مهدی بهلولی،روزنامه بهار،12/2/92
"روز معلم یا روز آموزگار"بیش و پیش از هر چیز،فراخور سخن گفتن درباب ارزش آموزش،هدف آموزش،و کار و وظیفه ی آموزگار می نماید. گرچه در این روز و به رسم چندین ساله ی گذشته،نمی توان یادی نکرد از زنده یاد ابوالحسن خانعلی،آموزگار ارزنده ای که در دوازدهم اردیبهشت سال 1340 و در گردهمایی اعتراضی فرهنگیان و با گلوله ی سرگرد شهرستانی- رییس کلانتری میدان بهارستان آن زمان- جان باخت و همچنین از اندیشمند سرشناس حوزه،مرتضی مطهری،که در سال 1358 و در واپسین دقیقه های یازدهم اردیبهشت،از سوی گروه فرقان ترور گردید و جان خویش را بر سر اندیشه هایش بگذاشت. همچنین بایسته است یادی کنیم از آموزگار ارزنده ای،که سه سال پیش و در یازدهم اردیبهشت ماه،از میان ما رفت : محمد بهمن بیگی،پدر آموزش عشایر ایران. آموزگار- نویسنده ای ارزنده،که به پاس پیکار خستگی ناپذیرش با بی سوادی،در سال 1973 از سوی یونسکو،به عنوان بهترین آموزگار جهان برگزیده شد و جایزه ی کروبس کایا را از آن خویش ساخت.
اما روز و هفته ی آموزگار،خواهی نخواهی،باید روزی باشد که از آموزگاران سخن به میان می آید،و از شرایط آنها و از خواسته هایشان. از این رو،من نیز به عنوان یک آموزگار،می خواهم کمی پیرامون همین مساله و نقش و جایگاه آموزگاران- آنگونه که هست و آنگونه که باید باشد- بپردازم؛همان موضوعی که از سر اتفاق،در چند سال گذشته،از زبان کارگزاران فرادست آموزشی نیز،بسیار شنیده ایم. پیش از هر چیز،بد نمی بینم به نظریه ای در روانشناسی نوین اشاره کنم،به نام "تئوری انتخاب"؛که با نام روان شناس سرشناس،ویلیام گلسر،گره خورده است. نظریه ای که بهبود رابطه های انسانی را،هدف خویش گذاشته و هسته ی بنیادین اش،کنترل درونی افراد است. گلسر،کنترل درونی را در برابر کنترل بیرونی می گذارد و نظریه ی خویش و کارکردهایش را در گستره ی خانواده،مدرسه،محیط کار و پهنه ی مدیریت،می گستراند. او نظریه ی خود را در چند مدرسه و دبیرستان نیزبه کار گرفته و و دستاورد های ارزنده ای بدست آورده است. گلسر در کتاب "تئوری انتخاب" می نویسد: "پیوند با خانواده و مدرسه،نوجوانان را در برابر تمام رفتارهای مخاطره آمیز،نگه می دارد"، و در بخش آموزش تحمیلی و آموزش کیفی،از نقش بی مانند آموزگاران باانگیزه،در پرورش و آموزش دانش آموزان،سخن می گوید و تجربه های خواندنی خویش را- که از نزدیک شاهد آنها بوده است- بازگو می کند. در گزارش گلسر،می توان کانون انگیزه بخشی به آموزگار را،اختیار دانست و فاصله گرفتن از آموزش و پرورش متمرکز دستوری،و رفتن به سوی آزادی هرچه بیشتر آموزگار در آموزش،و باور به توانایی و نوآوری های او در این فرآیند پیچیده. او،مدیریت متمرکز را نابودگر انگیزه ها و هزینه ها می داند و بر مدیریت راهبری پای می فشارد؛مدیریتی که در نگاه وی،کاربست تئوری انتخاب است در مدیریت. گلسر،راز آموزش کیفی را در این می داند که در یک فضای آزاد آموزشی،هم مدرسه و آموزگار،و هم دانش آموزان در فراگرد آموزش نقشی راستین بیابند و تنها مجری برنامه های دیکته شده فرادستان نباشند. این را هم بگویم که گلسر در سال 1994 و در یکی از دبیرستان های هفتصد نفره دشواری آفرینِ کم کیفیت آمریکا،افزون بر گرفتن اختیارات آموزشی گسترده از اداره ی آموزش و پرورش،نزدیک به 22000 دلار نیز هزینه می کند تا آموزش وادارگر ناکارآمد آموزشگاه را به آموزشی کیفی برساند. ناگفته نماند که مایه هایی از چنین نگرشی را می توان در بسیاری از دیدگاه های دیگر فلسفی و علمی یافت؛دیدگاه هایی که در پهنه ی آموزش و پرورش،نام بزرگانی همچون روسو و دیویی را به یاد می آورند.
اکنون و در پرتو چنین دیدگاهی،می توان گفت درد بزرگ آموزش و پرورش ایران،تمرکز سفت وسخت مدیریتی است؛و نگاهی که می پندارد بی توجه به دیدگاه کارگزاران مدرسه و آموزگاران و دانش آموزان،می تواند کار خویش را،تنها با بخشنامه و فرمان دهی به پیش برد. بگذریم از وضعیت معیشتی نابسامان فرهنگیان،که از آنها،توان و انگیزه ی کار درست آموزشی و پرورشی را ستانده است و دریغ که در این سال ها- به سان دیگر اقشار متوسط و فرودست اقتصادی- روز به روز بر گرفتاری های معیشتی شان افزوده می شود. هنگامی که در طول یک سال،40 درصد از قدرت خرید ریال کاسته می شود و تورم رسمی چیزی نزدیک به 25 درصد اعلام می شود،اما حقوق فرهنگیان 10 درصد افزایش می یابد ژرفای این نابسامانی روشن تر می گردد. در همین جا،شاید بد نباشد که بگوییم هم اینک،هنوز دو ماه پایانی حق التدریس سال گذشته ی برخی فرهنگیان داده نشده است،و سبد کالای صدهزار تومانی عید نوروزی که وزیر،دو هفته به عید اعلام نمود و برخی رسانه ها،بسی بازتاب دادند،سراسر به کناری گذاشته شد!
به هر رو،چنین می نماید که راه بهبود آموزش و پرورش ایران،پذیرش راستین جایگاه مدرسه و آموزگار و دانش آموز در برنامه ریزی های آموزشی و پرورشی است؛روشی که هم انگیزه بخش است و هم بسترساز نوآوری ها. در تاریخ آموزشی خود ما هم،می توان نمونه هایی را دید که آزادی دادن به آموزگار باانگیزه،پیاوردهای درخشان به بار آورده است. برای مثال،همان محمد بهمن بیگی،که در کتاب خاطرات آموزشی خود" به اجاقت قسم" بسیار از سامانه ی آموزشی متمرکز گلایه می کند،اما با پایمردی و هوشمندی خویش،اختیارات ویژه می گیرد و آموزش عشایر را پایه گذاری می نماید؛آموزشی که کارشناسان خوکرده به مدرسه و کلاس ثابت به نیشخند می گرفتند. باری،بیایید در روز آموزگار،اندکی ژرف و جدی تر به آموزشی بیندیشیم که در آن،سازه های بنیادین آموزش- آموزگار و دانش آموز- از جایگاه والایی برخوردارند؛گرچه می تواند نگرشی دشواره آفرین بنماید اما بی گمان با سپهر اندیشگی روزگار نوین،همخوان است.
http://www.baharnewspaper.com/
عزت اله مهدوی،روزنامه اعتماد،10/2/92
مطمئن نیستم که به همین زودی فرصت پیدا کنی واین نامه را بخوانی. اما از این اطمینان دارم که روزی به یاد من ،لحظاتی را مرور کنی. شاید با دیدن یکی از همکلاسی ها ویا حتی ممکن است سالها بعد به صورت تصادفی از جلو مدرسه بگذری وبه یاد ایام تحصیل ،در گوشه ای از خاطراتت ،من هم حضوری پر رنگ ترپیدا کنم. اما من دوست دارم در همین روزها ،که بطور مداوم تورا در کلاس درس وپشت میزونیمکت می بینم،قدری از احساسات پنهانم برایت بگویم.امروزه تو و من اسیر زنجیرهای سنگین زندگی ماشینی پرشتاب هستیم.کمتر فرصت ِفکرکردن به احساساتمان راداریم.کمترحوصله ای ومناسبتی پیش می آیدکه بدور از هیاهو،با هم گفتگو کنیم.شاید ندانی که دل من برای این لحظات لک زده است.اما افسوس که هر کدام به خود وگرفتاری هایمان مشغول هستیم.
خیلی وقت ها به دنبال بهانه ای هستم تا از درس خشک و بی روح که می دانم حوصله تورا سر می برد،گریزی به زندگی ودغدغه های آن بزنم.مثل آن روز که آخرهای درس بود که یکی از بچه های کلاس درآمد که خسته نباشید!یعنی که بس است.اولش به من برخورد،خواستم تلافی کنم.اما فوراً به خودم آمدم وگفتم بچه ها شنیده اید که [چند تاازبچه ها با لحنی توأم با بی ملاحظه گی ،گفتند چی رو؟(رو گفتنشان یک کمی آزار دهنده بود).] اینکه :غنیمت شمار این گرامی نفَس – که بی مرغ قیمت ندارد قفس. می دونید یعنی چی؟از ته کلاس مُعین پراند که "یعنی مرغ گرون شده".سهیل دنبال آن را گرفت که"آقا مگه معلمام مرغ می خورن؟" وبقیه به فراخور تیکه ای انداختند. خیلی طول کشید تا دوباره کلاس را به وضعیت عادی برگردانم.همیشه همینطور بود.دوستانت را فقط به بهانه درس می شد ساکت نگه داشت.اگر موقعیتی پا می داد،بحثی گل می انداخت،گویی در دلم قند آب می کردند.مثل آن روز که پرسیدم غایب چی داریم ؟مبصر گفت :"سطوت منش".پرسیدم :"از زنگ اول غایبه؟"محمد جواب داد :"این زنگ رفت خونه". رو به او پرسیدم چرا؟با لحن گله آمیزی جواب داد "از خودتون بپرسید".بقیه ساکت بودند،فقط نگاه می کردند.با مهربانی گفتم:نمی فهمم.صدایی شبیه غرولند از طرف دیگر کلاس به گوشم خورد.متوجه گوینده نشدم.سیفی که همیشه مثل زبان جمع عمل می کرد گفت:"علی(منظورش سطوت منش بود)مشکلات زیادی داره.امروزم آقای..."شاید متوجه شده بودید روی پاهایم بند نبودم ونشستم .بچه ها راست می گفتند.فاصله ها آنقدر زیاد بود که من حتی متوجه پریشانی این دانش آموزم در کلاس نشده بودم. بارها به این مسئله فکر کردم.ازشما چه پنهان ،گاهی شیطنت وبیشتر وقت ها بی حالی وکم حوصله بودنتان هر روزنی را برای ارتباط می بست.من به عنوان یک معلم موظف بودم بخشی ازکتاب قطور درسی را تا قبل از هرنوبت امتحانی تمام کنم.-با این همه تعطیلی!-از طرف دیگر وضعیتی در کلاس های درس پیش آمده که وقتی به سوال وجوابی خارج از موضوع درس می رسم تعدادی از شاگردان به صورت شرطی شده ،ارتباط خود را با معلم وکلاس قطع می کنندو شروع به صحبت با بغل دستی کرده ویابه کار خود مشغول می شوند.کلاس را ساکت کردم وبا لحنی آرام گفتم:"تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی- تاشب نرود صبح پدیدار نباشد.به نظرم آمد برای بقیه کلام ،نگاهم می کنند.آن روز از سختی زندگی گفتم .ازاینکه خودتان را زیاددرگیر شرایط بزرگ ترهای خانواده نکنید فقط به آینده روشنی که پیش رویتان هست فکر کنیدو ازاین حرف ها.در آخر هم قول دادم پیگیر مشکل همکلاسیشان با مدرسه باشم.باید اذعان کنم هروقت یکی از شما در باره مشکلش با من دردودلی می کرد،انگار احساس وجود می کردم و مفید بودن.تأسف می خوردم آن وقتی که روزها به یکنواختی می گذشت.من از تو وهمکلاسی هایت توقع داشتم خوب درستان را بخوانید.مراعات اخلاق رابکنید.انسانهایی باشیدمفید به حال جامعه وخانواده.گاهی که نفس می زدید وبوی سیگار یا قلیان از ته گلویتان استشمام می کردم ناراحت می شدم .اگر روزی درس می پرسیدم وشما پاسخگو نبودید غصه می خوردم.دنبال بهانه ای بودم که قول بگیرم که جبران می کنید.من دوست داشتم بجای صرف انرژی برای ساکت کردن کلاس ،تمام این نیرو را برای پیشرفت درسی و اخلاقی شما بکار ببرم.یادت هست یک روز زنگ آخر کلاس به طرف من آمدی وگفتی :"آقا چقدر خسته بنظرمیای".من فقط سر تکان دادم.راست می گفتی.بچه ها نفسَم را بریده بودند(من عادت نداشتم سر آنها دادو بیداد کنم.)دوست داشتم تو وهمکلاسی هایت خوب می فهمیدید که من هم ناتوانی های دارم،آن وقت بیشتر مراعاتم را می کردید.قبل از شروع به نوشتن مطالب زیادی در ذهنم بود اما نمی دانم چرا به یکباره تخلیه روحی شدم.نامه ام را با جملات زیر به پایان می برم.
امروز که فکر می کنم می بینم که چقدر برایم مهم بودید.دوست داشتم قضاوت مثبت وخوبی از من پیدا می کردید.اگر مشکلات شما ومن مجال می دادند وما قدر هم را بهتر می دانستیم ،کلاس ها گلستان می شد.این ها را گفتم که بدانی خیلی دوستتان دارم.
ادامه مطلب ...
روزنامه آرمان،10/2/92
محمد ریحانی: بار دیگر با نزدیک شدن به 12 اردیبهشت ،روز معلم، خبرهای عجیبی از وزارت آموزش و پرورش به گوش میرسد. در روزهای قبل خبرهایی نظیر افزایش یک هزار و 850 میلیاردی بودجه وزارتخانه و موافقت با بازنشستگیهای پیش از موعد حواشی بسیاری را رقم زد. اما اکنون آییننامه جدید وزارتخانه از چیزی بیش ازحاشیه به نظر میرسد؛ افزایش ظرفیت هنرستانها به مرز 50 تا 70 درصد؛ خبری که جمعیتی حدود یک میلیون نفر از دانشآموز سال اول دبیرستان را در خطر تغییر اجباری مسیر تحصیلی قرار خواهد داد. طبق آییننامه جدید وزارت آموزش و پرورش دانشآموزانی که در مقطع اول دبیرستان اگر فقط در یکی از دروس امتحانی موفق به قبولی نشوند، باید در شاخههای فنیو حرفهای یا کار و دانش تحصیل کنند. آیا این مسئله یک طرح صرفا آموزشی است؟!
ماجرا از کجا شروع شد
در ابتدای سال تحصیلی 92-91 آییننامهای به سراسر مدارس دارای پایه اول دبیرستان ابلاغ شد که خبر از تصمیم جدیدی برای این پایه میداد. طی آییننامه ابلاغ شده تمام دانشآموزانی که توانایی پاس کردن دروس امتحانی، در دو زمان امتحانی یعنی خرداد و شهریور ماه را نداشته باشند مجبور به ادامه تحصیل در شاخههای فنی و حرفهای و کار و دانش هستند. این آییننامه در حالی به سمع و نظر مدیران دبیرستانها رسیده که در همین سال تحصیلی تبصره تک ماده نیز از سیستم ثبت نمرات حذف شده و به سبب حذف این تبصره آموزشی دانشآموزان مجبورند تا همه دروس خود را با نمره قبولی پاس کنند. این دو ابلاغیه در شرایطی منتشر شده که چندی پیش وضعیت تجدیدی (مردودی) از پایه اول دبیرستان به کلی حذف شد و دانشآموزان ضعیف نمیتوانند پایه اول دبیرستان را تکرار کنند. از طرفی هم اجازه انتخاب رشتههای نظری را ندارند و باید دروس اول دبیرستان را در دی ماه و در حالی که در یکی از رشتههای هنرستانها تحصیل میکنند امتحان دهند. البته درصورت قبول نشدن در دی ماه نیز مجددا امتحانات همین دروس برگزار میشود و این روند آن قدر تکرار میشود تا دانشآموز موفق به پاس کردن دروس سال اول دبیرستان شود.
هنرستانهای کم ظرفیت
کوچ دانشآموزان در حالی در شرف وقوع است که هنرستانهای کشور وضعیت مطلوبی برای پذیرش یک موج فراگیر را ندارند. از یک طرف فضاهای آموزشی فنی و حرفهای و کار ودانش برای موج وسیع دانشآموزان جدید الورود توسعه نیافته است و از طرفی دیگر هنرستانها طی دو سال اخیر هیچ سرانهای دریافت نکردهاند. در مورد اول یعنی توسعه فضاهای آموزشی، وزارت آموزش و پرورش بهصورت مستقیم دخیل است. البته حاجی بابایی چندی پیش از توسعه 25درصدی هنرستانها در دوران وزارت خود صحبت به میان آورده بود.اما میزان ورودی هنرستانها با توجه به آییننامه جدید چه میزان خواهد بود؟ طی آمار منتشر شده هر ساله 20درصد از جمعیت دانشآموزان سال اول دبیرستان مردود میشوند که با توجه به تحصیل 1میلیون نفر در مقطع اول دبیرستان، در سال تحصیلی بعد جمعیتی بالغ بر 200 هزار نفر وارد هنرستانهای فنی و حرفهای و کار و دانش میشوند. سوال اینجاست که آیا هنرستانهای کشور کشش چنین جمعیتی را خواهند داشت؟ آیا سرانه پرداخت نشده هنرستانها با توجه به این افزایش دانشآموز تغییر خواهند کرد؟ ابراهیم سحرخیز معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش در اسفندماه سال 91 گفته بود که 45درصد دانشآموزان کشور در هنرستانها تحصیل میکنند که این رقم تا پایان برنامه پنجم توسعه (سال 94) باید به 50درصد برسد. کارشناسان آموزشی اما اوضاع را طور دیگری میبینند و مدعی میشوند که حاجی بابایی قصد دارد تا با اجرای این آییننامه تا پایان دولت دهم به رقم 50درصد برسد. سحرخیز در ادامه سخنرانی خود گفته بود: «البته نقطه آرمانی ما در این زمینه گرایش 70درصدی دانشآموزان به هنرستانهاست.» رقم اعلام شده 20درصد فراتر از ظرفیتی است که طی برنامه پنجم توسعه از سوی مجلس تعیین شده است.20درصدی که طبق آییننامه جدید در دسترس خواهد بود اما به چه قیمت؟ بهبودی کارشناس مسائل آموزشی در این باره به آرمان میگوید: «آییننامه مورد نظر اول سال تحصیلی جدید ابلاغ شده ولی در ایام نزدیک به امتحانات سر باز کرده. با این شرایطی که اعلام شده است عرصه بر دانشآموزان تنگ خواهد شد. بسیاری از دانشآموزان قویهستند که در بعضی درسها نظیر عربی یا ادبیات فارسی ضعف دارند. این مشکل در سالهای قبل به واسطه تبصره تک ماده حل میشد و این دست دانشآموزان با قدرت در رشتههای نظری به تحصیل میپرداختند اما هم اکنون یک دانشآموز خوب به واسطه قبول نشدن در درسی همچون عربی باید قید نمرات خوب ریاضی و فیزیک و شیمیخود را بزند و در هنرستان تحصیل کند. از طرفی میبینیم که اکثر دانشآموزانی که در چارچوب سابق مردودی قرار میگیرند نمرات زیر 14 در کارنامه دارند در نتیجه این دسته حتی مشمول پذیرش شاخه فنی و حرفهای هم نمیشوند و به اجبار باید به شاخه کار و دانش کوچ کنند. در واقع وزارتخانه میخواهد با این عمل توجه بیشتری به شاخه کار و دانش شود زیرا تا پیش از این هنرستانهای فنی و حرفهای جذابیتهای خاصی را داشتهاند که توانستهاند هنرجو جذب کنند ولی کار و دانش مورد توجه والدین و دانشآموزان نبوده است. اگر بهصورت مستقیم نگاه کنیم میبینیم که کل آمار مردودی اول دبیرستان یعنی200هزار نفر وارد کار و دانش میشوند و این آمار خوبی را برای وزارتخانه رقم خواهد زد. البته باید دقت داشت که فقط این 20درصد راهی کار و دانش نمیشوند زیرا همه دانشآموزان نمره 14 را در ریاضی و فیزیک کسب نمیکنند، در نتیجه مجوز ورود به هنرستانهای فنی و حرفهای را نمییابند؛ درنتیجه گزینهای جز کار و دانش پیش رو ندارند.» با توجه به گفتههای این کارشناس مسائل آموزشی، شاهد سختگیری آموزشی در سطح وسیعی خواهیم بود. دانشآموزان بهرغم میل خود باید در رشتهای تحصیل کنند که هیچ علاقه و انگیزهای نسبت به آن ندارند و این شرایط قطعا باعث افت تحصیلی خواهد شد. دلسرد شدن از ادامه تحصیل، مشکلات روحی روانی دانشآموزان، فشار بر خانوادهها و وارد کردن هزینه مضاعف بر آنها تنها بخشی از پیامدهای این آییننامه وزارت آموزش و پرورش خواهد بود. همچنین تحصیل در برخی رشتههای هنرستانها برای خانوادهها هزینه مضاعف خواهد داشت درصورتی که بعضی خانوادهها از اقشار کم درآمد و آسیب پذیر هستند.نکته دیگری که در ارتباط با محصلان مقطع کار و دانش وجود دارد ضعف آموزش تئوری است؛ بهصورتی که به علت این ضعف هنرجویان کار و دانش به سختی از سد کنکور میگذرند به همین جهت میزان راه یافتگان به دانشگاه در این مقطع بسیار پایین است!
رجوع به مرجع قانونی
در ابتدای مشاهده آمار و ارقام حاصله از آییننامه مذکور، چنین برداشت میشود که فراتر رفتن از میزان تعیین شده در برنامه پنجم توسعه خلاف قانون است. اما قاسم جعفری، عضو کمیسیون آموزش مجلس در جواب به این سوال که آیا رساندن میزان دانشآموزان محصل در هنرستانها به 70درصد کل دانشآموزان کشور و همچنین عبور ازدرصد اعلام شده در برنامه پنجم توسعه خلاف قانون است چنین پاسخ داد: «خیر. در برنامه پنجم توسعه و مطابق قانون عدد 50درصد بهعنوان حداقلی در نظر گرفته شده و چه بسا فراتر رفتن از این رقم به نفع کشور باشد زیرا امروزه شاهد این امر هستیم که عدهای از فارغالتحصیلان دانشگاهی فاقد مهارت لازم برای پیشبرد مشاغل هستند درصورتی که اگر محصلین در هنرستانها بهویژه مقطع کار و دانش تحصیل کنند مهارت یدی مضاعفی را کسب خواهند کرد.» همچنین نماینده بجنورد با نقل قول از معاونت آموزشی وزارت آموزش و پرورش اضافه کرد: «بنده در مورد این آییننامه از ایشان سوالاتی را پرسیدم. ایشان گفتند که حذف مردودی فرصتی برای دانشآموزان محسوب میشود بهصورتی که به جای تکرار پایه اول دبیرستان میتوانند روند تحصیلی خود را ادامه دهند و در کنار این روند دروس اول دبیرستان خود را به مرور پاس کنند و این فرصتی است که وزارتخانه ایجاد کرده. در ضمن ابلاغ چنین آییننامههایی در چارچوب اختیارات شورای عالی آموزش و پرورش میباشد.» هرچند معاون آموزشی وزیر آییننامه مذکور را بهعنوان یک فرصت قلمداد کرده ولی برای قاسم جعفری این عضو کمیسیون آموزش مجلس شرح نداده که حذف تبصره (تک ماده) باعث تحت فشار قرار دادن دانشآموزان علاقهمند به رشتههای نظری میشود. گویی که معاونت آموزشی در توضیحات فوق بهصورت یک طرفه صورت مسئله را پاک کرده و اندک فواید این طرح را بازگو کرده است.
معلم سیاست کیست؟
اما تعداد زیادی از کارشناسان آموزشی آییننامه مربوط به مقطع اول دبیرستان را طرحی غیرکارشناسانه میدانند. به گفته منابع آگاه از وزارت آموزش و پرورش حاجی بابایی برنامههایی برای خرداد ماه دارد، در همین راستا خبرگزاری فارس 13فروردین ماه به نقل از سایت ندای انقلاب نوشت: «روز به روز که به 24 خرداد ماه روز برگزاری انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نزدیک میشویم فضای کشور شکل انتخاباتی به خود میگیرد و افراد بیشتری از آمادگی خود برای کاندیداتوری در انتخابات خبر میدهند که در این بین فعالیتهای حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش نیز رنگ و بوی انتخاباتی به خود گرفته به گونهای که در ایام نوروز با ولایتی و حداد عادل از اعضای ائتلاف 1+2 دیدار و گفت و گو داشته است.» همچنین منابع معتبر خبر میدهند که حاجی بابایی در 12 اردیبهشت و همزمان با روز معلم قصد دارد کاندیداتوری خود را با شعار «معلم سیاست آمد» بهصورت علنی اعلام کند.گفتنی است که در طیف آییننامه مذکور، طرحهایی از قبیل بازنشستگی پیش از موعد فرهنگیان و افزایش بودجه وزارتخانه در سال 92 نیز مطرح شده و باید پرسید که به راستی چه کسانی از افزایش چنین آمارهایی سود میبرند؟
http://www.armandaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=297&pageno=7
بیانیه ی کانون صنفی معلمان همدان به مناسبت روز معلم،دوازدهم اردیبهشت 92
برای دریافت بیانیه،بر روی لینک زیر کلیک نمایید :
محمد رضا نیک نژاد،روزنامه بهار،9/2/92
مدرسه همواره در بردارنده حسی نوستالژیک و آکنده از خاطرات تلخ و شیرین است. زندگی شهروندان هنگامی معنی می یابد که در برهم کنش با دیگر شهروندان باشد. این حس،گاهی شادی زا و زمانی دردآور و آزار دهنده است. دانش آموز خو کرده به حق- مداری، وادار به همزیستی تکلیف- مدار شده و در می یابد که گاهی باید برای رعایت حقوقِ دیگران از حقِ به رسمیت شناخته شدی خویش در خانواده گذشته تا سنگ زندگی اجتماعی روی سنگ زیست فردی بند شود. برهم کنش های اجتماعیِ دورانِ کودکی،زیربنای رفتارهای اجتماعی در جامعه های بزرگتری مانند روستا،شهر،کشور و جهان خواهد بود. مدرسه،بعنوان دومین خاته کودک،جایی برای یادگیری و تمرین زندگی اجتماعی،همیاری برای رسیدن به هدف های کلان جامعه،مدارا با دیگران در اوج تفاوت در اندیشه و فرهنگ و ... می باشد.
از این روست که "جان دیویی" فیلسوف آمریکایی،مدرسه و دانش آموز را کانون پرورش شهروندان آینده قرار می دهد. او بر این باور است که مدرسه مکانی برای انباشت دانسته ها و بَر کردن موضوع های گنجانده شده در کتاب های درسی نیست. این آموزگار پراگماتیسم با پیش کشیدن انگاره "مدرسه- جامعه" مدرسه را مدلی کوچک و کنترل شده از جامعه واقعی می داند و همه برنامه ریزی های کلان آموزشی را حرکت به سوی جامعه پذیری کودک و پیوند آموخته های او با جامعه می پندارد. دیویی می گوید،دانش آموز باید در شرایط یک جامعه کامل،زنده و پویا یعنی مدرسه به تجربه زندگی واقعی بپردازند. او تجربه یادگیری را بر دو واژه کلیدی در اندیشه های آموزشی اش، یعنی "طرح مسئله"و"عادت" استوار می کند. طرح مسئله به این معنی است که تا موضوعی برای دانش آموز به شکل مسئله درنیاید و تلاشی برای حل آن نشود، یادگیری ژرفای درخور را نیافته و در پایین ترین سطح خود باقی می ماند. از سوی دیگر آموخته های اجتماعی کودک باید با روش های آموزشی کارا به شکلی پیگیر و ریشه ای،رنگ عادت گرفته و دورنی و نهادینه گردند تا رفتارهای درست اجتماعی در موقعیت های گوناگون و غیر ارادی بروز یابد. زمینه سازی برای ایجادِ اجتماعی ساده و به دور از پیچیدگی های جامعه واقعی، فراهم نمودن جامعه ای سامان یافته از شایستگی های جامعه های انسانی نه با همه خوب و بدی های آن، و ایجاد تعادل میان اجزای گوناگون جامعه، کارکردهایی است که دیویی برای مدرسه بر می شمارد. او بر این باور است که " آموزش تجربه"،" آموزش با تجربه" و"آموزش برای تجربه" می بایست در مکانی به نام مدرسه، پی ریزی و پیگیری شود. آموزش شهروندی،که امروزه بخشِ سرنوشت ساز آموزش و پرورش کشورهای پیشرو را در بر می گیرد،پیامد بکارگیری اندیشه های آموزشی این اندیشمند تیز هوش و تواناست.
اما آموزش و پرورش ما تا چه اندازه در پرورشِ شهروندان شایسته کامیاب بوده است؟آیا مدرسه ها نقش مدل کوچک و شایسته ای از جامعه واقعی را بازی می کنند؟ عادت های اخلاقی و اجتماعی خوب در این جامعه های کوچک و کنترل شده،نهادینه می شوند؟آیا مدرسه ها فراهم کننده زمینه های درخور برای"آموزش تجربه،آموزش با تجربه و آموزش برای تجربه"می باشند؟ آیا نهادهای آموزشی،برای پرورش دانش آموزانی که در آینده نیازمندِ برهم کنش های اجتماعی می باشند،برنامه و طرحی دارند،تا بتوان میزان کامیابی این برنامه ها را سنجید و بر پایه ی آن ارزیابی درستی را به داوری نشست؟
شوربختانه دیده ها و تجربه های روزانه در گستره عمومی، گواهی بر ناکامی سامانه آموزشی در پرورش شهروندان شایسته و درخورِ جهان کنونی است. آمار تخلف های رانندگی،عبور اتومبیل ها و پیاده ها از چراغ قرمز و سبز،عادت های نادرست رفتاری و زبانی،خشونت درخانه،مدرسه و جامعه، آسیب رسانی فراوان به زیست- بوم،نابردباری در برابر سخن،اندیشه یا رفتار مخالف و... نمونه هایی از سیاهه بلند بالای ناکامی های نهادهای آموزشی رسمی و غیر رسمی در آفرینش شهروندان شایسته است. گر چه نمی توان همه این ناکامی ها را از پیامدهای ناکارآمدی آموزش و پرورش دانست و از عملکرد نهاد های اجتماعی دیگر مانند خانواده،صدا و سیما،رسانه های نوشتاری و مجازی و ... چشم پوشید. اما همچنان که پیش گیری بسیاری از بیماری های واگیردار و کشنده در کودکی شدنی است،مدرسه و دوران آن نیز بهترین مکان و زمان برای پیشگیری از بسیاری بیماری های فلج کننده اجتماعی است. می توان از هرز رفتنِ بسیاری از هزینه های مادی و غیر مادی ای که جامعه های کنونی به دلیل نارسایی های فرهنگی و اجتماعی می پردازند،با بهرگیری از آموزش و پرورش،تجربه های انسانی و برنامه ریزی های دراز مدت که با واقعیت های درون جامعه پیوندی نزدیک دارند،جلو گیری نمود.
ساختار کنونی آموزش و پرورش،توان و زمینه های در خور برای سو دادن به تجربه های اجتماعی دانش آموزان امروز و شهروندان فردا را ندارد. بخشی از ناتوانی ها،در پیوند با ساختار این نهاد است. برای نمونه آموزش های تجربه- مدار،نیازمند اندیشه هایی آزاد در مسئولان،رفتارهای دموکراتیک و مدارا- محور آموزگاران،آموزشِ پرسش- محور، گفتگوهای بی پرده درباره مسائل و بیماری های اجتماعی- فرهنگی،درونمایه های درخورِ کتاب های درسی برای به چالش کشیدن اندیشه و رفتارِهای کنونی دانش آموزان و پیامدهای این اندیشه ها و رفتارها و ... است.
از ساختار که بگذریم، زیربناهای سخت افزاری سامانه آموزشی نیز دچار کمبودهای فراوان- نه تنها برای آموزش شهروندی و تجربه- مدار،بلکه برای شیوه های سنتی آموزش است. فضاهای کوچک و بی روح مدارس، کلاس های رنگ و رو رفته و کسالت آور،برخوردهای پادگانی و فشارهای شدید درباره نوع پوشش،شکل مو،رفتار و گفتار و ...، شمار فراوان دانش آموز در کلاس و کمبود زمان و امکانات برای اجرای این نوع آموزش،فراوانی عنوان های درسی که گاه تا پانزده کتاب درسی است،حجم زیاد درونمایه های آموزشی و درماندنِ معلم در آموزش آنها،شماری از این نارسایی ها است.
خوشبختانه بخشی از"سند تحول بنیادی" در بردارنده سفارش ها و راهکارهای کلی برای چنین آموزش هایی است. اگرچه این بخش ها با برخی دیگر از بندهای سند ناهمخوان و ناسازگار است،اما آغازگاه خوبی برای ورود این گونه آموزش ها در مدارس است. برای نمونه کتاب های"کار و فن آوری"، "تفکر و پژوهش"و"تعلیمات اجتماعی"پایه ششم دبستان،در بردارنده روش هایی برای آموزش های تجربه- مدار و شهروندی است. اما چیزی که اکنون دل نگرانی کارشناسان را در پی دارد،شتاب در اجرای سند و گزینشی پیاده کردن آن در زمانی است که کمبودهای سخت افزاری و نرم افزاری، گلوی سامانه آموزشی را می فشارد و آن را حتی از ایفای نقش سنتی اش بازداشته است. این شیوه اجرا،پیامدی جز شکستی دیگر و ناکارآمدی بیشتر برای آموزش و پرورش نخواهد داشت.
به هر روی نیاز امروز و فردای هر جامعه ای شهروندانی شایسته،پویا،با انگیزه و توانمند در کنش های اجتماعی است. با پشتیبانی و تکیه بر این شهروندان است که می توان امیداوار بود تا بحران های اجتماعی،فرهنگی،سیاسی امروز و فردا را بخوبی و شایستگی پشت سر گذاشت و سخن و تجربه ای نو برای آینده انسان ها به ارمغان آورد. با آموزشی تجربه- مدار و تمرکز بر مدرسه- اجتماع و دانش آموز- شهروند، این کار شدنی است.
مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،8/2/92
برپایی دانشگاه فرهنگیان در سال گذشته،یکی از کارهایی است که بارها از سوی فرادستان آموزشی کشور،به عنوان کار و برنامه ای سخت اثرگذار در بهبود وضعیت آموزش،ارزیابی گردیده است. همچنین از آن با عنوان "ریشه ای ترین و مهم ترین اقدام آموزش و پرورش بر پایه ی سند تحول بنیادین" یاد شده که راه اندازی آن "آرزوی دیرینه ی فرهنگیان" را برآورده نموده و مایه ی خشنودی شان گردیده است. اما این که به راستی،برپایی این دانشگاه،تا چه اندازه در میان فرهنگیان و گفت و شنودهای آنها بازتاب یافته،یک پرسش است- که البته این نگارنده،به عنوان یک آموزگار،و از سر تجربه ی خودم،به هیچ رو آن را گسترده نمی بینم- و کارآمدی این دانشگاه و اثرگذاری آن بر بهبود آموزش،پرسشی دیگر. من در این نوشتار کوتاه،می خواهم تا اندازه ای به این پرسش دوم بپردازم.
1. دانشگاه فرهنگیان یا دانشگاه آموزش و پرورش،دانشگاهی است که پیش از این در برخی از کشورهای جهان، راه اندازی شده است. برای نمونه،دانشگاه آموزش و پرورش پاکستان،در سال 2002 آغاز به کار کرد،یا کشورهایی همچون انگلستان،ایسلند،ژاپن- گرچه با بزرگی و گستردگی گوناگون- سال هاست که از مدرسه،دانشکده و یا دانشگاه آموزش و پرورش برخوردارند. آلمان نیز،مدرسه ی عالی آموزش و پرورش دارد که بالاترین مدرکی که به دانش آموختگانش می دهد،کارشناسی است. از این رو،دانشگاه فرهنگیان،نهادی شناخته شده با کارکردی کمابیش تعریف شده است. در ایران نیز،سال ها،دانشکده های تربیت معلم،نقش دانشگاه هایی را بازی می کردند که تا مقطع کاردانی،به آموزش نیرو می پرداختند. دانشگاه یا دانشکده ی فرهنگیان،مانند دانشگاه یا دانشکده ی هنر،که بر آموزش هنر تمرکز می نماید،به آموزش آموزشگری می پردازد- البته آنچنان که کاربدستان آموزشی کشور می گویند از این پس،استخدام نیروهای آموزش و پرورش نیز قرار است از دانش آموختگان این دانشگاه انجام پذیرد.
2. در آسیب شناسی آموزش و پرورش ایران،نمی توان از ایستایی اندیشه ی آموزشی و دوری سپهر آموزش از نظریه پردازی های نوین،چشم پوشید. اما این کاستی،تنها از آن ِ گستره ی آموزش نیست و کمابیش زمینه های دیگر علمی،اقتصادی،سیاسی و فرهنگی را نیز دربرمی گیرد. می توان گفت دانشگاه های ایران و دیگر نهادهایی که به گونه ای با اندیشه ورزی و نظریه پردازی های نوین در پیوندند،آنچنان که باید و شاید،کارآمد نیستند. از این رو،اگر هدف از برپایی دانشگاه فرهنگیان،رونق بخشیدن به اندیشه ورزی آموزشی است،نمی توان چندان به آن دل بست،چرا که دانشگاه فرهنگیان نیز،در همین سپهر دانشگاهی خواهد زیست. بگذریم از این که با نگاهی به اساسنامه ی این دانشگاه،به هیچ رو چنین هدفی- دامن زدن به نظریه پردازی آموزشی و پویای اندیشه ی آموزشی- ،در اولویت قرار ندارد. گویا آنچه که این دانشگاه جست وجو می کند پرورش آموزگارانی است که با اندیشه ها و باورهای فرهنگی- اجتماعی کارگزاران و کاربدستان آموزشی کشور،بیش از پیش،هماهنگ باشند.
3. آموزش و پرورش در ایران،با کاستی و نابسامانی های بسیاری روبروست که همگان پذیرفته و می پذیرند،و از این رو،سال هاست که از دگرگونی های بنیادین در آموزش و پرورش سخن ها شنیده می شود. اما آیا راه اندازی دانشگاه فرهنگیان،درمان و یا بخشی از درمان دردهای آموزش و پرورش است؟ دانشگاه فرهنگیان،به راستی،می خواهد به کدام یک از کمبودهای آموزش و پرورش پاسخ بگوید؟ این که در هر استان،همه ی دانشجویان دبیری دانشگاه های دیگر را در یک دانشگاه – یا بهتر است بگوییم در دو دانشگاه،یکی دخترانه و یکی پسرانه- گرد هم آوریم،می تواند کمبود بودجه ی آموزشی کشور را جبران کند؟ آیا شلوغی کلاس های درس و کمبود فضای استاندارد مدرسه ها،رفع خواهند شد؟ آیا از شمار میلیونی کودکان بازمانده از آموزش،کاسته خواهد شد؟ و البته بسیاری از پرسش های دیگر.
در یک آسیب شناسی از آموزش و پرورش،یکی از سازه های مهم افت آموزشی،بی انگیزگی و یا کم انگیزگی بسیاری از آموزگاران است. این رخداد،چندان هم به این مساله بستگی ندارد که آموزگار،در دانشگاه،در رشته ی دبیری درس خوانده و یا از دیگر رشته ها به آموزش و پرورش آمده است،و یا این که پس از پایان دانشگاه،چند سال حق التدریس بوده و پس از آن،به استخدام آموزش و پرورش درآمده است. در آموزش و پرورش،شرایط معیشتی و مادی فرهنگیان،دست به دست سازه های دیگری همچون مدیریت متمرکز و نقش نداشتن آموزگار در بخش بزرگی از گستره ی کاری خویش،داده و دستآوردش این شده که بسیاری از آموزگاران،در همان سال های نخست،انگیزه کاری خویش را از دست بدهند. جدا کردن دانشجویان دبیری از دیگر دانشجویان نیز،راه چاره ی این درد نیست. از این رو،ریشه های بنیادی دشواری های آموزشی ایران را باید در خود آموزش و پرورش و وضعیت نابسامان آن جست و جو نمود و نه در شرایط دانشگاهی فرهنگیان.
بنابراین،از دید این نگارنده،دانشگاه فرهنگیان،درد چندانی از دردهای آموزش ایران را درمان نخواهد کرد؛بگذریم از این که با مدیریت سلیقه ای و ناعلمی،چه بسا در آینده بتواند به نابسامانی های بیشتر آموزش و پرورش دامن بزند.
نمیتوانیم وزیرآموزش و پرورش را ببینیم
پویا مهری/روزنامه بهار،7/2/92
140 روز از حادثه شینآباد گذشت؛ حادثهای که در آن بسیاری از دختران معصوم روستای شینآباد در آتش گرفتار شدند، سوختند، زیباییشان را از دست دادند، قطع عضو شدند و متاسفانه دو نفرشان نیز به علت شدت جراحات وارده جان باختند. اما در این میان بسیاری از پدران و مادران شبانهروز درگیر روند درمانی فرزندانشان هستند و دانشآموزان نیز هنوز نتوانستهاند به روال معمول زندگیشان برگردند.
140 روز پیش بچهها وارد کلاس میشوند. کلاس بچههای چهارم در مدرسه از دیگر کلاسها جدا و دورتر از آن کلاسها قرار داشت. نوبت صبح دخترها در مدرسه هستند. مستخدم در حال پر کردن مخزن بخاری است. مخزن بخاری، بیشتر از حد از نفت پر میشود، حادثه اتفاق میافتد و کلاس آتش میگیرد. نفت بخاری شعلهور شده و آتش به نفت اضافی ذخیرهشده در گالنی که برای شیفت پسرانه ظهر در کناری قرار داشت سرایت میکند. حرارت و دود امکان هر تحرکی را از بچهها میگیرد. هر لحظه گرما و حرارت بیشتر میشود. راهی برای فرار نیست. حرارت و آتش به سرعت بچههای کلاس چهارم دبستان شینآباد را در میان میگیرد. بقیه حادثه را همه میدانند، دانشآموزان به بیمارستانهای ارومیه، تبریز و اصفهان، مشهد و تهران منتقل میشوند. اما متاسفانه سیران یگانه و ساریا رسولزاده به علت شدت جراحات جان خود را از دست میدهند. جمعه 30 فروردین دوباره این دانشآموزان برای پیگیری درمان عازم تهران میشوند. گروهی به بیمارستان خصوصی و گروهی دیگر به بیمارستان دولتی برده میشوند. روند درمان در این مرحله بسیار حساس است. یک خیر اصفهانی هزینه اضافی انتقال از بیمارستان دولتی به بیمارستان خصوصی شش نفر را که هزینه قابل توجهی است بر دوش گرفته است.
روند درمان در این مرحله به صورت انفرادی است. یعنی تکتک این دانشآموزان باید به تدریج درمانشان آغاز شود. دورهای سخت برای بچهها دوباره آغاز شده است. بچههای آسیبدیده اما در این میانه خیلی امیدوارند. درست است که برخی قطع عضو شدهاند. از ناحیه گوش، انگشتان و دست، بینی یا برخی زخمهایی عمیق بر سر و صورت و گردن و پشت و سینه و شکم و پا دارند و عمل جراحی زیبایی و ترمیم این دختران روند سخت و پیچیدهای را طی میکند، حتی ممکن است سالهای سال به درازا بکشد اما امید در میان بچههایمان موج میزند. آرزو میگوید: دلم میخواد شکل اولم بشم. میخواهم معلم بشم. اسرین امیدوارانه میگوید من خوب میشم و در آینده دکتر میشم. نادیا هم میگوید از اینکه در چند روز دیگه عمل میکنم و مثل روز اول میشم خوشحالم. میخوام دکتر بشم. سیما شادکام هم میگوید امیدوارم همه دوستانم خوب بشن. منم میخوام دکتر بشم. فریده حین گفتوگو با مادرش نجوا میکند و میخندد و میگوید مثل اولم بشم و پزشک پوست بشم. مهناز توضیح میدهد: ساریا دوست من بود. میخواست دستم رو بگیره از میان آتش رد بشیم اما نتونست بعد از 21روز از آتشسوزی فوت کرد. ساریا در بیمارستان به من گفت: خواب دیدم در خواب خدا بهم گفت سه هفته دیگه برمیگردی خونه. خوب میشی. درست بعد از 21روز ساریا فوت کرد.
اما آن شور و نشاط بچگی در پدران و مادران دنیادیده و پخته دیده نمیشود. نگرانی در کلام و چهره پدران و مادرانِ دختران شینآبادی موج میزند. همه این پدران از میان قشر زحمتکش جامعه هستند. یکی، دو نفر راننده، بقیه نیز کارگران شرافتمند این مرز و بوم هستند که البته مدتهاست به خاطر فرزندانشان کسب و کارشان را رها کردهاند و با مشقت روزگار میگذرانند.
کاک مراد معروفی با نگرانی درباره آینده دخترش و دیگر دختران صحبت میکند و میگوید مستمری خاصی برای بچهها تعریف نشده است. بیمه بچهها برای امسال و سالهای آینده زندگیشان وضع نامشخصی دارد. کاک خسرو پرکم هم نگران زیبایی دخترش و دیگر دختران است. نگران است با این همه تلاش زیباییشان دوباره احیا نشود. مبینا دختر آقای پرکم حدود 58درصد آسیب دیده و آسیبدیدگی مبینا هم افزون بر 58درصد حدود 20درصد هم داخلی است. آقای یوسف راک هم سخت دلنگران است. آمنه دختر محبوب کاک یوسف بیش از 60درصد از نظر ظاهری سوخته است. از نظر داخلی و کبد و شُش هم بالای 25درصد. آیا درد آقای راک و فریادش را فریادرسی هست؟
نادیا صالحی هم 60درصد آسیب دیده است. کاک علی هم سخت نگران آینده نادیا و دیگر دختران است. نه خبری از مستمری ماهانه است، نه بیمه بچهها به نتیجه رسیده است. بایزید محمدپور و ابراهیمیان و غفور دَرَوی هم نگرانیهای مشابهی دارند. آیا در آینده این روند درمان استمرار دارد؟ آیا برای آینده این بچهها فکری و برنامهای تدوین شده است؟ آقای اسماعیلپور هم نگران آینده زندگی این بچهها است هم نگران ازدواجشان در سالهای جوانی. کاک رحمان امیدوار هم نگران آینده بچهها است. فریده دختر آقای امیدوار افزون بر آسیبهای ظاهری همچون چندنفر دیگر دچار قطع انگشتان دست هم شده است. این دختر زیبا شش انگشتش را در حادثه سوختگی از دست داده است. این پدران میخواهند وعدههایی که مسئولان دادهاند اجرایی شود. آنها میگویند: بیمه بچهها به نتیجه برسد. بیمه برای تمام عمرشان تا در سالهای بعد هم درمانشان استمرار داشته باشد. یکی از والدین به نمایندگی از دیگران میگوید میخواهیم با وزیر آموزشوپرورش دیداری داشته باشیم تا هم از زحماتی که این مدت آموزشوپرورش کشیده تشکر کنیم هم نگرانیهای خودمان و انتظارات و کاستیها را برایش تشریح نماییم. میدانیم کاری که برای این بچهها تا امروز صورت گرفته و تلاشها و هزینههایی که شده تا امروز در کشور برای هیچ حادثه دیگری سابقه نداشته است و ما هم از این بابت از مسئولان تشکر میکنیم، اما مشکلات دیگری هم داریم ولی به ما اجازه ملاقات با وزیر آموزشوپرورش را نمیدهند.
مگر شخص وزیر نمیخواهد در جریان احوال این دانشآموزان گرفتار در آتش شود و مگر نمیخواهد حال و روز پدران و مادران این کودکان را دریابد. درد و دل پدران و مادران با این توقع پایان مییابد که مسئولان عالیرتبه وزارت آموزشوپرورش به دیدارشان بیایند اگر حاجیبابایی به آنها وقت نمیدهد.
مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،7/2/92
برابر سخنانی که چندی است از برخی کاربدستان کنونی آموزش و پرورش در رسانه ها بازتاب می یابد آموزش و پرورش تصمیم گرفته که درصد هرچه بیشتری از دانش آموزان را به رشته های کار و دانش و هنرستان ها سوق دهد. می دانیم که دانش آموزان دبیرستانی در پایان سال نخست دبیرستان می توانند با توجه به نمره های کارنامه ی خود انتخاب رشته نمایند و به شاخه ی نظری(ریاضی و فیزیک،علوم تجربی،علوم انسانی) بروند و یا گرایش کار و دانش و هنرستان را برگزینند. اما سیاست تازه ی آموزش و پرورش،گسترش هر چه بیشتر هنرستان و رشته های کار و دانش است و دلیل اصلی آنها هم این است که دانش آموزانی که به هنرستان می روند در آینده آسان تر از رشته های نظری می توانند کار و پیشه به دست آورند. برای نمونه حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش در اسفند 91 گفت :" در کشور ما آمار کسانی که در هنرستان تحصیل کرده و سپس به سر کار می روند قریب به صد در صد است... قرار بود تا پایان برنامه پنجم 50 درصد دانش آموزان به سمت فنی و حرفه ای بروند این در حالی است که امروز می توانیم اعلام بکنیم تنها در دو سال اول اجرای برنامه یعنی تا مهر آینده ظرفیت ما برای ورود به هنرستانهای فنی و حرفه ای پر می شود. اما ایده آل ما ورود 70 درصد دانش آموزان به هنرستان هاست و امیدواریم بتوانیم تا پایان برنامه پنجم به این آمار دست یابیم ...هم اکنون در جامعه میلیونها شغل وجود دارد که صاحب ندارد و میلیونها انسان هستند که شغل ندارند این به این دلیل است که تعریف ما از شغل و شاغلی تعریف مناسبی نیست." چند روز پیش هم ابراهیم سحرخیز،معاون آموزش متوسطه ی وزیر آموزش و پرورش درباره ی رشته های کار و دانش و گرایش دانش آموزان چنین گفت : "در حال حاضر گرایش دانشآموزان کشور به هنرستانها و مراکز فنیوحرفهای حدود 45 درصد است. ما در برنامه چهارم و پنجم مکلف شدیم رویکرد توسعه رشتههای فنی و حرفهای و کار و دانش را داشته باشیم که باید تا آخر برنامه پنجم میزان توسعه رشتههای مهارتی به 50 درصد برسد... اما اینکه بخواهیم خطای انجام شده در مورد رشتههای نظری را این بار در رشتههای فنیوحرفهای تجربه کنیم،عقلانی به نظر نمیرسد، چراکه امروز ما از توسعه نامتوازن رشته حسابداری و نرمافزار رایانه نگران هستیم که در برخی از استانها این رشتهها متناسب با آمایش سرزمینی تعریف نشده است."
اما این که به راستی وظیفه ی آموزش و پرورش،تا چه اندازه همبسته با پرورش فنی نیروی کار و تآمین شغل آینده ی جوانان می باشد،و تا چه اندازه با پرورش انسان هایی فرهیخته و شهروندانی خردمند،اخلاق مدار و سنجشگر در پیوند است،یک پرسش است- که در اینجا فرصت پرداختن به آن نیست- و این که آموزش و پرورش با چه ساز و کاری می خواهد هفتاد درصد دانش آموزان سال نخست متوسطه را به هنرستان ها ببرد و بکشاند،پرسشی دیگر. گرچه شرایط هنرستان ها و رشته های کار و دانش و میزان امکانات گوناگون آموزشی آنها و سطح کیفی کاری که انجام می دهند هم، نکته ی درخور درنگی است.
اما مایه ی شگفتی این است که آموزش و پرورش،گویا بر آن شده که به هر روشی که می تواند به این آمار 50 درصد دانش آموز هنرستانی و کار و دانشی برسد. واپسین تصمیمی که در همین پیوند گرفته شده و به دبیرستان ها اعلام گردیده این است که اگر دانش آموزی در سال نخست دبیرستان،به هر دلیل،در خرداد ماه نتوانست قبول شود- برای نمونه این که در همه ی درس ها قبول شود اما حتی در یک درس تجدید گردد- حق رفتن به هیچ کدام از رشته های نظری را نخواهد داشت و در سال دوم ناگزیر به رفتن به هنرستان یا رشته های کار و دانش می باشد! از دید این نگارنده،به این تصمیم می توان از زاویه های گوناگون خرده گرفت. این که امکان گزینش در آموزش را محدود می سازد؛به استرس امتحانی دانش آموزان سال نخست می افزاید- به ویژه آنهایی که نمی خواهند به هنرستان بروند و در برخی درس های نظری قوی و در برخی درس های دیگر ضعیف اند؛بیش از آنچه که هم اکنون هست درس خواندن را زوری و اجباری نشان می دهد؛و شمار دیگری از خرده هایی که به بیشتر کارهای کارشناسی نشده و شتاب زده ی آموزشی این سال ها وارد است.
http://www.armandaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=294&pageno=7
ادامه مطلب ...
شعار یونسکو در هفته جهانی آموزش : هر کودک نیازمند یک معلم
یونسکو همزمان با اعلام هفته اول اردیبهشت ماه به عنوان هفته جهانی آموزش، شعار هر کودک نیازمند یک معلم را برای این هفته انتخاب کرده اند.
به گزارش خبرنگار مهر، هدف از بزرگداشت این هفته، جلب توجه بیشتر افکار عمومی و بسیج حمایتهای مالی و سیاسی برای دستیابی به اهداف برنامه آموزش برای همه تا سال 2015 است.
یونسکو هر سال از طریق بسیج شبکهها و شرکای آموزش مانند دولتها، سازمانهای غیر دولتی، نهادهای سازمان ملل، بخش خصوصی و غیره) و ترتیبدادن فعالیتهای خاص در کشورهای مختلف و دفاتر مرکزی خود، از این هفته حمایت میکند.
موضوع هفته جهانی آموزش برای همه که امسال با عنوان هر کودک نیازمند یک معلم، اعلام شده است، مطابق با ششمین هدف برنامه یعنی "بهبود همه جنبههای آموزش کیفی" می باشد.
دلیل انتخاب این موضوع، اهمیت برخورداری هر کودک از حق آموزش با تاکید بر معلمان و نقش اساسی آنان در آموزش کیفی است. از دیدگاه یونسکو برای تحقق این مهم، لازم است که تا سال 2015، 8/6 میلیون معلم دیگر که به خوبی تعلیم دیده شدهاند، به کار گمارده شوند. هفته جهانی آموزش برای همه در سال 2013، فرصت خوبی است تا با ایجاد یک ائتلاف جهانی، به چالشی که در زمینه تربیت معلمان کارآمد وجود دارد پرداخته شود.
اقداماتی که یونسکو در نظر دارد به مناسبت بزرگداشت این هفته در سال 2013 انجام دهد شامل چالش موجود در زمینه تعلیم معلمان کارآمد، جذب، تعلیم و حفظ معلمان در جوامع فقیر و دورافتاده، فرصتهای برابر برای زنان و مردان، تضمین کیفیت آموزش از سوی معلمان، معلمان، عاملان اصلی حل بحرانهای یادگیری، تدریس بهترین معلمان باید در مقطع ابتدایی، تربیت معلم همسو با چالشهای قرن 21، حمایت از معلمان، است.
چهارشنبه 4 اردیبهشت ماه سال 1392/ روزنامه بهار