به بهانه سالمرگ میرزا حسن رشدیه پدر آموزش نوین ایران

  

رشدیه؛ بنیانگذار دبستان‌های نوین در ایران

محمدرضا نیک‌نژاد،تارنمای نامه،19/9/91

از مدرن‌ها بدون تنفر سخن بگو و از قدما بدون ستایشگری، هر یک را به‌خاطر شایستگی شان قضاوت کن و نه به‌دلیل قدمتشان.                                                                  

 لرد چستر فیلد

در روز پنجم رمضان 1276 ه– ق در منزل یک روحانی بنام ملا مهدی تبریزی و در شهر تبریز کودکی زاده شد. این کودک بعد‌ها با نو آوری و پشتکار خویش اثرات شگرفی بر روند رو به رشد مدرنیته و آموزش در ایران بر جای گذاشت. نام او را  میرزا حسن نهادند، که بعدها رشدیه خوانده شد.

وضع آموزش در این دوره از الگو های جهانی فاصله بسیار داشت. تنها نهادی که  کار آموزش کودکان را سامان می داد، مکتبخانه  بود. بیشتر این مکتبخانه ها در جاهای نامناسب مانند گذرگاه‌ها و اتاقک های ویژه ی طلبه ها در مسجدها برگزار می‌شدند.

در آنها رویه یکسانی برای آموزش وجود نداشت. کودکان از خردسالی در اثر فشار خانواده و معلم ناچار به خواندن کتاب‌های ادبیات کلاسیک مانند دیوان حافظ، گلستان و بوستان سعدی، جامع عباسی ... و روخوانی قرآن بودند. معلم‌ها در بیشتر موارد آنچنان کم‌‌مایه بودند که برای درک گفته‌های خود نیز با دشواری روبرو  می‌شدند. ابزار آنها افزون بر کتاب‌های که گفته شد، چوب و فلک بود که در نهایت سنگدلی از آنها استفاده می شد. بنیاد آموزش بر آزار روحی و جسمی کودکان و دانسته‌های سطحی آنها استوار بود.

مکتبخانه از نظر مالی مستقل از دولت  بود و برای ادامه کار چشم به پیشکش‌های خانواده‌ها داشت. چندگانگی در پرداخت، خود، مایه نگاه چندگانه معلم به نوآموزان می‌شد. بیشتر مکتب‌داران دارای اندیشه‌های واپس‌گرا بودند. افزون بر این بیشتر آنها روابط خوبی با کارگزاران حکومت و علما داشتند که از آنها گروهی پر نفوذ در پهنه جامعه  ساخته بود و کمتر کسی توان رویارویی با آنها را داشت.

بالیدن میرزا حسن، همزمان بود با ورود  اندیشه‌های نوین به ایران. این اندیشه‌ها بیشتر به کمک  کسانی که در کشورهایی مانند فرانسه رفت وآمد داشتند یا به‌دست فرستادگان این کشورها در ایران گسترش می یافت.

نخست پدرش او را به مکتب‌خانه فرستاد. در آنجا توانست توانایی و هوش خود را به معلم و شاگردان دیگر نشان دهد. فرزندش شمس‌الدین رشدیه می‌گوید "...رشدیه خلیفه ی(مبصر) کلاس شده بر همه ی شاگردان برتری یافت شیخ مکتب خانه تا چه پایه سواد داشت خدا می‌داند، اما بسیار بی‌رحم بود و طفلان را می‌آزرد و بی محابا می‌زد."(1) سپس شروع به آموزش‌های دینی  نزد پدر کرد و در پانزده سالگی کار خود را با پیش‌نمازی یک مسجد آغاز کرد.

به‌زودی با دیدن شرایط ویژه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور و مشاهده شکاف طبقاتی موجود در جامعه با خواندن روزنامه‌های فارسی زبان خارج از کشور مانند اختر، ثریا و حبل المتین و همچنین شنیده‌هایش از وضع کشورهای دیگر، پیش‌نمازی را رها کرد. پس از به‌دست آوردن همراهی  پدر در سال 1298 به بیروت رفت. در کانون آموزش آموزگاران که به‌دست فرانسوی‌ها اداره می‌شد و 30 سال از راه اندازی آن می‌گذشت، نام‌نویسی کرد. پس از سه سال نخست به ترکیه رفت. در آنجا  از کانون‌های آموزشی ترکیه بازدید کرد و در سرانجام به ایران بازگشت. در این هنگام با کوله‌باری از دانش، تجربه و پشتکاری سترگ و ستودنی  مبارزه خود را در دو جبهه آغاز کرد. 

جبهه نخست  دربار قاجار و دستگاه خود کامه و پنجاه ساله ناصرالدین شاه بود. این دستگاه مانند هرحکومت خودکامه دیگر از آگاهی مردم هراسناک و بیمناک بود. بیشترین تلاش خود را برای نا آگاهی مردم به‌کار می‌گرفت. شاه در دوران فرمانروایی خویش تنها دارالفنون را تاب آورد. آن‌هم بخاطرنگهداشتن آبرو در برابر نگاه‌های تیزبین کشورهای دیگر. اگر چه گاه و بی گاه تلخک ویژه‌اش به همراه شماری از گماشتگان، به دارالفنون  یورش می‌بردند و نو آموزان و آموزگاران را می‌آزردند. شاه نیز خرسندی خود را از این رخدادها پنهان نمی‌کرد. بارها می‌گفت مردم ما باید آنچنان نا آگاه باشند که  ندانند پاریس و بروکسل خوردنی‌ست یا پوشیدنی. محمد علی میرزا (شاه آینده) در تبریز پس از شکایت مکتب‌داران، شتابان دبستان رشدیه را بست. در هنگام بر تخت نشستنِ مظفرالدین شاه، بخاطر بیماری، کهن سالی و سستی در تصمیم گیری، آزادی اندیشه و رفتار در میان اندشمندان گسترش یافت. رشدیه نیز مانند دیگر اندیشمندان‌، آزادی رفتار بیشتری یافت. بیشترین پیشرفت‌های او در راه‌اندازی دبستان در این دوران بود. ناگفته نماند که نخستین دبستان به شیوه نوین در دوران ناصری گشایش یافت.

جبهه دیگر، مکتب‌داران و واپس‌گرایان پشتیبان آن‌ها بودند. بیشترین فشارها بر رشدیه از سوی این جبهه بود. این گروه کسانی بودند که از دست دادن پایگاه مردمی برایشان هراس‌آور و وحشتناک بود. سردمداران این اندیشه، افرادی بودند که دوش حمام را ناساز با شرع و قطار را ابزاری برای گشودن پای بی دینان به کشور اسلامی می‌دانستند و آموزشگاه‌های دخترانه را کانون روسپی‌گری نشان می‌دادند و کاراترین ابزار آنها بهره‌گیری از دین  بود.

شراب تهمت بر دامن علم مدرن
رشدیه می گوید" موثر ترین اسباب ها تکفیر من بود."(2) در جای دیگر "شراب تهمت که متعفن ترین مسکرات است بر من پاشیده، در نظر علما و روحانیون و توسط روحانیون در اذهان عامه مخدوش و مغشوشم کردند."(3) ولی رشدیه کسی نبود که با این فشارها پا پس گذارد. مانند ولتر می‌دانست هیچ چیز به اندازه آموزش، آزاد کننده نیست. او که به‌وسیله  واپس‌گرایان "کافر نجس العین "خوانده می شد، می‌گوید "نا‌امید شدن و دادن فرصت بدست کسانی که جهل و جمود را تبلیغ می کنند، گناهی بزرگ است. باید در مقابل پاسداران جهل و خرافه مقاومت کرد."(4) روزی که شماری از تاریک‌اندیشان برای ویران کردن دبستان او در تهران یورش برده و سرانجام یکی از اتاق‌ها و بخشی از دیوار آن‌را با بیل و کلنگ ویران کردند، او که بر پشت بام دارالفنون ایستاده بود می خندید و به همکاران خود می گفت " هر آجری که به طرفی پرتاب می شود، سرانجام به مدرسه‌ای تبدیل خواهد شد."(5) اما به هر روی، گروه مخالف رشدیه، عوام را همراه خود داشته و ابزارهای بسیار کارایی را در دسترس داشتند. در یک دوره کوتاه دشواری‌های زیادی برایش آفریدند. چند نمونه از آنها در ادامه  آمده است.

فشارهای  روز افزون بر او در تبریز و مشهد، ویران شدن چندین باره دبستان ها، زخمی شدنش و کشته و زخمی شدن چند تن از نو‌آموزان را در پی داشت. به فراخوان عین الدوله- وزیر فرهنگ دوست مظفر الدین شاه- به تهران آمد.  پس از ورود او به تهران " فریاد مقدسین بلند شد که آخرالزمان  نزدیک شده است که  جماعتی بابی و لا مذهب می‌خواهند الف- با را تغیر دهند و قرآن را از دست اطفال بگیرند و کتاب دست آنها دهند."(6) شیخ فضل الله نوری در مخالفت با گشایش دبستان‌های نوین گفته بود "که مدارس جدید خلاف شرع و ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین و سنت است. بعد به طور استفهامی می‌پرسد که آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقاید شاگردان را نحیف و ضعیف نمی کند؟ چرا مدارس جدید را افتتا‌ح کردید و در جراید ترویج مدارس می کنید. "(7)
  
دشواری کار رشدیه را آنجا می توان دید که کسی  به خوشنامی آیت الله نائینی- یکی از موثرترین رهبران مشروطه- در پاسخ به یک پرسش شرعی (استفساریه) با آموزشگاه‌های نوین مخالفت می کند و می‌گوید" بر حسب اخبار صحیحه و صریحه تبعات این ضلالت ابدیه در صحیفه اَعمال این عصر ثبت و مندرج خواهد بود و علی هذا بردن طفل بی گناه که مواهب و ودایع الهی‌اند به چنین کارخانه ی بی دینی و اعانت و ترویج آنها بای وجه کان و صرف یک درهم بر آنها از اعاظم کبائر و محرمات و تیشه زدن به ریشه  اسلام است."(8)

به گفته رشدیه "یکی از آقایان که مقامش عالی‌تر از لیاقتش است، خود‌داری نتوانست. گفت اگر این مدارس تعمیم  یابد، یعنی همه  مدارس مثل این مدرسه باشد، بعد از ده سال یک نفر بی سواد پیدا نمی‌شود، آن وقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد؟ معلوم است، علما که از حرمت افتادند، اسلام  از رونق می افتد... صلاح  مسلمین در این است که صد شاگرد که در مدرسه درس می خوانند، یکی دوتا شان ملا و با سواد باشند و سایرین جاهل و تابع و مطیع  علما باشند."(9)

در بی حرمتی ای که یک بلژیکی در تبریز و در هنگام  مستی  به یک روحانی کرده بود. مکتبداران هنگامه را مناسب دیده و با بد گویی از دبستان‌های رشدیه  پیش روحانی ها دبستان ها را نیز به مورد‌های اعتراض  افزودند. یکی از روحانی‌ها گفت "دین شما از دست رفت، در شهر مسلمان میخانه باز شده، در شهر مسلمان مدرسه باز شده، اطفال شما را از دین به در کردند....در این شهر سه چیز نباید باشد، میخانه‌، مدرسه و مسیو پریم ."(10)

مدرسه رشدیه و مشروطه
روحانی‌های روشن دل و روشن اندیشی نیز بودند که از تلاش‌های رشدیه، چه مادی و چه معنوی، پشتیبانی می‌کردند. مانند حاج میرزا جواد آقا مجتهد، روحانیِ دانشمند و فرهنگ دوستِ تبریز و شیخ هادی نجم آبادی که در تبریز و تهران ازتلاش های رشدیه بسیار حمایت  کردند.‌‌

با آغاز جنبش مشروطه رشدیه به جرگه مشروطه خواهان  پیوست. در این راه نیز دچار سختی هایی شد که می‌توان به بازداشت، تبعید و ترور نافرجام او اشاره کرد. یکی از نقطه‌های تاریک زندگی رشدیه در این دوران رخ داد. او پس از کشته‌شدن فریدون پارسی یکی از زرتشتیان مشروطه خواه، از کسانی بود که با مجازات  آدمکشان به علت نامسلمان بودن فریدون مخالفت کرد، که این خود نشانه‌ای از آشفتگی اندیشه او و برخی از مشروطه خواهان در آن دوران است.

رشدیه با راه اندازی دبستان های پرشمار در شهرهای تبریز، مشهد و تهران و بسته شدن پیاپی آنها، پا پس ننهاد و با پایمردی به کار خود ادامه داد. تا اینکه کسان دیگری نیز در این کار با او همراه شدند، با پشتیبانی مشروطه خواهان به ویژه آیت الله سید محمد طباطبایی از روش نوین آموزش، این شیوه به سرعت  گسترش یافت و شمار این آموزشگاه ها در این دوران به 22 رسید. 

رشدیه پس از تلاش های فراوان به قم رفت و در آنجا نیز دبستانی راه اندازی کرد و تا پایان عمرِ پر بارش به پیشه آموزگاری پرداخت. او می گفت "اگر معلمی در سر کلاس و در هنگام آموزش فوت کند، شهید محسوب شده و هیچ افتخاری بالاتر از این نمی باشد" یا وصیت کرده بود که آرامگاهش را در جایی قرار دهند تا شاگردان از روی آن گذشته و باعث  آرامش روحش شوند."(11)

 رشدیه در زمینه ی آموزشی دارای بیست و هفت جلد کتاب است، بدایت التعلیم، کفایت التعلیم و صد درس و........ شماری از آنها است.

 واپسین روزهای زندگی  این بزرگ مرد هم زمان بود با رخدادهای بر تخت نشستن محمد رضا شاه و بر کناری پدرش. آشفتگی‌های این دوران بر زندگی او نیز اثر گذاشت. مدت کوتاهی حقوقش پرداخت نشد- با تلاش و همراهی هرمزی، رییس اداره کل بوجه آموزش وپرورش، که در وزارتخانه این مرد کهنسال را شناخته بود، دوباره حقوقش برقرار شد. او هر از گاهی برای دریافت حقوق به تهران می‌آمد. در واپسین آنها روزی در ایستگاه انتظار ورود اتوبوس را می کشد، که ناگهان بی پروایی راننده باعث افتادن رشدیه در جوی آب می‌شود. پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان- بنیادگذار دبستان های نوین در ایران- روز نوزدهم آذرماه 1322، در نود و هفت سالگی بدرود زندگی گفت و در شهر قم به خاک سپرده شد. در طول زندگی‌اش هیچ نهاد آموزشی از تلاش‌های او قدردانی نکرد. خود نیز هیچگاه نخواست که از منافع به‌دست آمده از پیشگامی در مشروطه بهره‌ای ببرد.  

نام بعضی نفرات/ یاد بعضی نفرات/ روشنم می دارد/ اعتصام یوسف/ حسن رشدیه/ قوتم می بخشد/ ره می اندازد /  و اجاق کهن سرد سرایم/ گرم می آید از گرمی عالی دمشان / نام بعضی نفرات/ رزق روحم شده است/ وقت هر دلتنگی/ سوی شان دارم دست/ جرئتم می بخشد/ روشنم می دارد
                                                                                           نیما یوشیج
                             
                                                                               روحش شاد و یادش پاینده باد    

ادامه مطلب ...

آتش و اندوهی دیگر

 

مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،۱۸/۹/۹۱

خبر ناگوار آتش گرفتن کلاس درس،"بار دیگر"،آتش درد و اندوه را در جان همگی مان برافروخت. "بار دیگر" می گویم،چرا که شوربختانه،نخستین بار نیست و کمابیش هر سال،و به ویژه در فصل زمستان،رخدادهای دلخراش ریز و درشتی اینچنین روی می دهد و قربانی می گیرد. با جست و جویی کوتاه و مختصر در فضای مجازی،می توان عکس کودکانی را دید که در سال های گذشته،و در همین آتش سوزی های کلاس درس،جان باخته اند و یا زیبایی چهره های خویش را برای همیشه از دست داده اند. و شگفت انگیز این که سخن از بهبود آموزش و دگرگونی های بنیادین و گام های بلند پیشرفت و توسعه،پربسامدترین سخن دست اندر کاران فرادست آموزشی این روزهاست. به هر رو،در هفتاد و پنج روزی که از آغاز سال تحصیلی می گذرد شمار چشمگیری از دانش آموزان جان باخته اند و یا سخت آسیب ها دیده اند. نمونه ی واپسین این رویدادهای دردآور،روز چهارشنبه پانزدهم آذرماه رخ داد که 37 دانش آموز دختر چهارم دبستان در روستای "شین آباد" شهرستان پیرانشهر آذربایجان غربی،بر اثر آتش گرفتن بخاری نفتی کلاس، تا 50 درصد سوختگی برداشتند و تا پایان عمر،زخمی ژرف بر صورت زیبا و روح لطیف شان نشست- ناگفته نماند که در این رخداد،آموزگار و سرایدار مدرسه نیز آسیب دیده اند. و این نیز داستانی تکراری است که پس از هر کدام از این رخدادهای تلخ و اندوه بار،شماری از نمایندگان مجلس،خواستار پیگیری دست اندرکاران و کارگزاران گردند،و البته پس از چندی همه چیز به فراموشی سپرده شود و به خیر و خوشی،پایان پذیرد.

 آنگونه که در خبرها آمده بود دبستان دخترانه ی "شین آباد"،دبستانی است که 5- 6 سال پیش ساخته شده و لوله کشی گاز،تا درِ مدرسه انجام پذیرفته است اما متآسفانه مدرسه،گازکشی نشده و کلاس های درس،با بخاری های نفتی گرم می شوند. به راستی چگونه می توان پذیرفت که وسیله ی گرمایش مدرسه،در روستایی که گازکشی شده،بخاری نفتی باشد؟ پس بودجه ی سازمان نوسازی مدرسه های کشور،صرف چه هزینه هایی می شود؟ و چگونه می توان پیاپی از دگرگونی های بنیادین سخن گفت اما به چنین مسائل پیش پا افتاده و نخستینی توجه ننمود؟ بدبختانه،تا واقعیت- البته به همراه فاجعه هایی اینچنین- خود را نمایان نسازد،کارگزاران دوست دارند از آن،چهره ی زیبایی بسازند و پیاپی در وصف اش سخن برانند. 

 اکنون پیشنهاد این است- آنگونه که نماینده ی شهرستان پیرانشهر در مجلس شورای اسلامی هم گفته- که وزیر آموزش و پرورش،با پذیرش مسئولیت رخدادی اینچنین دردناک،که به فاصله ی کمتر از دو ماه از کشته شدن 26 دانش آموز و آموزگار اردوهای راهیان نور رخ می دهد،استعفا نماید. گرچه این استعفا دردی از دردهای آسیب دیدگان،درمان نخواهد کرد اما دست کم می تواند آغازی باشد برای دگرگونی بنیادین در فرهنگ فرمان رانی : این که هر مسئولیتی بایستی همراه با پاسخ گویی باشد. اما شاید مهم ترین درسی که می توان از این رویدادهای تلخ آموخت این باشد که آغازگاه دگرگونی بنیادین در آموزش و پرورش- البته اگر شدنی باشد- را،باید ارزش و ارجمندی جان دانش آموز و آموزگار نهاد و پذیرفت که جان انسان ها،بر هر گونه آموزشی برتری دارد.  

ادامه مطلب ...

آتش در دبستان

 

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه ی آرمان،18/9/91

  کمتر سالی آموزش و پرورش شاهد این همه رویدادهای دردناک و اندوهبار بوده است. واپسین آنها خبر آتش سوزی در دبستان دخترانه روستای "شین آباد" پیرانشهر در آذربایجان غربی است. در این رخداد تلخ که چهارشنبه 15 آذر ساعت 30/8 دقیقه صبح روی داد،36 دانش آموز پایه ی چهارم دبستان دچار سوختگی شده و شماری از آنها بخاطر آسیب های شدید،به بیمارستان های تبریز فرستاده شدند. این رویداد خوشبختانه جانباخته ای نداشت،اما چیزی که آن را دردناک تر می کند،سوختگی دست و سر و روی پنجاه درصد این دخترکان دبستانی است. شوربختانه جامعه آموزشی ما،تجربه ی خوبی از پیگیری های درمانی این چنین آسیب دیدگانی ندارد. در رویدادی مشابه که سال 85 در روستای درودزن استان فارس رخ داد،چند تن از کودکان جان باختند و شماری نیز دچار سوختگی های شدیدی در ناحیه سر و صورت گردیدند. چند ماه پیش- پس از سال ها درد و رنج و دلهره ی این دانش آموزان و خانواده هایشان و پس از روند طولانی دادگاه- آموزش و پروش پذیرفت که دیه ی آنها را بپردازد. با توجه به این که،چنین حادثه هایی بیشتر در روستاها و شهرهای محروم روی می دهد و خانواده های دانش آموزان،توان مالی درخوری ندارند و از پس هزینه های درمان و بهسازی پوست جگرگوشگان خویش بر نمی آیند،این گونه رفتارها از سوی دولت و آموزش و پروش بسیار پرسش برانگیز و نگران کننده است! بر کسی پوشیده نیست که سوختگی در این ناحیه بر زندگی آینده ی این کودکان تا چه اندازه اثر داشته و آنها را از یک زندگی عادی- به ویژه دختران را- محروم می سازد. امیدواریم در مورد دختران شین آبادی شاهد فراموشی و روندی فرسایشی نباشیم و نمایندگان این بخش از کشور و مسئولان آموزش و پرورش راهکارهایی را برای پیگیری درمان این کودکان بی گناه بیندیشند.

اما آتش سوزی این دبستان پرسش های دیگری نیز بهمراه دارد.

1-     در بند 1 ماده 3 کنوانسیون حقوق کودک آمده است : " درانجام هر اقدامی،که به گونه ای به کودک مربوط می شود،چه در بخش عمومی،خصوصی،اداری،غیر اداری و یا هر بخش دیگری،رعایت نفع و تامین سلامت کودک بر دیگر مسائل تقدم دارد." ناگفته نماند که جمهوری اسلامی ایران،این پیمان نامه را در سال 1381 پذیرفته است. در فصل ششم- بخش نخست راهکارهای سند بنیادین- نیز بر ... شایستگی حفظ و ارتقای سلامت فردی و بهداشت محیطی ... در آموزش و پرورش تاکید گردیده است. آیا در همه مدرسه های کشور استاندارها برای حفظ تندرستی دانش آموزان رعایت شده است؟ آیا کارگزاران آموزشی نباید با سخت گیری بیشتر- مَثل معروف مشت نمونه خروار است را به گوش جان بشنوند و- راهکارهایی را که سلامت جانی دانش آموز را تضمین می کنند،بیش از گذشته پیگیری کرده و به اجرا درآورند؟ پس از یکی از رخدادهای این چنینی وزیر در گفتگویی،آن را به دوران پیش از خود مربوط دانست و قول داد که در دوران مدیریت وی شاهد رویدادی مشابه نباشیم. اکنون که رویدادی چنین تلخ را شاهدیم،وزیر چه توجیهی دارد؟ و ما بعنوان شهروندانی که از خدمات آموزشی بهره می بریم چه راهکاری را باید پیگیری کنیم؟   

2-     با اجرای شتابان ساختار 6- 3- 3 ،و کمبود و نبود زمینه های درخور برای پیاده سازی آن،صدای بسیاری از کارشناسان آموزش و پرورش را درآورد و البته آنچه که به جایی نرسید فریاد بود. یکی از خرده های فراگیر در اجرای ساختار تازه،فشردگی بیش از پیش  دانش آموزان در کلاس ها بود. اما همواره کارگزاران آموزشی این ایراد را رد می کردند. برای نمونه فاطمه قربان،معاون ابتدایی وزیر آموزش و پرورش در گفتگویی که با یکی از روزنامه ها داشت گفت:بیشترین شمار دانش آموزان در کلاس های دبستان 30 تن است. ما گروهی را برای بررسی نارسایی های اجرای 6- 3- 3  به دبستان ها فرستاده ایم اما تاکنون هیچ گزارشی از نارسایی ها دریافت نکرده ایم. کلاس دبستان شین آباد 36 تن بوده است! آن هم در دبستانی روستایی و مرزی. البته این تراکم تنها برای شهرستان ها و روستاها نیست. هنگامی که خدمتگزار دبستانی در مرکز تهران،از 38 دانش آموز پایه ششم در دبستانی 240 متری و ناله های آموزگارشان سخن گفت شگفت زده شدم. او می گفت کلاس ششم آنچنان پر است که گردن بچه های ردیف نخست کلاس،نزدیک به 90 درجه به سوی بالا کج می شود! ناخودآگاه یاد سخنان خانم معاون افتادم. اگرچه اکنون شمار زیاد دانش آموزان از نظر سلامت جسمی آنها مورد پرسش است. شنیده ها از آمار بالای دانش آموزان دبستانی حکایت دارد،اما راهکارهای حفظ تندرستی این نوباوگان چیست؟ و کارگزاران برای آن چه اندیشیده اند؟

3-     رویدادهای این چنینی همواره موجی از اندوه و نگرانی در جامعه آموزشی پدید آورده و سیلی از سخنان در روزهای نخستین حادثه در پیگیری و رسیدگی به عامل های پیش آورنده ی حادثه شنیده می شود. اما آنچه که در رفتار و سخنان مسئولان نمی بینیم پاسخگویی در برابر مدیریت ناکارآمد و ناتوانی در گرداندن سازمان زیر فرمان آنهاست. در سند تحول بنیادین و در بند نهم فصل پنجم- بعنوان راهبردهای کلان- می خوانیم:"اسقرار نظام مدیریت اثربخش،کارآمد،مسئولیت پذیر و پاسخگو و بستر سازی برای نظام کارآمد منابع و مصارف در نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی. آیا مدیریتی که از بزرگ ترین افتخار دوران خود را تصویب سند ملی می داند،نباید خود را پیرو بند های آن نشان داده و نخستین مجریان آن باشد؟ هنگامی که وزیر و معاونانش در ناکارآمدی مدیریت بخش کوچکی از سازمان زیر فرمان خود پاسخگو نیستند،چگونه انتظار دارند که مدیران میانی و معلمان- در پایین ترین رده ی سازمانی- پاسخگوی رفتار و کردار خود باشند؟ در این صورت این ساختار آموزشی می تواند پرورش دهنده ی شهروندانی مسئول و پاسخگو باشد؟ در برابر رویدادهای تلخ این سال آموزشی،کدام مدیر و معاون پاسخگوی حوزه ی مدیریتی خویش بوده است؟ برای نمونه سخنان وزیر آموزش و پرورش در برابر پرسش خبرنگاران درباره چپ شدن اتوبوس راهیان نور را بخاطر  آورید! کارگزارن آموزشی باید بدانند که راه دگرگونی های بزرگ و ماندگار،دگرگونی اندیشه و نگاه و بازتاب آن در رفتارهای مدیران آموزشی است که تاکنون گامی در این راه برداشته نشده است.

ادامه مطلب ...

پیام کانون صنفی معلمان ایران

به نام خداوند جان و خرد

بار دیگر اتفاق افتاد!

"سی و سه دانش آموز دچار سوختگی شدند. 8 تن از آنها شرایط وخیمی دارند و بالای 50 درصد سوخته اند. از زمان ساخت مدرسه (خیّرساز) بیشتر از چهار تا پنج سال نمی گذرد- البته برابر خبر دیگری،مدرسه ای است تخریبی. درِ کلاس دستگیره نداشت و ما نمی دانستیم چکار کنیم. خانه های روستا گاز کشی است اما مدرسه اگرچه انشعاب گاز دارد،لوله کشی نشده است. این آقایان بودجه‌ها را کجا مصرف می‌کنند؟ و چه اموری واجب‌تر از رفع کمبودهای مدرسه مناطق محروم می تواند برای مصرف بودجه یافت؟ تصویری از چهره ی سوخته و ورم کرده دختران روی تخت بیمارستان . چهره ی بهت زده مادری پشت در اتاق عمل . تذکر شفاهی و کتبی به وزیر،درخواست استعفا و... "

 جملاتی از این دست،هر از گاهی در برابر چشمان ما رژه می روند و گویی با شتابی فزون یابنده،چرخه ای بی پایان را تکرار می کنند. کلمات مجاز و غیر مجاز،شتاب زده از ذهن می گذرند و روی کاغذ می آیند و نمی آیند. تأسف بخوریم ؟ خشمگین شویم؟ از فرط تکرار بی تفاوت شویم؟ 13 کشته در آتش سوزی سال 83 ، 8 نفر سوختگی شدید در سال 85، و در همان سال 85 فداکاری و آسیب دیدگی شدید معلم جان 23 دانش آموز را نجات داد.  سال گذشته در شهرستان چابهار پنج دانش‌آموز که خوابگاهشان در اثر اتصال سیم برق دچار آتش‌سوزی شده بود، مصدوم شدند که چهار تن از آنها در اثر شدت جراحات جان باختند. در زاهدان نیز به همین دلیل یک نفر ... و حوادث ریز و درشت دیگری از این دست. این ها تنها به دلیل آتش سوزی هاست؛حوادث دیگر بماند! البته بماند یا نماند تفاوتی نمی کند. مسئولان می گویند "حادثه است،به هرحال پیش می آید" و مدیران ما  پایبندند به نپذیرش مسئولیت،نپذیرفتن کاستی و ناتوانی کارشان،سیاسی خواندن همه ی ایرادات منتقدین،عادت کرده اند به طرح و اجرای برنامه های پرسرو صدا و بی حاصل، به تدوین هدف های بزرگ و ناتوانی در ایجاد کوچک ترین دگرگونی های راستین و به درد بخور.

به این خبر توجه کنید: 45 نفر یا دست کم 37 نفر در یک کلاس درس در یک مدرسه روستایی. ما که بی تابانه و یکریز مشغول تغییرات بنیادی!هستیم،به عنوان زمینه سازی هم که شده،نباید در کلاس های درس،شمار دانش آموزان رو به کاهش مان را،به استانداردها نزدیک کنیم؟ چرا 45 یا 37 دانش آموز در یک کلاس آن هم در یک مدرسه روستایی؟ معاون عمرانی وزارت آموزش و پرورش می گوید برای یک یا دو کلاس درس نمی توان از سیستم حرارت مرکزی استفاده کرد(به صرفه نیست)بنابراین از بخاری نفتی استفاده می کنیم. آن هم در منطقه ای که به گفته نماینده اش شش ماه از سال هوای سرد دارد. چیزی به نام پکیج هم که وجود ندارد. تعمیر و نگهداری تجهیزات مدارس نیز که جایگاه و ردیف بودجه ای ندارد. شایسته است از خود بپرسیم از دست رفتن جان حتی یک دانش آموز(انسان( زیان بزرگتری است یا هزینه کردن برای یک سیستم گرمایشی ایمن برای هزاران دانش آموز؟ حتی با یک نگاه هزینه و فایده ای صرف هم،می توان اولی را زیان  بزرگتری دانست. نمی دانیم مدیران آموزش و پرورش چگونه به مسائل نگاه می کنند؟ اما ما که اندوهگین و خسته ایم ازاین همه دور باطل .

 "شین آباد" امروز تمام ایران است.

کانون صنفی معلمان ایران

16/9/91

ادامه مطلب ...

۸ دانش آموز ازناحیه سروصورت ۵۰ درصد سوختگی دارند

 

ایلنا 15/9/91 : نماینده مردم سردشت و پیرانشهر در مجلس شورای اسلامی گفت: با توجه به اینکه پی در پی شاهد وقوع حادثه برای دانش آموزان هستیم، وزیر آموزش و پرورش باید استعفا دهد.

رسول خضری در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایلنا در مورد آتش سوزی مدرسه‌ای دخترانه صبح امروز (چهارشنبه) در پیرانشهر گفت: این حادثه بسیار دلخراش بوده به طوری که ۳۷ نفر ازدانش آموزان مقطع ابتدایی مصدوم شده‌اند که حال ۸ نفر از آن‌ها وخیم گزارش شده است.

این عضو کمیسیون بهداشت ودرمان مجلس تصریح کرد: مصدومین به ارومیه و نقده اعزام و کارهای اولیه بر روی آن‌ها انجام شده است.

وی با ابراز تاسف از اینکه سوختگی دانش آموزان بیشتر در سر و صورت بوده و قسمت دستگاه تنفسی فوقانی را نیز درگیرکرده است، افزود: با بیمارستان سینای تبریز نیز هماهنگ کرده‌ایم که اگر نیاز به اعزام مصدومان باشد، این کار صورت گیرد.

خضری با اشاره به اینکه ۱۰ تخت ICU در بیمارستان سینا تبریزرا رزرو کرده‌ایم، افزود: اگر بیمارستان ارومیه از نظر تجهیزات پاسخگو نباشد هماهنگی‌های لازم برای اعزام دانش آموزان مصدوم به بیمارستان سینا تبریز صورت گرفته است.

نماینده مردم سرشت و پیرانشهر در مجلس افزود: احتمال دارد تا یکی دو ساعت آینده ۵ نفر از مصدومان که حال آن‌ها وخیم است به تبریز اعزام شود.

وی افزود: با توجه به اینکه سوختگی مصدومان بیشتر در سر و صورت و دستگاه تنفسی فوقانی بوده است برای ۸ نفر از آن‌ها لوله گذاری شده است و از طریق لوله، تنفس مصنوعی می‌گیرند.

خضری در پاسخ به این سوال که سوختگی دانش آموزان مصدوم چند درصد بوده است، افزود: سوختگی آن ۸ دانش آموز در حد ۴۰تا ۵۰ درصد است اما چون سروصورتشان سوخته، خیلی شدید است به طوری که جلوی تنفس آن‌ها گرفته شده است.
وی افزود: سوختگی دیگر دانش آموزان مصدوم نیز در حد ۲۰ درصد، ۲۵ درصد و تا ۳۰ درصد است.

نماینده مردم سردشت و پیرانشهر در مجلس شورای اسلامی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر چگونگی وقوع آتش سوزی در مدرسه انقلاب اسلامی گفت: مدرسه نوسازی بوده و انشعاب گاز نیز داشته است اما چون لوله کشی گاز برای مدرسه انجام نشده بود از بخاری نفتی برای گرمایش استفاده می‌شده استد که همین امر موجب وقوع حادثه شد.

وی با طرح این پرسش که وزیر آموزش و پرورش چگونه می‌خواهد نسبت به این موضوع پاسخگو باشد، افزود: من تنها دو سوال از وزیر آموزش و پرورش دارم که باید پاسخ صریح و شفاف به آن‌ها بدهد یکی این است که ظرفیت استاندارد حضور دانش آموزان در یک کلاس چقدر است که در این کلاس ۳۷ نفر مجروح شده‌اند؟ و سوال دیگر من این است که درمدرسه‌ای که انشعاب گاز دارد چگونه از بخاری نفتی برای گرمایش استفاده شده است؟

خضری تاکید کرد: تذکر شفاهی داده‌ام که هرکسی جای وزیر آموزش و پرورش در هرکجای دنیا باشد باید استعفا بدهد و با توجه به اینکه پشت سرهم شاهد وقوع حادثه برای دانش آموزان هستیم بهترین راهکاراین است که وزیر آموزش و پرورش استعفا دهد.

این عضو کمیسیون بهداشت ودرمان مجلس افزود: ظاهرا گزارش دادند که یک نفر از دانش آموز مصدوم فوت کرده است که البته دراین زمینه مطمئن نیستم اما با توجه به اینکه حال ۸ نفر از این دانش آموزان وخیم است احتمال فوتی در بین آن‌ها وجوددارد.

بن گرفت :

http://www.ilna.ir/news/news.cfm?id=25574

ادامه مطلب ...

حقوق بشر و آموزش و پرورش /بخش دوم

 

فلیکس گارسیا موریون

برگردان : مهدی بهلولی

درونمایه و فرآیند

نخست این که،حقوق بشر،گفتار یا موضوعی نیست که ما در آموزش مان بتوانیم آنگونه به آن نزدیک شویم که به ریاضیات،دستور زبان،املا،تاریخ یا علوم طبیعی نزدیک می شویم. البته گمانی نیست که حقوق بشر،پای پاره ای درونمایه های ویژه،و داده ها و اطلاعاتی را به میان می آورد که دانش آموزان نیازمند به دانستن آنهایند،اگر می خواهند که با همه ی پرسش ها و دشواره های همبسته با این گستره آشنا شوند. برای نمونه،در تاریخ حقوق بشر،ما می توانیم درباره ی پرسشی بیندیشیم که چرا مردم گرایش به این دارند که بر این حقوق چشم بپوشند،تنها با توجه به این که برای صدها سال،در بخشی از زندگی اجتماعی جامعه شان،از آن برخوردار بوده اند. مردم همچنین،درکی یکسونگرانه از عملی شدن حقوق بشر دارند و به گونه ای رفتار می کنند که گویی پایمال شدن حقوق بنیادین،چیزی است که هرگز در کشور خودشان رخ نمی دهد و این حقوق،تنها در کشورهای دیکتاتوری و فقر زده،زیر پا گذاشته می شوند. در این معنای بسته و ویژه،  HRE [آموزش حقوق بشر، Human Rights Education] رشته ای تحصیلی است همچون رشته های دیگر در برنامه های درسی مدرسه ها. اما تفاوت راستین هنگامی نمایان می شود که ما به بعد فرآیند آموزش،بعد "کاردانی"[know- how] بپردازیم.[مترجم : know- how یعنی دانستن چگونگی،یعنی کاردانی و مهارت،که بیشتر در کنار knowing- that شناخت گزاره ای و knowledge by acquaintance شناخت از راه آشنایی،گذاشته می شود.]

 بر پایه ی نگرش تقریبا همه ی  دانشوران و دست اندرکاران آموزشی،نمی توان هیچ موضوعی را،بدون توجه به "فرآیند فراخور" جا گرفته در آن موضوع،آموخت. اگر ما می خواهیم که کودکان مان ریاضیات بیاموزند،باید ریاضیات "ورزیدن" را هم بیاموزند : فراگیری ریاضیات(زبان،تاریخ یا فلسفه) همراه است با ریاضیات(زبان،تاریخ یا فلسفه) ورزی. گرچه می توان درباره ی مهارت های اندیشیدن ِ فرادست ِ همگانی سخن گفت که در هر موضوع درسی ای بایسته اند،و یا این که،هر رشته ای مهارت های خودش را دارد و اگر شما آنها را در ذهن خود پرورش ندهید تنها طوطی وار خواهید آموخت. با این رو،این "ورزیدن" برای یاددهی و یادگیری ضروری است،آنچه که تفاوتی راستین پدید می آورد میان دیگر رشته ها و حقوق بشر : حقوق بشر "ورزیدن" کاری توان فرسا و بسیار پیچیده است،به یک اندازه هم برای آموزگاران و هم برای شاگردان. این کار،درآمیختگی و پای بندی شخص را،همچون یک کل،نیازمند است،آن چنان که بتواند،از نظر سیاسی،شخصی هشیار و پاسخگو شود و برای درگیر شدن با کنش سیاسی و اجتماعی آماده. آموزش حقوق بشر،آموزشی است نزدیک به آموزش اخلاقی،و بایستی با دشواره هایی بسیار همانند آنهایی که آموزشگران اخلاقی در پی پاسخ گفتن به آنهایند،دست و پنجه نرم کند. برای خواندن ادامه ی متن،به "ادامه ..." بروید.

ادامه مطلب ...

صدور حکم حبس برای اعضای انجمن صنفی معلمان کردستان

 

 آخرین جلسه رسیدگی به پرونده اعضای انجمن صنفی معلمان کردستان امروز شنبه ۱۱/۹/۹۱ ساعت ۹/۳۰ صبح در شعبه ی اول دادگاه انقلاب سنندج برگزار گردید.طی این جلسه آقایان رامین زندنیا ٬ بها ملکی ٬ پیمان نودینیان ٬ علی قریشی ٬ کمال فکوریان ٬ مصطفی سربازان ٬ عزت نصرتی ٬ پرویز ناصحی ٬ محمد صدیق صادقی ٬ هیوا احمدی و رضا وکیلی حضور داشتند که هرکدام به چهار ماه حبس تعزیری و  تعلیق به مدت دو سال محکوم  شدند .شایان ذکراست اتهام آنها تبلیغ علیه نظام عنوان شد  .

بن گرفت :  

http://www.zanyari90.blogfa.com/

آموزش و پرورش و روز جهانی مبارزه با ایدز

 

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،۱۱/۹/۹۱

  ایدز بیماری فراگیری است که مرز و  نژادی را نمی شناسد و به هر کوی و برزنی سرکی کشیده و سایه بدشگون خود را در هر جایی از جهان گسترانده است. این ویروس بدقلق،تاکنون نزدیک 24 میلیون تن را به کام مرگ کشانده، 20 میلیون یتیم و 48 میلیون آلوده به خود را در سراسر جهان بر جای گذاشته است. ایدز را کشنده ترین بیماری دهه های گذشته نامیده و مبارزه با آن را کُنشی جهانی می دانند که همه کشورها را به هماوردی می خواند. از این رو یازدهم آذرماه را روز جهانی مبازره با ایدز نامگذاری نموده اند. اگر چه این روز در ایران چندان مورد توجه کارگزاران قرار ندارد- و سال گذشته نیز از تقویم کشوری بیرون گذاشته شده است- اما ایران نیز با بیش از 4500 جانباخته و نزدیک به 25 هزار آلوده،کشوری در گیر با این ویروس است. سنجه های جهانی نیز با توجه به پنهان کاری بیماران مبتلا،دست کم،آلودگان به ایدز را چهار برابرِ شمارِ ثبت شده،می  دانند. مبارزه با این بیماری هراس آور نه تنها همه کشور های گیتی را به همیاری فرا می خواند،بلکه هر کشوری نیز به سبب پیامدهای انسانی،اجتماعی و سیاسیِ ایدز،نیازمند یاری کشورهای دیگر و همکاری نهادهایِ پیشروِ جهانی در مبارزه با آن است. از این رو نادیده گرفتنِ روز جهانی آن بسیار پرسش برانگیز و نگران کننده است.

     آمارها نشان می دهند که نزدیک  به 50 درصدِ بیماران آلوده به ایدز،در بازه ی سنی 25 تا 35 سال بوده و مسئولان نیز در چند روز گذشته از کاهش سن آلودگی بیماری به زیر بیست سال سخن به میان آورده اند. پاک ترین گروه سنی در جهان،پنج تا چهارده سالگان را در بر می گیرد. این آمارها و همچنین دوره پنج تا ده ساله ی نهفته بیماری- زمانی که بیمار آلوده،هیچگونه نشانه ای از بیماری را در خود نمی بیند- ضرورت آموزش شهروندان- به ویژه نوجوانان و جوانان- و آگاهی آنها از راه های پیشگیری را چندین برابر می کند. شوربختانه چون یکی ازسه راهِ آلودگی به ویروس ایدز،رفتارهای خطرخیز جنسی است،نهادهای مسئول،صدا و سیما و نهادهای آموزشی را وا دارِ به سکوت کرده و ناگزیر چشم بر همه پیامدهای ناگوار انسانی- اجتماعی بیماری بسته و گفتگو از این بیماری را تنها در چنبره ی گروه های خطرپذیرتر مانند معتادان،زندانیان و ... نگه داشته است. اما همچنان که آمارها نشان می دهند جوانان و نوجوانان سزاورترین گروه سنی برای آگاه شدن به روش های پیشگیری از آلودگی ایدزند.

    آموزش و پرورش به دلیل گستردگی و گوناگونی فراگیران و پاکی نسبی گروه های دربر گیرنده آموزش،درخورترین نهادی می باشد که می تواند نقشِ آموزشِ شهروندانِ آینده را پذیرفته و با یاری گرفته از سازمان ها و نهادهای دولتی و  مردمی،بهترین و کاراترین نقش در جلوگیری از گسترشِ این دردِ بی درمان را بازی کرده و از درصد آلوده شوندگان به آن بکاهد. از این روست که پیمان نامه های جهانی نیز نهادهای آموزشی کشورها را به آموزش راه های پیشگیری از ایدز فرا می خواند. برای نمونه،در"برنامه گسترده آگاه سازی عمومی سازمان ملل"UNAIDS در سال 1999 آمده است"وزارت آموزش و پرورش کشورها باید با همکاری انجمن های خانه- مدرسه و همیاری دانش آموزان،اطلاعات اجتماعی مربوطه،بهداشت جنسی و اطلاعات مربوط به ایدز را در برنامه های آموزشی خود بگنجانند. کودکان و نوجوانانی نیز که به مدرسه نمی روند باید به این اطلاعات و آموزش ها دسترسی داشته باشند.

     با توجه به هجوم موج سوم ایدز-یعنی بالا رفتن درصد آلوده شوندگان در اثر رفتارهای پر خطر جنسی- سامانه های آموزشی با دو رویکرد می توانند در راه مبارزه با بیماری گام بردارند. رویکرد نخست،آشنا نمودن نوجوانان با ساختار فیزیولوژیکِ خود و نشانه های رشد در سن بلوغ- پیش از گفتگوهای دوستانه در گروه های هم سن،که به آشناییِ هیجان انگیز،احساسی و البته ناقص این دگرگونی ها می انجامد- گفتگو درباره راه های آلودگی و پیامد های ناگوار آن و ... آگاهی دانش آموزان درباره بیماری را افزایش دهند. برای این کار آموزش و پرورش باید روش های آشنایی با رشد جسمی- جنسی و پیشگیری ایدز را در برنامه های درسی خود گنجانده و برای آن کتاب و زنگ ویژه ای در برنامه های هفتگی مدرسه پیش بینی کند. کلاس های آشنایی آموزگاران با این بیماری و چگونگی آموزش درونمایه های کتاب را به آنها بیاموزاند.همچنین دانش آموزانی را آموزش داده تا آنها بتوانند این درونمایه را به روش های گوناگون مانند سخنرانی، نمایش، بازی و ...آموزش دهند. با برگزیدن روز و هفته مبارزه با ایدز در کانون های آموزشی و برگزاری مراسم های ویژه،زمینه های آشنایی بیشتر دانش آموزان را فراهم آورند،گسترش طرح های سازمانی و ساختاری- مانند برگزیدن یک معاونت برای پیشگیری از بیماری،فراهم نمودن زمینه مورد نیاز برای آموزش پدرومادرها با رشد روحی و جسمی فرزندان خود و درگیر نمودن دانش آموزان با راه های کامجویی دیگر مانند ورزش و هنرهایی مانند موسیقی و نمایش و...

     رویکرد دوم آن است که روش هایِ برخورد با بیماران مبتلا را به دانش آموزان بیاموزانیم. یکی از علت های گسترش باور نکردنی بیماری و مهار نشدن آن- در جهانِ پیشرفت هایِ پزشکیِ باور نکردنی- پنهان کاری بیماران آلوده به آن است. ایدز بیش از آن  که بلای جان شهروندان تندرست باشد،حقوق انسانی بیماران را لگدمال می کند.این بیماران مورد بی مهری مردم قرار می گیرند. بیماران افزون بر دردهای ناشی از آلودگی،باید نگاه و رفتارهای نابجای دیگران را نیز تحمل کنند. بسیاری از آنان ناخواسته و از سوی پدرو مادرخویش،همسران و یا دریافتِ خون،آلوده شده اند. برخوردهای نابجا،بیماران را به پنهان کاری واداشته و جامعه را بیش از اندازه در معرض خطر قرار می دهند. شهروندان می توانند با آگاهی و بکارگیری چند سفارش ساده،جلوی آلودگی خود و برخوردهای ناهنجار با بیماران را بگیرند و آنها را از نگرانی و فشارهای روحی ناشی از آشکار شدن بیماری برهانند تا زمینه آلودگی بیشتر جامعه را از میان بردارند. رسانه ها و سامانه های آموزشی باید به شهروندان بیاموزند که اگر چه ایدز بی درمان است اما آگاهی ها جهانی درباره کنترل و پیشگیری آن افزایش یافته است. برای نمونه اکنون بیماران آلوده مانند یک فرد دچار دیابت یا فشار خون- که با خوردن همیشگی دارو- بیماری اش را کنترل می کند،می توانند به زندگی درازی دست پیدا کنند. شرکت این شهروندان در گردهمایی ها بی اشکال است،ازدواج آنها با افراد تندرست انجام پذیر و یا زیرنظر پزشک حتی می توانند بچه های سالمی بدنیا آورند و...

      بیماری و هراس از آن،به شکل بسیار خطرناکی،همه شهروندان را در برابر این ویروس بی دفاع کرده است. کارگزاران آموزشی باید بدون نگرانی،زمینه آگاهی همه شهروندان با این بیماری را فراهم کرده و بدانند که سلامت شهروندان و جامعه،بزرگترین مصلحت اجتماعی و ملی می باشد که سخن گفتن درباره هر تابویی را مجاز می کند.

ادامه مطلب ...

خبری از رسول بداقی

  

 خانواده ی رسول بداقی،معلم در بند،روز پبجشنبه 10/9/91 پس از سه ماه توانستند با او دیدار کنند. این دیدار در حالی رخ می دهد که او سه ماه از دیدار خانواده اش محروم بوده است.گویا پس از جستجویی همگانی،در سلول های زندان رجایی شهر کرج،از برخی از زندانیان وسایل ممنوعی یافته شده است!که سبب تنبیه برخی از آنها از جمله رسول گردیده است. در دیدار پنجشنبه همه خانواده - هر سه دختر او یعنی ستایش،شکیبا و شبنم و مادرشان - به شکل کابینی به دیدن او رفته اند. به گفته ی خانم بداقی حال روحی و جسمی او خوب بوده است. رسول بداقی عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان ایران در شهریور سال 88 بازداشت و پس از چندین ماه،محاکمه و  به  شش سال زندان محکوم گردید.  

بن گرفت :  

http://niknezhadmr.blogsky.com/

کتاب های درسی تازه و انگیزه بخشی به دانش آموزان

 

مهدی بهلولی،روزنامه قانون،11/9/91

از تابستان امسال،که کلاس های آموزش ضمن خدمت آموزگاران سال ششم دبستان آغاز گردید و درون مایه ی کتاب های درسی این پایه نمایان گشت،به روشنی پیدا بود که آموزش این کتاب ها،کار چندان آسانی نیست. این مسآله آنچنان پیدا بود که برخی از مدرسه ها،که از شرایط و امکانات ویژه ای برخوردارند از همان تابستان،در اندیشه چاره جویی برآمدند. من در تابستان با مدیر یکی از دبستان های دولتی خوب تهران،گفت و گو کردم. پرسیدم که شما چگونه می خواهید آموزش رایانه،ریاضی،تفکر و پژوهش،ادبیات،علوم اجتماعی و دیگر درس های ششم دبستان را به یک آموزگار بدهید و انتظار افت آموزشی نداشته باشید؟ چگونه می توان از آموزگار دبستان خواست که با یک دوره ی دو روزه ی ریاضی،کتاب ریاضی ای را آموزش دهد که کمابیش 70 درصد کتابی است که در سال های گذشته،آموزگار ریاضی دوره ی راهنمایی آموزش می داده است؟ چگونه می توان از آموزگار دبستان خواست که در چارچوب درس تفکر و پژوهش،فلسفه ورزی برای کودکان (فبک) را بیاموزاند؟ و به راستی چند درصد آموزگاران دبستان ما،با رایانه آشنا هستند و می توانند پایه های آنها را آموزش دهند و چند درصد مدرسه های ما و از آن میان دبستان ها،امکانات رایانه ای فراخور آموزش دانش آموزان(سایت رایانه) دارند؟ در پاسخم گفت دبستان من در منطقه ای است که با بهره گیری از کمک های مردمی،14 رایانه خریده ام و از بیرون آموزشگر متخصص رایانه آورده ام. برای درس ریاضی هم می خواهم از آموزگاران ریاضی راهنمایی کمک بگیرم و حقوق آنها را هم تآمین خواهم کرد!

 این گذشت که تا چندی پیش،از زبان مادر یکی از دانش آموزان ششم دبستان،که پسرش در یکی از مدرسه های غیرانتفاعی شهرستان درس می خواند شنیدم که پسرش،به جای یک آموزگار،ده آموزگار دارد! یعنی این مدرسه ی غیرانتفاعی،چون می دانسته که آموزش همه ی این کتاب های ششم،کار یک آموزگار نیست،سیستم دوره ی راهنمایی را پیاده کرده و هر درس پایه ی ششم را به یک آموزگار داده است. البته روشن است که در برخورد با کار شتاب زده و کارشناسی نشده  کارگزاران آموزشی در پدید آوردن پایه ی ششم دبستان،مدیرانی که توانایی و توانمندی های مادی و روحی بایسته را داشته باشند دست به انجام کارهایی خواهند زد که جلوی افت آموزشی دانش آموزانشان را بگیرند،اما بی گمان درصد این دبستان ها،بسیار ناچیز است. اما برخورد حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش،در برخورد با این پدیده،به راستی که تآسف انگیز است : این که کتاب های درسی تازه،به گونه ای نوشته شده اند که عرق دانش آموزان را درآورد! گرچه برای کسانی که خبرهای آموزشی ایران را دنبال می کنند سخنان و واکنش هایی اینچنین،چیز چندان شگفتی نیست،اما ایشان باید توجه نمایند که این کتاب ها،که شرایط فراخور آموزش درست شان فراهم نیست،تنها اضطراب آورند و بر بی انگیزگی دانش آموزان می افزایند نه این که آنها را به کار و تلاش بیشتر فراخوانند.

 اما بگذارید این یادداشت کوتاه را با اشاره به نکته ای دیگر،البته همبسته با همین موضوع کتاب های درسی تازه،به پایان ببرم. چند ماه پیش،حاجی بابایی در برشماری کارهایی که در این سه- جهار سال وزارتش انجام داده،از حذف پیش دانشگاهی سخن گفته بود که با این کار،اضطراب دانش آموزان را از میان برداشته است. دراین باره تنها دو نکته را بگویم. نخست این که پیش دانشگاهی- دست کم هم اکنون - حذف نشده و تنها دگرگونی نام یافته،و شده است سال چهارم دبیرستان. دوم این که آزمون های سال چهارم،سالانه شده و با این کار دانش آموزانی که در هر ترم تنها نیمی از کتاب ها را آزمون می دادند هم اینک ناگزیرند در پایان سال همه ی کتاب را آزمون دهند که البته این کار بر اضطراب این دانش آموزان،سخت افزوده است،به ویژه این که برخی از کتاب های تازه نوشته شده،افزایش حجم چشمگیری هم داشته اند. برای نمونه کتاب حساب دیفرانسیل و انتگرال رشته ریاضی،که از 198 صفحه شده است 250 صفحه.       

ادامه مطلب ...