حذف دوره راهنمایی و ماندگاری پرسش‌های بنیادین!

 

محمد رضا نیک نژاد/ روزنامه آرمان

27 خرداد 92

 چند شب پیش در خانه یکی از بستگان بودیم. دخترش کلاس ششم را گذرانده و آماده‌ نام‌نویسی در دوره «متوسطه اول» بود. به دخترخانم به شوخی گفتم: ورودت به دبیرستان را تبریک می‌گویم. با شگفتی و درحالی که گمان می‌کرد من اشتباه کرده‌ام، گفت: «من به راهنمایی می‌روم» به او گفتم مگر خبر نداری که دوره‌های آموزشی دگرگون شده‌اند و تو امسال دبیرستانی می‌شوی؟ با شور و شوق گفت نه نمی‌دانستم و پدر و مادرش هم از این سخن من شگفت‌زده شدند. در خبرها شنیده می‌شود که دوره راهنمایی پس از 40 سال از ساختار آموزشی کشور حذف و دوره آموزشی جایگزین آن «دوره متوسطه اول» نام خواهد داشت. اما این دگرگونی چرا رخ می‌دهد؟ و چه اثری بر کارآمدی آموزش در کشور و بر نوآموزان خواهد داشت؟ دوره راهنمایی تحصیلی با بیش از 40 سال دیرینگی در سامانه آموزشی، یکی از دوره‌های آموزش، در ساختار سه‌گانه آموزشی کشور- دبستان، راهنمایی و دبیرستان- بوده است. مهم‌ترین هدف بنیانگذاران این دوره، پرداختن به آموزش و راهنمایی‌های درخور به دانش‌آموزان این دوره به فراخور بالندگی شتابان تن و جان و ذهن آنها و همزمانی این دوران با بلوغ نوآموزان بود. در این دوره سنی افزون بر آشنایی و کنجکاوی بیشتر دانش‌آموزان با ساختار جسمی خویش، آنها پا به گستره فراخ‌تری از اندیشه گذاشته و با نگاهی ژرف‌تر درگیرِ بازشناسی جهان پیرامون خویش می‌شوند. با این همه برخی از اندیشمندان و کارشناسان آموزشی از آغاز و پس از مدت کوتاهی به ناکارآمدی این دوره پی برده و آن را دور از هدف‌های نخستین آن می‌دانستند و دوره سه ساله راهنمایی را وصله‌ای ناجور به جامه کهنه ساختار آموزشی ما می‌انگاشتند. بنا بر این همواره ناکارآمدی این دوره یکی از دغدغه‌های دست‌اندرکاران آموزشی بوده است. سال گذشته و همزمان با ورود پایه ششم به دبستان‌ها، کارگزاران آموزشی از شش‌ساله شدن دوره دبیرستان و تقسیم آن به دو دوره متوسطه اول و دوم نیز سخن گفتند. بنا براین ساختار، دوره متوسطه اول جایگزین دوره راهنمایی می‌شود و امسال نخستین سالی خواهد بود که دانش آموزان، این دوره را تجربه می‌کنند و ششمی‌های سال گذشته به سال نخست متوسطه اول راه می‌یابند. در این میان نکته‌های مهمی به چشم می‌خورد. نخست آنکه دانش‌آموزان و خانواده‌ها در این باره بعضا کم‌اطلاع و بی‌خبرند. افزون بر خانواده‌ها برخی از فرهنگیان از دگرگونی‌هایی که در چند سال گذشته و با شتابی باورنکردنی در ساختار آموزشی رخ می‌دهد، شگفت‌زده هستند و چرایی این دگرگونی‌های شتابان را درنمی‌یابند. در آستانه نام‌نویسی دانش‌آموزان پایه نخست متوسطه، آموزش و پرورش نتوانسته آن‌طور که باید خانواده‌ها و فرهنگیان را با دگرگونی‌های پیش‌رو آشنا کرده و از همیاری و همکاری آنها در فرآیند آموزش بهره بگیرد. این ناآگاهی از چرایی و درونمایه‌های این دگرگونی‌ها، بعضا سبب افت آموزشی دانش‌آموزان و دلزدگی آموزگاران شده تا جایی که آنها را به شکلی خودکار در برابر این تغییرات قرار داده و سدی در برابر این دگرگونی‌ها پدید می‌آورد. از سوی دیگر تجربه تغییر دوره دبستان و دو بخش کردن آن به دو دوره سه ساله نشان می‌دهد که این دگرگونی‌ها صوری بوده و روش‌ها و درونمایه‌ها را دربر نمی‌گیرد. اکنون و پس از گذشت یک سال از اجرایی شدن ساختار نوین آموزشی همچنان پرسش بنیادین، از کاربدستان آموزشی این است که این دگرگونی‌های شتاب‌زده به چه هدفی انجام می‌گیرند و کدام گرفتاری و دشواری آموزشی را هدف قرار می‌دهند؟ آیا این دگرگونی‌ها با هدف باروری اندیشه دانش‌آموزان انجام می‌شود؟ یا برای ورود به گستره‌هایی است تا آموزش مهارت‌های اجتماعی و جامعه‌پذیری دانش‌آموزان را به درس‌ها و دوره‌های آموزشی وارد نماید؟ آنچه بیش از هر چیز خودنمایی می‌کند آن است که این دگرگونی‌ها تنها پوسته‌های آموزشی را دگرگون کرده و درونمایه‌ها با همان ساختار قبلی همچنان پابرجا می‌باشند که بعضا به افت آموزشی و چرایی گریز برخی از دانش‌آموزان از آموزش‌های رسمی نمی‌پردازند. گویا فرادستان آموزشی در دگرگونی‌های تازه و با آمارهای پی‌درپی به دنبال آنند تا دوره مدیریت خویش را دوره‌ای شکوفا و پرکار نشان دهند. گرچه دوره راهنمایی در ساختار آموزشی حذف شده، اما مسائل 40‌ساله آن همچنان اندیشه اندیشمندان و کارشناسان آموزشی را به خود مشغول و همچنان این دوره چه به نام دوره راهنمایی و چه دوره متوسطه اول پا برجا خواهد بود.  

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=336&pageno=7

کیفیت آموزش بیشترین تاثیر را در کاهش افت تحصیلی دارد

 

گفت و گوی روناک حسینی با محمد روزبهانی 

روزنامه آرمان،26 خرداد 92

 کاهش افت تحصیلی دانش‌آموزان در هر سه پایه تحصیلی را وزارت آموزش و پرورش دولت دهم به‌تازگی اعلام کرده است. در سه پایه تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در چهار سال تحصیلی گذشته آمار افت تحصیلی کم و کمتر شده‌است؛ آن هم زمانی که دوره راهنمایی با آخرین مقطع سوم راهنمایی در سال تحصیلی پیش رو در حال محو شدن است. پیش از این رئیس مرکز آمار، فناوری اطلاعات و ارتباطات وزارت آموزش و پرورش به نقل از باشگاه خبرنگاران اعلام کرده بود که در سال‌های اخیر با اجرای سند تحول بنیادین شاهد کاهش چشمگیر آمار مردودی در همه پایه‌های تحصیلی بوده‌ایم، به‌گونه‌ای که براساس آمار، تعداد مردودین دوره راهنمایی در سال تحصیلی 88-87، یکصدوبیست و چهار هزار و 488نفر، در سال تحصیلی 89-88، نودو هفت هزار و 3 نفر، در سال تحصیلی 90-89، هشتادو یکهزار و 200 نفر و در سال تحصیلی 91-90، هفتادو سه هزار و 80 نفر بوده است که درصد کاهش آن طی سال‌های 91-88 به ترتیب، 1/22،3/16 و 10 درصد و آمار مردودین در دوره ابتدایی در سال تحصیلی 88-87، نود وپنج‌هزار و 617 نفر، در سال تحصیلی89-88، نود ویکهزار و 912 نفر، درسال تحصیلی 90-89، هشتاد و یکهزار و 62 نفر و در سال تحصیلی 91-90، هفتاد هزار و 524 نفر بوده است که درصد کاهش آن طی این سال‌ها به ترتیب، 9/3، 8/11و 13 درصد است. آمار مردودی و افت تحصیلی چه تفاوتی باهم دارند؟ این آمار به چه کار آموزش و پرورش می­آید؟ این کاهش چه دلایلی دارد و نشانه چیست و سوالاتی از این دست که از محمد روزبهانی، معلم و کارشناس آموزشی پرسیدیم.

کاهش مردودی یعنی چه؟

مردودی به آن معنای سابق دیگر وجود ندارد. سابق این‌طور بود که اگر کسی معدل نمراتش زیر 10 می‌شد مردود بود و باید پایه تحصیلی را تکرار می‌کرد. مثلا می‌گفتیم فلان دانش‌آموز سر کلاس، دوساله یا در برخی مواقع سه ساله هم بود. ولی اکنون دیگر چنین قانونی نیست. برای اول دبیرستان تا دو سال پیش هم این قانون بود اما حالا دانش‌آموز می‌تواند درس‌هایی که در آنها نمره قبولی نگرفته با رفتن به پایه بعدی و در طول سال تحصیلی بعد، دوباره امتحان دهد تا نمره قبولی را کسب کند. درحال حاضر بحث افت تحصیلی فرق کرده و نمره قبولی معیار سنجش افت تحصیلی است.

الان چطور است؟

قبلا افت تحصیلی را این‌طور حساب می‌کردند که چند درصد از دانش‌آموزان مجبورند پایه تحصیلی‌شان را دوباره تکرار کنند. برای مثال اگر یک میلیون دانش‌آموز پایه اول دبیرستان داشتیم و از این تعداد 200 هزار نفر مردود می‌شدند می‌گفتیم 20درصد افت تحصیلی داشته‌ایم. ولی امروز به آن معنا نیست چون آن قوانین مردودی از بین رفته است. البته امروز باید شاخص‌ها را جزئی کنیم. مثلا اینکه در درس ریاضی چند نفر نتوانسته‌اند در این مقطع قبول شوند، آن را شاخص افت تحصیلی در درس ریاضی در آن مقطع قرار دهیم. الان بحث بیشتر روی افت تحصیلی است و مردودی کلا کنار گذاشته شده‌است. دانش‌آموز اول دبیرستان با معدل زیر 10 می‌تواند به پایه دوم برود.

و در انتخاب رشته مشکلی ندارد؟

معمولا چنین دانش‌آموزی در رشته‌های ریاضی، تجربی و علوم انسانی ثبت نام نمی‌شود و بیشتر به سمت کارو دانش هدایت‌شان می‌کنند.

این شاخص افت تحصیلی به چه کاری می‌آید؟

هیچ سیستمی صددرصد موفق نیست. کارهای تولیدی را هم بخواهیم در نظر بگیریم به صد درصد نتیجه پیش‌بینی شده نمی‌رسد. مثلا سرمایه اولیه، امکانات تولید و نیروی انسانی را برای تولید یکصد خودکار درنظر می‌گیریم اما در نهایت تعدادی از این خودکارها به مرحله نهایی نمی‌رسد و آن تعدادی که مورد نظرمان بود محصول نخواهیم داشت. بخشی از فرآیند تولید به هدف نمی‌رسد. در آموزش و پرورش نیز به همین منوال. در همه جای دنیا افت تحصیلی را حساب می‌کنند. به این صورت است که مثلا اگر برای یک میلیون ورودی در یک پایه برنامه‌ریزی می‌کنند و امکانات پیش‌بینی می‌کنند چه تعداد از این افراد موفق نمی‌شوند به پایه بعد بروند و این یعنی آموزش و پرورش نتوانسته به صد درصد اهدافش برسد. اینکه آیا عوامل بیرونی دخیل بوده‌اند یا عوامل درونی آموزش و پرورش.

عوامل درونی و بیرونی شامل چه مواردی هستند؟

عوامل درونی مثل ضعف‌هایی که خود مجموعه آموزش و پرورش در نحوه برنامه‌ریزی و عملکرد دارد. مدرسه و معلم‌ها هم از عوامل درونی به حساب می‌آیند. عوامل بیرونی مثل مشکلات خانوادگی، مسائل اقتصادی و اجتماعی که بعضا در اطراف دانش‌آموز وجود دارد.

برای پیدا کردن علت افت تحصیلی کاری هم می­کنند؟

پژوهش‌های زیادی در آموزش و پرورش، در مناطق و استان‌ها صورت می‌گیرد. سالانه ده‌ها پژوهش و پایان‌نامه در رابطه با علل افت تحصیلی انجام می‌شود که در آنها دنبال راهکارهای نوین برای برطرف کردن علت‌ها هستند اما در عمل، تاثیر چندانی مشاهده نمی‌کنیم. البته تعریف مردودی تغییر کرده‌است ولی در خود موضوع مردودی و افت تحصیلی تغییر مثبتی اتفاق نیفتاده است. چون تعریف عوض شده باعث نمی‌شود یک عده از دانش آموزان که نمی‌توانند درس‌ها را با نمره قبولی بگذرانند و به یکباره در امتحانات موفق شوند.

چطور باید افت را پایین آورد؟

افت تحصیلی و کیفیت آموزشی نسبت عکس دارند. هر قدر کیفیت در آموزش بالا تر برود افت تحصیلی کاهش پیدا می‌کند. اما در آموزش و پرورش ما کاهش افت تحصیلی لزوما به دلیل از بین رفتن علت‌های عدم موفقیت دانش‌آموزان نیست. ما گاها با عوض کردن تعریف‌ها، آمارها را جا‌به‌جا می‌کنیم.

چه تعریف‌هایی در طول سال‌های گذشته تغییر کرده؟

برخی مدیران سطح کلان گاهی برای آنکه نشان دهند عملکرد درستی داشته‌اند دست به آمارسازی می‌زنند. یکی از سریع‌ترین راه‌ها برای این کار عددسازی است اما به این معنا نیست که در آمار و اعداد دست می‌برند. چرا که باید برای اعداد توجیه و پشتوانه منطقی وجود داشته باشد. اینجاست که پای عوض شدن تعریف‌ها وسط می‌آید. وقتی تعریفمان از شاخص‌ها عوض می‌شود از یک طرف آمار درست به نظر می‌رسد اما از طرف دیگر مفاهیم، دیگر آن معنای سابق را ندارند.

مثلا؟

خوب از طرفی تغییر در مفهوم مردودی و از طرف دیگر صدور بخشنامه‌هایی برای سهل‌گیری در امتحانات و مسائل دیگر. برای مثال سال گذشته گفته شده بود دانش‌آموزان اول راهنمایی همگی باید در امتحانات قبول شوند چرا که نظام آموزشی درحال تغییر است و این آخرین سالی است که پایه اول راهنمایی وجود دارد و این بچه‌ها با ششم ابتدایی سنخیتی ندارند یا همین امسال که همه دانش‌آموزان دوم راهنمایی باید قبول می‌شدند چراکه سال تحصیلی آینده این پایه حذف می‌شود.

پس بالاخره چطور می‌توان افت تحصیلی را کاهش داد؟

مساله ما امروز در آموزش و پرورش، افت تحصیلی نیست. هر سیستمی در هر جای دنیا بازده صددرصد ندارد. درصدی از افت تحصیلی همیشه وجود دارد. این موضوع تنها یک دلیل ندارد و نیاز به پژوهش‌های دقیق و حساب‌شده بیشتری است که بتوان نقاط ضعف واقعی را پیدا کرد. در دنیا تحقیقاتی شده و عواملی شناسایی شده است. اما عواملی وجود دارد که آموزش و پرورش در آنها دخیل نیست. مثلا مشکلات اقتصادی که برخی دانش‌آموزان با آن روبه‌رو هستند. مشکلات خانوادگی، وضعیت سلامت دانش‌آموز و ... . اگر دانش‌آموزی با مشکلات خانوادگی و اقتصادی به مدرسه‌ای با کیفیت هم برود باز نمی‌تواند مثل یک دانش‌آموز عادی موفق شود. حتی شرایط آب و هوایی هم در موفقیت دانش‌آموز نقش دارد.

آب و هوا؟

بله. مثلا در برخی مناطق گرمسیر مانند خوزستان، درکلاسی که دمای 40 تا 45 درجه دارد و دانش‌آموزان از امکانات رفاهی مطلوب برخوردار نیستند، بازده کاری پایین می‌آید. مسائلی خارج از آموزش و پرورش هم وجود دارد که همکاری سایر نهادها و وزارتخانه‌ها را می‌طلبد.

مسائل درون آموزش و پرورش چطور؟

بعضی عوامل طبیعتا برمی‌گردد به سطح کلان مدیریت در آموزش و پرورش. وقتی آموزش و پرورش از کاهش افت تحصیلی می‌گوید منظورش این است که توانسته تاثیر برخی عوامل درونی را کاهش دهد و تغییرات مثبتی انجام داده و جلوی بعضی علت‌های افت تحصیلی را گرفته‌است. یعنی شرایط را بهبود بخشیده و ما باید نتیجه‌اش را در کاهش افت تحصیلی ببینیم. اما واقعیت این است که لااقل آنچه به عنوان یک معلم بعضا شاهد آن هستم، سیر نزولی کیفیت در ارائه خدمات آموزشی است. این را هم از منظر تخصصی و هم از زاویه تجربه کاری می‌گویم.

چرا؟

اگر پای صحبت‌های معلم‌ها و اولیای دانش‌آموزان بنشینید، خودتان دستتان می‌آید. شرایط نه‌چندان مطلوب معلم‌ها از نظر اقتصادی یکی از عوامل این سیر نزولی است. از طرف دیگر مشکلات اقتصادی خانواده‌ها و درگیری با تورم هم در این موضوع دخیل بوده است. برنامه‌های اجرایی آموزش و پرورش نه‌تنها نتوانسته آن‌طور که پیش‌بینی می‌شد، تاثیر مثبتی در بالا بردن کیفیت آموزشی داشته­باشد، بلکه کیفیت تا حدودی پایین هم آمده است و آنچه آموزش و پرورش اعلام می‌کند بعضا محوریت تبلیغاتی دارد. هرچند گفته مسئولان نشانگر پیشرفت است اما در برخی موارد درعمل چندان اینگونه نیست، لااقل نه به آن صورتی که می‌گویند.

غیر از این مساله افت تحصیلی دیگر چه موضوعی وجود دارد؟

یکی از این تبلیغات، هوشمندکردن مدارس است. ما برای هوشمند شدن مدارس دوره دیده‌ایم. تعریف آموزش و پرورش از هوشمندکردن، کامپیوتر و پروژکتور و اسمارت برد است درحالی که تعریف هوشمندسازی در دنیا فرق دارد. مبنای آن آموزش دیجیتالی و شبکه‌کردن مدارس سطح کشور است. تبلیغ می‌شود که فلان تعداد مدرسه هوشمند شده‌اند اما این کار با دادن یک یا چند کامپیوتر و نهایتا اسمارت‌برد به مدارس صورت گرفته‌است. که بعضا مدارسی مانند مدرسه‌های حاشیه تهران از این امکانات کم‌بهره‌اند. هدف گاهی کار تبلیغاتی می‌شود اما باید کار واقعی کرد.  

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=335&pageno=4

شادباش پیروزی

 

 

 

 

                         پیروزی مردمی حسن روحانی 

                         در انتخابات ریاست جمهوری

                               برهمگان شاد باد

برنامه درسی ملی و شتاب زدگی آموزش و پرورش

 

مهدی بهلولی،روزنامه شرق،25 خرداد 92

 در ماه های میانی سال گذشته،سند برنامه درسی ملی،در شورای عالی آموزش و پرورش تصویب گردید و به آموزش و پرورش ابلاغ شد. آن گونه که از پیش نویس های این سند برمی آید آغاز تهیه و نگارش آن به پنج شش سال پیش برمی گردد،و تهیه و تصویب آن یکی از حلقه های فرآیندی است که از آن با عنوان دگرگونی بنیادین در آموزش و پرورش نام برده می شود. سند برنامه درسی ملی،همانگونه که از نام آن برمی آید،نقشه ی کلی،درون مایه و زمان آموزش از سال نخست دبستان تا دیپلم را روشن می نماید.همچنین به وارسی هدف هایی می پردازد که هر درسی بایستی در هر کدام از 12 پایه تحصیلی پیگیری نماید. از این رو انتظار بر این بود که پیش از تصویب این سند،کتاب های تازه ی سیستم نوین آموزشی 3-3-3-3 به نگارش درنیایند. منطق حکم می کرد که نخست سند برنامه درسی ملی تهیه و تصویب شود و پس از آن سیستم نوین پیاده گردد و کتاب های تازه ی آن نوشته شود. اما همانگونه که می دانیم این روند،درست وارونه،به اجرا در آمد و نخست سیستم آموزشی دگرگون گشت و کتاب های درسی پایه های اول و ششم نوشته شد وسپس سند برنامه درسی ملی به تصویب رسید!

 اما چنین وارونه کاری و شتاب زدگی،بی گمان،پیآوردهایی خواهد داشت. در اینجا به دو نمونه اشاره می کنیم. در سند برنامه درسی ملی،درباره ی دوره ی ابتدایی چنین آمده است : "سن شروع دوره ابتدایی،شش سال تمام خواهد بود. برنامه درسی سه سال اول دوره ی ابتدایی،به صورت منعطف با عنایت به توانایی ها و تفاوت های دانش آموزان،تدوین و در آن آموزش های پیش نیاز و جبرانی ویژه ی کودکان مناطق محروم و دو زبانه پیش بینی می شود." پرسش این است که در سال گذشته و در راستای  اجرای این بند،برای کودکان مناطق محروم و دو زبانه،چه برنامه ی ویژه ای پیاده گردید؟ این پرسش البته بعد دیگری هم می یابد هنگامی که به این بخش از رهنامه سند تحول بنیادین آموزش و پرورش درنگریم که : "برای حمایت از یادگیری کودکان متعلق به اقوام غیرفارس زبانِ ایرانی و برخورداری آنان از فرصت برابریادگیری و رشد،نظام برنامه درسی باید یک دوره تعریف شده"انتقال" از زبان مادری به چرخه زبان رسمی(فارسی) را در کانون توجه قرار دهد. ویژگی های فرهنگی و زبانی مناطق مختلف در برنامه های درسی این دوره محوریت خواهد داشت."  تا آنجا که این نگارنده می داند در سال گذشته به هیچ کدام از این دوبخش از سندهای رسمی آموزش و پرورش توجهی نگردیده است. در کتاب های درسی دانش آموزان سال نخست دبستان منطقه های محروم دو زبانه و یا برنامه ی درسی آنها نیز،بحث برنامه ی جبرانی در نظر گرفته نشده است.

نمونه دیگر به بحث پیش دبستانی برمی گردد. دربرنامه درسی ملی می خوانیم : "دوره پیش دبستانی به دوره دو ساله رسمی و غیر اجباری اطلاق می شود که کودکان گروه سنی 5 و 6 سال را تحت پوشش برنامه های آموزشی و تربیتی قرار می دهد. برنامه های آموزشی و تربیتی این دوره و میزان حضور نوآموزان در مراکز پیش دبستانی،با توجه به ویژگی های کودکان منعطف و سیال است". همانگونه که در سند به روشنی آمده دوره ی پیش دبستانی،دوره ای دو ساله است اما چندی پیش در پاسخ رسمی آموزش و پرورش به یکی از نمایندگان مجلس،چنین می خوانیم :{ عطف به مطلب مندرج در خبرگزاری خانه ملت، مورخ 8/3/92 با  

"مشکلات اقتصادی دولت مانع از قانونی شدن دوره پیش دبستانی می شود" موارد ذیل را به اطلاع می‌رساند: با توجه به 

 

 تاکیدات بنیانگذار راحل جمهوری اسلامی در وصایای گرانقدرشان که  فرموده اند " از امور بسیار با اهمیت و سرنوشت ساز، مسئله مراکز تعلیم و تربیت از کودکستان ها تا دانشگاه است " و بیانات مقام معظم رهبری در دیدار وزیر،معاونان و مدیران آموزش و پرورش سراسر کشور در تاریخ 3/5/86 که می فرمایند: 

 ما می‌خواهیم آن کسی که از آموزش و پرورش خارج می‌شود بعد از ۱۳ سال، حالا که پیش دبستانی هم هست، می‌شود 

 

 ۱۳ سال،انسانی باشد با برجستگی‌های اخلاقی،برجستگی‌های فکری و مغزی و با تدین. یک چنین انسانی می‌خواهیم."  

 

باید عنایت داشت که مقام معظم رهبری به صراحت بر ۱۳ سال بودن آموزش و عنوان پیش دبستانی تاکید نموده اند، افزون بر 

 این توسعه دوره پیش دبستان در اسناد بالادستی کشور از جمله نقشه جامع علمی کشور و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش قرار گرفته است.}

 درخور درنگ این که آموزش و پرورش به سخنانی از مقام رهبری استناد داده که به سال 86 برمی گردد،یعنی به چند سال پیش از تهیه و تصویب برنامه درسی ملی. چنین می نماید که خود کارگزاران آموزش و پرورش هنوز فرصت نکرده اند برنامه درسی ملی را بخوانند- و بدانند که پیش دبستانی دو ساله است و نه یک ساله- تا چه رسد به این که بخواهند با برنامه ای سنجیده آن را عملی سازند! اما گذشته از این پاسخ شگفت و نسنجیده ی آموزش و پرورش،واقعیت آن است که آموزش و پرورش در سال گذشته و با اجرای شتاب زده ی سیستم 6-3-3،در عمل،بار دوره ی دو ساله ی پیش دبستانی را از دوش خود برزمین نهاد.   

http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=133&pageno=6

من به روحانی رای می دهم

 

محمد رضا نیک نژاد

 با درود به دوستان گرامی،دیشب تا نزدیک یک نیمه شب با خانواده به خیابان های مرکزی تهران یعنی هفت تیر و ولی عصر رفته بودیم . این شب مرا به یاد چهار سال پیش و روز های گرم خرداد 88 انداخت که پیش از انتخابات همه با هم دوست بودند و طرفداران نامزدهای گوناگون به هم تیکه های سیاسی با مزه ای می انداختند و هر کسی را ه خودش را می رفت و کار خودش را می کرد. دوستی و مهر میان همه موج می زد و همه شاد بودند. دیشب نیز شعار های با نمکی مانند"دولت گاز انبری نمی خوایم" و "حسن کلید ساز" و ... زیاد به گوش می رسید. بی گمان بیش از هشتاد درصد پیاده ها و سواره ها نمایه های حسن روحانی را در دست داشتند و شور و شوق در میان مردم فراگیر و دیدنی بود. امیدوارم برای یک بار هم که شده حاکمیت قدر این مردم و کشور را بداند و فضا را کمی آزاد کند. من به روحانی رای می دهم و امیدوارم پس از روی کارآمدن او کمی "هر چند اندک" گشایشی در کار زندانیان سیاسی مانند موسوی،کروبی،زهرا رهنورد،،عبدالفتاح سلطانی،تاجزاده،بهزاد نبوی و .... و به ویژه دوستان گرامی ام" رسول بداقی،محمود باقری،محمد داوری،عبدالله مومنی و ...." پدید آید. من بر این باورم که هیچ کس نباید برای کس دیگری هزینه دهد. آنها هم مانند تک تک ما حق دارند زندگی کنند و از زندگی بهره ببرند. گرچه جان های از دست رفته برگشتنی نیست! اما چاره ای هم از دگرگونی های آرام و حساب شده نمی باشد. دیروز عصر و دیشب نشان داد که روحانی در تهران رای دارد، امیدوارم در شهرستان ها نیز رای با او باشد. تفاوت و اختلاف در بالای هرم قدرت در هر جای جهان فضایی رو به رشد و تنفس برای مردم پدید می آورد. امیدوارم با انتخاب روحانی این اختلاف و دوگانگی در قدرت به وجود بیاید و گشایشی در اقتصاد و سیاست پدیدار شود. 

http://niknezhadmr.blogsky.com/

رای‌های خاموش ، از ترس مرگ نمیرید‌

 

بیژن عبدالکریمی  

 روزنامه بهار،23 خرداد 92 

بار دیگر، روی سخنم روشنفکران و صاحبان رای‌های خاموشی است که به نشانه اعتراض به وضعیت کنونی و تاریخ چند دهه بعد از انقلاب، مروج «نظریه سکوت در انتخابات» هستند؛ سکوتی که سرشار از ناگفتنی‌ها و بغض‌های خاموش در سینه‌هاست که آرزومندم روزی بسان ترانه‌ای در تمامی کوچه‌وپس‌کوچه‌های این سرزمین مترنم شود. بس غیرمنصفانه است که راقم این سطور را بیگانه از دردها، رنج‌ها، محرومیت‌ها و بی‌عدالتی‌ها بدانیم، راقمی که با تمامی هستی‌اش خشم‌ها، کینه‌ها و نفرت‌ها را درک و احساس می‌کند، اما نمی‌تواند تاییدشان کند. این بغض‌های خاموش با سکوتشان خواهان فریادگری این دوسخن اصلی‌اند: ۱. رای‌های ما خوانده نمی‌شود ۲. رای‌ها ما به سود این و آن مصادره می‌شود. در آخرین ساعات باقیمانده به انتخابات، استدلال‌های خویش را به منظور دعوت بغض‌های خاموش برای به سخن درآمدن در پای صندوق رای‌ها چنین خلاصه می‌کنم: ۱. در سراسر جهان و با ظهور وضعیت پست‌مدرن و فروپاشی همه آرمان‌گرایی‌ها و ایدئولوژی‌ها و با توجه به سیطره فشار جهان تکنولوژیک بر زندگی روزمره و اولویت‌یافتن تامین نیازهای اولیه، روشنفکران و معترضان به وضعیت کنونی جهان و شرایط جوامع خویش با بحرانی بسیار جدی روبه‌روی‌اند: آنان از افراد جامعه انتظار حرکت و خودجوشی دارند. اما شرایط کنونی در قسمت اعظم جهان، از جمله در دیار ما، اجازه حرکت‌ها و خودجوشی‌های سترگی را نمی‌دهد که همراه با مخاطره و صرف هزینه‌های سنگین باشد‌. «امر سیاسی» به معنای احساس تعلق به سرنوشت اجتماعی در سراسر جهان تضعیف شده است. در شرایط کنونی ما نیازمند «بازتعریف امر سیاسی» هستیم.


۲. این تنها قدرت‌ سیاسی ما نیست که باید خود را با جهان کنونی سازگار کرده، بر عقب‌افتادگی‌ها و تاخرهای زمانی و تاریخی خویش از جهان کنونی غلبه کند، روشنفکران نیز باید بتوانند به فهم جهان و شرایط کنونی نایل آمده، براساس الگوها و چارچوب‌های ذهنی دهه‌های پیشین حرکت نکرده، بر عقب‌افتادگی‌ها و تاخرهای زمانی و تاریخی خویش از جهان کنونی غلبه یابند. ۳. روشنفکران در سراسر جهان، به‌خصوص در جوامعی که هنوز ساختارهای حقیقی دولت‌ـ‌ملت شکل نگرفته است، با بحران‌هایی بسیار جدی مواجه‌اند. کنش‌ سیاسی در چنین شرایطی که همه چارچوب‌ها و ایدئولوژی‌ها، جز سیطره روند خود زندگی روزمره‌، فروپاشیده است، نیازمند خلاقیت به منظور ایجاد افق و فضاهای تازه است، افق و فضاهایی که نمی‌تواند بدون توجه به امکانات و میزان برخورداریشان از منابع اصیل قدرت صورت پذیرد.

 ۴. رای ندادن صاحبان بغض‌های خاموش، به دلیل هراس از خوانده نشدن آرایشان، به معنای تسلیم شدن به مرگ به علت هراس از مرگ است. باید توجه داشت که رای داده نشده و بنابراین خوانده نشده، با رای خوانده نشده هیچ تفاوتی ندارد. ۵. می‌گویند چه تضمینی وجود دارد که حوادث دوره گذشته تکرار نشود. پاسخ‌ این است که با توجه به وجود و تنوع کثرت در نامزدهای رقیب که دارای پایگاه‌های متفاوت سیاسی، اقتصادی و نظامی در حاکمیت هستند، تلاش به منظور نادیده گرفتن آرای واقعی مردم، شکاف سنگینی را برای آنان و نیروهای پشتیبانشان خواهد داشت و با توجه به شرایط سیاسی منطقه و بین‌المللی یک چنین شکافی به صلاح هیچ‌کسی نیست.


۶. با توجه به تجربیات گذشته و نیز اوضاع و احوال منطقه و شرایط جهانی، هرگونه بی‌توجهی به آرای واقعی مردم هزینه سنگینی را به همراه خواهد داشت که به صلاح رقیبان نیز نخواهد بود.


۷. در این انتخابات چند نفر از برجسته‌ترین معتمدان خود نظام شرکت دارند. یقینا رقابت خود آنان نیز ضامن دیگری بر صحت برگزاری انتخابات خواهد بود.


۸. اگر رای‌های خاموش به صدا درآیند، این امکان وجود دارد که در همان مرحله نخست، انتخابات با پیروزی نامزد مورد نظرشان پایان یابد. اما با قهر احساسی و آنارشیستی رای‌های خاموش، یعنی همان چیزی که طرف رقیب خواهان آن است، به احتمال زیاد انتخابات به مرحله دوم و صرفا با حضور دو نامزد کشیده خواهد شد. نظارت نمایندگان چند نامزدی، در قیاس با نظارت دو نامزد، تضمین صحت انتخابات را بسیار بالاتر خواهد برد. بنابراین آنان که از «خوانده نشدن آرا» دل‌نگران‌اند، می‌توانند با قهر و سکوتشان ناخواسته زمینه‌سازان احتمال بیشتر «خوانده نشدن آرا» در مرحله دوم باشند. بنابراین عقل حکم می‌کند که دل‌نگرانان صحت انتخابات، با حضور گسترده در مرحله نخست، از امکان بالاتر رفتن این احتمال ممانعت به عمل آورند.


۸. آنان که می‌پندارند با تحریم انتخابات، به منزله یک تاکتیک مبارزاتی، می‌توانند از تشکیل صف‌ها در مقابل صندوق‌ها ممانعت به عمل آورند باید توجه داشته باشند با توجه به همزمانی انتخابات شورای شهرها با انتخابات ریاست‌جمهوری و با توجه به ساخت و رقابت طایفه‌ای و خویشاوندی در شهرستان‌ها، خواهی،نخواهی شاهد تشکیل یک چنین صفوفی خواهیم بود.


۹. «خواست مطالبات حداکثری» همواره جامعه را از «تحقق مطالبات حداقلی» بازداشته است. ۱۰. می‌گویند ما با سکوتمان اجازه نخواهیم داد تا رای‌هایمان مصادره شود. اما آنچه در سطح رسمی گفته می‌شود، مهم نیست، زیرا همواه میان آنچه در سطح رسمی گفته می‌شود با آنچه در واقعیت اجتماعی روی می‌دهد، از شکاف و فاصله‌ای سهمگین حکایت دارد. آنچه مهم است این که در بطن و اعماق جامعه و در واقعیت حیات اجتماعی چه می‌گذرد. آنچه در جامعه و حتی در سطوح گوناگونی روی داده است زمینه‌های رشد عقلانیت و غلبه بر هرگونه افراطی‌گری احساسی و هیجانی و ظهور نوعی پلورالیسم در ساختار قدرت سیاسی است.


۱۱. صاحبان رای‌های خاموش به یاد آورند که همین قهر آنان در انتخابات سال ۱۳۸۴ به چه نتایج زیانباری برای کشور و مردم انجامید. یقینا یک چنین احساس پشیمانی، در صورت تکرار اشتباهشان، بعد از انتخابات ساعات آینده نیز در وجودشان زنده خواهد شد. ۱۲. شرایط امروز ما با شرایط چهار سال گذشته بسیار متفاوت است. فشارهای تحریم‌های خارجی از یکسو و خالی شدن خزانه مملکت از سوی دیگر و بالا رفتن بسیار زیاد میزان نارضایتی از شیوه هدایت و مدیریت کشور افراط‌گری‌‌ افراط‌گرایان را با شکستی بسیار سخت مواجه کرده، آنان را اندکی از توهم خارج و به سوی نوعی عقلانیت سوق داده است. مناظره‌ها تا حدود زیادی گواه بر خروج از این توهم بود. ظهور این میزان از عقلانیت، با آنچه معترضان و صاحبان بغض‌های خاموش انتظار دارند بسیار، بس بسیار فاصله دارد. اما همین میزان از اراده معطوف به عقلانیت را، براساس عقل عملی و تاریخی و نه با رجوع به عقل نظری و انتزاعی، باید تقویت کرد.

۱۳. روشنفکری و مبارزه صرف دادن شعارهای زیبا و رادیکال نیست. روشنفکر و مبارز واقعی کسی است که بیش از آن‌که از آرمان‌ها و ایده‌آل‌ها سخن گوید، اندکی از آن‌ها را در عمل تحقق بخشد. ۱۴. از آنانی که جامعه را به سکوت و خاموشی دعوت می‌کنند می‌پرسیم. گام بعدی چیست؟ جز انتظار برای رسیدن یک منجی از عالم غیب یا انتظار آن‌که خود قدرت سیاسی برای آنان فرش قرمزی پهن کند؟ به نظر می‌رسد دعوت‌کنندگان بغض‌های خاموش به سکوت در انتخابات هیچ برنامه و راهکاری برای تحقق آرمان‌ها و ایده‌آل‌هایشان ندارند. بنابراین جامعه از آنان انتظار دارد یا راهکاری عملی عرضه کنید یا به دلیل خروج از بحران کنونی، اجماع بعضی از همدردی خود را بپذیرید، هرچند با دلی محزون و بغضی کماکان خاموش. با این امید که بغض‌هایتان روزی در همه کوچه‌وپس‌های این دیار به صورت غزلی شادمانه زمزمه شود.  

 

http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/92/03/23/4

  

همین امروز

 

سوسن شریعتی 

روزنامه شرق،23 خرداد 92

هر حرفی ‌داری زودتر بزن. وقتش همین امروز است. مطالبه باشد یا درد و دل، نقد باشد یا تردید، امید باشد یا حسرت. امروز همه چیز مجاز است و ممکن. هم راحت می‌توانی دیروز را نقد کنی و هم راحت می‌توانی گریبان بعدی را بگیری و برایش شرط و شروط بگذاری. فردا ممکن است دیر باشد. 

فردا دیر است. صف «چه باید کرد»‌ها را نمی‌بینی که چه پرادعا و استوار کشیده می‌شوند. خودت را بینداز در همین میانه. تو هم «چه باید کرد»‌های خودت را بگو. «چه باید کرد»‌ها، خوبی‌شان در موقعیت‌های دوپهلویشان است: خیلی با صراحت نگفته‌ای دیروز چه خبر بوده و در عین حال معلوم است که ‌داری از یکسری کارهای ناشده انتقاد می‌کنی. 

نقدی که دیروز می‌توانست جرم محسوب شود، امروز حق مسلم تو است. هرچه را که غمباد شده است و جانت را رسانده است به لب، بریز بیرون تا جا باز شود برای سال‌های بعدی. حرف‌هایت هم که شنیده نشود، راحت که شده‌ای. اصلا فردا را رها کن.

 دیروز را هم نادیده بگیر، امروز را دریاب. تا نصف شب بوق بزن و شادی کن و دست‌افشانی. جلوی مردم را بگیر و از کاندیدای محبوبت حرف بزن. کاندیدای محبوب نداری؟ عیبی ندارد. از کاندیدای ممکن‌ات بگو. 

پیاده‌روها را فتح کن. درخت‌ها را تصاحب کن. با رنگ‌ها بازی کن. نومیدی؟ بگذار رئال –پلیتیک قانعت کند. مطمئن نیستی؟ قبول کن که شاید فردا بشنوی که نگذاشتند و نشد. مهم نیست. «دل را می‌خواهی به دریا» بزنی، به «سربلندی» فردا فکر کنی، «کارهای بزرگ را به آدم‌های بزرگ» بسپاری، به «اهل تدبیر و مهر» اینها مال فرداست، امروز را فعلا دریاب. هرچه محقق شود بی‌شک خوب است. محقق هم که نشد، عیبی ندارد، چهار سال بعدی. هر حرفی داری، همین امروز به هر که می‌خواهی فردا رای دهی بگو، تا وقت هست بر او بتاز، تندی‌کن، تهدیدش کن که اگر فردا به قولش وفا نکرد فریادهای تو را خواهد شنید. همین امروز تا می‌توانی خط و نشان بکش. مبادا فراموش کند. باید کاری کنی که تا چهار سال دیگر مدام حرف‌های تو را به یاد بیاورد، حس کند که تو ایستاده‌ای همین سر چهارراه، ماشینش رد شود تو را بر سر راه خود خواهد دید. همین امروز اینها را به او بگو. حس خوبی است: اینکه بتوانی به منتخب خود بتازی، «تو» خطابش کنی، سرنوشتت را به دستش بسپاری اما آگاهش کنی که بار سنگینی است. تا باز فردا نیاید و ناتوانی‌اش را به گردن این و آن بیندازد. کاری کن که بار تک - تک رای‌ها را، چهار سال و هر لحظه بر دوش بکشد. لازم است، ضروری است. هم برای تو. هم برای منتخب تو. وقت این حرف‌ها همین امروز است. اینگونه چهار سال دیگر شاید بگویی: یادش به خیر! چهار سال پیش. 

http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=132&pageno=14

رای نشان امیدواری

 

 

مصطفی ملکیان/ روزنامه شرق،23 خرداد 92

«امید همیشه برای همه امیدواران سودمند نبوده است، ولی ناامیدی همیشه برای همه نومیدان زیان‌آور بوده است. هرچند تلخ‌کامم، اما امیدواری‌ام را با شرکت در انتخابات نشان می‌دهم و افزایش می‌بخشم. با امید به کاهش درد و رنج همه ایرانیان!»

راه را برای میانه‌روی و حل مشکلات باز کنیم. 

http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=132&pageno=16

جامعه مدنی و آموزش و پرورش

 

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،23 خرداد 92

(این یادداشت با عنوان " تشکل های صنفی و آموزش و پرورش" و با اندازه ی زیادی حذف و دگرگونی در روزنامه به چاپ رسید.)

  در میان برنامه های محمد رضا عارف از نامزدهای یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری- که البته هوشمندانه و فداکارانه خود را از پهنه ی انتخابات کنار کشاند- در پیوند با آموزش و پرورش آمده بود : " تسهیل ایجاد یک تشکل صنفی قدرتمند برای پیگیری مطالبات معیشتی و منزلتی معلمان". از زبان حسن روحانی نیز شنیده شد که یکی از کارهای نخستین و در اولویت ایشان،تدوین حقوق شهروندی است. تولایی نماینده روحانی نیز در نشست سازمان های مردم نهاد جامعه ی ایران گفت که یکی از شش فصل این حقوق به جامعه مدنی و تشکل های صنفی برمی گردد. جامعه مدنی و نقش آن در پیشبرد دموکراسی،بر کسی پوشیده نیست و اگر قرار باشد که در گستره ی سیاست،اجتماع،اقتصاد و فرهنگ،دگرگونی جدی رخ دهد بی گمان پای جامعه مدنی هم در میان خواهد آمد. در گستره ی آموزش و پرورش هم،وجود "جامعه مدنی" نیرومند،یکی از بایسته های دگرگونی های راستین و بنیادین است. گرچه نقش نهادهای صنفی غیردولتی و جامعه مدنی در آموزش و پرورش و ضرورت وجودی آنها،چیز چندان تازه ای نیست و در نخستین پیش نویس خود سند ملی آموزش و پرورش هم آمده بود : " مشارکت مردم،خانوارها و نهادها و سازمان های غیر دولتی و تشکل های مردم نهاد(جامعه مدنی)،در سیاست گذاری و برنامه ریزی، پشتیبانی و هماهنگی،اجرا و نظارت و ارزشیابی در جهت تحقق رسالت و اهداف نظام تربیت رسمی و عمومی". ناگفته نماند که درست یک سال پس از انتشار این پیش نویس،و در پیش نویس دوم سند ملی- که به آن سند مشهد گفته می شد- عبارت "جامعه مدنی" حذف گردید و در سند پایانی هم،که سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش نام گرفته است هیچ نشانی از جامعه مدنی یا نهاد و تشکل صنفی دیده نمی شود. درخور درنگ این که از سال های میانی دهه ی هفتاد تا واپسین سال های یک دهه بعد،یعنی چیزی نزدیک به 15 سال،باید می گذشت تا بحث جامعه ی مدنی،از میان گفت و گو و جستارهای روشنفکری پا بیرون بگذارد و به گستره ی آموزش و پرورش درآید؛اما شوربختانه توانست تنها یک سال،و آن هم در یک پیش نویس از سندی از آموزش و پرورش،پایدار و پابرجا بماند!

  اما جامعه مدنی و تشکل های صنفی در آموزش و پرورش،افزون بر کارکردهای فراگیری که در علوم اجتماعی و سیاسی از آنها نام برده می شود- این که میانجی میان دولت و ملت اند و از حقوق مردم دفاع می کنند و ...- از بایستگی دیگری هم برخوردارند. می توان گفت که وجود جامعه مدنی آموزگاران در آموزش،نقش پرورشی چشمگیری دارد. این که دانش آموزان،شاهد آموزگارانی باشند که به کار ِ گروهی و اجتماعی می پردازند،به گفت و گو می نشینند،و از حقوق خویش به دفاع برمی خیزند،می تواند بهترین راه و روش پرورش شهروند شایسته امروزین باشد. از گذشته نیز گفته اند که در آموزش،بهترین الگو،الگوی رفتاری است یعنی شاگرد از کردار آموزگار بیشتر می آموزد تا از گفتارش. دست کم در گستره ی رفتارهای اخلاقی و مدنی می توان درستی این سخن را بی کم و کاست پذیرفت. از این رو،وجود جامعه مدنی آموزگاران در آموزش و پرورش،یکی از ابزارهای نیرومند پرورش مدنی دانش آموزان می نماید. ناگفته نماند که نبود جامعه مدنی نیز،می تواند نقشی وارونه بازی کند. برابر رویکرد و سفارش های نوین آموزشی،کار و گفت و گوی گروهی دانش آموزان،یادگیری بهتر و ژرف تری را به دنبال خواهد داشت و آموزگاران بایستی بکوشند که در آموزش و پرورش شاگردان،آنها را به کار و گفت و گوی گروهی برانگیزند. اکنون،آموزگاری را درنظر آورید که در کلاس درس از اهمیت این نکته سخن می گوید و به ویژه در درس های اجتماعی حتی به عنوان آموزه ای درسی نیز به آن می پردازد اما خودش نه تجربه ی عملی آن را دارد و نه گرایشی وجودی به آن نشان می دهد. روشن است که چنین آموزشی تا چه اندازه کم می تواند در وجود شاگرد و پرورش او کارگر افتد.

اما بگذارید این یاداشت کوتاه را با اشاره به نکته ای دیگر در همین پیوند به پایان ببرم. چهار سال گذشته،یعنی دوران ریاست حاجی بابایی بر وزارت خانه ی آموزش و پرورش،سال هایی بود که بیشترین سخن از جایگاه و نقش آموزگاران در آموزش شنیده شد. به جرآت می توان گفت کمتر هفته ای گذشت و حاجی بابایی- و البته نه دیگر فرادستان آموزش و پرورش،که این خود پرسشی شایسته ی درنگ است- درباره ی جایگاه بلند آموزگار در آموزش و پرورش چیزی نگوید. اما پس از گذشت چهار سال،آنچه از ایشان برجا مانده است همین سخنان و توصیف های زبانی از آموزگاران است و نه چندان چیز دیگری و یا گشودن راهی و یا پی ریزی راهکاری بنیادین. در حالی که یکی از بهترین راه و روش های بهبود جایگاه آموزگاران،گسترش و تقویت جامعه مدنی آنها می باشد کمترین- اگر نگوییم هیچ- پیوندی میان ایشان و جامعه مدنی فرهنگیان برقرار نگردید و در راستای نیرومندسازی و بسترسازی جامعه مدنی،به هیچ رو کاری از ایشان دیده نشد. هم اکنون و پس از گذشت چهار سال،آموزگاران مانده اند و تنها گردآیه ای از سخنان زیبا در وصف خودشان،اما این که چگونه می خواهند به آن مقام و جایگاه برسند گویی بر کسی پیدا نیست!         

 http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=333&pageno=7

ایلنا : افزایش حقوق معلمان نصف تورم واقعی بوده است

 

یک فعال صنفی معلمان تشریح کرد:

افزایش حقوق معلمان نصف تورم واقعی بوده است

چکیده:  

«بهلولی با انتقاد از بی‌توجهی وزارت آموزش و پرورش به تشکل‌های صنفی فرهنگیان و شوراهای آموزگاران خواستار رفع محدودیت‌ها و مشارکت آنان در تصمیم گیری‌ها شد.»

یک فعال صنفی معلمان از عدم تناسب افزایش ۲۵ درصدی حقوق فرهنگیان با نرخ تورم رسمی اعلام شده از سوی بانک مرکزی که موجب کاهش قدرت خرید آنان شده است انتقاد کرد.

«مهدی بهلولی» در گفتگویی تفصیلی با ایلنا اظهار داشت: میانگین حقوق فرهنگیان به ازای ۲۴ ساعت تدریس در مقاطع راهنمایی و دبیرستان و ۳۰ ساعت تدریس در مقطع ابتدایی ۷۰۰ هزار تومان 

 است که با توجه به تورم افسار گسیخته‌ای که دامنگیر کشور شده، قدرت خرید آنان را به صورت روزانه کاهش می‌دهد.

وی در ادامه از عدم تحقق وعده‌های آقای احمدی‌نژاد هنگام روی کار آمدن دولت نهم انتقاد کرد و افزود: افزایش حقوق معلمان و فرهنگیان در سال‌های اخیر نصف تورم واقعی بوده است که قدرت خرید آنان را کاهش داده و وضعیت معیشتی‌شان را بد‌تر کرده است.

این فعال صنفی در ادامه از ثابت ماندن ۴ سالهٔ سهم دندانپزشکی، عینک و زایمان معلمان به ترتیب روی ۲۰۰ هزار، ۵۰ هزار و ۱ میلیون تومان انتقاد کرد.

به گفتهٔ آقای بهلولی، یک سال است که حق مدیریتی معاونان و مدیران مدارس را که ماهانه بین ۸۰ تا ۱۲۰ هزار تومان می‌شود پرداخت نکرده‌اند.

او با انتقاد از نحوهٔ اجرای طرح بیمهٔ طلایی فرهنگیان افزود: هر ماه مبلغی معادل ۱۲ هزار و ۵۰۰ تومان  

برای بیمهٔ طلایی از حقوق معلمان کسر می‌کنند که نصف این مبلغ (سهم وزارت آموزش و پرورش) بعد از یکی دوماه به حساب آنان بازگردانده می‌شود اما یک سال است که آموزش و پرورش سهم خود را به حساب معلمان باز نمی‌گرداند.

بهلولی در ادامه به پوشش گستردهٔ فرهنگیان تحت بیمهٔ طلایی و بدهی ۳۰۰ میلیارد تومانی وزارت آموزش و پرورش در اجرای این طرح اشاره کرد.

این فعال صنفی در ادامه با انتقاد از عدم پرداخت سرانه مدارس که برای هر دانش آموز ۳۰ هزار تومان است، گفت: سرانهٔ مدارس در بسیاری از مدارس پرداخت نشده است و در معدود مدارسی که پرداخت شده، یک یا دو میلیون تومان بوده است. بنابراین به یک مدرسهٔ ۵۰۰ دانش آموزه که باید ۱۵ میلیون تومان سرانه اختصاص بگیرد در بهترین حالت یک یا دو میلیون پرداخت شده است.

به گفتهٔ آقای بهلولی، این مساله موجب شده است تا مدیران مدارس برای تامین هزینه‌های جاری به روش‌های گوناگون از والدین دانش آموزان پول دریافت کنند.

این فعال صنفی در ادامه از نحوهٔ اجرای طرح هوشمند سازی مدارس انتقاد کرد و گفت: یک اتاق را در هر مدرسه به این طرح اختصاص داده‌اند، کامپیوتری قدیمی را تعمیر کرده و به همراه یک ویدیو پروژکتور آنجا قرار می‌دهند. سپس مدعی می‌شوند سالانه ۷ هزار مدرسه را هوشمند کرده‌اند.

وی افزود: آموزش متمرکز، قدرت خلاقیت و نو آوری را از فرهنگیان گرفته است.

بهلولی در پایان با انتقاد از بی‌توجهی وزارت آموزش و پرورش به تشکل‌های صنفی فرهنگیان و شوراهای آموزگاران خواستار رفع محدودیت‌ها و مشارکت آنان در تصمیم گیری‌ها شد.

پایان پیام  

http://ilna.ir/news/news.cfm?id=80622