بخش‌هایی از مصاحبه‌یِ «اندیشه‌یِ پویا» با داریوشِ آشوری.


                       

 -پرسیدم خیلی‌ها که خارج از ایران زندگی می‌کنند می‌گویند که زندگیِ‌شان چمدانی ست و منتظرِ بازگشت به ایران هستند. زندگیِ شما هم چمدانی ست؟ لبخند زد، چینِ ابروهای‌اش محو شد و با آرامشِ عجیبی گفت: « نه. چمدان‌هایِ من باز شده است. یک زندگیِ خیلی کوچک دارم امّا در محیطِ خوب و آرام با رفقایِ خوب زندگی می‌کنم و به کارِ خودم می رسم».

- محله‌ای که در آن زندگی می‌کنم یک باهمستانِ وسیعِ ایرانی است. حدود صد خانواده‌یِ ایرانی آن‌جا ساکن هستند. یک انجمنِ ایرانیِ فعال هم دارد. پس مراوداتِ من همه با ایرانی هاست و عملاً با محیطِ فرانسه زبان ارتباطی ندارم. فقط با داماد-ام، که فرانسوی ست، به فرانسه حرف می‌زنم.

-  من این‌جا در یک جزیره‌یِ ایرانی زندگی می‌کنم. همسر-ام ایرانی ست، زبانِ مادرِ خانواده فارسی ست، دوستان‌ام همه ایرانی هستند، خوراکِ ما معمولاً قورمه سبزی و فسنجون است و کتاب و مجله هم بیش‌تر به فارسی می‌خوانم.
- چند سالی در لغت‌نامه‌یِ دهخدا کار کردم و هنوز چند هزارتایی فیش از من آن‌جا وجود دارد. ولی محیطِ آن‌جا عقب مانده بود و هرچه تلاش کردم تا کمی آن‌جا را نو کنم امکان‌پذیر نشد. آن‌ها چون خودِشان ادبایِ سنّتی بودند خیلی به من متکی بودند. کارهایی مثلِ ریشه‌یابیِ لغت را بلد نبودند و من ریشه‌یِ لغت‌هایِ قدیمی، حتا در یونانی و لاتین، را پیدا می‌کردم. ولی کهنگیِ آن‌جا و تبختر و تکبّرِ ادیبانه‌یِ سنّتیِ آن‌جا خیلی من را دلزده کرد.

- در افغانستان من را می‌شناسند. نشریاتِ‌شان را رویِ اینترنت می‌بینم که گاهی از من هم با احترام و محبّت اسم می‌آورند. سبکِ نوشتنِ من برایِ افغان‌ها تأثیرگذار بوده، چون آن‌ها آوانگارد هستند و مسأله‌یِ زبان، پرابلمِ اصلیِ امروزِشان در کنارِ زبانِ پشتو ست. خبر دارم که به کارهایِ من سوکسه دارند.

بخش‌هایی از مصاحبه‌یِ «اندیشه‌یِ پویا» با داریوشِ آشوری.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد