شین آباد و پرسش های بی پاسخ

 

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه ی آرمان،18/10/1391

  توکل حیدری رییس دادگستری آذربایجان غربی در گفت ‌وگو با خبر گزاری ایسنا،درباره ی پرونده ‌ی آتش سوزی دبستان دخترانه روستای "شین‌آباد" گفت: تاکنون طبق نظر کارشناسان و تحقیقات به دست آمده، شخص یا نهاد خاصی مقصر شناخته نشده است. حیدری می افزاید: در خصوص این ‌که سازمان هلال احمر یا معلم مدرسه مقصر باشند نیز هیچ شکایت و گزارشی دریافت نکرده‌ایم. البته معلم یا مدیر مدرسه نیز خدایی نکرده به عمد دراین حادثه سهل انگاری نکرده‌اند. در خصوص اینکه آیا بخاری مدرسه نیز از رده خارج یا فرسوده بوده است نیز کارشناسان اظهارنظری نداشته‌اند.

  در پی رخداد تلخ آتش سوزی کلاس چهارم دبستان شین آباد دو دانش آموز جان باخته و بیش از سی دانش آموز دیگر دچار سوختگی هایی در دست و صورت گردیدند و اکنون نیز بنا به گزارش ها حال چند تن از آنها وخیم است. در روزهای نخست پس از این آتش سوزی و به دنبال موج رسانه ای پدید آمده از آن و پیگیری های چند تن از نمایندگان مجلس،برخی کارگزاران آموزش و پرورش از جمله وزیر، وادار به پاسخگویی به رسانه ها و مجلس شدند. اگر چه پاسخ آنها به ویژه سخنان حاجی بابایی در مجلس نتوانست رضایت رسانه ها و نمایندگان پرسش کننده را در پی داشته باشد اما امید برای پیگیری پرونده ی این حادثه ی دلخراش- دست کم برای جلوگیری از رخدادهایی همسان- باقی بود. اما با سخنان توکل حیدری این امیدها بسیار کم رنگ می گردد زیرا گویا پیگیری های قضایی به پایان رسیده است. اگر این خبر را در کنار خبرهایی که در چند روز گذشته از آتش سوزی در مدرسه و گاز گرفتگی دانش آموزان  در مشکین شهر و شهریار و ... بگذاریم خواهیم دید که حکایت همچنان باقی است و این قصه سر دراز دارد و اگر چه پرونده ی قضایی بسته می شود ولی داوری مردم پایان نخواهد یافت.

اما درباره سخنان رییس دادستانی آذربایجان غربی چند پرسش و ابهام اندیشه ها را می آزارد.

1-     آتش سوزی در "شین آباد" نخستین مورد در نوع خود نبوده و سامانه ی آموزشی و جامعه بارها شاهد این گونه رخدادهای دلخراش بوده است. بنا براین مسئولان این نهاد گسترده ی اجتماعی می بایست از تجربه هایی مانند روستای درودزن استان فارس و ...  درس گرفته و زمینه های چنین رخدادهایی را از بین می بردند. اما نه تنها از آن تجربه ای نیاندوخته اند،بلکه اکنون نیز بیش ار 150 هزار کلاس درس پس از این همه تجربه! باز هم با بخاری های نفتی گرم می شود و شمار فراوانی از دانش آموزان این کشور هر روز و هر ساعت در معرض چنین رویدادهایی هستند. پرسش اینجاست که جناب آقای حیدری در این بی خیالی و بی توجهی و سهل انگاری، چه کسی مقصر است؟ آیا می توان گفت که مقصری یافت نشده است؟

2-     نگارنده،رییس داستانی استان آذربایجان غربی را به خواندن"آیین نامه اجرایی تامین،حفظ و ارتقای سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی دانش آموزان" مصوب فروردین 86- که پایش اجرای درست آن را وزرات بهداشت و آموزش پزشکی بر عهده دارد- فرا می خواند. در آتش سوزی شین آباد بسیاری از آیین نامه های نوشته شده در آن رعایت نشده است. مانند این که: کلاس های طبقه نخست مدرسه نباید حفاظ آهنی داشته باشند،همه ی کانون های آموزشی باید دارای کپسول های آتش نشانی باشند، راه های خروج اضطراری از پیش برای دانش آموزان مشخص شده باشد و....جناب دادستان،آیا در نبود و یا خالی بودن کپسول آتش نشانی و رعایت نشدن بسیاری از استانداردهای ایمنی،هیچ کس مقصر نیست؟ آیا وزارت آموزش و پرورش به دلیل رعایت نکردن این آیین نامه ها،و وزارت بهداشت به خاطر عدم پایش آنها،مقصر نیستند؟

3-     این سخن که "در خصوص اینکه آیا بخاری مدرسه نیز از رده خارج یا فرسوده بوده است نیز کارشناسان اظهارنظری نداشته‌اند" چه معنایی دارد؟ بخاری یا استاندارد بوده و یا نبوده و کارشناسان بایستی درباره ی آن نظر کارشناسی خویش را بیان می کرده اند. شوربختانه این بخش از گفته های دادستان بسیار ابهام انگیز و ناروشن است. در حقیت این بخش از گزارش می توانست پاسخ بسیاری از پرسش ها را بدهد و مقصر را به جامعه بشناساند. آقای دادستان شما به عنوان مسئول پرونده، باید این بخش از گزارش کارشناسی را پیگیری کرده تا به پاسخ درخوری دست یابید.

4-     آقای دادستان، به صرف نبودن شاکی و شکایت می توان چشم بر بسیاری از کم کاری ها و کمبودها بست و آنها را نادیده گرفت. اگر پدر و مادرهای روستایی- به دلایل بسیار- از شکایت خویش، چشم پوشی نموده اند!شما به عنوان مدعی العموم نباید پیگیر حق از دست رفته ی این شهروندان باشید و با روش های گوناگون برای حفظ تندرستی آنها بکوشید؟ آیا پیشگیری از وقوع جرم کار شما نیست؟ اکنون بیش از 60 درصد کانون های آموزشی کشور نا ایمن هستند،آیا شما بعنوان مسئولِ حفظ امنیت شهروندان نمی خواهید کاری انجام دهید؟ شین آباد را بهانه ای قرار دهید و در اندیشه ی حفظ جان شمارِ فراوانِ دانش آموزانِ کشور باشید تا شاید دیگر شاهد رخدادهایی چنین تلخ و دلخراش نباشیم.     

ادامه مطلب ...

دو فراز از تلاش های صنفی آموزگاران / مبارزه های فراموش شده

 

 مهدی بهلولی،روزنامه ی بهار،صفحه تاریخ 17/10/91

 از سرآغاز جنبش مشروطه تاکنون،بیش از یک سده می گذرد،سده ای آکنده از تلاش ها و پویش های کامیاب و ناکام  قشرهای گوناگون جامعه. کوشش هایی برای دستیابی به حقوق اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و ... که گاه در جنبش ِ اجتماعی فراگیر و گسترده ای جمع گردیده و نمود یافته،و گاه در چارچوب های تنگ تر قومی،مذهبی،سندیکایی و  صنفی به انجام رسیده اند. گرچه در این صد سال،کمابیش همه ی قشرهای گوناگون اجتماعی نقش آفرین بوده اند اما این را هم نمی توان انکار نمود که نقش برخی،بیشتر از دیگران بوده است. اما چنین می نماید که تلاش و مبارزه ی بعضی از گروه های اجتماعی نیز،آنچنان که باید و شاید،دیده نشده است. آموزگاران،و کوشش ها و پیکار صنفی شان در صد سال گذشته- البته با همه ی افت و خیزهایش- از آن دست تلاش های است که چندان نگریسته و وارسی نشده است. گویا متآسفانه  همانگونه که اندیشیدن درباره ی آموزش و پرورش،هنوز هم در دستور کار روشنفکران و اندیشه وران ایرانی قرار نگرفته،به نزد تاریخ نگاران و تاریخ پژوهان نیز،پی گیری و بررسی تاریخ آموزش و پرورش،و پرداختن به کوشش های فرهنگیان- برای دست یافتن به وضعیت معیشتی درخور،و آموزش و پرورش پویا و کارآمد- چندان اهمیتی نداشته و هنوز هم ندارد. کتاب های تاریخ آموزش و پرورش ایران هم،که بیشتر در دانشگاه های تدریس می شوند،بر دگرگونی های رسمی آموزش تمرکز دارند و از تلاش های صنفی و کوشش های فرهنگیان،سخن چندانی به میان نمی آورند. به راستی که جای خالی منابع تاریخی- پژوهشی فراگیر،در پهنه ی آموزش و پرورش گذشته و نوین ایران،سخت احساس می شود.

 اما در تاریخ اعتراض های صنفی فرهنگیان،گردهمایی سال 1340 آنها روبروی مجلس شورای ملی در میدان بهارستان،که با رخداد تلخ کشته شدن دکتر ابوالحسن خانعلی همراه بوده،از دیگر اعتراض ها و تلاش های پیش از انقلاب آنها،بیشتر معروف گشته؛از همین رو من در این نوشته به همین اشاره ی کوتاه به این رخداد بسنده می کنم و به سراغ دو رویداد دیگر می روم که کمتر از آن سخنی به میان می آید.

  نخستین اعتراض صنفی  فرهنگیان در پس از مشروطیت،گویا به سال 1300 شمسی برمی گردد.  در کتاب "شوق یک خیز بلند، نخستین اتحادیههای کارگری در ایران 1285-1320"،جلیل محمودی،ناصر سعیدی، نشر قطره،چنین آمده است : { در زمان صدارت قوام السلطنه، معلمان مدارس دولتی که شش ماه حقوق ِآنان پرداخت نشده بود،بیانیهای در اعتراض به این امر منتشر کردند و در دی ماه 1300 وارد اعتصاب شدند. آموزگاران نیز چندین بار از عدم پرداخت حقوق خود شکایت کرده و یک بار هم اعتصاب کرده بودند. آن اعتصاب نیز به نوبهی خود دارای اهمیت بود.معلمان مدت ده روز تعطیل کرده و در مسجد سپهسالار تحصن نمودند... اما اعتصاب دی ماه باشکوه و پرحرارتتر بود. مدت 22 روز ادامه داشت و به یک نمایش سیاسی علیه حکومت تبدیل شد. گرمای اعتصاب هیجان عمومی درتهران را به اوج رساند. محصلین به اجتماعات پیوستند و از معلمین خود حمایت کردند. روز 5شنبه 21دی ماه 1300 عدهای از دانش آموزان ِمدارس ابتدایی و متوسطه تهران تظاهرات کردند. آنها با پرچم سیاه رنگی که عبارتِ "احتضار معارف" بر آن نقش بسته بود، در میدان توپخانه گرد هم آمدند و فریادهای "زنده باد معارف" و یا "یا مرگ یا معارف" سر دادند. آژانها با مشت و چوب و شمشیر به صفوف ِدانش آموزان تاختند و آنان را مضروب ساخته از میان آنان دو تن را به کلانتری بردند. اما سرکوب ارادهی محصلین را درهم نشکست. عقب ننشستند و به تظاهرات ادامه دادند.

 در مجلس شورای ملی جایی که قرار بود از منافع ِمردم دفاع شود، سردار معظم خراسانی(تیمورتاش بعدی) به معلمان اهانت کرد و گفت:" من استخوان پوسیدهی یک سرباز را با بیست معلم عوض نمیکنم." روزنامهی حقیقت ضمن افسوس از این واقعیت دردناک که هنوز هم کسانی که تا دیروز سند فروختن ایران را امضا میکردند، برمقدرات جامعه حاکمند، در پاسخ به تیمورتاش نوشت:" ما استخوان پوسیدهی یک معلم را به صد نفر امثال سرکار نمیفروشیم."

…. تحصنها،اجتماعات وراهپیماییهای متعدد کابینهی قوام را که از قبل متزلزلتر بود، ضعیفتر کرد. در 30 دی ماه 1300 حکومت سقوط کرد. سرانجام با پرداخت بخشی از حقوقهای عقب افتاده و قول پرداخت مابقی،کلاسهای درس برپا شد و معلمان موقتا سرکار خود بازگشتند.}

 اما رویداد دیگری که شاید بتوان گفت که یکی از حلقه های مفقوده میان اعتراض های فرهنگیان در سال 1300 و کشته شدن دکتر خانعلی در 1340 می باشد و سراسر به فراموشی سپرده شده،تلاش های صنفی آموزگاران در دهه ی بیست و آغاز دهه ی سی می باشد. چندی پیش یکی از دوستان و همکاران اهل اندیشه ام،کتابی به من داد به نام "جریان مشروح نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران ایران" که از سوی"سازمان مرکزی آموزگاران ایران"،در نزدیک به شصت سال پیش،یعنی پیرامون سال 31 در 101 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب شرح سخنان نمایندگان معلمان سراسر کشور است در کنفرانس فروردین ماه سال 31. دویست تن از آموزگاران دبستان،دبیرستان و دانشسراهای هفتاد شهر کشور،در یک گردهمایی سه روزه در تهران،گرد هم آمدند تا به شرح تنگناها و نارسایی های معیشتی و آموزشی شهرستان خود بپردازند. "جامعه فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران" که در سال 1321 نخستین اساسنامه خود را تدوین نمود،پیشگام و پیشنهاددهنده ی برگزاری این کنفرانس بوده است. گردهمایی از صبح روز سوم فروردین 1331،در تهران،خیابان سعدی،کمی بالاتر از شرکت بیمه،کوچه بدایعی،محل اتحادیه کارمندان وزارت دارایی- دبیرخانه جامعه فارغ التحصیلان آغاز گردید  و در 4 بامداد ششم فروردین و با یک شب نشینی به پایان رسید. بیشتر این نمایندگان از سوی تشکل هایی،با پیشینه دو- سه سال کار صنفی در شهرستان ها،برگزیده شدند و به تهران اعزام گردیدند. گردهمایی افزون بر آشنایی نمایندگان آموزگاران با هم و شنیدن سخنان و دیدگاه های یکدیگر،به صدور چهار قطعنامه درباره ی "مسائل اقتصادی آموزگاران،وضع مدارس و برنامه ها،تشکیل و تقویت اتحادیه های صنفی معلمین،و نحوه انتقال و انتظار خدمت" انجامید.

 این کتاب،تااندازه ای بر شرایط فرهنگی– آموزشی و چگونگی آموزش و پرورش دهه ی بیست ایران پرتویی روشنایی بخش می افکند. همچنین اگر به این نکته توجه کنیم– آنگونه که در بالا هم آمد- که درباره ی تلاش ها و مبارزه های فرهنگیان در یک صد سال گذشته،منابع مستند،بسیار اندک شمارند،اهمیت این کتاب،که گزارشی دست اول از آموزش و پرورش زمان خود است،آشکارتر خواهد شد. با وجود این کتاب،روشن می شود که در دهه ی بیست،برخی آموزگاران در پی تلاش های خود در راستای دستیابی به حقوق شان،روی به تشکیل اتحادیه آورده اند.  در بخشی از کتاب،نماینده ی هیآت مدیره ی جامعه فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران،گزارش خود را این گونه آغاز می کند : "وضع رقت بار معلمین و فشار طاقت فرسایی که از طرف اولیای امور نسبت به این صنف شریف و زحمتکش به عمل می آید معلمین بیدار دل را بر آن داشت که برای دفاع از منافع صنفی خویش،گردهم جمع آیند و پایه های جامعه صنفی را بنا نهند،در مهرماه 1321 اولین اساسنامه جامعه تدوین گردیده،هسته کوچکی برای مبارزه پردامنه آینده پدید آمد...از کارهای مهم جامعه[فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران]انتشار مرتب روزنامه "فرهنگیان" ارکان جامعه فارغ التحصیلان و زبان حقگوی همه معلمین می باشد؛روزنامه فرهنگیان که مظهر افکار و نشانه اراده فرهنگیان سراسر کشور است،منظما همه هفته منتشر شد و بنحو شایسته ای بین قشرهای معلمین،نفوذ و توسعه یافت... امروز در عده زیادی از شهرستان های ایران،مشعل فروزان اتحادیه و جامعه معلمین می درخشد و تمام آن ها با جامعه ما،در تماس نزدیکند و درهمه جا و در همه حال از اقدامات جامعه تهران پشتیبانی می نمایند...جامعه ما در طول مبارزات ده ساله خود علیه فسادها،تباهی ها و کارشکنی های فرهنگی نمایان،مبارزه ثمربخشی را دنبال نمود... جامعه ما در دفاع از معلمین،همواره مانند کوهی استوار در مقابل بادهای موسمی استوار ماند و همه توطئه ها را برملا ساخت. در زمینه پرداخت حقوق معلمین جدید الاستخدام،جامعه ما نقش مهمی را ایفا کرد. با دقت خاص بودجه مربوطه را تآمین نمود و با دنبال کردن بلاانقطاع کار،احکام همکاران را به دستشان داد. سرانجام با مراجعه مکرر،حقوق این دسته از همکاران ما که شش ماه تمام بدون دریافت دیناری کار می کردند،وصول گردید."

 با این که فضای کلی چیره بر این گردهمایی- آن گونه که در سخنان آموزگاران بازتاب یافته- بیشتر بر سه جنبه ی انتقاد از کمبودهای اقتصادی- معیشتی زندگی دانش آموزان و آموزگاران،فضاهای آموزشی نامناسب،و برخوردهای امنیتی با آموزگاران فعال،متمرکز است اما از دیگر سویه های آموزش نیز غفلت نشده است. در یکی از قطعنامه های این گردهمایی می خوانیم : "تعویض برنامه های تحصیلی(استعماری) فعلی که به صورت غلط و مرتجعانه ای اقتباس و تنظیم شده است و برآورنده احتیاجات اجتماعی کنونی نیست و ذهن دانش آموزان را از یک مشت محفوظات غیرضروری و احیانا تخدیرآمیز پرمی کنند و تنظیم برنامه ای که با پیشرفت دانش فعلی بشری مطابقت داشته باشد و دانش آموزان را مردان کار و عمل و اهل ابتکار و صاحب هنر بار بیاورد.... اضافه ساختن بودجه فرهنگی به منظور تعمیم فرهنگ از راه تقلیل بودجه های تسلیحاتی و جنگی و از محل سایر هزینه های غیر ضروری دیگر."   گرچه متن کتاب بسیار خواندنی و ارزنده است اما بگذارید این نوشته را با بخش هایی از متن سخنان هیآت نمایندگی آموزگاران اراک در این گردهمایی به پایان ببرم که نشانی است از نگرش آموزگاران آگاه دهه ی سی : "فرهنگیان شرافتمند،خواهران و برداران عزیز،تقاضا دارم سلام های گرم و آتشین فرهنگیان آزاده اراک را قبول فرمایید. معلمین محروم اراک به ما مآموریت داده اند که تبریکات و درودهای فراوان آنها را به مناسبت تشکیل نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران به جامعه مرکزی فارغ التحصیلان تقدیم نماییم... روسای فرهنگ اراک،سال هاست که با مکر و حیله و نیرنگ و فشار شدید،و به هر بهانه ای از تجمع و وحدت معلمین جلوگیری نموده و [چون] از آن ها هراس دارند،سعی می کنند که بین این قدرت فشرده شکافی ایجاد کنند و جمله معروف "تفرقه بینداز و سروری کن" را که قرن ها شیوه استعمار گران بوده است اجرا نموده تا یک چندی به مسند ریاست تکیه زنند...نهضت های فرهنگی اراک،غالبآ به دست روسای فرهنگ متلاشی و از بین رفته است... برای از بین بردن این ناروایی ها،باید به مبارزه مقدس خود ادامه دهیم،مبارزات دسته جمعی ما ضامن پیروزی و موفقیت ماست... بنابراین هماهنگ و متحد برای دفاع از حقوق معلمین و جلوگیری از حق کشی ها و برای ایجاد فرهنگ مترقی بپاخیزیم و پیش برویم و مبارزه کنیم."   

 

 

      

 

ادامه مطلب ...

مشکلات آموزشی ‌تعطیلی‌های ناخواسته

 

محمدرضا نیک ‌نژاد،روزنامه شرق،17/10/91

سامانه آموزشی ایران ساختاری متمرکز و از بالا به پایین است، به این معنا که برنامه‌ها و هدف‌های کلان و خرد آموزشی در چهارگوشه کشور به گونه‌ای یکسان و در چارچوبی مشخص و تعریف شده ابلاغ و اجرا می‌شود. در این سامانه بسته- برخلاف برخی از کشورهای پیشرفته- برای کار به‌دستان آموزشی استان، شهرستان، منطقه، مدرسه و کلاس هیچ‌گونه فضایی برای اعمال نظر و سلیقه باقی نمانده است. حتی گوناگونی فراوان فرهنگی- اقلیمی در کشور نتوانسته است در این چارچوب سخت مدیریتی روزنه‌ای پدید آورده و البته راهی برای آموزشی بهتر و کارآتر پدید آورد. کتاب‌های درسی در این سامانه از پیش طراحی شده و آموزگاران باید همه عنوان‌های گنجانده شده در کتاب‌ها را در یک سال آموزشی به پایان برده و دانش‌آموزان نیز در آزمون‌های پایانی به گونه‌ای کم و بیش یکسان، پاسخگوی پرسش‌هایی برآمده از همان عنوان‌های درسی باشند. این هماهنگی و یکسانی از سویی و ساختارِ کتاب محور حاکم بر آموزش و پرورش از دیگر سو، در آزمون‌های هماهنگ کشوری و کنکور بیش از دیگر پایه‌ها روح و جسم دانش‌آموزان را می‌آزارد و آسیب‌های دیرپایی در آنها پدید خواهد آورد. در این شرایط حتی یک روز را هم نباید از دست داد و پا از چارچوب‌های تعریف شده بیرون گذاشت. این ساختار بسته هنگامی که در کنار فشردگی زنگ‌های آموزشی در یک روز و یک هفته گذاشته شود، فرصت برای جبران عادی هرگونه عقب افتادگی در درس‌ها را از دانش‌آموزان و معلمان گرفته و فشار ناشی از آن، چندین برابر بر روح و روان آنها آسیب وارد خواهد کرد. از سوی دیگر در روزهای برگزاری آزمون‌های مدرسه، بسیاری از دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان برنامه‌های روزانه و خانوادگی خویش را بر پایه آزمون‌های بچه‌ها تنظیم کرده و از بسیاری از خواسته‌های عادی و همیشگی خویش چشم می‌پوشند. از سوی دیگر- چه بخواهیم و چه نخواهیم- روزهای آزمون برای دانش‌آموزان و پدر- مادرها روزهایی هراس‌آور و استرس‌زاست. چند روز گذشته در تهران و برخی از کلانشهرها، آلودگی هوا به جایی رسید که مدیران شهری را وادار به تعطیلی کانون‌های آموزشی کرد. این تعطیلی‌ها درست همزمان با برگزاری آزمون‌های نیم سال نخست دانش‌آموزان بود. هر چند روز تعطیلی در سامانه آموزشی در این روزها، برابر است با عقب افتادن برنامه‌های آموزشی در روزهای پس از آزمون‌ها، زیرا برگزاری آزمون لغو شده به روزهای پایانی برده شده و از روز‌های آموزشی خواهد کاست. آموزگاران برای جبران این روزها و رسیدن به برنامه‌های فشرده آموزشی- و البته از پیش تعیین شده- وادار به شتاب در فرآیندهای آموزشی خواهند شد. پیامد این شتاب، ناکارآمدی و کاستی در روند آموزش می‌باشد. معلمان برای به پایان رساندن سرفصل‌های درسی، به خود و دانش‌آموزان فشارهای فراوان‌تری وارد می‌کنند و روح و روان آنها را دچار آسیب خواهند کرد. این فشار در دانش‌آموزانی که باید در آزمون‌های هماهنگ کشوری و کنکور شرکت کنند- مانند دانش‌آموزان سال سوم و چهارم- و آموزگارانشان بسیار گسترده‌تر و ژرف‌تر خواهد بود و پیامدی جز افت آموزشی گستره‌تر نخواهد داشت. از سوی دیگر به درازا کشیدن روزهای امتحانی به معنی ادامه روزهای پر استرس و فشار بر روح و روان دانش‌آموز و خانواده‌های آنهاست به ویژه دانش‌آموزانی که در آموزش تلاشگرتر و پیگیر‌تر هستند. امیدواریم مدیران شهری هر چه زودتر در اندیشه‌ای بهتر و کم هزینه‌تر برای کاهش آلودگی باشند تا از آسیب‌های گستره آموزشی و روانی دانش‌آموزان بکاهند.

ادامه مطلب ...

تأثیر بومی گزینی دانشگاه‌ها بر فرهنگ و زبان فارسی

 

نبی اله باستان،روزنامه آرمان،16/10/91

 موضوع بومی گزینی دانشگاه‌ها در جلسه 628 شورای‌عالی انقلاب فرهنگی،یعنی اول مردادماه 1387 به پیشنهاد وزارت علوم به تصویب رسید. بر اساس این مصوبه،سازمان سنجش آموزش کشور موظف شد،دست کم 65‌ درصد حجم پذیرش دانشجو را در دوره‌های روزانه دانشگاه‌ها به‌صورت بومی استانی انجام دهد و 70‌درصد ظرفیت پذیرش دانشگاه‌های آزاد اسلامی نیز به داوطلبان بومی اختصاص یابد. همچنین پس از پذیرش دانشجویان، مطابق این مصوبه- که در سال‌جاری موجب انتقادات و حتی تجمع در مقابل سازمان سنجش شد- موضوع انتقال دانشجویان به محل زندگی خود نیز با جدیت بیشتر مورد توجه واقع شد. به‌عنوان نمونه،دانشگاه آزاد اسلامی با انتقال 12 هزار و 600 دانشجوی دختر به محل زندگیشان موافقت نمود. در پس این مصوبه،تفکراتی مانند تمرکز‌زدایی،جاری کردن آموزه‌های دینی و احکام الهی در محیط دانشگاه ها،ایجاد بازار کار و جلوگیری از بروز آسیب‌های اجتماعی برای دختران و... وجود داشته و دارد. از سویی دیگر انتقادهایی نیزهمچون،تبعیض تحصیلی، بی عدالتی آموزشی، تغییر در سطح علمی دانشگاه ها، تبعیض جنسیتی،کاهش سهمیه برخی دانشگاه‌ها و... به این مصوبه وارد شد. اما موضوعی که به آن پرداخته نشد، مسئله از تعامل فرهنگی میان دانشجویان اقوام مختلف کشور و در پی آن آسیب فرهنگ‌های دارای گستره محدود است. و مهمتر از آن، آسیب زبان فارسی معیار بود. چرا که از بین رفتن ارتباط دوسویه دانشجویان،از یک طرف انجام گفت و گوهای جان دار، پرشور و پرمایه را در میان دانشجویان- که نمایندگانی نخبه از بخش‌های گوناگون قلمرو زبان فارسی هستند- را از بین می‌برد و از سوی دیگر باعث کمرنگ شدن جریان تعامل فرهنگ‌های اقوام مختلف می‌شود. این امر به دلیل نیافتن مجال بروز در برابر خرده فرهنگ‌های دیگر و عدم تعامل با آنها و در نتیجه در سکوت و سکون فرو رفتن، موجب انزوا و در نهایت کمرنگ شدن آنها خواهد شد. زبان و فرهنگ همچون موجودی زنده،رشدی طبیعی دارند. اگر موانع و سدهای سر راهشان از میان برداشته نشود به تدریج بیمار، رنجور و مهجور شده و از بین می‌روند. راه پیشگیری از این مسئله،کارهایی است که دولت‌ها در حوزه برنامه‌ریزی زبان و ادبیات فارسی انجام می‌دهند. تحولات اقتصادی و اجتماعی بر سرعت تغییرات زبان و فرهنگ می‌افزایند و هر قدر که این تحولات شتابی بیشتر داشته باشند،دگرگونی‌ها در حوزه زبان و فرهنگ،شتاب بیشتری خواهند داشت. از این رو دولت، به‌خصوص بخش‌های فرهنگی آن باید چاره‌ای اندیشیده و حداقل با برنامه‌ریزی‌های مناسب از لطمات بیش از اندازه بر جریانات فرهنگی - زبانی- بکاهند. شاید یکی از این راه‌ها تجدید نظر یا سامان بخشی به بومی گزینی دانشگاه‌ها باشد. در پایان چند پرسش را با هم به قضاوت می‌نشینیم: - آیا بومی گزینی دانشجویان و ماندن آنان در محل زندگی خود،به معنای محصور کردن فرهنگ‌های اقوام ایرانی نیست؟- آیا بومی گزینی و جلوگیری از گسترش فرهنگ‌ها توسط فرهیخته‌ترین جوانان کشور،موجب کاهش توسعه فرهنگی اقوام مختلف در کشور نخواهد شد؟ امید است که تا دیر نشده و فرصت باقی است،مسئولان امر به خصوص برنامه‌ریزان فرهنگستان زبان و ادب فارسی،برای این معضل فکری اساسی بکنند.

 

ادامه مطلب ...

دیدار با آیت الله محقق داماد

  

 پنج شنبه چهاردهم دی ماه،چند تن از اعضای کانون صنفی معلمان ایران به دیدار آیت الله محقق داماد رفتند. این دیدار در ادامه پیگیری های پرونده ی معلمان دربند- رسول بداقی،محمود باقری  ...- و همچنین حکم تازه ی دبیر کل این تشکل انجام گرفت. یکی از تصمیم های گرفته شده در نشست سه شنبه دوازدهم دی ماهِ کانون صنفی- در دفتر وکیل علی اکبر باغانی، پیمان عطار- دیدار با افراد مستقل و آگاه نمودن آنها درباره ی وضعیت معلمان زندانی و حکم های کنش گران صنفی بود. در این دیدار بارها این پژوهشگر دینی- فرهنگی، از وضعیت به وجود آمده برای فرهنگیان در سال های گذشته،سخت اظهار نگرانی و تاسف نمود. شنیده ها حاکی از این است که محقق داماد در گشایش برخی از پرونده های کنشگران سیاسی- مدنی،تاثیر گذار بوده است. از این رو امیدواریم که با ورود به پرونده های معلمان در بند و فرهنگی ارزنده ای همچون علی اکبر باغانی نقش آفرینی نماید.

بن گرفت : 

http://niknezhadmr.blogsky.com/1391/10/16/post-70/

ادامه مطلب ...

نامه عباس معارفی به ریاست قوه ی قضاییه

 

ریاست محترم قوّه ی قضائیه              

 علی اکبر باغانی کیست و جرمش چیست ؟

   کشاورز زاده ای از روستاهای سبزوار که به شوق کسب دانش دوران دبستان و دبیرستان را گذرانده و با همتی عالی وارد دانشگاه شده و تا فوق لیسانس، پیش رفته است. و بسیاری از آن را با روش تعلیم و تعّلم توأمان. و سپس در سال ۷۹ وارد کانون صنفی معلمان شده که یک تشکیلات غیراداری است و با پروانه فعالیت کشوری فعالیتهایی در زمینه کوشش برای ارتقای وضعیت معیشت معلمان را با اجازه حکومت آغاز کرده و هیچ حرکت غیر قانونی نکرده است و هدفش بالا رفتن سطح زندگی معلمان بوده است که بتوانند توان بیشتری را برای خدمت به دولت و ملت پیدا کنند .

   بنا به اصل "تعرف الامور با لّنیات" پندارش چنین بود که بتواند خدمت بهتری ارائه دهد. و این درست در راستای اجرای احکام اسلامی است که "من اصبح ولایهتمّ بامور ا لمسلمین فلیس بمسلم"و این  وظیفه شرعی و قانونی و عرفی و شهروندی او بوده است .

   بنا به این حکم کسی که جسم و فکرش را در اختیار اجتماع نگذارد مسلمان ومومن و به تعبیر امروزی  شهروند مسئول نیست و حق برخورداری از مزایای کشور را ندارد .

   علی اکبر تقریبا شبیه به علّامه طباطبایی از کشاورزی شروع و به مقام رفیع معلمی رسیده که شغلی خدائی است . بنا به حکم "الله خلق الانسان،علّم البیان".اززمان احاله ی مسئولیت دبیر کلی کانون به او مجری تصمیمات هیأت مدیره  در این کانون و NGO بوده است،نه بیشتر! وبه این لحاظ کانون اصیل ترین شورای موجود در کشور است . و باز این حکم قرآنی است که "امرهم شورا بینهم "و هیچ کس در این کانون حق خودسری ندارد و اصولا امکان این کار نیست!

   اگر به فرض محال گناهی رخ داده که نداده ،همه مسئولند نه شخص ایشان. بر چه اساسی 6 سال زندان و ده سال تبعید؟ مگر نامبرده قاتل است ؟ (گرچه با قاتل هم این گونه رفتار نمی شود !)

    در تمام فعالیتهای ایشان، غیر از زحمت وکوشش در صراط مستقیم چیزی نمی توان پیدا کرد. و از صفر خود را به درجه تقریبا اجتهاد ( فوق لیسانس الهیات ) رسانده است . از کدام پارتی و رانتی استفاده کرده ؟

    او باید الگو قرار بگیرد نه اینکه به زندان برود . در عمرش یک سیگار نکشیده . به طریق شرعی ازدواج کرده و فرزندان صالح تربیت کرده که یکی در سپاه خدمت می کند و دیگری دوره دکترای حقوق را می گذراند . همسرش و دخترانش همگی محجّبه کامل هستند!

   مگر فرض را بر این بگذاریم که قاضی خواسته است او را مجازات کند که مورد عبرت دیگران واقع شود و دیگران جرأت حق خواهی پیدا نکنند که خلاف قرآن است که فرمود:"محمد رسول الله والذّین معه رحماءبینهم ،اشداء علی الکّفار".

   علی اکبر کافر که نیست هیچ ،از مومنان ناب است. نماز اول وقتش ترک نمی شود . من نمی فهمم که او به چه گناهی باید مجازات شود ؟ من که سالهاست از نزدیک با او و خانواده ی  او آشنا هستم کوچکترین خطایی از او ندیده ام غیر از اخلاق حسنه که فرمود "احسنهم خلقا احسنهم خلقا " دارای خلقی متین و زیبا و متواضع بوده است.

   کسی که بیش از 70 بار مورد تشویق مدیران خود قرار گرفته یعنی به طور متوسط سالی دو بار که در سیستم آموزش و پرورش بسیار نادر است !. چگونه این محرم به یک باره مجرم شده است؟! چرا ؟ که گفته است حقوقم کم است ؟ که باز به حکم خدا "الله لا یحب الجهر بالسوء من القول الا من ظلم "! و اگر کسی فریاد زند که مظلومم آنهایی که به داد او نرسند از جرگه مسلمانی خارجند. نه فریاد زننده! که معصوم فرمود : "هل من ناصرینصرنی"؟

   بالاخره به هیچ نحو قابل قبول نیست که کسی که در طول عمر خود به خودسازی و دیگرسازی پرداخته این چنین مورد قضاوت قرار گیرد !

   دیگر چه انگیزه ای برای مسلمان ماندن باقی می ماند ؟ و اگر او را تنبیه می کنید که امنیت تامین شود نقض غرض است. زیرا امنیت با تألیف قلوب حاصل می شود نه با ارعاب نفوس.

                                                                با احترام  کوچکترین – عباس معارفی

                                                                                     15/10/1391

بن گرفت :

http://www.bazha.blogfa.com/

ادامه مطلب ...

"تبلت" در مدرسه های تهران

 

مهدی بهلولی،صفحه نخست روزنامه شرق،13/10/91

 برابر گفته ی حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش،تا دو- سه سال دیگر قرار است همگی مدرسه های سراسر کشور،هوشمند شوند و درون مایه و روش های نوین تدریس،وارد آموزش و پرورش گردد. یوسف نوری،رییس مرکز آمار و فناوری وزارت آموزش و پرورش نیز،به تازگی از ورود آزمایشی «تبلت» به برخی مدرسه های تهران خبر داده است : "چناچه به نتیجه نهایی درباره اجرای این طرح برسیم،تبلت به صورت آزمایشی وارد برخی از مدارس شهر تهران می‌شود. " گذشته از تفاوت میان توانایی های تبلت از یک سو و رایانه و لپ تاپ از سوی دیگر،و این که آیا تبلت توانمندی های رایانه و لپ تاپ را دارد و می تواند جانشین آنها گردد و یا نه،آنچه درخور درنگ و پرسش می نماید این است که آیا تاکنون ارزیابی درستی از روند هوشمندسازی مدرسه ها انجام پذیرفته است؟ آیا به راستی روشن شده که مدرسه های "هوشمند" کنونی،تا چه اندازه به راستی هوشمندند و تا چه میزان در روند آموزش،از فن آوری رایانه ای،بهره می گیرند؟ این که در برخی از کلاس های درس یک مدرسه،لپ تاپی بگذارند و آن را به اینترنت وصل کنند،آیا می توان گفت مدرسه هوشمند است و روند آموزش دگرگون شده است؟ آیا اگر در جلوی درِ ورودی مدرسه،دستگاهی الکترونیکی بگذارند و آمد و شد دانش آموز و آموزگار را،با زدن یک کارت الکترونیکی کنترل نمایند،هوشمند سازی مدرسه انجام پذیرفته است؟

چندی پیش وزیر آموزش و پرورش گفته بود : " دریافت پول برای هوشمندسازی مدارس در صورتی که برای برنامه های فوق برنامه باشد بلامانع است و مدیران می‌توانند هزینه های لازم را از اولیا دریافت کنند...‌گاهی در این کلاسهای فوق برنامه،معلمان می‌خواهند از روشهای تدریس مدرن استفاده کنند و مدیران ناچار به هوشمندسازی کلاس‌ها و دریافت پول از اولیا هستند...هر اقدامی که به ارتقاء کیفیت کلاس و مدرسه کمک کند به عنوان فوق برنامه‌ها حساب شده و هوشمدسازی نیز از این قاعده مستثنی نیست." آیا به راستی و با این شرایط،که هزینه ی هوشمندسازی مدرسه ها،درست برخلاف رایگان بودن آموزش در قانون اساسی،بر دوش خانواده ی دانش آموز می افتد،آیا می توان انتظار داشت که این کار مهم،به درستی انجام پذیرد؟ و یا این که هوشمندسازی،تنها ابزاری تبلیغاتی می شود- به ویژه برای مدرسه های غیر انتفاعی و هیآت امنایی- برای گرفتن دانش آموز و پول از خانواده ها،اما در عمل آنچه رخ خواهد داد همان آموزش سنتی است با چاشنی ای از رایانه و اینترنت.

 من خود آموزگار یکی از همین مدرسه های هوشمندم و از نزدیک با کمبودها و دشواری های گوناگون این مدرسه ها آشنایم. به باور من،آنچه که تاکنون به نام هوشمندسازی مدرسه ها انجام پذیرفته،بیش از آنکه راستین و کارآمد باشد،صوری است. آموزش و پرورش بهتر است با سنجشی علمی،میزان بهبود آموزش در مدرسه های هوشمند را بررسی نماید و اگر به راستی نتیجه گرفت که این کار،در بهبود وضع آموزش و بالا بردن کیفیت آن،کارگر افتاده است آنگاه در اندیشه ی گسترش آن،و آزمودن روش ها و ابزارهای نوین دیگر بیفتد. اما اگر روشن شد که هوشمندسازی- آن گونه که تاکنون پیش رفته و می رود- چندان اثرگذار نبوده است،با یک آسیب شناسی دقیق و کارشناسانه،در پی رفع کمبودها و کاستی ها برآیند. باید پذیرفت که،تنها ورود ابزار نوین آموزش،بدون فراهم بودن زمینه های همبسته ی فرهنگی- اقتصادی،کار نتیجه بخشی نخواهد بود.

 اما نمی توان به این نکته هم اشاره نکرد که آیا در شهری مانند تهران،که ساختمان نزدیک به سی- چهل درصد مدرسه های آن فرسوده و تخریبی اند و هر لحظه امکان دارد رخدادی تلخ،به سوگ شماری از دانش آموزان و آموزگاران بنشاندمان،و یا در کشوری که هنوز هم،150 هزار کلاس درس اش،با بخاری نفتی گرم می شود و کمابیش هر سال،آتش سوزی "سفیلان" و "شین آباد"ها،داغی فراموش نشدنی بر دل همگان می گذارد،بایستی ورود تبلت به فرآیند آموزش،دل نگرانی فرادستان آموزش باشد!؟

      

ادامه مطلب ...

کاستی‌های آموزش‌‌و‌پرورش امریکا؛هزینه‌های زیاد و بازدهی کم

 

جوآ  ال هاناتی / سپتامبر 2012

برگردان : مهدی بهلولی / تارنمای نامه نیوز

 در آغاز امسال،نیویورک،میزبان نخستین نشست سران جهانی آموزش بود. گزارش پایانی این نشست را،سازمان همکاری و توسعه ی اقتصادی (OECD) برنامه ای برای ارزشیابی جهانی دانش آموزان (PISA) نوشت.  این گزارش،سامانه ی آموزشی آمریکا را،در سنجش با دیگر کشورها،"متوسط" ارزیابی نمود.

امتیازها

از امتیازهایی که تا 1000 بالا می روند،آمریکا،میانگین امتیازی پیرامون 500 دریافت کرد؛امتیاز 502 در علم ( 17 م از 34 کشور) امتیاز 500 در خواندن (14 م از 34 کشور) و امتیاز 487 در ریاضی (25 م از 34 کشور). برای کشوری که بیشتر،در زمینه های گوناگون به عنوان یکی از کشورهای پیشرو در جهان شناخته می شود،این امتیازها،بی گمان،نگران کننده است. و اگر به میزان هزینه کرد آمریکا در آموزش و پرورش دقت کنیم،حتی نگران کننده تر می شود.

هزینه ها و کارکردها

این رخداد،از سر آن نیست که آمریکا- در سنجش با دیگر کشورها- در آموزش و پرورش سرمایه گذاری نکرده باشد. راست این است که آمریکا،با بیش از 800 میلیارد دلار در سال،پیشگام برجسته ی هزینه های آموزشی است- پنج برابر بیش از ژاپن،دومین کشورهزینه کننده ی آموزشی. هنگامی که ما این عدد را با خرج آموزشی کشوری همچون کانادا می سنجیم،در می یابیم که اوضاع به راستی تا چه اندازه خراب است.

کانادا سالانه چیزی پیرامون 65.4 میلیارد دلار در آموزش و پرورش هزینه می کند (حتی کمتر از 10 درصد هزینه ی آمریکا)،اما روشن شد که دانش آموزان 15 ساله ی کانادایی،در درس ریاضی،یک سال از دانش آموزان آمریکایی جلوترند،و در خواندن و در علم،بیش از نیمی از یک سال آموزشی،پیش هستند. این روند تا سطح دبیرستان نیز،متوقف نمی شود. آمریکا،نسبت به دیگر کشورهای پیشرو،پذیرای دانش آموخته ی دانشکده ای[کالج] کمتری بوده است؛فروافتادن از جایگاه دوم در 1995 به سیزدهم در 2008.

بدترین خبرها

 به هر رو،آنچه به راستی منطقی نمی نماید این است که پنداری این پول دارد ناپدید می شود. در آن نشست،شواهدی هم از این مسآله رخ نمود که هم اکنون از آموزگاران آمریکایی،پشتیبانی اندکی انجام می پذیرد. بیشتر آموزگاران در آمریکا،در آغاز کارشان،به ناگزیر به زیر وام رفته و می روند،و به صورت میانگین،تنها 60 درصد از میانگین درآمد دانش آموختگان دانشکده ای استخدام شده در دیگر زمینه ها را داشته اند. بگذریم از این که درآمد آموزگارانی که سر و کارشان با جماعت های تنگدست می افتد،اغلب از آموزگاران منطقه های ثروتمندتر،کمتر است،و هزینه ی بسیاری از لوازم ضروری خودشان را هم باید پرداخت کنند.

 همچنین شواهدی ارائه شد که آمریکا،به جای افزایش حقوق ها،بیشتر خواستار این بوده است که استانداردها را پایین بیاورد،و بسیاری از آموزگاران،فرصت های کمی داشته اند تا با یکدیگر همکاری نمایند. اینها روشن می سازند که چرا یک سوم آموزگاران تازه کار آمریکایی،در پنچ سال نخست کارشان،دست از کار می کشند.

 کشورهایی مانند سنگاپور و فنلاند،کمابیش،نگرشی سراسر مخالف این رویکرد دارند. در سنگاپور،آموزگاران خیلی خوب حقوق می گیرند،درآمدی به اندازه ی درآمد پزشکان تازه کار،و در محیطی بسیار همیارانه کار می کنند. فنلاند، به آموزگارانش اجازه می دهد تا برنامه ی کارشناسی ارشدشان را پی بگیرند،و از آنها پشتیبانی می کند؛البته در همه ی این مدت،به آنها حقوق نیز می پردازد.

تنها خبر خوب

 تنها خبر خوب برای آمریکا،که از این گزارش بیرون آمد این است که این دشواره،هم اکنون به گستره ی همگانی کشیده شده،و  دولت اوباما،دست کم کوشیده است تا به اصلاحاتی دست بزند. دولت اوباما،با پرداخت 100 میلیارد دلار به ایالت های گوناگون،تلاش داشته تا بسته ای انگیزه بخش را راه اندازی نماید،اما آیا به راستی،آنچه که این سامانه به آن نیاز دارد،پول بیشتر است؟ هر چند که رییس جمهور اوباما و آرنه دونکن،وزیر آموزش و پرورش،از این کار مهم پشتیبانی کردند،اما با مخالفت جمهوری خواهان روبرو گشت. کارشناسان و سیاستمداران،بر این باورند که جمهوری خواهان،در برابر هرگونه اصلاح آموزشی دموکرات محور،همانند ایست بازرسی نیرومندی،انجام وظیفه خواهند کرد. در هر حال،پول بیشتر،هر دشواره ی بنیادینی را،روبه راه نخواهد ساخت.

سخن پایانی

 با این که آمریکا هم اکنون،دست کم پنج برابر بیشتر از دیگر کشورها،روی آموزش و پرورش هزینه می کند و در کارکرد آموزشی،یکریز،رو به کاستی دارد،چه بسا،صرف پول بیشتر در آموزش،پاسخ فراخور نباشد.

با این همه،یک چیز روشن است،این که این سامانه،از کاستی ای رنج می برد و بایستی کاری کرد. آموزگاران،به پشتیبانی بیشتری نیاز دارند،البته نه تنها به شکل حقوق های بالا- هرچند که این کار هم می تواند کمک کند. پشتیبانی دیگر،به شکل بورس هایی است برای پیشبرد هرگونه کار آموزگار- مدار. محیطی پشتیبانگربرای همکاری آموزگاران نیز،می تواند آغازی ثمربخش باشد. ناگفته نماند که با 800 میلیاردی که سالانه در آمریکا،خرج آموزش و پرورش می شود،ما براین گمانیم که همه ی اینها،می توانند دسترس پذیر باشند.

ادامه مطلب ...

واقعیت زندگی آموزگاران

 

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،13/10/91

 ارج گذاری و ارزش نهی حرفی به کسانی،گروهی و یا پیشه ای یک مسآله است و گام عملی برداشتن در راستای بزرگ داشت راستین آنها،مسآله ای دیگر. واقعیت را باید در متن زندگی جست و جو نمود و یافت،نه در میان سخنان و سخنرانی های زیبا. چند روز پیش،برای دیدار از یکی از دوستان و آموزگاران گرامی بازنشسته ام به یکی از بیمارستان های دولتی رفتم. از ده روز پیش به خاطر بیماری قلبی در بیمارستان بستری شده بود و یکی – دو روز دیگر می خواست مرخص شود. تا آن روز،چیزی نزدیک به دو میلیون تومان پرداخت کرده بود،البته هنوز مانده بود تا با بیمارستان تسویه حساب نماید. سخت از اجرایی نشدن بیمه طلایی فرهنگیان بازنشسته – که وزیر از سه سال پیش،قول اش را داده بود- گلایه می کرد. می گفت بیمه طلایی را برای شما آموزگاران شاغل پیاده کردند که از ما جوان تر و تندرست ترید،و کمتر بیمار می شوید. اما ما بازنشستگان،فراموش شدگانیم،و چون سن و سالمان گذشته است و بیشتر بیمار می شویم،"طلایی" شدن بیمه مان،به سودشان نیست که هیچ،برایشان زیان آور است؛و در دنیایی که پول حرف اول و آخر را می زند،روشن است که کسی تره هم برای ما و زندگی مان خرد نمی کند. وانگهی ما دیگر چندان به دردشان نمی آییم،پس برای چه خودشان را به دردسر بیندازند. از امکانات کم بیمارستان نیز زیاد می گفت. این که دستشویی فرنگیِ بخش،خراب است،بیشتر کاسه های دستشویی ها شکسته و چسب شده اند،وضعیت بهداشت،تااندازه ای آزاردهنده است،و گلایه های دیگری از همین دست.

 چند روز پیش هم،از زبان مجید روستایی،مدیر عامل کانون بازنشستگان فرهنگی استان اصفهان خوانده  بودم : "پس از گذشت پنج سال انتظار،دولت هنوز معوقات فرهنگیان بازنشسته را پس از گذشت سال‌ها از بدهی خود به این افراد پرداخت نکرده است....اما در حال حاضر وضعیت معیشتی این افراد بسیار نا‌مطلوب است و حقوق نا‌چیز بازنشستگی مشکلی از مشکلات این افراد را برطرف نمی‌کند... دولت از سال 1385 تاکنون یک‌هزار و 820 میلیارد تومان به فرهنگیان بازنشسته بدهکار است ... افزایش حقوق فرهنگیان بازنشسته بر مبنای افزایش نرخ تورم اعلامی از سوی بانک مرکزی نیست... درصد بالایی از قشر بازنشسته موجود در سطح کشور با مشکلات مالی و درمانی بسیاری مواجه هستند اما این افراد از نظر درمانی هیچ حمایتی نمی‌شوند و حقوق بازنشستگی این قشر از جامعه جوابگوی هزینه‌های درمانی سرسام‌آور بازنشستگان فرهنگی نیست." باری،کاش کاربدستان وزارتی،تنها درصد ناچیزی از آنچه که در بزرگ داشت زبانی بازنشستگان می گویند،عملی می ساختند تا این عزیزان،با دل نگرانی و دشواری های کمتری روزگار می سپردند.

 اما اکنون که سخن از نابسامانی های اقتصادی این سال ها به میان آمد بد نیست کمی هم از روزگار آموزگاران شاغل بگوییم. هم اکنون با این که بیش از شش ماه از آزمون های نهایی و هماهنگ کشوری آموزش و پرورش در خرداد ماه 91 می گذرد هنوز دستمزد فرهنگیان برگزار کننده ی این آزمون ها داده نشده است. حق التدریس(اضافه کار) سه ماه مهر،آبان و آذر نیز واریز نشده و هستند آموزگارانی که هنوز هم،همه ی سبد کالای رمضان را دریافت نکرده اند. همچنین با این که در بند 125 قانون خدمات کشوری،به روشنی گفته شده که افزایش سالیانه ی حقوق کارمندان دولت، بایستی دست کم برابر تورم رسمی باشد،هم اکنون چندین سال است که این قانون نادیده گرفته می شود و نزدیک به نیمی از این افزایش،انجام نمی پذیرد؛بگذریم از این که میان تورم رسمی اعلام شده و تورم واقعی،همواره تفاوت چشمگیری هست. از این رو پربیراه نخواهد بود اگر بگوییم با تورم واقعی ای که در این سال ها،دست کم چهل درصد برآورد می شود و با افزایش ده- دوازده درصدی حقوق فرهنگیان،هر سال،میزان زیادی از قدرت خرید آموزگاران،کاسته می شود. ناگفته نماند که امسال افزایش حقوق فرهنگیان شهرستان ها،پیرامون سه درصد! انجام پذیرفت. موضوع هم این از این قرار بود که در دی ماه سال 90 و در پیش از انتخابات مجلس شورای اسلامی،به میانگین 120 هزار تومان،به بند بدی آب و هوای حقوق فرهنگیان شهرستان ها افزوده شد،اما این افزایش،پس از انتخابات و در سال 91 حذف گردید و مبلغ بند بدی آب و هوا به حالت پیش برگشت؛و با این افزایش و کاهش گذرا و شگفت انگیز،در واقع،حقوق فرهنگیان شهرستان ها،در سال 91،تنها سه درصد افزایش یافت.

 باری،این روزها که نابسامانی های اقتصادی،زندگی بیشتر مردم را،هر روز سخت تر از پیش نموده،آموزگاران- که همواره از حقوق و مزایای خویش در رنج بوده اند- ناراضی و نگران تر از گذشته دیده می شوند. دفتر مدرسه ها،و تا اندازه ای هم کلاس های درس،شاهد گلایه های آموزگارانی اند که از حقوق ناچیز 500-600 هزار تومانی خویش می گویند و نمونه ها می آورند از افزایش قیمت کالاهایی که هر روز،ناگزیر از خرید آنهایند. برکسی هم پوشیده نیست که دشواری های معیشتی و اقتصادی زندگی آموزگاران،سرراست،بر کیفیت کار آموزشی شان کارگر می افتد و در این میان،یکی از زیان کنندگان همیشگی این افت،دانش آموزان هستند. چند روز پیش، همکاری می گفت- البته با کمی دستکاری شعر سعدی- که در این روزگار،گویی "چنان قحط سالی شده اندر در دمشق/ که یاران فراموش کرده اند عشق"، و اشاره می کرد به کاهش انگیزه و عشق بیشتر آموزگاران به کار جدی و دلسوزانه،و این که شمار آموزگاران بی انگیزه،متاسفانه رو به افزایش است.

به هر رو،بی هیچ گمانی،یکی از بزرگترین دشواره های آموزش و پرورش ایران،وضعیت بد اقتصادی آموزگاران شاغل و بازنشسته است که شوربختانه در این سه سال گذشته، پنداری در میان سر و صدای برنامه ی دگرگونی بنیادین در آموزش و پرورش،سراسر،به فراموشی سپرده شده است.

  

         

ادامه مطلب ...

پیامک

 

 

    

 

 

 دبیر کل کانون صنفی معلمان ایران،علی اکبر باغانی،به شش سال حبس و ده سال تبعید محکوم گردید. 

                                      

                 

                                              کانون صنفی معلمان ایران