نیک نژاد : ادعای هوشمند شدن مدارس شوخی است

 

 

ایلنا :  

هوشمندسازی مدارس کاریکاتور گونه، طنز و یک شوخی است چرا که هیچ یک از مولفه‌های واقعی هوشمند شدن درمدارس هوشمند وجود ندارد.  

محمدرضا نیک‌نژاد در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایلنا در مورد هوشمند سازی مدارس 

 

 به توضیحات بیشتری پرداخت و گفت: به عنوان نمونه درمدرسه ما که هوشمند معرفی شده  

 

است از ۱۹کلاس تنها در یکی ازآن‌ها ویدیوپروژکتور با یک کامپیو‌تر قدیمی گذاشته‌اند و با این  

 

امکانات می گویند که نه یک کلاس بلکه یک مدرسه ‌هوشمند شده است!

 

وی افزود: مدیرمدرسه، اولیای دانش آموزان را به این کلاس مثلا هوشمند دعوت می‌کند و به آن‌ها  می‌گویند چون در حال هوشمندسازی مدرسه هستیم باید کمک مالی کنید‌. ‌

پول هوشمندکردن مدارس را ازمردم می‌گیرند

نیک‌نژاد با بیان اینکه آموزش و پرورش بدون رضایت مدیر، مدرسه تحت مدیریت آن‌ها را به عنوان هوشمند درمنطقه معرفی می‌کنند واو رامجبور به فراهم کردن شرایط برای هوشمندشدن مدرسه می‌کنند، افزود: وقتی که مدیرمدرسه به آموزش وپرورش می‌گوید پولی برای این کارنداریم در جواب به او می‌گویند از والدین دانش آموزان پول بگیرید... 

برای خواندن همه ی گزارش به "ادامه ..." بروید :  

http://ilna.ir/news/news.cfm?id=51745

ادامه مطلب ...

فرهنگ "هزاره"

 

 از دید من،یکی از کم و کاستی های کار ما آموزگاران این روزگار،ناآشنایی با اندیشه های آموزشی جهان نوین است. با این که زمانه،زمانه ی پیوندها و ارتباطات جهانی است،متاسفانه ما را بهره ی چندانی از این ابزارها نیست. برای نمونه،من کمتر دیده ام که کتاب پرمعنا و به روزی،از سوی آموزگاری به فارسی برگردانده شود و یا جستاری آموزشی از اینترنت برگزیده و به فارسی درآید. بگذریم که هنوز،ازبسیاری کتاب های مهم و بنیادین آموزشی جهان نیز،هیچ برگردانی به فارسی در دست نیست؛مانند کتاب های جان دیویی،فیلسوف نامی آمریکایی. یعنی نه تنها آموزگاران،که شوربختانه مترجمان حرفه ای ما نیز،گرایش چندانی به این کار نداشته و ندارند و کمتر به سراغ این جور کتاب و جستارها رفته اند. همچنین باید گفت،با این که در آموزش و پرورش،آموزگاران زبان انگلیسی کم نیستند اما گویا در پیوند با برگردان کتاب های آموزشی،چندان تلاش و کوششی،و دستاورد ارزنده ای ندارند.

 آنانی که با موضوع ترجمه سر و کار دارند می دانند که یکی از ابزار و دست مایه های بایسته،فرهنگ و واژه نامه دوزبانه است،به ویژه هر چه آدمی تازه کار و نوآموزتر باشد نیازش به این کتاب ها بیشتر است.  در این میانه،خود این فرهنگ ها نیز،از یک ارزش و درون مایه برخوردار نیستند و برخی آشکارا کیفیت بالاتری دارند. به راستی که یک فرهنگ خوب دوزبانه،که واژه،اصطلاح،فعل های ترکیبی و مثال و نمونه های درخور داشته باشد،امتیازی برجسته و چشم گیر به شمار می آید برای آن زبان و برای دارنده اش. چنین فرهنگی،بی گمان کار برگردان را آسان،خوشایند و باریک اندیشانه تر می نماید.

 این ها را گفتم برای معرفی فرهنگ دوزبانه ی انگلیسی – فارسی "هزاره". من یکی – دو سال است که با این فرهنگ آشنا شده و آن را خریده ام. فرهنگ هزاره در سه گونه به چاپ رسیده است : دوجلدی،یک جلدی و یک جلدی ریز چاپ. درون مایه هر سه چاپ،یکی است و تنها کاغذ و شمار جلد آن فرق دارد. برای من که این فرهنگ یک پدیده است و بسیار کارآمد و یاری رسان. دریغم آمد آن را معرفی نکنم. هرچند مانند هر کار دیگری، بدون کاستی نیست و نخواهد بود اما من در خود شایستگی و توانایی خرده بر این کار بزرگ را نمی بینم. اما نقدی دیدم از" داریوش آشوری" که خواندنی و آموزنده است. دوستان می توانند این نقد را در پیوند زیر بخوانند : 

http://ashouri.malakut.org/2004/04/post_11.html#more

            

ادامه مطلب ...

دانشگاه فرهنگیان

 

مهدی بهلولی،روزنامه شرق،9/12/91

آیا برپایی دانشگاه فرهنگیان،می تواند به بهبود وضع آموزش و پرورش بینجامد؟ این پرسشی است که من در این نوشتار کوتاه،می خواهم تا اندازه ای به آن بپردازم.

1.      دانشگاه فرهنگیان یا دانشگاه آموزش و پرورش،دانشگاهی است که پیش از این در برخی از کشورهای جهان، راه اندازی شده است. برای نمونه،دانشگاه آموزش و پرورش پاکستان،در سال 2002 آغاز به کار کرد،یا کشورهایی همچون انگلستان،ایسلند،ژاپن- گرچه با بزرگی و گستردگی گوناگون- از مدرسه،دانشکده و یا دانشگاه آموزش و پرورش برخوردارند. آلمان نیز،مدرسه ی عالی آموزش و پرورش دارد که بالاترین مدرکی که به دانش آموختگانش می دهد،کارشناسی است. از این رو،دانشگاه فرهنگیان،نهادی شناخته شده با کارکردی کمابیش تعریف شده است. در ایران نیز،سال ها،دانشکده های تربیت معلم،نقش دانشگاه هایی را بازی می کردند که تا مقطع کاردانی،به آموزش نیرو می پرداختند. دانشگاه یا دانشکده ی فرهنگیان،مانند دانشگاه یا دانشکده ی هنر، که بر آموزش هنر تمرکز می نماید،به آموزش آموزشگری می پردازد- البته آنچنان که کاربدستان آموزشی کشور می گویند از این پس،استخدام نیروهای آموزش و پرورش نیز قرار است از دانش آموختگان این دانشگاه انجام پذیرد.

2.      در آسیب شناسی آموزش و پرورش ایران،نمی توان از ایستایی اندیشه ی آموزشی و دوری سپهر آموزش از نظریه پردازی های نوین،چشم پوشید. اما این کاستی،تنها از آن ِ گستره ی آموزش نیست و کمابیش زمینه های دیگر علمی،اقتصادی،سیاسی و فرهنگی را نیز دربرمی گیرد. می توان گفت دانشگاه های ایران و دیگر نهادهایی که به گونه ای با اندیشه ورزی و نظریه پردازی های نوین در پیوندند،آنچنان که باید و شاید،کارآمد نیستند. از این رو،اگر هدف از برپایی دانشگاه فرهنگیان،رونق بخشیدن به اندیشه ورزی آموزشی است،نمی توان چندان به آن دل بست،چرا که دانشگاه فرهنگیان نیز،در همین سپهر دانشگاهی خواهد زیست. بگذریم از این که  با نگاهی به اساسنامه ی این دانشگاه،به هیچ رو چنین هدفی- دامن زدن به نظریه پردازی آموزشی و پویای اندیشه ی آموزشی- ،در اولویت قرار ندارد. گویا آنچه که این دانشگاه جست وجو می کند پرورش آموزگارانی است که با اندیشه ها و باورهای فرهنگی- اجتماعی کارگزاران و کاربدستان آموزشی کشور،بیش از پیش،هماهنگ  باشند.

3.       آموزش و پرورش در ایران،با کاستی و نابسامانی های بسیاری روبروست که همگان پذیرفته و می پذیرند،و از این رو،سال هاست که از دگرگونی های بنیادین در آموزش و پرورش سخن ها شنیده می شود. اما آیا راه اندازی دانشگاه فرهنگیان،درمان و یا بخشی از درمان دردهای آموزش و پرورش است؟ دانشگاه فرهنگیان،به راستی،می خواهد به کدام یک از کمبودهای آموزش و پرورش پاسخ بگوید؟ این که در هر استان،همه ی دانشجویان دبیری دانشگاه های دیگر را در یک دانشگاه – یا بهتر است بگوییم در دو دانشگاه،یکی دخترانه و یکی پسرانه- گرد هم آوریم،می تواند کمبود بودجه ی آموزشی کشور را جبران کند؟ آیا شلوغی کلاس های درس و کمبود فضای استاندارد مدرسه ها،رفع خواهند شد؟ آیا از شمار میلیونی کودکان بازمانده از آموزش،کاسته خواهد شد؟ و البته بسیاری از پرسش های دیگر.

در یک آسیب شناسی از آموزش و پرورش،یکی از سازه های مهم افت آموزشی،بی انگیزگی و یا کم انگیزگی بسیاری از آموزگاران می باشد. این رخداد،چندان هم به این مساله بستگی ندارد که آموزگار،در دانشگاه،در رشته ی دبیری درس خوانده و یا نه،از دیگر رشته ها به آموزش و پرورش آمده است و یا این که پس از پایان دانشگاه،چند سال حق التدریس بوده و پس از آن،به استخدام آموزش و پرورش درآمده است. در آموزش و پرورش،شرایط معیشتی و مادی فرهنگیان،دست به دست سازه های دیگری همچون مدیریت متمرکز و نقش نداشتن آموزگار در بخش بزرگی از گستره ی کاری خویش داده،و دستآوردش این شده که بسیاری از آموزگاران،در همان سال های نخست،انگیزه کاری خویش را از دست بدهند. جدا کردن دانشجویان دبیری از دیگر دانشجویان نیز،راه چاره ی این درد نیست. از این رو،ریشه های بنیادی دشواری های آموزشی ایران را باید در خود آموزش و پرورش و وضعیت نابسامان آن جست و جو نمود و نه در شرایط دانشگاهی فرهنگیان.

 از این رو از دید این نگارنده،دانشگاه فرهنگیان،درد چندانی از دردهای آموزش ایران را درمان نخواهد کرد؛بگذریم از این که با مدیریت سلیقه ای و ناعلمی،چه بسا در آینده بتواند به نابسامانی های بیشتر آموزش و پرورش دامن بزند.      

http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=56&pageno=6

ادامه مطلب ...

آمارهای ناهمساز در آموزش و پرورش

 

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،6/12/91

در سال گذشته،هنگامی که روشن گردید آموزش و پرورش می خواهد دبستان ها را شش ساله کند و سیستم 6-3-3  را پیاده سازد یکی از توجیه هایی که از زبان حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش شنیده شد این بود که این سیستم در   123 کشور جهان در حال انجام است :" نظام 6-3-3 هم اکنون در 123 کشور جهان اجرا می شود و در این زمینه،ما نیز هفت سال کار کارشناسی کرده ایم... همه متخصصان آموزش و پرورش در۲۳ سال گذشته به این نتیجه رسیده اند که جای ششم ابتدایی خالی است." اما گویا تنها در این یک سال،هفت کشور دیگر به جمع این شمار پیوسته اند :"خلیل رضایی،مدیرکل آموزش و پرورش استان بوشهر،در گفت و گو با خبرگزاری فارس گفت طرح تحول بنیادین آموزش و پرورش هم اکنون در بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان در حال اجراست و نظام آموزشی مبتنی بر طرح تحول بنیادین 6-3-3 در130  کشور جهان دارد پیاده می شود." درخور درنگ این که گویا از سال آینده،شش سال ِ دبستان در 30 درصد دبستان های کشور به دو دوره ی سه ساله تبدیل خواهد شد،و دانش آموزان سال اول تا سوم در یک دبستان و دانش آموزان چهارم تا ششم در دبستانی دیگر آموزش خواهند دید. اکنون پرسش این است که آیا در این 123 یا 130 کشور هم،دوره ی دبستان به دو دوره جدا از هم،بخش می شود و یا نه،همه ی دانش آموزان اول تا ششم در یک دبستان هستند؟ اما خواندن این خبر هم بی فایده نیست : "مقرر شده در تعدادی از مدارس ابتدایی،زنگ‌های تفریح دانش‌آموزان جابه‌جا شود؛ به این صورت که زمان زنگ تفریح دانش‌آموزان پایه‌های اول،دوم و سوم با زمان زنگ تفریح دانش‌آموزان پایه‌های چهارم،پنجم و ششم ابتدایی متفاوت خواهد بود. وقتی زنگ تفریح دانش‌آموزان جدا باشد،تردد در راه‌ پله‌ها و راهروهای مدرسه راحت‌تر خواهد بود و دسترسی دانش‌آموزان برای استفاده از آبخوری و سرویس بهداشتی مدرسه نیز سریع‌تر است. (سیدعلی یزدیخواه،مدیرکل آموزش و پرورش تهران) " آیا به راستی در کشورهای دیگر هم،دو زنگ تفریح زده می شود؟ آیا با این کار و با سر و صدایی که پدید می آید و وقت و توانی که از کارگزاران اجرایی مدرسه ها گرفته می شود نمی توان گفت بر افت آموزشی افزوده خواهد گردید؟

 اما بگذارید برویم سراغ اصل سخنی که می خواهم بگویم. از دید این نگارنده آمار 123 یا 130 کشوری که داده شده  درست نمی باشد؛تاکنون نیز فهرست این کشورها در رسانه ها اعلام نگردیده است. کافی است به سامانه ی آموزشی چند کشور مطرح در آموزش و پرورش نگاه کنیم : در آلمان دوره ی دبستان چهار سال است،در فرانسه پنج سال،در آمریکا و کانادا،ایالت های گوناگون با هم فرق دارند و دوره ی دبستان آنها از 5 تا 8 سال به درازا می کشد،در انگلستان،آموزش های دبستانی در دو دوره ی دو ساله و پنج ساله انجام می پذیرد که روی هم رفته می شود هفت سال،در هندوستان دانش آموزان از شش تا چهارده سالگی(8 سال) در دبستان بسر می برند،در ایتالیا،در دهه های گذشته،دوره دبستان پنج سال و هم اکنون هفت سال می باشد.

 این گوناگونی نشانگر این است که بخش بندی سال های آموزش تا پیش از دانشگاه،آنچنان هم ثابت و مهم نیست و بیش از آن،درون مایه و کیفیت آموزش،اثرگذار و محل بحث است. این که دانش آموز،4 سال در دبستان بماند یا بیشتر،گویا،با درنگریستن به حال و هوای فرهنگی و رفتاری دانش آموزان و پیشینه ی آموزشی کشور،تعیین می گردد و شاخصی نیست که بر آن همداستانی ویژه ای انجام پذیرفته باشد. اما با این همه،بهتر است فرادستان آموزشی کشور،فهرست این کشورها را اعلام نمایند تا درستی و یا نادرستی این آمار روشن شود.

 http://www.armandaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=256&pageno=7

ادامه مطلب ...

زیان های خصوصی سازی آموزش

 

مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،5/12/91

 یکی از مسآله های بسیار مهم و چالش برانگیز آموزشی،مسآله ی خصوصی سازی آموزش و پرورش،و پیامدهای وابسته به آن است؛مسآله ای که هم در میان آموزگاران و اندیشه وران آموزشی مطرح است و هم در میان کارگزاران و سیاستگذاران آموزشی و کلان کشورها. در بیشتر سامانه های آموزش و پرورش جهان نیز،تجربه خصوصی سازی دیده می شود،یعنی همراه با آموزش و پرورش دولتی،که برابر بند یک ماده ی 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر،باید دست کم تا مراحل ابتدایی رایگان باشد،مدرسه ها و آموزشگاه های خصوصی نیز،با دریافت هزینه از خانواده ها،به آموزش دانش آموزان می پردازند. در ایران پس از انقلاب هم،مدرسه های خصوصی(غیرانتفاعی یا غیردولتی) در سال های واپسین دهه ی شصت آغاز به کار کردند و هم اکنون حدود 25 سال از روزهای نخست راه اندازی آنها می گذرد. از این رو می توان گفت که با گذشت این سال ها،چه بسا زمان ارزیابی عملکرد این مدرسه ها فرا رسیده باشد و جا دارد که از زاویه های گوناگون وارسی شوند. به ویژه که بسیار،از شهریه های زیاد و باورنکردنی برخی از آنها سخن به میان می آید و هر از گاهی هم،از زبان کارگزاران آموزشی شنیده می شود که باید با نابسامانی های اقتصادی و شهریه های هنگفت برخی از آنها برخورد نمود. ناگفته پیداست که خصوصی سازی آموزش،از سویه های مختلف فرهنگی،اقتصادی،اجتماعی و سیاسی  برخوردار است و بررسی همه جانبه و فراگیر آن،کار چندان آسانی نیست.

 اما در توجیه مدرسه های غیرانتفاعی و خصوصی سازی در آموزش،بیشتر به کوچکتر سازی دولت و سبک کردن بار آن استناد می شود،همچنین این که در آموزش نیز،مانند دیگر گستره های اجتماعی،می توان و باید با پرداخت هزینه بیشتر،خدمات بهتری دریافت نمود. در پاره ای از کشورهای جهان هم،ریشه و بنیاد برخی مدرسه های نادولتی به این برمی گردد که خانواده و جامعه در آموزش فرزندان خود،از اختیارات بیشتری برخوردار شوند. برای نمونه،در اروپا،شماری از مدرسه های خصوصی،مدرسه هایی دینی هستند که زیر نظر کلیساها اداره می شوند و تا اندازه ای از برنامه های آموزشی- فرهنگی ویژه ای پیروی می کنند. یعنی خصوصی سازی در این مدرسه ها،بیشتر بعد فرهنگی دارد تا اقتصادی،و بر پایه ی آزادی و نقش زیاد خانواده در آموزش و پرورش انجام می پذیرد. در این مدرسه ها،خانواده ها می پذیرند که همه یا بخش چشم گیری از هزینه های آموزشی فرزندان خود را بدهند تا در پرورش اخلاقی و اندیشگی آنها،نقش پررنگ تری بیابند.

  اما از خصوصی سازی- به ویژه با سویه ی  اقتصادی- و با بررسی تجربی آن در سطح جهان،خرده های مهمی نیز گرفته شده،که یکی از واپسین آنها،در گزارشی بازتاب یافته که EI ( آموزش جهانی،نهادی که از جامعه مدنی آموزگاران بیشتر کشورهای جهان شکل گرفته است) با همکاری یونسکو در سال 2004 تهیه و منتشر نموده است. در بخشی از این گزارش می خوانیم : " در توجیه خصوصی سازی در آموزش،کمابیش گفته می شود که مدرسه های خصوصی،با هزینه ای کمتر از مدرسه های دولتی،کار بهتری را ارائه می دهند. بیشتر "استدلال های" پشتیبانگر این دیدگاه،با این پرسش اساسی روبرویند که اغلب،نام نویسی دانش آموز برای مدرسه های خصوصی و دولتی،به کلی متفاوت است. در حالی که مدرسه های دولتی ناگزیر به پذیرش همه ی کودکان اند،مدرسه های خصوصی می توانند دانش آموزان را گلچین کنند. مدرسه های خصوصی،که سنت وار،شاگردانی با موفقیت تحصیلی برتری پرورانده اند اغلب از امکانات بهتر،و آموزگارانی که بهتر آموزش دیده و بیشتر دستمزد می گیرند،برخوردارند. این مدرسه ها،بیشتر گرایش دارند که دانش آموزانی را جذب کنند که سطح اجتماعی- اقتصادی خانوادگی بالاتری دارند و از منطقه های شهری یا نیمه شهری اند. در شیلی که دولت سامانه آموزشی را تمرکز زدایی و خصوصی کرد... موفقیت تحصیلی دانش آموزان در ریاضیات و زبان اسپانیایی،در طول دهه ی هشتاد میلادی،با آزمون هایی ملی،ارزیابی شد. نتیجه این بود که بازسازی های آموزشی،به نابرابری های بزرگتر انجامیده است بدون این که به بهبود کیفیت همه جانیه یاری رسانده باشد. در گفت و گوهای میان آموزگاران و در درون سازمان های[صنفی] آنها،نگرشی نیرومند دیده می شود که آموزش و پرورش،کنشی بی همتاست،و نسبت میان دانش آموز و آموزگار،نمی تواند به خریدار و فروشنده فروکاسته شود. نگاهی به تاریخ هم نشان می دهد که آموزگاران بزرگ،هرگز خود را همچون فروشنده ی کالای آموزش نمی نگریسته اند. بی گمان سقراط،خود را همچون فروشنده ی آموزش به شاگردانش نمی شمرده،بلکه،آموزش  را کنش- واکنشی میان آموزگار و دانش آموز می دیده که به رشد هر دو طرف کمک می کند. به آموزش و پرورش کیفی،نباید همچون جریانی مصرفی نگریست. آموزش و پرورش کیفی،فرآیند کنش- واکنش میان آموزگاران و دانش آموزان است."

 باری در پرتو دیدگاه های گوناگون جهانی در باب خصوصی سازی در آموزش و پرورش،و با نگاه به تجربه ی 25 ساله ی بومی ایران،می توان به ارزیابی همه سویه ی این برنامه ی مهم آموزشی نشست. اما این نگارنده- به عنوان یک آموزگار،که هم اکنون سال هاست از نزدیک با آموزش ایران درگیرم - چنین می پندارم که خصوصی سازی بخشی از آموزش در ایران،به نابرابری های آموزشی دامن زده است. برخی از مدرسه های غیر دولتی،با گرفتن شهریه های سنگین،و با برگزاری کلاس های گوناگون تقویتی،درون مایه ی کتاب های درسی را،تا اندازه ای بهتر،بر ذهن و زبان دانش آموزان جاری می سازند،و به ویژه در درس های انتزاعی تر،می توان گفت عملکرد بهتری دارند. گرچه به هیچ رو،در آموزش و پرورش مدنی- که دانش آموز را آماده ی پذیرش نقش های اجتماعی و سیاسی یک جامعه ی دموکراتیک می سازد- کامیاب تر از مدرسه های دولتی نیستند. در این میانه اما،این دانش آموزان طبقه ی فرودست جامعه اند که چون شرایط تحصیل در این مدرسه ها را نمی یابند،بیش از پیش،زیان می بینند. از سوی دیگر،شمار چشم گیری از مدرسه های غیر انتفاعی هم هستند - به ویژه آنهایی که در منطقه های پایین و متوسط شهری قرار گرفته اند- که با دشواری های مالی بسیاری دست به گریبان اند،و ناگزیر با کمک های گوناگون نمره ای و خلاف آموزش راستین و درست،خود را پابرجا نگه می دارند. روشن است که این دست مدرسه های غیرانتفاعی،به آموزش کیفی کمکی نمی رسانند که هیچ،بر افت آموزشی کنونی هم می افزایند.

 به هر رو،چنین می نماید که راهکار بهبود آموزش در ایران،دگرگونی در نگاه کارگزاران و تصمیم گیرندگان فرادست به آموزش است و پذیرش اهمیت و جایگاه برجسته ی آن،تا در پرتو این نگاه و با صرف توجه و هزینه ی درخور،آموزش و پرورش ایران،به آموزشی کیفی بدل شود و نه پدیده ای به نام خصوصی سازی. باری،چه بسا بهتر باشد همگی بپذیریم که آموزش،پدیده ای بی همتاست و سزاوار نگاه و نگرشی ویژه.    

(این یاداشت با حذف بخش هایی از آن در روزنامه چاپ گردید.)

http://etemadnewspaper.ir/Released/91-12-05/93.htm#231328

ادامه مطلب ...

حقوق بشر و آموزش و پرورش

 

 

من چندی پیش،جستار ارزنده ای به فارسی برگرداندم به نام : " حقوق بشر و آموزش و پرورش"،که از دانشنامه ای فلسفی در باب آموزش و پرورش گرفته بودم. هم اکنون بخش 1 این متن را می توانید در پیوند زیر بخوانید :  

 http://radiozamaneh.com/reflections/2013/02/22/24717

http://radiozamaneh.com/

حقیقت برنامه ها و واقعیت مدرسه ها

 

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه ی آرمان،2/12/91

سخنان وزیر آموزش و پرورش در گردهمایی فرهنگیان مازندران که در رسانه ها بازتاب داشت دارای نکته های شگفت آوری بود که البته از وزیری با توانایی های فراوان در بکارگیری ...رسانه های صوتی- تصویری برای پیشبرد هدف های خویش چندان دور از انتظار نیست. و اگرچه ایشان در گفتگو با خبرگزاری فارس می گوید "نگاه نقدها و تایید در رسانه برای ما مهم نیست" اما منتقدان باید سخن بگویند،چه کارگزاران بشنوند و پند گیرند و چه گوش ها و چشم ها را ببندند و شتابان در تاریکی بدوند.

حاجی بابایی در بخش هایی از این سخنانش گفت: مشکل معیشتی را دغدغه اصلی معلمین نمی دانم و به نظر من مشکل اصلی معلمین تعریف معیوبی است که از آنها شده است و گروهی ....( خبرگزاری ایلنا 22/11/91) این نگاه و سخنان حکایت از شکاف فراخ میان وزیر و نیروهای زیر دستش دارد. امروز کمتر معلمی است که زیر فشارهای فراوان اقتصادی کمر خم نکرده باشد و با چنگ زدن به شغل های دوم و سوم روزگار نگذراند. بسیاری از فرهنگیان برای آبرو داری از هر راهی در پی سرخ نگه داشتن روی خویش اند. چگونه ممکن است معلمانی که هر روز در زنگ استراحت از گرانی های روزانه و کوچک شدن روز به روز سبد کالاهای اساسی و هراس از ادامه روند رو به رشد قیمت ها سخن می گویند،دغدغه ای اساسی تر از اقتصاد داشته باشند. وزیر در همین سخنرانی می افزاید"در سه سال گذشته 99 بار به مدارس تهران سرزده است" باید به وزیر یادآور شد که اگر در این 99 باری که به مدارس سر زده اید! یک بار در جمع معلمان مدرسه می رفتید و اجازه سخن گفتن به آنان می دادید،می توانستید ببینید و بشنونید که بزرگترین دغدغه امروز فرهنگیان معیشت است. اما این سخن هنگامی شگفتی فراوان تری می آفریند که- احتمالا ایشان می دانند- تا این لحظه،وزارتخانه زیر فرمانشان حق الزحمه برگزاری و تصحیح برگه های آزمون های هماهنگ کشوری- با دیرکردی بی سابقه- درنوبت های خرداد،شهریور و دیماه را پرداخت نکرده است و این درحالی است که نیروهای ستادی مدرسه- مدیر،معاونان و دفترداران- از اسفندماه سال گذشته،اضافه کار خویش را دریافت ننموده اند و اکنون فرهنگیان به شدت از این دیر کرد ناخشنود بوده و همین ناخرسندی و گلایه های فراوان،وزارتخانه را واد داشت تا حق التدریس مهرماه معلمان را با تاخیری چهار ماهه پرداخت نماید. شوربختانه حاجی بابایی در دوره وزارت،هیچگاه دغدغه های معیشتی فرهنگیان را به رسمیت نشناخته اند و از این رو امیدی برای بسامان نمودن آشفتگی های اقتصادی این دسته از کارمندان دولت وجود ندارد و باید هر روز شاهد فراخ تر شدن شکاف میان ایشان و بدنه آموزش و پرورش بود.حاجی بابایی در بخش دیگری از سخنان اش می گوید:"در ایران کسی هست که نداند ۴۰ میلیارد هزینه هوشمندسازی شده؟ اما اکنون نظام مشکل اقتصادی دارد و من هم عضوی از همین نظام هستم" (خبر گزاری ایلنا 22/11/91) این سخنان را در کنار گفته های جبار کوچک زاده رییس کمیته کمیسیون آموزش و پرورش مجلس می گذاریم که می گویدبحث هوشمندسازی مدارس از مباحث بسیار جدی است. به همین دلیل ردیف بودجه جداگانه ای از محل اعتبارات دولت به آن اختصاص داده شد. اما هم اکنون یک ریال از این اعتبار 40 میلیارد تومانی به آموزش و پرورش اختصاص داده نشده است و شاید به همین دلیل آموزش و پرورش به سمت کمک های مردمی روی آورده است(خبر گزاری مهر آذرماه 91) به گفته این نماینده مجلس با توجه به کسر بودجه دولت،این مبلغ تا پایان سال نیز به آموزش و پرورش داده نمی شود. در ماه های گذشته کمتر گفتگو یا سخنرانی ای را می توان یافت که وزیر در آن از هوشمند سازی مدرسه ها سخن نگفته باشد. جدای از فراهم نبودن زمینه های درخور برای اجرای این طرح،آنچه که بیشتر خودنمایی می کند بودجه مورد نیاز این برنامه است. برای نمونه بنا به گفته وزیر آموزش و پرورش- پس از سفر به ترکیه- شمار مدرسه های کشور 140 هزار است. در بررسی برآورد هزینه های هوشمند سازی به رقم های گوناگونی از چهار تا هفت میلیون تومان برای هر کلاس برمی خوریم. اگر بپذیریم که هر مدرسه تنها با تجهیز یک کلاس به جرگه مدرسه های هوشمند خواهد پیوست! با یک حساب ساده،هزینه هوشمند سازی مدرسه های سراسر کشور- آن هم تنها با یک کلاس- از 560 میلیار تا 980 میلیارد تومان خواهد بود. جناب وزیر 40 میلیار گفته شده در کجای این هزینه قرار دارد؟ این مبلغ چفدر از کل بودجه آموزش و پرورش است؟ جناب وزیر آیا جز این است که شما با این کسر بودجه دولتی،توانایی این کار پر هزینه را ندارید و- در گفتگویی برای نخستین بار به گونه ای شفاف و بی سابقه در کشور- مجوز دریافت پول از خانواده ها را دادید؟ آیا جز این است که با فشار بر مدیران منطقه و مدرسهکه حتی در پرداخت هزینه های آب،برق،بهداشت و تعمیرات مدرسه درمانده اند- آنان را وادار به گرفتن پول از خانواده ها از صد تا صد و بیست هزار تومان می کنید- و دست آخر هم این کامیابی را در کنش های فراوان رسانه ای خویش،بارها باز می گویید و بهره اش را می برید؟ جناب وزیر اکنون 65 درصد مدرسه های کشور نا ایمن هستند،مدرسه نا ایمن بهتر است یا مدرسه هوشمند؟ تهیه بخاری استاندار برای 150 هزار کلاس ضروری تر است یا خرید تابلوی الکترونیکی و ویدئو پروجکشن برای یک کلاس از همه کلاس های یک مدرسه هوشمند؟

آقای حاجی بابایی کمی از اوج برنامه هایت پایین بیاید و بازخورد آنها را در واقعیت زندگی فرهنگیان و دانش آموزان در مدرسه های خسته کننده و کسالت آور ببینید. با این کار شاید کمی بتوانید دشواری های امروز خانواده بزرگ آموزش و پرورش را دریابید. آنگاه شاید برنامه هایت را واقعی تر پیش ببرید.

ادامه مطلب ...

دانشگاه فرهنگیان و نیروهای چشم براه استخدام

 

محمد رضا نیک نژاد، روزنامه اعتماد،۱/۱۲/۹۱

در روزگاری که آمار بیکاری در کشور بسیار نگران کننده است و گروه بسیار بزرگی از دانش آموختگان دانشگاهی در صف های دراز استخدام،خود را به هر دری می زنند تا ...دست کم تلاش های چندین ساله درس و دانشگاه برای آنها نان بخور و نمیری فراهم کند،آموزش و پرورش کور سوی امیدی برای استخدام است. در این میان با توجه به درخواست های فراوان ورود به سامانه آموزشی- نه از سر دلبستگی به معلمی که برای گریز از بیکاری- شرایط استخدام در آن،بسیار آشفته و پریشان است. شاید گسترده ترین خبرهای وابسته به استخدام در نهادهای دولتی،در پیوند با آموزش و پرورش است. اکنون ده ها هزار تن از نیروهایی که عمر و جوانی خویش را در راه آموزش آینده سازان این مرز و بوم هزینه نموده اند،سال هاست که چشم براه استخدام در سامانه آموزشی اند. نیروهای حق التدریس،مربیان بهداشت،مربیان پیش دبستانی،نیروهای پیمانی و ... بخشی از این دسته فرهنگیانی هستند که مدت هاست سرا پا گوش اند که از مصوبه های مجلس و دولت، سخنان نمایندگان و کاربدستان آموزشی و پیامدهای گردهمایی های گاه و بی گاه اعتراضی خویش در برابر خانه ملت و .... خبر خوشی بشنوند،تا شاید روزی مزه شیرین رسمی شدن را بچشند و لختی از فشارهای ناشی از اندیشیدن به بیکاری رهایی یابند. اما گویا همپای فراوانی درخواست برای استخدام در آموزش و پرورش،سخنان درباره استخدام نیروهای تازه نیز فراوان تر می شود و زندگی این فرهنگیان مظلوم را آشفته تر می سازد. برای نمونه: "معاون برنامهریزی و آموزش نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش،گفت: آموزش و پرورش،مجوز استخدام نیرو،خارج از فارغالتحصیلان دانشگاه فرهنگیان را ندارد. اسدالله اسدیگرمارودی در مراسم افتتاح دانشگاه فرهنگیان استان زنجان،افزود: طبق مصوبات مجلس شورای اسلامی،آموزش و پروش نمیتواند خارج از فارغالتحصیلان دانشگاه فرهنگیان استخدام داشته باشد و این حالت فقط در صورتی است که نیروی مورد نیاز در این دانشگاه وجود نداشته باشد،آنگاه میتواند با آزمون ورودی استخدام داشته باشد که در آن صورت نیز قبولشدگان آزمون باید یک سال در این دانشگاه آموزش ببینند و بعد وارد مدارس شوند. وی تصریح کرد: معلم با جسم و روح و جان افراد سر و کار دارد و باید یک فرد متخصص باشد و بتواند به راحتی یک رابطه چهره به چهره با دانشآموزان برقرار کند و با تسلط به مضامینی مانند تربیت اسلامی و مسئولیت انسان در هستی بتواند یک انسان را به کمال برساند و با یک روش تدریس متفاوت دانشآموزان را با حداقل زمان با مفاهیم بیشتری آشنا کند".(خبرگزاری ایسنا،29/11/91)این سخنان خبر خوشی برای نیروهای آموزشی منتظر به استخدام،مانند حق التریس ها،مربیان پیش دبستانی و بهداشت و ... در بر ندارد. دولت و کارگزاران آموزشی نمی توانند- حتی با مجوز مجلس- به سال ها تجربه گرانبهایی که این نیروها در این نهاد اندوخته اند چشم ببندند و آنها را به همین سادگی از فرآیندهای آموزشی و استخدام کنار بگذارند. این برخورد با نیرو های با تجربه و ورود بی حساب و کتاب نیروهای تازه،بریدن درختان یک جنگل را می ماند که سال ها باید بگذرد تا درختانی به تنومندی درختان بریده شده بر بستر جنگل بروید. اما شاید پشت این گونه سخنان- که کاربدستان آموزشی نیز در پنهان نمودن آن چندان نمی کوشندـ چیز دیگری نیز نهفته باشد. گویا از این پس دانشگاه فرهنگیان تنها نهاد دانشگاهی خواهد بود که نیروهای مورد نیاز سامانه آموزشی را پرورش خواهد داد. این دانشگاه در اختیار و زیر فرمان و مدیریت آموزش و پرورش خواهد بود. این محدودیت و انحصار آموزش معلمان،پیامدهای ناگواری برای آموزش در کشور خواهد داشت. نخست آن که با اجرای این سیاست،پیوند سامانمند آموزشگران- که پرورش کودکان و نوجوانان کشور را بر عهده دارند- با بدنه علمی کشور بریده شده و تنوع و گوناگونی علمیآموزشی ای که اکنون در سپهر آموزش کشور برقرار است را از میان خواهد برد. دوم آنکه با توجه به کارایی درونمایه های آموزشی و روش های ویژه بکار گرفته شده در کانون های تربیت معلم- که سال ها زیر نظر آموزش و پرورش به تامین نیروهای مورد نیاز مدارس می پرداختندنمی توان چندان به بروندادهای این دانشگاه- چه از نظر علمی و چه اجتماعی- فرهنگی- دل بست و چشم براه دگرگونی های شگرفی در گستره آموزش کشور بود.(بیشتر دانش آموختگان کانون های تربیت معلم پس از پایان این دوران با شتاب برای رفتن به دانشگاه آماده می شوند تا بتوانند کمبودهای علمیآموزشی آن دوران را جبران نمایند از سوی دیگر بسیاری از آنها پس از پایان دوران تربیت معلم چندان دلبسته آموزش های ایدئولوژیک حاکم بر ابن کانون ها نیستند)اما واپسین ایراد که کارشناسان دیگر نیز به آن اشاره کرده اند آن است که،راه اندازی دانشگاه فرهنگیان،باری سنگین تر از گذشته بر دوش آموزش و پرورش می افزاید. یکی از دشواری های کنونی سامانه آموزشی کشور گوناگونی و فراوانی وظایف تعریف شده برای آن است که اندامی لخت و کم تحرک را در پی داشته است. با افزوده شدن وظیفه گرداندن دانشگاه فرهنگیان،آموزش و پرورش بیش از گذشته در برآوردن هدف های سازمانی خویش در خواهد ماند. چند روز پیش حاجی بابایی در گردهمایی فرهنگیان مازندران در اعتراض به تحمیل پیش دانشگاهی به آموزش و پرورش و افزودن پایه ششم بر دبستان ها گفته بود : " لباس دوخته شده برای ما از پایین کوتاه و از بالا بلند بود" جای این پرسش وجود دارد که با افزودن آموزش های دانشگاهی به وظایف آموزش و پرورش،این لباس تا چه اندازه بلند تر از پیش خواهد شد؟ و این آرزوی چندین ساله جناب وزیر تا چه اندازه در برآوردن هدف های خرد و کلان آموزشی،کارگر خواهد افتاد؟

ادامه مطلب ...