به بهانه سالمرگ میرزا حسن رشدیه پدر آموزش نوین ایران

  

رشدیه؛ بنیانگذار دبستان‌های نوین در ایران

محمدرضا نیک‌نژاد،تارنمای نامه،19/9/91

از مدرن‌ها بدون تنفر سخن بگو و از قدما بدون ستایشگری، هر یک را به‌خاطر شایستگی شان قضاوت کن و نه به‌دلیل قدمتشان.                                                                  

 لرد چستر فیلد

در روز پنجم رمضان 1276 ه– ق در منزل یک روحانی بنام ملا مهدی تبریزی و در شهر تبریز کودکی زاده شد. این کودک بعد‌ها با نو آوری و پشتکار خویش اثرات شگرفی بر روند رو به رشد مدرنیته و آموزش در ایران بر جای گذاشت. نام او را  میرزا حسن نهادند، که بعدها رشدیه خوانده شد.

وضع آموزش در این دوره از الگو های جهانی فاصله بسیار داشت. تنها نهادی که  کار آموزش کودکان را سامان می داد، مکتبخانه  بود. بیشتر این مکتبخانه ها در جاهای نامناسب مانند گذرگاه‌ها و اتاقک های ویژه ی طلبه ها در مسجدها برگزار می‌شدند.

در آنها رویه یکسانی برای آموزش وجود نداشت. کودکان از خردسالی در اثر فشار خانواده و معلم ناچار به خواندن کتاب‌های ادبیات کلاسیک مانند دیوان حافظ، گلستان و بوستان سعدی، جامع عباسی ... و روخوانی قرآن بودند. معلم‌ها در بیشتر موارد آنچنان کم‌‌مایه بودند که برای درک گفته‌های خود نیز با دشواری روبرو  می‌شدند. ابزار آنها افزون بر کتاب‌های که گفته شد، چوب و فلک بود که در نهایت سنگدلی از آنها استفاده می شد. بنیاد آموزش بر آزار روحی و جسمی کودکان و دانسته‌های سطحی آنها استوار بود.

مکتبخانه از نظر مالی مستقل از دولت  بود و برای ادامه کار چشم به پیشکش‌های خانواده‌ها داشت. چندگانگی در پرداخت، خود، مایه نگاه چندگانه معلم به نوآموزان می‌شد. بیشتر مکتب‌داران دارای اندیشه‌های واپس‌گرا بودند. افزون بر این بیشتر آنها روابط خوبی با کارگزاران حکومت و علما داشتند که از آنها گروهی پر نفوذ در پهنه جامعه  ساخته بود و کمتر کسی توان رویارویی با آنها را داشت.

بالیدن میرزا حسن، همزمان بود با ورود  اندیشه‌های نوین به ایران. این اندیشه‌ها بیشتر به کمک  کسانی که در کشورهایی مانند فرانسه رفت وآمد داشتند یا به‌دست فرستادگان این کشورها در ایران گسترش می یافت.

نخست پدرش او را به مکتب‌خانه فرستاد. در آنجا توانست توانایی و هوش خود را به معلم و شاگردان دیگر نشان دهد. فرزندش شمس‌الدین رشدیه می‌گوید "...رشدیه خلیفه ی(مبصر) کلاس شده بر همه ی شاگردان برتری یافت شیخ مکتب خانه تا چه پایه سواد داشت خدا می‌داند، اما بسیار بی‌رحم بود و طفلان را می‌آزرد و بی محابا می‌زد."(1) سپس شروع به آموزش‌های دینی  نزد پدر کرد و در پانزده سالگی کار خود را با پیش‌نمازی یک مسجد آغاز کرد.

به‌زودی با دیدن شرایط ویژه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور و مشاهده شکاف طبقاتی موجود در جامعه با خواندن روزنامه‌های فارسی زبان خارج از کشور مانند اختر، ثریا و حبل المتین و همچنین شنیده‌هایش از وضع کشورهای دیگر، پیش‌نمازی را رها کرد. پس از به‌دست آوردن همراهی  پدر در سال 1298 به بیروت رفت. در کانون آموزش آموزگاران که به‌دست فرانسوی‌ها اداره می‌شد و 30 سال از راه اندازی آن می‌گذشت، نام‌نویسی کرد. پس از سه سال نخست به ترکیه رفت. در آنجا  از کانون‌های آموزشی ترکیه بازدید کرد و در سرانجام به ایران بازگشت. در این هنگام با کوله‌باری از دانش، تجربه و پشتکاری سترگ و ستودنی  مبارزه خود را در دو جبهه آغاز کرد. 

جبهه نخست  دربار قاجار و دستگاه خود کامه و پنجاه ساله ناصرالدین شاه بود. این دستگاه مانند هرحکومت خودکامه دیگر از آگاهی مردم هراسناک و بیمناک بود. بیشترین تلاش خود را برای نا آگاهی مردم به‌کار می‌گرفت. شاه در دوران فرمانروایی خویش تنها دارالفنون را تاب آورد. آن‌هم بخاطرنگهداشتن آبرو در برابر نگاه‌های تیزبین کشورهای دیگر. اگر چه گاه و بی گاه تلخک ویژه‌اش به همراه شماری از گماشتگان، به دارالفنون  یورش می‌بردند و نو آموزان و آموزگاران را می‌آزردند. شاه نیز خرسندی خود را از این رخدادها پنهان نمی‌کرد. بارها می‌گفت مردم ما باید آنچنان نا آگاه باشند که  ندانند پاریس و بروکسل خوردنی‌ست یا پوشیدنی. محمد علی میرزا (شاه آینده) در تبریز پس از شکایت مکتب‌داران، شتابان دبستان رشدیه را بست. در هنگام بر تخت نشستنِ مظفرالدین شاه، بخاطر بیماری، کهن سالی و سستی در تصمیم گیری، آزادی اندیشه و رفتار در میان اندشمندان گسترش یافت. رشدیه نیز مانند دیگر اندیشمندان‌، آزادی رفتار بیشتری یافت. بیشترین پیشرفت‌های او در راه‌اندازی دبستان در این دوران بود. ناگفته نماند که نخستین دبستان به شیوه نوین در دوران ناصری گشایش یافت.

جبهه دیگر، مکتب‌داران و واپس‌گرایان پشتیبان آن‌ها بودند. بیشترین فشارها بر رشدیه از سوی این جبهه بود. این گروه کسانی بودند که از دست دادن پایگاه مردمی برایشان هراس‌آور و وحشتناک بود. سردمداران این اندیشه، افرادی بودند که دوش حمام را ناساز با شرع و قطار را ابزاری برای گشودن پای بی دینان به کشور اسلامی می‌دانستند و آموزشگاه‌های دخترانه را کانون روسپی‌گری نشان می‌دادند و کاراترین ابزار آنها بهره‌گیری از دین  بود.

شراب تهمت بر دامن علم مدرن
رشدیه می گوید" موثر ترین اسباب ها تکفیر من بود."(2) در جای دیگر "شراب تهمت که متعفن ترین مسکرات است بر من پاشیده، در نظر علما و روحانیون و توسط روحانیون در اذهان عامه مخدوش و مغشوشم کردند."(3) ولی رشدیه کسی نبود که با این فشارها پا پس گذارد. مانند ولتر می‌دانست هیچ چیز به اندازه آموزش، آزاد کننده نیست. او که به‌وسیله  واپس‌گرایان "کافر نجس العین "خوانده می شد، می‌گوید "نا‌امید شدن و دادن فرصت بدست کسانی که جهل و جمود را تبلیغ می کنند، گناهی بزرگ است. باید در مقابل پاسداران جهل و خرافه مقاومت کرد."(4) روزی که شماری از تاریک‌اندیشان برای ویران کردن دبستان او در تهران یورش برده و سرانجام یکی از اتاق‌ها و بخشی از دیوار آن‌را با بیل و کلنگ ویران کردند، او که بر پشت بام دارالفنون ایستاده بود می خندید و به همکاران خود می گفت " هر آجری که به طرفی پرتاب می شود، سرانجام به مدرسه‌ای تبدیل خواهد شد."(5) اما به هر روی، گروه مخالف رشدیه، عوام را همراه خود داشته و ابزارهای بسیار کارایی را در دسترس داشتند. در یک دوره کوتاه دشواری‌های زیادی برایش آفریدند. چند نمونه از آنها در ادامه  آمده است.

فشارهای  روز افزون بر او در تبریز و مشهد، ویران شدن چندین باره دبستان ها، زخمی شدنش و کشته و زخمی شدن چند تن از نو‌آموزان را در پی داشت. به فراخوان عین الدوله- وزیر فرهنگ دوست مظفر الدین شاه- به تهران آمد.  پس از ورود او به تهران " فریاد مقدسین بلند شد که آخرالزمان  نزدیک شده است که  جماعتی بابی و لا مذهب می‌خواهند الف- با را تغیر دهند و قرآن را از دست اطفال بگیرند و کتاب دست آنها دهند."(6) شیخ فضل الله نوری در مخالفت با گشایش دبستان‌های نوین گفته بود "که مدارس جدید خلاف شرع و ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین و سنت است. بعد به طور استفهامی می‌پرسد که آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقاید شاگردان را نحیف و ضعیف نمی کند؟ چرا مدارس جدید را افتتا‌ح کردید و در جراید ترویج مدارس می کنید. "(7)
  
دشواری کار رشدیه را آنجا می توان دید که کسی  به خوشنامی آیت الله نائینی- یکی از موثرترین رهبران مشروطه- در پاسخ به یک پرسش شرعی (استفساریه) با آموزشگاه‌های نوین مخالفت می کند و می‌گوید" بر حسب اخبار صحیحه و صریحه تبعات این ضلالت ابدیه در صحیفه اَعمال این عصر ثبت و مندرج خواهد بود و علی هذا بردن طفل بی گناه که مواهب و ودایع الهی‌اند به چنین کارخانه ی بی دینی و اعانت و ترویج آنها بای وجه کان و صرف یک درهم بر آنها از اعاظم کبائر و محرمات و تیشه زدن به ریشه  اسلام است."(8)

به گفته رشدیه "یکی از آقایان که مقامش عالی‌تر از لیاقتش است، خود‌داری نتوانست. گفت اگر این مدارس تعمیم  یابد، یعنی همه  مدارس مثل این مدرسه باشد، بعد از ده سال یک نفر بی سواد پیدا نمی‌شود، آن وقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد؟ معلوم است، علما که از حرمت افتادند، اسلام  از رونق می افتد... صلاح  مسلمین در این است که صد شاگرد که در مدرسه درس می خوانند، یکی دوتا شان ملا و با سواد باشند و سایرین جاهل و تابع و مطیع  علما باشند."(9)

در بی حرمتی ای که یک بلژیکی در تبریز و در هنگام  مستی  به یک روحانی کرده بود. مکتبداران هنگامه را مناسب دیده و با بد گویی از دبستان‌های رشدیه  پیش روحانی ها دبستان ها را نیز به مورد‌های اعتراض  افزودند. یکی از روحانی‌ها گفت "دین شما از دست رفت، در شهر مسلمان میخانه باز شده، در شهر مسلمان مدرسه باز شده، اطفال شما را از دین به در کردند....در این شهر سه چیز نباید باشد، میخانه‌، مدرسه و مسیو پریم ."(10)

مدرسه رشدیه و مشروطه
روحانی‌های روشن دل و روشن اندیشی نیز بودند که از تلاش‌های رشدیه، چه مادی و چه معنوی، پشتیبانی می‌کردند. مانند حاج میرزا جواد آقا مجتهد، روحانیِ دانشمند و فرهنگ دوستِ تبریز و شیخ هادی نجم آبادی که در تبریز و تهران ازتلاش های رشدیه بسیار حمایت  کردند.‌‌

با آغاز جنبش مشروطه رشدیه به جرگه مشروطه خواهان  پیوست. در این راه نیز دچار سختی هایی شد که می‌توان به بازداشت، تبعید و ترور نافرجام او اشاره کرد. یکی از نقطه‌های تاریک زندگی رشدیه در این دوران رخ داد. او پس از کشته‌شدن فریدون پارسی یکی از زرتشتیان مشروطه خواه، از کسانی بود که با مجازات  آدمکشان به علت نامسلمان بودن فریدون مخالفت کرد، که این خود نشانه‌ای از آشفتگی اندیشه او و برخی از مشروطه خواهان در آن دوران است.

رشدیه با راه اندازی دبستان های پرشمار در شهرهای تبریز، مشهد و تهران و بسته شدن پیاپی آنها، پا پس ننهاد و با پایمردی به کار خود ادامه داد. تا اینکه کسان دیگری نیز در این کار با او همراه شدند، با پشتیبانی مشروطه خواهان به ویژه آیت الله سید محمد طباطبایی از روش نوین آموزش، این شیوه به سرعت  گسترش یافت و شمار این آموزشگاه ها در این دوران به 22 رسید. 

رشدیه پس از تلاش های فراوان به قم رفت و در آنجا نیز دبستانی راه اندازی کرد و تا پایان عمرِ پر بارش به پیشه آموزگاری پرداخت. او می گفت "اگر معلمی در سر کلاس و در هنگام آموزش فوت کند، شهید محسوب شده و هیچ افتخاری بالاتر از این نمی باشد" یا وصیت کرده بود که آرامگاهش را در جایی قرار دهند تا شاگردان از روی آن گذشته و باعث  آرامش روحش شوند."(11)

 رشدیه در زمینه ی آموزشی دارای بیست و هفت جلد کتاب است، بدایت التعلیم، کفایت التعلیم و صد درس و........ شماری از آنها است.

 واپسین روزهای زندگی  این بزرگ مرد هم زمان بود با رخدادهای بر تخت نشستن محمد رضا شاه و بر کناری پدرش. آشفتگی‌های این دوران بر زندگی او نیز اثر گذاشت. مدت کوتاهی حقوقش پرداخت نشد- با تلاش و همراهی هرمزی، رییس اداره کل بوجه آموزش وپرورش، که در وزارتخانه این مرد کهنسال را شناخته بود، دوباره حقوقش برقرار شد. او هر از گاهی برای دریافت حقوق به تهران می‌آمد. در واپسین آنها روزی در ایستگاه انتظار ورود اتوبوس را می کشد، که ناگهان بی پروایی راننده باعث افتادن رشدیه در جوی آب می‌شود. پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان- بنیادگذار دبستان های نوین در ایران- روز نوزدهم آذرماه 1322، در نود و هفت سالگی بدرود زندگی گفت و در شهر قم به خاک سپرده شد. در طول زندگی‌اش هیچ نهاد آموزشی از تلاش‌های او قدردانی نکرد. خود نیز هیچگاه نخواست که از منافع به‌دست آمده از پیشگامی در مشروطه بهره‌ای ببرد.  

نام بعضی نفرات/ یاد بعضی نفرات/ روشنم می دارد/ اعتصام یوسف/ حسن رشدیه/ قوتم می بخشد/ ره می اندازد /  و اجاق کهن سرد سرایم/ گرم می آید از گرمی عالی دمشان / نام بعضی نفرات/ رزق روحم شده است/ وقت هر دلتنگی/ سوی شان دارم دست/ جرئتم می بخشد/ روشنم می دارد
                                                                                           نیما یوشیج
                             
                                                                               روحش شاد و یادش پاینده باد    

  

رشدیه؛ بنیانگذار دبستان‌های نوین در ایران

محمدرضا نیک‌نژاد،تارنمای نامه،19/9/91

از مدرن‌ها بدون تنفر سخن بگو و از قدما بدون ستایشگری، هر یک را به‌خاطر شایستگی شان قضاوت کن و نه به‌دلیل قدمتشان.                                                                  

 لرد چستر فیلد

در روز پنجم رمضان 1276 ه– ق در منزل یک روحانی بنام ملا مهدی تبریزی و در شهر تبریز کودکی زاده شد. این کودک بعد‌ها با نو آوری و پشتکار خویش اثرات شگرفی بر روند رو به رشد مدرنیته و آموزش در ایران بر جای گذاشت. نام او را  میرزا حسن نهادند، که بعدها رشدیه خوانده شد.

وضع آموزش در این دوره از الگو های جهانی فاصله بسیار داشت. تنها نهادی که  کار آموزش کودکان را سامان می داد، مکتبخانه  بود. بیشتر این مکتبخانه ها در جاهای نامناسب مانند گذرگاه‌ها و اتاقک های ویژه ی طلبه ها در مسجدها برگزار می‌شدند.

در آنها رویه یکسانی برای آموزش وجود نداشت. کودکان از خردسالی در اثر فشار خانواده و معلم ناچار به خواندن کتاب‌های ادبیات کلاسیک مانند دیوان حافظ، گلستان و بوستان سعدی، جامع عباسی ... و روخوانی قرآن بودند. معلم‌ها در بیشتر موارد آنچنان کم‌‌مایه بودند که برای درک گفته‌های خود نیز با دشواری روبرو  می‌شدند. ابزار آنها افزون بر کتاب‌های که گفته شد، چوب و فلک بود که در نهایت سنگدلی از آنها استفاده می شد. بنیاد آموزش بر آزار روحی و جسمی کودکان و دانسته‌های سطحی آنها استوار بود.

مکتبخانه از نظر مالی مستقل از دولت  بود و برای ادامه کار چشم به پیشکش‌های خانواده‌ها داشت. چندگانگی در پرداخت، خود، مایه نگاه چندگانه معلم به نوآموزان می‌شد. بیشتر مکتب‌داران دارای اندیشه‌های واپس‌گرا بودند. افزون بر این بیشتر آنها روابط خوبی با کارگزاران حکومت و علما داشتند که از آنها گروهی پر نفوذ در پهنه جامعه  ساخته بود و کمتر کسی توان رویارویی با آنها را داشت.

بالیدن میرزا حسن، همزمان بود با ورود  اندیشه‌های نوین به ایران. این اندیشه‌ها بیشتر به کمک  کسانی که در کشورهایی مانند فرانسه رفت وآمد داشتند یا به‌دست فرستادگان این کشورها در ایران گسترش می یافت.

نخست پدرش او را به مکتب‌خانه فرستاد. در آنجا توانست توانایی و هوش خود را به معلم و شاگردان دیگر نشان دهد. فرزندش شمس‌الدین رشدیه می‌گوید "...رشدیه خلیفه ی(مبصر) کلاس شده بر همه ی شاگردان برتری یافت شیخ مکتب خانه تا چه پایه سواد داشت خدا می‌داند، اما بسیار بی‌رحم بود و طفلان را می‌آزرد و بی محابا می‌زد."(1) سپس شروع به آموزش‌های دینی  نزد پدر کرد و در پانزده سالگی کار خود را با پیش‌نمازی یک مسجد آغاز کرد.

به‌زودی با دیدن شرایط ویژه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور و مشاهده شکاف طبقاتی موجود در جامعه با خواندن روزنامه‌های فارسی زبان خارج از کشور مانند اختر، ثریا و حبل المتین و همچنین شنیده‌هایش از وضع کشورهای دیگر، پیش‌نمازی را رها کرد. پس از به‌دست آوردن همراهی  پدر در سال 1298 به بیروت رفت. در کانون آموزش آموزگاران که به‌دست فرانسوی‌ها اداره می‌شد و 30 سال از راه اندازی آن می‌گذشت، نام‌نویسی کرد. پس از سه سال نخست به ترکیه رفت. در آنجا  از کانون‌های آموزشی ترکیه بازدید کرد و در سرانجام به ایران بازگشت. در این هنگام با کوله‌باری از دانش، تجربه و پشتکاری سترگ و ستودنی  مبارزه خود را در دو جبهه آغاز کرد. 

جبهه نخست  دربار قاجار و دستگاه خود کامه و پنجاه ساله ناصرالدین شاه بود. این دستگاه مانند هرحکومت خودکامه دیگر از آگاهی مردم هراسناک و بیمناک بود. بیشترین تلاش خود را برای نا آگاهی مردم به‌کار می‌گرفت. شاه در دوران فرمانروایی خویش تنها دارالفنون را تاب آورد. آن‌هم بخاطرنگهداشتن آبرو در برابر نگاه‌های تیزبین کشورهای دیگر. اگر چه گاه و بی گاه تلخک ویژه‌اش به همراه شماری از گماشتگان، به دارالفنون  یورش می‌بردند و نو آموزان و آموزگاران را می‌آزردند. شاه نیز خرسندی خود را از این رخدادها پنهان نمی‌کرد. بارها می‌گفت مردم ما باید آنچنان نا آگاه باشند که  ندانند پاریس و بروکسل خوردنی‌ست یا پوشیدنی. محمد علی میرزا (شاه آینده) در تبریز پس از شکایت مکتب‌داران، شتابان دبستان رشدیه را بست. در هنگام بر تخت نشستنِ مظفرالدین شاه، بخاطر بیماری، کهن سالی و سستی در تصمیم گیری، آزادی اندیشه و رفتار در میان اندشمندان گسترش یافت. رشدیه نیز مانند دیگر اندیشمندان‌، آزادی رفتار بیشتری یافت. بیشترین پیشرفت‌های او در راه‌اندازی دبستان در این دوران بود. ناگفته نماند که نخستین دبستان به شیوه نوین در دوران ناصری گشایش یافت.

جبهه دیگر، مکتب‌داران و واپس‌گرایان پشتیبان آن‌ها بودند. بیشترین فشارها بر رشدیه از سوی این جبهه بود. این گروه کسانی بودند که از دست دادن پایگاه مردمی برایشان هراس‌آور و وحشتناک بود. سردمداران این اندیشه، افرادی بودند که دوش حمام را ناساز با شرع و قطار را ابزاری برای گشودن پای بی دینان به کشور اسلامی می‌دانستند و آموزشگاه‌های دخترانه را کانون روسپی‌گری نشان می‌دادند و کاراترین ابزار آنها بهره‌گیری از دین  بود.

شراب تهمت بر دامن علم مدرن
رشدیه می گوید" موثر ترین اسباب ها تکفیر من بود."(2) در جای دیگر "شراب تهمت که متعفن ترین مسکرات است بر من پاشیده، در نظر علما و روحانیون و توسط روحانیون در اذهان عامه مخدوش و مغشوشم کردند."(3) ولی رشدیه کسی نبود که با این فشارها پا پس گذارد. مانند ولتر می‌دانست هیچ چیز به اندازه آموزش، آزاد کننده نیست. او که به‌وسیله  واپس‌گرایان "کافر نجس العین "خوانده می شد، می‌گوید "نا‌امید شدن و دادن فرصت بدست کسانی که جهل و جمود را تبلیغ می کنند، گناهی بزرگ است. باید در مقابل پاسداران جهل و خرافه مقاومت کرد."(4) روزی که شماری از تاریک‌اندیشان برای ویران کردن دبستان او در تهران یورش برده و سرانجام یکی از اتاق‌ها و بخشی از دیوار آن‌را با بیل و کلنگ ویران کردند، او که بر پشت بام دارالفنون ایستاده بود می خندید و به همکاران خود می گفت " هر آجری که به طرفی پرتاب می شود، سرانجام به مدرسه‌ای تبدیل خواهد شد."(5) اما به هر روی، گروه مخالف رشدیه، عوام را همراه خود داشته و ابزارهای بسیار کارایی را در دسترس داشتند. در یک دوره کوتاه دشواری‌های زیادی برایش آفریدند. چند نمونه از آنها در ادامه  آمده است.

فشارهای  روز افزون بر او در تبریز و مشهد، ویران شدن چندین باره دبستان ها، زخمی شدنش و کشته و زخمی شدن چند تن از نو‌آموزان را در پی داشت. به فراخوان عین الدوله- وزیر فرهنگ دوست مظفر الدین شاه- به تهران آمد.  پس از ورود او به تهران " فریاد مقدسین بلند شد که آخرالزمان  نزدیک شده است که  جماعتی بابی و لا مذهب می‌خواهند الف- با را تغیر دهند و قرآن را از دست اطفال بگیرند و کتاب دست آنها دهند."(6) شیخ فضل الله نوری در مخالفت با گشایش دبستان‌های نوین گفته بود "که مدارس جدید خلاف شرع و ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین و سنت است. بعد به طور استفهامی می‌پرسد که آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقاید شاگردان را نحیف و ضعیف نمی کند؟ چرا مدارس جدید را افتتا‌ح کردید و در جراید ترویج مدارس می کنید. "(7)
  
دشواری کار رشدیه را آنجا می توان دید که کسی  به خوشنامی آیت الله نائینی- یکی از موثرترین رهبران مشروطه- در پاسخ به یک پرسش شرعی (استفساریه) با آموزشگاه‌های نوین مخالفت می کند و می‌گوید" بر حسب اخبار صحیحه و صریحه تبعات این ضلالت ابدیه در صحیفه اَعمال این عصر ثبت و مندرج خواهد بود و علی هذا بردن طفل بی گناه که مواهب و ودایع الهی‌اند به چنین کارخانه ی بی دینی و اعانت و ترویج آنها بای وجه کان و صرف یک درهم بر آنها از اعاظم کبائر و محرمات و تیشه زدن به ریشه  اسلام است."(8)

به گفته رشدیه "یکی از آقایان که مقامش عالی‌تر از لیاقتش است، خود‌داری نتوانست. گفت اگر این مدارس تعمیم  یابد، یعنی همه  مدارس مثل این مدرسه باشد، بعد از ده سال یک نفر بی سواد پیدا نمی‌شود، آن وقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد؟ معلوم است، علما که از حرمت افتادند، اسلام  از رونق می افتد... صلاح  مسلمین در این است که صد شاگرد که در مدرسه درس می خوانند، یکی دوتا شان ملا و با سواد باشند و سایرین جاهل و تابع و مطیع  علما باشند."(9)

در بی حرمتی ای که یک بلژیکی در تبریز و در هنگام  مستی  به یک روحانی کرده بود. مکتبداران هنگامه را مناسب دیده و با بد گویی از دبستان‌های رشدیه  پیش روحانی ها دبستان ها را نیز به مورد‌های اعتراض  افزودند. یکی از روحانی‌ها گفت "دین شما از دست رفت، در شهر مسلمان میخانه باز شده، در شهر مسلمان مدرسه باز شده، اطفال شما را از دین به در کردند....در این شهر سه چیز نباید باشد، میخانه‌، مدرسه و مسیو پریم ."(10)

مدرسه رشدیه و مشروطه
روحانی‌های روشن دل و روشن اندیشی نیز بودند که از تلاش‌های رشدیه، چه مادی و چه معنوی، پشتیبانی می‌کردند. مانند حاج میرزا جواد آقا مجتهد، روحانیِ دانشمند و فرهنگ دوستِ تبریز و شیخ هادی نجم آبادی که در تبریز و تهران ازتلاش های رشدیه بسیار حمایت  کردند.‌‌

با آغاز جنبش مشروطه رشدیه به جرگه مشروطه خواهان  پیوست. در این راه نیز دچار سختی هایی شد که می‌توان به بازداشت، تبعید و ترور نافرجام او اشاره کرد. یکی از نقطه‌های تاریک زندگی رشدیه در این دوران رخ داد. او پس از کشته‌شدن فریدون پارسی یکی از زرتشتیان مشروطه خواه، از کسانی بود که با مجازات  آدمکشان به علت نامسلمان بودن فریدون مخالفت کرد، که این خود نشانه‌ای از آشفتگی اندیشه او و برخی از مشروطه خواهان در آن دوران است.

رشدیه با راه اندازی دبستان های پرشمار در شهرهای تبریز، مشهد و تهران و بسته شدن پیاپی آنها، پا پس ننهاد و با پایمردی به کار خود ادامه داد. تا اینکه کسان دیگری نیز در این کار با او همراه شدند، با پشتیبانی مشروطه خواهان به ویژه آیت الله سید محمد طباطبایی از روش نوین آموزش، این شیوه به سرعت  گسترش یافت و شمار این آموزشگاه ها در این دوران به 22 رسید. 

رشدیه پس از تلاش های فراوان به قم رفت و در آنجا نیز دبستانی راه اندازی کرد و تا پایان عمرِ پر بارش به پیشه آموزگاری پرداخت. او می گفت "اگر معلمی در سر کلاس و در هنگام آموزش فوت کند، شهید محسوب شده و هیچ افتخاری بالاتر از این نمی باشد" یا وصیت کرده بود که آرامگاهش را در جایی قرار دهند تا شاگردان از روی آن گذشته و باعث  آرامش روحش شوند."(11)

 رشدیه در زمینه ی آموزشی دارای بیست و هفت جلد کتاب است، بدایت التعلیم، کفایت التعلیم و صد درس و........ شماری از آنها است.

 واپسین روزهای زندگی  این بزرگ مرد هم زمان بود با رخدادهای بر تخت نشستن محمد رضا شاه و بر کناری پدرش. آشفتگی‌های این دوران بر زندگی او نیز اثر گذاشت. مدت کوتاهی حقوقش پرداخت نشد- با تلاش و همراهی هرمزی، رییس اداره کل بوجه آموزش وپرورش، که در وزارتخانه این مرد کهنسال را شناخته بود، دوباره حقوقش برقرار شد. او هر از گاهی برای دریافت حقوق به تهران می‌آمد. در واپسین آنها روزی در ایستگاه انتظار ورود اتوبوس را می کشد، که ناگهان بی پروایی راننده باعث افتادن رشدیه در جوی آب می‌شود. پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان- بنیادگذار دبستان های نوین در ایران- روز نوزدهم آذرماه 1322، در نود و هفت سالگی بدرود زندگی گفت و در شهر قم به خاک سپرده شد. در طول زندگی‌اش هیچ نهاد آموزشی از تلاش‌های او قدردانی نکرد. خود نیز هیچگاه نخواست که از منافع به‌دست آمده از پیشگامی در مشروطه بهره‌ای ببرد.  

نام بعضی نفرات/ یاد بعضی نفرات/ روشنم می دارد/ اعتصام یوسف/ حسن رشدیه/ قوتم می بخشد/ ره می اندازد /  و اجاق کهن سرد سرایم/ گرم می آید از گرمی عالی دمشان / نام بعضی نفرات/ رزق روحم شده است/ وقت هر دلتنگی/ سوی شان دارم دست/ جرئتم می بخشد/ روشنم می دارد
                                        نیما یوشیج
                             
                                                                                            روحش شاد و یادش پاینده باد    

بن گرفت :http://namehnews.ir/News/Item/11971/4/%D8%B1%D8%B4%D8%AF%DB%8C%D9%87--%D8%A8%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.html

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد