محمد رضا نیک نژاد، روزنامه اعتماد14اردیبهشت1392
در روز و هفته معلم، نهادهای رسمی از جایگاه و نقش معلم در پرورش جان و اندیشه جوانان و نوجوانان میگویند و کنشهای آموزشی و حرفهیی او را همتراز با پیامبران میخوانند و او را بر کجاوهیی ساخته شده از ورجاوند بر فراز قله ارزشها مینشانند. در این بزرگداشتهای هر ساله، آنچه از قلم میافتد و کمتر به گوش میرسد و به چشم میآید، پرداختن به دشواریهای حرفهیی معلم، وارسی نقش کلیدی و بنیادین او در آموزش و پرورش شهروندان آینده و پیگیری دغدغههای واقعی این شغل است. هر شغلی «حقوق» و «مسوولیت»های ویژه خویش را دارد. این حقوق و مسوولیتها بهشدت درهم تنیده و به یکدیگر وابستهاند. ناترازمندی میان این دو، سبب ناتوانی یا کم توانی شغل مورد نظر، در برآوردن هدفهای پیش بینی شده کلان و خرد سازمانی میشود. از سوی دیگر، هر حرفهیی برای رسیدن به همان هدفهای خرد و کلان خویش و بهره وری بهینه از امکانات و شرایط، نیازمند زمینههایی مادی و غیر مادی است. نبود یا نیم بند بودن این زمینهها و ناهماهنگی و ناهمخوانی زمینهها با دوگانه حقوق – مسوولیت، هر حرفهیی را به سوی ناکارآمدی و سستی میبرد و از آن تنها پوستهیی خوش آب و رنگ پیرامون درونی تهی از هدفهای ارزشمند و واقعی میسازد. زمینههای حرفه معلمی، سالهاست که زیر سایه سنگین حقوق- مسوولیت، خویش را در هر بزنگاهی و روزنی با واژههای آشنا و به هم پیوسته «معیشت» و «منزلت» آشکار میگرداند. چندین سال است که فرهنگیان به زمینههای درخور حرفهیی و شغلی خویش باور ندارند. آنها با رویآوری به شغلهای دوم و سوم یا کار در آموزشگاهها و تدریس خصوصی، به دنبال دستیابی به جایگاه اقتصادی- اجتماعی در خور یک شهروندند. از این رو حرفه آموزشی و دغدغههای وابسته به آن، در اولویتهای نخستین زندگی آنها قرار ندارد و بنابراین چندان هم از آن انتظار گشایش گرههای معیشتی- منزلتی خویش را ندارند. حقوق ثابت و ناکافی، سامانه ارزشیابی شغلی ناکارآمد، احساس بیهودگی تلاش در آموزش نوآموزان، دوری از کانونهای تصمیمسازی و تصمیمگیری، به بازی گرفته نشدن در سلسله مراتب سازمانی، اجرای برنامههای خرد و کلانی که نشان از ناآشنایی مدیران میانی و فرادست سامانه آموزشی با چم وخمهای آموزش و فرآیندهای آموزشی و حرفه آموزگار دارد، ساختاری نتیجه گرا و نمره مدار که همه تلاشهای معلم را در کارنامه پایانی دانشآموزان میبیند، دریافت نشانههایی از نبود درک مشترک، همراهی و همدردی دولت، جامعه و خانوادهها در دشواری و حساسیت آموزش نسلهای آینده کشور و... همگی در خود پیامی از فراهم نبودن زمینههایی دارد که میتواند معلم و در نتیجه سامانه آموزشی را به ساختاری پویا، به روز و زاینده راهبر باشد. گذشته از فشارهای مادی و غیر مادی پیش گفته، معلمی به عنوان یک حرفه با گونهیی دیگر از دشواریها دست و پنجه نرم میکند. ساختار آموزشی، سامانهیی کرخت، لخت و پر هزینه بوده که چندان دگرگونیهای ریشهیی را بر نمیتابد. در این نهاد فراگیر اجتماعی، زمینههای نرمافزاری و سختافزاری درخور برای آموزش بهینه فراهم نیست. فشار این کمبودها سر راست بر نیروهای ستادی و آموزشی مدرسهها وارد میشود و خود بر هم زننده زمینهها و بنیانهای آموزشند. نبود درونمایههای درسی درخور، به روز و در پیوند نبودن آن با زندگی روزمره دانشآموزان، کلاسهای رنگ و رو رفته، خستهکننده و بیماریزا، فضاهای آموزشی دور از استانداردهای ملی و جهانی آموزش، برنامه درسی فشرده و آزمون مدار، کلاسهای پرشمار و مدیریتی بسته، از بالا به پایین و... از نوجوانان و جوانان، شاگردانی گریزان از آموزش و بیانگیزه پدید آورده است که از کوچکترین فرصت برای فرار از درس و مشق بهره میگیرند و آموزگار، همشاگردی، کلاس و مدرسه را به بازی میگیرند.
فشارهای ناشی از این بازیگوشیها، تن و جان آموزگار را میآزارد و زمینه ساز بیماریهای تن آزار و روانفرسا خواهد شد. در شرایطی که بسیاری از زمینههای مادی و غیر مادی حرفه آموزشگری فراهم نبوده و بخش فراوانی از حقوق مادی و غیر مادی معلم برآورده نمیشود، سخن از مسوولیت و پاسخگویی حرفهیی او چندان جایگاه اندیشگی ندارد. سالهاست فرهنگیان به دنبال کمینهیی از دوگانه معیشت- منزلت، خود را به هر دری میزنند و در پایان با دستان خالی بر میگردند. سر و کله زدن با کمبودهای ساختاری و سخت افزاری از سویی و رنجش همیشگی از سستی پایههای نرمافزاری، معلم را از انجام کار بیهوده خسته و درمانده کرده است. آیا در اینچنین شرایطی، انتظار رفتارهای پیامبر گونه، انتظاری بیجا نیست؟ گویا گاه آن رسیده باشد که در آستانه روز معلم، حرفه او را از اوج آسمان! فرود آوریم و جستوجو گرانه و از سر درد، به برآوردن خواستههای فرهنگیان و دردسرهای سامانه آموزشی بپردازیم. فرادستان باید بدانند تا گره کور اقتصاد معلم- این کهنه درد- باز نشود سخن از معلم و جایگاه او گفتن، آب در هاون کوفتن است. در آن روز باید با فریادی شادیزا روز معلم را به همه آموزشگران راستین شاد باش گفت.
مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،ص اندیشه،12/2/92
(این یاداشت،با حذف بخشی از پایان آن به چاپ رسید.)
دوازدهم اردیبهشت،آغاز هفته ی معلم و روز معلم است. روزی که هم پیشینه ای چند ساله در پیش از انقلاب دارد و هم از نخستین سال های پس از انقلاب چنین نامی به خود گرفته است. پیشینه ی پیش از انقلاب آن به کشته شدن فرهنگی فرهیخته دکتر ابوالحسن خانعلی برمی گردد که در دوازدهم اردیبهشت ماه سال 1340،و در گردهمایی اعتراضی فرهنگیان در میدان بهارستان- روبروی مجلس ملی آن زمان- با گلوله ی سرگرد شهرستانی از پای درآمد. آموزگاران آن روزها،در بزرگداشت نام و یاد خانعلی،این روز را تا چند سالی،"روز معلم" نامیدند- گرچه این نامگذاری پس از چند سال به دست فراموشی سپرده شد. اما درست هجده سال پس از کشته شدن خانعلی،و در واپسین دقیقه های شب دوازدهم اردیبهشت 58،استاد سرشناس حوزه و اندیشمند دینی مرتضی مطهری،ترور گردید و بار دیگر این روز،روز معلم نامیده شد. همین جا شایسته است یادی کنیم از آموزگار ارزنده ای،که سه سال پیش و در یازدهم اردیبهشت ماه،از میان ما رفت : محمد بهمن بیگی،پدر آموزش عشایر ایران. کسی که به پاس پیکار خستگی ناپذیرش با بی سوادی،در سال 1973 از سوی یونسکو،به عنوان بهترین آموزگار جهان برگزیده شد و جایزه ی کروبس کایا را از آن خویش ساخت.
به هر رو،روز معلم،افزون بر روز بزرگداشت مقام و جایگاه معلم،می تواند بهانه ای باشد برای اندیشیدن بر کار و کنش آموزگار و چیستی پیشه ی آموزشگری. به ویژه در جامعه ی ما،که شوربختانه دیری است که درباره ی آموزش و آموزگار،سخن ژرف و نظریه پردازی نوینی شنیده نشده است. یا اگر اندیشه وران و روشنفکرانی،آن هم گه گاه و پراکنده،چیزی گفته و یا نوشته اند آنچنان بازتابی نیافته،و یا در گستره ی تنگ نشریه های تخصصی باقی مانده و به سپهر همگانی کشیده نشده است. و این است که می بینیم آنچه که بیش از هر خبر و آوایی از آموزش و پرورش شنیده می شود کاستی و نابسامانی های اقتصادی مدرسه ها و زندگی فرهنگیان است،که گرچه کاری است بایسته،رفته- رفته اما به تنها چهره و سیمای پذیرفته شده ی پهنه ی آموزش و پرورش کشور درآمده است. یعنی همگان با شنیدن نام آموزگار و یا نابسامانی های آموزشی،پیش از هر چیز،به یاد دشواری های اقتصادی آنها می افتند و انتظار دارند سخنی در همین باب بشنوند. پس شگفت نیست که اینجا و آنجا،گفته می شود درد فرهنگیان و دل نگرانی های کاری آنها،تنها در درآمد و حقوق پایین آنها خلاصه می شود و یگانه دلواپسی شان هم همین است! از این رو،چه بسا بهتر باشد که در "روز آموزگار"،اندکی به سویه های دیگر آموزش و کار آموزگار پرداخته شود و چندان از تنگناهای مالی و اقتصادی پهنه ی آموزش سخنی به میان نیاید.
اما نباید فراموش کرد که سخن تازه گفتن در گستره ی آموزش هم- مانند دیگر زمینه های زندگی- پیش نیازهای ویژه ی خود را می خواهد. برای نمونه این که سپهر آموزش،به آموزگار اجازه ی نوآوری در کار آموزشی و نواندیشی بدهد. سخن تازه،همبسته ی آزمایش،آزمون و تجربه ی تازه است که در آن کارکنان آموزش،با خودرهبری چشمگیری،دست به واکاوی نظری و عملی پهنه ی آموزش بزنند. اما آموزش متمرکز ما،که ریز و درشت آموزش را از بالا تصمیم می گیرد و به مدرسه و آموزگار اعلام می نماید،نه چندان جایی برای تجربه نوین آموزگاران می گذارد و نه آنچنان سپهری برای نواندیشی آموزشی. در همین جا می توان گفت که اگر به راستی خواستار دگرگونی و تحول در آموزش و پرورش هستیم- که هم اکنون چندین سال است که فرادستان آموزشی از آن سخن می گویند- یکی از بایستگی های نخستین،دوری گزیدن از تمرکز بالای آموزشی است و واگذاری اختیار بیشتر به مدرسه و کارکنان آن.
با این همه اما،جهان کنونی،جهانی همبسته است و اندیشه ها در سراسر جهان،در میانکش اند. پس خواه- ناخواه پهنه ی آموزش نیز،از همبستگی و پیوستگی جهانی به دور نمی ماند. گو این که در یکی دو سده ی گذشته اینچنین بوده و آموزش ایران،گرچه با فراز و نشیب فراوان،"از مکتب خانه تا مدرسه" را پشت سر نهاده است. باری،هفته آموزگار را غنیمت می بینم تا به گوشه ای از دیدگاه های یکی از واپسین نظریه پردازان جهانی آموزش اشاره نمایم؛باشد که در آشنایی بیشتر ما،با اندیشه های نوین و پیشرو آموزشی- البته هر چند ناچیز- ثمربخش بیفتد. "هنری ژیرو" یکی از نظریه پردازان گستره ای است که به نام "مطالعات فرهنگی" شناخته شده است. هسته ی بنیادین دلبستگی های ژیرو،البته،آموزش و پرورش است. او جستاری ارزنده با عنوان "مطالعات فرهنگی همچون آموزشگری[پداگوژی]همگانی" دارد که این نگارنده آن را به فارسی برگردانده ام. بگذارید این یاداشت کوتاه را با پاره ای از این جستار به پایان برسانم که تااندازه ای نگاه ژیرو به آموزش را روشن می سازد :
" آموزش شناسی،بیش از پیش،دارد به یکی از اصول تعریف کننده ی مطالعات فرهنگی درمی آید. آموزش شناسی،شکل هایی از تولید فرهنگی و کشاکش های نهفته در آن را نشان می دهد،و سنجشگرانه متوجه به این است که چگونه قدرت و معنا،در ساخت و سازماندهی دانش،آرزوها،ارزش ها،و هویت ها به کار گرفته می شوند. آموزشگری در این معنا،به خوب دریافتن مهارت ها و شگرد های آموزشی،کاسته نمی شود. بیشتر،همچون کرداری فرهنگی تعریف می گردد که باید در برابر روایت هایی که می آفریند،ادعاهایی که بر یادآوردهای اجتماعی می کند،و انگاره هایی از آینده که مشروع می انگارد،هم اخلاقی و هم سیاسی،پاسخگو باشد. هم به عنوان مایه ی انتقاد و هم به عنوان شیوه ی تولید فرهنگی،کردارهای آموزشگرانه ی سنجشگرانه،بایستی از پنهان شدن پشت ادعاهای واقع نگری و بی طرفی،سرباز بزنند،و باید تااندازه ای،برای پیوند میان نظریه و کردار در خدمت گسترش امکان هایی برای زندگی دموکراتیک،بکوشند. در گسترده ترین معنا،آموزشگری سنجشگرانه،برای دانش آموزان و دیگران- بیرون از سندهای رواشمرده ی رسمی- دانش،مهارت ها،و ابزارهای ویژه ی تاریخی و بافتارمند فراهم می آورد که برای درگیر شدن در آنچه واسلاو هاول،فیلسوف و رییس جمهور چک "پربارترین مشارکت ممکن در زندگی همگانی" می نامد،به کارشان می آید. نیازی به گفتن نیست که چنین ابزاری،از پیش داده شده نیستند بلکه برونداد کشاکش ها،بحث ها،گفت و شنودها،و درگیری در سراسر رنگارنگی از سپهرهای همگانی اند. سخن هاول،نشان از آن دارد که آموزشگران پیشرو،بایستی وظیفه ی پشتیبانی از مدرسه ها،همچون سازه ی بنیادین سرزندگی ملت را هدف بگیرند چرا که مدرسه ها از اندک سپهرهای همگانی به جامانده ای هستند که دانش آموزان می توانند،هم درباره تجربه ی دموکراسی یاد بگیرند و هم با آن درگیر شوند. دربرابر تصاحب های شرکتی جاری،کالاییدن روزافزون برنامه درسی،و رشد نگاه به دانش آموزان همچون مصرف کنندگان به جای شهروندانی سنجشگر،آموزشگران بایستی به برپاساختن مبارزه ای گروهی بیندیشند تا بار دیگر،بر اهمیت سرنوشت ساز آموزش و پرورش همگانی همچون خیری همگانی در برابر،تنها سود شخصی بودن،پافشاری نمایند. این گونه برای دانش آموزان،فرصت هایی آموزشی فراهم می آورند تا پندار و امید به دموکراسی راستین را بازشناشند؛به ویژه،این اندیشه که همچون شهروندان،حق برخورداری از خدمت رسانی همگانی درخور- همچون مسکن،حفظ سلامتی،بیمه ی تندرستی،امنیت،پشتیبانی مالی در زمانه های سختی،و از همه مهم تر،اندازه ای از قدرت در جریان تصمیم گیری ها- را دارا هستند."
http://etemadnewspaper.ir/Released/92-02-12/226.htm#237165
گفت و گوی روزنامه آرمان با محمد روزبهانی،2/12/92
روناک حسینی: قصه زیاد است اما این که دنبال کدامشان را بگیری به واقعیت میرسی ماجرای دیگری است. خیلی از حرفها توی شلوغی تبلیغات گم میشود و به سرانجام نمیرسد. چقدر از وعدههای مسئولان برای معلمها محقق شده و تغییرات در آموزش تا الان چه تاثیراتی داشته؟ به بهانه روز معلم با یک معلم و کارشناس آموزش به گفتوگو نشستیم. محمد روزبهانی دانشجوی دکتری جامعه شناسی است و بیست سال است که تدریس میکند.
بارها از این حرفه گفتهایم اما هنوز انگار تازه است. مشکلات تکرار میشوند.
همین طور است. برای این که بتوانیم یک حرفه را درست بررسی کنیم اول باید دید شغل خوب چه تعریفی دارد در دنیا.
چه تعریفی دارد؟
مهمترین شاخص سنجش، میزان درآمد و ویژگیهای دیگر، راحتی، کم مسئولیتی، آزادی عمل و البته ارزش و جایگاه اجتماعی آن شغل در جامعه است. حالا برای اینکه بفهمیم معلمی چه جور شغلی است باید آن را با تمام این شاخصها بسنجیم. اما نتیجه معلوم است. روی همان اولین مشخصه میمانیم؛ درآمد.
خب کمتر کسی این روزها دخل و خرجش میخواند و راضی است.
اما میزان درآمد معلمها نسبت به سایر مشاغل پایینتر است. این را من که خودم یک معلم هستم میگویم. کارمندان دیگر، مشاغل آزاد، حرفههای گوناگون...چیزی که معلمها دریافت میکنند کمتر است.
حتی کمتر از روزنامهنگارها؟
آن را دیگر شما باید بگویید. ولی این تنها مساله نیست. بحث مهم دیگری نیز مطرح است و آن مسئولیت بسیار سنگینی است که این شغل دارد و از این جهت باید در ردیف مشاغل سخت قرار بگیرد. مساله جایگاه اجتماعی را هم بخواهیم نگاهی بیندازیم باید گفت از این لحاظ جایگاه خوبی داشتهایم که کمتر از آن اعتبار و ارزش اجتماعی خبری است.
چه چیزی این جایگاه را تضعیف کرده؟
جایگاه اجتماعی یک شغل تابع میزان درآمد است. طبیعی است با کاهش درآمد به نسبت کل جامعه، اعتبار آن در بین افراد جامعه کمتر میشود. درآمد معلمی هم چون به نسبت رشد چندانی نداشته و معلمان از اقشار کم درآمد جامعه محسوب میشوند از منزلت اجتماعی آن کاسته شده.
یعنی فقط درآمد؟
خب خیلی چیزها برمیگردد به مشکل معیشت معلمها. اگر در کشورهای همسایه یا سایر کشورهای غیر همسایه جستوجویی بکنیم و وضعیت معلمهای آنها را با خودمان قیاس کنیم خیلی چیزها دستمان میآید. در سال 1379 دفتر امور زیربنایی معاونت پژوهشی مجلس طی تحقیقی وضع معلمان در چند کشور را بررسی کرد. مثلا در ژاپن معلمان سه بار در سال کمک نقدی دریافت میکند که پنج برابر حقوق ماهانهشان است. یعنی معلم ژاپنی به جای 12 ماه، 17 ماه حقوق دریافت میکند علاوه بر بیمه یا مثلا در فیلیپین حقوق معلمهای دولتی با خصوصی برابر است. الان خیلی از معلمها مجبورند علاوه بر کار مدرسه به تدریس خصوصی بپردازند تا بتوانند اموراتشان را بگردانند. در کشورهایی مثل قبرس، هند و کلمبیا تازه درآمد بخش دولتی بیشتر است.
فکر میکنید بشود قیاس کرد؟
وقتی قیاس میکنیم درمییابیم که اوضاع آموزش ما با این وضع معیشتی معلمها دچار مشکل خواهد شد. معلمی مثل من در ایران با بیست سال سابقه کار دریافتیام حدود 800 هزار تومان است که چیزی نزدیک به 200 دلار میشود. معلم در انگلستان یا استرالیا 3000 تا 5000 دلار درآمد دارد. در حالی که ما با هزینههای بالا مواجهیم و داریم با این نرخ تورم و وضعیت ارزش پول به دلار خرج میکنیم. اگر کیفیت آموزش را بخواهیم بالا ببریم باید معلم تامین باشد تا بی دغدغه خدمت کند. بحث جایگاه اجتماعی هم که گفتیم مطرح میشود.
معلمها در این افت جایگاه اجتماعی مقصر نیستند؟
تا حدودی میشود پذیرفت. به طور کلی در جامعه ما در چند دهه گذشته معیارهای سنجش ارزش دچار دگرگونی شده. ما هر چیزی را با پول میسنجیم. هر جا که پول بیشتر باشد ارزش بیشتر هم همانجاست. این تغییر معیار در دیدگاه معلم هم تاثیر گذاشته و او را هم دگرگون کرده است. نمیشود گفت معلمها بیتقصیرند. به طور کلی در تعاملات اجتماعی نمیشود یک گروه را مقصر و بقیه را مبری دانست. همه باری از این قصور را بر دوش دارند.
ماجرای حقوق معوقه معلمها در چه وضعیتی است؟
معلمها علاوه بر حقوق ماهانه مبلغی را به عنوان حقالتدریس دریافت میکنند که همان اضافه کارشان است. در واقع آن بخش برای معلمها با درآمد پایینی که دارند حیاتی است که البته هیچوقت این مبلغ به موقع پرداخت نشده و همیشه چندین ماه تاخیر داشته.
و چند ماه با محاسبه نرخ تورم...
بله. یکی از این موارد بحث مبلغی است که معلمها باید بابت تصحیح اوراق امتحان نهایی دریافت کنند. مبلغی را که بابت تصحیح اوراق خرداد 91 باید پرداخت میشد هفت هشت ماه تاخیر داشت. نرخ تورم را در نظر بگیرید. مثلا اگر بنا بود به هر معلم 500 هزار تومان پرداخت شود، با توجه به گفته وزیر اقتصاد که پول ملی 80 درصد کاهش ارزش داشته است، آن مبلغ هنوز هم همان ارزش و کارایی را دارد؟
داستان بیمه طلایی فرهنگیان به کجا رسید؟
در ماجرای بیمه طلایی، وزارتخانه تقبل کرده بود 50 درصد حق بیمه را پرداخت کند. اما سهم دولت را هم دارند خود معلمها پرداخت میکنند. الان هشت، نه ماه گذشته و از پرداخت سهم دولت خبری نیست و همه را خودمان دادهایم. حالا دولت این مبلغ را بهمان برگرداند یا نه... و اصلا اوضاع این بیمه چه شود. آیا تا آخر باید خود معلمها سهم دولت را هم بدهند؟
از حق مسکن هم که خبری نیست.
مشکل مسکن یکی از مشکلات اساسی معلمهاست. به معلمها برخلاف بعضی کارمندان چیزی به عنوان حق مسکن تعلق نمیگیرد. در فیش حقوقی اصلا چنین گزینهای نیست. برنامه جامعی هم مثل بعضی سازمانها برای مسکن فرهنگیان در نظر گرفته نشده است.
همه فشارها روی معلمهاست اما حقوقشان جدی گرفته نمیشود.
یکی از شاخصههای شغلی که گفته شد آزادی عمل و اختیار فرد است که در شغل معلمی این موضوع کمرنگ است. چون همه چیز کاملا زیر نظر دولت و وزارتخانه است و همه چیز کنترل میشود. مواردی که گفته شد همه باعث نزول جایگاه این شغل در جامعه میشود.
مردم چه کنند؟
البته نمیشود گفت مقصر تنها مسئولین هستند. جامعه به طور کلی باید به این شغل توجه بیشتری داشتهباشد. علاوه بر بحث اقتصاد، جامعه به لحاظ فرهنگی هم باید دید بهتری داشته باشد. رسانهها هم...
رسانهها؟
بله طی سالهای گذشته رسانهها با تبلیغات نادرست در دیدگاه مردم نسبت به شغل معلمی که حاصل وضع معیشتی پایین آنهاست، تاثیر منفی داشتهاند و این سبب شده جایگاهی که این شغل در دهههای گذشته داشته است تنزل یابد.
با بهبود جایگاه اقتصادی به لحاظ فرهنگی هم بهتر میشود؟
بهترین راهی که میشود به نظام آموزشی کمک کرد هزینه کردن در این عرصه است. کیفیت زندگی معلمها بالاتر برده شود، ساعت کاریشان کمتر شود و برای آنها فرصت مطالعاتی فراهم شود. تاثیر مثبت این اقدامات مستقیما روی کیفیت آموزش نمود مییابد.
این طرح اصلاح ساختار آموزشی چقدر با معلمها هماهنگ است؟
در واقع در این طرح چندان از نظر معلمان استفاده نشده و کسانی که تا حدود زیادی با نظام آموزشی بیگانهاند آن را نوشتهاند و این موضوع چون ازبدنه نظام آموزشی بیرون نیامده چندان تاثیرگذار نخواهد بود. طوری شده که هر کس یک چیز میگوید و حرف خودش را میزند. اما اصل ماجرااین است که این تغییر در چارچوب صورت میگیرد و در اصل موضوع چندان تاثیرگذار نیست و محتوا تغییری نمیکند. فقط اسمهاست که عوض میشود.
معلمها نظرشان بر چیست؟
مطمئنا کسانی که در خط مقدم آموزشی هستند درک بهتری از اوضاع دارند و بهتر میدانند چه چیزی باید تغییر کند تا در کیفیت بهبود حاصل شود. الان چیزی نزدیک به 700، 800 هزار فرهنگی در سطح کشور داریم که طبیعتا بهتر و بیشتراز نیروهای ستادی آموزش و پرورش در جریان مشکلات سیستم آموزش قرار دارند. کسانی که در این مورد تصمیمگیری کردهاند شاید کم و بیش تجربه تدریس داشته باشند اما بدنه اصلی معلمها هستند.
که کسی از آنها نظرخواهی نکرد.
نه. نه چندان. واضح است که تغییرات وقتی از بالا به پایین تحمیل شود تاثیر مطلوب را نخواهد داشت. باید از نیروی صف که معلمها باشند هم نظرخواهی میشد. اما ظاهرا نظر بعضی از دوستان است که این تغییر مثبت است.
واقعا هست؟
با 20 سال تجربهای که در امر آموزش دارم بگذارید بهتان بگویم که این دست تغییرات تاثیر مطلوبی نخواهد داشت. چون با این تغییر شاید شکل ماجرا به گونهای عوض شود اما محتوا دست نمیخورد. در واقع تاثیر مثبت به آن میزان که تبلیغ میشود ندارد. مثلا یک نمونه از این تغییرات که بسیار تازه هم است این است که مردودی را حذف کردند. خب این فقط یک عددسازی است. با حذف مردودی میتوانند بگویند بله آمار افت تحصیلی پایین آمده مثلا 10 درصد کاهش داشته است. اما آیا واقعا کاهش داشته؟ یا فقط بازی با اعداد است و جنبه تبلیغی دارد؟ در واقع با این تغییر هیچ اتفاقی نیفتاده صرفا یکسری تعریف عوض شده ولی در کیفیت آموزشی ارتقایی صورت نگرفته است.
روی وضعیت کاری معلمها و مدارس چه تاثیری داشته این تغییرها؟
خب بعضی از شهرستانها که فضای آموزشی کافی ندارند و در مناطق محروم تهران با کمبود فضای آموزشی دست به گریبانیم. از جمله جنوب غرب تهران در منطقه بهارستان به دلیل نبود فضای کافی بحث تغییر ساعت کار مدارس و تعطیلی پنج شنبهها اجرایی نیست.
از هوشمندسازی مدارس چه خبر؟ در این زمینه چه تغییراتی شکل گرفته؟
در این زمینه ما دورهها را دیدهایم ولی کلاس هوشمند به آن معنا نداریم. مدرسهای که من درآن کار میکنم سایت کامپیوتر برای کارهای اداری ندارد به آن صورت. یکی دو تا کامپیوتر هست برای این منظور. اینترنت هم فقط برای کارهای اداری هست. چند تا مدرسه دیگر هم که میروم همین است. در یکی از مدارس مدیر برای خرید یک دستگاه کامپیوتر آن هم برای کارهای اداری مدرسه پول نداشت و کلی به زحمت افتاد.
پس این هم تبلیغ است؟
خب شاید تبلیغات هوشمندسازی شده ولی در عمل ما که چیزی ندیدیم. درحالی که میشد با هزینههای پایینتر همان دو سه سال پیش که دلار ارزان بود برای هر کدام از دانشآموزان یک تبلت خرید. کاری که نظام آموزشی هند انجام داد. در این صورت کتاب و تمام دفتر دستک آموزشی در همان تبلت خلاصه میشود به قیمت آن زمان و برای 14 میلیون دانشآموز آن موقع چیزی نزدیک به یکی دو میلیارد دلار میشد و همه از این امکان برخوردار میشدند.
بودجه مدارس چطور؟ تامین میشود و به آنها میرسد؟
من در بیست سال گذشته که در سیستم آموزشی بودهام به اضافه سالهای تحصیل خودم همیشه همان تخته و همان گچ و همان نیمکتها بودهاند. تغییر آنچنانی نبوده. بودجه هم نمیرسد چندان. خیلی از مناطق محرومند و با 42 نفر در یک کلاس روزگار میگذرانند. امکانات گرمایشی و سرمایشی هم چندان رو به راه نیست در خیلی از جاها.
از موضوع استخدام 3000 نیروی خدماتی که تغییر وضعیت دادند و آن 5000 معلم قرآنی که به همین عنوان استخدام شدند اما در جایگاههای متفاوتی ازشان استفاده شد چیزی شنیدهاید؟
این مساله تغییر وضعیت عادی است و چیز بدی نیست. خب یک نفر نیروی خدماتی استخدام شده،درس میخواند و به معلم ارتقا مییابد. این یک ارتقای شغلی درون سازمانی است و به نظرم مشکلی ندارد. اما استفاده از آن نیروهایی که به یک عنوان استخدام شدهاند ولی جای دیگری به کار گرفته میشوند؛ این چیزی است که همیشه بوده و اصلا خوب نیست. بحث این که روابط بسیار در این ساختار تاثیرگذار است.
استخدام؟
مشکل استخدام کم و بیش هست اما حاد نیست.
گزارش از :نرگس محمدی|
مشکلات معیشتی معلمان و نگرانی از افت کیفی نظام آموزشی/ شائبه تبلیغات انتخاباتی احکام جدید آقای وزیر
همه ساله همزمان با روز معلم، جشن و مراسم های بسیاری برای قدردانی و تجلیل از مقام معلم برگزار می شود، اما همواره درمیان این برنامه های پر طمطراق، مطالبات و دغدغه هایشان یا شنیده نمی شود و یا اگر مجالی برای شنیدن فراهم شود، با وعده های بی سرانجام مسئولان به فراموشی سپرده می شود.
خبرگزاری مهر ــ گروه اجتماعی: هفته معلم فرصتی است تا پای درد دل معلمانی بنشینیم که این روزها چندان دل خوشی نه از وضعیت شغلی خود دارند و نه رضایت خاطری از تغییرات به وجود آمده در نظام آموزشی کشور. برخی دیگر نیز معترض حاکم شدن فضای سیاسی در این وزارتخانه و ادارات آن در استانها هستند و معتقدند که وزیر آموزش و پرورش امسال که همزمان با پایان دولت بوده و درصدد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری است نگاه متفاوتی نسبت به وضعیت معیشتی و حقوقی معلمان دارد.
وزیر آموزش و پرورش در سال جاری بر خلاف سالهای گذشته احکام افزایش 25 درصدی حقوق معلمان را در نخستین روزهای سال صادر کرد.
حاجی بابایی: معلم نباید دغدغه معیشت داشته باشد
حمیدرضا حاجی بابایی درباره تعجیلش برای اعمال افزایش حقوق گفته بود:« معلمان قشر تاثیرگذاری در جامعه هستند و باید در حوزه معیشتی هیچ دغدغه ای نداشته و با خیال آسوده به کلاس درس بروند. چطور است اگر کت و شلوار برای یک معلم باشد می گویند از کجا آورده اما اگر برای فرد دیگری باشد می گویند حق او است.»
او درباره اینکه آیا این موضوع ارتباطی با حضورش در انتخابات ریاست جمهوری دارد توضیح داد بود:« 25 درصد افزایش حقوق فقط مربوط به معلمان نبوده و مربوط به همه است. به همین دلیل افزایش حقوق معلمان موضوع عجیب غریبی نیست، که بخواهیم آن را به انتخابات و موضوع دیگری مربوط بدانیم.اینکه ما با عجله احکام را صادر کردیم به این دلیل بوده که قانون بوده است.»
گفته های حاجی بابایی در حالی است که گروهی از دبیران و معلمان مدارس در استانهای مختلف کشور در گفتگو با مهر عقیده دیگری دارند.
ع. مردانی (دبیر مدرسه ای در استان گلستان): این روزها با شنیده شدن حضور وزیر آموزش و پرورش در انتخابات ریاست جمهوری شاهد سیاسی شدن ادارات آموزش و پرورش در استان ها و همچنین مدارس هستیم. وزیر آموزش و پرورش در ماه های پایانی دولت به جای پرداختن به حل مشکلات آموزشی در نظام جدید دائماً در سفرهای استانی است و وعده های انتخاباتی همچون وعده تامین مسکن به معلمان و مدیران مدارس می دهد.
م. ف. معلم مقطع راهنمایی در کرمانشاه: در سالهای گذشته پس از گذشت سه یا چهار ماه از ابتدای سال احکام اضافه حقوق فرهنگیان امضا می شد. اما در سال جدید به یکباره تمام مدیران کل احکام اضافه حقوق را یک شبه امضا کردند. قطعاً چنین اقدامی تنها به دلیل حاکم شدن فضای سیاسی و احتمالاً کاندید شدن وزیر در انتخابات است.
م.بهلولی معلم مقطع متوسطه در تهران: وزیر آموزش و پرورش خبر از کسری بودجه در این وزارتخانه می دهد و از سوی دیگر حقوق معلمان براساس قانون 25 درصد به یکباره افزایش پیدا می کند. این افزایش حقوق تنها یک دلیل می تواند داشته باشد و آنهم جذب رای معلمان برای وزیری که می خواهد کاندیدای ریاست جمهوری شود.
کاهش کیفیت آموزش در مدارس
اما معلمان در کنار ناراحتی از سیاسی شدن آموزش و پرورش دغدغه و خواسته های دیگری از وزیر آموزش و پرورش دارند. ع. مردانی معلم با سابقه شمال کشور می گوید:« وعده های وزیر آموزش و پرورش در سفرهای استانی در شرایطی است که سرانه مدارس به ویژه در شهرستان ها همواره یا پرداخت نمی شود یا با تاخیر پرداخت شده است. از سوی دیگر امکانات در هنرستان ها همچون تجهیز کارگاه ها بسیار اندک است و حتی دانش آموزان رشته کامپیوتر هیچ سیستمی برای آموزش ندارند و معلمان مجبور هستند مطالب را به صورت تئوری به دانش آموزان ارائه دهند. با تغییر نظام آموزشی، کیفیت مسائل آموزشی در مدارس به شدت پایین آمده و معلمانی مشغول تدریس هستند که بدون تجربه و یا پشتوانه علمی به سر کلاس ها می روند.»
معوقات بیمه طلایی فرهنگیان پرداخت نشده است
معلم دیگری از کرمانشاه از پرداخت نشدن معوقات فرهنگیان همچون سهم آموزش و پرورش برای بیمه طلایی و یا حق الزحمه امتحانات نهایی سال گذشته فرهنگیان گلایه دارد و می گوید:« این روزها دائماً گفته می شود که بیمه طلایی بازنشستگان فرهنگی تمدید شده است، اما آموزش و پرورش در حدود یکسال است که از پرداخت سهم خود سرباز می زند. از سوی دیگر حق الزحمه معلمان کرمانشاه برای امتحانات نهایی خرداد ماه سال گذشته پرداخت نشده است و اکنون با توجه به پایان دولت دهم معلوم نیست که با آمدن وزیر بعدی، این معوقات به حسابت معلمان واریز می شود یا نه؟»
م. بهلولی هم این موضوع را تایید کرده و می گوید:«از 4 سال پیش و از زمان شروع کار بیمه طلایی فرهنگیان، مبلغ مربوط به بیمه از حقوق فرهنگیان کسر می شد و آموزش و پرورش هم با تاخیر 1تا 3 ماهه سهم خود را به حساب معلمان واریز می کرد، اما در حدود یک سال است که آموزش و پرورش سهم خود برای بیمه طلایی فرهنگیان را پرداخت نکرده است و فرهنگیان چیزی حدود 250 تا 300 هزار تومان از این بابت از آموزش و پرورش طلب دارند. این رقم با توجه به اینکه بر اساس اعلام خود آموزش و پرورش از حدود 1 میلیون نفر فرهنگی 95 درصد آنها یعنی چیزی حدود 900 هزار فرهنگی بیمه طلایی دارند، رقم بالایی می شود.»
با این احتساب در شرایطی که زمزمه های کسر بودجه با توجه به افزایش 25 درصدی حقوق معلمان در آموزش و پرورش شنیده می شود، این وزارتخانه باید مبلغی در حدود 270 میلیارد تومان بابت بیمه تاخیر در پرداخت سهم بیمه طلایی معلمان باید به حساب 900 هزار فرهنگی واریز کند.
فرزندان معلمان همچنان محروم از استخدام
اکرم. ص معلم مقطع ابتدایی در خوزستان از در نظر نگرفتن تسهیلات برای استخدام فرزندان فرهنگیان بازنشسته در وزارتخانه گلایه دارد و توضیح می دهد:« در تمامی شغل ها، بعد از 30 سال تلاش، کوشش و بازنشستگی این امتیاز به والدین داده می شود که می توانند نخستین فرزند خود را به جای خود در همان اداره و وزارتخانه استخدام کنند، اما برای ما معلمان این امکان وجود ندارد و در شرایطی که امروز اکثر جوانان با معضل بیکاری دست و پنجه نرم می کنند، ما معلمان نمی توانیم فرزندان خود را به جای خود به استخدام آموزش و پرورش دربیاوریم.» او درباره تحقق مطالبات فرهنگیان براساس وعده های وزیر آموزش و پرورش می گوید:« برخی از مطالبات همچون افزایش حقوق انجام شده است. اما این روزها دیگر تنها دغدغه معلمان حقوق و مسائل مادی نیست و بیشتر معلمان نگران آینده دانش آموزانی است که در نظام جدید آموزشی مشغول به تحصیل هستند.»
این معلم صحبت های خود را اینگونه تکمیل می کند:« 6.3.3 در شرایطی در مدارس کشور اجرایی شده که در بسیاری از استان ها همچون استان خوزستان زیرساخت های لازم فراهم نشده است و دوره های آموزشی تابستان سال گذشته به هیچ عنوان تاثیری در بهبود مسائل آموزشی نداشته و مدیران و معلمان به ویژه در شهرستان ها تحت فشار هستند. معلمان بسیاری از بابت این موضوع بسیار نگران بوده و بارها و بارها به وزیر آموزش و پرورش درباره پایین آمدن کیفیت آموزش در مدارس تذکر داده اند اما هیچکس گوشش بدهکار نیست.»
گوش مسوولان به شنیدن مشکلات فرهنگیان عادت کرده است
معلم دیگری از شهرستان بهشهر درباره مشکلات و سختی های کار فرهنگیان می گوید:« معلمان با آگاهی از سختی کار و سنگینی وظیفه ای که بر دوش دارند این شغل را انتخاب کرده اند. اما در این سالها آنقدر از حقوق و مشکلات صحبت شده است که دیگر هیچ مسوولی مشکلات معیشتی معلمان را جدی نمی گیرد. من فکر می کنم که یکی از مشکلات اصلی فرهنگیان بزرگی وزارت آموزش و پرورش است و هر روز نیز شاهد بزرگتر شدن این وزارتخانه هستیم.»
او بیان می کند که وزیر آموزش و پرورش هر روز با اضافه شدن یک اداره کل این وزارتخانه را بزرگ تر می کند، بتازگی نیز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در قالب یک اداره کل به بخش های دیگر وزارتخانه افزوده شده است، این در حالی است که دولت دائماً صحبت از کوچک تر شدن وزارتخانه ها و ارگان ها می کند. قطعاً اگر بخشی از فعالیت های این وزارتخانه به بخش خصوصی واگذار شود، از مشکلات معلمان و فرهنگیان کاسته می شود.
با این همه حمیدرضا حاجی بابایی در طول دوران وزارتش در آموزش و پرورش دائماً در سخنرانی های خود صحبت از حفظ شان معلم و ارتقای جایگاه معلمان کرده است و هر بار که درباره حقوق معلمان صحبت می شد اعلام می کرد:« شان معلم بالاتر از آن است که بخواهم درباره دستمزد و حقوقش صحبت کنم.» اما سوال اصلی این است که وزیر آموزش و پروش تا به حال چند بار وارد یک مدرسه شده و پای صحبت معلمان و مدیران نشسته است. بسیاری از معلمان معتقدند که هیچ وزیری نمی تواند شان و جایگاه واقعی آنها را بالاتر یا پایین تر ببرد و جایگاه یک معلم فراتر از صحبت ها و وعده وعیدهای یک وزیر است.
http://www.mehrnews.com/detail/News/2043238
محمد رضا نیک نژاد
روزنامه بهار،12/2/92
دوازدهم اردیبهشت"روز معلم" با نام دو شهید گره خورده است. "دکتر ابوالحسن خانعلی" که در سال 1340 و در پی چندین روز اعتراض های صنفی فرهنگیان در میدان بهارستان و روبروی مجلس با تیر "سرگرد ناصر شهرستانی" به خاک و خون کشیده شد. و استاد مطهری یکی از پیشگامان جنبش اسلامی ایران که پس از انقلاب به دست کوردلان تروریست به شهادت رسید. یادشان گرامی باد.
اما همواره نزدیک شدن به"روز معلم" موجب یادآوری خاطره های نه چندان شیرین و دلچسب از دوران معلمی ام می شود. سال ها پیش با گذر از سد بلند کنکور وارد دانشگاه و رشته ی دبیری شدم. با شور و شوق به کلاس های تمرین دبیری می رفتم و رویای معلمی همواره حسی دلنشین در من پدید می آورد. با این حس از دانشگاه به یکی از محروم ترین مناطق کشور به آموزش گمارده شدم. روز نخست آموزگاری برایم یکی از هیجان انگیز ترین روزهای زندگی ام بود. جوانی پر شور که بی تاب رفتن به کلاس بودم. دلم در سینه برای تپش جا کم آورده بود. آموزش را آسان تر از آنچه که می اندیشیدم،یافتم. در آن روزها گمان می کردم با اندوخته های علمی دوران دانشگاه و با انرژی فراوان انگیزه و علاقه به آموزش و رشته تحصیلی ام،می توانم فرآیند یادگیری را دگرگون کنم. یکی دو سال نخست کارم، برای کلاس های تقویتی و کمک آموزشی که برای بچه های ضعیف کلاس ام برگزار می کردم،حق التدریس دریافت نمی کردم و این مایه ی شگفتی همکارانم شده بود. در کلاس از نشستن خبری نبود و ایستاده و سرشار از انرژی،از درس و فرمول و آزمایش سخن می گفتم و خویش را در آموزش گم شده می دیدم. خصوصی رفتن را حرام! و آموزشگاه های آزاد را کج راه ای بزرگ بر مسیر پر پیچ و خم آموزش می پنداشتم. با بچه ها آنچنان دوست بودم که بسیاری از آنها هنوز هم پس از سال ها تلفنی از من یاد می کنند. بارها خانواده هایشان من و خانواده ام را به خانه هایشان دعوت می کردند و من نیز پیگیر بسیاری از دردهای ایشان بودم. هنگام زاده شدن فرزندم تا روزها برایش هدیه می آوردند و من را برای به خانه آوردن هدیه ها به سختی می انداختند.با گذر روزگار دیگر زیر زمین نمور،کوچک و کم نور اجاره ای،جای درخوری برای زندگی و رشد کودک نبود. اگرچه این روش زندگی را من پذیرفته بودم اما بچه و مادرش تعهدی برای گذراندن چنین شرایطی نداده بودند. آرام آرام مقایسه ی شغل،درآمد،خانه و ... با شغل های دیگر روحم را می آزرد و تنم را خسته می کرد. چند سال از معلمی ام می گذشت و بی خانگی و اجاره های سرسام آور کمرم را خم کرده بود. بی پولی های پایان ماه و دراز نمودن دست خواهش پیش دیگران به هر دلیلی شرمسارم می کرد. فشارهای پیش گفته از سویی و هم سخنی و هم نشینی با فرهنگیان پیشکسوت و ریش خندهای همیشگی آن ها بر تلاش های بی مزد و چشم داشتم از سوی دیگر،آهسته آهسته از تلاش هایم کاست و از من معلمی حرفه ای! ساخت. اکنون دیگر از آن شور و شادی نخستین خبری نیست. همواره خسته به کلاس می روم و خسته تر باز می گردم. تحمل شیطنت های بی محابا و گاه بی ادبانه دانش آموزان را ندارم. اصلا مگر می شود در یک کلاس 40 دانش آموزی به روی کسی خندید. یک لبخند کوچک و روی خوش نشان دادن به بجه ها همانا و سر و صدا و آشفتگی و داد زدن ها و روی میز و تخته و در دیوار زدن های من و آرام نشدن بچه ها همان! چند روز پیش به آینه نگاه کردم و دیدم آن قدر به خاطر کنترل دانش آموزانم اخم کرده ام که چین و چروک های چهره ام ثابت شده اند و از من مردی اخمو ساخته اند. اکنون در کلاس به اندازه نیاز درس می دهم نه بیشتر و نه کمتر، دانش آموزان را تنها به هدف نمره آوری، در آزمون نهایی درس می دهم. به پیشواز تعطیلات می روم و یک روز آسایش از دانش آموزان پر شمار و بی انگیزه را غنیمت می شمارم. انرژی خود را باید به گونه ای حساب شده به کار گیرم تا بتوانم عصرها و پس از پایان شغل دومم در مدرسه! تا شب در کلاس های نوبت عصر کار کنم و یا اگر معلم زرنگی باشم در یک آموزشگاه دست بکار شوم و پس از آن نیز درآمدم را با چند کلاس خصوصی بالاتر ببرم. و این گونه توانسته ام شغل اولم!- یعنی کار بیرون از مدرسه- را سر و سامانی بدهم. البته گاه گداری نیز در اندیشه شغل سوم- مانند خرید و فروش مسکن و یا طلا و دلار- می افتم اما به رسم بسیاری از معلمان،چندان دلاوری آن را ندارم.
آه؛ داشت یادم می رفت! می نوشتم تا به روز معلم برسم و شادباشی به همه همکاران گرامی ام بگویم اما ناخودآگاه گریزی به شغل دوم و یا سومم- یعنی معلمی- زدم و درد دلی بود و تا اندازه ای سبکم کرد. راستی امسال چه خوب شد که روز معلم پنج شنبه افتاد و ما هم به به لطف وزیرمان تعطیلیم. هم از برنامه های یکنواخت،همیشگی و خسته کننده ی روز معلم در آسایشیم و هم از بازی گوشی و مسخره بازی های دانش آموزان در امان. چه کسی می تواند دانش آموزان گریزان از درس را که بهترین زمان را برای سرگرمی و تفریح را گیر آورده اند،آرام کند. خیلی خوب است که بجای آن همه فشار و استرس،چند کلاس خصوصی می روم و کوشه ای از زندگی یمان سامان می گیرد.
به هر روی روز معلم و روزهای معلم پی در پی می آیند و می روند اما آنچه که پابرجا و ماندنی است همانا نوآموزان در گیر با درونمایه ها،ابزارها و روش های آموزشی اند. بیایید یک بار برای همیشه معلمی را از چنگال بی رحمت اقتصاد برهانیم و ساختار آموزشی را از دورِ نا کارآمدی و بیماری نجات دهیم.
http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/92/02/12/5
محمد رضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،12/2/92
دوازدهم اردیبهشت ماه هزار و سیصد و چهل است. روزهاست که معلمان به خاطر لایحه ی بودجه ای که در آن افزایش دستمزد مورد درخواست فرهنگیان اعمال نشده است،دست به اعتراض های آشتی جویانه ی گسترده ای زده اند. آنچه بیش از روزهای پیش به چشم می آید شمار چشمگیرخانم معلم هاست که در گوشه ای از میدان بهارستان ایستاده اند و گاه گداری شعارهایی در پیوند با خواسته های صنفی خویش سر می دهند. آقا معلم ها در برابر ساختمان مجلس ایستاده و شعارهایشان رنگ و بوی تند تری دارد. نیروهای امنیتی نیز در برابر ساختمان پارلمان به ردیف ایستاده و برخی نیز در کنار ماشین های آب پاش آماده باشند. با بیشتر شدن شمار معلمان،تنش در میدان افزایش می یابد و شعارها تندتر می شود و درگیری بالا می گیرد. ماشین های آب پاش وارد گود می شوند و برای پراکندن معلمان،پاشیدن آب به سوی آنها آغاز می شود. جنگ و گریزی در میدان در گرفته است و خانم معلمان هم دست به کار می شوند و در درگیری ها شرکت می کنند. یکی از ماشین های آب پاش به سوی آنها می رود و به آنها آب می پاشد. این کار برخی از آقا معلم ها را به خشم می آورد و سبب حمله ی آنها به ماشی و مامورهای آن می شود. یکی دو تن از معلمان بر روی ماشین می جهند و آب را به سوی نیروهای امنیتی می گیرند. این کار شجاعانه "سرگرد ناصر شهرستانی" فرمانده پاسگاه بهارستان را از کوره به در می کند. وی به سوی ماشین آب پاش یورش می برد و با تفنگ کمری اش چندین تیر شلیک می کند. در دم خون،سنگ فرش های بهارستان را رنگین می کند و چند تن از آموزگاران نقش بر زمین می شوند و پس از چند ساعت یکی از آنها به نام "دکتر ابوالحسن خانعلی" دبیر فلسفه دبیرستان جامی جان خویش را از دست می دهد. این رویداد اعتراض ها را دامنه دار تر و مدارس را چندین هفته تعطیل می کند و فشارهای سیاسی، سبب سقوط دولت می گردد. دولت تازه،یکی از سرکرده های فرهنگیان را به وزارت آموزش و پرورش برمی گزیند. از آن پس دوازدهم اردیبهشت،روز معلم نام گذاری شد و تا چند سال فرهنگیان،روز شهادت "خانعلی" و روز پیروزی بزرگ خویش را گرامی می داشتند. اما با گذشت زمان و حساسیت حکومت شاه به آن رویداد و فشارهای امنیتی،به آرامی از تقویم های رسمی پاک شد. اما سرنوشت چنان بود که دوباره این روز بر سر زبان ها بیفتد و دوازده اردیبهشت به نام معلم گره بخورد.
در واپسین دقیقه های یازدهم اردیبهشتِ هزار و سیصد و پنجاه و هشت،هنگامی که آیت الله "مرتضی مطهری" از رهبران نامی انقلاب اسلامی،استاد دانشگاه تهران و معلم برخی از مدرسه های ویژه مانند علوی،از نشست با برخی از نیروهای انقلابی باز می گشت،به دست یک گروه تروریستی،به شهادت می رسد. از آن پس این روز و هفته ی چسبیده به آن،در تقویم های رسمی و آموزشی جمهوری اسلامی به عنوان روز و هفته معلم به رسمیت شناخته شد و هر ساله در روزهای میانی اردیبهشت ماه،مراسم و برنامه های ویژه ای در بزرگداشت مقام معلم- به ویژه در مدارس- برگزار می گردد.
اما رویدادهای دوازدهم اردیبهشتِ سال چهل- که یکی از خاستگاه های روز گرامیداشت مقام معلم می باشد- نخستین کنش صنفی آموزگاران نبوده است. نخستین اعتراض صنفی فرهنگیان پس از مشروطیت،گویا به سال 1300 شمسی برمی گردد. "در زمان صدارت قوام السلطنه،معلمان مدارس دولتی که شش ماه حقوق ِآنان پرداخت نشده بود،بیانیهای در اعتراض به این امر منتشر کردند و در دی ماه 1300 وارد اعتصاب شدند. آموزگاران نیز چندین بار از عدم پرداخت حقوق خود شکایت کرده و یک بار هم اعتصاب کرده بودند. آن اعتصاب نیز به نوبهی خود دارای اهمیت بود.معلمان مدت ده روز تعطیل کرده و در مسجد سپهسالار تحصن نمودند..*." دومین کنش گروهی فرهنگیان در فروردین 1331 با عنوان"نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران ایران" زیر فشارهای اداری فراوان در تهران برگزار گردید. آنچه که در همه این کنش ها یکسان می باشد،خواسته های اقتصادی فرهنگیان و بی توجهی یا کم توجهی دولت ها به این دغدغه هاست. همواره بنیادی ترین خواسته ی این گروه از کارمندان دولت،دل نگرانی های اقتصادی بوده است.
جایگاه سامانه آموزشی و نقش فرهنگیان در توسعه ی اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی هر کشور بر کسی پوشیده نیست. این حقوق بگیران دولت،با ماده های خامی به نام جوانان و نوجوانان سر و کار دارند و مشکلات آنها سر راست بر روند آموزش نوباوگان کشور کارگر می افتند و فرآیند توسعه را با دشواری های فراوانی روبرو خواهد نمود. دگرگونی های بنیادین هر سازمانی نیازمند رضایت شغلی افراد آن سازمان است. سال هاست که گره کور آموزش و پرورش دشواری های اقتصادی فرهنگیان است. بی گمان پیش از باز کردن این گره،هر تلاشی برای بهسازی سامانه ی آموزشی،آب در هاون کوفتن و محکوم به شکست است.
با بررسی قطعنامه اقتصادی"نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران ایران" به طنز تلخی بر می خوریم! در این قطعنامه بسیاری از خواسته های اقتصادی فرهنگیان پس از پنجاه و یک سال همچنان پا برجاست. یاداشت را با بخش هایی از این قطعنامه به پایان می برم.
1- تصویب و اجرای فوری آیین نامه خدمات فنی معلمین و تقلیل ساعات کار آنان
2- بالا بردن اِشل حقوق معلمین بطوریکه حداقل حقوق آنان 2500 ریال باشد و ...
3- پرداخت اضافات و ترفیعات سال های 27-28-29-30
4- تصویب فوری لایحه اصلاحی قانون آموزش و پرورش همگانی با توجه به پیشنهاد منطقی فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران(معلمان)
5- تبدیل قرارداد کنونی بیمه (که برآورنده حوائج فرهنگیان نیست) بقرارداد آبرومندی که مفید بحال آنان باشد .... و اجرای بیمه خانوادگی فرهنگیان در سراسر کشور**
*شوق یک خیز بلند، نخستین اتحادیههای کارگری در ایران 1285-1320"،جلیل محمودی،ناصر سعیدی، نشر قطره
**نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران ایران،سازمان مرکزی انتشارات آموزگاران ایران
مهدی بهلولی،روزنامه بهار،12/2/92
"روز معلم یا روز آموزگار"بیش و پیش از هر چیز،فراخور سخن گفتن درباب ارزش آموزش،هدف آموزش،و کار و وظیفه ی آموزگار می نماید. گرچه در این روز و به رسم چندین ساله ی گذشته،نمی توان یادی نکرد از زنده یاد ابوالحسن خانعلی،آموزگار ارزنده ای که در دوازدهم اردیبهشت سال 1340 و در گردهمایی اعتراضی فرهنگیان و با گلوله ی سرگرد شهرستانی- رییس کلانتری میدان بهارستان آن زمان- جان باخت و همچنین از اندیشمند سرشناس حوزه،مرتضی مطهری،که در سال 1358 و در واپسین دقیقه های یازدهم اردیبهشت،از سوی گروه فرقان ترور گردید و جان خویش را بر سر اندیشه هایش بگذاشت. همچنین بایسته است یادی کنیم از آموزگار ارزنده ای،که سه سال پیش و در یازدهم اردیبهشت ماه،از میان ما رفت : محمد بهمن بیگی،پدر آموزش عشایر ایران. آموزگار- نویسنده ای ارزنده،که به پاس پیکار خستگی ناپذیرش با بی سوادی،در سال 1973 از سوی یونسکو،به عنوان بهترین آموزگار جهان برگزیده شد و جایزه ی کروبس کایا را از آن خویش ساخت.
اما روز و هفته ی آموزگار،خواهی نخواهی،باید روزی باشد که از آموزگاران سخن به میان می آید،و از شرایط آنها و از خواسته هایشان. از این رو،من نیز به عنوان یک آموزگار،می خواهم کمی پیرامون همین مساله و نقش و جایگاه آموزگاران- آنگونه که هست و آنگونه که باید باشد- بپردازم؛همان موضوعی که از سر اتفاق،در چند سال گذشته،از زبان کارگزاران فرادست آموزشی نیز،بسیار شنیده ایم. پیش از هر چیز،بد نمی بینم به نظریه ای در روانشناسی نوین اشاره کنم،به نام "تئوری انتخاب"؛که با نام روان شناس سرشناس،ویلیام گلسر،گره خورده است. نظریه ای که بهبود رابطه های انسانی را،هدف خویش گذاشته و هسته ی بنیادین اش،کنترل درونی افراد است. گلسر،کنترل درونی را در برابر کنترل بیرونی می گذارد و نظریه ی خویش و کارکردهایش را در گستره ی خانواده،مدرسه،محیط کار و پهنه ی مدیریت،می گستراند. او نظریه ی خود را در چند مدرسه و دبیرستان نیزبه کار گرفته و و دستاورد های ارزنده ای بدست آورده است. گلسر در کتاب "تئوری انتخاب" می نویسد: "پیوند با خانواده و مدرسه،نوجوانان را در برابر تمام رفتارهای مخاطره آمیز،نگه می دارد"، و در بخش آموزش تحمیلی و آموزش کیفی،از نقش بی مانند آموزگاران باانگیزه،در پرورش و آموزش دانش آموزان،سخن می گوید و تجربه های خواندنی خویش را- که از نزدیک شاهد آنها بوده است- بازگو می کند. در گزارش گلسر،می توان کانون انگیزه بخشی به آموزگار را،اختیار دانست و فاصله گرفتن از آموزش و پرورش متمرکز دستوری،و رفتن به سوی آزادی هرچه بیشتر آموزگار در آموزش،و باور به توانایی و نوآوری های او در این فرآیند پیچیده. او،مدیریت متمرکز را نابودگر انگیزه ها و هزینه ها می داند و بر مدیریت راهبری پای می فشارد؛مدیریتی که در نگاه وی،کاربست تئوری انتخاب است در مدیریت. گلسر،راز آموزش کیفی را در این می داند که در یک فضای آزاد آموزشی،هم مدرسه و آموزگار،و هم دانش آموزان در فراگرد آموزش نقشی راستین بیابند و تنها مجری برنامه های دیکته شده فرادستان نباشند. این را هم بگویم که گلسر در سال 1994 و در یکی از دبیرستان های هفتصد نفره دشواری آفرینِ کم کیفیت آمریکا،افزون بر گرفتن اختیارات آموزشی گسترده از اداره ی آموزش و پرورش،نزدیک به 22000 دلار نیز هزینه می کند تا آموزش وادارگر ناکارآمد آموزشگاه را به آموزشی کیفی برساند. ناگفته نماند که مایه هایی از چنین نگرشی را می توان در بسیاری از دیدگاه های دیگر فلسفی و علمی یافت؛دیدگاه هایی که در پهنه ی آموزش و پرورش،نام بزرگانی همچون روسو و دیویی را به یاد می آورند.
اکنون و در پرتو چنین دیدگاهی،می توان گفت درد بزرگ آموزش و پرورش ایران،تمرکز سفت وسخت مدیریتی است؛و نگاهی که می پندارد بی توجه به دیدگاه کارگزاران مدرسه و آموزگاران و دانش آموزان،می تواند کار خویش را،تنها با بخشنامه و فرمان دهی به پیش برد. بگذریم از وضعیت معیشتی نابسامان فرهنگیان،که از آنها،توان و انگیزه ی کار درست آموزشی و پرورشی را ستانده است و دریغ که در این سال ها- به سان دیگر اقشار متوسط و فرودست اقتصادی- روز به روز بر گرفتاری های معیشتی شان افزوده می شود. هنگامی که در طول یک سال،40 درصد از قدرت خرید ریال کاسته می شود و تورم رسمی چیزی نزدیک به 25 درصد اعلام می شود،اما حقوق فرهنگیان 10 درصد افزایش می یابد ژرفای این نابسامانی روشن تر می گردد. در همین جا،شاید بد نباشد که بگوییم هم اینک،هنوز دو ماه پایانی حق التدریس سال گذشته ی برخی فرهنگیان داده نشده است،و سبد کالای صدهزار تومانی عید نوروزی که وزیر،دو هفته به عید اعلام نمود و برخی رسانه ها،بسی بازتاب دادند،سراسر به کناری گذاشته شد!
به هر رو،چنین می نماید که راه بهبود آموزش و پرورش ایران،پذیرش راستین جایگاه مدرسه و آموزگار و دانش آموز در برنامه ریزی های آموزشی و پرورشی است؛روشی که هم انگیزه بخش است و هم بسترساز نوآوری ها. در تاریخ آموزشی خود ما هم،می توان نمونه هایی را دید که آزادی دادن به آموزگار باانگیزه،پیاوردهای درخشان به بار آورده است. برای مثال،همان محمد بهمن بیگی،که در کتاب خاطرات آموزشی خود" به اجاقت قسم" بسیار از سامانه ی آموزشی متمرکز گلایه می کند،اما با پایمردی و هوشمندی خویش،اختیارات ویژه می گیرد و آموزش عشایر را پایه گذاری می نماید؛آموزشی که کارشناسان خوکرده به مدرسه و کلاس ثابت به نیشخند می گرفتند. باری،بیایید در روز آموزگار،اندکی ژرف و جدی تر به آموزشی بیندیشیم که در آن،سازه های بنیادین آموزش- آموزگار و دانش آموز- از جایگاه والایی برخوردارند؛گرچه می تواند نگرشی دشواره آفرین بنماید اما بی گمان با سپهر اندیشگی روزگار نوین،همخوان است.
http://www.baharnewspaper.com/
عزت اله مهدوی،روزنامه اعتماد،10/2/92
مطمئن نیستم که به همین زودی فرصت پیدا کنی واین نامه را بخوانی. اما از این اطمینان دارم که روزی به یاد من ،لحظاتی را مرور کنی. شاید با دیدن یکی از همکلاسی ها ویا حتی ممکن است سالها بعد به صورت تصادفی از جلو مدرسه بگذری وبه یاد ایام تحصیل ،در گوشه ای از خاطراتت ،من هم حضوری پر رنگ ترپیدا کنم. اما من دوست دارم در همین روزها ،که بطور مداوم تورا در کلاس درس وپشت میزونیمکت می بینم،قدری از احساسات پنهانم برایت بگویم.امروزه تو و من اسیر زنجیرهای سنگین زندگی ماشینی پرشتاب هستیم.کمتر فرصت ِفکرکردن به احساساتمان راداریم.کمترحوصله ای ومناسبتی پیش می آیدکه بدور از هیاهو،با هم گفتگو کنیم.شاید ندانی که دل من برای این لحظات لک زده است.اما افسوس که هر کدام به خود وگرفتاری هایمان مشغول هستیم.
خیلی وقت ها به دنبال بهانه ای هستم تا از درس خشک و بی روح که می دانم حوصله تورا سر می برد،گریزی به زندگی ودغدغه های آن بزنم.مثل آن روز که آخرهای درس بود که یکی از بچه های کلاس درآمد که خسته نباشید!یعنی که بس است.اولش به من برخورد،خواستم تلافی کنم.اما فوراً به خودم آمدم وگفتم بچه ها شنیده اید که [چند تاازبچه ها با لحنی توأم با بی ملاحظه گی ،گفتند چی رو؟(رو گفتنشان یک کمی آزار دهنده بود).] اینکه :غنیمت شمار این گرامی نفَس – که بی مرغ قیمت ندارد قفس. می دونید یعنی چی؟از ته کلاس مُعین پراند که "یعنی مرغ گرون شده".سهیل دنبال آن را گرفت که"آقا مگه معلمام مرغ می خورن؟" وبقیه به فراخور تیکه ای انداختند. خیلی طول کشید تا دوباره کلاس را به وضعیت عادی برگردانم.همیشه همینطور بود.دوستانت را فقط به بهانه درس می شد ساکت نگه داشت.اگر موقعیتی پا می داد،بحثی گل می انداخت،گویی در دلم قند آب می کردند.مثل آن روز که پرسیدم غایب چی داریم ؟مبصر گفت :"سطوت منش".پرسیدم :"از زنگ اول غایبه؟"محمد جواب داد :"این زنگ رفت خونه". رو به او پرسیدم چرا؟با لحن گله آمیزی جواب داد "از خودتون بپرسید".بقیه ساکت بودند،فقط نگاه می کردند.با مهربانی گفتم:نمی فهمم.صدایی شبیه غرولند از طرف دیگر کلاس به گوشم خورد.متوجه گوینده نشدم.سیفی که همیشه مثل زبان جمع عمل می کرد گفت:"علی(منظورش سطوت منش بود)مشکلات زیادی داره.امروزم آقای..."شاید متوجه شده بودید روی پاهایم بند نبودم ونشستم .بچه ها راست می گفتند.فاصله ها آنقدر زیاد بود که من حتی متوجه پریشانی این دانش آموزم در کلاس نشده بودم. بارها به این مسئله فکر کردم.ازشما چه پنهان ،گاهی شیطنت وبیشتر وقت ها بی حالی وکم حوصله بودنتان هر روزنی را برای ارتباط می بست.من به عنوان یک معلم موظف بودم بخشی ازکتاب قطور درسی را تا قبل از هرنوبت امتحانی تمام کنم.-با این همه تعطیلی!-از طرف دیگر وضعیتی در کلاس های درس پیش آمده که وقتی به سوال وجوابی خارج از موضوع درس می رسم تعدادی از شاگردان به صورت شرطی شده ،ارتباط خود را با معلم وکلاس قطع می کنندو شروع به صحبت با بغل دستی کرده ویابه کار خود مشغول می شوند.کلاس را ساکت کردم وبا لحنی آرام گفتم:"تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی- تاشب نرود صبح پدیدار نباشد.به نظرم آمد برای بقیه کلام ،نگاهم می کنند.آن روز از سختی زندگی گفتم .ازاینکه خودتان را زیاددرگیر شرایط بزرگ ترهای خانواده نکنید فقط به آینده روشنی که پیش رویتان هست فکر کنیدو ازاین حرف ها.در آخر هم قول دادم پیگیر مشکل همکلاسیشان با مدرسه باشم.باید اذعان کنم هروقت یکی از شما در باره مشکلش با من دردودلی می کرد،انگار احساس وجود می کردم و مفید بودن.تأسف می خوردم آن وقتی که روزها به یکنواختی می گذشت.من از تو وهمکلاسی هایت توقع داشتم خوب درستان را بخوانید.مراعات اخلاق رابکنید.انسانهایی باشیدمفید به حال جامعه وخانواده.گاهی که نفس می زدید وبوی سیگار یا قلیان از ته گلویتان استشمام می کردم ناراحت می شدم .اگر روزی درس می پرسیدم وشما پاسخگو نبودید غصه می خوردم.دنبال بهانه ای بودم که قول بگیرم که جبران می کنید.من دوست داشتم بجای صرف انرژی برای ساکت کردن کلاس ،تمام این نیرو را برای پیشرفت درسی و اخلاقی شما بکار ببرم.یادت هست یک روز زنگ آخر کلاس به طرف من آمدی وگفتی :"آقا چقدر خسته بنظرمیای".من فقط سر تکان دادم.راست می گفتی.بچه ها نفسَم را بریده بودند(من عادت نداشتم سر آنها دادو بیداد کنم.)دوست داشتم تو وهمکلاسی هایت خوب می فهمیدید که من هم ناتوانی های دارم،آن وقت بیشتر مراعاتم را می کردید.قبل از شروع به نوشتن مطالب زیادی در ذهنم بود اما نمی دانم چرا به یکباره تخلیه روحی شدم.نامه ام را با جملات زیر به پایان می برم.
امروز که فکر می کنم می بینم که چقدر برایم مهم بودید.دوست داشتم قضاوت مثبت وخوبی از من پیدا می کردید.اگر مشکلات شما ومن مجال می دادند وما قدر هم را بهتر می دانستیم ،کلاس ها گلستان می شد.این ها را گفتم که بدانی خیلی دوستتان دارم.
ادامه مطلب ...
روزنامه آرمان،10/2/92
محمد ریحانی: بار دیگر با نزدیک شدن به 12 اردیبهشت ،روز معلم، خبرهای عجیبی از وزارت آموزش و پرورش به گوش میرسد. در روزهای قبل خبرهایی نظیر افزایش یک هزار و 850 میلیاردی بودجه وزارتخانه و موافقت با بازنشستگیهای پیش از موعد حواشی بسیاری را رقم زد. اما اکنون آییننامه جدید وزارتخانه از چیزی بیش ازحاشیه به نظر میرسد؛ افزایش ظرفیت هنرستانها به مرز 50 تا 70 درصد؛ خبری که جمعیتی حدود یک میلیون نفر از دانشآموز سال اول دبیرستان را در خطر تغییر اجباری مسیر تحصیلی قرار خواهد داد. طبق آییننامه جدید وزارت آموزش و پرورش دانشآموزانی که در مقطع اول دبیرستان اگر فقط در یکی از دروس امتحانی موفق به قبولی نشوند، باید در شاخههای فنیو حرفهای یا کار و دانش تحصیل کنند. آیا این مسئله یک طرح صرفا آموزشی است؟!
ماجرا از کجا شروع شد
در ابتدای سال تحصیلی 92-91 آییننامهای به سراسر مدارس دارای پایه اول دبیرستان ابلاغ شد که خبر از تصمیم جدیدی برای این پایه میداد. طی آییننامه ابلاغ شده تمام دانشآموزانی که توانایی پاس کردن دروس امتحانی، در دو زمان امتحانی یعنی خرداد و شهریور ماه را نداشته باشند مجبور به ادامه تحصیل در شاخههای فنی و حرفهای و کار و دانش هستند. این آییننامه در حالی به سمع و نظر مدیران دبیرستانها رسیده که در همین سال تحصیلی تبصره تک ماده نیز از سیستم ثبت نمرات حذف شده و به سبب حذف این تبصره آموزشی دانشآموزان مجبورند تا همه دروس خود را با نمره قبولی پاس کنند. این دو ابلاغیه در شرایطی منتشر شده که چندی پیش وضعیت تجدیدی (مردودی) از پایه اول دبیرستان به کلی حذف شد و دانشآموزان ضعیف نمیتوانند پایه اول دبیرستان را تکرار کنند. از طرفی هم اجازه انتخاب رشتههای نظری را ندارند و باید دروس اول دبیرستان را در دی ماه و در حالی که در یکی از رشتههای هنرستانها تحصیل میکنند امتحان دهند. البته درصورت قبول نشدن در دی ماه نیز مجددا امتحانات همین دروس برگزار میشود و این روند آن قدر تکرار میشود تا دانشآموز موفق به پاس کردن دروس سال اول دبیرستان شود.
هنرستانهای کم ظرفیت
کوچ دانشآموزان در حالی در شرف وقوع است که هنرستانهای کشور وضعیت مطلوبی برای پذیرش یک موج فراگیر را ندارند. از یک طرف فضاهای آموزشی فنی و حرفهای و کار ودانش برای موج وسیع دانشآموزان جدید الورود توسعه نیافته است و از طرفی دیگر هنرستانها طی دو سال اخیر هیچ سرانهای دریافت نکردهاند. در مورد اول یعنی توسعه فضاهای آموزشی، وزارت آموزش و پرورش بهصورت مستقیم دخیل است. البته حاجی بابایی چندی پیش از توسعه 25درصدی هنرستانها در دوران وزارت خود صحبت به میان آورده بود.اما میزان ورودی هنرستانها با توجه به آییننامه جدید چه میزان خواهد بود؟ طی آمار منتشر شده هر ساله 20درصد از جمعیت دانشآموزان سال اول دبیرستان مردود میشوند که با توجه به تحصیل 1میلیون نفر در مقطع اول دبیرستان، در سال تحصیلی بعد جمعیتی بالغ بر 200 هزار نفر وارد هنرستانهای فنی و حرفهای و کار و دانش میشوند. سوال اینجاست که آیا هنرستانهای کشور کشش چنین جمعیتی را خواهند داشت؟ آیا سرانه پرداخت نشده هنرستانها با توجه به این افزایش دانشآموز تغییر خواهند کرد؟ ابراهیم سحرخیز معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش در اسفندماه سال 91 گفته بود که 45درصد دانشآموزان کشور در هنرستانها تحصیل میکنند که این رقم تا پایان برنامه پنجم توسعه (سال 94) باید به 50درصد برسد. کارشناسان آموزشی اما اوضاع را طور دیگری میبینند و مدعی میشوند که حاجی بابایی قصد دارد تا با اجرای این آییننامه تا پایان دولت دهم به رقم 50درصد برسد. سحرخیز در ادامه سخنرانی خود گفته بود: «البته نقطه آرمانی ما در این زمینه گرایش 70درصدی دانشآموزان به هنرستانهاست.» رقم اعلام شده 20درصد فراتر از ظرفیتی است که طی برنامه پنجم توسعه از سوی مجلس تعیین شده است.20درصدی که طبق آییننامه جدید در دسترس خواهد بود اما به چه قیمت؟ بهبودی کارشناس مسائل آموزشی در این باره به آرمان میگوید: «آییننامه مورد نظر اول سال تحصیلی جدید ابلاغ شده ولی در ایام نزدیک به امتحانات سر باز کرده. با این شرایطی که اعلام شده است عرصه بر دانشآموزان تنگ خواهد شد. بسیاری از دانشآموزان قویهستند که در بعضی درسها نظیر عربی یا ادبیات فارسی ضعف دارند. این مشکل در سالهای قبل به واسطه تبصره تک ماده حل میشد و این دست دانشآموزان با قدرت در رشتههای نظری به تحصیل میپرداختند اما هم اکنون یک دانشآموز خوب به واسطه قبول نشدن در درسی همچون عربی باید قید نمرات خوب ریاضی و فیزیک و شیمیخود را بزند و در هنرستان تحصیل کند. از طرفی میبینیم که اکثر دانشآموزانی که در چارچوب سابق مردودی قرار میگیرند نمرات زیر 14 در کارنامه دارند در نتیجه این دسته حتی مشمول پذیرش شاخه فنی و حرفهای هم نمیشوند و به اجبار باید به شاخه کار و دانش کوچ کنند. در واقع وزارتخانه میخواهد با این عمل توجه بیشتری به شاخه کار و دانش شود زیرا تا پیش از این هنرستانهای فنی و حرفهای جذابیتهای خاصی را داشتهاند که توانستهاند هنرجو جذب کنند ولی کار و دانش مورد توجه والدین و دانشآموزان نبوده است. اگر بهصورت مستقیم نگاه کنیم میبینیم که کل آمار مردودی اول دبیرستان یعنی200هزار نفر وارد کار و دانش میشوند و این آمار خوبی را برای وزارتخانه رقم خواهد زد. البته باید دقت داشت که فقط این 20درصد راهی کار و دانش نمیشوند زیرا همه دانشآموزان نمره 14 را در ریاضی و فیزیک کسب نمیکنند، در نتیجه مجوز ورود به هنرستانهای فنی و حرفهای را نمییابند؛ درنتیجه گزینهای جز کار و دانش پیش رو ندارند.» با توجه به گفتههای این کارشناس مسائل آموزشی، شاهد سختگیری آموزشی در سطح وسیعی خواهیم بود. دانشآموزان بهرغم میل خود باید در رشتهای تحصیل کنند که هیچ علاقه و انگیزهای نسبت به آن ندارند و این شرایط قطعا باعث افت تحصیلی خواهد شد. دلسرد شدن از ادامه تحصیل، مشکلات روحی روانی دانشآموزان، فشار بر خانوادهها و وارد کردن هزینه مضاعف بر آنها تنها بخشی از پیامدهای این آییننامه وزارت آموزش و پرورش خواهد بود. همچنین تحصیل در برخی رشتههای هنرستانها برای خانوادهها هزینه مضاعف خواهد داشت درصورتی که بعضی خانوادهها از اقشار کم درآمد و آسیب پذیر هستند.نکته دیگری که در ارتباط با محصلان مقطع کار و دانش وجود دارد ضعف آموزش تئوری است؛ بهصورتی که به علت این ضعف هنرجویان کار و دانش به سختی از سد کنکور میگذرند به همین جهت میزان راه یافتگان به دانشگاه در این مقطع بسیار پایین است!
رجوع به مرجع قانونی
در ابتدای مشاهده آمار و ارقام حاصله از آییننامه مذکور، چنین برداشت میشود که فراتر رفتن از میزان تعیین شده در برنامه پنجم توسعه خلاف قانون است. اما قاسم جعفری، عضو کمیسیون آموزش مجلس در جواب به این سوال که آیا رساندن میزان دانشآموزان محصل در هنرستانها به 70درصد کل دانشآموزان کشور و همچنین عبور ازدرصد اعلام شده در برنامه پنجم توسعه خلاف قانون است چنین پاسخ داد: «خیر. در برنامه پنجم توسعه و مطابق قانون عدد 50درصد بهعنوان حداقلی در نظر گرفته شده و چه بسا فراتر رفتن از این رقم به نفع کشور باشد زیرا امروزه شاهد این امر هستیم که عدهای از فارغالتحصیلان دانشگاهی فاقد مهارت لازم برای پیشبرد مشاغل هستند درصورتی که اگر محصلین در هنرستانها بهویژه مقطع کار و دانش تحصیل کنند مهارت یدی مضاعفی را کسب خواهند کرد.» همچنین نماینده بجنورد با نقل قول از معاونت آموزشی وزارت آموزش و پرورش اضافه کرد: «بنده در مورد این آییننامه از ایشان سوالاتی را پرسیدم. ایشان گفتند که حذف مردودی فرصتی برای دانشآموزان محسوب میشود بهصورتی که به جای تکرار پایه اول دبیرستان میتوانند روند تحصیلی خود را ادامه دهند و در کنار این روند دروس اول دبیرستان خود را به مرور پاس کنند و این فرصتی است که وزارتخانه ایجاد کرده. در ضمن ابلاغ چنین آییننامههایی در چارچوب اختیارات شورای عالی آموزش و پرورش میباشد.» هرچند معاون آموزشی وزیر آییننامه مذکور را بهعنوان یک فرصت قلمداد کرده ولی برای قاسم جعفری این عضو کمیسیون آموزش مجلس شرح نداده که حذف تبصره (تک ماده) باعث تحت فشار قرار دادن دانشآموزان علاقهمند به رشتههای نظری میشود. گویی که معاونت آموزشی در توضیحات فوق بهصورت یک طرفه صورت مسئله را پاک کرده و اندک فواید این طرح را بازگو کرده است.
معلم سیاست کیست؟
اما تعداد زیادی از کارشناسان آموزشی آییننامه مربوط به مقطع اول دبیرستان را طرحی غیرکارشناسانه میدانند. به گفته منابع آگاه از وزارت آموزش و پرورش حاجی بابایی برنامههایی برای خرداد ماه دارد، در همین راستا خبرگزاری فارس 13فروردین ماه به نقل از سایت ندای انقلاب نوشت: «روز به روز که به 24 خرداد ماه روز برگزاری انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نزدیک میشویم فضای کشور شکل انتخاباتی به خود میگیرد و افراد بیشتری از آمادگی خود برای کاندیداتوری در انتخابات خبر میدهند که در این بین فعالیتهای حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش نیز رنگ و بوی انتخاباتی به خود گرفته به گونهای که در ایام نوروز با ولایتی و حداد عادل از اعضای ائتلاف 1+2 دیدار و گفت و گو داشته است.» همچنین منابع معتبر خبر میدهند که حاجی بابایی در 12 اردیبهشت و همزمان با روز معلم قصد دارد کاندیداتوری خود را با شعار «معلم سیاست آمد» بهصورت علنی اعلام کند.گفتنی است که در طیف آییننامه مذکور، طرحهایی از قبیل بازنشستگی پیش از موعد فرهنگیان و افزایش بودجه وزارتخانه در سال 92 نیز مطرح شده و باید پرسید که به راستی چه کسانی از افزایش چنین آمارهایی سود میبرند؟
http://www.armandaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=297&pageno=7
بیانیه ی کانون صنفی معلمان همدان به مناسبت روز معلم،دوازدهم اردیبهشت 92
برای دریافت بیانیه،بر روی لینک زیر کلیک نمایید :