دو ماهنامه "چشم انداز ایران" - شماره 74 تیر و مرداد 1391
درباره طرح «تحول بنیادین در آموزش و پرورش» میزگردی با حضور برخی از اعضای کانون صنفی معلمان داشتیم که در پی میآید:
چشمانداز ایران: بهتازگی طرحی بهنام تحول بنیادین در آموزش و پرورش در حال اجراست، اگر ممکن است قدری در مورد این طرح توضیح دهید.
بهلولی: به پیروی از برخی فیلسوفان زبان، وقتی میخواهیم واژهای را به کار ببریم بهتر است منظور از آن واژه را نیز بیان کنیم تا آن را دقیق بهکار برده باشیم. دگرگونی بنیادین یا تغییر بنیادین در آموزش و پرورش، چیستی تربیت، افت تحصیلی و مواردی از این دست، در گفتمان مدیران کنونی آموزش و پرورش زیاد به چشم میخورد. ما باید ببینیم که تحول بنیادین در آموزش و پرورش چیست؟ آیا اصلاً چنین کاری ممکن است؟ به نظر من به یک معنا این کار ممکن نیست. ما برای دگرگونی در آموزش و پرورش نیازمند دگرگونی در تمام حوزههای دیگر نیز هستیم. «هنری ژیرو» اندیشمند امریکایی که با رویکرد مطالعات فرهنگی، در حوزه آموزش و پرورش کار کرده است، معتقد است بین قدرت، دانش و فرهنگ ارتباط وثیقی وجود دارد. البته از دیدگاههای بسیار دیگری نیز این موضوع درست است. در واقع بدون اینکه در تمام این حوزهها تغییر ایجاد شود، نمیتوان به دگرگونی های اساسی در یکی از این موارد پرداخت. بنابراین اگر ما معتقد به تحول بنیادین در آموزش و پرورش هستیم، نخست باید بدانیم که با یک تحول آرام و زمانبر و همراه با تغییر در دیگر عرصههای اجتماعی روبهروییم که ما در حال حاضر چنین تغییری را در حوزههای دیگر مشاهده نمیکنیم. بنابراین اینکه گفته میشود تحول بنیادین، قدری گمراهکننده است. وقتی شما به برنامههایی که بناست بهنام تحول بنیادین اجرا شود نگاه میکنید، میبینید تنها برهمزدن جزئی نظم ساختار مدارس را تحول بنیادین نامیدهاند. اینکه پنجسال ابتدایی را به ششسال برسانیم را نمیتوان تحول بنیادین نامید. انتقاد کارشناسان این است که اگر قرار است تحول بنیادینی صورت گیرد، نمیتواند اینقدر شتابزده انجام پذیرد. درواقع این یک برداشت نادرست از این واژه است. آقای حاجیبابایی در جایی میگوید: «از 23 سال پیش همه به این نتیجه رسیدند که جای ششم ابتدایی در نظام آموزشی کشور خالی است و دانشآموزانی که از پنجم ابتدایی وارد کلاس هفتم میشوند، یکسال جهشی تحصیل میکنند. به همین دلیل شاهد افت تحصیلی در مقطع اول راهنمایی هستیم... ما در حال پرکردن خلأ موجود هستیم، چرا که مطالب، مفاهیم و تربیتی که باید در دوره ابتدایی انجام شود، در پنج سال قابل انجام نیست، بلکه در شش سال قابل تحقق است.» ایشان در ادامه اینگونه میگوید: «نظام ششساله ابتدایی هماکنون در 123 کشور جهان در حال اجراست.»
در دیدگاه وزیر منظور از تحول بنیادین، تحول ساختاری در آموزش و پرورش است و ایشان اعتقاد چندانی به تحول محتوایی و درونمایهای ندارد. آقای حاجیبابایی در جایی دیگر میگوید: «برخی میگویند که تحول باید از محتوا آغاز شود، اما اول باید ساختار را درست کرد تا فکر و اندیشه در آن جای گیرد. امکان ندارد ساختار اصلاح نشود و تحول بنیادین ایجاد شود. اگر کسی در آموزش و پرورش در این فکر است، سخت در اشتباه است. در آموزش و پرورش هم تحول بنیادین و هم تحول ساختار را با یکدیگر آغاز کردیم و باید در راستای همین عمل فکر کرد و یک کار کارشناسی عمیق هم انجام بدهیم.» به نظر من بهتر است در بدو امر به این تحولیکه مدنظر وزیر است، همانطورکه خودش هم میگوید، تحول ساختاری بگوییم نه تحول بنیادین. ضمن اینکه من تحول بنیادین در آموزش و پرورش را بدون تغییر در دیگر گسترههای اجتماعی ممکن نمیدانم.
چشمانداز ایران: اگر ممکن است به مجموعه اتفاقاتیکه بهعنوان تحول ساختاری میخواهد اجرا شود اشارهای کنید.
بهلولی: اول از تعطیلی پنجشنبهها شروع شد، بعد برخی تغییرات در وزارتخانه صورت گرفت، برای نمونه اداره کل امور زنان وزارت آموزش و پرورش را حذف کردند و امروز هم که بهدنبال سیستم 3ـ3ـ6 هستند.
چشمانداز ایران: بالاخره این تحولات در سند تحول بنیادین آمده و باید اجرا میشد.
باغانی: اینکه تغییر باید در آموزش و پرورش اتفاق بیفتد، نظر همه کارشناسان و اهالی فن در آموزش و پرورش است. اما اینکه این تحول چگونه باشد، نظرها متفاوت است. در طول خدمت این 11 وزیر هم همواره سخن از تغییر بوده است و هرکدام هم تغییراتی را اجرا کردهاند که گاهی ناقص مانده است. برای نمونه آقای نجفی تغییراتی در متوسطه ایجاد کردند که ناقص ماند و آقای مرتضی حاجی هم تغییراتی ناکام در معاونت پرورشی داشتند. آقای حاجی بابایی هم میدانند که تحول در آموزش و پرورش وابسته به متغیرهای دیگری است و اینکه میگویند تحول بنیادین، چندان جدی نیست، اما همین تغییرات ساختاری هم با مشکل مواجه خواهد شد و البته تاکنون هم شده است. همین تغییرات ساختاری، دارای موانع ساختاری متفاوتی است.
برخی از مدارس راهنمایی غیرانتفاعی، به دلیل اینکه امسال ورودی دانشآموز ندارند و تا سه سال دانشآموزان آنها حدود یک سوم کاهش خواهد یافت، متضرر خواهند شد. مدارس ابتدایی گاهی فضای کافی برای کلاس ششم ندارند. من اعتقاد دارم این کار بیشتر حالت سیاسی دارد و یک اقدام سیاسی است. این بند یکی از جزئیترین بندهای سند است که در سند هم اینگونه نیامده است. به نظر من اجرای اینچنینی این جزء کوچک از سند، منجر به عدم اجرای کل آن خواهد شد. بنبستهایی که بر سر راه این کار است، کل سند را به چالش خواهد کشید. در همین سند آمده است که برای هر دانشآموز باید بین10 تا 16 متر فضای آموزشی در نظر گرفت. در حال حاضر این فضا در بسیاری از موارد وجود ندارد، حال با شش کلاسه شدن مدارس ابتدایی این امر تشدید خواهد شد. اگر چنین فضایی وجود نداشته باشد، حتماً طرح به چالش کشیده خواهد شد. در سند آمده است که آموزگاران حداقل باید دارای مدرک کارشناسی باشند و امروز میبینیم این مقدمه نیز مهیا نشده است. به نظر من باید فکر کلیتری میشد و همه ابزارهای اجرای سند را مهیا میکردند، که این طرح هم یکی از آن ابزارها بود. استدلالهایی که برای اجرای این طرح وجود دارد بسیار ضعیف است. اینکه گفته میشود در 123 کشور جهان اینگونه است، تا آنجا که من میدانم تنوع نظامهای آموزشی امروزه در دنیا بسیار زیاد است و بعید است که 123 کشور یک نوع نظام آموزشی داشته باشند. معمولاً نظامهای آموزشی بر اساس جغرافیا، فرهنگ و دیگر مشخصات کشورها متفاوت است.
فلاحی: این طرح از سند ملی آموزش و پرورش گرفته شده که تدوین آن در دوران وزارت آقای حاجی در دوره اصلاحات شروع شد. ایشان از برخی از کارشناسان دعوت کردند تا سند راهبردیای را برای آموزش و پرورش تدوین کنند که همسو با سند چشمانداز 20ساله باشد که در آن توسعه دانایی محور بهعنوان هدف مشخص شده بود. بنا بود که بخشهای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... با هم پیش برود تا به چشمانداز 1404 برسیم که این سند هم بخش آموزش و پرورش آن را تشکیل میداد، ولی با تغییر دولت، این موضوع در دوره دو وزیر آموزش وپرورش قبلی در دولت آقای احمدینژاد چندان مطرح نشد. آقای حاجیبابایی، که سومین وزیر دولت آقای احمدینژاد بود، به اجرای این سند اقبال نشان دادند، ولی در مراحل تصویب آن در شورای عالی آموزش و پرورش و شورای عالی انقلاب فرهنگی، تغییرات زیادی در آن ایجاد شد. بسیاری از مواردی که در آن سند ذکر شده بود، حذف شد و در برخی موارد نیز جهتگیریها عوض شد. آخرین مصوبه این سند در شورایعالی انقلاب فرهنگی، مربوط به آذرماه 1390 میشود که در پایگاه اطلاعرسانی آموزش و پرورش هم بهنام «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» موجود است. آنچه که آقای حاجیبابایی میخواهند اجرا کنند، در ظاهر همین سند است. البته برخی معتقدند باید برای تصویب به مجلس میرفته است و ایشان به شورای عالی انقلابفرهنگی بردهاند.
آقای حاجیبابایی این سند را در واقع تقلیل معنایی دادهاند و از حدود 130 راهکار این سند بر روی راهکار 1/21 (112) تمرکز کردهاند. در مورد بقیه بندها بحثی در میان نیست، درحالیکه با مراجعه به سند به نظر میرسد که تغییر ساختار از اولویتهای آخر این سند است.
باغانی: من این بند را از روی سند میخوانم: «راهکار 1/22- اصلاح ساختار دورههای آموزشی، شامل شش سال ابتدایی، و شش سال متوسطه متشکل از دوره اول و دوم (هرکدام سه سال)».
آنگونه که از این راهکار برمیآید، نظام آموزشی باید 3-3-3-3 باشد نه 3ـ3ـ6 در واقع باید نظام آموزشی به چهار دوره سه ساله تبدیل میشد. ایراد دیگر این است که در این سند بر آموزشهای پیشدبستانی تأکید شده است، با اجرای اینگونه، با توجه به کم شدن امکانات مدارس ابتدایی، عملاً امکان اجرای پیشدبستانی از مدارس گرفته میشود. در بسیاری از این 123 کشوری که آقای وزیر میگویند نظام آنها 3ـ3ـ6 است، آموزش کودکان از سنین دو یا سه سال شروع میشود، اما ما فکری برای این دوره مهم کار که نکردهایم هیچ، با اجرای ناقص این طرح، عملاً مانعی بر سر اجرای چنین طرحی ایجاد میکنیم.
فلاحی: این سند حاوی 131 راهکار است که این فقط یکی از این راهکارهاست.
بهلولی: ما با سه سند روبهرو هستیم؛ یکی از آنها سندی است که در سال 1388 روی پایگاه اطلاعرسانی شورایعالی آموزش و پرورش گذاشته شد. سال 1389 سند مشهد تصویب شد و اکنون سندی که در سال 1390 تصویب شده است، اجرا میشود. این سندها نسبت به هم تغییراتی داشتهاند. در دو سند اول، اشارهای به 3ـ3ـ6 شده، اما در سند آخر بر 3-3-3-3 تأکید شده است. اما برای اینکه بتوانند آنگونه که میخواهند آن را اجرا کنند، این بند را از سند مصوب مشهد، در داخل یک پرانتز، در آغاز سند جدید آوردهاند.
نیکنژاد: نخستین نگاشت سند ملی که در سال 1388 مطرح شد دارای سرخطهایی مربوط به جامعه مدنی بود. این همان سندی بود که در دوره اصلاحات تهیه شده بود. همین سرخطهای دموکراتیک سند، در اولین و بعد در دومین بررسی آن بسیار کمرنگتر از گذشته شد. ضمن اینکه به مرور و به شدت ایدئولوژیکتر از گذشته شد. آقای حاجیبابایی قصد اجرای این سند را داشت و کارهایی برای تصویب آن ـ با توجه به تجربه مجلس و دوران نمایندگی و مهارتهایش در روشهای رایزنی و پیشبرد دیدگاههایش ـ انجام داد. او نگاشت چهارم سند را به شورایعالی آموزش و پرورش و شورایعالی انقلاب فرهنگی برده و به تصویب رسانید. یکی از نظریهپردازان و از نویسندگان اصلی این سند در زمان اصلاحات و پس از آن، آقای محمود مهرمحمدی بودند. ایشان مصاحبهای با ایلنا داشتند که من بخشی از آن را برای شما میخوانم: «سند مصوب تحول بنیادین آموزش و پرورش، از آن ظرفیت تحولی که داشت، بهدلیل پارهای از ملاحظات اجرایی و محافظهکاری تهی شده است. از اینکه چرا در سایه یک بلندنظری، آیندهنگری و تفکر استراتژیک از فرصت تدوین سند بنیادین استفاده نشد، تأسف میخورم. مضامین سند بنا بود در بلندمدت و نه در کوتاهمدت به اجرا دربیاید. متأسفانه وزارت آموزش و پرورش برای اجراکردن سند تحول، روی مواردی انگشت گذاشته که با هیچ منطقی سازگار نیست.
آموزش و پرورش باید در وهله اول تحول را در ابعاد محتوایی و تمرکز بر آن جستوجو میکرد. احساس من این است که طرح تعطیلی پنجشنبهها و نظام آموزشی 3ـ3ـ6 پیش از آنکه سندی در میان باشد، برای برخی دغدغه بوده است و تنها از حسن تصادف سرنخی هم برای آن در سند وجود داشته و همین باعث شده که با این سرعت و شتاب پیگیری شود.»
همه دوستان نیز تأکید داشتند و کارشناسان هم معتقدند که آنچه وزیر بر اجرایش اراده کرده، با سند اصلی ارتباطی ندارد. البته اصل سند هم جای نقد دارد، اما آنچه پیاده میشود حتی با اصل سند هم ربطی ندارد.
آقای فرشیدی، وزیر پیشین همین دولت معتقد است: «مسئله اصلی در نظام آموزش و پرورش، تغییر محتواست و غالب و ساختار جنبه شکلی دارد. مسئله اینجاست که تغییر محتوا بسیار دشوار و در عین حال زمانبر است. با توجه به اینکه دولتها و مجلسها عمر سیاسی کوتاه و چهارساله دارند و اکثراً میخواهند در این دوران اقداماتی انجام دهند که به چشم بیاید تا مجدداً بتوانند نظر مردم را جلب کنند و رأی بیاورند، سراغ تغییر در ساختار میروند.» در واقع همه اذعان دارند که آموزش و پرورش ما، آموزش و پرورش ناکارآمدی است و نیاز به تغییر دارد، اما در مورد اینکه نقطه شروع این تغییر کجا باشد، اختلافنظر وجود دارد. دغدغه آقای حاجیبابایی حتی پیش از وزارت این بوده که آغاز تغییرات، ساختار است و آن هم با شتابی باورنکردنی که باید انجام گیرد.
باغانی: اجرای این طرح بودجه عظیمی را میطلبد و اگر آن را ناقص اجرا کنند و بدون فراهمآوردن پیشنیازهای ابزاری و امکانات و بویژه مسائل مالی پیش بروند مطمئناً به خود اصل سند نیز لطمه جدی وارد خواهند کرد.
چشمانداز ایران: سند بنیادین بنا بود چه گرههایی از اوضاع آموزش و پرورش بگشاید؟
بهلولی: یکی از پرسشهای ما نیز همین است. مسئولین در مورد فلسفه این طرح هیچ توضیحی ندادهاند. تنها چیزهاییکه گفتهاند، مسائل جزئی بوده است. برای نمونه گفتهاند که این کار برای جلوگیری از افت تحصیلی دانشآموزان در مقطع راهنمایی بوده است. همین چیزیکه آقای حاجیبابایی گفتهاند که کلاس ششم نداریم در حالیکه این تنها یک کمبود اسمی و نام گذاری است. اما دلیل دیگری که چهبسا وجود داشته باشد همان است که خود آقای حاجی بابایی گفتهاند. ایشان میگویند ما در این پنج سال نمیتوانیم مسائل تربیتی دانشآموزان را کامل اجرا کنیم. این سخن را میتوان این گونه فهمید که چون در دوره ابتدایی،آموزش، بیشتر جنبه القایی دارد و فضای دبستان به گونه ای نیست که دانشآموزان در آن به کنکاش و سنجشگری بپردازند، پس با افزودن یک سال به این دوره، امکان القای بیشتر مسائل تربیتی و ایدئولوژیک مورد نظر فراهمتر میشود. بویژه که رویکرد برخی از مسئولین به دوران ابتدایی، همان آموزش القایی است. در نتیجه ممکن است احساس کنند شش سال زمان مناسبتری است تا پنج سال. این دیدگاه میخواهد کودک را یک سال بیشتر در فضای القایی دبستان نگهدارد تا بتواند تربیت مورد نظر خود را بیشتر به او تلقین کند.
باغانی: به نظر من هیچ نیازی به این تحول نیست و در سند هم این مورد جدی نبوده است. این سند معتقد است باید آموزش و پرورش انسان را به حیات طیبه برساند. هرچند این واژه جای نقد دارد، اما تحولات مذکور نمیتواند چنین مفاهیمی را نتیجه بدهد. حیات طیبه باید در عرصههای مختلف نمود داشته باشد تا بتوان گفت که در آموزش و پرورش هم میتوانیم به آن برسیم. این تحولات مشکلات زیادی برای مدارس، معلمین، دانشآموزان و خانوادههایشان ایجاد کرده که اگر فضای نقد نسبت به ایشان وجود داشت، نقدهای جدی از درون خود سیستم به ایشان میشد.
چشمانداز ایران: شاید بتوان با این طرح اولین گامها را برای اجرای سند برداشت.
باغانی: این سند بر چهار رکن اساسی بنا شده است: آموزگار، دانشآموز، خانواده و نهادهای مدنی. هیچکدام از این ارکان در اجرای این طرح دیده نشدند و معلوم نیست این طرح چه نسبتی با ارکانی که خودش تعریف کرده است دارد. از سویی رسیدن به آن اهداف نیازمند به مشارکت طلبیدن تمام ارکان طرح است. به نظر در اجرای این طرح بهدنبال مفاهیمی که در آن طرح وجود دارد نیستند. پیاده کردن چنین طرحی نیاز به کسی دارد که در این زمینه دارای دکترینی باشد. اجرای ناقص این طرح میتواند منجر به ناکامشدن کل آن شود و اینگونه نیست که گامی در آن مسیر باشد.
فلاحی: آقای وزیر بر یک نکته بسیار تأکید دارند و دائم میگویند این خواسته سند است و من دارم این سند را اجرا میکنم. ایشان شاهد میآورند که در بیش از 120 کشور دنیا چنین طرحی در حال اجراست. من با استفاده از خود سند میخواهم بگویم که چنین نیست و سند هرگز چنین نخواسته است. فصل ششم سند در راهکار 1-5 میگوید: «تعمیم دوره پیشدبستانی بویژه در مناطق محروم و نیازمند با مشارکت بخش غیردولتی...». سند در اینجا به پیشدبستانی تأکید دارد. علت آن این است که کشور ما با فرهنگها و زبانهای مختلفی شکل گرفته است. در مناطقی که زبان مادری آنها فارسی نیست یا گویشهای متفاوت دارند کودک در بدو ورود به مدرسه نمیتواند فارسی صحبت کند و این باعث افت تحصیلی او میشود. از این رو سند تأکید ویژهای بر پیشدبستانی دارد. این کودکان وقتی به دبستان میآیند یادگیری زبان فارسی برای آنها دشوار است، در نتیجه در درسهای دیگر نیز دچار مشکل میشوند. آقای وزیر میگویند که ما دیگر با پیشدبستانی کاری نداریم و باید آن را به بخش غیردولتی بدهیم. درواقع انگار آن را چیزی غیرضروری میدانند، درحالیکه این برخلاف سند است. با اجباریکردن پیشدبستانی هم میتوانست به همین طرح 3ـ3ـ6 برسد. جدای از این نکته، سخن وزیر برخلاف اصل سیام قانون اساسی است. این اصل، آموزش رایگان را وظیفه دولت میداند و در اینجا دولت از زیربار اجرای آن شانه خالی کرده است. ضمن اینکه در مناطق دوزبانه که در بسیاری از موارد مناطق محروم نیز هستند، اگر این کار به بخش خصوصی سپرده شود به دلیل عدم تمکن مالی مردم پیش دبستانی از مدارس حذف میشود.
نیکنژاد: در مورد اینگونه اجراکردن سند، هرچه بهدنبال سرنخهای اندیشگی رفتم تا دلیل و ضرورت اجرای آن را بیابم، نیافتم. برخی دلایلی مطرح کردهاند که دوستان اشاره کردند. دلایل دیگری نیز بیان شده است، برای نمونه دانشآموزان ابتدایی با معلمشان پیوندهای عاطفی بیشتری احساس میکنند و در نتیجه در هریک از دو دوره سه ساله ابتدایی، معلم کودک یکنفر است که هر دوره سهساله را با او طی میکند. اما این مواردی که گفته میشود، دلایل ظاهری آن است. من میخواهم در اینجا نقد خودم را به سند هم بگویم. آنچه در بیانیه ارزشهای سند و چشماندازهای کلی آن گفته شده این است که یک هدف کلی در این سند وجود دارد که قصد آن ایجاد هرچه بیشتر آموزش نگاه رسمی و ایدئولوژیک در مدارس است. برخی از واژههایی که در سند آمده است، مانند همین حیات طیبه، در دینها و مذاهب گوناگون بسیار قابل تأویل است. اما اینها اهداف واقعی سند نیست. اهداف واقعی همان ایجاد نگاه ایدئولوژیکتر و اسلامیکردن آموزش در مدارس است.
چشمانداز ایران: در مورد اینکه آیا 123 کشور این کار را کردهاند یا نه آیا میتوان بررسیای انجام داد؟
نیکنژاد: عدد 123 را خود وزیر و خانم قربان، معاونت ایشان گفتهاند. آقای یزدیخواه گفتهاند 130 کشور. من نگاهی اجمالی به ساختار آموزش و پرورش در کشورهای مختلف انداختهام و دیدم همانطور که دوستان هم اشاره کردند، این ساختار بسیار متنوع است، برای نمونه دوره ابتدایی در قاره آفریقا از چهار تا نُهسال نوسان دارد. لیبی با نُهسال دوره ابتدایی بیشترین و آنگولا و سائوتومه با چهارسال کمترین دوره ابتدایی را دارند. باقی کشورها هم بین این دو عدد نوسان بسیاری دارند. در قاره آمریکا، ونزوئلا و السالوادور دوره ابتدایی نُهسال است و در کلمبیا و گوادولوپ پنجسال. در قاره آسیا فلسطین 10 سال دوره ابتدایی و چهارسال دوره متوسطه دارد. در چین و ژاپن پنج یا ششسال دوره ابتدایی است و دو دوره متوسطه سه ساله. سیستم آموزشی هند هم2ـ2ـ8 است. در قاره اروپا که پیشرفتهترین کشورها از نظر آموزش و پرورش در آن قرار دارند، روسیه با سهسال کمترین زمان دوره ابتدایی را دارد و آلبانی و مقدونیه باهشتسال بیشترین میزان را دارند. در فرانسه دوره ابتدایی پنجسال است و کالج چهارسال و یک دوره لیسه هم دارند. سیستم آموزشی آلمان نیز 3ـ6ـ4 است. در امریکا و کانادا در ایالات مختلف، ساختار آموزشی متناسب با نیاز آن مناطق متفاوت است. دوره ابتدایی معمولاً سه یا چهارسال است و هر ایالتی ساختار آموزشی خاص خود را دارد. این ادعا با هیچ منطقی درست نیست. اگرچه خود اینکه 123 کشور چنین ساختاری داشته باشند، دلیل موجهی برای ایجاد چنین نظامی نیست. ما باید بر اساس اشکالات آموزشیمان ساختار ایجاد کنیم. به نظر من مشکل آموزش و پرورش ما همانطور که بسیاری از کارشناسان معتقدند، محتوای آموزشی، ناسازگاری با زیست نوین و جهانی، دوری از نیازهای روحی و جسمی دانش آموزان و زاویه داشتن با سبک و فرهنگ زندگی خانوادهها و... است.
باغانی: آقای فلاحی هم اشاره کردند که پیشدبستانی ما با مشکل روبهرو میشود، درحالیکه بخش پیشدبستانی را تمام کشورها مهم میدانند. آموزش بین سه تا شش سال بسیار مهم است و کودک در این سال نیازمند آموزش بیشتری است. در این قسمت ما میخواهیم کودک را به حال خود رها کنیم و فقط به یک جابهجایی شکلی بسنده کنیم. کلاس اول دبستان بسیار مهم است. کسی که کلاس اول درس میدهد باید تواناییهای بسیاری داشته باشد و کار او بسیار مهمتر است از کسی که کلاس سوم یا چهارم درس میدهد. پایههای دیگر را یک معلم ساده هم میتواند درس دهد، اما کلاس اول اینگونه نیست. حال بر اساس این طرح باید معلمی که کلاس اول را درس میداده و معلمی که در کلاس سوم تدریس میکرده، هردو اول تا سوم را درس دهند. این کار نیاز به آموزشهای زیادی دارد و باید برای آن زمینهسازیهای بسیاری میشد.
چشمانداز ایران: آیا میتوان گفت که زمینههای اجرای این سند را خود اجرای این سند به چالش کشیده است؟
بهلولی: یکی از اهداف تدوین سند ملی، جلوگیری از رفتار سلیقهای بوده است. بسیاری از کارشناسان و وزرا و مسئولین پیشین معتقدند آقای حاجیبابایی سلیقهای عمل میکند. این ایراد به خود سند برمیگردد. اگر سند دو بعد محتوایی و ساختاری دارد، باید نقطه آغاز را نیز مشخص میکرد تا روش شود که باید دگرگونیها را از کجا شروع کرد که در اجرا نتوان بر خلاف آنچه سند خواسته است، عمل کرد. البته هر کس که سند ملی را بخواند متوجه خواهد شد که این سند آغاز خود را تحولات محتوایی میداند، اما این به صراحت نیامده، در نتیجه این سند تا به حال نتوانسته از رفتار سلیقهای جلوگیری کند. ایراد دیگر این است که بنیان این سند کج نهاده شده است. در این سند آمده: «مشارکت مردم، خانوارها و نهادها و سازمانهای غیر دولتی و تشکلهای مردم نهاد در سیاستگذاری و برنامهریزی، پشتیبانی و هماهنگی، اجرا و نظارت و ارزشیابی در جهت تحقق رسالت و اهداف نظام تربیت رسمی عمومی»، بنابراین نهادهای مردمی و خانوادهها در اجرای سند و نظارت بر آن دخیل هستند، اما در تهیه همین سند که در زمان اصلاحطلبها تدوین آن آغاز شده است، معلمان نقشی نداشتهاند. عدهای را جمع کردند و بهعنوان کارشناس آموزش و پرورش و حوزه آوردند و اینها گفتند که اجرای این سند باید توسط متن خود آموزش و پرورش اجرا شود، اما خود سند نتوانست اینگونه باشد و نقض غرض شد. چون این سند از درون برنخاسته است، نتوانسته تاکنون از برخوردهای سلیقهای جلوگیری کند و اجرای آن هم سلیقهای شده است.
باغانی: معلم مجری این سند است. او باید این سند را در مدرسه اجرا کند. باید این سند در اختیار معلمان قرار میگرفت و به آنها در مورد آن توضیح میدادند و در تدوین آن از معلمان کمک گرفته می شد، اما هیچ کدام از این کارها نشد. برخی از معلمان ما اصلاً این طرح را ندیدهاند. خانوادهها و نهادهای مدنی که نام آنها در سند برده شده، هیچ نقشی در تدوین و آمادهسازی این سند نداشتهاند. اولین مشکل را همین معلمان دارند و پس از آن خانوادهها.
نیکنژاد: ناهمخوانی سند با برنامه تغییر ساختار که بناست توسط دولت اجرا شود بسیار است. فصل دوم سند در بیان مأموریت این جملات را میگوید: «آموزش و پرورش مأموریت دارد با تأکید بر شایستگیهای پایه زمینه دستیابی دانشآموزان در سنین لازمالتعلیم، طی 12 سال پایه (چهار دوره سهساله) تحصیلی به مراتبی از حیات طیبه در ابعاد فردی، خانوادگی، اجتماعی و جهانی را به صورت نظاممند، همگانی، عادلانه و الزامی در ساختار کارامد و اثربخش، فراهم کند.» این یکی از آن ناسازههایی است که در سند و اجرای آقای حاجی بابایی وجود دارد. در اینجا سند دقیقاً از چهار دوره سه ساله نام میبرد، اما نمیتوان آن را اجرا کرد، چون نیاز به تفکیک مدارس به چهار بخش فیزیکی جدا از هم برای هر دوره، یعنی دوره ابتدایی مقدماتی تا متوسطه تکمیلی دارد. امکانات اجرای چنین چیزی در مدارس ما وجود ندارد. نکته دیگر اینکه براساس پیشبینی سند کتابچه برنامه درسی ملی، نگاشت چهارم در بهمن 1389، تأکید دارد پایه ششم در برنامه درسی ملی و سند تحول در 1400 یا 1401 باید متولد شود نه 10سال زودتر.
در رفتار آقای حاجیبابایی نوعی شتابزدگی وجود دارد که برخی دلیل آن را تمام شدن دوره ایشان میدانند. دیگر اینکه قانون حذف کنکور در مجلس ما تصویب شد و قرار شد در سال 1393 کنکور حذف شود. پیشزمینههای این طرح تا حدودی در آموزش و پرورش و آموزش عالی انجام شده است. برای نمونه سال سوم معدلی میشود و شاخصی به نام معدل وارد کنکور شده که معادل یک درس با ضریب دو است. بنا بود پیشدانشگاهی حذف شود و به این سمت برویم. برای این کار برنامهریزی و هزینه شده است، اما مشاورین وزیر اعلام کردند که این کار به شش سال دیگر موکول میشود. به این بهانه که قوانینی که متناقض با سند ملی هستند خودبهخود حذف میشوند و خوانده نمیشوند. به نظر من این طرح منجر به آشفتگی بیشتر آموزش و پرورش میشود. این تغییرات در بسیاری از موارد شکلی میشود. ایشان پیشدانشگاهی را حذف کرد، اما این کار را به این صورت انجام داد که تابلوی پیشدانشگاهی را برداشت و به جای آن چهارم دبیرستان را قرار داد. اما من که معلم یکی از درسها در این مقطع بودم، همان درس پیشدانشگاهی را به اسم چهارم دبیرستان به دانشآموزان درس دادم. محتوا بههیچوجه تغییر نکرد. این هم شکلی است. این برنامهها نشان میدهد که برای دولت تغییرات بیشتر در ظاهر انجام میشود. این درحالی است که آقای وزیر گفته بودند نگویید که کارشناسان از این طرح بیاطلاع هستند. گویا استدلال ایشان هم این بود که مقامهای بالای نظام از این تحولات پشتیبانی میکنند، دیگر چه نیازی به حمایت دیگران است؟ همین کافی است. اما این استدلال مشکلات بزرگی دارد. اگر این طرح با شکست روبهرو شود، چه کسی پاسخگو است؟
فلاحی: یکی دیگر از مواردی که میتوان به آن اشاره کرد این است که مدارس ما برای اجرای این سند آماده نیست. این سند مدرسه را در 1404 با ویژگیهای خاصی تعریف میکند. در صفحه 14-13 سند این ویژگیها آمده است. که در اینجا به دو مورد از آنها اشاره میکنم:
1ـ برخوردار از قدرت تصمیمگیری، برنامهریزی در حوزههای عملیاتی، در چارچوب سیاستهای محلی، منطقهای و ملی.
2ـ دارای ظرفیت تصمیمسازی برای نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی.
همین موارد نشان میدهد که باید مدارس با نگاهی فراتر از آنچه تاکنون بوده مدیریت شود. سند به دنبال مدیریت نقدپذیر و مشارکتجو است. ما در حال حاضر چنین چیزی نداریم. مدیریت نقدپذیر را نمیتوان یکشبه ایجاد کرد، نیاز به برنامهریزی، زمان و جلب اعتماد و مشارکت بدنه آموزش و پرورش بویژه معلمان دارد. در شرایط حاضر هم که مدیریت متمرکز، یکطرفه و از بالا به پایین اعمال میشود و فاصله آن تا مدیریت مشارکتجو بسیار است. در بند دیگر میگوید مدرسه باید دارای روابط اثربخش با کانونهای محلی، مساجد، نهادهای فرهنگی، برخوردار از صاحبنظران و... باشد. این موضوع با شرایط کنونی مدرسهها فاصله زیادی دارد. مدارس ما در حال حاضر یک جزیره دورافتادهاند که کمترین ارتباط را با محیط پیرامون خود برقرار میسازند. این کارها نیاز به مقدمات زیادی دارد.
باغانی: این طرح در مورد سرانه فضای فرهنگی و آموزشی اینگونه میگوید: ابتدایی 26 نفر، متوسطه اول 24 نفر و دوره متوسطه دوم 22 نفر است. نسبت معلم به دانشآموز به ترتیب یک به 18، یک به 16 و یک به 13، تعداد کلاسها 10، 9، 9، ظرفیت مدرسه حداکثر به ترتیب 260نفر، 216نفر و 198نفر، فضای آموزشی که برای مدارس طراحی شده است، 2400متر برای ابتدایی و 3600متر برای متوسطه است. این یعنی بیش از نه متر فضا برای هر دانشآموز ابتدایی. کدام مدرسه ما در حال حاضر چنین شرایطی دارد؟ اگر تراکم پایه ششم هم به آنچه در مدارس ما میگذرد افزوده شود که دیگر نمیتوان به چشمانداز سند رسید؟ برای این سند 10 سال تلاش شده و کسانی همچون آقای مهرمحمدی برای آن زحمت کشیدهاند و با تمام نقدهایی که به سند میشود به هر حال شأن معلم در آن افزایش مییابد، مدارس ما مشارکتیتر میشود و نکات مثبت بسیار دیگری از این دست. مسائل بسیاری از قبیل بهداشتی، آموزشی، فرهنگی و... در این سند نهفته است که اجرای آن را میتواند از دست وزارت آموزش و پرورش که همیشه با کسری بودجه روبهرو است و به امور روزانه خود نیز نمیرسد خارج کند. شاید لازم باشد طرحی به این اهمیت و گستردگی را یک نهاد ملی باید اجرا کند و نمیتوان آن را اینچنین ضعیف اجرا کرد.
فلاحی: پیش از اجرای این سند نیاز به طراحی و تدوین سند درسی ملی است که معلوم شود مثلاً ما در شش سال ابتدایی میخواهیم چهچیزی به دانشآموز بیاموزیم. این سند هنوز آماده نشده و اولین راهبردی هم که خود سند ارائه میدهد در مورد همین سند درسی ملی است. راهکار 1-1 در سند میگوید: «طراحی، تدوین و اجرای برنامه درسی ملی بر اساس اسناد تحول راهبردی و بازتولید برنامههای درسی موجود...». اولین راهکار به چیزی اشاره کرده که در اجرا اصلاً دیده نشده است. چندی پیش اعلام شد کتاب ششم دبستان رونمایی شد. آموزش و پرورش ادعا میکند 12میلیون جلد کتاب منتشر کرده است. روال تغییردر کتابهای درسی این بوده که حتی اگر یک بخش از یک کتاب نیاز به تغییر داشت اول برای آن کار کارشناسی انجام میدهند و بعد بهطور محدود آن را در چند کلاس آزمایش میکنند، دوباره کارشناسان، معلمان و حتی دانشآموزان نظر میدهند، تأثیر آن را در دانشآموزان به دقت بررسی میکنند، بعد اصلاح میشود و دوباره در یک منطقه اجرا میشود و باز همین مسیر کارشناسی ادامه مییابد. بار بعد در یک شهرستان، سپس در یک استان و حداقل تا دو سال به شکل آزمایشی اجرا میشود و بعد در سطح ملی آن را گسترش میدهند. این کتاب که تدوین شده باید ارتباط منطقی با سالهای پیش و پس از خود داشته باشد. آیا این ارتباط وجود دارد؟ گویا این کار بدون طی مراحل به صورت علمی در حال انجام است. ممکن است سال بعد تمام این برنامهها با این همه هزینه، فرو بریزد و باز هم تغییر کند. وقتی کار کارشناسی عمیق نشده و حاصل یک تصمیم چند ماهه است، به نظر میرسد اجرایش هم زیاد طول نمیکشد. اگر اینگونه شد چه کسی میتواند این همه هزینهای که بر دولت، خانوادهها، دانشآموزان و معلمان تحمیل شده است را تقبل کند؟ این طرح با سند هماهنگ نیست و خیلی نمیتوان به ادامه آن در دولتهای دیگر هم امیدوار بود.
چشمانداز ایران: آیا معلم مناسب برای اجرای این طرح وجود دارد؟
فلاحی: در حال آموزشند. جزوهای تدوین شده و گفته شده که 70درصد آن را آموزش میدهند و 30 درصد از آن به صورت رفع اشکال در طول سال تحصیلی انجام میشود. اما مشکلاتی که در مورد دانشآموزان صادق است، به معلمین نیز برمیگردد. مدارس ابتدایی امسال ورودی دارند و خروجی ندارند. در واقع مدارس کمبود نیرو دارند. گفته میشود که 60هزار نیرو کمبود دارد. اما مدارس راهنمایی خروجی دارند و ورودی ندارند، در واقع یکسوم از دانشآموزان خود را از دست میدهند و نیازشان به معلم کم میشود. باز هم آماری که داده شده این است که 50هزار معلم مازاد در راهنمایی وجود دارد. این معادله را چگونه باید حل کرد؟ نمیتوان معلم راهنمایی را که تا به حال تکدرس بوده و یک درس را تدریس میکرده، به دبستان فرستاد که معلم آن چند درسی است. از سوی دیگر این موضوع میتواند به مشکلاتی از قبیل ورشکستگی مدارس راهنمایی غیردولتی بهدلیل کاهش یکسوم از دانشآموزانشان تا سه سال متوالی.و یا عدمامکان مردودی برای دانشآموزانیکه سال جدید به کلاس دوم راهنمایی میروند، منجرشود. باید توجه داشت این دانشآموزان دیگر امکان مردود شدن ندارند و حذف مردودی در این کلاسها درواقع پاککردن صورت مسئله افت تحصیلی است، و البته بسیاری مشکلات از این دست بر کاستیهای پیشین افزوده میشود.
نیکنژاد: در مورد معلمها مشکلات بسیار است. آموزش و پرورش بیش از آنکه در پی قانعکردن معلم باشد بهدنبال وادارکردن اوست که این روش با مقاومت معلمان روبهرو خواهد شد. برای نمونه معلمانی که درخواست انتقالی داشتهاند، شرط پذیرش انتقالی آنها را رفتن به کلاس ششم قرار دادهاند و یا در برخی مناطق بازنشستگان را برای بهکارگیری در دبستانها فراخواندهاند، چرا که آموزگار برای این مقطع جدید کم پیدا میشود. همانطورکه دوستان اشاره کردند، مقطع راهنمایی تاکنون تک درس و تک معلم بوده است و ساختار پیشین و کنونی دبستانها، چند درسی و تک آموزگار. دیگر اینکه در فرهنگ معلمی، رفتن به پایههای پایینتر، نوعی کسر شأن بهشمار میآید. بنابراین معلمان راهنمایی به سختی تن به چنین کاری میدهند. آموزگاران دبستان هم از اینکه در یک مقطع ناشناخته و جدید تدریس کنند، طبیعی است که قدری واهمه دارند، و این دلیلی بر مقاومت فرهنگیان در برابر این تغییرات است. از سوی دیگر در منطقه خود ما، مدرسهای است که یک خانه قدیمی است و کل مساحت آن 240متر است و در حال حاضر حدود 240 دانشآموز دارد. بچههای این مدرسه نمیتوانند از حیات این مدرسه استفاده کنند. وقتی زنگ تفریح میشود، اگر بخواهند چیزی بخورند، ناگزیرند سرپا و بسیار فشرده بایستند و امکان دویدن برای آنان در این مدرسه نیست! حالا وزارتخانه به مدیر این مدرسه فشار آورده که کلاس ششم هم داشته باشد. کلاس ششم نیاز به دو کلاس دارد؛ یکی کلاس کار و فناوری که حالت کارگاه دارد و دیگری کلاس درس. به آنها هم گفتهاند که بههیچوجه از نمازخانه و کتابخانه نباید استفاده کنند. در مورد این مدرسه ناگزیر باید از حیات مدرسه کاست و به کلاس درس افزود. من یک معلمم و میدانم جذابترین قسمت مدرسه برای دانشآموز حیات مدرسه است که بتواند در آن بازی کند؛ کاریکه در مورد این مدرسه و بسیاری دیگر مانند آن ممکن نیست. این تأثیر منفی دارد. در روستاها پیشنهاد دادهاند که برای کلاسها از کانکس استفاده شود یا با دیوارهای پیش ساخته کلاس به دو بخش تقسیم شود.
باغانی: در خود سند آمده است که کتابهای درسی باید کودکان را به سمت واژهای به نام «حیات طیبه» ببرد. ویژگیهایی که در مورد این انسان گفته شده، خیلی عظیم و بزرگ است. انسانی که سند به آن اشاره میکند این ویژگیها را دارد: مؤمن، متخلق به اخلاق اسلامی، پرسشگر، فکور، خلاق، کارآفرین، سالم، بانشاط، انتخابگر، آزادمنش، قانونگرا، نظمپذیر، عدالتخواه، صلحجو، وطندوست، استقلالطلب، ظلم ستیز، جمعگرا، جهانیاندیش، خودباور، مقتصد، امیدوار، منتظر، دانا، توانا، شجاع، ایثارگر، پاکدامن، باحیا، مسئولیتپذیر، وظیفهشناس و... . همچنین خواسته شده که از خانواده و نهادهای مدنی هم در اجرای سند مشارکت گرفته شود. ما میبینیم که هنوز خانواده و نهادهای مدنی این طرح را نمیشناسند و اینگونه انسانی قرار است با این سرعت و با کتابی که اینگونه ناگهانی طراحی شده و کارشناسان روی آن نظر ندادهاند و آزمایش نشده، تربیت شود. فکر میکنم رسیدن به یکی از این صفات نیاز به کار بسیار زیادی میداشت و حتی تحقق یکی از این صفات با این نوع برنامهریزی، بسیار مشکل است. چگونه قرار است سندهای آموزشی را تنظیم کند، درحالیکه از پیش و پس آن آگاه نیست؟ براساس چه مبنایی بناست حیات طیبه را اجرا کند، درحالیکه نه کلاس آماده است، نه معلم و نه خانواده خبر دارد، نه کارشناسان موافقند و دهها موانع دیگر. در این سند بر عدالت آموزشی تأکید شده، چگونه قرار است با این برنامه به اقلیتهای زبانی و اقوام و ادیان دیگر در ایران رسیدگی شود؟ من که در آموزش و پرورش هستم خبر ندارم که در این کتابهایی که نوشته شده چگونه حقوق این گروهها رعایت شده تا آنها هم به حیات طیبه برسند؟ به نظر من یکی از چالشهای آقای وزیر، همین واژههایی است که در سند آورده و قرار است که با این سند به یک ابر انسان برسیم، اما آیا با چنین شیوه اجرایی ممکن است؟ وزیر حداقل باید در یک کنفرانس به این موارد پاسخگو میبود. باید در صدا و سیما به ابهاماتی که وجود دارد پاسخ میداد. وزیر باید درباره مفاد سند پاسخ دهد، زیرا من معتقدم این سند قابل اجرا نیست و هزینههای زیادی بر دولت و آموزش و پرورش تحمیل میکند.
چشمانداز ایران: حال چه میتوان کرد که آسیب آن کمتر شود؟
بهلولی: من باید خاطرنشان کنم که این نقدها دلیل بر این نیست که کارهای مثبت آقای حاجیبابایی را نادیده بگیریم. ایشان بیمه طلایی را ـ البته با کاستیهای چشمگیری ـ برای معلمان شاغل ایجاد کرد، گرچه در اجرای آن برای بازنشستگان ناکام ماند، اما در مورد اجرای سند نقدهای بسیار جدی به ایشان وجود دارد. بهتر بود ایشان بهجای اجرای تغییرات ساختاری به بخشهایی از سند میپرداخت که عمیقتر میباشند. در سند بخشی وجود دارد بهنام Education for all (E.F.A) آموزش و پرورش ایران در سال 2000 در کنفرانس داکار تعهداتی را پذیرفته که تا سال 2015 در برخی از شاخصها،پیشرفت مشخصی داشته باشد. ما باید به این بخشها میپرداختیم. در یکی از این هدفها بحث آموزش و پرورش کیفی مطرح شده. در یکی از سندهای کنفرانس داکار، به این بحث پرداخته و ابعاد نرمافزاری و سختافزاری آموزش و پرورش کیفی را بررسی کرده است. در این سندها به ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر اشاره شده که در بند 2 آن میگوید: «هدف آموزش، رشد کامل و شخصیت انسانی، تقویت احترام به حقوق بشر و آزادیهای بنیادین خواهد بود. آموزش باید تفاهم، مدارا و دوستی در میان همه ملتها و گروههای نژادی و مذهبی را ترویج کند و به فعالیتهای سازمان مللمتحد در راه حفظ صلح یاری رساند.» این بند در سندهای جهانی آموزش، یکی از شاخصهای آموزش و پرورش کیفی است. ما متعهد شدهایم به اهداف این سند نزدیک شویم و تا به حال در این 12 سال رشد خاصی در این مسیر ندیدهایم. جالب توجه اینکه در سند تحول بنیادین هم چندان توجهی به هدفهای کنفرانس داکار و دیگر سندهای جهانی که بر آموزش همراستا با درونمایه اعلامیه جهانی حقوقبشر پا میفشارند، نشده است. رویکرد اصلی سند و دغدغههای پایهایاش بر اسلامیکردن آموزش و پرورش بوده و چندان با پیماننامهها و ارزشهای جهانی و نوین، پیوندی برقرار نکرده است.
باغانی: در سند بیشتر از واژههای فلسفی، مبهم، پربار و پیچیده استفاده شده است. باید فیلسوفان و عرفا بیایند و این واژهها را تعریف کنند. ما باید به واژههای کاربردی بپردازیم که برای همه ساده و قابل فهم باشند. وقتی میخواهد یک سند اجرا شود، باید از ادبیات اجرایی و قابل فهم هم برخوردار باشد. آقای حاجیبابایی دستکم باید هستههایی تشکیل میداد که این واژههای پیچیده را به مفاهیم اجرایی نزدیک کنند و آنها را معنی کنند. به نظر من باید ایشان پیگیر نهادی ملی برای اجرای طولانیمدت این سند میشدند.
چشمانداز ایران: پیامدهای اجرای این طرح چه میتواند باشد؟
فلاحی: بخشی از پیامدها ضمن بحث گفته شد. یکی از پیامدها سردرگمی دانشآموز، معلم و خانوادههاست. ابهام در آینده، ابهام در کتابهای درسی، ابهام در وضعیت کنکور، مردودنشدن یک دوره از دانشآموزان پنهانماندن پدیده گسترده افت تحصیلی و مسائلی از این قبیل. آزمون تیمز، آزمونی است که هر ساله بین برخی از کشورها برگزار میشود و شیوه آن با المپیاد متفاوت است. در المپیاد عدهای از دانشآموزان دستچین میشوند و آموزشهای خاص میبینند و به رقابتها اعزام میشوند، اما در این آزمون، به صورت تصادفی عدهای انتخاب میشوند و آزمونهایی از آنها گرفته میشود. معمولاً ما در بخشهای استدلالی از کشورهایی هستیم که در ردیف آخر قرار داریم. این آزمونها شاخص مناسبتری از المپیاد برای ارزیابی نظام آموزشی بهشمار میروند.
بهلولی: در ریاضی، ایران در بین 30 کشور، رتبه 29 را کسب کرد. این نشان میدهد که آموزش و پرورش ما خود ضعفهای بسیاری دارد. نباید آن را با بیبرنامگی به سردرگمی بیشتر برد.
فلاحی: حال اینکه در این شرایط دانشآموزی مردود نشود و بداند که نمیشود ـ با علم به این موضوع که مردودشدن بار منفی زیادی برای دانشآموز دارد ـ افت تحصیلی بسیاری خواهد کرد. نکته دیگر آسیبی است که به مدرسههای راهنمایی غیردولتی وارد میشود. در یکی از مناطق چندین مدرسه غیردولتی راهنمایی سراغ دارم که منحل شده است. اینها بخشی از پیامدهای دیگر اجرای شتابزده این طرح است. فرصتهایی که از دست میرود.
چشمانداز ایران: آقای فرشیدی هم گفته بودند که این موضوع از منظر بلوغ جنسی مشکل ایجاد میکند.
بهلولی: دوسال پیش در یکی از مدارس دو دانشآموز کلاس پنجم، یک دانشآموز کلاس اول را یک زنگ کامل در دستشویی مدرسه حبس کرده بودند.
باغانی: این مشکلات بسیار زیاد است. مشکلات روانی، بحرانهای جنسی و... که خود نیاز به کار جدی روی مدیران مدارس دارد. از نظر بودجه هم باید دید چگونه میخواهند برنامهریزی کنند. این کلاسها کارگاه دارد و باید بودجه خاصی به آنها اختصاص داد. مدیریت این بودجه کار سختی است.
نیکنژاد: به نظر من با افت تحصیلی جدی دانشآموزان روبهرو خواهیم شد. این افت تحصیلی ریشههای گوناگونی دارد. تمام عواملیکه در این مورد بهوجود میآید را باید به سردرگمی، آشفتگی و شتابیکه این طرح ایجاد میکند افزود. یک نمونه اینکه هنوز روش آموزشی ما روش سنتی سخنرانی است. در بسیاری از کشورها آموزش بهسوی روشهای مدرن و کارامدی مانند استفاده بیشتر از رسانهها و ابزار متنوع آموزشی رفته است. یکی دیگر از عوامل افت تحصیلی، دوربودن آموزهها از نیازهای امروزین زندگی دانشآموزان است. تغییر ساختار وکاهش یا افزایش یک کلاس، هیچ مشکلی از این مشکلات حل نخواهد کرد. تا آنجا که من میدانم معلمین به این طرح اعتماد ندارند، چرا که معتقدند این طرح یا اجرایی نخواهد شد یا عمر آن کوتاه خواهد بود. اجرای چنین طرحهایی در آموزش و پرورش ما عمر زیادی نداشته و معمولاً ماندگار نبوده است. آقای نجفی متوسطه را ترمی ـ واحدی کردند. آقای مظفر به محض ورود به آموزش و پرورش این نظام را حذف کردند. البته این کار آقای مظفر هم بدون کارشناسی بود و هم به اینکه برای اجرای این طرح سرمایههای بسیاری هزینه شده بود توجهی نشد و باید با آنقدری علمیتر برخورد میشد. فرهنگیان در مورد طرحهایی که حتی تبیین علمی داشتهاند، اینگونه برخورد کردهاند، وای به حال این طرح که پر از شتاب و عدم انسجام است. به باور من جلب اعتماد معلمان برای کمک بسیار سخت است و در واقع مجریان طرح یعنی معلمها، انگیزهای برای همکاری جدی ندارند. بهطورکلی هم خانوادهها و هم فرهنگیان نسبت به این طرح ابهاماتی دارند.
باغانی: به نظر من باید آقای وزیر تعامل خود را با فرهنگیان بیشتر کنند تا این پیامدها کاهش یابد. ما آمادگی خود را برای همکاری با ایشان اعلام میکنیم و هم در زمینه نقد سند به ایشان کمک میکنیم و هم در زمینه اجرای آن. اگر ایشان این حرفها را بشنوند، میتوانند در امور اجرایی از این طرحها بهره ببرند.
فلاحی: در نظامهای آموزشی نسبتاً موفق دنیا اهدافیکه برای دورههای عمومی و اجباری آموزش و پرورش در نظر میگیرند، بسیار دستیافتنیتر از هدفهایی است که ما داریم. آنها افزایش مهارتهای اجتماعی، محافظت از محیطزیست یا اینکه شخصیت مستقلی کسب کنند و از پس حل مسائل خود در زندگی روزمره برآیند و از این قبیل اهداف را هدف قرار میدهند. ما هم باید اهداف ملموستری انتخاب کنیم. درست است که اینها هدفهای کلان آموزشی هستند، اما دستیابی به آنها ناممکن به نظر میرسد. برای نمونه در فصل پنجم (هدفهای کلان) در شماره یک حدود 44 صفت مثبت برای انسانی که قرار است این نظام تربیت کند نام برده شده است. این ویژگیها اولاً بار ایدئولوژیک این سند را بسیار افزایش داده است و ثانیاً وجود تنوع مذهبی در کشور را نادیده گرفته است به نحوی که شاید دستیابی به عدالت آموزشی در آن مشکل به نظر آید. ما 116هزار مدرسه در کشور داریم و درست نیست که عده معدودی بنشینند و بدون توجه به نظرکارشناسانی که در دسترسشان هستند، در مورد تمام اینها تصمیم بگیرند. این مدارس در شرایط فرهنگی و اقلیمی مختلفی هستند، نمیتوان با بخشنامه برنامه یکسانی را برای همه آنها اجرا کرد. در مجموع به نظر میرسد سند بیرون داده شده دارای ضعف در نگاه ملی و استراتژیک است و برای اجرا نیاز به زمینهسازیهای گسترده دارد. در متن آن نیاز مبرمی به تغییر ساختار مشاهده نمیشود و در صورت ضروری بودن اولویت ندارد.
اگر دو کارکرد آموزش و پرورش رسمی را همسانسازی (یکدستکردن نسل جدید) و ناهمسانسازی (امکان رشد متناسب با ظرفیت، استعداد و علاقه) بدانیم، با تغییراتی که در سند داده شده و با اجرای زودهنگام آن نهتنها به هدفهای مطرح شده در سند دست نمییابیم، کارکردهای مورد انتظار نیز بهدست نمیآید. نکات مثبت طرح هم دیده نمیشود و پس از چند سال باز ما میمانیم و طرحی شکستخورده و آموزش و پرورشی ناکارامد.
بهلولی: من یک نکته هم در مورد خود سند از این منظر بگویم، اصل 15 قانون اساسی میگوید: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد، ولی استفاده از زبانهای محلی قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است»، این اصل نادیده گرفته شده و در سند هم تکلیف آن مشخص نیست. استدلالهایی که بر اجرای این تغییر ساختار وجود دارد، استدلالهای محکم و کارشناسی نیست. ما اگر به همین بندی که در قانون اساسی که آن هم یک سند ملی است بپردازیم و آن را از یک انزوای 33ساله بیرون آوریم، کار بزرگی کردهایم. در سند ملی هم مسائل خوبی هست که باید اجرا شود، اما با برنامهریزی و تهیه مقدمات آن، تا این طرحها عقیم نشوند.
دو ماهنامه "چشم انداز ایران" - شماره 74 تیر و مرداد 1391
درباره طرح «تحول بنیادین در آموزش و پرورش» میزگردی با حضور برخی از اعضای کانون صنفی معلمان داشتیم که در پی میآید:
چشمانداز ایران: بهتازگی طرحی بهنام تحول بنیادین در آموزش و پرورش در حال اجراست، اگر ممکن است قدری در مورد این طرح توضیح دهید.
بهلولی: به پیروی از برخی فیلسوفان زبان، وقتی میخواهیم واژهای را به کار ببریم بهتر است منظور از آن واژه را نیز بیان کنیم تا آن را دقیق بهکار برده باشیم. دگرگونی بنیادین یا تغییر بنیادین در آموزش و پرورش، چیستی تربیت، افت تحصیلی و مواردی از این دست، در گفتمان مدیران کنونی آموزش و پرورش زیاد به چشم میخورد. ما باید ببینیم که تحول بنیادین در آموزش و پرورش چیست؟ آیا اصلاً چنین کاری ممکن است؟ به نظر من به یک معنا این کار ممکن نیست. ما برای دگرگونی در آموزش و پرورش نیازمند دگرگونی در تمام حوزههای دیگر نیز هستیم. «هنری ژیرو» اندیشمند امریکایی که با رویکرد مطالعات فرهنگی، در حوزه آموزش و پرورش کار کرده است، معتقد است بین قدرت، دانش و فرهنگ ارتباط وثیقی وجود دارد. البته از دیدگاههای بسیار دیگری نیز این موضوع درست است. در واقع بدون اینکه در تمام این حوزهها تغییر ایجاد شود، نمیتوان به دگرگونی های اساسی در یکی از این موارد پرداخت. بنابراین اگر ما معتقد به تحول بنیادین در آموزش و پرورش هستیم، نخست باید بدانیم که با یک تحول آرام و زمانبر و همراه با تغییر در دیگر عرصههای اجتماعی روبهروییم که ما در حال حاضر چنین تغییری را در حوزههای دیگر مشاهده نمیکنیم. بنابراین اینکه گفته میشود تحول بنیادین، قدری گمراهکننده است. وقتی شما به برنامههایی که بناست بهنام تحول بنیادین اجرا شود نگاه میکنید، میبینید تنها برهمزدن جزئی نظم ساختار مدارس را تحول بنیادین نامیدهاند. اینکه پنجسال ابتدایی را به ششسال برسانیم را نمیتوان تحول بنیادین نامید. انتقاد کارشناسان این است که اگر قرار است تحول بنیادینی صورت گیرد، نمیتواند اینقدر شتابزده انجام پذیرد. درواقع این یک برداشت نادرست از این واژه است. آقای حاجیبابایی در جایی میگوید: «از 23 سال پیش همه به این نتیجه رسیدند که جای ششم ابتدایی در نظام آموزشی کشور خالی است و دانشآموزانی که از پنجم ابتدایی وارد کلاس هفتم میشوند، یکسال جهشی تحصیل میکنند. به همین دلیل شاهد افت تحصیلی در مقطع اول راهنمایی هستیم... ما در حال پرکردن خلأ موجود هستیم، چرا که مطالب، مفاهیم و تربیتی که باید در دوره ابتدایی انجام شود، در پنج سال قابل انجام نیست، بلکه در شش سال قابل تحقق است.» ایشان در ادامه اینگونه میگوید: «نظام ششساله ابتدایی هماکنون در 123 کشور جهان در حال اجراست.»
در دیدگاه وزیر منظور از تحول بنیادین، تحول ساختاری در آموزش و پرورش است و ایشان اعتقاد چندانی به تحول محتوایی و درونمایهای ندارد. آقای حاجیبابایی در جایی دیگر میگوید: «برخی میگویند که تحول باید از محتوا آغاز شود، اما اول باید ساختار را درست کرد تا فکر و اندیشه در آن جای گیرد. امکان ندارد ساختار اصلاح نشود و تحول بنیادین ایجاد شود. اگر کسی در آموزش و پرورش در این فکر است، سخت در اشتباه است. در آموزش و پرورش هم تحول بنیادین و هم تحول ساختار را با یکدیگر آغاز کردیم و باید در راستای همین عمل فکر کرد و یک کار کارشناسی عمیق هم انجام بدهیم.» به نظر من بهتر است در بدو امر به این تحولیکه مدنظر وزیر است، همانطورکه خودش هم میگوید، تحول ساختاری بگوییم نه تحول بنیادین. ضمن اینکه من تحول بنیادین در آموزش و پرورش را بدون تغییر در دیگر گسترههای اجتماعی ممکن نمیدانم.
چشمانداز ایران: اگر ممکن است به مجموعه اتفاقاتیکه بهعنوان تحول ساختاری میخواهد اجرا شود اشارهای کنید.
بهلولی: اول از تعطیلی پنجشنبهها شروع شد، بعد برخی تغییرات در وزارتخانه صورت گرفت، برای نمونه اداره کل امور زنان وزارت آموزش و پرورش را حذف کردند و امروز هم که بهدنبال سیستم 3ـ3ـ6 هستند.
چشمانداز ایران: بالاخره این تحولات در سند تحول بنیادین آمده و باید اجرا میشد.
باغانی: اینکه تغییر باید در آموزش و پرورش اتفاق بیفتد، نظر همه کارشناسان و اهالی فن در آموزش و پرورش است. اما اینکه این تحول چگونه باشد، نظرها متفاوت است. در طول خدمت این 11 وزیر هم همواره سخن از تغییر بوده است و هرکدام هم تغییراتی را اجرا کردهاند که گاهی ناقص مانده است. برای نمونه آقای نجفی تغییراتی در متوسطه ایجاد کردند که ناقص ماند و آقای مرتضی حاجی هم تغییراتی ناکام در معاونت پرورشی داشتند. آقای حاجی بابایی هم میدانند که تحول در آموزش و پرورش وابسته به متغیرهای دیگری است و اینکه میگویند تحول بنیادین، چندان جدی نیست، اما همین تغییرات ساختاری هم با مشکل مواجه خواهد شد و البته تاکنون هم شده است. همین تغییرات ساختاری، دارای موانع ساختاری متفاوتی است.
برخی از مدارس راهنمایی غیرانتفاعی، به دلیل اینکه امسال ورودی دانشآموز ندارند و تا سه سال دانشآموزان آنها حدود یک سوم کاهش خواهد یافت، متضرر خواهند شد. مدارس ابتدایی گاهی فضای کافی برای کلاس ششم ندارند. من اعتقاد دارم این کار بیشتر حالت سیاسی دارد و یک اقدام سیاسی است. این بند یکی از جزئیترین بندهای سند است که در سند هم اینگونه نیامده است. به نظر من اجرای اینچنینی این جزء کوچک از سند، منجر به عدم اجرای کل آن خواهد شد. بنبستهایی که بر سر راه این کار است، کل سند را به چالش خواهد کشید. در همین سند آمده است که برای هر دانشآموز باید بین10 تا 16 متر فضای آموزشی در نظر گرفت. در حال حاضر این فضا در بسیاری از موارد وجود ندارد، حال با شش کلاسه شدن مدارس ابتدایی این امر تشدید خواهد شد. اگر چنین فضایی وجود نداشته باشد، حتماً طرح به چالش کشیده خواهد شد. در سند آمده است که آموزگاران حداقل باید دارای مدرک کارشناسی باشند و امروز میبینیم این مقدمه نیز مهیا نشده است. به نظر من باید فکر کلیتری میشد و همه ابزارهای اجرای سند را مهیا میکردند، که این طرح هم یکی از آن ابزارها بود. استدلالهایی که برای اجرای این طرح وجود دارد بسیار ضعیف است. اینکه گفته میشود در 123 کشور جهان اینگونه است، تا آنجا که من میدانم تنوع نظامهای آموزشی امروزه در دنیا بسیار زیاد است و بعید است که 123 کشور یک نوع نظام آموزشی داشته باشند. معمولاً نظامهای آموزشی بر اساس جغرافیا، فرهنگ و دیگر مشخصات کشورها متفاوت است.
فلاحی: این طرح از سند ملی آموزش و پرورش گرفته شده که تدوین آن در دوران وزارت آقای حاجی در دوره اصلاحات شروع شد. ایشان از برخی از کارشناسان دعوت کردند تا سند راهبردیای را برای آموزش و پرورش تدوین کنند که همسو با سند چشمانداز 20ساله باشد که در آن توسعه دانایی محور بهعنوان هدف مشخص شده بود. بنا بود که بخشهای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... با هم پیش برود تا به چشمانداز 1404 برسیم که این سند هم بخش آموزش و پرورش آن را تشکیل میداد، ولی با تغییر دولت، این موضوع در دوره دو وزیر آموزش وپرورش قبلی در دولت آقای احمدینژاد چندان مطرح نشد. آقای حاجیبابایی، که سومین وزیر دولت آقای احمدینژاد بود، به اجرای این سند اقبال نشان دادند، ولی در مراحل تصویب آن در شورای عالی آموزش و پرورش و شورای عالی انقلاب فرهنگی، تغییرات زیادی در آن ایجاد شد. بسیاری از مواردی که در آن سند ذکر شده بود، حذف شد و در برخی موارد نیز جهتگیریها عوض شد. آخرین مصوبه این سند در شورایعالی انقلاب فرهنگی، مربوط به آذرماه 1390 میشود که در پایگاه اطلاعرسانی آموزش و پرورش هم بهنام «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» موجود است. آنچه که آقای حاجیبابایی میخواهند اجرا کنند، در ظاهر همین سند است. البته برخی معتقدند باید برای تصویب به مجلس میرفته است و ایشان به شورای عالی انقلابفرهنگی بردهاند.
آقای حاجیبابایی این سند را در واقع تقلیل معنایی دادهاند و از حدود 130 راهکار این سند بر روی راهکار 1/21 (112) تمرکز کردهاند. در مورد بقیه بندها بحثی در میان نیست، درحالیکه با مراجعه به سند به نظر میرسد که تغییر ساختار از اولویتهای آخر این سند است.
باغانی: من این بند را از روی سند میخوانم: «راهکار 1/22- اصلاح ساختار دورههای آموزشی، شامل شش سال ابتدایی، و شش سال متوسطه متشکل از دوره اول و دوم (هرکدام سه سال)».
آنگونه که از این راهکار برمیآید، نظام آموزشی باید 3-3-3-3 باشد نه 3ـ3ـ6 در واقع باید نظام آموزشی به چهار دوره سه ساله تبدیل میشد. ایراد دیگر این است که در این سند بر آموزشهای پیشدبستانی تأکید شده است، با اجرای اینگونه، با توجه به کم شدن امکانات مدارس ابتدایی، عملاً امکان اجرای پیشدبستانی از مدارس گرفته میشود. در بسیاری از این 123 کشوری که آقای وزیر میگویند نظام آنها 3ـ3ـ6 است، آموزش کودکان از سنین دو یا سه سال شروع میشود، اما ما فکری برای این دوره مهم کار که نکردهایم هیچ، با اجرای ناقص این طرح، عملاً مانعی بر سر اجرای چنین طرحی ایجاد میکنیم.
فلاحی: این سند حاوی 131 راهکار است که این فقط یکی از این راهکارهاست.
بهلولی: ما با سه سند روبهرو هستیم؛ یکی از آنها سندی است که در سال 1388 روی پایگاه اطلاعرسانی شورایعالی آموزش و پرورش گذاشته شد. سال 1389 سند مشهد تصویب شد و اکنون سندی که در سال 1390 تصویب شده است، اجرا میشود. این سندها نسبت به هم تغییراتی داشتهاند. در دو سند اول، اشارهای به 3ـ3ـ6 شده، اما در سند آخر بر 3-3-3-3 تأکید شده است. اما برای اینکه بتوانند آنگونه که میخواهند آن را اجرا کنند، این بند را از سند مصوب مشهد، در داخل یک پرانتز، در آغاز سند جدید آوردهاند.
نیکنژاد: نخستین نگاشت سند ملی که در سال 1388 مطرح شد دارای سرخطهایی مربوط به جامعه مدنی بود. این همان سندی بود که در دوره اصلاحات تهیه شده بود. همین سرخطهای دموکراتیک سند، در اولین و بعد در دومین بررسی آن بسیار کمرنگتر از گذشته شد. ضمن اینکه به مرور و به شدت ایدئولوژیکتر از گذشته شد. آقای حاجیبابایی قصد اجرای این سند را داشت و کارهایی برای تصویب آن ـ با توجه به تجربه مجلس و دوران نمایندگی و مهارتهایش در روشهای رایزنی و پیشبرد دیدگاههایش ـ انجام داد. او نگاشت چهارم سند را به شورایعالی آموزش و پرورش و شورایعالی انقلاب فرهنگی برده و به تصویب رسانید. یکی از نظریهپردازان و از نویسندگان اصلی این سند در زمان اصلاحات و پس از آن، آقای محمود مهرمحمدی بودند. ایشان مصاحبهای با ایلنا داشتند که من بخشی از آن را برای شما میخوانم: «سند مصوب تحول بنیادین آموزش و پرورش، از آن ظرفیت تحولی که داشت، بهدلیل پارهای از ملاحظات اجرایی و محافظهکاری تهی شده است. از اینکه چرا در سایه یک بلندنظری، آیندهنگری و تفکر استراتژیک از فرصت تدوین سند بنیادین استفاده نشد، تأسف میخورم. مضامین سند بنا بود در بلندمدت و نه در کوتاهمدت به اجرا دربیاید. متأسفانه وزارت آموزش و پرورش برای اجراکردن سند تحول، روی مواردی انگشت گذاشته که با هیچ منطقی سازگار نیست.
آموزش و پرورش باید در وهله اول تحول را در ابعاد محتوایی و تمرکز بر آن جستوجو میکرد. احساس من این است که طرح تعطیلی پنجشنبهها و نظام آموزشی 3ـ3ـ6 پیش از آنکه سندی در میان باشد، برای برخی دغدغه بوده است و تنها از حسن تصادف سرنخی هم برای آن در سند وجود داشته و همین باعث شده که با این سرعت و شتاب پیگیری شود.»
همه دوستان نیز تأکید داشتند و کارشناسان هم معتقدند که آنچه وزیر بر اجرایش اراده کرده، با سند اصلی ارتباطی ندارد. البته اصل سند هم جای نقد دارد، اما آنچه پیاده میشود حتی با اصل سند هم ربطی ندارد.
آقای فرشیدی، وزیر پیشین همین دولت معتقد است: «مسئله اصلی در نظام آموزش و پرورش، تغییر محتواست و غالب و ساختار جنبه شکلی دارد. مسئله اینجاست که تغییر محتوا بسیار دشوار و در عین حال زمانبر است. با توجه به اینکه دولتها و مجلسها عمر سیاسی کوتاه و چهارساله دارند و اکثراً میخواهند در این دوران اقداماتی انجام دهند که به چشم بیاید تا مجدداً بتوانند نظر مردم را جلب کنند و رأی بیاورند، سراغ تغییر در ساختار میروند.» در واقع همه اذعان دارند که آموزش و پرورش ما، آموزش و پرورش ناکارآمدی است و نیاز به تغییر دارد، اما در مورد اینکه نقطه شروع این تغییر کجا باشد، اختلافنظر وجود دارد. دغدغه آقای حاجیبابایی حتی پیش از وزارت این بوده که آغاز تغییرات، ساختار است و آن هم با شتابی باورنکردنی که باید انجام گیرد.
باغانی: اجرای این طرح بودجه عظیمی را میطلبد و اگر آن را ناقص اجرا کنند و بدون فراهمآوردن پیشنیازهای ابزاری و امکانات و بویژه مسائل مالی پیش بروند مطمئناً به خود اصل سند نیز لطمه جدی وارد خواهند کرد.
چشمانداز ایران: سند بنیادین بنا بود چه گرههایی از اوضاع آموزش و پرورش بگشاید؟
بهلولی: یکی از پرسشهای ما نیز همین است. مسئولین در مورد فلسفه این طرح هیچ توضیحی ندادهاند. تنها چیزهاییکه گفتهاند، مسائل جزئی بوده است. برای نمونه گفتهاند که این کار برای جلوگیری از افت تحصیلی دانشآموزان در مقطع راهنمایی بوده است. همین چیزیکه آقای حاجیبابایی گفتهاند که کلاس ششم نداریم در حالیکه این تنها یک کمبود اسمی و نام گذاری است. اما دلیل دیگری که چهبسا وجود داشته باشد همان است که خود آقای حاجی بابایی گفتهاند. ایشان میگویند ما در این پنج سال نمیتوانیم مسائل تربیتی دانشآموزان را کامل اجرا کنیم. این سخن را میتوان این گونه فهمید که چون در دوره ابتدایی،آموزش، بیشتر جنبه القایی دارد و فضای دبستان به گونه ای نیست که دانشآموزان در آن به کنکاش و سنجشگری بپردازند، پس با افزودن یک سال به این دوره، امکان القای بیشتر مسائل تربیتی و ایدئولوژیک مورد نظر فراهمتر میشود. بویژه که رویکرد برخی از مسئولین به دوران ابتدایی، همان آموزش القایی است. در نتیجه ممکن است احساس کنند شش سال زمان مناسبتری است تا پنج سال. این دیدگاه میخواهد کودک را یک سال بیشتر در فضای القایی دبستان نگهدارد تا بتواند تربیت مورد نظر خود را بیشتر به او تلقین کند.
باغانی: به نظر من هیچ نیازی به این تحول نیست و در سند هم این مورد جدی نبوده است. این سند معتقد است باید آموزش و پرورش انسان را به حیات طیبه برساند. هرچند این واژه جای نقد دارد، اما تحولات مذکور نمیتواند چنین مفاهیمی را نتیجه بدهد. حیات طیبه باید در عرصههای مختلف نمود داشته باشد تا بتوان گفت که در آموزش و پرورش هم میتوانیم به آن برسیم. این تحولات مشکلات زیادی برای مدارس، معلمین، دانشآموزان و خانوادههایشان ایجاد کرده که اگر فضای نقد نسبت به ایشان وجود داشت، نقدهای جدی از درون خود سیستم به ایشان میشد.
چشمانداز ایران: شاید بتوان با این طرح اولین گامها را برای اجرای سند برداشت.
باغانی: این سند بر چهار رکن اساسی بنا شده است: آموزگار، دانشآموز، خانواده و نهادهای مدنی. هیچکدام از این ارکان در اجرای این طرح دیده نشدند و معلوم نیست این طرح چه نسبتی با ارکانی که خودش تعریف کرده است دارد. از سویی رسیدن به آن اهداف نیازمند به مشارکت طلبیدن تمام ارکان طرح است. به نظر در اجرای این طرح بهدنبال مفاهیمی که در آن طرح وجود دارد نیستند. پیاده کردن چنین طرحی نیاز به کسی دارد که در این زمینه دارای دکترینی باشد. اجرای ناقص این طرح میتواند منجر به ناکامشدن کل آن شود و اینگونه نیست که گامی در آن مسیر باشد.
فلاحی: آقای وزیر بر یک نکته بسیار تأکید دارند و دائم میگویند این خواسته سند است و من دارم این سند را اجرا میکنم. ایشان شاهد میآورند که در بیش از 120 کشور دنیا چنین طرحی در حال اجراست. من با استفاده از خود سند میخواهم بگویم که چنین نیست و سند هرگز چنین نخواسته است. فصل ششم سند در راهکار 1-5 میگوید: «تعمیم دوره پیشدبستانی بویژه در مناطق محروم و نیازمند با مشارکت بخش غیردولتی...». سند در اینجا به پیشدبستانی تأکید دارد. علت آن این است که کشور ما با فرهنگها و زبانهای مختلفی شکل گرفته است. در مناطقی که زبان مادری آنها فارسی نیست یا گویشهای متفاوت دارند کودک در بدو ورود به مدرسه نمیتواند فارسی صحبت کند و این باعث افت تحصیلی او میشود. از این رو سند تأکید ویژهای بر پیشدبستانی دارد. این کودکان وقتی به دبستان میآیند یادگیری زبان فارسی برای آنها دشوار است، در نتیجه در درسهای دیگر نیز دچار مشکل میشوند. آقای وزیر میگویند که ما دیگر با پیشدبستانی کاری نداریم و باید آن را به بخش غیردولتی بدهیم. درواقع انگار آن را چیزی غیرضروری میدانند، درحالیکه این برخلاف سند است. با اجباریکردن پیشدبستانی هم میتوانست به همین طرح 3ـ3ـ6 برسد. جدای از این نکته، سخن وزیر برخلاف اصل سیام قانون اساسی است. این اصل، آموزش رایگان را وظیفه دولت میداند و در اینجا دولت از زیربار اجرای آن شانه خالی کرده است. ضمن اینکه در مناطق دوزبانه که در بسیاری از موارد مناطق محروم نیز هستند، اگر این کار به بخش خصوصی سپرده شود به دلیل عدم تمکن مالی مردم پیش دبستانی از مدارس حذف میشود.
نیکنژاد: در مورد اینگونه اجراکردن سند، هرچه بهدنبال سرنخهای اندیشگی رفتم تا دلیل و ضرورت اجرای آن را بیابم، نیافتم. برخی دلایلی مطرح کردهاند که دوستان اشاره کردند. دلایل دیگری نیز بیان شده است، برای نمونه دانشآموزان ابتدایی با معلمشان پیوندهای عاطفی بیشتری احساس میکنند و در نتیجه در هریک از دو دوره سه ساله ابتدایی، معلم کودک یکنفر است که هر دوره سهساله را با او طی میکند. اما این مواردی که گفته میشود، دلایل ظاهری آن است. من میخواهم در اینجا نقد خودم را به سند هم بگویم. آنچه در بیانیه ارزشهای سند و چشماندازهای کلی آن گفته شده این است که یک هدف کلی در این سند وجود دارد که قصد آن ایجاد هرچه بیشتر آموزش نگاه رسمی و ایدئولوژیک در مدارس است. برخی از واژههایی که در سند آمده است، مانند همین حیات طیبه، در دینها و مذاهب گوناگون بسیار قابل تأویل است. اما اینها اهداف واقعی سند نیست. اهداف واقعی همان ایجاد نگاه ایدئولوژیکتر و اسلامیکردن آموزش در مدارس است.
چشمانداز ایران: در مورد اینکه آیا 123 کشور این کار را کردهاند یا نه آیا میتوان بررسیای انجام داد؟
نیکنژاد: عدد 123 را خود وزیر و خانم قربان، معاونت ایشان گفتهاند. آقای یزدیخواه گفتهاند 130 کشور. من نگاهی اجمالی به ساختار آموزش و پرورش در کشورهای مختلف انداختهام و دیدم همانطور که دوستان هم اشاره کردند، این ساختار بسیار متنوع است، برای نمونه دوره ابتدایی در قاره آفریقا از چهار تا نُهسال نوسان دارد. لیبی با نُهسال دوره ابتدایی بیشترین و آنگولا و سائوتومه با چهارسال کمترین دوره ابتدایی را دارند. باقی کشورها هم بین این دو عدد نوسان بسیاری دارند. در قاره آمریکا، ونزوئلا و السالوادور دوره ابتدایی نُهسال است و در کلمبیا و گوادولوپ پنجسال. در قاره آسیا فلسطین 10 سال دوره ابتدایی و چهارسال دوره متوسطه دارد. در چین و ژاپن پنج یا ششسال دوره ابتدایی است و دو دوره متوسطه سه ساله. سیستم آموزشی هند هم2ـ2ـ8 است. در قاره اروپا که پیشرفتهترین کشورها از نظر آموزش و پرورش در آن قرار دارند، روسیه با سهسال کمترین زمان دوره ابتدایی را دارد و آلبانی و مقدونیه باهشتسال بیشترین میزان را دارند. در فرانسه دوره ابتدایی پنجسال است و کالج چهارسال و یک دوره لیسه هم دارند. سیستم آموزشی آلمان نیز 3ـ6ـ4 است. در امریکا و کانادا در ایالات مختلف، ساختار آموزشی متناسب با نیاز آن مناطق متفاوت است. دوره ابتدایی معمولاً سه یا چهارسال است و هر ایالتی ساختار آموزشی خاص خود را دارد. این ادعا با هیچ منطقی درست نیست. اگرچه خود اینکه 123 کشور چنین ساختاری داشته باشند، دلیل موجهی برای ایجاد چنین نظامی نیست. ما باید بر اساس اشکالات آموزشیمان ساختار ایجاد کنیم. به نظر من مشکل آموزش و پرورش ما همانطور که بسیاری از کارشناسان معتقدند، محتوای آموزشی، ناسازگاری با زیست نوین و جهانی، دوری از نیازهای روحی و جسمی دانش آموزان و زاویه داشتن با سبک و فرهنگ زندگی خانوادهها و... است.
باغانی: آقای فلاحی هم اشاره کردند که پیشدبستانی ما با مشکل روبهرو میشود، درحالیکه بخش پیشدبستانی را تمام کشورها مهم میدانند. آموزش بین سه تا شش سال بسیار مهم است و کودک در این سال نیازمند آموزش بیشتری است. در این قسمت ما میخواهیم کودک را به حال خود رها کنیم و فقط به یک جابهجایی شکلی بسنده کنیم. کلاس اول دبستان بسیار مهم است. کسی که کلاس اول درس میدهد باید تواناییهای بسیاری داشته باشد و کار او بسیار مهمتر است از کسی که کلاس سوم یا چهارم درس میدهد. پایههای دیگر را یک معلم ساده هم میتواند درس دهد، اما کلاس اول اینگونه نیست. حال بر اساس این طرح باید معلمی که کلاس اول را درس میداده و معلمی که در کلاس سوم تدریس میکرده، هردو اول تا سوم را درس دهند. این کار نیاز به آموزشهای زیادی دارد و باید برای آن زمینهسازیهای بسیاری میشد.
چشمانداز ایران: آیا میتوان گفت که زمینههای اجرای این سند را خود اجرای این سند به چالش کشیده است؟
بهلولی: یکی از اهداف تدوین سند ملی، جلوگیری از رفتار سلیقهای بوده است. بسیاری از کارشناسان و وزرا و مسئولین پیشین معتقدند آقای حاجیبابایی سلیقهای عمل میکند. این ایراد به خود سند برمیگردد. اگر سند دو بعد محتوایی و ساختاری دارد، باید نقطه آغاز را نیز مشخص میکرد تا روش شود که باید دگرگونیها را از کجا شروع کرد که در اجرا نتوان بر خلاف آنچه سند خواسته است، عمل کرد. البته هر کس که سند ملی را بخواند متوجه خواهد شد که این سند آغاز خود را تحولات محتوایی میداند، اما این به صراحت نیامده، در نتیجه این سند تا به حال نتوانسته از رفتار سلیقهای جلوگیری کند. ایراد دیگر این است که بنیان این سند کج نهاده شده است. در این سند آمده: «مشارکت مردم، خانوارها و نهادها و سازمانهای غیر دولتی و تشکلهای مردم نهاد در سیاستگذاری و برنامهریزی، پشتیبانی و هماهنگی، اجرا و نظارت و ارزشیابی در جهت تحقق رسالت و اهداف نظام تربیت رسمی عمومی»، بنابراین نهادهای مردمی و خانوادهها در اجرای سند و نظارت بر آن دخیل هستند، اما در تهیه همین سند که در زمان اصلاحطلبها تدوین آن آغاز شده است، معلمان نقشی نداشتهاند. عدهای را جمع کردند و بهعنوان کارشناس آموزش و پرورش و حوزه آوردند و اینها گفتند که اجرای این سند باید توسط متن خود آموزش و پرورش اجرا شود، اما خود سند نتوانست اینگونه باشد و نقض غرض شد. چون این سند از درون برنخاسته است، نتوانسته تاکنون از برخوردهای سلیقهای جلوگیری کند و اجرای آن هم سلیقهای شده است.
باغانی: معلم مجری این سند است. او باید این سند را در مدرسه اجرا کند. باید این سند در اختیار معلمان قرار میگرفت و به آنها در مورد آن توضیح میدادند و در تدوین آن از معلمان کمک گرفته می شد، اما هیچ کدام از این کارها نشد. برخی از معلمان ما اصلاً این طرح را ندیدهاند. خانوادهها و نهادهای مدنی که نام آنها در سند برده شده، هیچ نقشی در تدوین و آمادهسازی این سند نداشتهاند. اولین مشکل را همین معلمان دارند و پس از آن خانوادهها.
نیکنژاد: ناهمخوانی سند با برنامه تغییر ساختار که بناست توسط دولت اجرا شود بسیار است. فصل دوم سند در بیان مأموریت این جملات را میگوید: «آموزش و پرورش مأموریت دارد با تأکید بر شایستگیهای پایه زمینه دستیابی دانشآموزان در سنین لازمالتعلیم، طی 12 سال پایه (چهار دوره سهساله) تحصیلی به مراتبی از حیات طیبه در ابعاد فردی، خانوادگی، اجتماعی و جهانی را به صورت نظاممند، همگانی، عادلانه و الزامی در ساختار کارامد و اثربخش، فراهم کند.» این یکی از آن ناسازههایی است که در سند و اجرای آقای حاجی بابایی وجود دارد. در اینجا سند دقیقاً از چهار دوره سه ساله نام میبرد، اما نمیتوان آن را اجرا کرد، چون نیاز به تفکیک مدارس به چهار بخش فیزیکی جدا از هم برای هر دوره، یعنی دوره ابتدایی مقدماتی تا متوسطه تکمیلی دارد. امکانات اجرای چنین چیزی در مدارس ما وجود ندارد. نکته دیگر اینکه براساس پیشبینی سند کتابچه برنامه درسی ملی، نگاشت چهارم در بهمن 1389، تأکید دارد پایه ششم در برنامه درسی ملی و سند تحول در 1400 یا 1401 باید متولد شود نه 10سال زودتر.
در رفتار آقای حاجیبابایی نوعی شتابزدگی وجود دارد که برخی دلیل آن را تمام شدن دوره ایشان میدانند. دیگر اینکه قانون حذف کنکور در مجلس ما تصویب شد و قرار شد در سال 1393 کنکور حذف شود. پیشزمینههای این طرح تا حدودی در آموزش و پرورش و آموزش عالی انجام شده است. برای نمونه سال سوم معدلی میشود و شاخصی به نام معدل وارد کنکور شده که معادل یک درس با ضریب دو است. بنا بود پیشدانشگاهی حذف شود و به این سمت برویم. برای این کار برنامهریزی و هزینه شده است، اما مشاورین وزیر اعلام کردند که این کار به شش سال دیگر موکول میشود. به این بهانه که قوانینی که متناقض با سند ملی هستند خودبهخود حذف میشوند و خوانده نمیشوند. به نظر من این طرح منجر به آشفتگی بیشتر آموزش و پرورش میشود. این تغییرات در بسیاری از موارد شکلی میشود. ایشان پیشدانشگاهی را حذف کرد، اما این کار را به این صورت انجام داد که تابلوی پیشدانشگاهی را برداشت و به جای آن چهارم دبیرستان را قرار داد. اما من که معلم یکی از درسها در این مقطع بودم، همان درس پیشدانشگاهی را به اسم چهارم دبیرستان به دانشآموزان درس دادم. محتوا بههیچوجه تغییر نکرد. این هم شکلی است. این برنامهها نشان میدهد که برای دولت تغییرات بیشتر در ظاهر انجام میشود. این درحالی است که آقای وزیر گفته بودند نگویید که کارشناسان از این طرح بیاطلاع هستند. گویا استدلال ایشان هم این بود که مقامهای بالای نظام از این تحولات پشتیبانی میکنند، دیگر چه نیازی به حمایت دیگران است؟ همین کافی است. اما این استدلال مشکلات بزرگی دارد. اگر این طرح با شکست روبهرو شود، چه کسی پاسخگو است؟
فلاحی: یکی دیگر از مواردی که میتوان به آن اشاره کرد این است که مدارس ما برای اجرای این سند آماده نیست. این سند مدرسه را در 1404 با ویژگیهای خاصی تعریف میکند. در صفحه 14-13 سند این ویژگیها آمده است. که در اینجا به دو مورد از آنها اشاره میکنم:
1ـ برخوردار از قدرت تصمیمگیری، برنامهریزی در حوزههای عملیاتی، در چارچوب سیاستهای محلی، منطقهای و ملی.
2ـ دارای ظرفیت تصمیمسازی برای نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی.
همین موارد نشان میدهد که باید مدارس با نگاهی فراتر از آنچه تاکنون بوده مدیریت شود. سند به دنبال مدیریت نقدپذیر و مشارکتجو است. ما در حال حاضر چنین چیزی نداریم. مدیریت نقدپذیر را نمیتوان یکشبه ایجاد کرد، نیاز به برنامهریزی، زمان و جلب اعتماد و مشارکت بدنه آموزش و پرورش بویژه معلمان دارد. در شرایط حاضر هم که مدیریت متمرکز، یکطرفه و از بالا به پایین اعمال میشود و فاصله آن تا مدیریت مشارکتجو بسیار است. در بند دیگر میگوید مدرسه باید دارای روابط اثربخش با کانونهای محلی، مساجد، نهادهای فرهنگی، برخوردار از صاحبنظران و... باشد. این موضوع با شرایط کنونی مدرسهها فاصله زیادی دارد. مدارس ما در حال حاضر یک جزیره دورافتادهاند که کمترین ارتباط را با محیط پیرامون خود برقرار میسازند. این کارها نیاز به مقدمات زیادی دارد.
باغانی: این طرح در مورد سرانه فضای فرهنگی و آموزشی اینگونه میگوید: ابتدایی 26 نفر، متوسطه اول 24 نفر و دوره متوسطه دوم 22 نفر است. نسبت معلم به دانشآموز به ترتیب یک به 18، یک به 16 و یک به 13، تعداد کلاسها 10، 9، 9، ظرفیت مدرسه حداکثر به ترتیب 260نفر، 216نفر و 198نفر، فضای آموزشی که برای مدارس طراحی شده است، 2400متر برای ابتدایی و 3600متر برای متوسطه است. این یعنی بیش از نه متر فضا برای هر دانشآموز ابتدایی. کدام مدرسه ما در حال حاضر چنین شرایطی دارد؟ اگر تراکم پایه ششم هم به آنچه در مدارس ما میگذرد افزوده شود که دیگر نمیتوان به چشمانداز سند رسید؟ برای این سند 10 سال تلاش شده و کسانی همچون آقای مهرمحمدی برای آن زحمت کشیدهاند و با تمام نقدهایی که به سند میشود به هر حال شأن معلم در آن افزایش مییابد، مدارس ما مشارکتیتر میشود و نکات مثبت بسیار دیگری از این دست. مسائل بسیاری از قبیل بهداشتی، آموزشی، فرهنگی و... در این سند نهفته است که اجرای آن را میتواند از دست وزارت آموزش و پرورش که همیشه با کسری بودجه روبهرو است و به امور روزانه خود نیز نمیرسد خارج کند. شاید لازم باشد طرحی به این اهمیت و گستردگی را یک نهاد ملی باید اجرا کند و نمیتوان آن را اینچنین ضعیف اجرا کرد.
فلاحی: پیش از اجرای این سند نیاز به طراحی و تدوین سند درسی ملی است که معلوم شود مثلاً ما در شش سال ابتدایی میخواهیم چهچیزی به دانشآموز بیاموزیم. این سند هنوز آماده نشده و اولین راهبردی هم که خود سند ارائه میدهد در مورد همین سند درسی ملی است. راهکار 1-1 در سند میگوید: «طراحی، تدوین و اجرای برنامه درسی ملی بر اساس اسناد تحول راهبردی و بازتولید برنامههای درسی موجود...». اولین راهکار به چیزی اشاره کرده که در اجرا اصلاً دیده نشده است. چندی پیش اعلام شد کتاب ششم دبستان رونمایی شد. آموزش و پرورش ادعا میکند 12میلیون جلد کتاب منتشر کرده است. روال تغییردر کتابهای درسی این بوده که حتی اگر یک بخش از یک کتاب نیاز به تغییر داشت اول برای آن کار کارشناسی انجام میدهند و بعد بهطور محدود آن را در چند کلاس آزمایش میکنند، دوباره کارشناسان، معلمان و حتی دانشآموزان نظر میدهند، تأثیر آن را در دانشآموزان به دقت بررسی میکنند، بعد اصلاح میشود و دوباره در یک منطقه اجرا میشود و باز همین مسیر کارشناسی ادامه مییابد. بار بعد در یک شهرستان، سپس در یک استان و حداقل تا دو سال به شکل آزمایشی اجرا میشود و بعد در سطح ملی آن را گسترش میدهند. این کتاب که تدوین شده باید ارتباط منطقی با سالهای پیش و پس از خود داشته باشد. آیا این ارتباط وجود دارد؟ گویا این کار بدون طی مراحل به صورت علمی در حال انجام است. ممکن است سال بعد تمام این برنامهها با این همه هزینه، فرو بریزد و باز هم تغییر کند. وقتی کار کارشناسی عمیق نشده و حاصل یک تصمیم چند ماهه است، به نظر میرسد اجرایش هم زیاد طول نمیکشد. اگر اینگونه شد چه کسی میتواند این همه هزینهای که بر دولت، خانوادهها، دانشآموزان و معلمان تحمیل شده است را تقبل کند؟ این طرح با سند هماهنگ نیست و خیلی نمیتوان به ادامه آن در دولتهای دیگر هم امیدوار بود.
چشمانداز ایران: آیا معلم مناسب برای اجرای این طرح وجود دارد؟
فلاحی: در حال آموزشند. جزوهای تدوین شده و گفته شده که 70درصد آن را آموزش میدهند و 30 درصد از آن به صورت رفع اشکال در طول سال تحصیلی انجام میشود. اما مشکلاتی که در مورد دانشآموزان صادق است، به معلمین نیز برمیگردد. مدارس ابتدایی امسال ورودی دارند و خروجی ندارند. در واقع مدارس کمبود نیرو دارند. گفته میشود که 60هزار نیرو کمبود دارد. اما مدارس راهنمایی خروجی دارند و ورودی ندارند، در واقع یکسوم از دانشآموزان خود را از دست میدهند و نیازشان به معلم کم میشود. باز هم آماری که داده شده این است که 50هزار معلم مازاد در راهنمایی وجود دارد. این معادله را چگونه باید حل کرد؟ نمیتوان معلم راهنمایی را که تا به حال تکدرس بوده و یک درس را تدریس میکرده، به دبستان فرستاد که معلم آن چند درسی است. از سوی دیگر این موضوع میتواند به مشکلاتی از قبیل ورشکستگی مدارس راهنمایی غیردولتی بهدلیل کاهش یکسوم از دانشآموزانشان تا سه سال متوالی.و یا عدمامکان مردودی برای دانشآموزانیکه سال جدید به کلاس دوم راهنمایی میروند، منجرشود. باید توجه داشت این دانشآموزان دیگر امکان مردود شدن ندارند و حذف مردودی در این کلاسها درواقع پاککردن صورت مسئله افت تحصیلی است، و البته بسیاری مشکلات از این دست بر کاستیهای پیشین افزوده میشود.
نیکنژاد: در مورد معلمها مشکلات بسیار است. آموزش و پرورش بیش از آنکه در پی قانعکردن معلم باشد بهدنبال وادارکردن اوست که این روش با مقاومت معلمان روبهرو خواهد شد. برای نمونه معلمانی که درخواست انتقالی داشتهاند، شرط پذیرش انتقالی آنها را رفتن به کلاس ششم قرار دادهاند و یا در برخی مناطق بازنشستگان را برای بهکارگیری در دبستانها فراخواندهاند، چرا که آموزگار برای این مقطع جدید کم پیدا میشود. همانطورکه دوستان اشاره کردند، مقطع راهنمایی تاکنون تک درس و تک معلم بوده است و ساختار پیشین و کنونی دبستانها، چند درسی و تک آموزگار. دیگر اینکه در فرهنگ معلمی، رفتن به پایههای پایینتر، نوعی کسر شأن بهشمار میآید. بنابراین معلمان راهنمایی به سختی تن به چنین کاری میدهند. آموزگاران دبستان هم از اینکه در یک مقطع ناشناخته و جدید تدریس کنند، طبیعی است که قدری واهمه دارند، و این دلیلی بر مقاومت فرهنگیان در برابر این تغییرات است. از سوی دیگر در منطقه خود ما، مدرسهای است که یک خانه قدیمی است و کل مساحت آن 240متر است و در حال حاضر حدود 240 دانشآموز دارد. بچههای این مدرسه نمیتوانند از حیات این مدرسه استفاده کنند. وقتی زنگ تفریح میشود، اگر بخواهند چیزی بخورند، ناگزیرند سرپا و بسیار فشرده بایستند و امکان دویدن برای آنان در این مدرسه نیست! حالا وزارتخانه به مدیر این مدرسه فشار آورده که کلاس ششم هم داشته باشد. کلاس ششم نیاز به دو کلاس دارد؛ یکی کلاس کار و فناوری که حالت کارگاه دارد و دیگری کلاس درس. به آنها هم گفتهاند که بههیچوجه از نمازخانه و کتابخانه نباید استفاده کنند. در مورد این مدرسه ناگزیر باید از حیات مدرسه کاست و به کلاس درس افزود. من یک معلمم و میدانم جذابترین قسمت مدرسه برای دانشآموز حیات مدرسه است که بتواند در آن بازی کند؛ کاریکه در مورد این مدرسه و بسیاری دیگر مانند آن ممکن نیست. این تأثیر منفی دارد. در روستاها پیشنهاد دادهاند که برای کلاسها از کانکس استفاده شود یا با دیوارهای پیش ساخته کلاس به دو بخش تقسیم شود.
باغانی: در خود سند آمده است که کتابهای درسی باید کودکان را به سمت واژهای به نام «حیات طیبه» ببرد. ویژگیهایی که در مورد این انسان گفته شده، خیلی عظیم و بزرگ است. انسانی که سند به آن اشاره میکند این ویژگیها را دارد: مؤمن، متخلق به اخلاق اسلامی، پرسشگر، فکور، خلاق، کارآفرین، سالم، بانشاط، انتخابگر، آزادمنش، قانونگرا، نظمپذیر، عدالتخواه، صلحجو، وطندوست، استقلالطلب، ظلم ستیز، جمعگرا، جهانیاندیش، خودباور، مقتصد، امیدوار، منتظر، دانا، توانا، شجاع، ایثارگر، پاکدامن، باحیا، مسئولیتپذیر، وظیفهشناس و... . همچنین خواسته شده که از خانواده و نهادهای مدنی هم در اجرای سند مشارکت گرفته شود. ما میبینیم که هنوز خانواده و نهادهای مدنی این طرح را نمیشناسند و اینگونه انسانی قرار است با این سرعت و با کتابی که اینگونه ناگهانی طراحی شده و کارشناسان روی آن نظر ندادهاند و آزمایش نشده، تربیت شود. فکر میکنم رسیدن به یکی از این صفات نیاز به کار بسیار زیادی میداشت و حتی تحقق یکی از این صفات با این نوع برنامهریزی، بسیار مشکل است. چگونه قرار است سندهای آموزشی را تنظیم کند، درحالیکه از پیش و پس آن آگاه نیست؟ براساس چه مبنایی بناست حیات طیبه را اجرا کند، درحالیکه نه کلاس آماده است، نه معلم و نه خانواده خبر دارد، نه کارشناسان موافقند و دهها موانع دیگر. در این سند بر عدالت آموزشی تأکید شده، چگونه قرار است با این برنامه به اقلیتهای زبانی و اقوام و ادیان دیگر در ایران رسیدگی شود؟ من که در آموزش و پرورش هستم خبر ندارم که در این کتابهایی که نوشته شده چگونه حقوق این گروهها رعایت شده تا آنها هم به حیات طیبه برسند؟ به نظر من یکی از چالشهای آقای وزیر، همین واژههایی است که در سند آورده و قرار است که با این سند به یک ابر انسان برسیم، اما آیا با چنین شیوه اجرایی ممکن است؟ وزیر حداقل باید در یک کنفرانس به این موارد پاسخگو میبود. باید در صدا و سیما به ابهاماتی که وجود دارد پاسخ میداد. وزیر باید درباره مفاد سند پاسخ دهد، زیرا من معتقدم این سند قابل اجرا نیست و هزینههای زیادی بر دولت و آموزش و پرورش تحمیل میکند.
چشمانداز ایران: حال چه میتوان کرد که آسیب آن کمتر شود؟
بهلولی: من باید خاطرنشان کنم که این نقدها دلیل بر این نیست که کارهای مثبت آقای حاجیبابایی را نادیده بگیریم. ایشان بیمه طلایی را ـ البته با کاستیهای چشمگیری ـ برای معلمان شاغل ایجاد کرد، گرچه در اجرای آن برای بازنشستگان ناکام ماند، اما در مورد اجرای سند نقدهای بسیار جدی به ایشان وجود دارد. بهتر بود ایشان بهجای اجرای تغییرات ساختاری به بخشهایی از سند میپرداخت که عمیقتر میباشند. در سند بخشی وجود دارد بهنام Education for all (E.F.A) آموزش و پرورش ایران در سال 2000 در کنفرانس داکار تعهداتی را پذیرفته که تا سال 2015 در برخی از شاخصها،پیشرفت مشخصی داشته باشد. ما باید به این بخشها میپرداختیم. در یکی از این هدفها بحث آموزش و پرورش کیفی مطرح شده. در یکی از سندهای کنفرانس داکار، به این بحث پرداخته و ابعاد نرمافزاری و سختافزاری آموزش و پرورش کیفی را بررسی کرده است. در این سندها به ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر اشاره شده که در بند 2 آن میگوید: «هدف آموزش، رشد کامل و شخصیت انسانی، تقویت احترام به حقوق بشر و آزادیهای بنیادین خواهد بود. آموزش باید تفاهم، مدارا و دوستی در میان همه ملتها و گروههای نژادی و مذهبی را ترویج کند و به فعالیتهای سازمان مللمتحد در راه حفظ صلح یاری رساند.» این بند در سندهای جهانی آموزش، یکی از شاخصهای آموزش و پرورش کیفی است. ما متعهد شدهایم به اهداف این سند نزدیک شویم و تا به حال در این 12 سال رشد خاصی در این مسیر ندیدهایم. جالب توجه اینکه در سند تحول بنیادین هم چندان توجهی به هدفهای کنفرانس داکار و دیگر سندهای جهانی که بر آموزش همراستا با درونمایه اعلامیه جهانی حقوقبشر پا میفشارند، نشده است. رویکرد اصلی سند و دغدغههای پایهایاش بر اسلامیکردن آموزش و پرورش بوده و چندان با پیماننامهها و ارزشهای جهانی و نوین، پیوندی برقرار نکرده است.
باغانی: در سند بیشتر از واژههای فلسفی، مبهم، پربار و پیچیده استفاده شده است. باید فیلسوفان و عرفا بیایند و این واژهها را تعریف کنند. ما باید به واژههای کاربردی بپردازیم که برای همه ساده و قابل فهم باشند. وقتی میخواهد یک سند اجرا شود، باید از ادبیات اجرایی و قابل فهم هم برخوردار باشد. آقای حاجیبابایی دستکم باید هستههایی تشکیل میداد که این واژههای پیچیده را به مفاهیم اجرایی نزدیک کنند و آنها را معنی کنند. به نظر من باید ایشان پیگیر نهادی ملی برای اجرای طولانیمدت این سند میشدند.
چشمانداز ایران: پیامدهای اجرای این طرح چه میتواند باشد؟
فلاحی: بخشی از پیامدها ضمن بحث گفته شد. یکی از پیامدها سردرگمی دانشآموز، معلم و خانوادههاست. ابهام در آینده، ابهام در کتابهای درسی، ابهام در وضعیت کنکور، مردودنشدن یک دوره از دانشآموزان پنهانماندن پدیده گسترده افت تحصیلی و مسائلی از این قبیل. آزمون تیمز، آزمونی است که هر ساله بین برخی از کشورها برگزار میشود و شیوه آن با المپیاد متفاوت است. در المپیاد عدهای از دانشآموزان دستچین میشوند و آموزشهای خاص میبینند و به رقابتها اعزام میشوند، اما در این آزمون، به صورت تصادفی عدهای انتخاب میشوند و آزمونهایی از آنها گرفته میشود. معمولاً ما در بخشهای استدلالی از کشورهایی هستیم که در ردیف آخر قرار داریم. این آزمونها شاخص مناسبتری از المپیاد برای ارزیابی نظام آموزشی بهشمار میروند.
بهلولی: در ریاضی، ایران در بین 30 کشور، رتبه 29 را کسب کرد. این نشان میدهد که آموزش و پرورش ما خود ضعفهای بسیاری دارد. نباید آن را با بیبرنامگی به سردرگمی بیشتر برد.
فلاحی: حال اینکه در این شرایط دانشآموزی مردود نشود و بداند که نمیشود ـ با علم به این موضوع که مردودشدن بار منفی زیادی برای دانشآموز دارد ـ افت تحصیلی بسیاری خواهد کرد. نکته دیگر آسیبی است که به مدرسههای راهنمایی غیردولتی وارد میشود. در یکی از مناطق چندین مدرسه غیردولتی راهنمایی سراغ دارم که منحل شده است. اینها بخشی از پیامدهای دیگر اجرای شتابزده این طرح است. فرصتهایی که از دست میرود.
چشمانداز ایران: آقای فرشیدی هم گفته بودند که این موضوع از منظر بلوغ جنسی مشکل ایجاد میکند.
بهلولی: دوسال پیش در یکی از مدارس دو دانشآموز کلاس پنجم، یک دانشآموز کلاس اول را یک زنگ کامل در دستشویی مدرسه حبس کرده بودند.
باغانی: این مشکلات بسیار زیاد است. مشکلات روانی، بحرانهای جنسی و... که خود نیاز به کار جدی روی مدیران مدارس دارد. از نظر بودجه هم باید دید چگونه میخواهند برنامهریزی کنند. این کلاسها کارگاه دارد و باید بودجه خاصی به آنها اختصاص داد. مدیریت این بودجه کار سختی است.
نیکنژاد: به نظر من با افت تحصیلی جدی دانشآموزان روبهرو خواهیم شد. این افت تحصیلی ریشههای گوناگونی دارد. تمام عواملیکه در این مورد بهوجود میآید را باید به سردرگمی، آشفتگی و شتابیکه این طرح ایجاد میکند افزود. یک نمونه اینکه هنوز روش آموزشی ما روش سنتی سخنرانی است. در بسیاری از کشورها آموزش بهسوی روشهای مدرن و کارامدی مانند استفاده بیشتر از رسانهها و ابزار متنوع آموزشی رفته است. یکی دیگر از عوامل افت تحصیلی، دوربودن آموزهها از نیازهای امروزین زندگی دانشآموزان است. تغییر ساختار وکاهش یا افزایش یک کلاس، هیچ مشکلی از این مشکلات حل نخواهد کرد. تا آنجا که من میدانم معلمین به این طرح اعتماد ندارند، چرا که معتقدند این طرح یا اجرایی نخواهد شد یا عمر آن کوتاه خواهد بود. اجرای چنین طرحهایی در آموزش و پرورش ما عمر زیادی نداشته و معمولاً ماندگار نبوده است. آقای نجفی متوسطه را ترمی ـ واحدی کردند. آقای مظفر به محض ورود به آموزش و پرورش این نظام را حذف کردند. البته این کار آقای مظفر هم بدون کارشناسی بود و هم به اینکه برای اجرای این طرح سرمایههای بسیاری هزینه شده بود توجهی نشد و باید با آنقدری علمیتر برخورد میشد. فرهنگیان در مورد طرحهایی که حتی تبیین علمی داشتهاند، اینگونه برخورد کردهاند، وای به حال این طرح که پر از شتاب و عدم انسجام است. به باور من جلب اعتماد معلمان برای کمک بسیار سخت است و در واقع مجریان طرح یعنی معلمها، انگیزهای برای همکاری جدی ندارند. بهطورکلی هم خانوادهها و هم فرهنگیان نسبت به این طرح ابهاماتی دارند.
باغانی: به نظر من باید آقای وزیر تعامل خود را با فرهنگیان بیشتر کنند تا این پیامدها کاهش یابد. ما آمادگی خود را برای همکاری با ایشان اعلام میکنیم و هم در زمینه نقد سند به ایشان کمک میکنیم و هم در زمینه اجرای آن. اگر ایشان این حرفها را بشنوند، میتوانند در امور اجرایی از این طرحها بهره ببرند.
فلاحی: در نظامهای آموزشی نسبتاً موفق دنیا اهدافیکه برای دورههای عمومی و اجباری آموزش و پرورش در نظر میگیرند، بسیار دستیافتنیتر از هدفهایی است که ما داریم. آنها افزایش مهارتهای اجتماعی، محافظت از محیطزیست یا اینکه شخصیت مستقلی کسب کنند و از پس حل مسائل خود در زندگی روزمره برآیند و از این قبیل اهداف را هدف قرار میدهند. ما هم باید اهداف ملموستری انتخاب کنیم. درست است که اینها هدفهای کلان آموزشی هستند، اما دستیابی به آنها ناممکن به نظر میرسد. برای نمونه در فصل پنجم (هدفهای کلان) در شماره یک حدود 44 صفت مثبت برای انسانی که قرار است این نظام تربیت کند نام برده شده است. این ویژگیها اولاً بار ایدئولوژیک این سند را بسیار افزایش داده است و ثانیاً وجود تنوع مذهبی در کشور را نادیده گرفته است به نحوی که شاید دستیابی به عدالت آموزشی در آن مشکل به نظر آید. ما 116هزار مدرسه در کشور داریم و درست نیست که عده معدودی بنشینند و بدون توجه به نظرکارشناسانی که در دسترسشان هستند، در مورد تمام اینها تصمیم بگیرند. این مدارس در شرایط فرهنگی و اقلیمی مختلفی هستند، نمیتوان با بخشنامه برنامه یکسانی را برای همه آنها اجرا کرد. در مجموع به نظر میرسد سند بیرون داده شده دارای ضعف در نگاه ملی و استراتژیک است و برای اجرا نیاز به زمینهسازیهای گسترده دارد. در متن آن نیاز مبرمی به تغییر ساختار مشاهده نمیشود و در صورت ضروری بودن اولویت ندارد.
اگر دو کارکرد آموزش و پرورش رسمی را همسانسازی (یکدستکردن نسل جدید) و ناهمسانسازی (امکان رشد متناسب با ظرفیت، استعداد و علاقه) بدانیم، با تغییراتی که در سند داده شده و با اجرای زودهنگام آن نهتنها به هدفهای مطرح شده در سند دست نمییابیم، کارکردهای مورد انتظار نیز بهدست نمیآید. نکات مثبت طرح هم دیده نمیشود و پس از چند سال باز ما میمانیم و طرحی شکستخورده و آموزش و پرورشی ناکارامد.
بهلولی: من یک نکته هم در مورد خود سند از این منظر بگویم، اصل 15 قانون اساسی میگوید: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد، ولی استفاده از زبانهای محلی قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است»، این اصل نادیده گرفته شده و در سند هم تکلیف آن مشخص نیست. استدلالهایی که بر اجرای این تغییر ساختار وجود دارد، استدلالهای محکم و کارشناسی نیست. ما اگر به همین بندی که در قانون اساسی که آن هم یک سند ملی است بپردازیم و آن را از یک انزوای 33ساله بیرون آوریم، کار بزرگی کردهایم. در سند ملی هم مسائل خوبی هست که باید اجرا شود، اما با برنامهریزی و تهیه مقدمات آن، تا این طرحها عقیم نشوند.