تقلب و متقلب

                  

                      محمد رضا  نیک نژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،25 خرداد 93

 چند روز پیش در مترو دست فروشی فریاد می‌زد: «خودکار نامرئی... خودکار ماورای بنفش... هم برای تشخیص اصل بودن اسکناس به کارتون می‌یاد، هم برای چیزایی که سر امتحان یادتون می‌ره، قابل توجه محصلا و دانشجوا! آخرشه‌ها! ببرید سر امتحان لنگ نمونید...» آن روز مراقب امتحان نهایی هم بودم. بالای سر دانش‌آموزی ایستادم و برگه‌های آزمونش را برداشتم تا وقت آزمون را ببینم، از بختِ بد او برگه کوچکی با نوشته‌هایی که به دشواری خوانده می‌شد، از لای برگه‌هایش به زمین افتاد. به آرامی از او پرسیدم: «این چیه؟» بی‌این‌که شرمی در چهره‌اش نمایان شود، گفت: «آقا تو رو خدا چیزی نخوندم، دارم می‌افتم!» برگه تقلب را گرفتم و جابه‌جایش کردم. دست و دلم نرفت از امتحان محرومش کنم. یاد چند ‌سال پیش افتادم که کارمندهای یکی از نهادهای دولتی را برای آزمون‌های ضمن خدمت به دبیرستان آورده بودند و آنها بی‌هیچ ترس و شرمی با همکاران نزدیک خویش تقلب می‌کردند! من هم که تازه‌کار بودم و پختگی امروز را نداشتم! عصبی شده بودم. کار آن چنان بالا گرفت که وادار به واکنش شدم و با یکی دوتا از آنها بگو مگویم شد! پس از آزمون، مدیرم گفت: «اینا برای این‌که دوزار به حقوقشون اضافه بشه می‌آن امتحان می‌دن، خدا رو خوش نمیاد! بهشون گیر بدی

سال‌هاست در این‌که با تقلب برخورد کنم یا نه، با خودم کلنجار می‌روم. از یک سو زشتی این کار- حتی در دهه چهارم زندگی و بعد سال‌ها درس خواندن و درس دادن - همچنان آزارم می‌دهد و از سوی دیگر به گفته شریعتی «فاجعه پلیدی شده که چون همه‌گیر شده وقاحتش از یاد رفته و...» هر کجا را ‌نگری و با هرکس سخن می‌گویی، به بهانه خرابی بیش از اندازه جامعه با سخنانی مانند، «تو نَبری کسِ دیگه‌ای می‌بره!»، «تو رعایت کنی دیگری رعایت نمی‌کنه!»، «پس تو خرِ مراد خودتو پیش ببر!» و.... مجوز تقلب در هر زمینه‌ای را برای خویش صادر می‌کند.

روزی در کلاس درباره تقلب گفت و شنودی راه انداختم و از بچه‌ها چرایی این رفتار را بی‌آن‌که درباره‌اش داوری کنم، جویا شدم. گروهی از بچه‌ها خاموش بودند و گروهی هم با بهانه‌هایی مانند این‌که «درس خواندن و از حفظ کردن درس‌ها چه سودی دارد؟! پس بهترین راه، کوتاه‌ترین راهه...»، یا این‌که «می‌خوایم روی مراقب‌ها رو کم کنیم!» به توجیه این کار می‌پرداختند. در برابر این پرسش که این کار نوعی دزدی است، یکی گفت: «این‌که دزدی نیست! ما با رضایتِ طرف تقلب می‌کنیم!» و... گروهی هم‌سطح کار را بالاتر بردند و سرمایه‌ها و مدارک باد‌آورده و اختلاس‌های کوچک و بزرگ و رنگارنگ را مطرح کردند و گفتنداین فرهنگ ما ایرانی‌هاست! بزرگترها و پرنفوذها در سطح خودشان و ما هم....!»

اما در این چند ‌سال معلمی‌ام، تقلب‌ها و متقلب‌های جور- وار- جورِ فراوان دیده‌ام. اما یکی از آنها بیش از اندازه بر من اثر گذاشت! همکاری داشتم که در تقلب‌گیری، ادعای فراوانی داشت. از متقلب هم، تا گزارش و محرومیت از آزمون و آزمون‌ها نمی‌گذشت. روزی در آزمون درس نهایی که من معلمش بودم، با یک خودکار و برگه پیشم آمد و گفت: «پاسخ چند تا از سوالات نمره بیار رو برام بنویس! پسر فلان کس داره امتحان می‌ده، می‌خوام ببرم براش!» از اون زمان تاکنون تا خبر اختلاس یا حق‌کشی یا حق‌خوری‌ای را می‌شنوم، با خودم می‌اندیشم که اگر من در آن موقعیت بودم چه کار می‌کردم؟ آیا آن اندازه علیه‌السلام هستم که چشم بر موقعیت پیش‌آمده ببندم!؟ یا اکنون که دستم به چیزی بند نیست، پیف پیف بو می‌ده! به راه انداخته‌ام.

به همین دلیل با نزدیک ۲۰سال معلمی، همواره در این‌که با تقلب و متقلب برخورد کنم یا نه، دست و دلم لرزیده است!

http://www.shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=305&dn=1&pid=20&rnd=XZWaOV&p=&y=93&m=03&d=25

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد