طرحی با ابهامات فراوان
گزارش از حمیدرضا محمدی
روزنامه ی بهار/ 6 مرداد ماه 92
«نظام رتبهبندی معلمان» یکی از آن مجموعه طرحهایی است که مقرر شده در قالب «سند تحول بنیادین»نظام آموزشوپرورش به اجرا درآید. نظام رتبهبندی معلمان در آخرین روزهای کاری دولت دهم تصویب و ابلاغ و آموزشوپرورش موظف به اجرای آن حداکثر در طول مدت سه سال شد. وزیر آموزشوپرورش پس از ابلاغ این مصوبه اعلام کرد: «جایگاه و شأن معلم برای همیشه حفظ میشود و معلمان همتراز استادان دانشگاهها هستند. با تدوین نظام رتبهبندی معلمان جایگاه معلم مشخص است و کسی شرایط تدریس در کلاس را پیدا میکند که مراحل حرفهای معلمی را در یک دوره ششماهه برای ورود به کلاس ببیند.»
اما آنچه تاکنون اعلام شده، تنها در سایت مدیران آموزشوپرورش بوده که ورود به آن هم تنها با کلمه عبور امکانپذیر است و بنابراین، بسیاری از معلمان و کارشناسان حوزه آموزش، هنوز اطلاع کاملی از جزییات آن ندارند و اظهار نظرات، تنها براساس شنیدههاست. حتی آنان درباره چگونگی این رتبهبندی که با عجله در روزهای پایانی دولت در حال انجام است، دچار ابهام هستند. آنچه در سند تحول بنیادین که به تصویب هیات دولت هم رسیده، ظاهرا قرار است به افزایش انگیزه و کارآیی معلمان در انجام وظایف و اثربخشی فعالیتهای آنان برای شکوفا شدن شایستگیهای دانشآموزان، ارتقای منزلت اجتماعی و صلاحیت و مرجعیت علمی و مهارتهای حرفهای معلمان و بالا بردن سطح معیشت آنان، توسعه مشارکت معلمان در فرآیند بهسازی برنامههای آموزشی، پژوهشی، تربیتی و فرهنگی، سنجش مستمر صلاحیتهای تخصصی و حرفهای معلمان، ایجاد انگیزه در زمینهسازی برای مشارکت و دخالت دانشآموزان در امر تعلیم و تربیت و بهبود و ارتقای کیفیت تعلیم و تربیت و ایجاد رابطه بین درجه کارآیی و میزان پرداخت و بر حسب شاخصهای چهارگانه فرهنگی، تربیتی، آموزشی، پژوهشی و اجرایی بینجامد.
علیرضا سلیمی، دبیر اول کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی، در گفتوگو با «بهار» از اشکالات وارد شده به این طرح گفت: «نخست آنکه از واژگانی استفاده میشود که درست مانند همان الفاظی است که در رتبهبندی استادان دانشگاه، در وزارت علوم قرار دارد. اما به نظر میرسد باید فرهنگستان، واژگان تازهای ایجاد کند. معلم خودمحور تعلیم و تربیت است و حالا میخواهند مانند دانشآموزان از آنها، امتحان بگیرند. اما تفاوت آن با رتبهبندی استادان دانشگاه در این است که از آنها آزمون منظم به عمل نمیآید و ارتقا، به شرط ارائه مقاله است. در صورتی که معلمان باید، بهطور منظم، آزمون دهند تا کیفیت کارشان مشخص شود و تصور میکنم این روش، درست نباشد و به نوعی توهین به آنان تلقی شود زیرا شأن آموزگار، بالاتر از این حرفهاست. ما هم در مجلس، پیگیر هستیم تا این مسئله، با این عجله که دولت در روزهای آخر، مصر به انجام آن است، به اجرا درنیاید.»
اما یکی دیگر از اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، نظرش کمی متفاوت است: «بخشی از سند تحول بنیادین، تابستان سال گذشته، وزیر آموزشوپرورش با معاونان و کارشناسان، جلسهای در مشهد مقدس برگزار کردند. یکی از وظایف سند ملی آموزشوپرورش، رتبهبندی معلمان است که به نوعی ایجاد انگیزه در بین آنان میکند هرچند اگر به درستی به اجرا درآید، میتواند مثمر ثمر باشد.» «قاسم جعفری» با اشاره به رتبهبندی در آموزش عالی، به همین موضوع در نظام آموزشوپرورش پرداخت: «در دانشگاه، مقالات علمی_پژوهشی، سبب ارتقای مرتبه استادان دانشگاه میشود. بااینکه باید میان آموزشهای ضمن خدمت و اینگونه آزمونها فرق قائل شد، اما تصور میکنم اگر ملاکهایی برای ارتقای سطح کیفیت تدریس معلمان باشد، میان معلمی که کار میکند و در تلاش است تا سطح کارش را افزایش دهد با سایرین باشد.بههرحال باید فضای آموزشوپرورش، به لحاظ علمی، پالایش شود و اگر قرار است رتبهبندی معلمان انجام شود، نباید عجلهای که دولت امروز دارد، در آن باشد.»
برخی از کارشناسان اما این طرح را مشابه آموزشها و آزمونهای ضمن خدمت میدانند و میگویند همین موضوع، بر گنگ بودن آنچه قرار است به اجرا درآید، میافزاید. سردبیر ماهنامه رشد آموزش راهنمایی «محمدرضا حشمتی» است که در گفتوگو با «بهار» به مشاهدات خود درباره رتبهبندی معلمان در انگلستان اشاره کرد و گفت: «آنچه من چند ماه پیش در سفری که به کمبریج در انگلستان داشتم، مشاهده کردم حاکی از این بود که در آنجا هر دو سال یک بار، مرتبه علمی معلمان، جابهجا میشود. یعنی مجددا در سال 2015، رتبهبندی تازهای صورت میگیرد. این قضیه، روالی مشخص، با شاخصهایی مختص به خود دارد. باید انگیزه کاری معلمان افزایش یابد و از این راه میتوان سره را از ناسره تمییز داد. اما ظاهرا تاکنون زیرساخت هایآن، به درستی انجام نشده است.» این کارشناس آموزشوپرورش، با تاکید بر اینکه هنوز این طرح را مطالعه نکرده و به عنوان یک معلم اظهارنظر میکند، به آنچه تاکنون در نظام آموزشوپرورش گذشته هم پرداخت: «تا به حال تنها برپایه آموزشهای ضمن خدمت که آن هم بر مبنای آموزش حافظهمحور بوده عمل میشده، اما به نظر میرسد باید شاخص صحیحی به کار گرفته شود که جایگاه اجتماعی معلم هم خدشهدار نشود زیرا در آموزشوپرورش، هر آنچه از بالا و به شکل دستوری صورت میگیرد، نتیجه مطلوبی به دنبال ندارد و از سوی معلمان و سندیکاهایشان مقاومت میشود. آن هم در نظام آموزش کشور ما که رنگ و بوی ایدئولوژیک به خود گرفته است؛ چیزی که در سند تحول بنیادین هم وجود داشت و کمتر عنایتی به نظرات معلمان و کارشناسان حوزه آموزش شده بود. تنها چیزی که آقای محمدیان در دفتر برنامهریزی و تالیف کتب درسی از آن دفاع میکند، تشکیل کمیتههای استانی است که حالت رفت و برگشت با مرکز، به شکل نظر و عمل، داشته که آن هم مشخص نیست و جای تامل دارد که اعضای آن کمیتهها در چه سطح علمی بودهاند و تا چه میزان از حضور و نظر معلمان و کارشناسان بهرهمند شدهاند.»
«برگزاری آزمون اگرچه سطح کیفیت علمی معلمان را میسنجد اما نمیتواند چگونگی تدریس را بیازماید. به بیان بهتر، فردی که بالاترین رتبه علمی را کسب میکند نمیتواند لزوما موفقترین معلم، به لحاظ شیوه تدریس باشد.» این مهمترین عبارتی بود که «محمدتقی فلاحی» به «بهار» گفت: «شغل معلمی، جدا از مشاغل دیگری چون کارمندی است که شما با آزمون، بخواهید سطح کیفیت آن را به محک آزمون بیاورید زیرا در تدریس مهارتهایی باید باشد که در هیچ امتحانی و با هیچ امتیازی، قابل سنجش نیست.» وی که از کارشناسان حوزه آموزشوپرورش است در ادامه به وجهه نامطلوب اینگونه آزمونها هم اشارهای داشت و گفت: «استادان دانشگاه با ارائه و انتشار مقاله، ارتقا مییابند اما وقتی شما بیایید و از معلمان امتحان بگیرید نه تنها صورت خوشی ندارد بلکه حتی کارآیی مناسبی هم به دنبال نخواهد داشت.بههرحال در روزهای آخر کار دولت دهم هستیم. چیزی که از آقای حاجیبابایی در این چهار سال دیدیم، فعالیت کمیتگرای ایشان و تلاش در راستای ارائه بیلان کار بود. یعنی برای مثال، همین سند تحول بنیادین با عجله به تصویب رسید و نظر معلمان هم در روند تهیه آن پرسیده نشد. حتی نیامدند این سند را در بخشی از کشور به شکل آزمایشی اجرا کنند و سپس عمومیت دهند.»از امروز شمارش معکوس پایان دولت دهم آغاز میشود اما آنچه به نظر میرسد این است که میخواهد تا پیش از 12 مرداد، هر آنچه از دستش برنمیآید، میراث بر جای گذارد که به یقین یکی از اینها، سند تحول بنیادین و از آن میان، نظام رتبهبندی معلمان است؛ طرحی که نقاط کور بسیاری دارد و هنوز کارشناسان آموزشوپرورش، اطلاع چندانی از محتوای آن ندارند. این نشانگر آن است که هدف تنها به تصویب رساندن یک برنامه کلی است. شاید قرار است دولت آینده جزییات آن را برای معلمان روشن کند. به این شرط که دولت یازدهم، مایل به ادامه اجرای آن باشد.
گزارش روزنامه ی آرمان
۶ مرداد ۹۲
در دنیا رسم بر این است که دانشآموز با استعداد را حمایت میکنند تا سالهای عمرش به پای خمیازه کشیدن پشت نیمکت هدر نرود و پایههای تحصیلی را دو تا یکی کند و هر چه زودتر دوران تحصیل در مدرسه را دست پر به پایان ببرد. هر چند در کشور ما یکی از راههای پیشرفت تحصیلی دانشآموزانتیزهوش، جهش تحصیلی است اما عدهای از متخصصین علوم تربیتی و آموزش معتقدند که دانشآموز پیش از رسیدن به بلوغ اجتماعی و عاطفی به پایه بالاتر از شرایط سنیاش برود، چندان مطلوب نیست. همه پدر و مادرها آرزو دارند بچههای باهوش و بااستعدادی داشته باشند و هر جا مینشینند بتوانند یک دل سیر از نوگلشان بگویند و به دستپروردهشان افتخار کنند و یکی از این راههای افتخار هم این است که فرزندشان، پایهای را نگذرانده سر کلاس پایه بعدی بنشیند. اما با وجود تغییراتی که در سیستم آموزشی به وجود آمده و هنوز هم در جریان است، جهش در پایههای تحصیلی تا چه حد میتواند به نفع دانشآموزان باشد؟ مدیر آموزش و پرورش شهر تهران میگوید جهش تحصیلی در سال جاری تنها از پایه دوم به چهارم و سوم به پنجم ابتدایی امکانپذیر است و این یعنی پایه نوپای ششم ابتدایی در سیستم جهش تحصیلی، حساب نشده است به غیر از آنکه کلاس اولیها هم نمیتوانند به پایه سوم جهش کنند.
همینطور امسال علاوه بر امتحان پایه تحصیلی سوم و چهارم، از دانشآموزان داوطلب برای جهش، تست هوش گرفته میشود. این اتفاقات درحالی رخ میدهد که به گفته یک کارشناس آموزش در گفتوگو با آرمان پیش از این، سالها ثابت ماندن سیستم آموزشی و کتابهای درسی باعث میشد خانوادهها با محتوای کتابها آشنا باشند و بتوانند در تابستان بچهها را برای آزمون آماده کنند اما اکنون، درحالی که محتوا بهطور مداوم دستخوش تغییر میشود، حتی بعضی معلمان نیز تسلطی بر کتابها ندارند و کلاسهای آموزش ضمن خدمت معلمان برای کتابهای جدید، هنوز در بعضی مناطق برگزار نشدهاست، دانشآموزان چطور میتوانند آزمونهای جهش تحصیلی را طی کنند.
دانشآموز خیلی خوب، تست هوش بدهد
به نقل از فارس، وجیها... پرویزی، مدیر آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران میگوید: «احتمال میدهم طبق سنوات گذشته 600تا 700 دانشآموز در جهش تحصیلی شرکت کنند. اگر دانشآموزی که نمره خیلی خوب در مدرسه کسب کرده بتواند در تست هوش به آن میزان امتیازی که موردنظر است، دست یابد، به مدرسه معرفی میشود تا در امتحانات شهریورماه برای پایه بالاتر شرکت کند و اگر بتواند نمره قبولی کسب کند، در پایه بالاتر از آن پایهای که امتحان داده است، ثبتنام میشود.» خماریان، یک کارشناس مسائل آموزشی به آرمان میگوید: «در شرایطی که حتی معلمان نیز از محتوای تغییریافته کتابها کماطلاعند و تمام بار آموزش پایه میانی به دوش والدین است، جهش تحصیلی برای بچهها، چندان عاقلانه به نظر نمیرسد.»
آموزش و پرورش برای مستعدها برنامه جدی ندارد
میگویند رعایت عدالت آموزشی و در نظر گرفتن تفاوتهای فردی از دلایلی است که در سیستمهای آموزشی، جهش تحصیلی به عنوان راهی برای سریعتر طی کردن مقاطع برای دانشآموزان تیزهوش در نظر گرفته شده است.به گفته سعید کفایتی، کارشناس ارشد آموزش به آرمان، 36 سال است که در ایران برای پاسخگویی به نیاز کودکان مستعد، جهش در پایههای تحصیلی به عنوان حداقل تلاش سیستم آموزشی، در جریان است؛ هرچند آموزش و پرورش برای این کودکان، برنامهای جدی نداشتهاست.ماجرای شناسایی بچههای باهوش و بااستعداد جامعه به سالیان بسیار دور و به یونان باستان بازمیگردد؛ از توصیههای افلاطون این بود که کودکان مستعد شناسایی و تقویت شوند تا در آینده پستهای کلیدی را به دست گیرند. اما بر این روش انتقادهایی نیز وارد است. در یک مقاله آموزشی در نقد جهش تحصیلی آمده: سطحی شدن یادگیری از جمله دلایلی است که مخالفان بر آن تاکید میکنند. به زعم آنان جهش تحصیلی نوعی تسریع در آموزش است، از غنا و تعمیق آموزش کاسته و مانع از اکتشافات فردی کودکان و نوجوانان میشود.
نمرهدهی کیفی چالشی برای پذیرش دانشآموز در پایه بعد
خماریان، مدرس ابتدایی و کارشناس آموزشی در گفتوگو با آرمان، عدم هماهنگی معلمان با تغییرات به وجود آمده در ساختار و محتوای مطالب را از دلایلی میداند که جهش تحصیلی را در شرایط فعلی برای دانشآموزان، تبدیل به یک موقعیت آسیبزا کرده است. نبود فضای مناسب در تابستان برای کار با بچهها در پایه تحصیلی که قرار است تابستان امتحان دهند، هماهنگ نبودن خانوادهها با تغییرات کتابهای درسی و نبود موسسات آزاد معتبری که دروس را به بچهها آموزش دهند میتواند این روند را با مشکل رو به رو کند. خماریان میگوید:« در بخشنامههایی که به دست ما میرسد، هیچگونه حمایتی از طرف سیستم آموزشی نیست و تمام بار بر دوش خانوادههاست و معلم در قبال آموزش به دانشآموز در تابستان، وظیفهای ندارد.درحالی که در کشورهای پیشرفته، کودکان باهوش زیر نظر متخصص و روانشناس دوره را طی میکند تا آسیبی متوجه او نباشد.» پیش از این، سالها ثابت ماندن سیستم آموزشی و کتابهای درسی باعث میشد خانوادهها با محتوای کتابها آشنا باشند و بتوانند در تابستان بچهها را برای آزمون آماده کنند اما اکنون، در حالی که محتوا بهطور مداوم دستخوش تغییر میشود، حتی بعضی معلمان نیز تسلط کافی بر کتابها ندارند و کلاسهای آموزش ضمن خدمت معلمان برای کتابهای جدید، هنوز در بعضی مناطق برگزار نشدهاست. سعید کفایتی، کارشناس ارشد آموزش به آرمان میگوید: «در ارزشیابیای که از بچهها صورت میگیرد، هیچگونه توصیف دقیق هوشی، اجتماعی، جسمی و علمی از دانشآموز ارائه نمیشود و این مقوله سپردن دانشآموز به پایه بالاتر را با تردیدهایی همراه خواهد کرد و بعید نیست که دانشآموزی بدون آمادگی به پایه بعد برود. بدیهی است در چنین شرایطی، جهش تحصیلی به امری پرچالش تبدیل خواهد شد.» به گفته مدیر آموزش و پرورش استثنائی تهران، اکنون ملاک معرفی دانشآموز درجه کیفی خیلی خوب است درحالی که پیش از این معدل بالای 19 راهگشای بچهها به آزمونهای جهشی بود. چالش دیگری که در سیستم پذیرش دانشآموز بهصورت جهشی مطرح است، ارزیابی یکجانبه و نادیده گرفتن رشد اجتماعی و روانی فرد است. جدا از آن، حتی در درسهای مدرسه نیز، در تابستان، کودک، تنها مواردی را مطالعه میکند که در آزمون مورد سوال قرار خواهد گرفت، نکتهای که از نظر سعید کفایتی، سبب ناآشنایی کودک با مفاهیم آموزشی در آن پایه تحصیلی خواهد بود و همینطور رشد لازم در تمام زمینهها صورت نخواهد گرفت. اما چه زمانی برای شناسایی و تربیت کودکان بااستعداد مناسب است تا آموزش و پرورش بتواند نه بهطور صوری، بلکه حقیقتا به پرورش استعدادهای برجسته بپردازد؟ درحالی که به گفته کارشناسان، تغییرات در بدنه نظام آموزشی، شتابزده و کمتوجه به زیرساختها بوده، تا جایی که معلمان و حتی مدارس برای تامین فضای آموزشی، نتوانستند آنطور که باید خود را با این سرعت هماهنگ کنند، درنگ و بررسیهای کارشناسانه، میتواند مشکلگشا باشد. همین طور برای شناسایی دانشآموزان مستعد نیز نیازمند برنامه جامعی هستیم.کفایتی میگوید: «باید اوضاع مهدهای کودک و پیشدبستانیها را سامان داد. برخی مهدها امروز تنها به مکانهایی برای نگهداری بچهها تبدیل شدهاند و نقش پرورشی خود را بهخوبی انجام نمیدهند. این درحالی است که با شناسایی استعدادها از همان سالهای آغازین عمر، بهتر میتوان برنامهریزی کرد.»
خبرگزاری ایلنا، ۵ مرداد ۹۲
چکیده: «در حالی که حقوق ماهانه معلمان همیشه حداکثر تا ۲۷ الی ۲۸ همان ماه پرداخت میشد حقوق تیر ماه در تعدادی از استانهای کشور با گذشت یک هفته از موعد مقرر هنوز پرداخت نشده است.»
یک فعال صنفی از تعویق یک هفتهای در پرداخت حقوق معلمان در برخی استانهای کشور از جمله تهران خبر داد.
«محمدرضا نیکنژاد» در این باره به ایلنا گفت: در حالی که حقوق ماهانه معلمان همیشه حداکثر تا ۲۷ الی ۲۸ همان ماه پرداخت میشد حقوق تیر ماه در تعدادی از استانهای کشور با گذشت یک هفته از موعد مقرر هنوز پرداخت نشده است.
وی با اشاره به حکم جدید فوق العاده شغل معلمان که ۷۰ الی ۱۰۰ هزار تومان به مزدشان اضافه میکند افزود: به بهانهٔ اجرای حکم فوق العاده شغل، پرداخت حقوق معلمان به تعویق افتاده است در حالی که تاریخ اجرای حکم ۲۷ خرداد است.
به گفتهٔ آقای نیکنژاد، اختلاف نظر میان وزارت آموزش و پرورش و خزانه داری در موعد پرداخت این حکم باعث تاخیر در پرداخت حقوق معلمان شده است.
وی نصریح کرد: وزارت آموزش و پرورش اصرار دارد حکم فوق العاده شغل با حقوق تیرماه پرداخت شود اما خزانه داری مخالف است.
این فعال صنفی در پایان اظهار داشت: تاخیر در پرداخت حقوق معلمان باعث عقب افتادن اقساط و تشدید فشار معیشتی بر آنها شده است.
روزنامه ی آرمان/ 5 مرداد 92
توضیح: روزنامه آرمان در ادامه ی بررسی لایحه تازه ی رتبه بندی شغلی معلمان،دیدگاه های چهار تن از فرهنگیان موافق و مخالف طرح - آقایان فرشاد علی یاری،سید منصور موسوی،مهدی بهلولی و محمد رضا نیک نژاد- را در کنار هم آورده است. با سپاس از همکاران گرامی نام برده شده و سپاس ویژه از خبرنگار خوب و تلاشگر صفحه ی اجتماعی روزنامه آرمان خانم حسینی برای گردآوری این دیدگاه ها،آن را باهم می خوانیم.
معلمان از رتبه بندی چه می گویند؟
آرمان: وزارت آموزش و پرورش مکلف شده ظرف مدت سه سال نظام رتبهبندی معلمان را اجرا کند؛ طرحی که به گفته وزیر، آغاز بازمهندسی نیروی انسانی آموزش و پرورش است. مردادماه سال گذشته، کمیسیون آموزش و پرورش جلسهای با وزارتخانه برگزار کرد و در آن جلسه به توافق رسیدند که نظام رتبهبندی معلمان در دستور کار قرار بگیرد. البته پیش از این، نظام رتبهبندی معلمان در شورایعالی آموزش و پرورش به تصویب رسیده بود و به گفته مهدی نویدادهم، دبیرکل شورا برای برخورداری از پایداری بیشتر، لازم بود در مراجع دیگر چون شورایعالی انقلاب فرهنگی و مجلس نیز به تصویب برسد. به نقل از ایسنا و به گفته حمیدرضا حاجیبابایی، وزیر آموزش و پرورش، این نظام رتبهبندی همزمان در شورایعالی انقلاب فرهنگی، مجلس شورای اسلامی و شورایعالی آموزش و پرورش درحال بحث و بررسی است و زمانی که مجلس آن را مصوب کند، شورایعالی آموزش و پرورش آن را در دستور کار قرار خواهد داد و دولت نیز برای تامین بار مالی آن را مصوب خواهد کرد. بر اساس این نظام رتبهبندی، پرونده تعیین سطح معلمان برای قرار گرفتن در رتبههای مربیمعلم، استادیار معلم، دانشیار معلم و استادمعلم در دستور کار قرار میگیرد. ضمن آنکه برای تعیین این سطح، معلمان باید شش ماه دوره حرفه معلمی را بگذرانند و پس از گرفتن مجوز گواهی حرفه معلمی، میتوانند در کلاسها حضور داشته باشند. اما آنچه در این بین حائز اهمیت است، نظر معلمان و کارشناسان آموزشی است؛ افرادی که منطقا، بیش از هر فرد دیگری در رابطه با سرنوشت شغلی خود، صاحبنظرند. در این بین عدهای از معلمان و کارشناسان با این موضوع موافق و عدهای دیگر مخالفند و هر گروه در رابطه با عقیده خود استدلالهایی را مطرح میکنند. به نظر میرسد نیاز است در زمانی که همه از اجرای نظام رتبهبندی حرف میزنند، نظرات موافقان و مخالفان را مورد خوانش قرار دهیم.
شتابزده ارزیابی نکنیم
فرشاد علی یاری/ موافق
ارزیابی شتابزده در هیچ کار و تصمیمی نهتنها پسندیده نیست بلکه چه بسیار گرفتاریهایی پس از اینگونه ارزیابیها نصیب افراد میشود. قضاوت همکاران فرهنگی و دیگران در مورد طرح رتبهبندی معلمان نیز نباید از روی شتابزدگی باشد، سعی کنیم واقع بین باشیم. طرح رتبهبندی معلمان در مرحله کارشناسی شورایعالی آموزش وپرورش است و هنوز عناوین مربوط به این رتبهبندی نیز در دست بررسی است. واقعیت این است که یکی از مشکلات عمده آموزش و پرورش، خروج نیروهای کارآمد و نخبه از صحنه آموزش وپرورش است. در اجرای سیاستهای کلی ایجاد تحول در نظام آموزش و پرورش مبنی بر بالابردن توان مدیریتی منابع انسانی و ارتقای صلاحیت علمی و حرفهای و استقرار نظام پرداختها براساس تخصص، شایستگیها و عملکرد رقابتی، دولت مکلف است نظام جذب منابع انسانی آموزش وپرورش را تدوین و به تصویب شورایعالی انقلاب فرهنگی رسانده واجرا نماید بهگونهای که حقوق ومزایای آنان از 80 درصد مجموع حقوق و فوق العادههای کارکنان مشابه مشمول اعضای هیات علمی دانشگاهها و موسسات آموزشعالی کمتر نباشد. امروزه ما با واقعیتی مواجه هستیم که معلمانی که ادامه تحصیل داده و دارای مدارک عالی هستند همواره مترصد فرصتی هستند تا از آموزش وپرورش به آموزشعالی منتقل شوند و مهمترین دلیل آن بیعدالتی در توزیع مزایا و حقوق بین آموزشعالی و آموزش و پرورش است. حقوق یک معلم با مدرک دکترا در آموزش و پرورش چیزی در حدود 1300000تومان است درحالی که اعضای هیات علمی دانشگاهها با مدرک فوقلیسانس چند برابر یک دکترا در آموزش وپرورش دریافت میکنند.با این تفاوت که دکترای آموزش وپرورش 24 ساعت در هفته تدریس میکند و فوقلیسانس آموزشعالی 16ساعت در هفته. درحالی که آموزش یک امر ذاتی و فینفسه است یعنی هیچ فرقی بین آموزش در پایه اول ابتدایی با آموزش در مقطع دکترا نمی کند هر دو بهدنبال یک هدفند وآن تعلیم و تعلم میباشد. البته همه معلمان باید از مزایا وحقوق عالی برخوردار شوند. بهنظر میرسد این مشکل ناشی از توجه بیش از حد دولتمردان به آموزشعالی است واین سیاست باید تغییر کند. نگارنده با نظام رتبهبندی معلمان موافق است ولیکن این طرح نیاز به مطالعات بیشتر و دقیقتری دارد. دراین طرح همه معلمان با مدرک کارشناسی میتوانند دارای رتبه شوند واین باعث رقابت و پویایی نظام آموزش وپرورش خواهد شد و اعتلای منزلت اجتماعی معلمان و افزایش انگیزه آنان را برای خدمت مطلوب به دنبال دارد. ترویج پژوهشمحور کردن آموزش وپرورش را میتوان یکی دیگر از فواید این طرح دانست. حال که روزنهای از جنس خدمتگزاری سوسو میزند و کلید طلایی برای باز کردن این قفل آهنین درحال ساخته شدن است پس بهتر این است که ما فرهنگیان همگام وهمسو با واقعیتگرایی اظهارنظر کنیم. در این راستا موارد ذیل پیشنهاد میگردد:1-ایجاد معاونت تحقیقات، تالیفات وپژوهش در آموزش وپرورش 2-تولید فکر واندیشه جایگزین تدریس مطالب ناکارآمد شود. 3- معلمان 12 ساعت تدریس کنند و12 ساعت در مراکز پژوهشی فعالیت نمایند. 4- فصلنامههای علمی پژوهشی وعلمی ترویجی ایجاد و مقالات معلمان بهصورت علمی وهماهنگ با دانش روز منتشر شود. 5- انجمنهای علمی وتخصصی معلمان تشکیل ومورد حمایت همهجانبه قرار گیرند. 6- به دانشآموزان پروژه وتحقیق واگذار شود ومعلمان هدایت ومشاوره آنها را به عهده گیرند. 7- معلمان نخبه و خلاق در قالب گروههای تخصصی جهت انجام فرصت مطالعاتی به کشورهای پیشرفته سفر نمایند.
ابهامزدایی از مسیر پیشرفت شغلی معلمان
سیدمنصور موسوی/ موافق
«وجود هر نظمی بهتر از نبود آن است»؛ در زمینه نظام رتبهبندی حرفهای معلمان نیز به نظر میرسد قریب به اتفاق معلمان و کارشناسان آموزشی با اصل تهیه و اجرای این طرح مخالفتی نداشته باشند. درواقع اختلافنظرها بیشتر در نحوه اجرای طرح و ابزارهایی است که جهت ارزشیابی عملکرد معلمان مورد استفاده قرار خواهند گرفت. باید اشاره کرد که نظام رتبهبندی حرفهای معلمان و نظام ارزشیابی کارکنان در واقع دو روی یک سکه هستند با این تفاوت که نظام رتبهبندی حرفهای شامل مولفههای دیگری منجمله جذب و بهکارگماری کارکنان، پرداخت دستمزد و مسیر پیشرفت شغلی نیز خواهدبود. تا اینجای بحث گمان نمی کنم اختلافنظری وجود داشته باشد. عمده نقدها و اختلافنظرها در رابطه با شاخصهای 4گانهای است که برای ارزیابی در نظر گرفته شده است. از میان آنها سه مورد (1-آموزشی 2-پژوهشی 3-اجرایی) با تحصیلات، دانش، مهارت، تجارب، تخصص و در کل شایستگیهای معلمان در ارتباط است. البته جزئیات این موارد قابل بحث است و نیاز به تحلیل بیشتری دارند اما درمجموع چنانکه از کلیات طرح برمیآید نیمنگاهی به شایستهسالاری در نظام آموزشی و برقراری عدالت در نظام پرداختها دارد. تاکید بر مواردی چون تحصیلات مرتبط افراد با حیطه فعالیتی شان، نقش معلمان متخصص و گروههای آموزشی در اجرای این طرح، تفکیک ارزشیابی تخصصی از ارزشیابی عملکرد و بها دادن به توانمندیهای تخصصی در ارتقای رتبه معلمان، نشان از رویکرد نسبتاً علمی و تخصص محور در تهیه و تدوین این طرح دارد. بهنظرم این طرح با انتقادات جزئی که بر بخشهایی از آن (از جمله چیدمان رتبهها و شرایط احراز آنها) وارد است، میتواند و باید نقشه راهی برای مدیریت منابع انسانی در نظام آموزشی قلمداد شود. متاسفانه بحث مدیریت منابع انسانی در نظام آموزشی تا کنون مورد کمتوجهی بوده و نظام آموزشی در این بخش صدماتی را متحمل شده است. حافظه سازمانی، مدیریت دانش و یادگیری سازمانی همگی مباحثی هستند که در ارتباط مستقیم با سیستم ارزیابی عملکرد کارکنان معنا مییابد و باعث حفظ و پرورش نیروهای توانمند در سازمان میشوند. درنهایت مسائلی چون جذب، بهکارگماری، حفظ و نگهداری کارکنان در هر سازمان باید بر اساس برنامهای جامع صورت گیرد که این طرح را میتوان قدم اول در این رابطه لحاظ نمود. چنانکه در همین طرح پیش بینی شده است، در دورههای یکساله گزارش وضعیت اجرای طرح از سوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس و شورای انقلاب فرهنگی مورد بررسی و بازبینی قرار خواهند گرفت. با اتخاذ این تدابیر میتوان اثربخشی این طرح را نیز مورد ارزیابی قرار داد.از نظر بنده نقاط قوت این طرح را میتوان در مواردی از این قبیل دانست: ابهامزدایی از مسیر پیشرفت شغلی معلمان، نظام پرداخت مبتنی بر عملکرد رقابتی، تاکید بیشتربر شاخصهای حرفهای و تخصصی در ارزیابی عملکرد معلمان، نظاممند ساختن آموزشهای ضمن خدمت، جلوگیری از اعمال نظرات شخصی افراد در رابطه با ارزیابی عملکرد معلمان، درنظر گرفتن پیشبایدهای اجرای طرح (در متن پیشنهادی برای تصویب در شورایعالی انقلاب فرهنگی پیشبینی شده است که در مدت 5 سال پیش بایستهای اجرای طرح مهیا گردند) و شاید از همه مهمتر مدیریت اثربخش و نظاممند منابع انسانی باشد که در سیستم آموزشی تاکنون مصداق درخوری نداشته است.
طرحی که به مدرکگرایی میانجامد
مهدی بهلولی /مخالف
در این لایحه قرار است حقوق فرهنگیان با افزایش روبهرو شود اما منابع مالی این افزایش به روشنی مشخص نیست. آنچه در لایحه آمده اینکه با بالا بردن شمار دانشآموزان کلاس در برخی مناطق کشور، کمکردن شمار مدرسهها، کلاسها، آموزگاران و عوامل اجرایی مدرسهها این افزایش حقوق تامین میشود. اگر هدف لایحه افزایش حقوق فرهنگیان و افزایش انگیزههای کاری آنهاست تا به پیروی از اینها، کیفیت آموزش بالاتر رود، با افزایش شمار دانشآموزان کلاس و کم کردن مدرسهها و... چیزی به کیفیت افزوده نخواهد شد.ارزیابی شایع از این کار این است که وزارت آموزش و پرورش دولت دهم که در سالهای گذشته، افزایش سالانه حقوق فرهنگیان را کمتر از نصف تورم درنظر گرفت، میخواهد در پایان کارش، افزایشی به حقوق فرهنگیان بدهد و تامین بودجه آن را به گردن دولت یازدهم بیندازد! چنین برنامهای همانند روندی است که در دانشگاهها میگذرد البته با یک تفاوت مهم؛ در دانشگاه از آزمونهای ادواری خبری نیست. گذشته از اینکه کیفیت آموزش بهراستی تا چه اندازه به سواد آموزگاران بستگی دارد و تا چه اندازه به سازههای دیگر آموزشی، نقد جدیتر به این لایحه این است که میخواهد بر پایه تنبیه و پاداش در حق فرهنگیان، به کیفیت آموزش بیفزاید و حقوق حقه خودشان را با دامن زدن به مدرکگرایی به آنها بدهد. بنیاد فلسفی این لایحه، فلسفه رفتارگرایی است. ادواردز دمینگ، نظریهپرداز سرشناس آمریکایی مدیریت بر پایه همکاری همه کارکنان، در خرده از بسیاری از سیستمهای کنونی و نوع مدیریت آنها میگوید: «نیرومندترین مانع برای کیفیت و بهرهوری در دنیای غرب، سیستم ارزیابی شایستگیها و پاداش دادن هاست. این شیوه، عملکرد کوتاهمدت را تقویت میکند، برنامهریزی بلندمدت و کارگروهی را از بین میبرد، ترس و رقابت را پرورش میدهد... باید دانست که حقوق و دستمزد ایجاد انگیزه نمی کند.» یک هوادار طرح میگوید: احتمالا آقای بهلولی خودادامه تحصیل ندادهاند تا تفاوت درک یک لیسانس با فوقلیسانس و دکترا را درک کنند. در پاسخ به این همکار پاسخ کوتاهی که میتوانم بگویم اینکه در طول 21 سال پیشینه خدمتم در درس ریاضی، هم در تهران و هم در شهرستان ها، بارها با کسانی برخورد نمودهام که فوقلیسانس ریاضی داشتهاند و از آنها درخواست ارائه یک مقاله و مطلب یا حضور در کلاسهای ضمنخدمت نموده ام که متاسفانه چیزی به دست مان نرسیده است. به باور من، آموزگار باانگیزه – چه لیسانس باشد و چه بالاتر- میتواند به پژوهش پیرامون درس خود بپردازد و کار خودش را به همراه جذابیتهایی ارائه کند و با طرح مسالههای ارزنده، کلاس خود را جذاب کند.جبر 3 دانشگاه، آنالیز 3 و درسهایی از این دست چه پیوند سرراستی با اتحادها و مشتق و انتگرال دارد؟ به دستمزد یکسان در برابر کار یکسان باور دارم. مدرک بالاتر و به پیروی از آن دستمزد بیشتر هم نمیتواند انگیزهبخش باشد. فرقگذاریهای صوری، اگر انگیزه کش و تفرقه افکن نباشد ثمربخش هم نخواهد بود. آنچه در دبستان ضروریتر است، شیوه برخورد درست با دانشآموز است و نه آشنایی با توپولوژی! دوست گرامی، در زمانهای که کسانی همانند ایوان ایلیچ، از «مدرسهزدایی از جامعه» سخن میگویند، بیگمان، مدرک بالاتر گرفتن، تنها راه باسوادتر شدن نخواهد بود.
افزایش حقوق با کاهش خدمات آموزشی
محمدرضا نیکنژاد/مخالف
آموزش و پرورش بهعنوان گسترده ترین سازمان دولتی و نهاد اجتماعی برای دستیابی به هدفهای کلان آموزشی، نیازمند کارکنانی با انگیزه و تواناست. یکی از روشهای معمول در پدیدآوری و نهادینه کردن توانایی و انگیزه در کارکنان هر سازمانی، برپایی سامانه ارزشیابی و ارتقای شغلی است. از این روست که مسئولان آموزشی در دولت دهم برای بالا بردن کارایی فرهنگیان، تلاشهایی برای دگرگونی شیوه ارتقای شغلی آنها نموده اند. در اینکه آموزش و پرورش مانند هر سازمان دیگری نیازمند چارچوبی برای ارتقای شغلی است، جای بحث و گفتوگویی نیست، اما «نظام رتبهبندی و حرفهای معلمان و جذب و تامین منابع انسانی» منتشرشده در رسانهها، دارای ایرادهای بنیادین بوده و برخی از هدف ها، با گامهای تعریفشده طرح همخوانی چندانی نداشته و گاه متناقض اند. برای نمونه در بند3 از اهداف طرح میخوانیم: «بهبود کیفیت آموزش و پرورش، از طریق افزایش انگیزه معلمان برای خدمت مطلوب» اما هنگامی که به زمینههای موردنیاز- از جمله مالی- برای اجرای طرح اشاره میکند، چنین میآورد: با رعایت موارد فوق، کاهش در تعداد کلاس ها، تعداد مدارس، تعداد معلمان و نیز عوامل اجرایی مورد نیاز بهعمل میآید. این کاهش ظرف 5 سال باید بهتدریج و با رعایت تمامی جوانب اجرا شود تا منابع مالی حاصل از این کاهش بتواند مبنای اجرای نظام رتبهبندی قرار گیرد! کسانی که دستی در آموزش دارند، آگاهند که یکی از صدها علت افت کیفیت آموزشی، شمار فراوان دانشآموزان در کلاس است، بهگونهای که در شهرهای متوسط و پرجمعیت، گاه شمار دانشآموزان به 45نفر نیز میرسد. اجرای این طرح بی گمان در برخی از نقاط کشور افت بیشتر آموزشی را به همراه خواهد داشت. همچنین طرح درباره مدرسههای روستاهایی که امکان افزایش دانشآموزان را ندارند، سکوت میکند. از سوی دیگر در طرح رتبه بندی، هزینه اجرایی را موکول به کاهش هزینههای آموزش و پرورش- ازجمله کاهش خدمات آموزشی و افزایش شمار دانشآموزان در یک کلاس- کردهاند! که میتواند زمینهای برای آشفتگی مالی بیشتر در آموزش و پرورش گردد. این دغدغه هنگامی شگفتآورتر میشود که نظام رتبهبندی، به دنبال افزایش دریافتی هر فرهنگی به 80 درصد استاد دانشگاه همترازش است! از دیگر سو، با بررسی جدولهای امتیازهای ارتقای شغلی معلمان و با سنجش آن با جدولهای ارتقای استادان دانشگاه، درمییابیم که مسئولان سامانه آموزشی با کپی برداری از شاخصها و جدول ارتقای شغلی استادان، در پی همانند سازی آموزش و پرورش با آموزشعالی هستند.اما آنها تفاوتهای بنیادین این دو سامانه را بهحساب نیاورده اند. گستردگی آموزش و پرورش –حتی تا دورترین نقاط کشور، شمار فراوان کارکنان، کمبود بودجه، سن نوآموزان و ... در سنجش با آموزشعالی، ارزشیابی شغلی فرهنگیان را دشوارتر از استادان کرده است. از اینرو بیم آن میرود که نظام رتبهبندی تازه، به سرنوشت لایحههایی مانند خدمات کشوری یا شیوهنامههای گذشته دچار شود و در پایان- مانند اکنون- فرمهایی کلیشهای به مدیران بدهند و آنها نیز بهگونهای سلیقهای، فرهنگیان را برای ارتقای شغلی یا به دردسر اندازند یا همگی را به نوبت به سطح بالاتر شغلی برسانند. دولتها باید پیش از طراحی هر شیوهنامهای، سطح حقوقی فرهنگیان را به اندازهای پذیرفتنی برساند، سپس برای ارتقای آنها به رتبههای بالاتر تلاش نماید.
محمد تقی فلاحی ،روزنامه ی بهار، ۳ مرداد ۹۲
اگر فلسفه وجودی علم اقتصاد را پاسخ به مقوله کمیابی بدانیم و چگونگی اختصاصدادن منابع محدود به نیازهای گوناگون و نامحدود بشر، آنگاه است که انتخاب و اولویتبندی این نیازها اهمیت فراوانی مییابد و اینکه چه کسانی با چه مبانی فکری مدیریت تامین نیازها را برعهده بگیرند.
در دنیای امروز یکی از نیازهای ضروری برای رشد فرد و جامعه آموزش است. به همین دلیل آموزش به عنوان یکی از نیازهای بنیادین در قانون اساسی بسیاری از کشورها یا در قوانینی مانند حقوقبشر، حقوق کودک و غیره مطرح شده و یکی از مسئولیتها و وظایف اصلی هر حکومتی تامین این نیاز بنیادین است، ازجمله در قانون اساسی جمهوریاسلامی ایران، اما باوجود قوانین و تاکیدات مکرر مسئولان، آموزشوپرورش در ایران هیچگاه از جایگاهی درخور بهرهمند نبوده است و آنچه در عمل مشاهده میشود قرارگرفتن آموزشوپرورش در ردیفهای آخر از نظر اولویت در نظام سیاستگذاری کلان کشور و بودجه بوده است. دلایل این امر را شاید بتوان در موارد زیر مشاهده کرد: 1) نگرش حاکم بر ذهنیت برنامهریزان کشور این است که آموزشوپرورش دستگاهی مصرفی، پرهزینه و کمبازده است. اگرچه این جمله توسط کارشناسان و استادان دانشگاه بارها تکرار شده است، اما همچنان میتوان آن را مهمترین مشکل برونسازمانی آموزشوپرورش کشور در نظر گرفت.
دیدگاهی که اگرچه در شرایط جاری آموزشوپرورش کشور بسیار هم دور از واقعیت نیست؛ اما راه را برای ارتقای جایگاه آموزشوپرورش در نظام برنامهریزی کشور و افزایش اعتبارات مورد نیاز این دستگاه در برنامههای بلندمدت، پنجساله و بودجه سالانه مسدود میکند. 2) آنچه مشکل فوق را تشدید و تکمیل میکند، نوعی نگاه گذشتهگرا و ایدئولوژیک است که تلاش میکند عقاید و تفکرات خاصی را به دانشآموزان القا کند. در این نگرش آموزشوپرورش صرفا ابزاری است در دست دولت یا حزب و گروه حاکم برای تولید انسانهایی مطابق با معیارهای مورد علاقه آنان (نگاه کنید به بندهای مختلف سند تحول بنیادین بهویژه بندهایی که انسان ایدهآل این سند را توصیف میکند)؛ بنابراین آموزشوپرورش را به شدت متمرکز و عوامل دستاندرکار آن ازجمله معلم و دانشآموزان را بسیار مطیع میخواهد. صرفنظر از موفق یا ناموفقبودن در دستیابی به این خواسته، این نوع نگرش با گوناگونی منابع کسب دانش در دنیای امروز و روح آزاداندیشی حاکم بر فعالیتهای آموزشی و علمی همخوانی نداشته و موجب دوگانگی رفتاری دانشآموزان و کادر آموزشی و تنزل جایگاه آموزش مدرسهای در نگاه جامعه و بهویژه دانشآموزان میشود. این نوع نگاه چنانچه نتواند خواستههای خود را در کل نظام آموزشی پیگیری کند، اقدام به تاسیس مدارس خاص برای تربیت افراد مورد نظر خود میکند و از این طریق نهتنها اعتبار آموزشوپرورش رسمی و دولتی را کاهش میدهد، بلکه به گسترش شکافهای اجتماعی نیز دامن میزند. به گمان نگارنده مشکلاتی نظیر وجود کسری بودجه مزمن در آموزشوپرورش، پایینبودن سطح دستمزدها و تفاوت بسیار آن با دریافتی کارکنان سایر وزارتخانهها، وضعیت بهشدت نامناسب اعتبارات آموزشوپرورش و... بیشتر به نکته اول و مشکلات مختلف کتابهای درسی، تغییرات پیدرپی مدیران در آموزشوپرورش، فشارهای بیرونی تاثیرگذار بر روند مدیریتی آن، عدم تمایل به مشارکت در امور آموزشوپرورش بهویژه توسط کادر آموزشی، بیانگیزگی دانشآموزان برای خواندن کتابهای درسی جز در شرایط ضروری و... بیشتر به نکته دو مربوط میشود.
شاملو، انسانی که بدیل حافظ است. (محمود دولت آبادی)/ آنجا نشسته خدنگ؛ در عرش زندگان؛ به ما میاندیشد! (بهرام بیضایی)/ پلکهایش بوی قهوه میداد. (کسری عنقایی)/ بیشک شعر شاملو قابلیت جهانی شدن را دارد. (فریدون مشیری)
ایلنا: دوم مرداد، سالگرد فوت احمد شاملو؛ شاعر، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم و فرهنگنویس معاصر است که در سال 79، در سن 75 سالگی و پس از مدتها تحمل رنج بیماری، در بیمارستان ایرانمهر دیده از جهان فروبست تا جامعهی ادبی، فرهنگی و روشنفکری ایران از این رویداد همواره به تلخی یاد کنند.
احمد شاملو از جهات مختلف، چهرهی تاثیر گذاری در ادبیات و هنر معاصر به شمار میآید. همچنین گسترهی فعالیتها او، گسترهی قابل توجهیست؛ از سرایش شعر، تا ترجمه شعر و داستان، فرهنگ نویسی، کار کودک و... و به واقع میتوان گفت که شاملو، در هیچ حیطه و حوزهای وارد نشد، مگر آنکه در آن شاهکاری آفرید.
او بنیانگذار شعر سپید یا شاملویی بود. در کار فرهنگ نویسی؛ نگارش فرهنگ کوچه را بنا نهاد. در حوزهی ادبیات کودک، آثاری ماندگار از خود به جا گذاشت؛ مثل «قصه مردی که لب نداشت» یا «خروس زری-پیرهن پری». همچنین ترجمهی شازده کوچولو از دگزوپری، از آثار ماندگار او به شمار میآید.
در حوزهی ترجمهی شعر بسیار موفق بود. او از فرانسه ترجمه میکرد و ترجمهی اشعار شاعرانی چون یانیس ریتسوس، پابلو نرودا، لورکا، لنگستن هیوز و.... را در کارنامهی خود به ثبت رساند. همچنین ترجمهی رمان حجیم «دن آرام» نوشتهی شلوخوف روسی را باید از تجربههای مهم او در حوزهی ترجمهی داستان به شمار آورد؛ ترجمهای که به لحاظ زبانی، کم نظیر است زیرا کمتر رخ میدهد که یک مترجم، تا این حد به زبان تسلط داشته باشد.
شاید کم فروغترین حوزه برای شاملو، حوزهی سینما بود که البته خودش در این باره گفته است: «کارنامه سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!». اما دیالوگنویسیهای وی را میتوان در زمرهی موفقترین دیالوگ نویسیهای سینمای ایران خواند. همچنین فیلمنامهای دارد با نام «میراث شوم» که به نهضت آزادیطلبانه آذربایجان مربوط است و مسعود کیمیایی پیگیر ساختش بوده اما تا به امروز پروانهی ساخت نگرفته است.
شاید اصلیترین دلیل تاثیر گذاری شاملو بر مخاطبانش، رابطهای باشد که او با تودهی مردم برقرار میکرد. رابطهای که در زمانی میسراید: «من درد مشترکم/ مرا فریاد کن» همه و همه او را به شاعر و هنرمندی تبدیل میکرد که ریشههای لاینقطعی در جامعه و میان مردم داشت.
همچنین فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شاملو نیز بخش قابل توجهی از زندگیاش را به خود اختصاص داده. فعالیتهای سیاسی بر ضد متفقین، زندانی شدن در زندان شوروی در رشت، زندانی شدن در ارومیه توسط پیشهوران و دموکراتها، زندانی شدن در زندان قصر و... گواههای متعددیست بر این مدعا.
احمد شاملو، شاعر ابراهیم در آتش، دشنه در دیس، آیدا در آینه، مدایح بیصله و سایر مجموعه شعرهای ماندگارش، دوم مرداد ماه سال 79، بعد از مدتها ابتلا به بیماری دیابت (که پیشتر منجر به قطع پایاش شده بود.)، دیده از جهان فروبست و با تشییع کثیر هواداران و دوستارانش، در قبرستان امامزاده طاهر (ع) کرج، به خاک سپرده شد.
مروری بر اظهار نظر شخصیتها و هنرمندان شناخته شده در مورد احمد شاملو:
واقعهای عظیم لازم است تا از بطن خاک، کوهی چون احمد شاملو بزاید. (رضا براهنی)
شاملو، انسانی که بدیل حافظ است. (محمود دولت آبادی)
شاملو چون حافظ و شمس و دیگر قلهها ضمیر زمان و شکل زبان من شده است. (یدالله رویایی)
چنین شاعری را نمیشود از یاد برد. شاملو شاعر جنگآور راه آزادی است. (عبدالعلی دست غیب)
آنجا نشسته خدنگ/ در عرش زندگان؛ به ما میاندیشد! (بهرام بیضایی)
الوداع.... ناصری نازنین. (سید علی صالحی)
شعر شاملو سرشار از یک رنج بشری است. (شمس لنگرودی)
پلکهایش بوی قهوه میداد. (کسری عنقایی)
بامداد از مرگ تواناتر است. (جواد مجابی)
به حق شاملو امروز بهترین و قویترین شاعر بالفعل و بالقوهای است که من میشناسم. (مهدی اخوان ثالث)
شعر شاملو مرا به این عقیده رهبری کرده است که موزن بودن از ویژگیهای سبک شعر است، نه از ویژگیهای ذات شعر به طور کلی. (اسماعیل خویی)
شکوه سخن را به کمال در شعر شاملو مشاهده میکنیم. (سیمین بهبهانی)
بیگمان نمونههای ایجازی از این دست (شاملو) در ادب فارسی کم است. (تقیپور نامداریان)
در حق شاملو انصاف باید داد که کوشیدنش برای دگرگون ساختن استنباط بسیاری کسان دربارهی شعر مقرون به توفیق بوده است. (نادر نادرپور)
بیشک شعر شاملو قابلیت جهانی شدن را دارد. (فریدون مشیری)
امشب درتمامی آینههای جهان بایدگریست. (پوران فرخ زاد)
قرارم باخودم این است هر روز از روی عکسی از تو طرحی بزنم تا شباهتت را بیپروا نقش کنم. (هانیل الخاص)
من او را (شاملو) ازنظر مقام ادبی وچه ازنظرنوع زندگی پرماجرا، بابزرگان ادبی قرن بیستم مالرو، همینگوی، ورلن و... هم طرازمی دانستم. (داوود رشیدی)
احمد شاملو بزرگ مردی هنرو شعر و ادب فارسی و فرهنگ ایرانی بود. (بهاء الدین خرمشاهی)
شاملو بزرگترین نمایندهی ادبیات ایران در سه دهه اخیر بود. (محمد علی سپانلو)
یکی از ویژگیهای زبان شعر شاملو این است که به ابتذال تن نمیدهد. (منوچهر آتشی)
بیهیچ مبالغهای میتوان گفت که احمد شاملو شاعری است ملی. (عنایت سمیعی)
من، هزارگاه که «حافظ شیراز» شاملو را میخوانم انعکاس شاملو را در آن احساس میکنم. (مشیت علایی)
احمد شاملو بزرگتر بود. (مسعود کیمیایی)
مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،2 مرداد 92
(توضیح : من این یادداشت را پیرامون ده روز پیش برای روزنامه فرستادم که امروز چاپ شده است.)
گرچه تا پایان دولت دهم،چندان زمانی باقی نمانده است اما کاربه دستان آموزش و پرورش،گویا بر آن هستند که تا روز پایانی،با ارائه ی لایحه ها و برنامه هایی تازه،همچنان از دگرگونی های بنیادین و انقلاب های شگرف در آموزش و پرورش سخن بگویند. واپسین لایحه آموزش و پرورش که از آن به عنوان جراحی بزرگ یاد شده لایحه" نظام رتبه بندی حرفه ای معلمان" است که چنانچه به اجرا درآید سامان کنونی دستمزد فرهنگیان و رتبه بندی آنها را دستخوش دگرگونی چشمگیری می نماید. این که این دگرگونی،تا چه اندازه در راستای هدف های پیش بینی شده در لایحه خواهد بود،البته سخنی دیگر است. متن لایحه از چند روز پیش،بر تارنمای وزارت خانه ی آموزش و پرورش گذاشته شده اما اگر بخواهیم به کوتاهی از درون مایه و هدف های آن سخن بگوییم می توان چنین گفت که این لایحه قرار است با توجه به پیشینه ی آموزشی،مدرک تحصیلی،کلاس های ضمن خدمت،آزمون های ادواری تخصصی(دو یا سه بار در سال) و شماری از شاخص های دیگر،آموزگاران آموزش و پرورش را در چهار دسته ی مربی معلم،استادیار معلم،دانشیارمعلم،و استاد معلم قرار دهد. دستمزد ماهانه و مزایای آموزگاران نیز با توجه به رتبه ی آنها مشخص خواهد شد که البته نباید کمتر از 80 درصد چیزی باشد که در آموزش عالی پرداخت می شود- البته برای کارکنان همتا در دو وزارت خانه. با انجام این طرح،پیش بینی شده که حقوق و مزایای فرهنگیان افزایش یابد و برای تآمین بودجه ی این افزایش،بالا بردن شمار دانش آموزان کلاس در برخی مناطق کشور،کم کردن شمار مدرسه ها،کلاس ها،آموزگاران و عوامل اجرایی مدرسه ها درنظر گرفته شده است. البته همه ی اینها بایستی در فرآیندی 5 ساله و آنگونه که گفته شده با رعایت همه ی جوانب انجام پذیرد. شاید بتوان گفت که هسته ی بنیادی این طرح " استقرار نظام پرداخت ها بر اساس تخصص،شایستگی ها،و عملکرد رقابتی" در آموزش و پرورش و به ویژه آموزگاران باشد. یعنی با اجرای این برنامه،میزان دستمزد آموزگاران،در فرآیندی رقابتی و بر پایه ی کارنامه ی کاری و شایستگی تخصصی شان پرداخت می گردد.
روشن است که چنین برنامه ای همانند روندی است که در دانشگاه ها می گذرد و استادان دانشگاه بر اساس برخی شاخص ها،رتبه بندی می شوند و حقوق دریافت می کنند؛البته با یک تفاوت مهم : در دانشگاه از آزمون های ادواری خبری نیست. و شاید نخستین سخن و پرسش درباره ی این لایحه همین آزمون های ادواری باشد. نویسندگان طرح،پنداری،آموزگاران را با دانش آموزان عوضی گرفته اند که می خواهند همانند دانش آموزان در پیشرفت به سطح بالاتر،از آنها آزمون بگیرند! گذشته از این که کیفیت پایین آموزش در ایران به راستی تا چه اندازه به سواد آموزگاران بستگی دارد و تا چه اندازه به سازه های دیگر آموزشی،و این که با چه بررسی و پژوهشی این مسآله تا این اندازه اثرگذار تشخیص داده شده،این آزمون های ادواری به هیچ رو با حفظ شآن آموزگاران همخوان نمی نمایند.
اما سخن دیگری که می توان درباب این برنامه گفت این است که اگر این طرح به دنبال افزایش انگیزه ی کاری فرهنگیان است - و البته به پیروی از این افزایش انگیزه،بهبود کیفیت آموزش را دنبال می کند- آیا در آموزش عالی به چنین پیامدی انجامیده است که هم اکنون بخواهد در آموزش و پرورش بینجامد؟ با نگاهی به وضعیت تولید علم در کشور و وضعیت علمی دانشگاه ها،چنین می نماید که نمی توان پاسخی امیدوارکننده به این پرسش داد. و از همین جا می توان به سراغ پرسش بنیادینی رفت که به باور من رویاروی این طرح نشسته است- این که چون این روند سال هاست در آموزش عالی به اجرا در آمده پس کار درستی است نیز،نمی تواند و نباید از طرح این پرسش به هراس مان افکند. پرسش بنیادین،پرسش از فلسفه ای است که بهبود آموزش را در پدید آوردن رقابت در میان آموزشگران و ارائه پاداش به آنها می داند. این برنامه را می توان از زاویه های گوناگون نظری و تجربی نقد نمود و درباره اش به گفت و گو نشست. اما به کوتاهی بگویم که این برنامه و برنامه هایی از این دست،بر بنیاد اندیشه ی رفتار گرایی استوارند. هنگامی که به روشنی از" استقرار نظام پرداخت ها بر اساس تخصص،شایستگی ها،و عملکرد رقابتی" سخن به میان می آید،نخستین نظریه - و یا به زبان شماری از منتقدان،ایدئولوژی- که به ذهن می رسد،رفتار گرایی است. در نقد رفتار گرایی اما،بسیار گفته و نوشته شده است. برای نمونه ادوارز دمینگ،نظریه پرداز آمریکایی سرشناس مدیریت بر پایه ی همکاری همه ی کارکنان،در خرده از بسیاری از سیستم های کنونی و نوع مدیریت آنها می گوید : "نیرومند ترین مانع برای کیفیت و بهره وری در دنیای غرب،سیستم ارزیابی شایستگی ها و پاداش دادن هاست. این شیوه،عملکرد کوتاه مدت را تقویت می کند،برنامه ریزی بلند مدت و کارگروهی را از بین می برد،ترس و رقابت را پرورش می دهد... باید دانست که حقوق و دستمزد ایجاد انگیزه نمی کند."
باری،هدف من از این نوشته،به هیچ رو،مخالفت با افزایش حقوق فرهنگیان نیست. سخن بر سر این است که حقوق حقه ی فرهنگیان را به عنوان پاداش به آنها ندهیم- گرچه هنوز روشن نیست که با این طرح به درستی داده شود یا نه- و برای پرداخت آن،دست به روش های ناکارآمد،دست کم در گستره ی آموزش،نزینم. آموزش گستره ای است که اندیشه،انگیزه،دلبستگی و کوشش درهم تنیده اند و آموزگار هستنده ای اندیشه ور است. در این گستره ی پیچیده،بی گمان،رفتارگرایی و سیستم پاداش و تنبیه و رقابت،نمی تواند انگیزه و همکاری و دلبستگی پایدار و بلندمدت به ارمغان آورد و بر کیفیت آموزش بیفزاید.
برپایه ی خبر تارنمای اعتدال،هشت عضو کابینه ی دولت یازدهم روشن شده است. در میان این افراد نام محمد علی نجفی به عنوان وزیر آموزش و پرورش به چشم می خورد.
مهدی بهلولی،تارنمای فرهنگیان نیوز،1 تیر 92
پس از انجام یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری و برگزیده شدن حسن روحانی به عنوان رییس جمهور کشور،این روزها در رسانه های گوناگون،از گمانه زنی هایی خبر می رسد که در آنها از نام وزیران آینده ی دولت سخن می رود. به عبارتی پس از انجام انتخابات و فروخوابیدن نسبی شور و شوق مردم،هم اکنون این موضوع گزینش وزیران است که تااندازه ای ذهن قشرهای گوناگون را به خود مشغول نموده است. در این میان،آموزگاران و فرهنگیان نیز،کمابیش،چشم به حسن روحانی و تیم مشاور ایشان دوخته اند تا ببینند که چه کسی را به عنوان وزیر آموزش و پرورش دولت یازدهم به مجلس معرفی خواهند نمود. روشن است که فرهنگیان،و به ویژه آنهایی که با گرایش اصلاح طلبانه و میانه روانه،در انتخابات حضور یافتند بر این انتظارند که کسی به عنوان وزیر برگزیده شود که بتواند پاسخگوی خواسته های آنها باشد. اما در بیان و فهرست نمودن خواسته های فرهنگیان شاید خود دو نامزد اصلاح طلب و میانه رو انتخابات- عارف و روحانی- از بهترین کسانی بودند که در پیش از برگزاری انتخابات،به شماری از خواسته های بنیادین فرهنگیان پرداختند که بسیاری از آموزگاران،درخواست عملی شدن آنها را داشته و دارند. برای نمونه حسن روحانی در سیزدهم خرداد و در گفت و گو با پایگاه خبری آفتاب و در اشاره به یک مسآله ی مهم در آموزش و پرورش،گفتند : " من قبول دارم هر نظام اجتماعی و سیاسی تأکیدات ایدئولوژیک و سیاسی روی آموزش و پرورش دارد،ولی در کشور ما نگاه سیاسی و ایدئولوژیک به آموزش و پرورش خیلی شدید است. خیلیها دوست دارند کاستیها و ناکارآمدیها در بقیه عرصهها را با تغییر ذهنیت فرزندان مردم در مدارس جبران کنند. برخی فکر میکنند نظام آموزشی کارکرد اولش در خدمت دستگاه سیاسی بودن است،ولی اینطور نیست. دولت و دستگاه سیاسی اگر در عرصههای دیگر ناکارآمد باشند،قادر نیستند از طریق آموزش تصور مردم را تغییر دهند و در سالهای گذشته هم نتوانستهایم این کار را انجام دهیم."
این سخن روحانی،درد دل بسیاری از کوشندگان فرهنگی و آموزگاران است. آری،آموزش و پرورش در سراسر دنیا،فرایندی ارزش- بنیاد است و به هیچ رو خنثی و هیچ سو نمی باشد اما این بدین معنا نیست که راه درمان همه ی بی انگیزگی های فرهنگی،اجتماعی و سیاسی نسل جوان،و یا گریز بخشی از آنها از ارزش های انسانی را،در آموزش و پرورش جست و جو کنیم و چنین بیندیشیم که بدون پرداختن جدی به دیگر سازه های بنیادین آموزش- همانند آموزگار و وضع مادی،معیشتی و رفاهی او،و یا سخت افزار و نرم افزار فراخور آموزش نوین،و یا مدیریت آموزشی دموکراتیک،که در آن آموزگاران و دانش آموزان نیز نقش آفرین باشند- می توان فرزندانی اخلاق مدار و شایسته پرورش دهیم.
اما پیش از آن که در این یادداشت کوتاه،به بخش دیگری از سخنان روحانی اشاره کنم و سخن را به پایان برم یادآوری این نکته آشکار را بایسته می بینم که وزیر آینده ی آموزش و پرورش،می بایست کسی باشد که در راستای دیدگاه های آموزشی رییس جمهور منتخب گام بردارد- دیدگاه هایی که در پیش از انتخابات و در رسانه های همگانی منتشر گردیده است. هدف اصلی این نگارنده نیز یادآوری همین نکته ی روشن و پرپیداست. حال با این یادآوری،بخش مهم دیگری از سخنان روحانی را با همدیگر می خوانیم : "این خیلی بد است که در نظام آموزش و پرورش ما به کلیه دستآوردهای علوم در زمینه تعلیم و تربیت،برنامه درسی و سایر حوزههای مرتبط با دیده شک و تردید نگاه میکنند گویی اینها هیچ نسبتی با آموزش و پرورش ایران ندارند. از یک طرف تمام دستآوردهای علوم تربیتی و برنامهریزی درسی جدید جهان را نفی میکنند و از طرف دیگر به شدت بر طبل هوشمندسازی که دستآورد ابزاری و سختافزاری دنیای جدید است میکوبند. این مسأله از سیاسی دیدن آموزش و پرورش ناشی میشود."
http://farhangiannews.ir/view-9537.html
محمد رضا نیک نژاد،روزنامه اعتماد،1 مرداد 92
اگر گذرمان به پارک ها و تفریحگاه ها بیفتد،خواهیم دید که بسیاری از خانواده ها،جوانان و حتی نوجوانان،قلیانی را برپا کرده و تک تک در آن می دمند. در دبیرستان و در گفتگوهای دوستانه با بچه ها نیز– به ویژه دانش آموزان سال سوم- بارها شنیده ام که یکی از سرگرمی های گروهی برخی از آنها کام گیری دسته جمعی از قلیان است. در بررسی گسترش و فراوانی کشیدن قلیان،سیگار و ... کارایی و کامیابی آموزش مهارت های اجتماعی- بهداشتی و چرایی بی اثری آموزش در پیشگیری از آسیب های اجتماعی در مدرسه به سختی به پرسش گرفته می شود.
در هفته های گذشته نیز" دکتر محمدرضا مسجدی دبیرکل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات با اشاره به اینکه چند سال پیش سن مصرف سیگار بین 14 تا 16 سال بود، گفت”اما متاسفانه اکنون سن مصرف سیگار به حدود 12 سال رسیده است. همچنین مصرف قلیان در میان دختران دبیرستانی و دانشجوی ما رشد 20 درصدی داشته است. ایشان ضمن اعلام خبر اجرایی شدن طرح پیشنهادی "پاد" - یا پیشگیری از استعمال دخانیات- در آموزش و پرورش، عنوان کرد: بناست این طرح در مقطع ابتدایی و راهنمایی به اجرا دربیاید،البته بنا نداریم مباحث آموزشی پیرامون پیشگیری از استعمال دخانیات را وارد کتب درسی کنیم،بلکه میخواهیم از طریق اجرای فعالیتهای فرهنگی و آموزشی به این مسئله ورود کنیم. مسجدی اضافه کرد: خوشبختانه بعد از هفت سال!توانستیم در این خصوص با آموزش و پرورش به توافق برسیم"(ایسنا)
اما چرا بنا نیست آسیب های برآمده از مصرف سیگار،قلیان،مواد مخدر و ... به کتاب های درسی وارد شوند؟ مدرسه و کلاس تا چه اندازه در جلوگیری از گسترش آسیب های اجتماعی و اخلاقی کاراست؟ سهم آموزش و پرورش در پیشگیری و درمان چنین آسیب های اجتماعی- اخلاقی ای چه اندازه است؟ و نهادهای آموزشی برای مبارزه با این دشواری ها چه راهکارهایی در پیش رو دارند؟
یکی از مهمترین کارکردهای آموزش و پرورش،بالا بردن هوش اجتماعی دانش آموزان و توانا سازی آنها در برابر دشواری های زیست فردی و اجتماعی به عنوان شهروندان آینده است. بسیاری از دشواری های اجتماعی و اخلاقی در مدرسه و کلاس- به عنوان نخستین جایی که بچه ها در گروه های هم سن در کنار هم قرار می گیرند- آشکار می شود. در دوران نوجوانی و جوانی،بچه ها بیشترین سرسپردگی را به دوستان و گروهای هم سن خویش داشته و بسیاری از رفتارها در این گروه ها شکل می گیرد. از این رو می توان مدرسه را یکی از کاراترین نهادهای رفتارساز دانست و باید برای جلو گیری از پدیداری رفتارهای ناشایست و ساختن رفتارهای شایسته در آن برنامه ریزی های بنیادین نمود.
در برنامه درسی دوره های راهنمایی و دبیرستان،درس هایی به نام پرورشی وجود دارد. درونمایه های آموزشی این درس،چارچوب فراخی داشته و از مهارت های زندگی و برنامه ریزی درسی و ... گرفته تا بیماری های فردی و اجتماعی و جستارهای دینی و اخلاقی و سیاسی را در بر می گیرد. در این ساعت آموزشی،برگزیدن موضوع بر عهده آموزگار پرورشی بوده و آغاز گفتگو به سلیقه،سواد و توانایی های او بستگی دارد. اما به سبب نداشتن برنامه ای از پیش نوشته شده،در یک فرایند غیر رسمی و فراگیر،ساعت این درس به آموزگاران درس های دشواری مانند ریاضی و فیزیک داده می شود. از این رو در برخورد با بیماری های فراگیر فردی- اجتماعی مانند استفاده از سیگار و قلیان،اعتیاد،ایدز و ... هیچ برنامه تعریف شده ای وجود نداشته و آموزش و پرورش در این زمینه ها به کلی ناکارآمد و ناتوان است. تا هنگامی که این موضوع ها به شکلی هدفمند و مستقل و البته با ریزه کاری و پژوهش،وارد کتاب های درسی نشوند،نباید به پیگیری و اثر بخشی این کنش های سلیقه ای امید بست.
اما مهمترین عامل گسترش کامجویی از قلیان در این روزها،کشیدن گروهی آن و تفریح و شادی دورِ هم بودن است. در این گرهمایی ها،بچه هایی هم که انگیزه و زمینه ی خانوادگیِ کشیدن قلیان را ندارند،برای بهره بردن از حاشیه های شادی زای آن در جمع دوستان شرکت کرده و کم کم زشتی کامجویی از آن برای آنها نیز از میان رفته و آلوده می شوند. از این رو برنامه ریزان آموزشی باید گردهمایی های شادی زا و فرحبخش در مدرسه را افزایش داده و زمینه ی پدیدآوری شادی و تفریح گروهی در مدرسه را به وجود آورند. زیرا مدرسه تنها جایی است که دانش آموزان می توانند با دوستانشان در کنار هم کامجویی های گروهی داشته باشند.
از سوی دیگر در آموزش های نوین،یکی از کاراترین روش های آموزشی در زمینه های اجتماعی- اخلاقی، گفتگو است. در این روش،دانش آموزان به خوبی ها و بدی های رفتارهای خطرخیز و گرفتاری های آن می پردازند و آموزگار،تنها راهنمای گفتگو بوده و از به بیراهه رفتن آن،جلوگیری می کند. بنیادی ترین کارکرد این برهم کنش گروهی،کاشتن و پروراندن پرسش در اندیشه های دانش آموزان و درگیر کردن آنها با پیامدها و آسیب های فردی و اجتماعی رفتارهای خطرخیز می باشد. در این گفتگوها از سویی اجبار و به دنبال آن لجبازی جوانانه ای پدید نمی آید و از سوی دیگر بسیاری از پرسش ها،در میانه ی گفتگو و از سوی همسالان آنها،پاسخ داده می شوند و تا روزها ذهن دانش آموز درگیر این گفتگو ها و تجربه ی ماندگار آن خواهد بود. امید که کاربه دستان آموزشی هر چه زودتر برای این گرفتاری رو به افزایش،راهکاری بیابند.