دانش آموزی و آموزش های شهروندی

 

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه بهار،9/2/92

مدرسه همواره در بردارنده حسی نوستالژیک و آکنده از خاطرات تلخ و شیرین است. زندگی شهروندان هنگامی معنی می یابد که در برهم کنش با دیگر شهروندان باشد. این حس،گاهی شادی زا و زمانی دردآور و آزار دهنده است. دانش آموز خو کرده به حق- مداری، وادار به همزیستی تکلیف- مدار شده و در می یابد که گاهی باید برای رعایت حقوقِ دیگران از حقِ به رسمیت شناخته شدی خویش در خانواده گذشته تا سنگ زندگی اجتماعی روی سنگ زیست فردی بند شود. برهم کنش های اجتماعیِ دورانِ کودکی،زیربنای رفتارهای اجتماعی در جامعه های بزرگتری مانند روستا،شهر،کشور و جهان خواهد بود. مدرسه،بعنوان دومین خاته کودک،جایی برای یادگیری و تمرین زندگی اجتماعی،همیاری برای رسیدن به هدف های کلان جامعه،مدارا با دیگران در اوج تفاوت در اندیشه و فرهنگ و ... می باشد.

از این روست که "جان دیویی" فیلسوف آمریکایی،مدرسه و دانش آموز را کانون پرورش شهروندان آینده قرار می دهد. او بر این باور است که مدرسه مکانی برای انباشت دانسته ها و بَر کردن موضوع های گنجانده شده در کتاب های درسی نیست. این آموزگار پراگماتیسم با پیش کشیدن انگاره "مدرسه- جامعه" مدرسه را مدلی کوچک و کنترل شده از جامعه واقعی می داند و همه برنامه ریزی های کلان آموزشی را حرکت به سوی جامعه پذیری کودک و پیوند آموخته های او با جامعه می پندارد. دیویی می گوید،دانش آموز باید در شرایط یک جامعه کامل،زنده و پویا یعنی مدرسه به تجربه زندگی واقعی بپردازند. او تجربه یادگیری را بر دو واژه کلیدی در اندیشه های آموزشی اش، یعنی "طرح مسئله"و"عادت" استوار می کند. طرح مسئله به این معنی است که تا موضوعی برای دانش آموز به شکل مسئله درنیاید و تلاشی برای حل آن نشود، یادگیری ژرفای درخور را نیافته و در پایین ترین سطح خود باقی می ماند. از سوی دیگر آموخته های اجتماعی کودک باید با روش های آموزشی کارا به شکلی پیگیر و ریشه ای،رنگ عادت گرفته و دورنی و نهادینه گردند تا رفتارهای درست اجتماعی در موقعیت های گوناگون و غیر ارادی بروز یابد. زمینه سازی برای ایجادِ اجتماعی ساده و به دور از پیچیدگی های جامعه واقعی، فراهم نمودن جامعه ای سامان یافته از شایستگی های جامعه های انسانی نه با همه خوب و بدی های آن، و ایجاد تعادل میان اجزای گوناگون جامعه، کارکردهایی است که دیویی برای مدرسه بر می شمارد. او بر این باور است که " آموزش تجربه"،" آموزش با تجربه" و"آموزش برای تجربه" می بایست در مکانی به نام مدرسه، پی ریزی و پیگیری شود. آموزش شهروندی،که امروزه بخشِ سرنوشت ساز آموزش و پرورش کشورهای پیشرو را در بر می گیرد،پیامد بکارگیری اندیشه های آموزشی این اندیشمند تیز هوش و تواناست.

اما آموزش و پرورش ما تا چه اندازه در پرورشِ شهروندان شایسته کامیاب بوده است؟آیا مدرسه ها نقش مدل کوچک و شایسته ای از جامعه واقعی را بازی می کنند؟ عادت های اخلاقی و اجتماعی خوب در این جامعه های کوچک و کنترل شده،نهادینه می شوند؟آیا مدرسه ها فراهم کننده زمینه های درخور برای"آموزش تجربه،آموزش با تجربه و آموزش برای تجربه"می باشند؟ آیا نهادهای آموزشی،برای پرورش دانش آموزانی که در آینده نیازمندِ برهم کنش های اجتماعی می باشند،برنامه و طرحی دارند،تا بتوان میزان کامیابی این برنامه ها را سنجید و بر پایه ی آن ارزیابی درستی را به داوری نشست؟

شوربختانه دیده ها و تجربه های روزانه در گستره عمومی، گواهی بر ناکامی سامانه آموزشی در پرورش شهروندان شایسته و درخورِ جهان کنونی است. آمار تخلف های رانندگی،عبور اتومبیل ها و پیاده ها از چراغ قرمز و سبز،عادت های نادرست رفتاری و زبانی،خشونت درخانه،مدرسه و جامعه، آسیب رسانی فراوان به زیست- بوم،نابردباری در برابر سخن،اندیشه یا رفتار مخالف و... نمونه هایی از سیاهه بلند بالای ناکامی های نهادهای آموزشی رسمی و غیر رسمی در آفرینش شهروندان شایسته است. گر چه نمی توان همه این ناکامی ها را از پیامدهای ناکارآمدی آموزش و پرورش دانست و از عملکرد نهاد های اجتماعی دیگر مانند خانواده،صدا و سیما،رسانه های نوشتاری و مجازی و ... چشم پوشید. اما همچنان که پیش گیری بسیاری از بیماری های واگیردار و کشنده در کودکی شدنی است،مدرسه و دوران آن نیز بهترین مکان و زمان برای پیشگیری از بسیاری بیماری های فلج کننده اجتماعی است. می توان از هرز رفتنِ بسیاری از هزینه های مادی و غیر مادی ای که جامعه های کنونی به دلیل نارسایی های فرهنگی و اجتماعی می پردازند،با بهرگیری از آموزش و پرورش،تجربه های انسانی و برنامه ریزی های دراز مدت که با واقعیت های درون جامعه پیوندی نزدیک دارند،جلو گیری نمود.

ساختار کنونی آموزش و پرورش،توان و زمینه های در خور برای سو دادن به تجربه های اجتماعی دانش آموزان امروز و شهروندان فردا را ندارد. بخشی از ناتوانی ها،در پیوند با ساختار این نهاد است. برای نمونه آموزش های تجربه- مدار،نیازمند اندیشه هایی آزاد در مسئولان،رفتارهای دموکراتیک و مدارا- محور آموزگاران،آموزشِ پرسش- محور، گفتگوهای بی پرده درباره مسائل و بیماری های اجتماعی- فرهنگی،درونمایه های درخورِ کتاب های درسی برای به چالش کشیدن اندیشه و رفتارِهای کنونی دانش آموزان و پیامدهای این اندیشه ها و رفتارها و ... است.

از ساختار که بگذریم، زیربناهای سخت افزاری سامانه آموزشی نیز دچار کمبودهای فراوان- نه تنها برای آموزش شهروندی و تجربه- مدار،بلکه برای شیوه های سنتی آموزش است. فضاهای کوچک و بی روح مدارس، کلاس های رنگ و رو رفته و کسالت آور،برخوردهای پادگانی و فشارهای شدید درباره نوع پوشش،شکل مو،رفتار و گفتار و ...، شمار فراوان دانش آموز در کلاس و کمبود زمان و امکانات برای اجرای این نوع آموزش،فراوانی عنوان های درسی که گاه تا پانزده کتاب درسی است،حجم زیاد درونمایه های آموزشی و درماندنِ معلم در آموزش آنها،شماری از این نارسایی ها است.

خوشبختانه بخشی از"سند تحول بنیادی" در بردارنده سفارش ها و راهکارهای کلی برای چنین آموزش هایی است. اگرچه این بخش ها با برخی دیگر از بندهای سند ناهمخوان و ناسازگار است،اما آغازگاه خوبی برای ورود این گونه آموزش ها در مدارس است. برای نمونه کتاب های"کار و فن آوری"، "تفکر و پژوهش"و"تعلیمات اجتماعی"پایه ششم دبستان،در بردارنده روش هایی برای آموزش های تجربه- مدار و شهروندی است. اما چیزی که اکنون دل نگرانی کارشناسان را در پی دارد،شتاب در اجرای سند و گزینشی پیاده کردن آن در زمانی است که کمبودهای سخت افزاری و نرم افزاری، گلوی سامانه آموزشی را می فشارد و آن را حتی از ایفای نقش سنتی اش بازداشته است. این شیوه اجرا،پیامدی جز شکستی دیگر و ناکارآمدی بیشتر برای آموزش و پرورش نخواهد داشت.

به هر روی نیاز امروز و فردای هر جامعه ای شهروندانی شایسته،پویا،با انگیزه و توانمند در کنش های اجتماعی است. با پشتیبانی و تکیه بر این شهروندان است که می توان امیداوار بود تا بحران های اجتماعی،فرهنگی،سیاسی امروز و فردا را بخوبی و شایستگی پشت سر گذاشت و سخن و تجربه ای نو برای آینده انسان ها به ارمغان آورد. با آموزشی تجربه- مدار و تمرکز بر مدرسه- اجتماع و دانش آموز- شهروند، این کار شدنی است.

ادامه مطلب ...

درباره دانشگاه فرهنگیان

 

مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،8/2/92

 برپایی دانشگاه فرهنگیان در سال گذشته،یکی از کارهایی است که بارها از سوی فرادستان آموزشی کشور،به عنوان کار و برنامه ای سخت اثرگذار در بهبود وضعیت آموزش،ارزیابی گردیده است. همچنین از آن با عنوان "ریشه ای ترین و مهم ترین اقدام آموزش و پرورش بر پایه ی سند تحول بنیادین" یاد شده که راه اندازی آن "آرزوی دیرینه ی فرهنگیان" را برآورده نموده و مایه ی خشنودی شان گردیده است. اما این که به راستی،برپایی این دانشگاه،تا چه اندازه در میان فرهنگیان و گفت و شنودهای آنها بازتاب یافته،یک پرسش است- که البته این نگارنده،به عنوان یک آموزگار،و از سر تجربه ی خودم،به هیچ رو آن را گسترده نمی بینم- و کارآمدی این دانشگاه و اثرگذاری آن بر بهبود آموزش،پرسشی دیگر. من در این نوشتار کوتاه،می خواهم تا اندازه ای به این پرسش دوم بپردازم.

1.      دانشگاه فرهنگیان یا دانشگاه آموزش و پرورش،دانشگاهی است که پیش از این در برخی از کشورهای جهان، راه اندازی شده است. برای نمونه،دانشگاه آموزش و پرورش پاکستان،در سال 2002 آغاز به کار کرد،یا کشورهایی همچون انگلستان،ایسلند،ژاپن- گرچه با بزرگی و گستردگی گوناگون- سال هاست که از مدرسه،دانشکده و یا دانشگاه آموزش و پرورش برخوردارند. آلمان نیز،مدرسه ی عالی آموزش و پرورش دارد که بالاترین مدرکی که به دانش آموختگانش می دهد،کارشناسی است. از این رو،دانشگاه فرهنگیان،نهادی شناخته شده با کارکردی کمابیش تعریف شده است. در ایران نیز،سال ها،دانشکده های تربیت معلم،نقش دانشگاه هایی را بازی می کردند که تا مقطع کاردانی،به آموزش نیرو می پرداختند. دانشگاه یا دانشکده ی فرهنگیان،مانند دانشگاه یا دانشکده ی هنر،که بر آموزش هنر تمرکز می نماید،به آموزش آموزشگری می پردازد- البته آنچنان که کاربدستان آموزشی کشور می گویند از این پس،استخدام نیروهای آموزش و پرورش نیز قرار است از دانش آموختگان این دانشگاه انجام پذیرد.

2.      در آسیب شناسی آموزش و پرورش ایران،نمی توان از ایستایی اندیشه ی آموزشی و دوری سپهر آموزش از نظریه پردازی های نوین،چشم پوشید. اما این کاستی،تنها از آن ِ گستره ی آموزش نیست و کمابیش زمینه های دیگر علمی،اقتصادی،سیاسی و فرهنگی را نیز دربرمی گیرد. می توان گفت دانشگاه های ایران و دیگر نهادهایی که به گونه ای با اندیشه ورزی و نظریه پردازی های نوین در پیوندند،آنچنان که باید و شاید،کارآمد نیستند. از این رو،اگر هدف از برپایی دانشگاه فرهنگیان،رونق بخشیدن به اندیشه ورزی آموزشی است،نمی توان چندان به آن دل بست،چرا که دانشگاه فرهنگیان نیز،در همین سپهر دانشگاهی خواهد زیست. بگذریم از این که  با نگاهی به اساسنامه ی این دانشگاه،به هیچ رو چنین هدفی- دامن زدن به نظریه پردازی آموزشی و پویای اندیشه ی آموزشی- ،در اولویت قرار ندارد. گویا آنچه که این دانشگاه جست وجو می کند پرورش آموزگارانی است که با اندیشه ها و باورهای فرهنگی- اجتماعی کارگزاران و کاربدستان آموزشی کشور،بیش از پیش،هماهنگ  باشند.

3.       آموزش و پرورش در ایران،با کاستی و نابسامانی های بسیاری روبروست که همگان پذیرفته و می پذیرند،و از این رو،سال هاست که از دگرگونی های بنیادین در آموزش و پرورش سخن ها شنیده می شود. اما آیا راه اندازی دانشگاه فرهنگیان،درمان و یا بخشی از درمان دردهای آموزش و پرورش است؟ دانشگاه فرهنگیان،به راستی،می خواهد به کدام یک از کمبودهای آموزش و پرورش پاسخ بگوید؟ این که در هر استان،همه ی دانشجویان دبیری دانشگاه های دیگر را در یک دانشگاه – یا بهتر است بگوییم در دو دانشگاه،یکی دخترانه و یکی پسرانه- گرد هم آوریم،می تواند کمبود بودجه ی آموزشی کشور را جبران کند؟ آیا شلوغی کلاس های درس و کمبود فضای استاندارد مدرسه ها،رفع خواهند شد؟ آیا از شمار میلیونی کودکان بازمانده از آموزش،کاسته خواهد شد؟ و البته بسیاری از پرسش های دیگر.

در یک آسیب شناسی از آموزش و پرورش،یکی از سازه های مهم افت آموزشی،بی انگیزگی و یا کم انگیزگی بسیاری از آموزگاران است. این رخداد،چندان هم به این مساله بستگی ندارد که آموزگار،در دانشگاه،در رشته ی دبیری درس خوانده و یا از دیگر رشته ها به آموزش و پرورش آمده است،و یا این که پس از پایان دانشگاه،چند سال حق التدریس بوده و پس از آن،به استخدام آموزش و پرورش درآمده است. در آموزش و پرورش،شرایط معیشتی و مادی فرهنگیان،دست به دست سازه های دیگری همچون مدیریت متمرکز و نقش نداشتن آموزگار در بخش بزرگی از گستره ی کاری خویش،داده و دستآوردش این شده که بسیاری از آموزگاران،در همان سال های نخست،انگیزه کاری خویش را از دست بدهند. جدا کردن دانشجویان دبیری از دیگر دانشجویان نیز،راه چاره ی این درد نیست. از این رو،ریشه های بنیادی دشواری های آموزشی ایران را باید در خود آموزش و پرورش و وضعیت نابسامان آن جست و جو نمود و نه در شرایط دانشگاهی فرهنگیان.

 بنابراین،از دید این نگارنده،دانشگاه فرهنگیان،درد چندانی از دردهای آموزش ایران را درمان نخواهد کرد؛بگذریم از این که با مدیریت سلیقه ای و ناعلمی،چه بسا در آینده بتواند به نابسامانی های بیشتر آموزش و پرورش دامن بزند.        

http://etemadnewspaper.ir/Released/92-02-08/93.htm#236685

ادامه مطلب ...

140 روز پس از حادثه شین‌آباد حال دانش‌آموزان و والدینشان چطور اس

  

نمی‌توانیم وزیرآموزش‌ و پرورش را ببینیم

پویا مهری/روزنامه بهار،7/2/92

140 روز از حادثه شین‌آباد گذشت؛ حادثه‌ای که در آن بسیاری از دختران معصوم روستای شین‌آباد در آتش گرفتار شدند، سوختند، زیبایی‌شان را از دست دادند، قطع عضو شدند‌ ‌‌و متاسفانه دو نفرشان نیز به علت شدت جراحات وارده جان باختند. اما در این میان بسیاری از پدران و مادران شبانه‌روز درگیر روند درمانی فرزندانشان هستند و دانش‌آموزان نیز هنوز نتوانسته‌اند به روال معمول زندگیشان برگردند.

140 روز پیش بچه‌ها وارد کلاس می‌شوند. کلاس بچه‌های چهارم در مدرسه از دیگر کلاس‌ها جدا و دورتر از آن کلاس‌ها قرار داشت. نوبت صبح دخترها در مدرسه هستند. مستخدم در حال پر کردن مخزن بخاری است. مخزن بخاری، بیشتر از حد از نفت پر می‌شود، حادثه اتفاق می‌افتد و کلاس آتش می‌گیرد. نفت بخاری شعله‌ور شده و آتش به نفت اضافی ذخیره‌شده در گالنی که برای شیفت پسرانه ظهر در کناری قرار داشت سرایت می‌کند. حرارت و دود امکان هر تحرکی را از بچه‌ها می‌گیرد. هر لحظه گرما و حرارت بیشتر می‌شود. راهی برای فرار نیست. حرارت و آتش به سرعت بچه‌های کلاس چهارم دبستان شین‌آباد را در میان می‌گیرد. بقیه حادثه را همه می‌دانند، دانش‌آموزان به بیمارستان‌های ارومیه، تبریز و اصفهان، مشهد و تهران منتقل می‌شوند. اما متاسفانه سیران یگانه و ساریا رسول‌زاده به علت شدت جراحات جان خود را از دست می‌دهند. جمعه 30 فروردین دوباره این دانش‌آموزان برای پیگیری درمان عازم تهران می‌شوند. گروهی به بیمارستان خصوصی و گروهی دیگر به بیمارستان دولتی برده می‌شوند. روند درمان در این مرحله بسیار حساس است. یک خیر اصفهانی هزینه اضافی انتقال از بیمارستان دولتی به بیمارستان خصوصی شش نفر را که هزینه قابل توجهی است بر دوش گرفته است.

 روند درمان در این مرحله به صورت انفرادی است. یعنی تک‌تک این دانش‌آموزان باید به تدریج درمانشان آغاز شود. دوره‌ای سخت برای بچه‌ها دوباره آغاز شده است. بچه‌های آسیب‌دیده اما در این میانه خیلی امیدوارند. درست است که برخی قطع عضو شده‌اند. از ناحیه گوش، انگشتان و دست، بینی یا برخی زخم‌هایی عمیق بر سر و صورت و گردن و پشت و سینه و شکم و پا دارند و عمل جراحی زیبایی و ترمیم این دختران روند سخت و پیچیده‌ای را طی می‌کند، حتی ممکن است سال‌های سال به درازا بکشد اما امید در میان بچه‌هایمان موج می‌زند. آرزو می‌گوید: دلم می‌خواد شکل اولم بشم. می‌خواهم معلم بشم. اسرین امیدوارانه می‌گوید من خوب می‌شم و در آینده دکتر می‌شم. نادیا هم می‌گوید از این‌که در چند روز دیگه عمل می‌کنم و مثل روز اول می‌شم خوشحالم. می‌خوام دکتر بشم. سیما شادکام هم می‌گوید امیدوارم همه دوستانم خوب بشن. منم می‌خوام دکتر بشم. فریده حین گفت‌وگو با مادرش نجوا می‌کند و می‌خندد و می‌گوید مثل اولم بشم و پزشک پوست بشم. مهناز توضیح می‌دهد: ساریا دوست من بود. می‌خواست دستم رو بگیره از میان آتش رد بشیم اما نتونست بعد از 21روز از آتش‌سوزی فوت کرد. ساریا در بیمارستان به من گفت: خواب دیدم در خواب خدا بهم گفت سه هفته دیگه برمی‌گردی خونه. خوب می‌شی. درست بعد از 21روز ساریا فوت کرد.
اما آن شور و نشاط بچگی در پدران و مادران دنیادیده و پخته دیده نمی‌شود. نگرانی در کلام و چهره پدران و مادرانِ دختران شین‌آبادی موج می‌زند. همه این پدران از میان قشر زحمتکش جامعه هستند. یکی، دو نفر راننده، بقیه نیز کارگران شرافتمند این مرز و بوم هستند که البته مدت‌هاست به خاطر فرزندانشان کسب و کارشان را رها کرده‌اند و با مشقت روزگار می‌گذرانند.


کاک مراد معروفی با نگرانی درباره آینده دخترش و دیگر دختران صحبت می‌کند و می‌گوید مستمری خاصی برای بچه‌ها تعریف نشده است. بیمه بچه‌ها برای امسال و سال‌های آینده زندگی‌شان وضع نامشخصی دارد. کاک خسرو پرکم هم نگران زیبایی دخترش و دیگر دختران است. نگران است با این همه تلاش زیبایی‌شان دوباره احیا نشود. مبینا دختر آقای پرکم حدود 58‌درصد آسیب دیده و آسیب‌دیدگی مبینا هم افزون بر 58درصد حدود 20‌درصد هم داخلی است. آقای یوسف راک هم سخت دل‌نگران است. آمنه دختر محبوب کاک یوسف بیش از 60‌درصد از نظر ظاهری سوخته است. از نظر داخلی و کبد و شُش هم بالای 25درصد. آیا درد آقای راک و فریادش را فریادرسی هست؟

نادیا صالحی هم 60‌درصد آسیب دیده است. کاک علی هم سخت نگران آینده نادیا و دیگر دختران است. نه خبری از مستمری ماهانه است، نه بیمه بچه‌ها به نتیجه رسیده است. بایزید محمدپور و ابراهیمیان و غفور دَرَوی هم نگرانی‌های مشابهی دارند. آیا در آینده این روند درمان استمرار دارد؟ آیا برای آینده این بچه‌ها فکری و برنامه‌ای تدوین شده است؟ آقای اسماعیل‌پور هم نگران آینده زندگی این بچه‌ها است هم نگران ازدواجشان در سال‌های جوانی. کاک رحمان امیدوار هم نگران آینده بچه‌ها است. فریده دختر آقای امیدوار افزون بر آسیب‌های ظاهری همچون چندنفر دیگر دچار قطع انگشتان دست هم شده است. این دختر زیبا شش انگشتش را در حادثه سوختگی از دست داده است. این پدران می‌خواهند وعده‌هایی که مسئولان داده‌اند اجرایی شود. آن‌ها می‌گویند: بیمه بچه‌ها به نتیجه برسد. بیمه برای تمام عمرشان تا در سال‌های بعد هم درمانشان استمرار داشته باشد. یکی از والدین به نمایندگی از دیگران می‌گوید می‌خواهیم با وزیر آموزش‌وپرورش دیداری داشته باشیم تا هم از زحماتی که این مدت آموزش‌وپرورش کشیده تشکر کنیم هم نگرانی‌های خودمان و انتظارات و کاستی‌ها را برایش تشریح نماییم. می‌دانیم کاری که برای این بچه‌ها تا امروز صورت گرفته و تلاش‌ها و هزینه‌هایی که شده تا امروز در کشور برای هیچ حادثه دیگری سابقه نداشته است و ما هم از این بابت از مسئولان تشکر می‌کنیم، اما مشکلات دیگری هم داریم ولی به ما اجازه ملاقات با وزیر آموزش‌وپرورش را نمی‌دهند.
مگر شخص وزیر نمی‌خواهد در جریان احوال این دانش‌آموزان گرفتار در آتش شود و مگر نمی‌خواهد حال و روز پدران و مادران این کودکان را دریابد. درد و دل پدران و مادران با این توقع پایان می‌یابد که مسئولان عالی‌رتبه وزارت آموزش‌وپرورش به دیدارشان بیایند اگر حاجی‌بابایی به آن‌ها وقت نمی‌دهد.

http://www.baharnewspaper.com/

ادامه مطلب ...

هنرستان اجباری!

 

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،7/2/92

 برابر سخنانی که چندی است از برخی کاربدستان کنونی آموزش و پرورش در رسانه ها بازتاب می یابد آموزش و پرورش تصمیم گرفته که درصد هرچه بیشتری از دانش آموزان را به رشته های کار و دانش و هنرستان ها سوق دهد. می دانیم که دانش آموزان دبیرستانی در پایان سال نخست دبیرستان می توانند با توجه به نمره های کارنامه ی خود انتخاب رشته نمایند و به شاخه ی نظری(ریاضی و فیزیک،علوم تجربی،علوم انسانی) بروند و یا گرایش کار و دانش و هنرستان را برگزینند. اما سیاست تازه ی آموزش و پرورش،گسترش هر چه بیشتر هنرستان و رشته های کار و دانش است و دلیل اصلی آنها هم این است که دانش آموزانی که به هنرستان می روند در آینده آسان تر از رشته های نظری می توانند کار و پیشه به دست آورند. برای نمونه حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش در اسفند 91 گفت :" در کشور ما آمار کسانی که در هنرستان تحصیل کرده و سپس به سر کار می روند قریب به صد در صد است... قرار بود تا پایان برنامه پنجم 50 درصد دانش آموزان به سمت فنی و حرفه ای بروند این در حالی است که امروز می توانیم اعلام بکنیم تنها در دو سال اول اجرای برنامه یعنی تا مهر آینده ظرفیت ما برای ورود به هنرستانهای فنی و حرفه ای پر می شود. اما ایده آل ما ورود 70 درصد دانش آموزان به هنرستان هاست و امیدواریم بتوانیم تا پایان برنامه پنجم به این آمار دست یابیم ...هم اکنون در جامعه میلیونها شغل وجود دارد که صاحب ندارد و میلیونها انسان هستند که شغل ندارند این به این دلیل است که تعریف ما از شغل و شاغلی تعریف مناسبی نیست."  چند روز پیش هم ابراهیم سحرخیز،معاون آموزش متوسطه ی وزیر آموزش و پرورش درباره ی رشته های کار و دانش و گرایش دانش آموزان چنین گفت : "در حال حاضر گرایش دانش‌آموزان کشور به هنرستان‌ها و مراکز فنی‌وحرفه‌ای حدود 45 درصد است. ما در برنامه چهارم و پنجم مکلف شدیم رویکرد توسعه رشته‌های فنی ‌و حرفه‌ای و کار و دانش را داشته باشیم که باید تا آخر برنامه پنجم میزان توسعه رشته‌های مهارتی به 50 درصد برسد... اما اینکه بخواهیم خطای انجام شده در مورد رشته‌های نظری را این بار در رشته‌های فنی‌وحرفه‌ای تجربه کنیم،عقلانی به نظر نمی‌رسد، چراکه امروز ما از توسعه نامتوازن رشته حسابداری و نرم‌افزار رایانه نگران هستیم که در برخی از استان‌ها این رشته‌ها متناسب با آمایش سرزمینی تعریف نشده است."

 اما این که به راستی وظیفه ی آموزش و پرورش،تا چه اندازه همبسته با پرورش فنی نیروی کار و تآمین شغل آینده ی جوانان می باشد،و تا چه اندازه با پرورش انسان هایی فرهیخته و شهروندانی خردمند،اخلاق مدار و سنجشگر در پیوند است،یک پرسش است- که در اینجا فرصت پرداختن به آن نیست- و این که آموزش و پرورش با چه ساز و کاری می خواهد هفتاد درصد دانش آموزان سال نخست متوسطه را به هنرستان ها ببرد و بکشاند،پرسشی دیگر. گرچه شرایط هنرستان ها و رشته های کار و دانش و میزان امکانات گوناگون آموزشی آنها و سطح کیفی کاری که انجام می دهند هم، نکته ی درخور درنگی است.

 اما مایه ی شگفتی این است که آموزش و پرورش،گویا بر آن شده که به هر روشی که می تواند به این آمار 50 درصد دانش آموز هنرستانی و کار و دانشی برسد. واپسین تصمیمی که در همین پیوند گرفته شده و به دبیرستان ها اعلام گردیده این است که اگر دانش آموزی در سال نخست دبیرستان،به هر دلیل،در خرداد ماه نتوانست قبول شود- برای نمونه این که در همه ی درس ها قبول شود اما حتی در یک درس تجدید گردد- حق رفتن به هیچ کدام از رشته های نظری را نخواهد داشت و در سال دوم ناگزیر به رفتن به هنرستان یا رشته های کار و دانش می باشد! از دید این نگارنده،به این تصمیم می توان از زاویه های گوناگون خرده گرفت. این که امکان گزینش در آموزش را محدود می سازد؛به استرس امتحانی دانش آموزان سال نخست می افزاید- به ویژه آنهایی که نمی خواهند به هنرستان بروند و در برخی درس های نظری قوی و در برخی درس های دیگر ضعیف اند؛بیش از آنچه که هم اکنون هست درس خواندن را زوری و اجباری نشان می دهد؛و شمار دیگری از خرده هایی که به بیشتر کارهای کارشناسی نشده و شتاب زده ی آموزشی این سال ها وارد است.  

http://www.armandaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=294&pageno=7

ادامه مطلب ...

هر کودک نیازمند یک معلم

 

شعار یونسکو در هفته جهانی آموزش : هر کودک نیازمند یک معلم

 یونسکو همزمان با اعلام هفته اول اردیبهشت ماه به عنوان هفته جهانی آموزش، شعار هر کودک نیازمند یک معلم را برای این هفته انتخاب کرده اند.

به گزارش خبرنگار مهر، هدف از بزرگداشت این هفته، جلب توجه بیشتر افکار عمومی و بسیج حمایتهای مالی و سیاسی برای دستیابی به اهداف برنامه آموزش برای همه تا سال 2015 است.

یونسکو هر سال از طریق بسیج شبکه‌ها و شرکای آموزش مانند دولتها، سازمانهای غیر دولتی، نهادهای سازمان ملل، بخش خصوصی و غیره) و ترتیب‌دادن فعالیت‌های خاص در کشورهای مختلف و دفاتر مرکزی خود، از این هفته حمایت می‌کند.

موضوع هفته جهانی آموزش برای همه که امسال با عنوان هر کودک نیازمند یک معلم، اعلام شده است، مطابق با ششمین هدف برنامه یعنی "بهبود همه جنبه‌های آموزش کیفی" می باشد.

دلیل انتخاب این موضوع، اهمیت برخورداری هر کودک از حق آموزش با تاکید بر معلمان و نقش اساسی آنان در آموزش کیفی است. از دیدگاه یونسکو برای تحقق این مهم، لازم است که تا سال 2015، 8/6 میلیون معلم دیگر که به خوبی تعلیم دیده شده‌اند، به کار گمارده شوند. هفته جهانی آموزش برای همه در سال 2013، فرصت خوبی است تا با ایجاد یک ائتلاف جهانی، به چالشی که در زمینه تربیت معلمان کارآمد وجود دارد پرداخته شود.

اقداماتی که یونسکو در نظر دارد به مناسبت بزرگداشت این هفته در سال 2013 انجام دهد شامل چالش موجود در زمینه تعلیم معلمان کارآمد، جذب، تعلیم و حفظ معلمان در جوامع فقیر و دورافتاده، فرصت‌های برابر برای زنان و مردان، تضمین کیفیت آموزش از سوی معلمان، معلمان، عاملان اصلی حل بحرانهای یادگیری‌، تدریس بهترین معلمان باید در مقطع ابتدایی، تربیت معلم همسو با چالشهای قرن 21، حمایت از معلمان، است. 

ادامه مطلب ...

«حذف کتاب درس انگلیسی از دوره دبیرستان در حد پیشنهاد است»

چهارشنبه 4 اردیبهشت ماه سال 1392/ روزنامه بهار  

 

150‌هزار مدرسه تجهیزات گرمایشی مناسب ندارند

 

گزارش و گفتگو،روزنامه بهار،۴/۲/۹۲

الناز محمدی

* در دوران اصلاحات چهار‌هزار‌میلیاردتومان به نوسازی مدارس اختصاص داده شد اما در سال‌های اخیر این امر فراموش شده‌است.

 شش ماه از آن روز گذشته؛ از روزی که 29 دانش‌آموز روستای شین‌آباد از توابع شهر مرزی پیرانشهر سوختند. حادثه‌ای که آنقدر سر و صدا به پا کرد که وزیر را با لباس سفید و کت و شلوار تمیز و اتوکشیده‌اش به مجلس کشاند تا به نمایندگان درباره صورت و دست و پای سوخته و سیاه دختران دبستانی شین‌آبادی پاسخ دهد؛ پاسخ هم داد، گفت که معلم مقصر است و مدارس کشور استانداردند. اما این فقط وزیر آموزش‌وپرورش نبود که در این‌باره چندین روز حرف زد و تقصیر را گردن هرکسی انداخت غیرخودش؛ مرتضی رییسی، معاون وزیر آموزش‌وپرورش و رییس سازمان تجهیز و نوسازی مدارس هم یکی از مسئولان وزارت آموزش‌وپرورش بود که بعد از سفر دو روزه‌اش به روستای شین‌آباد، مقصر را بالاخره تشخیص داد: بخاری نفتی آتش گرفته در کلاس درس. او در آن زمان امکانات موجود در کلاس درس را استاندارد توصیف کرد و گفت که «کپسول آتش‌نشانی در پشت کلاس درس بوده و حتی از آن برای خاموش‌کردن آتش استفاده شده‌ است و تمام مسئولان مدرسه به‌خصوص سرایدار درباره رعایت ایمنی مدارس آموزش‌های لازم را فراگرفته‌اند.»
حالا اما داستان کمی عوض شده؛ دولت لایحه بودجه را به مجلس داده و کلیات آن تصویب شده است اما این بار بودجه عمرانی وزارت آموزش‌وپرورش آنقدر کم شده که باعث شود رییسی، رییس سازمان تجهیز و نوسازی مدارس بالاخره سکوتش را بشکند و بعد از زلزله‌های پی‌درپی که در چندهفته گذشته در شهرهای کشور آمد، از تعداد مدارس خشت و گلی و تخریبی کشور و مدارسی که هیچ‌گونه استانداردی ندارند، حرف به میان بیاورد. تعدادی که در مدارس خشت و گلی به 50‌هزار می‌رسد و در کلاس‌هاس فاقد سامانه گرمایشی استاندارد به 150‌هزار. رییسی این‌ها را بعد از آن گفته است که اعتبار عمرانی آموزش‌وپرورش در بودجه سال 92 حدود 16‌درصد کاهش داشته است؛ به طوری که این رقم از 1170‌میلیارد تومان در سال 91 به 980‌میلیارد تومان کاهش یافته است. رییسی به «ایسنا» گفته است که «سال گذشته در لایحه بودجه، ردیف 30‌میلیارد تومانی برای استاندارد‌سازی سیستم‌های گرمایشی در نظر گرفته شد که تنها 20‌درصد آن‌ها تخصیص یافت، این رقم در بودجه امسال به 48‌میلیارد تومان افزایش یافته است، در حالی که اعتبار مورد نیاز آموزش‌وپرورش برای استانداردسازی 150‌هزار کلاس درس فاقد سیستم گرمایشی 1000‌میلیارد تومان است.» او بقیه اطلاعات در این‌باره را در گفت‌وگو با «بهار» می‌دهد: «ما درکل 18‌میلیون متر مربع مدرسه تخریبی داشتیم که در هشت سال گذشته، 9‌میلیون متر مربع از آن بازسازی شد. در حال حاضر دو‌میلیون متر مربع از این مدارس در حال نوسازی است، ولی هفت‌میلیون متر از این مدارس هنوز هیچ‌کاری برایشان انجام نشده و نیاز به بازسازی دارند.» رییسی می‌گوید که مدارس تخریبی در کشور آنقدر زیادند که بعد از زلزله‌هایی که در این چندهفته در ایران آمده، نگرانی‌های مسئولان سازمان نوسازی درباره تخریب این مدارس در زمان زلزله چندبرابر شده است: «این مدارس هیچ مقاومتی دربرابر زلزله ندارند و دیگر وقت آن است که فکری جدی دراین‌باره شود. اکثر این کلاس‌های تخریبی و فاقد استاندارد در کلانشهرها و بافت فرسوده به‌ویژه تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، تبریز و ارومیه قرار دارند که این شهرها عمدتا شهرهای پرتراکم و پرجمعیتی‌اند که بخشی از مدارس فاقد استاندارد آن قبل و بخشی بعد از انقلاب احداث شده‌اند.» او درباره 150‌هزار مدرسه در کشور که فاقد سیستم گرمایشی استانداردند، توضیح بیشتری می‌دهد: «سیستم گرمایشی این مدارس، همه‌شان نفتی نیستند ولی ایمن هم نیستند. امروزه سیستم گرمایشی ایمن برای مدارس، سیستم حرارت مرکزی است ولی در حال حاضر تعداد کمی از مدارس کشور به این سیستم مجهزند. به دلیل رعایت نکردن این اصول استاندارد هم هست که ما هرسال شاهد حوادثی مانند مدرسه شین‌آباد هستیم. ما از مسئولان و نمایندگان مجلس می‌خواهیم که فکری به حال این قضیه کنند و با کم شدن بودجه عمرانی وزارت آموزش‌وپرورش موافقت نکنند.» اما این فقط مسئولان سازمان نوسازی نیستند که صدایشان درباره تعداد زیاد مدارس تخریبی در کشور درآمده؛ این کارشناسان آموزشی‌اند که باوجود تمام هشدارهایی که در این‌باره در سال‌های گذشته داده‌اند، حالا دیگر دادشان به آسمان می‌رود. محمدرضا نیک‌نژاد، کارشناس آموزشی و دبیر یکی از این کارشناسان است. او در گفت‌وگو با «بهار» می‌گوید که چندین سال است که نوسازی مدارس برعهده خیرین مدرسه‌ساز است و سازمان نوسازی نقش زیادی در این‌باره ایفا نمی‌کند؛ موضوعی که رییس سازمان نوسازی هم آن را در گفت‌وگو با «بهار» تایید می‌کند. نیک‌نژاد می‌گوید که دلیل تعداد زیاد مدارس تخریبی و مدارس فاقد استانداردهای گرمایشی در کشور این است که 95‌درصد بودجه وزارت آموزش‌وپرورش خرج هزینه‌های جاری این وزارتخانه می‌شود: «پنج‌درصد باقیمانده هم رقمی نیست که با آن بتوان با مدارس تخریبی که تعداد آن‌ها در شهرهای بزرگ و به‌خصوص تهران زیاد است، کاری کرد.» این کارشناس آموزشی می‌گوید که معلم سه مدرسه در منطقه 12 است و یکی از این مدارس 60 سال پیش ساخته شده؛ این مدرسه آنقدر قدیمی و سست است که وقتی دانش‌آموزان در کلاس‌های آن راه می‌روند، زمین کلاس‌ها می‌لرزد.

موضوع دیگری که نیک‌نژاد مطرح می‌کند، برمی‌گردد به فعالیت‌های سازمان نوسازی که در هشت سال گذشته انجام‌داده. او می‌گوید که «در دوران اصلاحات چهار‌هزار‌میلیاردتومان به نوسازی مدارس اختصاص داده شد و وقتی دولت عوض شد، بخش زیادی از این بودجه صرف نوسازی و ساخت نمازخانه‌ها در مدارس شد. در دوران آقای نجفی در دولت آقای هاشمی‌رفسنجانی، طرحی مصوب و اجرا شد که در آن بخشی از درآمدهای شهرداری و ‌درصدی از مالیات‌های کارخانه‌ها، به سازمان نوسازی مدارس اختصاص پیدا می‌کرد؛ طرحی که با روی کارآمدن دولت نهم دیگر اجرا نشد.»

ادامه مطلب ...

بیمه طلایی فرهنگیان،در برزخ سود و زیان!

 

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،3/2/92

( بخش هایی از یاداشت در روزنامه حذف شده است)

با نزدیک شدن به خردادماه و روزهای گرم انتخابات،مردانی که سودای ریاست دارند و گمانی بر توان خویش برای به سامان نمودن اوضاع کشور،یکی پس از دیگری خودی نشان داده و هر دم از باغ فرادستان برای ورود به رقابت ریاست جمهوری، بری می رسد. از نام هایی که این روزها در رسانه ها و بر سر زبان ها شنیده می شود،حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش است که به گفته برخی از نزدیکانش به درخواست "جمعی از فرهنگیان" و" بنابر احساس تکلیف" گویا خود را برای نامزدی آماده می کند. ناگفته پیداست از روزهای نخستین تکیه ایشان بر تخت وزارت و کنش های رسانه ای و دگرگونی های پر سر و صدا،چنین حسی پدید آمد و شایعات آن نیز در هیچ کجا به گونه ای شفاف،تایید یا رد نشد و اکنون هم با اما و اگرهایی همراه است. اما کمترین سود ورود ایشان به گستره انتخابات وارسی پیامدهای نیک و بد دوران وزارتشان خواهد بود. در این یاداشت به یک نمونه از پر سر و صدا ترین کارهای دوران مدیریت حاجی بابایی پرداخته می شود و اگر نامزدی اش جدی تر گردد باید به کارنامه او جدی تر و ژرف تر پرداخته شود.

نخستین گام حاجی بابایی پس از ورود به اتاق وزارت راه اندازی بیمه طلایی فرهنگیان بود که همواره از آن با سر بلندی یاد می کند و در آن زمان رضایت نسبی فرهنگیان را به همراه داشت. این بیمه،بهاری بود که پیام آور سالی نکو برای فرهنگیان سرخورده و خسته از سال ها نابرابری،اعتراض و فشارهای اقصادی و ... بود. بیمه طلایی با فراهم نمودن امکانات درمانی درخور، برای نخستین بار توانست بخشی از حس تبعیضی که فرهنگیان در سنجش با کارمندان دیگر داشتند را کمی کاهش داده و زمینه های بهره گیری بهینه آنها از کانون های درمانی را فراهم آورد. در این شیوه از بیمه، از حقوق سرپرست خانواده هر ماه مبلغی کم می شود- در مدت سه سال اجرای بیمه طلایی این مبلغ از دوازده هزار تومان به هفده هزار و پانصد تومان به ازای هر زیر پوشش رسیده است. قرار است که نیمی از این پول را ماهیانه آموزش و پرورش بپردازد. سقف هزینه های درمانی هر بیماری از پیش تعیین شده است. برای نمونه هزینه های دندان پزشکی،سالی دویست هزار تومان و کمک هزینه تهیه عینک،سالی 50 هزار تومان و ... می باشد. از آنجا که همه کانون های درمانی و بیمارستان ها این بیمه را به رسمیت نمی شناسند،بیمار می بایست همه مدارک پزشکی را نگه داشته و برگه های تسویه حساب های بیمارستان و یا درمانگاه را فاکتور نموده و برای دریافت هزینه های بیماری به شرکت بیمه ارائه دهد. قرار داد بیمه طلایی هر سال میان آموزش و پرورش و یکی از شرکت های بیمه کشور بسته و یا تمدید می گردد.

در مدت اجرای بیمه طلایی،دشواری های آن آشکار گردید و داوری فرهنگیان درباره "طلایی" بودن آن را به شدت به پرسش گرفت. نخست آن که با همه وعده های وزیر، اجرای این بیمه برای فرهنگیان بازنشسته به بار ننشست و این فرهنگیان خسته و رنجور از سال ها تلاش از مزایای این بیمه تکمیلی همچنان محروم هستند*. اما این تنها دشواره ی بیمه طلایی نیست. گاهی روند تمدید یا بستن قرارداد تازه با شرکت بیمه مدتی به درازا می کشد و در این بازه زمانی،دست فرهنگیان از بهرمندی درمانی آن کوتاه است،این خطر به سبب قراردادهای یک ساله همواره این بیمه و مزایای درمانی آن را تهدید می کند. از سوی دیگر روند ارائه مدارک درمانی و بازپسگیری هزینه ها از شرکت بیمه، فرآیندی بسیار پیچیده و خسته کنند است و به گذشتن از هفت خوان رستم می ماند،آنچنان که گاهی فرهنگیان چشم پوشی از آن را آسانتر از پیگیری دریافت هزینه های درمانی می دانند. از دیگر مشکلات این بیمه، پرداخت سهم آموزش و پرورش-نیمی از حق بیمه- است. هم اکنون آنچنان این دیرکرد به درازا کشیده شده است- همه سال 91 و چند ماه از سال 90- که گمان می رود،آموزش و پرورش قصد پرداخت آن را ندارد. البته این هراس پُر بیراه هم نیست زیرا این تعهد دولت در حکم های کارگزینی یا فیش های حقوقی فرهنگیان به شکل یک بند ثابت وارد نشده است و بنابراین بیم آن می رود که این نهاد درگیر با انبوهی از کسر بودجه به آرامی از پرداخت سم خود شانه خالی کند! در این صورت یک خانواده ی چهار نفره باید در هر ماه هفتاد هزار تومان حق بیمه تکمیلی دهد که با توجه به دریافتی فرهنگیان، بخش تاثیر گذاری در سبد اقتصادی خانواده خواهد بود. اما شاید مهمترین دشواری فرهنگیان در بهرمندی از مزایای بیمه طلایی آن است که در یکی دو سال گذشته با وجود چندین برابر شدن هزینه های درمانی،سقف پرداخت ها ثابت مانده و گاهی برای کامل شدن درمان، باید افزون بر بهره گیری از بیمه طلایی،بخش بزرگی از هزینه های درمان را نیز،خود بپردازند. مجموع این کاستی ها سبب شده است که بیمه طلایی کارایی سال های نخست خویش را از دست داده است و فرهنگیان نیز چندان به گره گشایی آن امیدی نداشته باشند.

اما بیمه طلایی بخشی از فرآیندی بود که هدف اش بهبود وضع اقتصادی و جایگاه اجتماعی فرهنگیان بود، آیا وزیر آموزش و پرورش در دست یابی به این هدف ها کامیاب بود؟ داوری را به فرهنگیانی می سپاریم که در صورت ورود ایشان به کارزار انتخاباتی،با پیش رو داشتن کارنامه وزارت، باید برای دست یابی به جایگاه ریاست جمهوری یاری اش دهند!

* پس از چاپ یاداشت یکی از دوستان یادآور شد  بیمه طلایی چند ماهی است که برای بازنشستگان نیز اجرا شده است. 

http://www.armandaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=291&pageno=7

ادامه مطلب ...

عدم پرداخت یک سال حق بیمه طلایی فرهنگیان از سوی آموزش و پرورش

 

ایلنا: عضوی سابق کانون صنفی معلمان گفت: وزارت آموزش و پرورش یک سال است که حق بیمه‌ طلایی فرهنگیان را پرداخت نکرده است.

مهدی بهلولی در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، با اعلام این مطلب گفت: بابت بیمه طلایی هر فرهنگی و افراد تحت تکفل او ماهانه ۱۷هزارتومان به ازای هر نفر از فیش حقوقی فرهنگیان کسر می‌شود که نصف این مبلغ را وزارت آموزش و پروش موظف است به حساب فرهنگیان واریز کند، که این کار را نکرده است.

وی افزود: در آغاز اجرای بیمه طلایی فرهنگیان ‌‌نهایت تا یکی، دو ماه بعد نصف این مبلغ به حساب فرهنگیان واریز می‌شد اما وزارت آموزش و پروش یک سال است که این کار را نکرده است از همین رو برخی از این فرهنگیان بر این باورند که آموزش و پروش دیگر نمی‌خواهد سهم خود را از بیمه طلایی فرهنگیان پرداخت کند.

این معلم ادامه داد: به طور مثال به تعداد اعضای خانواده ماهی سه تا ۱۷ هزار تومان از حقوق من کسر می‌شود درحالی که نصف این مبلغ را آموزش و پروش باید به حسابم واریز کند درحالی که یکسال است که این کار را نکرده است.

به گفته وی میزان پولی را که آموزش و پروش باید بابت حق بیمه‌ طلایی فرهنگیان و افراد تحت تکفل آن‌ها درمدت یکسال به حساب فرهنگیان واریز می کرد، رقم سنگینی است.

بهلولی در ادامه با اشاره به اینکه بیمه طلایی فرهنگیان تنها اقدام مثبت حاجی بابایی بود، افزود: با این وجود هر سال که پیش رفته است با توجه به تورم خدمات پزشکی از کیفیت آن کاسته شده است.

عضو سابق کانون صنفی معلمان یادآورشد: ۴ سال است که بیمه طلایی فرهنگیان ۵۰ هزار تومان برای خرید عینک در نظر گرفته است در حالی که با توجه به افزایش تورم ۵۰ هزار تومان نمی‌تواند جوابگو باشد.

بهلولی افزود: همچنین سقف خدمات دندانپزشکی در بیمه طلایی فرهنگیان ۲۰۰ هزار تومان است که این برای خدمات دندانپزشکی کارایی ندارد. 

http://ilna.ir/news/news.cfm?id=64644

ادامه مطلب ...

آموزش و پرورش،حق و قانون

 

کارلوس روبرتو جمیل کیوری

برگردان : مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد، 

ص اندیشه،2/2/92

ریشه ی واژه ی حق به فعل لاتین dirigere  به معنای "راهنمایی کردن و به چیزی سروسامان دادن" برمی گردد. این اصطلاح دیری است که درگستره ی حقوق،پذیرفته شده و معناهای گوناگونی یافته است. حق،یک قاعده است،قاعده به معنای " راهنمایی که کنش های فردی و اجتماعی را روشن می سازد". هنگامی که قاعده به قانون تبدیل می شود معنای حق،هم آگاهی از امتیازی ویژه را دربرخواهد گرفت و هم امکان دریافت  پشتیبان را،البته چنانچه رعایت نشود. همچنین،واژه ی حق، با درون مایه های دیگری،افزون بر "دسترسی به حمایت در برابر تهدید" یا "بهره مندی از امتیازی بنیادین برای افراد یا گروه ها" پربار گردیده است.

 در میان روش های گوناگون به رسمیت شناخته شدن حق،برخی همبسته ی رسم ها می باشند،اما شکل نوشته شده،معمول ترین روش می باشد. هر روش به رسمیت شناخته شدن حق،به نمودی خبری نیازمند است تا همگانی شود. بیانیه های حقوق بشر،ریشه های تاریخی دارند. می توان بیانیه ی ایالت ماساچوست آمریکا در سال 1978 را نمونه آورد یا بیانیه ی حقوق انسان و شهروند  انقلاب فرانسه،یا بیانیه ی حقوق بشر سازمان ملل متحد در سال 1948.

 یکی از پژوهش هایی که به خط سیر حقوق می پردازد،و آن را،هم دسته بندی می کند و هم فرگشت[تکامل]اش را نشان می دهد،پژوهشی است از تی. مارشال(1967). او بر تجربه ی انگلیس تمرکز کرد و با توجه به آن کشور،میان حقوق،فرق گذاشت و آنها را در درون دوره ها نشاند. برابر این تجربه،او بر آن شد که حقوق شهروندی[مدنی]در سده ی هجدهم،حقوق سیاسی در سده ی نوزدهم،و حقوق اجتماعی در سده ی بیستم،پایه ریزی شده است.

 نوبرتو بوبیو،جست و جو را تا چشم انداز تاریخی بلند مدتی پیش برد و از یک نظر،پژوهش ِ تاریخی بدست آمدن حقوق  را،با نتیجه گیری های تحریک آمیزی بازآفرینی نمود. هر کشوری،بخت این را خواهد داشت تا برابر ویژگی های تاریخی خودش،خود را بسازد. هم بخش بندی پیشنهادی مارشال و هم نتیجه گیری های بوبیو،به دسته بندی و بازشناخت حقوق، یاری خواهند رساند.

 شایسته ی یادآوری این که هر دو نویسنده،به آموزش و پرورش برمی گردند- به سان حق بنیادین برای شهروندی و برای کار حرفه ای. این که حق آموزش و پرورش،به سان یک قانون بیان شود،پدیده ی تازه ای است و به پایان سده ی نوزدهم و آغاز سده ی بیستم برمی گردد. این حق،ثمره ی فرآیندهای اجتماعی است که جنبش های کارگری به پیش بردند؛کارگرانی که خطر حضور در زندگی اقتصادی،سیاسی و اجتماعی را به جان خریدند. آموزش و پرورش،همچون راه دستیابی به سودهای اجتماعی و پیکار سیاسی دانسته شد،و به معنای دقیق کلمه،راه رهایی فردی از نادانی. آموزش،برای برخی گروه های اجتماعی و بخشی از هرکدام از گروه های دیگر،آمیزه ای از این ایده ها به شمار رفت. در نمونه های بسیاری،همچون در آلمان(قانون اساسی وایمار)،قانون اساسی مکزیک و اسپانیا،بیانیه ی حقوق شهروند،به سان وظیفه ی نهادهای حکومتی درآمد و به عنوان یک قانون بیان گردید. به عنوان ضمانتی دولتی،هدف بیانیه ی حقوق شهروند،کاهش خطری بود که از گذشته،نابرابری موجود،بدل به شکل های نوین امتیازهای ویژه می گردید. همان گونه که از قدرت دولتی خواسته شد تا روابط کار را قانونی سازد،در آموزش و پرورش رسمی هم،به ویژه تحمیل اجبار و پاداش بدست آمده از مدرسه،درخواست گردید. در شماری از کشورها،برای نمونه در فرانسه،آموزش و پرورش به سان خدمتی همگانی و بخشی از اصول عامه(Laity Principle) شناخته می شود.

 بیان یک حق،امری بسیار پرمعناست و نشان از نشستن آن در مرتبه ای می دهد که به جد حق را به عنوان یک اولویت در سیاست اجتماعی می پذیرد. حتی پرمعناتر می شود هنگامی که آن حق،با قدرت دخالتگر دولت اعلام و تضمین گردد. قدرت دولت،تحقق حق را هدف می گیرد و اطمینانی اضافی می بخشد. بیان و ضمانت حق،برای کشورهایی همچون برزیل،بایسته شده است؛کشوری که سنت نخبه سالارانه ی سرسختی دارد و دستیابی به رفاه اجتماعی را برای ترازهای اجتماعی امتیازمند نگه می دارد. به همین دلیل،بیان و ضمانت حق،چیزی بیش از یک اعلام جدی است. چنین کاری،حق را از فراموشی بیرون می آورد و به گوش کسانی می رساند که آن را نمی شناسند،یا فراموش کرده اند که آنها هنوز سوژه ی انسانی یک حق ارزشمندند. به عنوان ره آوردی از آنچه آمد،تضمین درست و حسابی یک حق،بایستی به کسانی که آن اصل را پاس نمی دارند،تحمیل شود.

 حق برخورداری از آموزش و پرورش رسمی،از این شناخت برخاسته است که دانش سامانمند،چیزی بیش از یک میراث فرهنگی ارزنده می باشد. بخشی از دانش سامانمند،شهروند را توانا می سازد تا الگوهای شناختی و سازنده ای را به دست آورد که از رهگذرشان،برای نقش بازی در جامعه و مشارکت در دگرسانی آن،بخت بیشتری بیابد. داشتن کنترل شناخت،همچنین "شرطی بایسته" است تا زمینه و افق های اطلاعات،گسترش یابد. دستیابی به آموزش و پرورش،سرآغازی است که به فرد،کلید خودسازی را می دهد و به او قدرت گزینش را می بخشد. حق آموزش،به حق شهروندی می انجامد،با خود امکان های گزینش می آورد و کلید رشد را به دست می دهد. به زبان بوبیو،شخص هر چه بیشتر در گزینش آزاد باشد،گزینه های بیشتری خواهد داشت. باری،شرط آزاد بودن در گزینه ها،نابودی تبعیض هاست،تبعض می تواند از کردار همسان،و برابری برای همه ی انسان ها،جلوگیری نماید. پایان تبعیض،سازه ای از آزادی است و برای برابری،بنیادین است. این ترازمندی میان زدودن تبعیض ها،آزادگری و برابر ساختن،همان چیزی است که آزادی و برابری را سازگار و هماهنگ می سازد. آزادی،به دور از تبعیض ها،رویاروی برابری نمی نشیند؛بگذریم از این که حقی مدنی است. به همین دلیل،حق آموزش،از هنگامی که به گونه ای قانونی اعلام گردید،نشانه ی ویژه ی شهروندی گردید. حق آموزش،بخشی از حقوق شهروندی است که این واقعیت شهروندی را جهانی و اثرگذار می سازد،افزون بر این که از سوی دولت،پشتیبانی و اطمینان می یابد.

 در اینجا،میان دولت و شهروندی،کشاکشی پدید آمده است.  دولت نمی تواند خودش را از وظیفه ی سنتی اش به کنار بگذارد،وظیفه ای که به دنبال برابری فرصت ها برای همه است. از سویی این وظیفه ی جامعه است تا همکاری نماید و در ساختن گستره ی آموزش،آگاهانه مشارکت نماید. در بیشتر کشورهای کنونی،قانون اساسی،این حق را بیان می کند و می پذیرد. گرچه همه ی ضمانت های آن در قانون اساسی نیست اما آنها می توانند با قانون های فروتر از قانون اساسی،این ضمانت ها را پدید آورند. کشورهایی هستند- مانند برزیل با قانون اساسی 1988- که در سطحی پایه و بنیادین،این امر را،به سان حق همگانی شخصی می پذیرند. امروزه،بیش از پیش،آموزش و پرورش خودش را به سان پاره ای از مشارکت راهبردی،تحمیل می نماید. می توان گفت آموزش،در جهانی که فاصله ها کوتاه می شود و آگاهی ها،شتاب بیشتری می گیرد،همچون یک برتری بنیادین اندیشگی است. جهانی که ریزفنآوری،از رهگذر در هم آمیختن شماری از اطلاعات سامانمند سرسپرده ساز،به خانه،محل کار،و در زندگی های خصوصی و اجتماعی تحمیل می شود. اما در کشورهایی که فرصت های راستین برای مردم فراهم نشده،این فراگیری فنآوری،جست و جو برای روش های دموکراتیک را،حتی بیشتر با درخواست روبرو می سازد. بی گمان،بدون کمینه ای از عدالت اجتماعی،شدنی نخواهد بود که دستآوردهای بی کم و کاستی از آموزش و پرورش بگیریم. در زمانه ای که کشورها به هم می پیوندند و به شیوه های فدراتیوتر،رو به زندگی اجتماعی می گذارند،بازآفرینی حق بنیادی آموزش،و چیرگی بر دشواری های پدید آمده در زندگی با یاری از کآرامدی های تازه ی آموزش و پرورش،بایسته تر می شود. دولت باید،در ارزش آموزش و پرورش رسمی و قانون جهانی بازنگری نماید،تا دولتی فراخور روزگار نوین گردد.

 حق برخورداری از آموزش و پرورش،حق برخورداری از شناخت بایسته ی چند سویه برای رویارویی با چندگانگی،گوناگونی و فرد- بنیادی است و برای رو در رو شدن با چالش های پیوسته ای است که هزاره ی نوین،پیش روی شیوه های زندگی ما می گذارد.  

http://etemadnewspaper.ir/Released/92-02-02/226.htm#235939

http://www.ffst.hr/ENCYCLOPAEDIA/doku.php?id=education_and_right

ادامه مطلب ...