جعفر ابراهیمی،تارنمای کانون مدافعان حقوق کارگر
استثمار و مناسبات استثماری این ویژگی را دارد که قادر است خود را در مناسبات گوناگون باز تولید نماید. هر چند بسیاری از این مناسبات به لحاظ فرم خصلت استثمارکنندگی را به وضوح باز نمایی ننماید . بسیاری از قوانین به ظاهر مدرن و برابر در جامعه نقشی به جز بازتولید مناسبات نابرابر اجتماعی بر عهده ندارند. اما رسیدن به محتوای کارکرد این قوانین نیاز به تامل عمیق و نیز ردیابی بازخورد این قوانین است. از جملهی این قوانین و مناسبتها میتوان به ساختار و قوانین نظامهای آموزشی در سطوح مختلف اشاره نمود. از منظر برخی جامعهشناسان نظامهای آموزشی در تحلیل نهایی در اختیار طبقهی مسلط و در راستای بازتولید مناسبات ناعادلانه اجتماعیه بخصوص در ارتباط با نیروهای کار است. با این تحلیل مدرسه مکانی است که در آن مدیران، معلمان و مشاوران ناخودآگاه در راستای بازتولید مناسبات اجتماعی عمل میکنند، بیشک بسیاری از آنان به نقش خود در شکلدهی به ساختار جامعه به عنوان عامل سرکوب پنهان وقوف ندارند اما در عمل آنها از طریق برنامه درسی آشکار و پنهانی که دریافت و به کودکان ارایه میکنند نقشی خود را ایفا مینمایند.
بعد از جنگ جهانی دوم در کشورهای صنعتی تلاش برای ریشه کن نمودن بیسوادی در دستور کار دولتها قرار گرفت، قطببندی بر مبنای بلوک غرب و شرق، امری که در کشورهای در حال توسعه در سه دهه اخیر شاهد آن بودیم . بیلان دولتها از افزایش سطح رشد سواد در جوامع به مخاطب این امر را تلقین میکند که به ظاهر رویای فرصتهای برابر آموزشی محقق شده است و از همین منظر میتوان به جامعه ای برابر رسید، اما در جهان واقع چنین نیست فرصت برابر آموزشی همچنان یک رویای دست نیافته است.
فرصت برابر آموزشی در نظام طبقاتی امری موهوم است، اما در نظام آموزشی همین فرصت نابرابر چگونه موجب بازتولید مناسبات اجتماعی نابرابر میشود؟ بعبارت دیگر نظام آموزشی چگونه در شکلدهی نیروی کار با هدف بازتولید نقش ایفا میکند؟ در این نوشتار کوتاه تنها به نقش راهنمای تحصیلی و مشاوران تحصیلی در امر بازتولید اشاره میکنم.
بعد از اتمام دوره تحصیلی راهنمایی[1]، و در طول سال اول متوسطه نقش مشاوران تحصیلی برای انتخاب رشته دانشآموزان برجسته میشود، آنان در اصل جهت شغلی آینده دانشآموزان را بر مبنای دستورالعملها، قوانین و کتابچههای راهنما مشخص میکنند، نگاهی اجمالی به جهت گیری راهنمایی تحصیلی دانشآموزان و نوع هدایت آنان نشان میدهد که جهت گیری هدایت تحصیلی به سمتی است که فرزندان طبقات فرودست در جامعه به سمت رشتههای علوم انسانی و کار و دانش سوق داده میشوند. این جهت دهی از طریق قرار دادن حد نصاب برای سایر رشته عملیاتی میشود. اما چرا دانشآموزان طبقات فرودست قادر نیستند در دروس ریاضی و فیزیک نمره لازم را کسب نمایند؟ یکی از اصلیترین علل ناکارآمدی نظام آموزشی دولتی در شیوه و ارایه این درس به دانشآموزان است پس به جز اندک دانشآموزان سختکوش، این دانشآموزان مجبورند برای پیشرفت به بازار بیرون مدرسه یعنی کتابها، آموزشگاهها، کلاسهای خصوصی و … روی بیاورند، آموزش کالایی شده نیاز به پول دارد و طیف عظیمی از دانشآموزان از پرداخت آن عاجزند. این دانشآموزان و والدینشان در یک پروسه مغزشویی توسط معلمان و مشاوران توجیه میشوند که بهترین و تنها مسیر ادامه تحصیل مسیری است که آنها سریع را به بازار کار پیوند زند و ثبت نام در هنرستانهای کار و دانش یک انتخاب! مناسب است. موضوع به اینجا ختم نمیشود. تعداد زیادی از دانشآموزان سختکوش که حتی مجوز ثبت نام در رشتههای نظری را کسب کردهاند در مناطق محروم با سدی به نام کمبود ظرفیت در مدارس روبرو میشوند این دانشآموزان به طرزی عجیب بعد از جلسه مشاوره احتمالی متقاعد میشوند که با توجه به شغل پدر برای ادامه تحصیل در رشتههای فنی و کار و دانش مستعدترند.
در واقع این وضعیت اقتصادی طبقات فرودست جامعه است که فرزندانشان را به سمت این رشتهها سوق میدهند نه سعادتمندیای که بیهوده به آنان مژده داده میشود. در این مراکز فرزندان کارگران برای بازار کار فردا آموزش میبینند. تا صاحبان سرمایه فرزندان خود را از طریق ثروت و به اتکای ناعادلانهترین آزمون آموزشی یعنی “کنکور” به رشتههای لوکس برسانند. در عرصهای که تنها رقیب طبقه متوسط است، طبقه متوسطی، متوهم و منفعل، که تنها مسیر رو به رشد خود را در کسب مدارک دانشگاهی میبیند و میکوشد با تحرک طبقاتی خود را با طبقه فرادست پیوند زند بیآنکه در اصالت جامعه طبقاتی شک کند. لذا امروز افزایش سطح سواد و رشد افراد با سواد به تنهایی شاخصی برای توسعه یافتگی جوامع نیست و در برخی موارد گمراه کننده است از این منظر نمیتوان به دولتهایی که مجری برنامههای صندوق بینالمللی پول هستند در عرصهی آموزش اعتماد نمود.
دولتها طی 20 سال اخیر به گسترش هنرستانهای فنی و کار و دانش در مناطق محروم اقدام نمودهاند، در همین راستا نیز مشاورانی که در رسیدگی به مشکلات آموزشی و روانی دانشآموزان بسیار ضعیف و بیانگیزه هستند بسیار قانونمند و منسجم و طبق آییننامه عمل میکنند و در بازتولید نیروی کار و مناسبات اجتماعی نابرابر فعالانه عمل میکنند اما با برآمدن دولت موسوم به تدبیر و امید با سیاستهای نئولیبرالیستی نقش نظام آموزشی برجستهتر شده است. بهخصوص اینکه در سخنان فانی وزیر آموزش و پرورش نیز زمزمههایی از واگذاری این هنرستانها به بخش خصوصی و کارخانهها شنیده میشد.
[1] – این شیوه در نظام قدیم آموزشی است و نقش راهنمایی تحصیلی در نظام آموزشی جدید مبتنی به تحول بنیادین یعنی 6-3-3 با تغییرات اندک به همین صورت اعمال می گردد.
http://www.kanoonm.com/1348