مهر آموزش

 

مهدی بهلولی،روزنامه شرق،1/7/91

 روزهای نخستین مهرماه،نه تنها در این روزگار و سده ی کنونی است که شور و شوق ها می آفریند،بلکه در گذشته های دور نیز،به نزد ایرانیان،روزهای جشن مهر به شمار می رفته و شادی آفرین بوده؛و گویا در اسطوره ها،فریدون نیز در همین روزها بر ضحاک پیروز گشته است. در معنای واژه ی "مهر" هم،افزون بر دوستی و محبت و چند معنای دیگر،از "روشنایی" سخن رفته است،یعنی مهرماه و روزمهر،روزهای روشنایی اند. من البته چند سالی است که در نخستین روز مهر،سخت به یاد این شعر فردوسی می افتم : "همان اورمزد و همان روزمهر / بشوید به آب خرد جان و چهر". روز اورمزد،روز نخست هر ماه است و گویا در دوره ی هخامنشیان نیز،مهرگان هم در روزهای نخست مهر بوده،پس در روز مهر،با آب خرد و روشنایی،جان و چهر شسته می شود. و شگفت این که،هم اکنون نیز در مهرماه،مدرسه ها بازگشایی می شوند : جایی که در آن،جان،با آب خرد،روشنایی می گیرد و از نادانی و تاریکی به در می آید.  

 اما اگر بخواهیم به سراغ همین مدرسه ای برویم که باید نادانستگی ها را بزداید،و نگاهی بیندازیم به حال و روز کنونی برخی از سازه های بنیادین آن،شاید در کنار شور و شوق های دوست داشتنی کودکانه،پاره ای دل نگرانی ها و نابسامانی های دل آزار هم دیده شود که نمی توان و نمی بایست بر آنها چشم پوشید. اگر از آموزگار آغاز کنیم ناگفته پیداست که آنچه سال هاست سخت او را می آزارد و ذهن و زبانش را درگیر خویش ساخته و می سازد،نابسامانی ها و کمبود های اقتصادی است. البته،این تنها آموزگاران نیستند که با همه ی وجودشان طعم تلخ گرانی ها را می چشند؛کارگران و قشرهای بسیار دیگر هم،در زیر خط فقر بسر می برند و با دشواری های فراوان دست به گریبانند. اما در پیوند با آموزش،نارسایی ها و کمبودهای اقتصادی زندگی فرهنگیان،سرراست بر کیفیت و بازدهی کارشان اثر گذاشته و می گذارد و به نوعی،دود این کمبودها به چشم همه می رود. ناگفته پیداست آموزگاری،که دربند مشکلات اقتصادی زندگی اش گرفتار است و از نابرابری هایی که هر روزه می بیند و می شنود،دل آزرده،آنگونه که باید و شاید،به آموزش شاگردانش توجه نخواهد کرد.

 اما در سال تحصیلی ای که گذشت،رویدادی شگفت هم،گویا بر این دل آزردگی افزود. داستان از این قرار است که در دی ماه سال 90،با افزایش بند بدی آب و هوای حکم های کارگزینی فرهنگیان شهرستان ها،به طور میانگین 120 هزار تومان به حقوق آنها اضافه شد،که با توجه به گرانی و تورم کنونی،و همچنین پدیده ی ریزگردها،که چند سالی است آب و هوای بسیاری از نقاط ایران را دستخوش دگرگونی هایی ساخته،کار درست و بجایی ارزیابی گردید. اما با آغاز سال 91،از گوشه و کنار شنیده شد که این افزایش،موقتی بوده و مبالغ ریخته شده،دوباره پس گرفته خواهند شد. اما با توجه به این که،این افزایش ها،در حکم های کارگزینی آمده بود،به هیچ رو باورکردنی نمی نمود که حقوق قانونی ریخته شده به فرهنگیان،پس گرفته شود. اما متآسفانه،در کمال ناباوری و با وجود دلخوری فرهنگیان،چنین گردید! نخست این که تا پنج ماه که از سال 91 گذشت،حکم های کارگزینی زده نشد و پس از آن هم،در حکم های تازه،بند بدی آب و هوا،تقریبا صفر گردید. نتیجه این شد که در سالی که تورم رسمی بیش از 25 درصد اعلام شده،افزایش حقوق فرهنگیان شهرستان ها،تنها سه تا پنج درصد می باشد. دلیل این افزایش و کاهش هرچه بود بماند،ره آورد آن دلخوری و بی انگیزگی بیش از پیش فرهنگیان است که می تواند سرراست به گستره ی آموزش سررازیر شود.

 اما اگر بخواهم درباره ی دانش آموزان سخنی بگویم پیش از همه،کودکان بازمانده از تحصیل شایسته ی یادآوری اند که شوربختانه گویا،شمارشان رو به فزونی است. جایی خواندم که برابر تازه ترین آمار،نرخ پوشش تحصیلی در دوره ی متوسطه،از 69 درصد سال 1378 به 61 درصد سال 1390 کاهش یافته است. آنچنان هم که گفته می شود باید آمار کنونی کودکان بازمانده از تحصیل،چیزی پیرامون چهار میلیون نفر باشد. ناگفته پیداست که یکی از مهم ترین ریشه های این پدیده ی ناخوشایند و ناگوار،ناداری و تنگ دستی خانواده است. البته برخی از همین کودکان باز مانده از تحصیل،پس از چند سال،سرو کارشان با مدرسه های بزرگسال می افتد و خوشبختانه شماری از آنها،به دانشگاه نیز راه می یابند. اما بی گمان درصد این افراد،ناچیز است. اما از فقر که بگذریم مهم ترین دلیل این همه کودک بازمانده از تحصیل،کیفیت پایین آموزش،جذاب نبودن کلاس درس و مدرسه،کمبود آموزگار و مشاور با انگیزه و توانمند،پیوند ضعیف درون مایه ی کتاب های درسی با زندگی دانش آموز،و آمار بالای بی کاری تحصیل کرده هاست. اما شاید یک دلیل دیگر این باشد که متآسفانه سپهر آموزش ایران،فرهیخته پرور نیست تا نفس خود درس خواندن،ارزشمند به شمار آید. این است که می بینیم پاره ای از بازماندگان از تحصیل،از طبقه ی متوسط و بالا هستند. آموزش در ایران،کیفی نیست،از این رو دانش،ارزش ذاتی چندانی هم ندارد. حتی این روزها،بسیار شنیده می شود که آموزش باید با کار و صنعت پیوند بخورد تا سودمند افتد و به کار آید. آموزش و پرورش نیز،به روش های گوناگون،بدش نمی آید دانش آموزان را به رشته ی کار و دانش،و هنرستان ها رهنمون نماید- نمونه اش هدایت تحصیلی دانش آموزان سال اول دبیرستان،که گویا به تازگی دستخوش دگرگونی شده- اما پنداری فراموش شده است که فرهیختگی،اخلاق و پرورش فراخور جامعه ی نوین،از هدف های بنیادین آموزش- دست کم تا دوره ی متوسطه – است و نه آشنایی با کار و صنعت.

 بگذریم. این روزها اما،حال و روز خود آموزش و پرورش هم به هیچ رو،خوب گزارش نمی شود و با اجرای شتابان ساختار آموزشی 6-3-3،خبرهایی نگران کننده به گوش می رسد. برای نمونه این که بیش از یک میلیون دانش آموز سال ششم،که امسال باید در کلاس های مدرسه های راهنمایی درس می خواندند هم اکنون ناگزیرند در دبستان هایی بسر برند که سال هاست برای پنج پایه ساخته شده اند و فضای آنها از کلاس درس و حیاط مدرسه بگیر تا سرویس های بهداشتی شان،فراخور شمار دانش آموز کمترند. از آن سو نیز،پیرامون 40 هزار کلاس درس مدرسه های راهنمایی،خالی از دانش آموز شده اند. یا مسآله ی مهم دیگر،تآمین آموزگار سال ششم دبستان است. آموزگار این پایه،باید ده کتاب درسی علوم،دینی،ریاضی،کار و فنآوری،تفکر و پژوهش و ... را آموزش دهد. ریاضی سال ششم،چیز چندانی از ریاضی اول راهنمایی گذشته،کم ندارد و بی گمان بسیاری از آموزگاران دبستان،در تدریس درست،علمی و پویای این درس،با دشوارهایی روبرو خواهند شد.

 در پایان هم بگویم که من هنوز دلیل درست و نیرومندی در ضرورت این کار نیافته ام و یا از زبان دست اندرکاران فرادست آموزشی نشنیده ام. در همان روزهای نخستی که از این برنامه سخن به میان آمد،پاره ای از مسئولان در توجیه این تغییر اعلام کردند که ساختار آموزشی 6-3-3،هم اکنون در 123 کشور جهان در جریان است. گرچه هیچ گاه نامی از این کشورها برده نشد،اما با نگاهی گذرا به ساختارهای آموزشی کشورهای پیشرفته،و گوناگونی چشم گیر آنها،درستی این سخن و آمار،سخت به زیر پرسش است. برای نمونه،در هیچ کدام از کشورهای فرانسه،آمریکا،آلمان و ... ساختار آموزشی،این چنین نیست؛حتی در آمریکا،هر ایالت،سیستم خود را دارد. بنابراین هنگامی که در به روزترین سامانه های آموزشی جهان،یک دستی ساختاری دیده نمی شود،این 123 کشور،کدام و کجای جهان می توانند باشند؟ اما جالب این بود که پس از مدتی کاشف به عمل آمد که در خود سند تحول بنیادین هم،ساختار 3-3-3-3 آمده است و نه 6-3-3 (ناگفته نماند که در رهنامه ی پیش نویس سند ملی،به 6-3-3 اشاره شده اما در سند پایانی،ساختار آموزشی به چهار دوره ی سه ساله تقسیم شده است). هم اکنون پرسش این است که اگر به راستی 123 کشورجهان،به درستی ساختاری آموزشی رسیده اند- که بی گمان باید شمار زیادی از سامانه های آموزش و پرورش کشورهای توسعه یافته را هم در بربگیرد- پس چرا ایران به راهی دیگر می رود و می خواهد 3-3-3-3 را پیاده کند؟

 

مهدی بهلولی،روزنامه شرق،1/7/91

 روزهای نخستین مهرماه،نه تنها در این روزگار و سده ی کنونی است که شور و شوق ها می آفریند،بلکه در گذشته های دور نیز،به نزد ایرانیان،روزهای جشن مهر به شمار می رفته و شادی آفرین بوده؛و گویا در اسطوره ها،فریدون نیز در همین روزها بر ضحاک پیروز گشته است. در معنای واژه ی "مهر" هم،افزون بر دوستی و محبت و چند معنای دیگر،از "روشنایی" سخن رفته است،یعنی مهرماه و روزمهر،روزهای روشنایی اند. من البته چند سالی است که در نخستین روز مهر،سخت به یاد این شعر فردوسی می افتم : "همان اورمزد و همان روزمهر / بشوید به آب خرد جان و چهر". روز اورمزد،روز نخست هر ماه است و گویا در دوره ی هخامنشیان نیز،مهرگان هم در روزهای نخست مهر بوده،پس در روز مهر،با آب خرد و روشنایی،جان و چهر شسته می شود. و شگفت این که،هم اکنون نیز در مهرماه،مدرسه ها بازگشایی می شوند : جایی که در آن،جان،با آب خرد،روشنایی می گیرد و از نادانی و تاریکی به در می آید.

 اما اگر بخواهیم به سراغ همین مدرسه ای برویم که باید نادانستگی ها را بزداید،و نگاهی بیندازیم به حال و روز کنونی برخی از سازه های بنیادین آن،شاید در کنار شور و شوق های دوست داشتنی کودکانه،پاره ای دل نگرانی ها و نابسامانی های دل آزار هم دیده شود که نمی توان و نمی بایست بر آنها چشم پوشید. اگر از آموزگار آغاز کنیم ناگفته پیداست که آنچه سال هاست سخت او را می آزارد و ذهن و زبانش را درگیر خویش ساخته و می سازد،نابسامانی ها و کمبود های اقتصادی است. البته،این تنها آموزگاران نیستند که با همه ی وجودشان طعم تلخ گرانی ها را می چشند؛کارگران و قشرهای بسیار دیگر هم،در زیر خط فقر بسر می برند و با دشواری های فراوان دست به گریبانند. اما در پیوند با آموزش،نارسایی ها و کمبودهای اقتصادی زندگی فرهنگیان،سرراست بر کیفیت و بازدهی کارشان اثر گذاشته و می گذارد و به نوعی،دود این کمبودها به چشم همه می رود. ناگفته پیداست آموزگاری،که دربند مشکلات اقتصادی زندگی اش گرفتار است و از نابرابری هایی که هر روزه می بیند و می شنود،دل آزرده،آنگونه که باید و شاید،به آموزش شاگردانش توجه نخواهد کرد.

 اما در سال تحصیلی ای که گذشت،رویدادی شگفت هم،گویا بر این دل آزردگی افزود. داستان از این قرار است که در دی ماه سال 90،با افزایش بند بدی آب و هوای حکم های کارگزینی فرهنگیان شهرستان ها،به طور میانگین 120 هزار تومان به حقوق آنها اضافه شد،که با توجه به گرانی و تورم کنونی،و همچنین پدیده ی ریزگردها،که چند سالی است آب و هوای بسیاری از نقاط ایران را دستخوش دگرگونی هایی ساخته،کار درست و بجایی ارزیابی گردید. اما با آغاز سال 91،از گوشه و کنار شنیده شد که این افزایش،موقتی بوده و مبالغ ریخته شده،دوباره پس گرفته خواهند شد. اما با توجه به این که،این افزایش ها،در حکم های کارگزینی آمده بود،به هیچ رو باورکردنی نمی نمود که حقوق قانونی ریخته شده به فرهنگیان،پس گرفته شود. اما متآسفانه،در کمال ناباوری و با وجود دلخوری فرهنگیان،چنین گردید! نخست این که تا پنج ماه که از سال 91 گذشت،حکم های کارگزینی زده نشد و پس از آن هم،در حکم های تازه،بند بدی آب و هوا،تقریبا صفر گردید. نتیجه این شد که در سالی که تورم رسمی بیش از 25 درصد اعلام شده،افزایش حقوق فرهنگیان شهرستان ها،تنها سه تا پنج درصد می باشد. دلیل این افزایش و کاهش هرچه بود بماند،ره آورد آن دلخوری و بی انگیزگی بیش از پیش فرهنگیان است که می تواند سرراست به گستره ی آموزش سررازیر شود.

 اما اگر بخواهم درباره ی دانش آموزان سخنی بگویم پیش از همه،کودکان بازمانده از تحصیل شایسته ی یادآوری اند که شوربختانه گویا،شمارشان رو به فزونی است. جایی خواندم که برابر تازه ترین آمار،نرخ پوشش تحصیلی در دوره ی متوسطه،از 69 درصد سال 1378 به 61 درصد سال 1390 کاهش یافته است. آنچنان هم که گفته می شود باید آمار کنونی کودکان بازمانده از تحصیل،چیزی پیرامون چهار میلیون نفر باشد. ناگفته پیداست که یکی از مهم ترین ریشه های این پدیده ی ناخوشایند و ناگوار،ناداری و تنگ دستی خانواده است. البته برخی از همین کودکان باز مانده از تحصیل،پس از چند سال،سرو کارشان با مدرسه های بزرگسال می افتد و خوشبختانه شماری از آنها،به دانشگاه نیز راه می یابند. اما بی گمان درصد این افراد،ناچیز است. اما از فقر که بگذریم مهم ترین دلیل این همه کودک بازمانده از تحصیل،کیفیت پایین آموزش،جذاب نبودن کلاس درس و مدرسه،کمبود آموزگار و مشاور با انگیزه و توانمند،پیوند ضعیف درون مایه ی کتاب های درسی با زندگی دانش آموز،و آمار بالای بی کاری تحصیل کرده هاست. اما شاید یک دلیل دیگر این باشد که متآسفانه سپهر آموزش ایران،فرهیخته پرور نیست تا نفس خود درس خواندن،ارزشمند به شمار آید. این است که می بینیم پاره ای از بازماندگان از تحصیل،از طبقه ی متوسط و بالا هستند. آموزش در ایران،کیفی نیست،از این رو دانش،ارزش ذاتی چندانی هم ندارد. حتی این روزها،بسیار شنیده می شود که آموزش باید با کار و صنعت پیوند بخورد تا سودمند افتد و به کار آید. آموزش و پرورش نیز،به روش های گوناگون،بدش نمی آید دانش آموزان را به رشته ی کار و دانش،و هنرستان ها رهنمون نماید- نمونه اش هدایت تحصیلی دانش آموزان سال اول دبیرستان،که گویا به تازگی دستخوش دگرگونی شده- اما پنداری فراموش شده است که فرهیختگی،اخلاق و پرورش فراخور جامعه ی نوین،از هدف های بنیادین آموزش- دست کم تا دوره ی متوسطه – است و نه آشنایی با کار و صنعت.

 بگذریم. این روزها اما،حال و روز خود آموزش و پرورش هم به هیچ رو،خوب گزارش نمی شود و با اجرای شتابان ساختار آموزشی 6-3-3،خبرهایی نگران کننده به گوش می رسد. برای نمونه این که بیش از یک میلیون دانش آموز سال ششم،که امسال باید در کلاس های مدرسه های راهنمایی درس می خواندند هم اکنون ناگزیرند در دبستان هایی بسر برند که سال هاست برای پنج پایه ساخته شده اند و فضای آنها از کلاس درس و حیاط مدرسه بگیر تا سرویس های بهداشتی شان،فراخور شمار دانش آموز کمترند. از آن سو نیز،پیرامون 40 هزار کلاس درس مدرسه های راهنمایی،خالی از دانش آموز شده اند. یا مسآله ی مهم دیگر،تآمین آموزگار سال ششم دبستان است. آموزگار این پایه،باید ده کتاب درسی علوم،دینی،ریاضی،کار و فنآوری،تفکر و پژوهش و ... را آموزش دهد. ریاضی سال ششم،چیز چندانی از ریاضی اول راهنمایی گذشته،کم ندارد و بی گمان بسیاری از آموزگاران دبستان،در تدریس درست،علمی و پویای این درس،با دشوارهایی روبرو خواهند شد.

 در پایان هم بگویم که من هنوز دلیل درست و نیرومندی در ضرورت این کار نیافته ام و یا از زبان دست اندرکاران فرادست آموزشی نشنیده ام. در همان روزهای نخستی که از این برنامه سخن به میان آمد،پاره ای از مسئولان در توجیه این تغییر اعلام کردند که ساختار آموزشی 6-3-3،هم اکنون در 123 کشور جهان در جریان است. گرچه هیچ گاه نامی از این کشورها برده نشد،اما با نگاهی گذرا به ساختارهای آموزشی کشورهای پیشرفته،و گوناگونی چشم گیر آنها،درستی این سخن و آمار،سخت به زیر پرسش است. برای نمونه،در هیچ کدام از کشورهای فرانسه،آمریکا،آلمان و ... ساختار آموزشی،این چنین نیست؛حتی در آمریکا،هر ایالت،سیستم خود را دارد. بنابراین هنگامی که در به روزترین سامانه های آموزشی جهان،یک دستی ساختاری دیده نمی شود،این 123 کشور،کدام و کجای جهان می توانند باشند؟ اما جالب این بود که پس از مدتی کاشف به عمل آمد که در خود سند تحول بنیادین هم،ساختار 3-3-3-3 آمده است و نه 6-3-3 (ناگفته نماند که در رهنامه ی پیش نویس سند ملی،به 6-3-3 اشاره شده اما در سند پایانی،ساختار آموزشی به چهار دوره ی سه ساله تقسیم شده است). هم اکنون پرسش این است که اگر به راستی 123 کشورجهان،به درستی ساختاری آموزشی رسیده اند- که بی گمان باید شمار زیادی از سامانه های آموزش و پرورش کشورهای توسعه یافته را هم در بربگیرد- پس چرا ایران به راهی دیگر می رود و می خواهد 3-3-3-3 را پیاده کند؟

 

نظرات 3 + ارسال نظر
کریم پور سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.karimpoor53.blogfa.com

سلام
خرسند و خوشحالم از حضور دوباره ی شما در دنیای مجازی.
پیروز و پاینده باشید.

درود به جناب کریم پور
سپاسگزارم از لطفتان.

زهرا خماریان جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 ب.ظ http://malard-newbook.blogfa.com

همکار عزیزم از بازگشت شما بسیار خوشحالم امیدوارم همیشه موفق وسربلند باشید واز سنگریزه های بی مقدار در مسیر به سوی تعالی فرزندان این مرز وبوم خسته نشوید .شادزی

درود به خانم خماریان
سپاسگزارم استاد.
امیدوارم بتوانم مانند گذشته از نظرات و دیدگاه های شما بهره مند شوم.

نبی الله باستان فارسانی جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:25 ب.ظ http://bastanfars.mihanblog.com

درود بـر تـــــو...

بازگشت دوبـــاره ات جانی تــــــازه در کالبـــــد اندیشه ام فشاند.

دلشــاد باشی و پــــاینده...نــازنین.....................بـــــــــدرود

درود به جناب باستان
استاد سپاسگزارم از لطفتان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد