان می دهد. 

 

http://etemadnewspaper.ir/Released/92-03-12/226.htm#240778

ادامه مطلب ...

"هوشمندسازی" مدرسه ها و پرسش های فراوان

 

مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،12 خرداد 92

 گرچه هم اکنون دو- سه سال است که بحث هوشمندسازی مدرسه ها،به یکی از بخش های همیشگی سخنرانی های وزیر و بسیاری دیگر از کارگزاران وزارت آموزش و پرورش بدل شده،اما با نزدیک شدن به پایان دولت دهم، پرداختن به این موضوع و قلمداد نمودن آن به عنوان یکی از برنامه های اثرگذار و کامیاب آموزش و پرورش،از برجستگی بیشتری برخوردار گردیده است. در واپسین اظهار نظر از حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش،"طرح هوشمندسازی 33 هزار مدرسه در کشور،یک انقلاب واقعی در آموزش و پرورش" دانسته شد. اما در مجموعه ی  سخنان وزیر درباره ی هوشمندسازی مدرسه ها،ناسازواری هایی پرسش آفرین دیده می شود. برای نمونه حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش،در تاریخ دهم دی ماه 91،در نشستی که با هزار فرهنگی در دانشگاه آزاد اسلامی گرمسار برگزارکرد گفت : "از 32 هزار مدرسه کشور که طی دو سال گذشته هوشمندسازی در آنها آغاز شده است، 6 هزار مدرسه در سال جاری هوشمند شده‌اند." اگر شش هزار مدرسه در ده ماه از سال 91  هوشمند شده باشند می توان گفت که میانگین ماهانه ی هوشمندسازی،چیزی نزدیک به 600 مدرسه است. اما درست هفت روز بعد و در تاریخ هفدهم دی ماه در نشست مشترک مدیران آموزش و پرورش مناطق نوزده‌ گانه شهر تهران،از زبان ایشان می شنویم : " بیش از 7 هزار مدرسه در سراسر کشور از ابتدای سال 91 هوشمند شده اند". یعنی در عرض هفت روز ،بیش از هزار مدرسه به شمار مدرسه های هوشمند ایران،افزوده گشت! که آشکارا با میانگین 600 مدرسه در ماه،اختلاف چشمگیری دارد.

 اما یکی دیگر از ناسازه های برنامه هوشمندسازی،اختلاف در سخن و کردار کارگزاران آموزش و پرورش است. شاید بتوان ادعا نمود که دیگر هیچ گونه وصفی نمانده که وزیر،در اهمیت هوشمند سازی مدرسه ها نگفته باشند : "هوشمندسازی مدارس جهش علمی آموزش‌ها را نوید می‌دهد ... گفتمان و مطالبه امروز آموزش و پرورش،هوشمند سازی مدارس است ... هوشمند سازی مدارس،کلاس های درس را برای دانش آموزان جذاب تر خواهد کرد... بحث هوشمندسازی مدارس یک کار برتر است... مدیران حتما درباره مزایای این طرح برای والدین توضیح دهند که اگر این مدرسه هوشمند شود،کیفیت به شدت افزایش می یابد... تا پایان برنامه پنجم توسعه تمام مدارس باید بدون استثنا هوشمندسازی شوند." روشن است که اگر هوشمندسازی مدرسه ها،به راستی این چنین در کانون برنامه های آموزش و پرورش نشسته،بایستی از سوی وزیر و دولت نیز،سخت پشتیبانی گردد. اما در پایان سال گذشته و از زبان جبار کوچکی نژاد،عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس می شنویم : "برای بحث هوشمندسازی مدارس یک ردیف اعتباری در بودجه سال91 منظور شده که دولت باید آن را پرداخت کند ... متأسفانه اعتبار هوشمندسازی مدارس محقق نشده و دولت آن را به آموزش و پرورش پرداخت نکرده است " و یا خود وزیر می گوید : " دریافت پول برای هوشمندسازی مدارس در صورتی که برای برنامه های فوق برنامه باشد بلامانع است و مدیران می‌توانند هزینه های لازم را از اولیا دریافت کنند... ‌گاهی در این کلاسهای فوق برنامه،معلمان می‌خواهند از روشهای تدریس مدرن استفاده کنند و مدیران ناچار به هوشمندسازی کلاس‌ها و دریافت پول از اولیا هستند... هر اقدامی که به ارتقاء کیفیت کلاس و مدرسه کمک کند به عنوان فوق برنامه‌ها حساب شده و هوشمدسازی نیز از این قاعده مستثنی نیست." و باز از زبان کوچکی نژاد : "چون بودجه هوشمندسازی مدارس به‌ ویژه کلاس‌های پایه ششم ابتدایی از سوی دولت تأمین نشده و سرانه مدارس هم پرداخت نشده،مدارس به ناچار به مردم فشار می‌آورند. آموزش و پرورش به هیچ عنوان حق ندارد به بهانه کمبود بودجه،هوشمند‌سازی‌ مدارس،نبود کاغذ و سایر مسائل به دانش‌آموزان و والدین آنها برای پرداخت پول فشار بیاورد."

 باری اینها تنها دو نمونه از ناسازه هایی است که پیرامون برنامه ی هوشمندسازی مدرسه ها دیده می شود. یکی از نکات دیگرهوشمندسازی مدرسه ها،که بایستی به آن اشاره نمود،کیفیت انجام کار است. برای نمونه هنگامی که در یک مدرسه با 19 کلاس درسی،تنها یک اتاق،کمی مرتب می شود و رایانه ای در آن گذاشته می شود و آنگاه مدرسه نام هوشمند به خود می گیرد را، نمی توان رخدادی راستین به سود آموزش به شمار آورد؛بیشتر کاری صوری و بی ثمر برای ارائه آمار می نماید.

 در یک جمع بندی از آنچه که در رسانه ها درباره ی هوشمندسازی مدرسه ها بازتاب می یابد می توان گفت که گویا هر چه به پایان دولت دهم نزدیک می شویم از یک سو بر شتاب "هوشمندسازی" مدرسه ها افزوده می شود – حتی اگر شده با آمارسازی- و از سوی دیگر تلاش می گردد که به هر روش و شیوه ای که شده،مدرسه های سراسر کشور هوشمند گردند- حتی اگر درست برخلاف قانون اساسی،فرمان گرفتن پول داده شود. کیفیت کار هم چندان مهم نیست،یعنی اگر در هر مدرسه،در یک یا چند کلاس،لپ تاپی گذاشته شود و به اینترنتی وصل گردد،و یا حتی اگر شده دانش آموزان با خود تبلت به مدرسه بیاورند،مدرسه ها باید "هوشمند" گردند!

http://etemadnewspaper.ir/Released/92-03-12/93.htm#240715

ادامه مطلب ...