نوی،بدرود!

                     

                        مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،31خرداد 93

  دو هفته ای به آزمون های خرداد مانده بود که به خانه شان زنگ زدم. شنیده بودم که بیمار است و در بیمارستان بستری. مادرش گوشی را برداشت. زبان فارسی را سخت با لهجه ی ویژه ی هم میهنان ارمنی می گفت. حال نوی(نوح) را پرسیدم. گفت در بیمارستان است. چند روز پیش،قلب اش درد گرفت. به پزشک که رفتیم دستور بستری در بیمارستان را داد،اکنون یک هفته ای هست که در آنجاست. خیلی خسته و آرام سخن می گفت و تازه از بیمارستان برگشته بود. گفت پدر نوی هم در بیمارستان دیگری بستری است! گفتم اگر نیاز به کمکی مالی باشد می تواند روی ما و شاید انجمن مدرسه حساب کند. سپاسگزاری کرد و گفت که نه،تنها چون وقت به مدرسه آمدن را ندارد اگر بتوانم برنامه ی آزمون های خرداد بچه های سال اول دبیرستان را تلفنی برایش بگویم؛نوی،برنامه ی امتحاناتش را خواسته است.همراهم نبود اما فردا به یکی از همکلاسی هایش گفتم که این کار انجام دهد. نوی در بیمارستان بود اما حواسش به آزمون ها. به او گفته بودند یکی – دو هفته بستری است و بعد به خانه برمی گردی و به امتحاناتت خواهی رسید. یکی- دو روز بعد،حال بد  نوی را به یکی از همکاران ارمنی گفتم و شماره ی خانه آنها را دادم،گفتم او نیز زنگی بزند و احوالی بپرسد. شاید مادر نوی با وی راحت تر باشد و اگر کمکی از ما برمی آید،بگوید. امروز ظهر،یکی از دوستانش زنگ زد و گفت آقا،نوی باغومیان مرد!

  بیست و چهارم خرداد،یعنی روز آخر امتحاناتش،واپسین روز زندگی نوی باغومیان بود. دانش آموز نجیب و سربه زیر کلاس. پشت تلفن که شنیدم،بی اختیار نگاه های معصومش از ذهنم گذشت و اشک در چشمانم حلقه بست. چند روز پیش از بستری،یکی دو بار نمره ی مستمرش را  پرسیده بود و اکنون،یکریز این صحنه به یادم می آید. آهنگ و لحن صدایش،همچنان در گوشم می پیچد و اندوه مرگ نابهنگامش،قلبم را به درد می آورد.

 نوی،بدرود!     

 http://www.shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=310&dn=0&pid=20&rnd=ffEvAi&p=&y=93&m=03&d=31#  

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد