القای ایدئولوژیک و پرورش آموزگار(بخش یکم)

   

                                                 ویلیام هیر

                                      برگردان : مهدی بهلولی

[توضیح : در متن زیر به جای teacher education (تربیت معلم)،"پرورش آموزگار" را به کار برده ام و به جای

Indoctrination (تلقین عقیده،ارشاد،مغزشویی،شستشوی مغزی) القای اندیشه را.]

 فیلسوفانی که دل نگران مسآله ی القای اندیشه در مدرسه ها بوده اند،بیش از هر چیز،توجه خود را بر فرآیند آموزش،کتاب های درسی،و برنامه درسی دبستان و دبیرستان ها متمرکز کرده اند. این افراد به خاطر سن دانش آموزان و این حقیقت که آنها هنوز بیشتر باید قوه ی داوری سنجشگرانه شان را پرورش دهند،یک آسیب پذیری معین و شکنندگی نسبت به باورهای نا- خردمندانه را پیش می کشند. از یک سو،آموزگاران،چه بسا از قدرت و نفوذ خود سوء استفاده کنند و درصدد تحمیل باور و ارزش های ویژه ای برآیند و دانش آموزانشان را از پیش کشیدن مساله ها یا مخالفت ها،سخت ناامید سازند. و از سوی دیگر،دیدگاه های معینی،چه بسا سراسر از وارسی دقیق کنار بروند،و در فرآیند آموزش،بدون به چالش گرفته شدن،از آن عبور شود چراکه آنها بخشی از آن چیزی شده اند که کارل پوپر،"عقل سلیم سنجشگری ناشده" می نامد. در هر کدام از این دو حالت،خطر واقعی این است که دانش آموزان کم سن و سال،ناتوان از ارزیابی چنین دیدگاه هایی به نزد خودشان خواهند شد. القای اندیشه،به این می انجامد که دانش آموزان توانایی ارزیابی ایده هایی که دارند مطالعه می کنند یا موفق به فراگیری شان می شوند را از دست می دهند و خودشان را آنچنان گیرافتاده در باورها و پیش فرض هایی درمی یابند که نمی توانند به جد به بررسی دیدگاه های جانشین بپردازند؛چرا که ذهن هایشان بسته شده است.

 برای رویارویی با هر گرایشی به القای اندیشه در مدرسه ها و آماده سازی دانش آموزان برای شناخت و ایستادگی در برابر آن،مفهومی از آموزش و پرورش نیاز می شود که آموزگاران را با داشتن نگرشی آزاد اندیشانه و پای بندی به پرسشگری سنجشگرانه در کلاس های درس،درگیر می سازد. به گفته ی اسرائیل شفلر،شیوه ی آموزش،بایستی ارزش فکری دانش آموزان و توانمندی آنها برای داوری مستقل را پاس بدارد. این یعنی این که دانش آموزان باید به پرورش مهارت ها و نگرش هایی تشویق شوند که آنها را توانا می سازند تا دلایل و شواهدی را ارزیابی کنند که برای پشتیبانی از ایده های گوناگون لازم پنداشته می شوند،و همچنین برای اعتبارسنجی منابعی که چنین ایده هایی از آنها برمی خیزند و برای ایستادگی در برابر تلاش کسانی که می خواهند تا اندیشیدن شان را کنترل کنند. دانش آموزان،باید باور داشته باشند که چه بسا در آینده،روش های تازه ای برای اندیشیدن سربزند که آنها در بازاندیشی دیدگاه هایی که هم اکنون دارند،به آنها نیاز خواهند داشت. آنها باید دریابند که چه بسا در فهم سرشت بحث انگیز باورهای معین ناکام مانده اند،و این که آنها چه بسا ناآگاهانه دارند می آموزند که بدون پرسش،به چارچوب فراگیر ایده هایی تن دهند که در ِ اندیشیدن به روش های جایگزین را بر روی آنها می بندد. فلسفه آموزش و پرورش،با پافشاری بر سنجشگرانه اندیشی،آگاه گری،و آزاداندیشی،نیاز به هشیار ماندن در برابر خطر القای اندیشه و بندگی خواهی در آموزش مدرسه ای را به یاد ما می آورد.

 با این همه،به این پرسش که آیا خود آموزگاران،با سست کردن بنیاد پرورش خودشان،به عنوان افراد آزاداندیش ِ سنجشگر،چه بسا دستخوش القای اندیشه در فرآیند آمادگی حرفه ای شان شوند،توجه کمتری شده است. چشم پوشی نسبی از این پرسش،خود شاید نمونه ای باشد از قدرت "عقل سلیم سنجشگری ناشده"،به ویژه اگر از این فرض بی درنگ ناشی شود که برنامه های پرورش آموزگار- که هم اکنون،به جای دانشکده های جداگانه پرورش آموزگار،در دانشگاه ها متمرکز می باشد- به ناگزیر،آرمان پرسشگری بی غرضانه و داوری سنجشگری همبسته با دانشگاه ها را بازتاب می دهند. کریس آرتور،به ما یادآوری می کند که دانشگاه ها،گرایش به این دارند که دانشجویان را با توانایی  انتخاب میان گزینش های خردمندانه آماده سازند،نه پشتیبانی از وفاداری به جایگاه های ویژه. با این رو،شک اندیشی پیرامون کارکرد دانشگاه ها در کل،و تا اندازه ای و به ویژه درباره ی مدرسه های عالی آموزش و پرورش،از شناخت و پاس داشت این آرمان بنیادین در عمل،سرزده است.

 گمان ها را چند سال پیش،جان ویلسون(1993) از انگلستان برانگیخت. دل نگرانی ویلسون این بود که استادان آموزگاران،آهسته- آهسته دارند خودشان را همچون "رهبران مومنان" می بینند که آموزگاران آینده را به درون ایدئولوژی ویژه ای مشرف می کنند نه این که آنها را به آزمون سنجشگرانه ی باورها و پیش انگاره هایشان،و ارزش هایی برمی انگیزند که در نظریه آموزشی و تعیین سطح یادگیری دانش آموزان با آن روبرو می گردند. در زمینه پرورش آموزگار در ایالات متحده آمریکا،بحث به تازگی بر استانداردهای حرفه ای اعلام شده از سوی شورای ملی مجوز پرورش آموزگار(NCATE,2002 ) متمرکز شده است؛و به ویژه،بر گنجاندن خو و منش های خاص به عنوان بخشی از استانداردهای حرفه ای بایسته ای که آموزگاران باید برای دریافت مجوز،برخوردار باشند. این استانداردها آموزگاران را ملزم می سازند که "درون مایه،دانش آموزش شناسی و حرفه ای،مهارت ها،و خو و منش های بایسته برای یاری به همه دانش آموزان در فرآیند یادگیری را،بدانند و شرح دهند". فرهنگ و واژه نامه همراه این استانداردها،خو و منش ها را به عنوان اخلاقی تعریف می کند که "از سوی باورها و نگرش های همبسته با ارزش هایی همچون دلسوزی،انصاف،درستکاری،پاسخگویی،و عدالت اجتماعی،راهنمایی می شود".

http://www.wce.wwu.edu/Resources/CEP/eJournal/v002n002/a006.shtml

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد