جست‌وجوی درون، هبوط در کویر

        

                       اوج احساس و لطافت ماندگار در ادبیات دکتر شریعتی

                          عزت‌الله مهدوی،روزنامه شهروند،29 خرداد 93

 دکتر علی شریعتی (۱۳۵۶-۱۳۱۲) معتقد بود می‌توان آثارش را در سه‌گونه«اجتماعیات، اسلامیات و کویریات» طبقه‌بندی کرد. سپس، توضیحی را می‌افزاید: «آنچه تنها مردم می‌پسندند: اجتماعیات و آنچه هم من و هم مردم: اسلامیات و آنچه خودم را راضی می‌کند و احساس می‌کنم که با آن، نه کار- چه می‌گویم؟ نه نویسندگی، که زندگی می‌کنم: کویریات.» (۱) برای این نوع از نوشته‌های خود اوصافی را به صورت سلبی یا ایجابی بر می‌شمارد. این نوشته‌ها «پاره‌ای از بودن» هستند. در «طرح» آنها کمتر اسیر ملاحظات علمی و عقلی است، خصوصا اگر جامعه، لباسی از انتظارات خود را به‌عنوان «نظام معیار» بر تن نحیف این دو پوشانده باشد. این نوشته‌ها کویری‌اند یعنی با خود، نوعی «دلزدگی» از روزمر‌گی را، نوعی «از دست دادن خوش‌بینی»را، به رخ می‌کشانند. در لابه‌لای این نوشته‌ها، عطش برای عصیان برسلطه مرگبار عمومیت، موج می‌زند. قلم می‌شود چاقوی جراحی، برای شکافتن، برای برملاکردن، حتی برای نیشتر زدن و بازکردن عقده‌های دردناک درون. آخر نه اینست که روبه‌روی خودت نشسته‌ای، سر به کتاب وجود خودت برده‌ای. دغدغه مخاطب را نداری. چشم‌های مخاطب را نمی‌بینی که دو دو می‌زنند و تو را مجبور می‌کنند که از خودت در بیایی. در نوشته‌های کویری، نویسنده تنهاست. حالا اگر اعتراف هم کند، خودش است و خودش. اما این نوشته‌ها بیان آرزوها هم هست. در این نوشته‌ها مرزها در هم می‌ریزند. جغرافیا، به صورت تاریخ در می‌آید. از مکان به زمان عبور می‌کند. هر علامتی، می‌شود خاطره‌ای و هر خاطره‌ای حیات خود را در ستاره‌ای، تک درختی، چشمه آبی، معصومیت سبز ساقه‌ای و... پیدا می‌کند. اما خواننده هوشیار، باید بداند به کجا گام نهاده، مبادا گم شود. اینجا با تمثیل، با ایهام و با استعاره حرف می‌زنند. هر واژه‌ای، کلیدی است برای باز کردن قفل دری، گشوده شدن به منظره‌ای. نویسنده، تابلویش را ترسیم کرده، رفته کناری ایستاده. حالا وجود تو چقدر به این مناظر گشوده است؟ آیا می‌توانی هر صدای خاموشی را تعبیر کنی؟ می‌توانی سر انگشت نازک وجودت را به سرِ نهال‌های سبز جوان شاخه‌ها برسانی؟ این‌جا هر واژه چندین معنای احتمالی دارد. کسی نیست راه را نشان دهد. آخر باید «خودی»، نشان بدهی، تمام منافذ وجودت باید حس کنند، بو بکشند، بشنوند، حالا وقت آن است که از پوسته آهکی تمام مأنوساتت بیرون بیایی... این‌چنین، می‌توانی خواننده کویریات بشوی. در این نوع نوشته‌ها، خواننده با لایه‌هایی از شخصیت یک شاعر آشنا می‌شود. افسوس که این بعد لطیف و زیبا و حساس او را کمتر شناخته‌ایم و دریغ که گاهی همه این ۳ نوع نوشته را به هم آغشته‌ایم، گیج شده‌ایم و دیگران را هم گیج کرده‌ایم. برای آشنایی بیشتر با نوشته‌های کویری دکتر شریعتی، یکی از آنها را به اختصار معرفی می‌کنیم. «کاریز» یکی از نوشته‌های زیبا و پرمعنای دکتر شریعتی است. این نوشته این‌طور آغاز می‌شود: «کاریز را می‌شناسید؟ می‌دانید آبگون کاریز کجاست؟ چیست؟ جریان مداوم و یکنواخت آب رفته‌رفته لایه‌ای را بر بستر و دیواره‌های آبگون کاریز پدید می‌آورد به نام جوش، سخت و نفوذناپذیر که همه چشمه‌های ریز و متعدد آبگون را سد می‌کند، می‌پوشاند و چنان سفت می‌شود و منافذ جوشش آب‌ها را می‌بندد که کم‌کم کاریز کور می‌شود...»(۲) کاریز، واژه‌ای پهلوی است که در متون«مانویان» استفاده می‌شده، به معنای قنات (مجرای آب در زیر زمین). البته یک معنای دیگری هم دارد و آن «برگریز» و «برگریزان» است. سوزنی می‌سراید: «خونریز شاخدار خوش آمد بروز عید- در موسمی که باشد کاریز شاخسار. شریعتی این واژه را به همان معنایی به‌کار می‌برد که بیهقی آورده: «کسانی که شهرها، دیه‌ها، بناها و کاریزها ساختند...» واژه آبگون نیز در معنای آبی، آبدار، گوهردار، نیلوفر، کبود، سبز و حتی به معنای نوعی اسب به کار رفته است(۳). در این‌جا به ظاهر، آبگون یعنی سرچشمه، منفذ اصلی آب. این کاریز در «مومن‌آباد» است. «نقطه روشن و تنها». برای رسیدن به عمق کاریز، از دنیای خشک و بی‌روح ظواهر باید بگذری، به اعماق وارد شوی. تو در همین ابتدای کار، باید توجه داشته باشی که برای رسیدن به سرچشمه‌ها، اصل‌ها، «خود حقیقی چیز‌ها»، از علم به معنای «جمع‌کردن و انباشتن»، به «آگاهی» برسی. این‌جا «علم آخور» به‌درد نمی‌خورد. «تعلیم گرفتن را - که معمولا عبارت از خوردن غذایی که دیگری هضم کرده است و رنگ، طعم و خاصیت طبیعی‌اش را ندارد» فراموش کن. تو باید «کشف» کنی. «مستقیما بفهمی». این‌جا معلم چیزی را نمی‌جود، تا نیم‌خورده و نیم‌جویده در دهان تو بگذارد. تو به او اصرار می‌کنی، وقتی تو را آماده و مشتاق می‌بیند، راه می‌افتد. دنبالش می‌روی، می‌بینی، می‌شنوی و حس می‌کنی. «درس‌هایی این‌چنین را، نه با گچ و تخته، جمله و جزوه که به رمز می‌آموزند، به اشاره تعلیم می‌کنند که این علم، نه علم داشتن است، علم شدن است، فن دگرگون گشتن است. «همان چیزی که خضر از موسای پیامبر می‌خواست. همان کاری که «شمس» با روح وجان مولانا کرد. این همان صحنه حضور فقر، بیماری، پیری و مرگ است برای بودا. «نخستین درس به خود آمدن». «درس مرموز شدن». «نزاع با جوش سخت و منجمد کاریز شروع می‌شود». معلم، «با کلنگ خویش آنان را آموخت که کاریز را چگونه «نیش کلنگی» کنند.» «کلنگ اعجاز برای کاویدن کاریز درون و جوشیدن دوباره چشمه‌های فهم درونی که کور شده‌اند. «در آن مدرسه‌ای که به سرنوشت آدمی همانند بود»، «روحم چنان غرقه فهمیدن بود که از هیجان می‌لرزید، احساس می‌کردم هم‌اکنون چشمه‌های فهمیدن‌های شگفتی از درون من سر باز خواهند کرد و آب‌های زلال و سرد و گوارای بینایی‌های بلند... در من خواهند جوشید و جریان خواهند یافت و از آن پس در کویر شوره‌زار و سوخته من، باغ‌های خوش‌ترین میوه‌ها، جنگل‌های خرم‌ترین درختان، بوستان‌های زیبا‌ترین گل‌های معطر، دلکش‌ترین چمنزارها، آبادان‌ترین آبادی‌ها و شور و شوق جوانه‌زدن‌ها و شکوفه بستن‌ها و به گل نشستن‌ها خواهند دمید.»... «سال دیگر که به مومن‌آباد بازگشتم، روی فرش‌های زمردین سبزه‌ها وکشت‌های سیراب، درختان سرسبز باغ‌خرم و شاد صحرا را دیدم». «گویی با هر یک از آنان آشنایی دیرینه دارم». «نخستین‌باری بود که در جایی به این بزرگی و در میان این همه «جمعیت» خود را که هنوز کودکی بودم، بزرگ می‌یافتم. «از صحرا باز می‌گشتم و نسیم، همچون مادر مهربان... سر‌های نهال‌های جوان... را به نشانه حرمت وداع با من، خم کرده بود. «احساس می‌کردم که لحظات بزرگی می‌گذرد.» (۴) منابع و توضیحات: (۱) شریعتی، علی، مجموعه آثار جلد ۱۳، انتشارات چاپخش،۱۳۷۶ ،ص۲۰۹ (۲) همان، ص ۲۶۵ (۳) فرهنگ معین، ذیل واژه‌های کاریز و آبگون. (۴) نقل قول‌های داخل گیومه، برگرفته از متن «کاریز» مندرج در همان مجموعه.

http://www.shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=309&dn=5&pid=12&rnd=LC17j7&p=&y=93&m=03&d=29#

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد