فرهنگ،قدرت،ایدئولوژی

       

                         مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر، 10 آبان 93

1.       تا کنار خیابان،نزدیک به دو متر فاصله داشت اما کنار نمی کشید تا ماشین روبرویی رد شود. در خیابان 8 -7 متری،راه بندانکی درست کرده بود و ما هم در صف نانوایی داشتیم تماشا می کردیم. نفر پشت سرم گفت : "ببین وقتی می گویند فرهنگ نداریم این است. این همه آدم را معطل خود کرده و حاضر نیست یک کم کنار بکشد. درست بشو هم نیستیم. چند روز پیش،موتور سواری از پشت سر به من زد،البته نه در خیابان بلکه در پیاده رو! این روزها در پیاده رو هم که داری راه می روی باید راهنما! بزنی،یا پشت سرت را نگاه کنی و پس از آن بپیچی،وگرنه ممکن است همانند من موتوری بزند پایت را له و لورده کند. بابا همه چیز که سیاسی نیست خیلی از بدبختی ها و گرفتاری های ما فرهنگی است." گفتم وقتی پشت فرمان ماشین یا موتور هستیم و حقوق عابران پیاده و دیگر رانندگان را رعایت نمی کنیم شاید به خاطر این است که احساس قدرت می کنیم. عابر پیاده،در برابر راننده،قدرتی ندارد و راننده بی آنکه آسیبی ببیند به آسانی می تواند خواست خودش را تحمیل کند و کارش را به پیش برد. احساس قدرت و به کار بستن آن البته لذت بخش هم است. این که گفته اند قدرت فساد می آورد تنها در گستره ی سیاست نیست. همین راننده ی پرشیایی هم که به شتاب آمد،وسط خیابان ترمز زد و راه بندان درست کرد احساس قدرت می کرد. اما جا نبود و ناگزیر شد که بایستد. سر و صدای دیگران هم که بلند شد،کنار کشید و دست از لجبازی برداشت و به دیگران راه داد.

2.       گفتم گویا فردا قرار است در اعتراض به رفتار اسید پاش ها و یا به گفته ای "اسیدی ها" عده ای بروند در مجلس. نگذاشت حرفم تمام شود،بی درنگ گفت : "بی فایده است،با شعار دادن که کاری درست نمی شود. باید فرهنگ مان از بنیاد دگرگون شود. مشکل ما فرهنگی است و به این زودی ها هم درست نمی شود. این کارها،نتیجه نمی دهد و بیشتر ژستی است که عده ای بگویند داریم کاری می کنیم. ما نیاز به کار فرهنگی داریم و پیه سال ها کار فرهنگی و سختی ها و دشواری های آن را باید به تن مان بمالیم تا دست کم دو سه نسل دیگر کمی جلو برویم."  گفتم ژاپن در چند سال پیشرفت کرد؟ ده نسل طول کشید تا ژاپن،ژاپن بشود؟! اینجور که تو می گویی بایستی چشم به یک میلیون سال دیگر بدوزیم! کار فرهنگی گویا برای شما شده ژستی آبرومندانه و سرپوشی بر بی عملی تان. گفت : "همین است که می گویند کار ژورنالیستی،سطحی است و آدم را سطحی اندیش می کند. فکر نکن چهار تا مطلب در روزنامه می نویسی چیزی سرت می شود. من آکادمیک حرف می زنم عزیزم. دانشجوی دکترایم و عمرم را گذاشته ام روی خواندن و پژوهش." گفتم از قضا یکی از همین کم و کاستی های فرهنگی ما،مدرک گرایی است. به جای این که پنجاه میلیون تومان بدهی و دکترا بگیری کمی به کلیشه های اندیشگی ات بیندیش و از فرهنگ و اهمیت آن هم بت و ایدئولوژی نساز.     

http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=88&pageno=20

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد