روز آموزگار و آموزشگری

 

مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،ص اندیشه،12/2/92

(این یاداشت،با حذف بخشی از پایان آن به چاپ رسید.)

 دوازدهم اردیبهشت،آغاز هفته ی معلم و روز معلم است. روزی که هم پیشینه ای چند ساله در پیش از انقلاب دارد و هم از نخستین سال های پس از انقلاب چنین نامی به خود گرفته است. پیشینه ی پیش از انقلاب آن به کشته شدن فرهنگی فرهیخته دکتر ابوالحسن خانعلی برمی گردد که در دوازدهم اردیبهشت ماه سال 1340،و در گردهمایی اعتراضی فرهنگیان در میدان بهارستان- روبروی مجلس ملی آن زمان- با گلوله ی سرگرد شهرستانی از پای درآمد. آموزگاران آن روزها،در بزرگداشت نام و یاد خانعلی،این روز را تا چند سالی،"روز معلم" نامیدند- گرچه این نامگذاری پس از چند سال به دست فراموشی سپرده شد. اما درست هجده سال پس از کشته شدن خانعلی،و در واپسین دقیقه های شب دوازدهم اردیبهشت 58،استاد سرشناس حوزه و اندیشمند دینی مرتضی مطهری،ترور گردید و بار دیگر این روز،روز معلم نامیده شد. همین جا شایسته است یادی کنیم از آموزگار ارزنده ای،که سه سال پیش و در یازدهم اردیبهشت ماه،از میان ما رفت : محمد بهمن بیگی،پدر آموزش عشایر ایران. کسی که به پاس پیکار خستگی ناپذیرش با بی سوادی،در سال 1973 از سوی یونسکو،به عنوان بهترین آموزگار جهان برگزیده شد و جایزه ی کروبس کایا را از آن خویش ساخت.

 به هر رو،روز معلم،افزون بر روز بزرگداشت مقام و جایگاه معلم،می تواند بهانه ای باشد برای اندیشیدن بر کار و کنش آموزگار و چیستی پیشه ی آموزشگری. به ویژه در جامعه ی ما،که شوربختانه دیری است که درباره ی آموزش و آموزگار،سخن ژرف و نظریه پردازی نوینی شنیده نشده است. یا اگر اندیشه وران و روشنفکرانی،آن هم گه گاه و پراکنده،چیزی گفته و یا نوشته اند آنچنان بازتابی نیافته،و یا در گستره ی تنگ نشریه های تخصصی باقی مانده و به سپهر همگانی کشیده نشده است. و این است که می بینیم آنچه که بیش از هر خبر و آوایی از آموزش و پرورش شنیده می شود کاستی و نابسامانی های اقتصادی مدرسه ها و زندگی فرهنگیان است،که گرچه کاری است بایسته،رفته- رفته اما به تنها چهره و سیمای پذیرفته شده ی پهنه ی آموزش و پرورش کشور درآمده است. یعنی همگان با شنیدن نام آموزگار و یا نابسامانی های آموزشی،پیش از هر چیز،به یاد دشواری های اقتصادی آنها می افتند و انتظار دارند سخنی در همین باب بشنوند. پس شگفت نیست که اینجا و آنجا،گفته می شود درد فرهنگیان و دل نگرانی های کاری آنها،تنها در درآمد و حقوق پایین آنها خلاصه می شود و یگانه دلواپسی شان هم همین است! از این رو،چه بسا بهتر باشد که در "روز آموزگار"،اندکی به سویه های دیگر آموزش و کار آموزگار پرداخته شود و چندان از تنگناهای مالی و اقتصادی پهنه ی آموزش سخنی به میان نیاید.

 اما نباید فراموش کرد که سخن تازه گفتن در گستره ی آموزش هم- مانند دیگر زمینه های زندگی- پیش نیازهای ویژه ی خود را می خواهد. برای نمونه این که سپهر آموزش،به آموزگار اجازه ی نوآوری در کار آموزشی و نواندیشی بدهد. سخن تازه،همبسته ی آزمایش،آزمون و تجربه ی تازه است که در آن کارکنان آموزش،با خودرهبری چشمگیری،دست به واکاوی نظری و عملی پهنه ی آموزش بزنند. اما آموزش متمرکز ما،که ریز و درشت آموزش را از بالا تصمیم می گیرد و به مدرسه و آموزگار اعلام می نماید،نه چندان جایی برای تجربه نوین آموزگاران می گذارد و نه آنچنان سپهری برای نواندیشی آموزشی. در همین جا می توان گفت که اگر به راستی خواستار دگرگونی و تحول در آموزش و پرورش هستیم- که هم اکنون چندین سال است که فرادستان آموزشی از آن سخن می گویند- یکی از بایستگی های نخستین،دوری گزیدن از تمرکز بالای آموزشی است و واگذاری اختیار بیشتر به مدرسه و کارکنان آن.   

 با این همه اما،جهان کنونی،جهانی همبسته است و اندیشه ها در سراسر جهان،در میانکش اند. پس خواه- ناخواه پهنه ی آموزش نیز،از همبستگی و پیوستگی جهانی به دور نمی ماند. گو این که در یکی دو سده ی گذشته اینچنین بوده و آموزش ایران،گرچه با فراز و نشیب فراوان،"از مکتب خانه تا مدرسه" را پشت سر نهاده است. باری،هفته آموزگار را غنیمت می بینم تا به گوشه ای از دیدگاه های یکی از واپسین نظریه پردازان جهانی آموزش اشاره نمایم؛باشد که در آشنایی بیشتر ما،با اندیشه های نوین و پیشرو آموزشی- البته هر چند ناچیز- ثمربخش بیفتد. "هنری ژیرو" یکی از نظریه پردازان گستره ای است که به نام "مطالعات فرهنگی" شناخته شده است. هسته ی بنیادین دلبستگی های ژیرو،البته،آموزش و پرورش است. او جستاری ارزنده با عنوان "مطالعات فرهنگی همچون آموزشگری[پداگوژی]همگانی" دارد که این نگارنده آن را به فارسی برگردانده ام. بگذارید این یاداشت کوتاه را با پاره ای از این جستار به پایان برسانم که تااندازه ای نگاه ژیرو به آموزش را روشن می سازد :  

" آموزش شناسی،بیش از پیش،دارد به یکی از اصول تعریف کننده ی مطالعات فرهنگی درمی آید. آموزش شناسی،شکل هایی از تولید فرهنگی و کشاکش های نهفته در آن را نشان می دهد،و سنجشگرانه متوجه به این است که چگونه قدرت و معنا،در ساخت و سازماندهی دانش،آرزوها،ارزش ها،و هویت ها به کار گرفته می شوند. آموزشگری در این معنا،به خوب دریافتن مهارت ها و شگرد های آموزشی،کاسته نمی شود. بیشتر،همچون کرداری فرهنگی تعریف می گردد که باید در برابر روایت هایی که می آفریند،ادعاهایی که بر یادآوردهای اجتماعی می کند،و انگاره هایی از آینده که مشروع می انگارد،هم اخلاقی و هم سیاسی،پاسخگو باشد. هم به عنوان مایه ی انتقاد و هم به عنوان شیوه ی تولید فرهنگی،کردارهای آموزشگرانه ی سنجشگرانه،بایستی از پنهان شدن پشت ادعاهای واقع نگری و بی طرفی،سرباز بزنند،و باید تااندازه ای،برای پیوند میان نظریه و کردار در خدمت گسترش امکان هایی برای زندگی دموکراتیک،بکوشند. در گسترده ترین معنا،آموزشگری سنجشگرانه،برای دانش آموزان و دیگران- بیرون از سندهای رواشمرده ی رسمی- دانش،مهارت ها،و ابزارهای ویژه ی تاریخی و بافتارمند فراهم می آورد که برای درگیر شدن در آنچه واسلاو هاول،فیلسوف و رییس جمهور چک "پربارترین مشارکت ممکن در زندگی همگانی" می نامد،به کارشان می آید. نیازی به گفتن نیست که چنین ابزاری،از پیش داده شده نیستند بلکه برونداد کشاکش ها،بحث ها،گفت و شنودها،و درگیری در سراسر رنگارنگی از سپهرهای همگانی اند. سخن هاول،نشان از آن دارد که آموزشگران پیشرو،بایستی وظیفه ی پشتیبانی از مدرسه ها،همچون سازه ی  بنیادین سرزندگی ملت را هدف بگیرند چرا که مدرسه ها از اندک سپهرهای همگانی به جامانده ای هستند که دانش آموزان می توانند،هم درباره تجربه ی دموکراسی یاد بگیرند و هم با آن درگیر شوند. دربرابر تصاحب های شرکتی جاری،کالاییدن روزافزون برنامه درسی،و رشد نگاه به دانش آموزان همچون مصرف کنندگان به جای شهروندانی سنجشگر،آموزشگران بایستی به برپاساختن مبارزه ای گروهی بیندیشند تا بار دیگر،بر اهمیت سرنوشت ساز آموزش و پرورش همگانی همچون خیری همگانی در برابر،تنها سود شخصی بودن،پافشاری نمایند. این گونه برای دانش آموزان،فرصت هایی آموزشی فراهم می آورند تا پندار و امید به دموکراسی راستین را بازشناشند؛به ویژه،این اندیشه که همچون شهروندان،حق برخورداری از خدمت رسانی همگانی درخور- همچون مسکن،حفظ سلامتی،بیمه ی تندرستی،امنیت،پشتیبانی مالی در زمانه های سختی،و از همه مهم تر،اندازه ای از قدرت در جریان تصمیم گیری ها- را دارا هستند."  

http://etemadnewspaper.ir/Released/92-02-12/226.htm#237165

 

               

 

مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،ص اندیشه،12/2/92

(این یاداشت،با حذف بخشی از پایان آن به چاپ رسید.)

 دوازدهم اردیبهشت،آغاز هفته ی معلم و روز معلم است. روزی که هم پیشینه ای چند ساله در پیش از انقلاب دارد و هم از نخستین سال های پس از انقلاب چنین نامی به خود گرفته است. پیشینه ی پیش از انقلاب آن به کشته شدن فرهنگی فرهیخته دکتر ابوالحسن خانعلی برمی گردد که در دوازدهم اردیبهشت ماه سال 1340،و در گردهمایی اعتراضی فرهنگیان در میدان بهارستان- روبروی مجلس ملی آن زمان- با گلوله ی سرگرد شهرستانی از پای درآمد. آموزگاران آن روزها،در بزرگداشت نام و یاد خانعلی،این روز را تا چند سالی،"روز معلم" نامیدند- گرچه این نامگذاری پس از چند سال به دست فراموشی سپرده شد. اما درست هجده سال پس از کشته شدن خانعلی،و در واپسین دقیقه های شب دوازدهم اردیبهشت 58،استاد سرشناس حوزه و اندیشمند دینی مرتضی مطهری،ترور گردید و بار دیگر این روز،روز معلم نامیده شد. همین جا شایسته است یادی کنیم از آموزگار ارزنده ای،که سه سال پیش و در یازدهم اردیبهشت ماه،از میان ما رفت : محمد بهمن بیگی،پدر آموزش عشایر ایران. کسی که به پاس پیکار خستگی ناپذیرش با بی سوادی،در سال 1973 از سوی یونسکو،به عنوان بهترین آموزگار جهان برگزیده شد و جایزه ی کروبس کایا را از آن خویش ساخت.

 به هر رو،روز معلم،افزون بر روز بزرگداشت مقام و جایگاه معلم،می تواند بهانه ای باشد برای اندیشیدن بر کار و کنش آموزگار و چیستی پیشه ی آموزشگری. به ویژه در جامعه ی ما،که شوربختانه دیری است که درباره ی آموزش و آموزگار،سخن ژرف و نظریه پردازی نوینی شنیده نشده است. یا اگر اندیشه وران و روشنفکرانی،آن هم گه گاه و پراکنده،چیزی گفته و یا نوشته اند آنچنان بازتابی نیافته،و یا در گستره ی تنگ نشریه های تخصصی باقی مانده و به سپهر همگانی کشیده نشده است. و این است که می بینیم آنچه که بیش از هر خبر و آوایی از آموزش و پرورش شنیده می شود کاستی و نابسامانی های اقتصادی مدرسه ها و زندگی فرهنگیان است،که گرچه کاری است بایسته،رفته- رفته اما به تنها چهره و سیمای پذیرفته شده ی پهنه ی آموزش و پرورش کشور درآمده است. یعنی همگان با شنیدن نام آموزگار و یا نابسامانی های آموزشی،پیش از هر چیز،به یاد دشواری های اقتصادی آنها می افتند و انتظار دارند سخنی در همین باب بشنوند. پس شگفت نیست که اینجا و آنجا،گفته می شود درد فرهنگیان و دل نگرانی های کاری آنها،تنها در درآمد و حقوق پایین آنها خلاصه می شود و یگانه دلواپسی شان هم همین است! از این رو،چه بسا بهتر باشد که در "روز آموزگار"،اندکی به سویه های دیگر آموزش و کار آموزگار پرداخته شود و چندان از تنگناهای مالی و اقتصادی پهنه ی آموزش سخنی به میان نیاید.

 اما نباید فراموش کرد که سخن تازه گفتن در گستره ی آموزش هم- مانند دیگر زمینه های زندگی- پیش نیازهای ویژه ی خود را می خواهد. برای نمونه این که سپهر آموزش،به آموزگار اجازه ی نوآوری در کار آموزشی و نواندیشی بدهد. سخن تازه،همبسته ی آزمایش،آزمون و تجربه ی تازه است که در آن کارکنان آموزش،با خودرهبری چشمگیری،دست به واکاوی نظری و عملی پهنه ی آموزش بزنند. اما آموزش متمرکز ما،که ریز و درشت آموزش را از بالا تصمیم می گیرد و به مدرسه و آموزگار اعلام می نماید،نه چندان جایی برای تجربه نوین آموزگاران می گذارد و نه آنچنان سپهری برای نواندیشی آموزشی. در همین جا می توان گفت که اگر به راستی خواستار دگرگونی و تحول در آموزش و پرورش هستیم- که هم اکنون چندین سال است که فرادستان آموزشی از آن سخن می گویند- یکی از بایستگی های نخستین،دوری گزیدن از تمرکز بالای آموزشی است و واگذاری اختیار بیشتر به مدرسه و کارکنان آن.   

 با این همه اما،جهان کنونی،جهانی همبسته است و اندیشه ها در سراسر جهان،در میانکش اند. پس خواه- ناخواه پهنه ی آموزش نیز،از همبستگی و پیوستگی جهانی به دور نمی ماند. گو این که در یکی دو سده ی گذشته اینچنین بوده و آموزش ایران،گرچه با فراز و نشیب فراوان،"از مکتب خانه تا مدرسه" را پشت سر نهاده است. باری،هفته آموزگار را غنیمت می بینم تا به گوشه ای از دیدگاه های یکی از واپسین نظریه پردازان جهانی آموزش اشاره نمایم؛باشد که در آشنایی بیشتر ما،با اندیشه های نوین و پیشرو آموزشی- البته هر چند ناچیز- ثمربخش بیفتد. "هنری ژیرو" یکی از نظریه پردازان گستره ای است که به نام "مطالعات فرهنگی" شناخته شده است. هسته ی بنیادین دلبستگی های ژیرو،البته،آموزش و پرورش است. او جستاری ارزنده با عنوان "مطالعات فرهنگی همچون آموزشگری[پداگوژی]همگانی" دارد که این نگارنده آن را به فارسی برگردانده ام. بگذارید این یاداشت کوتاه را با پاره ای از این جستار به پایان برسانم که تااندازه ای نگاه ژیرو به آموزش را روشن می سازد :  

" آموزش شناسی،بیش از پیش،دارد به یکی از اصول تعریف کننده ی مطالعات فرهنگی درمی آید. آموزش شناسی،شکل هایی از تولید فرهنگی و کشاکش های نهفته در آن را نشان می دهد،و سنجشگرانه متوجه به این است که چگونه قدرت و معنا،در ساخت و سازماندهی دانش،آرزوها،ارزش ها،و هویت ها به کار گرفته می شوند. آموزشگری در این معنا،به خوب دریافتن مهارت ها و شگرد های آموزشی،کاسته نمی شود. بیشتر،همچون کرداری فرهنگی تعریف می گردد که باید در برابر روایت هایی که می آفریند،ادعاهایی که بر یادآوردهای اجتماعی می کند،و انگاره هایی از آینده که مشروع می انگارد،هم اخلاقی و هم سیاسی،پاسخگو باشد. هم به عنوان مایه ی انتقاد و هم به عنوان شیوه ی تولید فرهنگی،کردارهای آموزشگرانه ی سنجشگرانه،بایستی از پنهان شدن پشت ادعاهای واقع نگری و بی طرفی،سرباز بزنند،و باید تااندازه ای،برای پیوند میان نظریه و کردار در خدمت گسترش امکان هایی برای زندگی دموکراتیک،بکوشند. در گسترده ترین معنا،آموزشگری سنجشگرانه،برای دانش آموزان و دیگران- بیرون از سندهای رواشمرده ی رسمی- دانش،مهارت ها،و ابزارهای ویژه ی تاریخی و بافتارمند فراهم می آورد که برای درگیر شدن در آنچه واسلاو هاول،فیلسوف و رییس جمهور چک "پربارترین مشارکت ممکن در زندگی همگانی" می نامد،به کارشان می آید. نیازی به گفتن نیست که چنین ابزاری،از پیش داده شده نیستند بلکه برونداد کشاکش ها،بحث ها،گفت و شنودها،و درگیری در سراسر رنگارنگی از سپهرهای همگانی اند. سخن هاول،نشان از آن دارد که آموزشگران پیشرو،بایستی وظیفه ی پشتیبانی از مدرسه ها،همچون سازه ی  بنیادین سرزندگی ملت را هدف بگیرند چرا که مدرسه ها از اندک سپهرهای همگانی به جامانده ای هستند که دانش آموزان می توانند،هم درباره تجربه ی دموکراسی یاد بگیرند و هم با آن درگیر شوند. دربرابر تصاحب های شرکتی جاری،کالاییدن روزافزون برنامه درسی،و رشد نگاه به دانش آموزان همچون مصرف کنندگان به جای شهروندانی سنجشگر،آموزشگران بایستی به برپاساختن مبارزه ای گروهی بیندیشند تا بار دیگر،بر اهمیت سرنوشت ساز آموزش و پرورش همگانی همچون خیری همگانی در برابر،تنها سود شخصی بودن،پافشاری نمایند. این گونه برای دانش آموزان،فرصت هایی آموزشی فراهم می آورند تا پندار و امید به دموکراسی راستین را بازشناشند؛به ویژه،این اندیشه که همچون شهروندان،حق برخورداری از خدمت رسانی همگانی درخور- همچون مسکن،حفظ سلامتی،بیمه ی تندرستی،امنیت،پشتیبانی مالی در زمانه های سختی،و از همه مهم تر،اندازه ای از قدرت در جریان تصمیم گیری ها- را دارا هستند."

  http://etemadnewspaper.ir/Released/92-02-12/226.htm#237165

          

نظرات 2 + ارسال نظر
جوادی پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:16 ب.ظ

موفق باشی جناب بهلولی

درود به جناب جوادی بزرگوار
سپاسگزارم.

روزهای بروجرد پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ب.ظ http://www.borujerdtimes.ir

با سلام و ادب و تبریک روز معلم به شما دوست بزرگوار و فرهیخته
با کسب اجازه یادداشت وزین جنابعالی در بخش سردبیر روزهای بروجرد منتشر شد
با مهر...

درود به "روزهای بروجرد"
سپاسگزارم. مایه افتخار من است که نوشته ام در تارنمای ارزنده ی "روزهای بروجرد" منتشر شده است.
پیروز و پایدار باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد