معلمان در کانون آموزش کیفی اند

                  

                       محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،13 اردیبهشت 93

       "این یاداشت با حذف بخش های کوتاهی از آن در روزنامه به چاپ رسید"

روز معلم که فرا می رسد،دست اندرکاران دولتی و آموزشی با خورجینی پر از واژه های دلربا داد سخن می دهند و معلم را به اوج می رسانند. اما بی گمان سخنان دلفریبشان و مقام معنوی مورد تاکیدشان چندان با جایگاه اقتصادی،اجتماعی و حتی آموزشی معلمان همخوان نبوده و گاه فرسنگ ها دور است. برکسی پوشیده نیست که آموزش،ارزنده ترین ابزار برای بسیاری از گرفتاری های امروزین جهان است و معلم ستون استوار آن به شمار می آید. چه معلم را در نقش سنتی اش،یعنی آگاهِ همه چیز دانِ فرهیخته بدانیم و چه او را رهبری آموزشی،یا حتی به او بعنوان فردی در سطح دانش آموزان و مانند آنها،در پی یافتن پاسخ به پرسش های نهفته در درونمایه های آموزشی بنگریم،نقش معلم در آموزشِ با کیفت یگانه است. از این روست که نهادهای جهانی نیز بر این نقش بی همتا تاکید کرده و خواستار بها دادن بیش از پیش به معلمی،به عنوان پیشه ای کارا  در توسعه کشورها هستند. برای نمونه در بخشی از پیام آموزش جهانی(EI)- نهادی زیر مجموعه ی یونسکو- به فراخور روز جهانی معلم(2010)،می خوانیم که "سررشته ی بهبود،در دست آموزگاران است.... نقش آموزگاران و دیگر کارکنان آموزشی،در بازسازی اجتماعی،اقتصادی و اندیشگی،سرنوشت ساز است.   همه کسانی که در راستای فراهم آوری آموزش کیفی برای کودکان مبارزه می کنند،می توانند به آموزگاران و سازمان هایی که نمایندگی شان می کنند،بپیوندند و حمایت از آنها را به نمایش بگذارند و این پیشه را گرامی بدارند ". یا در بیانیه ای که شانزده نهاد مدنی- آموزشی نامدار و قدرتمند جهانی- و از آن میان EI- به بهانه گردهمایی سران کشورها در واپسین مجمع عمومی سازمان ملل در مهرماه 92 و خطاب به آنها نوشتند،آمده است:" معلمان در کانون آموزش کیفی اند. برنامه توسعه جهانی برای آموزش،باید معلمان را در کانون تلاش ها برای دستیابی به کیفیت آموزشی قرار دهد. این کار،اولویت دادن به تربیت معلم به هدف پرورش حرفه ای در همه سطوح آموزش و پرورش مانند آموزش و سوادآموزی بزرگسالان،کاهش شمار دانش آموزان کلاس،فراهم نمودن منابع یاددهی- یادگیری،بهبود دستمزدها و شرایط عمومی کار را در بر می گیرد. حقوق معلم باید تحقق یابد،هم به عنوان یک اصل و هم به عنوان شرطی برای برآوردن حق برخورداری از آموزش کودکان،نوجوانان،جوانان و بزرگسالان. افزون بر این به معلمان در همه سطوح آموزش باید در رفتار آموزشی شان به عنوان حرفه ای های با کیفیت و برخوردار از دانشِ تخصصی،اختیار و آزادی آکادمیک داده شود. معلمان را باید کنشگرانه با نقشی پیشرو در فرایند معناسازی در پیوند با کیفیت آموزشی،در گیر گفتگو و تصمیم گیری و سیاست گذاری نمود. و به عنوان واپسین و ارجمند ترین راهکار،ارزشیابی معلم باید در فضایی سازنده و یادگیری- محور و  با دخالت موثر آنها،انجام پذیرد. هرگز نباید ارزشیابی معلم با وارسی عملکردِ آموزشی دانش آموزنشان یا برای تنبیه یا پاداش آنها بر پایه معیار قرار دادن پول بیشتر یا شکل های دیگر امتیاز دادن،مورد استفاده قرار گیرد. این کار رقابت بازیگران آموزشی را که روابط شان پیش شرط همکاری برای دستیابی به حق آموزش است را تحریک می کند".

این دو نمونه نشان می دهد که دل نگرانی از مناسب نبودن جایگاه معلم در ساختارهای آموزشی کشورها یک  دغدغه فراگیر و جهانی است و بی گمان برای بسامان کردن نقش او در دگرگونی های توسعه - مدار به گام هایی بلند و سریع نیاز است. اما در هنگام زادن آموزش و پرورش نوین در ایران،نورسیده به یک  بیماری مادرزاد گرفتار بود!که هنوز هم پس از نزدیک به صد سال،تن او را می آزارد و کارایی او را تباه کرده است و شوربختانه فریادرسی نیز یافت نمی شود! بر کسی پوشیده نیست که آموزش و پرورش در دیدگاه کارگزاران حاکمیتی،همواره جایگاهی مصرف کننده داشته که بودجه ها را فرو می دهد و بازدهی روشنی برای کشور ندارد! گرفتاری اقتصادی،که سال هاست گریبان آموزش کشور را چسبیده و رها نمی کند،سرراست بر نقش آموزگاران در گستره آموزش و کیفیت آن،کارگر افتاده و آموزش را از مدار اصلی خویش بیرون رانده است. شاید این گرفتاری،تنها دشواره آموزش نباشد اما بی گمان از میان بردن آن پیش نیاز هر دگرگونی بنیادین خواهد بود. فرهنگیان از سال های نخست زادن این نهاد،گرفتارهای اقتصادی و شمار دیگری از دغدغه های صنفی خویش را فریاد زدند و شوربختانه گوش شنوایی نیافتند. در زمان صدارت قوام السلطنه،معلمان مدارس دولتی که شش ماه حقوقِ شان پرداخت نشده بود،بیانیهای در اعتراض به این امر منتشر کردند و در دی ماه 1300 وارد اعتصاب شدند. دومین کنش گروهی فرهنگیان در فروردین 1331 با عنوان"نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران ایران" زیر فشارهای اداری فراوان در تهران برگزار گردید. اوج این اعتراض ها 12 اردیبهشت 1340 بود که در آن "دکتر ابوالحسن خانعلی" دبیر فلسفه به شهادت رسید و سنگ بنای روز گرامیداشت معلم گذاشته شد. پس از آن هم بارها شاهد اعتراض های گسترده فرهنگیان در کشور بوده ایم. اما دو چیز در همه این اعتراض ها همواره ثابت مانده است،یکی دل نگرانی های اقتصادی معلمان و دیگری سرکوب اعتراض ها! و نه ریشه یابی آنها. بی گمان راه توسعه از آموزش می گذرد و محور آموزش آموزگار است پس بهتر است هر چه زودتر آنها را دریابیم.

http://www.armandaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=585&pageno=5

روز معلم؛روز دردسر ساز!

                            

                               محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه شهروند،13 اردیبهشت 93

امسال روز معلم جمعه بود و چه خوب شد که مدرسه ای،دانش آموزی و جشنی درکار نبود! شاید باورش سخت باشد که این روز برای بسیاری از ما معلمان – به ویژه در دبیرستان های پسرانه – یکی از بدترین روزهای سال آموزشی است! سر و صداهای پی درپی و بی پایان،کف زدن های بی سامان،گاهی برف شادی که کم مانده معلم را ناپدید کند،تیکه های جوانانه و جسورانه و ... گوش را می آزارد و روان را آشفته می سازد!

آموزش های خسته کننده و بریده از زندگی روزمره،روش های سنتی و بی پیوند با پیشرفت های دانش- بنیاد آموزشی،کمبود ابزارهای آموزشی نوین،فراوانی دانش آموزان- گاه تا40 نفر- در یک اتاق،کلاس های رنگ و رو رفته و غیر استاندار،محیط های تحکم محور و بی چون و چرا،درونمایه های درسی القایی که چرا و چگونه را بر نمی تابند و .... دانش آموزان را به شیطنت و دست انداختن دوستان خویش و معلم فرا می خواند. دانش آموز برای گریز از این محیط کسل کننده به هر چیزی چنگ می یازد و آن را ابزاری می کند برای فرار از یکنواختی کلاس و درس و مدرسه. از سوی دیگر معلم که با گروهی جوان پر انرژی و خلاق روبروست،خود گرفتاری های بی شماری دارد.   فشارهای اقتصادی کمر شکن،دست و پنجه نرم کردن با اضافه تدریس های پر شمارِ فرساینده و یا شغل هایی مانند رانندگی تاکسی و آژانس،کار در بنگاه های مسکن،فروشندگی،و یا در بهترین حالت معلم خصوصی شدن و از این خانه به آن خانه رفتن،یا تن به شرایط یک سویه بسیاری از آموزشگاه های آزاد و کنکور دادن،از معلم فردی ساخته که با کوچک ترین همهمه و شیطنت،بردباری از کف داده و وادار به اداره کلاس با ترساندن از منفی دادن،کاهش نمره سالانه،اخراج از کلاس و فراخوانی پدر و مادر به مدرسه می شود! روز معلم اوج این صف آرایی در مدرسه است. در یک سوی میدان جوانان گریزان از چارچوب های رسمی و غیر رسمی و در سوی دیگر معلمانی خسته با تکیه بر قدرت برآمده از نهاد رسمی آموزش و پرورش. زیستن در این دوگانه ی سرسام آور بسیار سخت و آزار دهنده است. از سویی باید بخاطر فشارهای بیهوده وارد بر این جوانان نالید و دل سوزاند،از سوی دیگر می باید راهی برای ادامه زندگی خود و خانواده و جلوگیری از سکته ناگهانی یافت. این دوگانه سرگیجه آور گاه از معلم انسانی دم دمی مزاج و هرهری رفتار می سازد و این مایه سرگرمی بیشترِ بچه ها را فراهم می آورد. اما چاره چیست؟ بی گمان بسیاری از کارگزاران آموزشی نیز بر این باورند که آموزش در ایران ناکارآمد و کم مایه است. تمرکز بیش از اندازه بر نمره و معدل و آموزش های کنکور محور،آموزش را از کارکردهای نوین و ذاتی اش دور کرده و آن را بیش از اندازه کسالت آور نموده است. امروزه یکی از کارکردهای آموزش،پرورش شهروند برای زیست اجتماعی و فرآوری هوش اجتماعی (EQ) آنان است. این کار با کاهش شمار عنوان ها و درونمایه های درسی،گنجاندن کنش های گروهی در همیاری و همکاری برای رسیدن به هدفی مشترک،کاهش شمار دانش آموزان در کلاس،قرار دادن واحدهای درسی ای مانند یاری رسانی به افراد ناتوان و سالمند،وارد نمودن دانش آموز در کارهای خیریه و آشنا نمودنشان با کنش های اجتماعی و سیاسی و ... امکان پذیر خواهد بود. این کار آموزش را از دور باطل کنونی اش بیرون آورده و سرزندگی و تلاش را جایگزین خمودگی و خستگی خواهد نمود. از سوی دیگر معلم محور آموزش است. بی گمان بخشی از ناکارآمدی آموزش به آموزش دهنده ها باز می گردد. معلمان کنونی دغدغه های اقتصادی فراوانی دارند و گِره کور اقتصاد،معلم را زمین گیر کرده و او را در فرایند روزمرگی گرفتار نموده است. به گونه ای که آنها خود بخشی از مشکل اند. بی گمان نخستین گام در بهسازی آموزش،سر و سامان دادن به گرفتاری های معلم و سپس آموزش او خواهد بود. باشد که در آینده معلمان،حتی جمعه نیز به عشق در کنار دانش آموز بودن به مدرسه بروند و جشن بزرگداشت روز معلم را در محیطی شاد و فرح بخش برگزار کنند و از رهگذر آن،آموزش را به دور اصلی خویش باز گردانند.

http://shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=272&dn=0&pid=20&rnd=FuTn7g&p&y=93&m=02&d=13

 

روز آموزگار و کار آموزگار

                 

                         مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،13 اردیبهشت 93

   بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار /  که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار

   آری،به گفته بیهقی : " سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار " و این سخن افزون بر "زمانه"، بی گمان وصف کار آموزگار هم هست؛آموزگاری که همپا و همگام با زمانه،با شکیبایی و بردباری،گل و گلستان کودکانه می پروراند. و دوازده اردیبهشت در ایران،روز همین آموزگار است که می تواند بهانه ای باشد برای اندیشیدن نوین بر چیستی کار و کنش او. به ویژه در جامعه ی ما،که شوربختانه دیری است که درباره ی آموزش و آموزگار،سخن ژرف و نظریه پردازی نوینی شنیده نشده است. یا اگر اندیشه وران و روشنفکرانی،آن هم گه گاه و پراکنده،چیزی گفته و یا نوشته اند آنچنان بازتابی نیافته،و یا در گستره ی تنگ نشریه های تخصصی باقی مانده و به سپهر همگانی کشیده نشده است. و این است که می بینیم آنچه که بیش از هر خبر و آوایی از آموزش و پرورش شنیده می شود کاستی و نابسامانی های اقتصادی مدرسه ها و زندگی فرهنگیان است،که گرچه کاری است بایسته،رفته- رفته اما به تنها چهره و سیمای پذیرفته شده ی پهنه ی آموزش و پرورش کشور درآمده است. یعنی همگان با شنیدن نام آموزگار،پیش از هر چیز،به یاد دشواری های اقتصادی آنان می افتند و انتظار دارند سخنی در همین باب بشنوند. پس شگفت نیست که اینجا و آنجا،گفته می شود درد فرهنگیان و دل نگرانی های کاری آنها،تنها در درآمد و حقوق کم آنان خلاصه می شود و یگانه دلواپسی شان هم همین است! از این رو،چه بسا بهتر باشد که در "روز آموزگار"،اندکی به سویه های دیگر آموزش و کار آموزگار پرداخته شود و چندان از تنگناهای مالی و اقتصادی پهنه ی آموزش سخنی به میان نیاید.

 اما نباید فراموش کرد که سخن تازه گفتن در گستره ی آموزش هم- مانند دیگر زمینه های زندگی- پیش نیازهای ویژه ی خود را می خواهد. برای نمونه این که سپهر آموزش،به آموزگار اجازه ی نوآوری در کار آموزشی و نواندیشی بدهد.سخن تازه،همبسته ی آزمایش،آزمون و تجربه ی تازه است که در آن کارکنان آموزش،با خودرهبری،دست به واکاوی نظری و عملی پهنه ی آموزش بزنند. اما آموزش متمرکز ما،که ریز و درشت آموزش را از بالا تصمیم می گیرد و به مدرسه و آموزگار اعلام می نماید،نه چندان جایی برای تجربه نوین آموزگاران می گذارد و نه آنچنان سپهری برای نواندیشی آموزشی. در همین جا می توان گفت که اگر به راستی خواستار دگرگونی و تحول در آموزش و پرورش هستیم- که هم اکنون چندین سال است که فرادستان آموزشی از آن سخن می گویند- یکی از بایستگی های نخستین،دوری گزیدن از تمرکز بالای آموزشی است و واگذاری اختیار بیشتر به مدرسه و کارکنان آن.  

 با این همه اما،جهان کنونی،جهانی همبسته است و اندیشه ها در سراسر جهان،در میانکش اند. پس خواه- ناخواه پهنه ی آموزش نیز،از همبستگی و پیوستگی جهانی به دور نمی ماند. گو این که در یکی دو سده ی گذشته اینچنین بوده و آموزش ایران،گرچه با فراز و نشیب فراوان،"از مکتب خانه تا مدرسه" را پشت سر نهاده است. باری،هفته آموزگار را غنیمت می بینم تا به گوشه ای از دیدگاه های دکتر محمد رضا سرکار آرانی یکی از کارشناسان و اندیشه وران ارزنده آموزشی ایرانی اشاره نمایم که هم اکنون چندین سال است در دانشگاه ناگویای ژاپن،تدریس می کند. وی چندی پیش در باب "ساحت معلمی" نوشت : " معلمی یعنی صحنه پردازی یادگیری، یاری دهنده و تسهیل کننده تغییر،و رهبری بازار اندیشه ای به نام کلاس درس. در این جا صحنه پردازی یا به تعبیر شون "طراحی"، به معنی "گفت و گوی فکورانه  با موقعیت" است. درس معلمی، شناخت قابلیت ها، پرورش توانایی ها، و راهبری تک تک یادگیرندگان در فرایندهای "شدن" است. هدف اساسی این فرایند، تمرین پرواز(اندیشه ورزی) است، پرنده ها رفتنی اند. بنابراین معلمی تنها عمل حرفه ای نیست، بلکه عاملی برای بسط عدالت اجتماعی و تسهیل کننده تغییر است- به خوانید یاری کننده ی شدن آدمی. بنابراین یادگیری نیز بیش از امری فردی،کنشی اجتماعی است. تکاپوی جهانی برای بهسازی آموزش، توانمند سازی معلمان از طریق بهبود فرایندهای آموزش و یادگیری نیز ناشی از این انگاره است که معلمی چیزی بیش از ماشین آموزش است. مرزهای جدید دانش، کودکان ناآرام، سرعت و هیجان بازی‌های الکترونیکی و فیلم ها، نسل‌های پرشتاب، نیازها و رازهای تازه، تحکم و تسلط فناوری های نرم، پیچیده و فرهنگ‌ساز، هدف های فراری و برنامه های پنهان که به دشواری تن به ارزشیابی می دهند،همه و همه نیاز به گفت و گو در باره برنامه های تربیتی غنی،معلم توانمند و بازاندیشی در هویت معلمی، حرمت درس و تدریس و بهسازی مداوم آن را آشکارتر ساخته است."

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=585&pageno=5

محمد بهمن بیگی،پدر مدارس عشایری

                     

                           عزت اله مهدوی،روزنامه آرمان،11 اردیبهشت 93

                      (این یادداشت،با اندازه ای حذف،در روزنامه منتشر گردید)

              معلمی که اجاق آگاهی و دانش فرزندان برومند عشایر را گرم می کرد

یازدهم اردیبهشت ماه(1389)،سالروز درگذشت "محمد بهمن بیگی" بنیانگذار آموزش عشایر در ایران است. او آنقدر منصف وبزرگ بود که درمقاله ای به قلم خود،فضل تقدم دکتر محمود حسابی را در این باره یادآوری نماید.(مقاله ای که در سال 1390 در نشریه حافظ منتشر گردید)بهمن بیگی در سال 1298شمسی در ایل قشقایی در فیروز آباد استان فارس به دنیا آمد.پدرش در جریان مخالفت با سیاست اسکان عشایر، مورد غضب حکومت وقت قرار گرفت و خانواده او به ناچار تن به تبعید در پایتخت داد.محمد برای ادامه تحصیل وارد "مدرسه علمیه "که یکی از مدارس بنام تهران بود،شد . پس از پایان تحصیلات متوسطه،در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد ومدرک لیسانس گرفت.

درست است که سابقه آموزش عشایر در ایران به خاطر موقعیت های قومی وایلاتی ،به هفتصد سال قبل بر می گردد، اما طرح تأسیس این نوع مدارس نو است ،مدارسی که زیر چادر برگزار می شوند و آموزگار به همراه ایل  کوچ می کند و در عین حال بچه ها ی عشایر ارتباط فرهنگی خود را به عنوان یک عضو ایل با ملیت بزرگ ایرانی حفظ می نمایند، بطوری که با آموختن زبان ملیّ در کنار بهره مندی از سنن و آداب و فرهنگ وزبان قومی و ارزش های ماندگار ایلیاتی،به فهمی مشترک با سایر اقوام می رسند و حتی این فرصت را می یابند تا با کسب مهارتهای لازم فنی وحرفه ای و غنی سازی حیات فرهنگی خود،منابع  و عوامل ارزشمندی برای بقای قوم وقبیله خود فراهم نمایند. محمد بهمن بیگی با نبوغ خود به این مسئله واقف بود.به همین لحاظ عطای رفاه وروز مره گی شهری را به لقایش بخشید و مصرانه در ادامه وتثبیت طرح آموزش فرزندان عشایر کوشید.چند سال قبل از روی کار آمدن دولت ملی دکتر مصدق بعضی از نهادهای خارجی در راه اندازی طرح آموزش عشایر ،شروع به فعالیتهایی کرده بودند. بهمن بیگی نیز از نزدیک این اقدامات را مشاهده می کرد .اقبال وزیر فرهنگ دولت ملی(دکتر حسابی)در سال 1330 شمسی به این فعالیت ارزشمند بُعد وسیعتری بخشید و تأسیس مدارس نوین عشایری در استان کهکیلویه و بویر احمد ،رسمی گردید.طبق برنامه ،پایه های اول تا چهارم در مدارس عشایری سیّار وبرای پایه های پنجم تا نهم، مدرسه های شبانه روزی پیش بینی شد." رویترز" گزارشی با عنوان "مدارس بر پشت اسب" را در سال 1333 شمسی منتشر کرد و حرکت ایرانیان را در این باره ستود. این طرح  زمانی مشکلات خود را بروز داد که مسئلۀ کمبود آموزگار در اولویت تحلیل های آموزشی قرار گرفت. تا اینکه تأسیس یک مدرسه تربیت معلم ،ویژه عشایر، برای جذب دانش آموزان با مدارک پایان کلاس نهم و تربیت کادر نظارتی بر مدارس چادری ، راه حل شمرده شد.بالاخره طرح تعلیمات عشایری در سال 1344 شمسی در شورای عالی فرهنگ تکمیل و ابلاغ گردید. از آن به بعد ،بهمن بیگی در کارنامه پر افتخار خود بیست وشش سال سرپرستی آموزش عشایر را دارد. علاوه بر این، برای مدت زیادی سنگ صبور وراهنمایی هوشیار ،برای مردم آزاده وزجر کشیده و محروم عشایر می شود.

محمد بهمن بیگی همواره به چند مسئله مهم اشاره می کرد:آموزش عشایر بدون همراهی و کسب اعتماد واطمینان آنها میسّر نیست.باید از خود آنها بود ویا لااقل شناخت درستی از آداب ورسوم و خواسته های آنها داشت.نظام عاریتی تعلیم وتربیت نمی تواند نتایج درخشانی برای اقوام و عشایر به همراه آورد.به همین لحاظ امیدِ بهمن بیگی آن بود که از فارغ التحصیلان عشایر در این مهم کمک بگیرد.پرورش قریب ده هزار معلم عشایری برای آموزشی که نتیجه آن تحویل پانصد هزار فرزند باسواد عشایر بود،موجبات خرسندی وی را فراهم می کرد.وی پیشتاز برگزاری اردوهای تربیتی برای دانش آموزان و آموزگاران عشایری در نقاط مختلف عشیره نشین بود.او برای معرفی آداب و سنن عشایر به جهانیان و توصیف وضعیت واقعی آنها کتابها و مقالاتی نیز منتشرکرد.از آن جمله است:"عرف وعادت در عشایر فارس" 1324 شمسی. "بخارای من ایل من" 1368."اگر قره قاچ نبود "1377. به اجاقت قسم . طلای شهامت 1387. دکتر عبدالحسین زرین کوب به بهمن بیگی نوشته بود:"اگر قره قاچ نبود، من وبسیاری دیگر از لذت خواندن این خاطرات دلکش و شیرین محروم می ماندیم...بارها در کوچ ایل با شما همراه شدم وبارها در ان مدارس عشایری نکته ها آموختم."

محمد بهمن بیگی به پاس خدمات بی شائبه خود در گسترش آموزش وپرورش در میان عشایر و اقوام تُرک ،لُر،کُرد،بلوچ،عرب و ترکمن ،جایزه سواد آموزی یونسکو را دریافت کرد.

بهمن بیگی نشان داد در مقابل اراده و ایمان همه معلمان راستین، مرزهای ظاهری رنگ می بازند و کلاسها در قلبها برگزار می شوند.قلبی که جرأت دانستن و خوب زندگی کردن را به شریانها می فرستد. هنوز چه در درون ساختمان های سیمانی شهری وچه درون چادری که در ستیغ کوهها و دامنه سبز دشتها و حتی در اوج سرمای زمستان،کلاسی برای آموختن برپا می شود،با هر حرفی که به جان نیوشای فرزندان این مرز وبوم  وارد می نماید،آگاهی و دانایی همچون درختی تنومند رشد می کند ووقتی نسیم از لابلای گیسوی افشان این درخت می گذرد ترنم آزادگی در همه جا منتشر می شود. 

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=584&pageno=5

روز جهانی کارگر

 

  

                                              روز جهانی کارگر،گرامی باد

                         به امید بهبود روزافزون زندگی همه ی کارگران جهان و 

                                   کامیابی در رسیدن به همه حقوق خود  

          

تحدید آزادی عمل شوراهای دانش‌آموزی

 

عضو کانون صنفی معلمان درگفت وگو با ایلنا:

تحدید آزادی عمل شوراهای دانش‌آموزی/ مدیران مدارس از مراسم عزا بیش از شادی استقبال می‌کنند

«یکی از وظایف آموزش و پرورش نوین آموزش‌های اولیه شهروندی است اما در مدارس ایران این آموزش‌ها داده نمی‌شوند./ از آنجایی که مسئولین مدرسه نمی‌توانند شادی دانش آموزان را کنترل کنند از برگزاری مراسم شادی چندان استقبال نمی‌کنند.»

 ایلنا: عضو کانون صنفی معلمان گفت:‌ شورای دانش آموزی مانند شورای معلمان با وجود آنکه جلساتی برگزار می‌کنند اما ضمانتی برای اجرای مصوبات این نهادها وجود ندارد.

محمد رضا نیک‌نژاد در گفت و گو باخبرنگار ایلنا در مورد وضعیت تشکلهای دانش آموزی در مدارس گفت: از آنجا که تشکلهای دانش آموزی رسمی و دولتی هستند، چندان آزادی عمل ندارند.

 وی با اشاره به اینکه شوراهای دانش آموزی هنگام تاسیس در دوران اصلاحات قرار بود یک نهاد دموکراتیک باشد، افزود: در عمل  آموزش و پرورش و همینطور روسای مدارس پذیرای دادن آزادی عمل به شورای دانش آموزی نیستند.

 نیک‌نژاد با اشاره به اینکه شوراهای دانش آموزی در مدارس در قالب تشکلهای دانش آموزی فعالیت می‌کند، افزود: شورای دانش آموزی در کنار معلم تربیتی مدرسه اقداماتی انجام می‌دهند و جلساتی ماهیانه یا هفتگی برگزار می‌کنند که البته این هم برای پر کردن گزارش برای ارائه به مقامات بالا‌تر و همچنین ارسال به روزنامه‌ها است و می‌توان گفت فقط برای پر کردن بیلان کار صورت می‌گیرد.

 عضو کانون صنفی معلمان خاطرنشان کرد: شوراهای دانش آموزی نسبت به انجمن اسلامی دانش آموزی در مدارس آزاد‌تر است و اعضای آن با برگزاری انتخابات در مدرسه انتخاب می‌شوند.

 وی با اشاره به اینکه انجمن اسلامی دانش آموزی اقدامات مربوط به مراسم مذهبی و عزاداری‌ها و همچنین کارهای تبلیغاتی را انجام می‌دهند، افزود: اعضای انجمن اسلامی مدارس با برگزاری انتخابات تعیین نمی‌شوند و معاون تربیتی مدرسه رئیس و سایر اعضای آن را انتخاب می‌کند.

 وی خاطرنشان کرد: قرار بود این شورا در مدیریت آموزشی مدرسه تاثیرگذار باشد اما وقتی شورای معلمان تاثیر چندانی ندارد چه انتظاری می‌توان از شورای دانش آموزی داشت.   

 نیک‌نژاد با اشاره به اینکه شورای معلمان اگر چه از شورای دانش آموزی قدرتمند‌تر است اما برای رفع مسئولیت ماهی یک بار برگزار می‌شود، گفت: این جلسات یکسری مصوبات دارند که بعد از تصویب بایگانی می‌شوند و تنها گزارش می‌شود که شورای معلمان جلسات خود را برگزار کرده است.

 عضو کانون صنفی معلمان‌ ادامه داد: شورای دانش آموزی هم همینطور است. یکسری جلسات برگزار می‌کنند و یکسری مصوبات دارند که هیچ کدامشان اجرایی نمی‌شوند.

 نیک‌نژاد با اشاره به اینکه اجرا نشدن مصوبات شورای دانش آموزی دلیل بر ناکارآمدی این شورا نیست، افزود: ساختار آموزشی ما دیدگاه یا رویکرد دموکراتیک را نمی‌پذیرد البته این موضوع پیچیدگی‌های خاص خود را دارد زیرا نمی‌شود دانش آموز در هر کاری در حوزه آموزش نظر بدهد زیرا سطح دانسته‌های دانش آموز در این حد نیست.

 وی خاطرنشان کرد: اما این شورا می‌تواند پلی بین دانش آموزان، معلمان و کادر ستادی مدرسه باشد تا مشکلات را منتقل کنند.

 نیک‌نژاد افزود: بنده یکی دو جلسه در شورای دانش آموزی شرکت کردم و در آن جلسات موضوع توهین معلمان مطرح بود ولی رئیس مدرسه نمی‌تواند در این زمینه کاری کند زیرا به صورت رسمی اخراج از آموزش و پرورش برای توهین وجود ندارد و این موضوع را - همچون استخوان لای زخم - تا آخر سال تحمل می‌کنند.

 وی با اشاره به تدوین منشور حقوق دانش آموزی در دوره اصلاحات گفت: در دولت اصلاحات مجلس دانش آموزی تشکیل شد که این منشور حقوق دانش آموزی حاصل این مجلس بود.

 عضو کانون صنفی معلمان تصریح کرد: اگرچه اکنون مجلس دانش آموزی داریم اما تنها یک اسم است. البته راهکارهایی در مجلس مطرح می‌شود ولی عملا کاری نمی‌کنند.

وی بااشاره به اینکه در آموزش و پرورش کشورهای غربی هم اینطور نیست که در شورای دانش آموزی هر تصمیمی گرفته شود به آن عمل کنند، افزود: به طور مثال در کشور آمریکا هم یک چارچوبی وجود دارد بطوری که دانش آموز نمی‌تواند رئیس دبیرستان را تغییر دهد اما از طریق شورای دانش آموزی آموزش‌هایی برای مشارکت دانش آموزان در امور مختلف همانند بهسازی محیط مدرسه، رنگ کردن کلاس‌ها، کارهای مربوط به امورخیریه داده می‌شود و به طور کلی می‌توان گفت در یک روند دموکراتیک گام‌های اولیه برای شهروندی در مدرسه به آن‌ها آموزش داده می‌شود.

 نیک‌نژاد با اشاره به اینکه یکی از وظایف آموزش و پرورش نوین آموزش‌های اولیه شهروندی است، افزود: اما در مدارس کشور این آموزش‌ها داده نمی‌شود.

 به گفته وی یکی از مهم‌ترین بخش‌های آموزش شهروندی، مشارکت در امور مختلف است.

 وی با اشاره به اینکه آموزش در کشور ما بسیار کسالت آور و خسته کننده است، افزود: هر گامی در جهت مشارکت دانش آموزان در امور مختلف به متنوع کردن فضای آموزشی و ایجاد جذابیت برای آن‌ها منجر می‌شود.

 وی آموزش و پرورش در کشور را غمگین توصیف کرد و افزود: از آنجایی که آموزش‌ها مرتبط با مسائل روزمره نیست دانش آموزان چندان انگیزه‌ای برای مطالعه کردن ندارند.

 نیک‌نژاد با ابراز تاسف از اینکه شادی در مدارس کم است، افزود: از آنجایی که برگزاری مراسم مذهبی درمدارس از یک چارچوب معین خارج نمی‌شود بیشتر این گونه مراسم در مدارس برگزار می‌شود زیرا کنترل مراسم شادی در مدارس سخت‌تر است.

 عضو کانون صنفی معلمان در پایان افزود: از آنجایی که مسئولین مدرسه نمی‌توانند شادی دانش آموزان را کنترل کنند از برگزاری مراسم شادی چندان استقبال نمی‌کنند و اگر هم جشنی باشد نهایتا در سر کلاس شکلات پخش می‌کنند. 

http://ilna.ir/news/news.cfm?id=163765

بیانیه کانون صنفی معلمان ایران

 

 

به نام خداوند جان و خرد
بیانیه کانون صنفی معلمان ایران به مناسبت هفته معلم ( اردیبهشت 93)


  خوشحالیم بار دیگر در هفته ای که در ایران به نام معلم نامگذاری شده است با فرهنگیان ارجمند و همه ی کسانی که دل در گرو پرورش شایسته ی فرزندان این آب و خاک دارند،سخن می گوییم. باشد که کلاممان شنیده شود و مورد توجه و نقد و بررسی فرهنگیان و اندیشه وران فرهیخته و کارگزاران و فرادستان کشور قرار گیرد. اما پیش از آن بایسته است یادی کنیم از زنده یاد دکتر ابوالحسن خانعلی،که در دوازدهم اردیبهشت سال 1340و در اعتراضات صنفی فرهنگیان در میدان بهارستان تهران،روبروی خانه ملت،به شهادت رسید. همچنین شهید مرتضی مطهری،که در 12 اردیبهشت 1358 هدف گلوله تاریک اندیشان خشونت طلب قرار گرفت.

  فرهنگیان ایران،سال تحصیلی ِ رو به پایان را با امیدواری آغاز نمودند زیرا سکان آموزش و پرورش به فردی سپرده شد که خود را از جنس بدنه ی آموزش و پرورش می داند و به نهادهای صنفی به چشم فرصت،و نه تهدید می نگرد. و بالاتر این که بسیاری از آنان،همراه و همگام با دیگر اقشار،در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری،فردی را برگزیدند که در برنامه های انتخاباتی خود،سر و سامان بخشیدن به وضعیت نابهنجار اقتصادی کشور را در اولویت قرار داده بود. وعده ی باز شدن فضای سیاسی جامعه،رونق بخشیدن به گستره ی فرهنگ،رعایت حقوق شهروندی،حرکت در راستای عدالت اجتماعی و فقر زدایی از جامعه را در سرلوحه کار خود داشت. در گستره ی آموزش و پرورش نیز سخنان مهمی را مطرح نمود:

  « ساده‌ترین مسأله این است که اصل سی‌ام قانون اساسی که می‌گوید «دولت موظف است وسائل آموزش وپرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفائی کشور به طور رایگان گسترش دهد»محقق نکرده‌ایم... آموزش و پرورش طبقاتی شده است و من واقعاً می‌ترسم از روزی که بهترین دانشگاه‌ها فقط مال فرزندان طبقات بالایی باشد که پول دارند تا آموزش خصوصی را بخرند... اصل سی‌ام قانون اساسی،ناظر بر کیفیت آموزش هم هست... الان معلمان در شرایط خوبی نیستند،بحران اقتصادی بر آن‌ها فشار می آورد و توان کار کردن را از ایشان گرفته است. تا زندگی بهتری برای معلمان خود فراهم نکنیم امکان بهبود کیفیت در آموزش عالی وجود ندارد... معلم‌ها به این‌که دائم آن‌ها را با عبارات عاشقانه و ادبی تقدیس کنیم نیاز ندارند،باید مشکلات اقتصادی‌شان را حل کرد... من قبول دارم هر نظام اجتماعی و سیاسی‌ای تأکیدات ایدئولوژیک و سیاسی روی آموزش و پرورش دارد، ولی در کشور ما نگاه سیاسی و ایدئولوژیک به آموزش و پرورش خیلی شدید است... برخی فکر می‌کنند نظام آموزشی کارکرد اولش در خدمت دستگاه سیاسی بودن است، ولی این‌طور نیست... این خیلی بد است که در نظام آموزش و پرورش ما به کلیه دستآوردهای علوم در زمینه تعلیم و تربیت،برنامه درسی و سایر حوزه‌های مرتبط با دیده شک و تردید نگاه می‌کنند گویی این‌ها هیچ نسبتی با آموزش و پرورش ایران ندارند. از یک طرف تمام دست‌آوردهای علوم تربیتی و برنامه‌ریزی درسی جدید جهان را نفی می‌کنند و از طرف دیگر به شدت بر طبل هوشمندسازی که دستآورد ابزاری و سخت‌افزاری دنیای جدید است می‌کوبند. این مسأله از سیاسی دیدن آموزش و پرورش ناشی می‌شود...»

  اکنون اما نزدیک به 10 ماه از آغاز به کار دولت یازدهم می گذرد. افراد واقع نگر می دانند این مدت برای دولتی که در خوشبینانه ترین حالت،وارث یکی از آشفته ترین و ناکارآمدترین دولت های دهه های اخیر کشور بوده(اقتصادی با رشد  منفی8/5 درصد، تورمی بالای ۴۰ درصد و نقدینگی بالای ۵۵0 هزار میلیارد تومان) فرصت اندکی است برای بسامان نمودن اوضاع- و انتظار چنین معجزه ای را هم از دولت کنونی ندارند. لیکن ده ماه،می تواند زمان نسبتاً مناسبی باشد برای در اختیار گرفتن سررشته ی امور،و انتخاب رویکردهای همسو با وعده های داده شده،و بسترسازی برای اقدام های عملی آینده و جلوگیری از خطاهای گذشته. در حالی که متأسفانه نشانه هایی دیده می شود که به برخی نگرانی ها دامن می زند. از آن جمله :

1. همان گونه که می دانیم بحران اقتصادی سال های 91 و 92 به تمامی اقشار با درآمد ثابت به ویژه گروه های کم درآمدتر،مانند معلمان،کارگران،پرستاران و ... آسیب جدی وارد نمود. اکنون نیز که با تورم حدود 40 درصد دست و پنجه نرم می کنیم،متأسفانه امنیت شغلی آنان هم،به روش های مختلف به خطر می افتد،بیکار می شوند و دستمزد اندک آنان با ماه ها تأخیر پرداخت می شود- ناگفته پیداست که وضعیت تحصیلی فرزند کارگری که در زیر خط فقر زندگی(؟!) می کند تا چه اندازه با افت آموزشی روبرو خواهد گردید؛ و این وظیفه ی سنگینی بر دوش آموزش و پرورش و جامعه مدنی آن می گذارد تا از حقوق حقه همه ی کارگران و زحمت کشان به دفاع برخیزند. همان گونه که وظیفه دارد تا از حقوق معلمانی دفاع کند که برای کسری شدید درآمد خود،در خوشبیانه ترین حالت می توانند ساعاتی را به عنوان غیرموظف(حق التدریس)به کلاس روند اما پرداخت اضافه کار آن ها ماه ها به تأخیر می افتد. پس از آن نیز به صورت قطره چکانی به نحوی و در زمان هایی پرداخت می شود که افراد سردرگم، نمی دانند چه میزان پول،از چه ماه هایی را دریافت کرده اند؛روشی که در سال های آخر دولت دهم در پیش گرفته شد و دولت کنونی نیز متأسفانه به همان روش ادامه می دهد. به نظر می رسد یا عمدی در کار است تا جلوی هرگونه اعتراض به ناچیز بودن حق التدریس،تأخیر طولانی در پرداخت آن و... گرفته شود یا ناشی از ناکارآمدی در مدیریت هاست. این که وزیر محترم اعلام می دارد در صورت تآمین اعتبار حق التدریس ها را می پردازیم از دید فرهنگیان تآسف بار است. آنان انتظار پافشاری و ابتکار عمل بیشتری از وزیر خود برای احقاق حقوقشان دارند؛و البته در این حالت پشتیبان او نیز خواهند بود.

2. مورد مهم و قابل اصلاح دیگر،معلمانی هستند که از تخلفات اداری،به دلایل مختلف- عموماً مربوط به فعالیت های صنفی- حکم انفصال از خدمت، تبعید، کسر گروه و ... دریافت کرده اند. مسئولان مربوط در وزارتخانه به دستور وزیر محترم،مدارک مربوط به پرونده های این گروه از معلمان را دریافت نموده و قول رسیدگی و لغو احکام را داده اند. اما در چند ماه گذشته،علاوه بر تغییر نیافتن این احکام،مواردی از احکام تبعیدی،بر خلاف قول رفع آن،اجرا شده است. اگر حل مسئله ی معلمان زندانی را خارج از حوزه ی اختیارات وزیر آموزش و پرورش بدانیم،در مورد تخلفات اداری چه توجیهی وجود دارد؟

3. شاید انتظار زیادی بود اگر از وزیر کنونی می خواستیم در دوران سرپرستی و با شرایط بودجه ای آموزش و پرورش کل کشور در سال گذشته،حدنصاب تعداد دانش آموزان در کلاس های درس را کاهش دهد. برای سال آینده اما انتظار می رود این حدنصاب دست کم در کلان شهرها تغییر کند. معلمان می گویند هنگامی که 18 میلیون دانش آموز داشتیم باید در کلاس های با جمعیت بالای 45-40 نفر تدریس می کردیم. اکنون هم با حدود 12 میلیون دانش آموز،کلاس های خالی در بسیاری از مدرسه های متوسطه،و معلمان مازاد،باز ناچاریم در کلاس های بالای 30 نفر و گاه تا 40 نفر، در واقع تدریس که نه،مبصری کنیم. اگر استاندارد یک کلاس معمولی حدود 20 نفر است، اگر اصل سی ام قانون اساسی ناظر بر کیفیت آموزش نیز هست، پس چگونه است که اولاً حد نصاب دانش آموزان در کلاس درس برای سراسر کشور از دورترین روستا تا شهرهایی مانند تهران با تراکم بسیار بالای جمعیت،یکسان تعیین می شود؟ آن گاه از کلاس های پرجمعیت با محتوای درسیِ کسل کننده و نامربوط به زندگی نوین با کمترین امکانات،انتظار درصد قبولی بالا و حتی افزایش کیفیت داریم؟ آیا به راستی این خود نوعی راندن دانش آموزان ِ اندکی توانمندتر به سوی مدارس غیردولتی و آموزشگاه های خصوصی و کالا نمودن آموزش و لاجرم طبقاتی کردن آن نیست؟

4. همان گونه که رئیس جمهور محترم در برنامه اعلام شده ی خود در رقابت های انتخاباتی اعلام نمود یکی از مهمترین نقایص آموزش و پرورش کشور،نگاه شدیداً سیاسی و ایدئولوژیک مدیران و نهادهای مختلف کشور به این وزارت خانه است. سال هاست شاهدیم این وزارت خانه به جایگاهی برای برخی از گروه های سیاسی تبدیل شده که بزرگترین مانع اداره و اصلاح آن هستند و خود را مالک بی رقیب انقلاب و اسلام- به روایت خود - می دانند و هرگونه تلنگر به موقعیت خود را خدشه بر انقلاب و اسلام وانمود می نمایند. از وزیر آموزش و پرورش انتظار داریم در وهله ی اول مجال رشد بیشتر به تنگ نظری های سیاسی و باندی در وزارت خانه را ندهد. فرصت هایی را برای گشودن پنجره های آموزش و پرورش به افق های آموزش و پرورش نوین فراهم آورد و با پیوند سازمان یافته به بدنه معلمان و بها دادن به نظرات آنان،همچنین تقویت نگاه کارشناسانه در آموزش و پرورش،زمینه ی خروج این سازمان از رکود،کندی و تمرکز گرایی افراطی را فراهم نماید.

  گرچه نکته ها و دغدغه های بیشتری وجود دارد که در آینده به آنها خواهیم پرداخت اما بایسته است نگرانی خود را از برخوردهای اخیر مجلس با وزیر محترم آموزش و پرورش بیان نماییم. انتظار ما این است که نمایندگان مجلس،کارشناسانه،آموزشی و دلسوزانه به آموزش و پرورش بنگرند. بی گمان با یکسویه نگری و رفتارهای جناحی و "سیاسی"،و برخورد با شخص وزیر به خاطر انتصاب چند نفر که گفته می شود در جناح سیاسی شماری از نمایندگان نیستند کار آموزش و پرورش ایران بهبود نخواهد یافت. بهبود آموزش و پرورش نیازمند تخصص،وسعت نظر و همدلی است.

  در پایان یادی می کنیم از آموزگاران فرهیخته دربند،رسول بداقی،محمود باقری،محمد داوری،و ... همچنین،همزبان و همراه با مادر سالخورده محمد داوری،نگرانی و تآسف شدید خود از برخورد اخیر با ایشان در زندان اوین را اعلام می داریم. بی شک،رعایت حقوق زندانیان و احترام به شأن انسانی آنها،وظیفه موکد همه مسئولان و آموزه ای است عملی برای بازگشت امور بر مدار قانون و توصیه به شهروندان برای رعایت آن.


کانون صنفی معلمان ایران


اردیبهشت 93

http://kanoonesenfi.blogfa.com/

پیامد برخورد سیاسی مجلس با آموزش و پرورش

 

مهدی بهلولی / روزنامه آرمان،9 اردیبهشت 93

 از آغاز به کار دولت یازدهم بیش از سه – چهار ماهی نگذشته بود که برخی از نمایندگان مجلس،سخن از استیضاح شماری از وزیران،و از آن میان علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش به میان آوردند. این روند ِ پرسش های پیاپی و سخن از استیضاح،البته در پیش از نوروز،به اوج خود رسید و از آن زمان تاکنون همچنان ادامه دارد. اما آنچه در میان پرسش های نمایندگان،خالی است و دیده نمی شود دغدغه و دل نگرانی های راستین آموزشی است. نمایندگان مجلس به برخی از انتصاب های مدیران کل آموزش و پرورش انتقاد دارند و بر این باورند که این انتصاب ها سیاسی اند. اما از آن جایی که سیاسی بودن افراد- گذشته از درستی یا نادرستی این ادعا- به خودی خود،نمی تواند دلیل قانع کننده ای برای مدیریت ناکارآمد افراد به شمار رود و نمایندگان منتقد نیز تاکنون از ناکارآمدی این افراد،نمونه یا نمونه هایی پذیرفتنی ارائه نداده اند می توان گفت که نمایندگان منتقد،با رویکردی سیاسی،دارند به انتقاد از آموزش و پرورش می پردازند و درست همان انتقادی که به وزیر آموزش و پرورش می گیرند- که آموزش و پرورش جای سیاسی کاری نیست- به خود آنها وارد می شود. از این رو تاکنون در میان فرهنگیان – تا آنجا که این نگارنده به عنوان یک آموزگار شاهد بوده- نتوانسته اند نفوذی بیابند. بیشتر فرهنگیانی که از چند و چون برخورد مجلس با وزیر آموزش و پرورش باخبر می شوند این پرسش و پاسخ ها را کاری در راستای بهبود نسبی کم و کاستی های واقعی آموزش،و زندگی خود،ارزیابی نمی کنند. نمایندگان مجلس،درباره ی ایرادها و کمبودهای دیرینه ی آموزش و پرورش،کارشناسانه و آموزشی سخن نمی گویند،و راهکار و جایگزینی ارائه نمی دهند و تنها ناراحتی خود را از انتصاب های وزیر به نمایش می گذارند،از این رو سخن شان آنچنان خریداری ندارد و نمی یابد.

 اما پیامد این برخورد کارشناسی نشده مجلس،پدیدآوردن فضایی قطبی است. در چنین حال و هوایی،دلبستگان به آموزش و کارشناسان و نویسندگان این گستره،یا باید سراسر پشتیبان وزیر و همه ی برنامه ها و دیدگاه های درست و نادرست وی گردند و یا باید به انتقاد از هر کار و نظر ایشان بپردازند- و یا دست کم خاموشی بگزینند. روشن است که در چنین شرایطی،این خود ِ آموزش است که زیان می بیند. رفتار معتدل و اندیشیده تر نمایندگان مجلس،بی گمان،میدان را برای خرده و انتقاد سازنده و واقعی تر باز خواهد نمود.       

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=582&pageno=5

درخواست

 

به نام خداوند جان و خرد

با خبر شدیم همکار در بندمان رسول بداقی به منظور اعلام اعتراض خود نسبت به رفتار خشن و خارج از قانون با زندانیان بند 350 اوین اقدام به اعتصاب غذا نموده است.

اعضای هیئت مدیره کانون صنفی معلمان ایران اقدام مسئولانه این عزیز را ارج نهاده، نشانه ی روح والا و از خودگذشتگی او می دانند. لیکن در عین حال به دلیل شرایط نامناسب جسمی رسول، که اعتصاب غذا قطعاً به تشدید آن منجر می شود و همسو با برخی نهادهای مدنی و شخصیت ها از کلیه ی زندانیانی اعتصابی به ویژه رسول عزیز می خواهیم هرچه سریع تر به اعتصاب غذای خود پایان دهند. بدیهی است اعضای کانون همراه با سایر دلسوزان پی گیر اقدامات دولت و مسئولان ذیربط برای رسیدگی به این واقعه در خارج از زندان ها خواهند بود.

                                                                                             8 اردیبهشت 93 

http://kanoonesenfi.blogfa.com/

گفت و گویی درباره ی "جاده صافکن‌های نئولیبرالیسم در عرصه آموزش ایران"

 

 یادداشت "جاده صافکن‌های نئولیبرالیسم در عرصه آموزش ایران" از همکار گرامی مان،جعفر ابراهیمی را من دو سه روز پیش در صفحه "آموزش و اندیشه" فیس بوک گذاشتم. در زیر آن برخی از همکاران و عضوهای صفحه،نظراتی دادند که در زیر آنها را با همدیگر می خوانیم. گفتم شاید خواندن این نظرات برای خود جناب ابراهیمی هم بد نباشد از این رو این نظرها را بر این تارنگار گذاشتم :

Jamileh Sophie

بسیار تحلیل خوب وژرفی است.کاش همه ما اینقدر مسائل را سطحی نبینیم و مانند این نویسنده گرامی قدرت تحلیل واقعیت انکار ناپذیر جامعه مون رو داشتیم و به علت منافع شخصی یا گروهی و طبقاتی ویا تعصب واقعیات رو نادیده نمی گرفتیم و در صدد توجیه وضع موجود بر نمی آمدیم.

مهدی بهلولی

خانم صوفیه

من چندان با ارزیابی شما همراه نیستم. جناب ابراهیمی از دیدگاهی چپ،همه را به یک چوب می راند. همه ی ما که در حالی که به دولت روحانی و آ. پ آن انتقاد داریم اما به هر رو از آن هم دفاع می کنیم- حال یکی کمتر و یکی بیشتر- همگی مان از دید جناب ابراهیمی "جاده صاف کن نئولیبرالیسم" هستیم. به تارنمای آنان هم که بروید و واپسین بیانیه شان را بخوانید حمله به زندان اوین برگردن دولت روحانی افتاده است. اما من این دیدگاه سیاه و سفید و تند و تیز را درست نمی دانم و به نظرم با واقعیت کنونی اجتماع و سیاست ایران هم همخوان نیست.

Mohammad Roozbahani

خانم صوفیه نویسنده محترم متن فوق با استفاده از ادبیات رایج گروه های چپ دهه های60 و 70 میلادی و با استفاده از واژ هایی که در ان دوران بسیار رایج بود و احساسات بساری از جوانان این مرز و بوم را قلقلک می داد،می خواهد دوباره از همان تکنیک و روش استفاده نماید اما ظاهرا متوجه نیست که سی چهل سال دیر متوجه شده است. اگر به متن تمرکز نماییم با استفاده از چندین لغت و واژه ی دهن پرکن که بیشتر برچسب هایست که به سایر گروهها چسبانده می شود تا یک تحلیل علمی و عقلانی! می خواهد به هدفش برسد. در این متن با استفاده از همین واژه های عامه پسند دهه ی 60 و 70 میلادی و 40 و 50 شمسی همه را نوکر امپریالیسم و سرمایداری معرفی می نماید. از معلم معترض تا روزنامه نگاران و نویسندگان ! کافی است این واژه ها را کنار هم بگذاریم! خیال می کنیم دوباره چپ ها ی به اصطلاح مدافع طبقات پایین زنده شده اند! به نظر من بیشترین لطمه و خسارت را به طبقات به قول نویسنده زحمتکش و فرودست همین مدافعان دو آتشه ی این طبقات می زنند. جوری از نظام سرمایه داری و سرمایه دار حرف می زنند که انگار کشور سرمایه داری جهنم و در عوض کشوری که بر مبنای اقتصادی دولتی است بهشت است. البته دو نمونه از این دو نوع جامعه را به راحتی در کنار هم می بینیم. کره جنوبی و شمالی را!

ابوالفضل رحیمی شاد

مانند بسیاری از متونی که با رویکرد چپ نوشته شده اند بیش از اینکه تحلیل ارائه دهند برخی امور رخداده را بیان نموده اند و صرفا با انتساب برخی واژگان با بارمعنایی منفی و یا منفی شده متن را تهیه کرده اند.

شما اگر حتی یک مورد نقد و یا تحلیل درست در ارتباط با موضوع بیان شده در متن ایشان پیدا کردید خوشحال میشوم من را هم متوجه سازید.

تاکی باید اسیر این اوهام باشیم! متاسفانه این متون و یا این نحو نگرش طرفدار کمی هم بین همکاران ندارد.

Mohammad Roozbahani

جناب رحیمی شاد ادبیات چپ همیشه و برای خیلی ها جذابیت دارد. دلیل انهم انی است که از عدالت و برابری زیاد حرف زده می شود. اکثریت افراد در بیشتر جواع نیز چون در قشر متوسط یا فقیر قرار دارند برایشان جذاب است. اما واقعیت این است که چپ ها خوب حرف می زنند دم از برابری و عذالت می زنند ، اما عملکردشان بیشتر مواقع منفی و دردسر زاست.

Behnam Zoghi

بنده البته با نظرات مطرح شده در این مساله موافق نیستم و با انتقاد آقای بهلولی در این مورد هم کاملا همراهم ولی ساده ترین مصداق برای سنجش درستی کلیت متن که کالایی شدن آموزش است مقایسه آمار قبولی دانش آموزان مدارس دولتی و انواع آموزشگاهها و مدارس غیر دولتی در دانشگاههای سراسری است. و یا نگاهی گذرا به تجارت بزرگ کتابهای کنکور و انواع و اقسام مشاوره و تدریس خصوصی.و یا تغییر نام مدارس دولتی به هیات امنایی و اخذ شهریه از دانش آموزان.

از سوی دیگر تغییرات اخیر در قوانین سقف سالهای تحصیل و اخذ شهریه در برابر واحدهای حذف شده و یا دروس پاس نشده ،تغییر نام قسمتهایی از خوابگاههای دانشگاه به خوابگاه خودگردان و اخذ شهریه بیشترنیز ما را به نتیجه مشابهی می رساند.

اینها همه مخالف اصول صریح قانون اساسی است که دولت را موظف به گسترش آموزش و پرورش عمومی و رایگان می کند.

در مورد مساله خصوصی سازی و کمبودهای آن هم ارجاع میدهم به آقای رئیس دانا که مقالات متعددی در این زمینه دارند که به خوبی مساله رو تحلیل میکنند.

در مورد این که آیا تاریخ مصرف این حرفها گذشته و یا دیدگاه چپ گرایانه در آن سالها موجب اشتباهاتی بوده یا نه هم به تازگی در مجله اندیشه پویا مقاله ای نوشته شد با عنوان "فدائیان جهل" که با پاسخهای متعددی همراه شد و بابک احمدی هم در مهرنامه مقاله ای در مورد همون مطلب نوشت که آقای فرج سرکوهی در چند مقاله پاسخهایی در جواب داده است.مطالعه بحثهای به وجود آمده خالی از لطف نیست.

به نظر بنده بهترین پاسخ رو هم در برابر چنین انتقاداتی به منتقدان نئولیبرالیسم رو آقای اباذری در جزوه ای 30 صفحه ای در پاسخ انتقادات مطرح شده در مجله مهرنامه در شماره مهرماه همین مجله منتشر کردند.

Behnam Zoghi

در ضمن مقایسه کره شمالی و جنوبی هم مصداق مناسبی برای این بحث نیست.وجود بیمه های همگانی،آموزش و پرورش همگانی و ایده انواع فعالیتهای صنفی و سندیکایی هم از نتایج همان تفکری است که به دلیل جنگ و تحریمهای غرب منجر به دیکتاتوری کره شمالی شده است

مهدی بهلولی

 امروز)شنبه ششم اردیبهشت) روزنامه اعتماد گزارشی ارزنده از نشست بررسی اندیشه های سیدجواد طباطبایی دارد که خود ایشان هم حضور داشته است. به نظرم حاتم قادری و هاشم آغاجری،انتقادهای خوبی از طباطبایی و اندیشه هایش کرده اند. قادری،در یکی از نقدهایش،گفتمان طباطبایی را گفتمان طرد می داند. گذشته از چند و چون اندیشه های طباطبایی- برای نمونه این که ابزار و تئوری های نگریستن اش به ایران و تاریخ آن از کجا آمده اند- ایراد مهمی که به ایشان وارد است این است که به جز خودش،هیچ اندیشمند دیگر ایرانی معاصری را قبول ندارد. من خودم یک ترم در کلاس های موسسه پرسش ایشان شرکت داشتم و درباره ی برخی از روشنفکران ایرانی سرشناس از ایشان پرسش کردم. تقریبا همه را بی سواد می داند.

حالا چرا اینها را می گویم؟ مساله ای است که جناب ابراهیمی هم،بر طبل طرد می کوبد و همه را گمراه می داند. ابراهیمی بر بنیاد ایدئولوژی چپ و تحلیل طبقاتی،در گفتمانی قرار می گیرد که کمتر تن به گفت و گو می دهد.

 من می کوشم خودم را در گفتمان حقوق بشری قرار دهم و تعریف کنم- این که تا چه اندازه کامیابم مسآله ای دیگری است. گفتمان حقوق بشر با گفتمان چپ،چه بسا در برخی نتیجه ها،هم پوشان شوند- مانند بحث خصوصی سازی آموزش و پرورش- اما بنیادهای اندیشگی گوناگونی دارند. گفتمان حقوق بشری با گفتمان لیبرال هم البته همپوشانی هایی دارد.

و یک نکته این که به نظرم بهتر است خود ابراهیمی هم این نظرات دوستان را بخواند. از این رو با اجازه دوستان،چندی دیگر این نظرات را بر تارنگارم می گذارم تا ایشان هم بخواند.

Jamileh Sophie

بنده خودم از کسانی هستم که به آقای روحانی رای داده ااند.چپی هم نیستم.انتقاد من بیشتر در رابطه باا خصوصی سازی آموزش و پرورش واینکه چرا مسئولین چشم خود را بر آن میبنددند هست.ما معلمین هم آن را می پذیریم وگاهی هم از اینکه در این مدارس تدریس میکنیم به خود می بالیم.در رابطه با خواسته های صنفی دیگر هم منفعل هستیم .وضعیت بیمه معلمین و....امیدوارم مسئولین محترم .که مردم به آنها اعتماد داشته اند این مسائل را پی گیری کنند.