القای ایدئولوژیک و پرورش آموزگار(بخش 2)

         

                                                ویلیام هیر

                                     برگردان : مهدی بهلولی

 گمان ها را چند سال پیش،جان ویلسون(1993) از انگلستان برانگیخت. دل نگرانی ویلسون این بود که استادان آموزگاران،آهسته- آهسته دارند خودشان را همچون "رهبران مومنان" می بینند که آموزگاران آینده را به درون ایدئولوژی ویژه ای مشرف می کنند نه این که آنها را به آزمون سنجشگرانه ی باورها و پیش انگاره هایشان،و ارزش هایی برمی انگیزند که در نظریه آموزشی و تعیین سطح یادگیری دانش آموزان با آن روبرو می گردند. در زمینه پرورش آموزگار در ایالات متحده آمریکا،بحث به تازگی بر استانداردهای حرفه ای اعلام شده از سوی شورای ملی مجوز پرورش آموزگار(NCATE,2002 ) متمرکز شده است؛و به ویژه،بر گنجاندن خو و منش های خاص به عنوان بخشی از استانداردهای حرفه ای بایسته ای که آموزگاران باید برای دریافت مجوز،برخوردار باشند. این استانداردها آموزگاران را ملزم می سازند که "درون مایه،دانش آموزش شناسی و حرفه ای،مهارت ها،و خو و منش های بایسته برای یاری به همه دانش آموزان در فرآیند یادگیری را،بدانند و شرح دهند". فرهنگ و واژه نامه همراه این استانداردها،خو و منش ها را به عنوان اخلاقی تعریف می کند که "از سوی باورها و نگرش های همبسته با ارزش هایی همچون دلسوزی،انصاف،درستکاری،پاسخگویی،و عدالت اجتماعی،راهنمایی می شود". 

 انتقادها به "نظریه ی خوی ها" برگشته است- به عنوان ابزاری نو برای تحمیل همسانی سیاسی. اما  در نگاه نخست،پی بردن به آنچه که می تواند کابوس القای اندیشه را زنده سازد،دشوار است. خوی ها،بی گمان،همواره بخشی از هدف هایی بوده اند که به برنامه پرورش آموزگار چهره مشخص بخشیده اند. حتی با درنگریستن به آن استانداردهایی که به دانش و مهارت ها برمی گردند- که چندان بحث انگیز نشان نداده اند- پیوندی ناگزیر میان خوی ها و پرورش آموزگاران وجود دارد. اگر آموزگارانی که دانش و مهارت های خاصی دارند تشویق نشوند که هوشمندانه و فراخور زمینه از این دانش و مهارت ها بهره بگیرند،وجودشان چه ارزشی دارد؟ به زبان کلی تر،داشتن خوی و منش معین برای یک آموزگار،دارا بودن یک خصلت شخصیتی یا خصلت اندیشگی،همچون احساس مسئولیت،آزاد اندیشی،یا داوری سنجشگرانه می باشد. چنین خوی هایی،نوعی از انسان- که آموزگار می باشد- را توصیف می نمایند و این که او در شرایط معین چگونه رفتار می کند یا خواهد کرد. 

 برای نمونه،در رویارویی با موقعیتی که در آن آموزگار از سوی دانش آموزان درباره ی یک ادعای او،به چالش گرفته می شود،آموزگار آزاد اندیش تشویق به این می شود که به شیوه های معینی که نشانه ی این رویکرد هستند پاسخ دهد؛شیوه هایی همانند گوش دادن جدی به دیدگاه های دانش آموزان. این روش جاافتاده ای است که در آن آموزگاران آزاداندیش،بیش یا کم،در این گونه از موقعیت ها،از خود نشان می دهند. کمابیش در این هیچ بحثی نیست که پرورش چنین خوی هایی بخشی از هدف های ما در پرورش حرفه ای آموزگاران می باشد. ما می خواهیم که آموزگاران مان نسبت به کارشان احساس مسئولیت داشته باشند،گزارشی آزاداندیشانه از نظریه های رقیب در کلاس درس ارائه دهند،در تفسیر ایده ها و دیدگاه های بیان شده دانش آموزانشان،داوری سنجشگرانه ای از خود نشان دهند،و کارهایی از این دست.

  اما،منتقدان،به ویژه در اشاره به "عدالت اجتماعی" نگران شده اند که آن را همچون تجویز دسته ای از پای بندی های ایدئولوژیک به چپ طیف سیاسی می بینند. دل نگرانی هایشان با شماری از نمونه گزارش های گسترده،دامن زده شده است که مدعی می شوند دانشجو- آموزگاران،هنگامی که با موضع ایدئولوژیک استادانشان و یا دانشکده هایشان مخالفت می کنند از برنامه های پرورش آموزگار کنار گذاشته می شوند. دانشجو- آموزگاران،از به خاموشی کشانده شدن،و پس از آن،رعایت مقررات،گلایه کرده اند اگر آنها در برابر ادعاهای استادان در کلاس درس درباره ی موضوع هایی همچون حق انحصاری سفید- مرد،تبعیض مثبت[تبعیض به سود کسانی که مورد تبعیض قرار گرفته اند]،کنترل سلاح ها،انگلیسی به عنوان زبان ستمگران،و چیزهایی از این دست،اعتراض یا انتقادهایی کردند. اما آرتور وایس،رییس NCATE،به شدت انکار می کند که اداره مجوز دهی،از هرگونه ایدئولوژی خاص سیاسی یا اجتماعی پشتیبانی می کند. او پای می فشرد که NCATE از آموزگاران انتظار دارد که از خود دو خوی حرفه ای را به نمایش بگذارد : 1. انصاف و 2. این باور که همه ی دانش آموزان می توانند یادبگیرند. او می گوید که مدرسه های عالی آموزش و پرورش کمابیش انتظار دارند که دانشجو- آموزگاران از خوی های دلسوز بودن،گروهی بودن و اندیشه ور بودن،برخوردار باشند. وایس همچنین می گوید که اینها خوهایی هستند که بیشتر مردم به عنوان کیفیت های پسندیده ی آموزگاران،سخت،از آنها پشتیبانی خواهند کرد.

 بنیادها و سازمان های گوناگون دلبسته به آزادی های مدنی،در این موارد به سود دانشجویان وارد عمل شده اند و از همه سو اتهام ها و پاسخ به آن اتهام ها،جاری شده است. در نبود اطلاعات جزیی تر بیشتر درباره آنچه در عمل رخ داده است- در مواردی که گفت و گوی همگانی را برانگیخته - با هیچ اطمینانی نمی توان گفت که آیا اتهام القای اندیشه،راستین است یا نه.

اما،چه اصول و نکته های کلی ای می توانند به ما کمک کنند تا با توجه به واهمه و بدگمانی از القای ایدئولوژیک در پرورش آموزگار،رفتار و موقعیت مان را دریابیم؟ نکته های زیر،البته بسیار فشرده،می توانند یادآوری گردند :  

1.      دلیل های خوبی وجود دارد تا سنجشگرانه اندیشی و آزاد اندیشی را به عنوان هدف های بنیادین آموزش دانش آموزان در مدرسه،به شمار آوریم. بدست آوردن این خوی ها،برای به پختگی و به کمال رساندن فردی بزرگسال،آنچنان که از قوه ی داوری مستقلی برخوردار باشد،مسآله ای اساسی است. چنین فردی- در میان اشیاء دیگر- توانمند به کشف سخنان علم نما و همه روش های یاوه گویی می شود،و نیرومند به پایداری در برابر القای اندیشه می گردد،و آماده می شود تا دوباره به سراغ ایده های محترم دانسته شده برود تا روشن شود که آیا تاب سنجشگری را دارند یا نه. محل تردید است که آموزگارانی که خودشان در مدرسه های عالی آموزش و پرورش وادار به پذیرش موقعیت های ایدئولوژیک خاص شده اند و یا با تهدید به آن تن داده اند ارزش و اهمیت این خوی ها را بدانند و پاس دارند. آموزشگرانی که کند و کاو گسترده و باز ِ ایده های مطرح شده در دانشکده ها و مدرسه های عالی آموزش و پرورش را محدود می کنند به نادرست تآکید بر آن چیزی دارند که دانشجو- آموزگاران می اندیشند به جای این که به درستی بر توانایی و علاقه آموزگاران آینده برای وارسی موضوع های پیچیده به نزد خودشان پافشاری نمایند- کاری که باعث می شود دانشجویان، باورهایشان را بر بنیاد دلایل و شواهد پی ریزند و اندیشیدنشان را،آنچنان که سزاوار است،بازنگری نمایند.   

 (بخش نخست  :  http://bohluli.blogsky.com/1393/01/20/post-685/)

 بر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد