زبان مادری و دگرگونی بنیادین در آموزش و پرورش

 

مهدی بهلولی،روزنامه بهار،12/10/91

 با انتشار کتاب فارسی ششم دبستان و چاپ شعر "ای زبان فارسی" از غلامعلی حداد عادل در این کتاب،چندی است که دیگر بار،اهمیت بحث  آموزش زبان مادری،به میان آمده و تا اندازه ای هم،در میان فرهنگیان گسترش یافته است. حداد عادل در این شعر اینچنین سروده است :

 

    " ای زبان فارسی، ای درّ دریای دَری                  ای تو میراث نیاکان، ای زبان مادری

      در تو پیدا فَرّ ما، فرهنگ ما، آیین ما                  از تو برپا، رایتِ دانایی و دانشوری

      کابل و تهران و تبریز و بخارا و خُجند                   جمله، ملک توست تا بلخ و نشابور و هری

      جاودان زی، ای زبان دانش و فرزانگی                تا به گیتی، نور بخشد آفتاب خاوری

      فارسی را پاس می‌داریم، زیرا گفته‌اند               «قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری» 

 

  گویا برخی از آموزگاران و اندیشه وران آموزشی- برای نمونه مرتضی مجدفر،کارشناس و مولف کتاب های آموزشی- از این شعر چنین برداشت کرده اند که شاعر زبان فارسی را زبان مادری همه ی ایرانیان دانسته است. گذشته از درستی یا نادرستی چنین برداشتی،مساله ی زبان مادری و آموزش آن در مدرسه،یادآور اصل پانزدهم قانون اساسی است : "زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران،فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی،باید با این زبان و خط باشد،ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس،در کنار زبان فارسی آزاد است." درخور نگرش این که،بخش پایانی این اصل- تدریس زبان های محلی و قومی- هیچ گاه،در مدرسه های ایران،انجام نگرفته  و یکی از اصول قانون اساسی است که سراسر نادیده انگاشته شده است. در سند ملی آموزش و پرورش نیز،با این مسآله،برخورد جالبی شده،که کمی پرسش انگیز می نماید .

 همانگونه که در خود سند ملی آموزش و پرورش آمده،یکی از متن های فرادست آن،قانون اساسی است؛بنابراین،این سند بایستی،راهکار درست پیاده کردن اصل های همبسته با آموزش و پرورش قانون اساسی،و از آن میان اصل پانزدهم،را روشن نماید. در همین راستا،درصفحه ی 66 رهنامه ی پیش نویس سند ملی آموزش و پرورش،که از دو- سه سال پیش،بر تارنمای شورای عالی آموزش و پرورش گذاشته شده،آمده است : "برای حمایت از یادگیری کودکان متعلق به اقوام غیرفارس زبانِ ایرانی و برخورداری آنان از فرصت برابریادگیری و رشد،نظام برنامه درسی باید یک دوره تعریف شده"انتقال" از زبان مادری به چرخه زبان رسمی(فارسی) را در کانون توجه قرار دهد. ویژگی های فرهنگی و زبانی مناطق مختلف در برنامه های درسی این دوره محوریت خواهد داشت." گرچه،چنین می نماید که برگزاری این دوره ی انتقالی،برداشت ویژه و بسته ای باشد از اصل پانزدهم قانون اساسی،و به هیچ رو نمی تواند و نتواند همه ی درون مایه و خواست آن سخن را برآورده سازد اما،شگفت این که،این بند نه در سند "تحول بنیادین آموزش و پرورش"،بلکه در بخش مبانی نظری تحول بنیادین،گنجانده شده است! نکته ی مهم در این جای سازی نادرست- به گمان این نگارنده- این است که برگزاری این دوره ی انتقالی،از بخش "هدف های عملیاتی و راهکارها"ی سند،بیرون گذاشته شده است. به زبان دیگر،هم اکنون در "سند تحول بنیادین"،که چشم انداز حرکت آموزش و پرورش و به ویژه راهکارهای اجرایی آنها را،تا سال 1404،روشن می سازد،هیچ سخنی از بخش پایانی اصل پانزدهم قانون اساسی و پیاده سازی آن نیست. بنابراین،می توان گفت که نویسندگان و تنظیم کنندگان سند تحول بنیادین،هیچ توجهی به آموزش زبان مادری در گستره ی آموزش و پرورش نداشته اند. گویی اینان،نه می خواسته اند سراسر بحث آموزش مادری را نادیده انگارند و نه می خواسته اند با راهکاری فراخور،به آن بپردازند و سامانه ی آموزش و پرورش را ناگزیر به انجام آن سازند.

  شایسته درنگ این که آموزش زبان مادری،افزون بر این که می تواند یکی از شاخص های عدالت آموزشی به شمار آید- که خود،یکی از آرمان های بسیاری از سامانه های آموزشی کنونی جهان است- پیاوردهای آموزشی- اجتماعی برجسته ای هم دارد. آموزش به زبان مادری،یا بخشی از آموزش به این زبان،به ویژه در سال های نخست آموزش،از سختی آموزه ها می کاهد و روند فراگیری را آسان تر می سازد. آموزش و نگهداشتِ زبان های بومی،همچنین بر ژرفای فرهنگی- تاریخی کشور می افزاید،و بر بالا بردن خودباوری دانش آموزان،کارگر می افتد. زبان،احساس نوآوری اندیشگی انسان را شکوفا و پیوند میان آموزش و زندگی را نیرومند می سازد و از این رهگذر،لذت یادگیری را،بیشتر و بهتر می چشاند. آموزش زبان مادری،احساس دلبستگی به سرزمین مادری را در دل ها ته نشین،و ریشه های فرهنگی او را استوارتر می نماید. زبان و فرهنگ بومی،بخشی از کیستی انسان هاست که شایسته ی سنجشگری و گرامی داشت است و براستی چه جایی بهتر از مدرسه و چه زمانی بهتر از سال های نخست زندگی را،می توان برای این سنجشگری یافت. از این رو چنین می نماید که در میان نقدها و خرده هایی که بر سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش به میان می آید،یکی هم بحث برخوردی است که این سند با آموزش زبان مادری می کند.

   

     

 

مهدی بهلولی،روزنامه بهار،12/10/91

 با انتشار کتاب فارسی ششم دبستان و چاپ شعر "ای زبان فارسی" از غلامعلی حداد عادل در این کتاب،چندی است که دیگر بار،اهمیت بحث  آموزش زبان مادری،به میان آمده و تا اندازه ای هم،در میان فرهنگیان گسترش یافته است. حداد عادل در این شعر اینچنین سروده است :

" ای زبان فارسی، ای درّ دریای دَری / ای تو میراث نیاکان، ای زبان مادری

در تو پیدا فَرّ ما، فرهنگ ما، آیین ما / از تو برپا، رایتِ دانایی و دانشوری

کابل و تهران و تبریز و بخارا و خُجند / جمله، ملک توست تا بلخ و نشابور و هری

جاودان زی، ای زبان دانش و فرزانگی / تا به گیتی، نور بخشد آفتاب خاوری

فارسی را پاس می‌داریم، زیرا گفته‌اند / «قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری» 

 گویا برخی از آموزگاران و اندیشه وران آموزشی- برای نمونه مرتضی مجدفر،کارشناس و مولف کتاب های آموزشی- از این شعر چنین برداشت کرده اند که شاعر زبان فارسی را زبان مادری همه ی ایرانیان دانسته است. گذشته از درستی یا نادرستی چنین برداشتی،مساله ی زبان مادری و آموزش آن در مدرسه،یادآور اصل پانزدهم قانون اساسی است : "زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران،فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی،باید با این زبان و خط باشد،ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس،در کنار زبان فارسی آزاد است." درخور نگرش این که،بخش پایانی این اصل- تدریس زبان های محلی و قومی- هیچ گاه،در مدرسه های ایران،انجام نگرفته  و یکی از اصول قانون اساسی است که سراسر نادیده انگاشته شده است. در سند ملی آموزش و پرورش نیز،با این مسآله،برخورد جالبی شده،که کمی پرسش انگیز می نماید .

 همانگونه که در خود سند ملی آموزش و پرورش آمده،یکی از متن های فرادست آن،قانون اساسی است؛بنابراین،این سند بایستی،راهکار درست پیاده کردن اصل های همبسته با آموزش و پرورش قانون اساسی،و از آن میان اصل پانزدهم،را روشن نماید. در همین راستا،درصفحه ی 66 رهنامه ی پیش نویس سند ملی آموزش و پرورش،که از دو- سه سال پیش،بر تارنمای شورای عالی آموزش و پرورش گذاشته شده،آمده است : "برای حمایت از یادگیری کودکان متعلق به اقوام غیرفارس زبانِ ایرانی و برخورداری آنان از فرصت برابریادگیری و رشد،نظام برنامه درسی باید یک دوره تعریف شده"انتقال" از زبان مادری به چرخه زبان رسمی(فارسی) را در کانون توجه قرار دهد. ویژگی های فرهنگی و زبانی مناطق مختلف در برنامه های درسی این دوره محوریت خواهد داشت." گرچه،چنین می نماید که برگزاری این دوره ی انتقالی،برداشت ویژه و بسته ای باشد از اصل پانزدهم قانون اساسی،و به هیچ رو نمی تواند و نتواند همه ی درون مایه و خواست آن سخن را برآورده سازد اما،شگفت این که،این بند نه در سند "تحول بنیادین آموزش و پرورش"،بلکه در بخش مبانی نظری تحول بنیادین،گنجانده شده است! نکته ی مهم در این جای سازی نادرست- به گمان این نگارنده- این است که برگزاری این دوره ی انتقالی،از بخش "هدف های عملیاتی و راهکارها"ی سند،بیرون گذاشته شده است. به زبان دیگر،هم اکنون در "سند تحول بنیادین"،که چشم انداز حرکت آموزش و پرورش و به ویژه راهکارهای اجرایی آنها را،تا سال 1404،روشن می سازد،هیچ سخنی از بخش پایانی اصل پانزدهم قانون اساسی و پیاده سازی آن نیست. بنابراین،می توان گفت که نویسندگان و تنظیم کنندگان سند تحول بنیادین،هیچ توجهی به آموزش زبان مادری در گستره ی آموزش و پرورش نداشته اند. گویی اینان،نه می خواسته اند سراسر بحث آموزش مادری را نادیده انگارند و نه می خواسته اند با راهکاری فراخور،به آن بپردازند و سامانه ی آموزش و پرورش را ناگزیر به انجام آن سازند.

  شایسته درنگ این که آموزش زبان مادری،افزون بر این که می تواند یکی از شاخص های عدالت آموزشی به شمار آید- که خود،یکی از آرمان های بسیاری از سامانه های آموزشی کنونی جهان است- پیاوردهای آموزشی- اجتماعی برجسته ای هم دارد. آموزش به زبان مادری،یا بخشی از آموزش به این زبان،به ویژه در سال های نخست آموزش،از سختی آموزه ها می کاهد و روند فراگیری را آسان تر می سازد. آموزش و نگهداشتِ زبان های بومی،همچنین بر ژرفای فرهنگی- تاریخی کشور می افزاید،و بر بالا بردن خودباوری دانش آموزان،کارگر می افتد. زبان،احساس نوآوری اندیشگی انسان را شکوفا و پیوند میان آموزش و زندگی را نیرومند می سازد و از این رهگذر،لذت یادگیری را،بیشتر و بهتر می چشاند. آموزش زبان مادری،احساس دلبستگی به سرزمین مادری را در دل ها ته نشین،و ریشه های فرهنگی او را استوارتر می نماید. زبان و فرهنگ بومی،بخشی از کیستی انسان هاست که شایسته ی سنجشگری و گرامی داشت است و براستی چه جایی بهتر از مدرسه و چه زمانی بهتر از سال های نخست زندگی را،می توان برای این سنجشگری یافت. از این رو چنین می نماید که در میان نقدها و خرده هایی که بر سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش به میان می آید،یکی هم بحث برخوردی است که این سند با آموزش زبان مادری می کند.

   

     

نظرات 6 + ارسال نظر
مرتضی مجدفر دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:56 ب.ظ http://mortezamajdfar.blogfa.cxom

آقای بهلولی. سلام. شما به یادداشت بنده ارجاع داده اید. آیا این یادداشت را در جایی خوانده اید که زیرش امضای حقوقی من یعنی سردبیر رشد ابتدایی نوشته شده باشد؟ اگر آن را در وبلاگم یا در مجله شوق تغییر خوانده اید که اصلا سخنی از رشد آموزش ابتدایی نیست و اگر شما نادانسته شخصیت حقیقی و حقوقی بنده را یکی انگاشته اید اشتباهی بزرگ مرتکب شده اید که باید هر چه زودتر آن را اصلاح کنید. من با بیش از 60 اثر علمی چاپ شده آن قدر شناخته شده هستم که در معرفی ،خودم را به سردبیری یک مجله منتسب نکنم.

درود به جناب مجدفر
من یادداشت شما را در تارنگارتان خواندم و مطمئن شدم که از خود شماست. راستش من پیش از این شما را نمی شناختم از راه تارنگار جناب توحیدی با این نوشته برخورد کردم- البته اگر اشتباه نکنم. دیدم نوشته ی جالبی است. در اینترنت گشتم که درباره ی شما اطلاعات بهتری بیابم که برخورد کردم با عنوان سردبیر رشد آموزش ابتدایی و البته عنوان های دیگر.
نمی دانم من (به گفته ی شما)چه "اشتباه بزرگی" مرتکب شده ام که برای اشاره به نام شما از این عنوان استفاده کرده ام. من خواستم برای خواننده ی روزنامه،معرفی کوتاه و مختصری از شما کنم و به سراغ اصل مطلب بروم. نسبت دروغی هم که نگفته ام. پس اشتباه بزرگ چیست؟

مهدی بهلولی دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ب.ظ

جناب مجدفر
اما یک نکته ی دیگر :
من در هنگام نوشتن این یادداشت،عنوان سردبیر رشد آموزش ابتدایی را بیشتر به این دلیل برگزیدم که شعر حداد عادل در کتاب ششم دبستان چاپ شده است و از این نظر هم،این عنوان با درون مایه ی نوشته،پیوند داشت.

مرتضی مجدفر جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ http://mortezamajdfar.blogfa.cxom

سلام. در هر صورت من اگر می خواستم به عنوان سردبیر رشد ابتدایی این نوشته را منتشر کنم آن را به عنوان یکی از سرمقاله هایم در همان مجله چاپ می کردم. روزنامه بهار را که نمی شود کاری کرد لااقل در وبلاگ خودتان عنوان مرا تصحیح کنید. کارشناس و مولف کتابهای آموزشی کفایت می کند.

درود به جناب مجدفر
من اصلاح گفته شده ی شما را انجام دادم.
تندرست و پیروز باشید.

مرتضی مجدفر دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ http://mortezamajdfar.blogfa.cxom

ممنون از شما.

خواهش می کنم جناب مجد فر.

مرتضی مجدفر شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:55 ب.ظ http://mortezamajdfar.blogfa.com

سلام. پیش بینی من درست بود. من پس از ۱۲ سال کار در مجلات رشد و ۸ سال سردبیری رشد ابتداییَ از سردبیری ان مجله عزل شدم. ظاهرا یکی از اتهاماتم چاپ همین مقاله در مطبوعات سراسرس با امضای سردبیری رشد است.الان متوجه شدید که چه اشتباه یزرگی مرتکب شده بودید؟ و البته اشتباه بزرگتر شاید از آن من بود که به یک مسئله ساده در آموزش و پرورش کشورمان اشاره کرده بودم. ممنون از شما .

درود به جناب مجدفر
من واقعآ متآسفم از این که شما را از سردبیری مجله ی رشد عزل کرده اند. البته خودتان هم گفته اید که شما فقط یک مساله آموزشی کشور را نقد کرده اید. اما من به یاد دارم که شما چندی پس از اشاره ی من،کل مقاله را هم در روزنامه "بهار" چاپ کردید- البته فکر می کنم بدون عنوان سردبیری مجله. ولی من فکر می کنم آنها بیشتر به خاطر خود مطلب با شما برخورد کرده اند و نه به خاطر استفاده از عنوان. البته این تنها یک حدس است.
به هر رو،اگر من باعث و بانی چنین برخوردی شدم جدآ پوزش می خواهم.
اکنون نیز اگر کاری از دستم بربیاید در خدمت هستم شاید شما – اگر از دست من دلخور و ناراحتید- من را ببخشید.
تندرست و پایدار باشید.

۵عهن۵ جمعه 25 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:43 ب.ظ

http://curriculumstudies.blogfa.com/post/51/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%B3

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد