آموزش تفکر یک ضرورت یا تفنن

 

عزت اله مهدوی،روزنامه اعتماد،ص تاریخ 2/8/91

چالش برای بهبود تفکر در قلب مسایل آموزش و پرورش ایران قرار دارد .پیش از هر دغدغه ای باید  آشتی دادن دستگاه تعلیم و تربیت با اندیشه و تعقل– که البته دیر زمانی است نسبت به هم بیگانه شده اند- در دستور کار قرار گیرد. تحول بنیادی از مرحله سند گذشته واینک راه دشوار تغییر محسوس را باید در مدارس بپیماید. بی انصافی نکرده ایم اگر بگوییم در کلاسهای درس هنوز رایحه ای از دگرگونی سازنده به مشام نمی رسد. گویی هیاهوی تغییر نظام در آموزش و پرورش تحرکی در پشت میز و نیمکتها به وجود نیاورده است . هر تحول ساختاری نه تنها مدیران ارشد این مجموعه را درگیر دور کُشنده تغییر و تامین امکانات متناسب با وضعیت جدید نموده ، بلکه اعظم توان مدیران میانی و صف  به صورتی فرساینده متوجه سامان دادن امکانات ضعیف گذ شته برای به روزآوری ، در خدمت طرحها یی قرار گرفته که ذاتا ً تحول را با خود ندارند بلکه مقدماتی هستند  غیر ضروری( در این مقطع زمانی )، زیرا نه تنها اندیشمندان جامعه بلکه عموم مردم ذینفع ضرورت اجرای آنها را تجویز نکرده و  فضای همدلی فراهم نشده است. آموزش های ما از حالت سنتی خارج نشده ، فضای تحقیق و پژوهش و استفاده از آزمایشگاهها فراهم نیست، مربیانی وارد و آشنا به انجام آزمایش های جور وا جور تربیت نکرده ایم . هنوز نتوانسته ایم شرایط مناسبی برای استفاده از کتابخانه ها فراهم کنیم، کافی است نگاهی به حجم درسها و برنامه کلاسها بیندازیم متوجه می شویم ما بی جهت سر فرزندان و معلمان ومدیران را شلوغ کرده ایم(حتی با تعطیلی پنجشنبه ها ، همان حجم درسی را حفظ کرد ه ایم) . آنها فرصت فکر کردن را از دست داده اند. تجربه چند سال اخیر نشان داده که تحول بنیادی با تغییرات انجام شده رابطه ضروری نداشته و متعاقب آن مجبور بوده ایم در دل این تغییرات به دنبال وصله های جدید بگردیم. آیا رابطه شکل و محتوا ورابطه مبانی و روشها ومتعاقب آن نتایج و پیامد ها منطقی نبوده است؟

      به نظر می رسد خروجی ها ی دستگاه تعلیم و تربیت از میزان و کیفیت خدمات ارایه شده در مرکز آموزشی رضایت قابل قبول را ندارند. به نظر می رسد سیستم مذ کور دقیق و منضبط نیست. بی اشکال نیست اگر بزرگان این مجموعه تصور کنند که با تغییرات صوری وگاهی تغییرات ساختاری ، تعلیم و تربیت به جاده مستقیم خود خواهد افتاد ، اگر فکری برای رساندن اهداف عالی به کلاسهای درس نکنند. بهترین و صحیح ترین برنامه ها اگرمجاری طبیعی و درست خود را پیدا نکنند ، و شتابزده و با بی سلیقه گی به اجرا در بیایند نه تنها توفیقی حاصل نمی کنند بلکه شانس اجرای صحیح و به موقع را در زمانهای آتی از دست می دهند- فرصت سوزی قابل بخشش نیست.

     پاشنه آشیل آموزش و پرورش در ایران ، در سنوات گذشته تجربه های نا موفق مسوولین آن بوده که نوعی بی اعتمادی عمومی را فراهم ساخته،و علاوه بر آن اجرای این نسخه متروک ، که حل یک مساله را می توان با معرفی یک درس به اجرا در آورد. مثلا بچه های ما در امور مربوط به زندگی دچار مشکل می شوند،نسخه: یک درس به نام مهارت زندگی را در برنامه بگنجانید. باز هم می توان مثال زد : تحقیق و پژوهش در مدارس به چیزی گرفته نمی شود، نسخه : یک درس به همین نام در برنامه بگنجانید. آقا بعضی از بچه ها در مسایا اخلاقی می لنگند ! نسخه: یک درس اخلاق به صورت جزوه ویا کتاب ارایه کنید. اما لابد می دانیم که در این مورد معلم اخلاق با ویژگی های منحصر به فرد می خواهیم . کمبود داریم لذا شماری معدود تربیت می شوند آن هم  فقط برای مدارس خاص که محصلانش با دهها مانع گزینشی انتخاب شده اند؛ببخشید برای مدارس دولتی نداریم.

     و اخیرا به حق  ،متوجه شده ایم که داشتن و دادن نگاه فلسفی وتعقلی در متن آموزشها به محصلان ضروری است .خوب کاری ندارد ، یک درس تفکر پژوهش آنهم هفته ای یک ساعت در برنامه ششم ابتدایی می گنجانیم تا آموزش فلسفه برای کودکان و نوجوانان در منوی برنامه ها به چشم بیاید.متذکر این نکته حساس می شوم که نگارنده با گنجاندن این قبیل دروس نه تنها سر عناد ندارد بلکه به وجود آنها افتخار می کند. اما مساله تامل بر انگیز ی وجود دارد و آن اینکه برای رفع بیماری دستگاه بزرگ تعلیم و تربیت کشور علاج و نسخه ، دگرگونی در ماهیت آموزشهای موجود است . آموزشهایی که به وضعیت کارگران وتکنیسنهای ماهرو نیمه ماهر در مراکز هنرستانی وکاردانشی سامانی بدهد و به هجوم سرسام آوری که پشت کنکور داریم و تصدیق دارهایی که توانایی کار آفرینی را ندارند پایان دهیم. به کسانی که در مدارس بهترین ساعات عمر خود را می گذراند راههای مواجهه با مشکلات زندگی وهمزیستی همراه با موفقیت وبرخورداری از حداقل توانمندیها را ببخشیم. مدارس را مراکز احیاء صفات وخصوصیات انسانی نماییم.روشهای نوین تدریس در همه کتب جاری شده و هر درس فضیلتی بر فضایل ذینفعان ببخشد. تحول در سامانه های آموزشی نیازمند تحول در نگاه ما به آموزش و پرورش است وکاربست روشهای بهبود کیفیت و رصد عقلایی فرایندهاست.

بزرگان دستگاه تعلیم و تربیت در شرایط فعلی می بایست برنامه هایی را در جهت تحقق موارد ذ یل به سامان برسانند:

1 -تمرکز بر روشهای  تفکر محور .

2 -تمرکز بر آموزش تفکر انتقادی وخلاقیت . که با سمت گیری تغییرات از بالا به پایین سازگار نیست. متن محوری و مسلم انگاشتن اینکه تغییرات توصیه واقدام شده از بالا لزوما درست و ضروری است ، در جا زدن مجموعه است . مسولین آموزش و پرورش نباید مصلحت های بنیادین این دستگاه را قربانی نقش مجری گری خود نمایند.

   قطعا این موارد استلزامات خاص خود را دارد وبا محور قرار دادن آنها در یک چرخش منطقی اولویت های متناسب با آن پدیدار می گردند.

 

عزت اله مهدوی،روزنامه اعتماد،ص تاریخ 2/8/91

چالش برای بهبود تفکر در قلب مسایل آموزش و پرورش ایران قرار دارد .پیش از هر دغدغه ای باید  آشتی دادن دستگاه تعلیم و تربیت با اندیشه و تعقل– که البته دیر زمانی است نسبت به هم بیگانه شده اند- در دستور کار قرار گیرد. تحول بنیادی از مرحله سند گذشته واینک راه دشوار تغییر محسوس را باید در مدارس بپیماید. بی انصافی نکرده ایم اگر بگوییم در کلاسهای درس هنوز رایحه ای از دگرگونی سازنده به مشام نمی رسد. گویی هیاهوی تغییر نظام در آموزش و پرورش تحرکی در پشت میز و نیمکتها به وجود نیاورده است . هر تحول ساختاری نه تنها مدیران ارشد این مجموعه را درگیر دور کُشنده تغییر و تامین امکانات متناسب با وضعیت جدید نموده ، بلکه اعظم توان مدیران میانی و صف  به صورتی فرساینده متوجه سامان دادن امکانات ضعیف گذ شته برای به روزآوری ، در خدمت طرحها یی قرار گرفته که ذاتا ً تحول را با خود ندارند بلکه مقدماتی هستند  غیر ضروری( در این مقطع زمانی )، زیرا نه تنها اندیشمندان جامعه بلکه عموم مردم ذینفع ضرورت اجرای آنها را تجویز نکرده و  فضای همدلی فراهم نشده است. آموزش های ما از حالت سنتی خارج نشده ، فضای تحقیق و پژوهش و استفاده از آزمایشگاهها فراهم نیست، مربیانی وارد و آشنا به انجام آزمایش های جور وا جور تربیت نکرده ایم . هنوز نتوانسته ایم شرایط مناسبی برای استفاده از کتابخانه ها فراهم کنیم، کافی است نگاهی به حجم درسها و برنامه کلاسها بیندازیم متوجه می شویم ما بی جهت سر فرزندان و معلمان ومدیران را شلوغ کرده ایم(حتی با تعطیلی پنجشنبه ها ، همان حجم درسی را حفظ کرد ه ایم) . آنها فرصت فکر کردن را از دست داده اند. تجربه چند سال اخیر نشان داده که تحول بنیادی با تغییرات انجام شده رابطه ضروری نداشته و متعاقب آن مجبور بوده ایم در دل این تغییرات به دنبال وصله های جدید بگردیم. آیا رابطه شکل و محتوا ورابطه مبانی و روشها ومتعاقب آن نتایج و پیامد ها منطقی نبوده است؟

      به نظر می رسد خروجی ها ی دستگاه تعلیم و تربیت از میزان و کیفیت خدمات ارایه شده در مرکز آموزشی رضایت قابل قبول را ندارند. به نظر می رسد سیستم مذ کور دقیق و منضبط نیست. بی اشکال نیست اگر بزرگان این مجموعه تصور کنند که با تغییرات صوری وگاهی تغییرات ساختاری ، تعلیم و تربیت به جاده مستقیم خود خواهد افتاد ، اگر فکری برای رساندن اهداف عالی به کلاسهای درس نکنند. بهترین و صحیح ترین برنامه ها اگرمجاری طبیعی و درست خود را پیدا نکنند ، و شتابزده و با بی سلیقه گی به اجرا در بیایند نه تنها توفیقی حاصل نمی کنند بلکه شانس اجرای صحیح و به موقع را در زمانهای آتی از دست می دهند- فرصت سوزی قابل بخشش نیست.

     پاشنه آشیل آموزش و پرورش در ایران ، در سنوات گذشته تجربه های نا موفق مسوولین آن بوده که نوعی بی اعتمادی عمومی را فراهم ساخته،و علاوه بر آن اجرای این نسخه متروک ، که حل یک مساله را می توان با معرفی یک درس به اجرا در آورد. مثلا بچه های ما در امور مربوط به زندگی دچار مشکل می شوند،نسخه: یک درس به نام مهارت زندگی را در برنامه بگنجانید. باز هم می توان مثال زد : تحقیق و پژوهش در مدارس به چیزی گرفته نمی شود، نسخه : یک درس به همین نام در برنامه بگنجانید. آقا بعضی از بچه ها در مسایا اخلاقی می لنگند ! نسخه: یک درس اخلاق به صورت جزوه ویا کتاب ارایه کنید. اما لابد می دانیم که در این مورد معلم اخلاق با ویژگی های منحصر به فرد می خواهیم . کمبود داریم لذا شماری معدود تربیت می شوند آن هم  فقط برای مدارس خاص که محصلانش با دهها مانع گزینشی انتخاب شده اند؛ببخشید برای مدارس دولتی نداریم.

     و اخیرا به حق  ،متوجه شده ایم که داشتن و دادن نگاه فلسفی وتعقلی در متن آموزشها به محصلان ضروری است .خوب کاری ندارد ، یک درس تفکر پژوهش آنهم هفته ای یک ساعت در برنامه ششم ابتدایی می گنجانیم تا آموزش فلسفه برای کودکان و نوجوانان در منوی برنامه ها به چشم بیاید.متذکر این نکته حساس می شوم که نگارنده با گنجاندن این قبیل دروس نه تنها سر عناد ندارد بلکه به وجود آنها افتخار می کند. اما مساله تامل بر انگیز ی وجود دارد و آن اینکه برای رفع بیماری دستگاه بزرگ تعلیم و تربیت کشور علاج و نسخه ، دگرگونی در ماهیت آموزشهای موجود است . آموزشهایی که به وضعیت کارگران وتکنیسنهای ماهرو نیمه ماهر در مراکز هنرستانی وکاردانشی سامانی بدهد و به هجوم سرسام آوری که پشت کنکور داریم و تصدیق دارهایی که توانایی کار آفرینی را ندارند پایان دهیم. به کسانی که در مدارس بهترین ساعات عمر خود را می گذراند راههای مواجهه با مشکلات زندگی وهمزیستی همراه با موفقیت وبرخورداری از حداقل توانمندیها را ببخشیم. مدارس را مراکز احیاء صفات وخصوصیات انسانی نماییم.روشهای نوین تدریس در همه کتب جاری شده و هر درس فضیلتی بر فضایل ذینفعان ببخشد. تحول در سامانه های آموزشی نیازمند تحول در نگاه ما به آموزش و پرورش است وکاربست روشهای بهبود کیفیت و رصد عقلایی فرایندهاست.

بزرگان دستگاه تعلیم و تربیت در شرایط فعلی می بایست برنامه هایی را در جهت تحقق موارد ذ یل به سامان برسانند:

1 -تمرکز بر روشهای  تفکر محور .

2 -تمرکز بر آموزش تفکر انتقادی وخلاقیت . که با سمت گیری تغییرات از بالا به پایین سازگار نیست. متن محوری و مسلم انگاشتن اینکه تغییرات توصیه واقدام شده از بالا لزوما درست و ضروری است ، در جا زدن مجموعه است . مسولین آموزش و پرورش نباید مصلحت های بنیادین این دستگاه را قربانی نقش مجری گری خود نمایند.

   قطعا این موارد استلزامات خاص خود را دارد وبا محور قرار دادن آنها در یک چرخش منطقی اولویت های متناسب با آن پدیدار می گردند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد