مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،27/1/92
1. چند روز پیش داشتم رویدادهای سال 91 آموزش و پرورش را بازنگری می کردم که به خبر خواندنی زیر برخوردم : " در بیست و نهمین اجلاس روسای آموزش و پرورش سراسر کشور،روسای 750 منطقه آموزش و پرورش،حضور داشتند که تعداد مدیران زن در بین این مدیران بسیار انگشت شمار بود. فرشته حشتمیان،رئیس سازمان مدارس غیردولتی،مشارکت های مردمی و خانواده،در این همایش به تعداد اندک مدیران زن در آموزش و پرورش اشاره کرد و اظهار داشت : عدد زنان در مقابل مردان قابل تأمل است. وی از آن دسته مدیران کل که به زنان اعتماد کرده بودند و آنها را به عنوان رئیس منطقه آموزش و پرورش انتخاب کرده بودند، تشکر کرد و در مقابل از مدیران کل خواست تا به زنان اعتماد بیشتری داشته باشند و آنها را به عنوان مدیر منطقه برگزینند تا در اجلاس آینده تعداد زنان بیشتر از این تعداد باشد."(خبرگزاری فارس)
2. در سال 89،اداره کل امور زنان وزارت آموزش و پرورش از چارت نوین آموزش و پرورش،حذف گردید. نهادی که به گفته ی زهرا شجاعی،رئیس مرکز امور مشارکت زنان در دوران اصلاحات :" کاهش بیسوادی در میان دختران٬افزایش سطح پوشش تحصیلی دختران در سن آموزش٬توسعه مراکز آموزش فنی حرفهای و ایجاد و توسعه مراکز شبانهروزی دختران دانشآموز در روستاهای محروم از جمله برنامههای این دفتر بود که در افزایش تعداد دانشآموزان دختر در مقاطع تحصیلات متوسطه و به دنبال آن افزایش ورود دختران به دانشگاهها تاثیرگذار بود."
3. چندی پیش حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش گفت که هدف اش از حضور در پست وزارت "دگرگونی گفتمان در آموزش و پرورش" می باشد و با تلاش های ایشان و همکارانشان،گفتمان چیره بر آموزش و پرورش کنونی،گفتمان تحول شده است. پرسشی که به ذهن می رسد این است که به راستی در این دگرگونی گفتمان در آموزش و پرورش،جایگاه زنان چیست- و یا چه بوده است؟ و آیا هم اکنون که در ماه های پایانی دولت بسر می بریم زمان آن فرا نرسیده که کاربدستان فرادست آموزشی این سال ها،دستآورد کار خویش در زمینه ی جایگاه بخشی به زنان فرهنگی را ارزیابی نمایند؟
باری،آموزش و پرورش نهادی است که هم با نیم میلیون زن شاغل سروکار دارد و هم با چندین میلیون دانش آموز دختر. اگر هم می خواهد آموزشی ارائه دهد فراخور زندگی نوین،نمی تواند چشم خود را بر دگرگونی های اجتماعی جامعه ببندد. هم اکنون زمانه ای است که روز به روز بر شمار دختران و زنان دانش آموخته و آگاه به حقوق و جایگاه خود،افزوده می شود. زنانی که در برابر تباه شدن حق شان،به روش های گوناگون،واکنش نشان می دهند. از این رو،آموزش اگر آموزگار زن باانگیزه و نوآور می خواهد باید بستر حضور هرچه بیشتر او را در برنامه ریزی های آموزشی و اجرا و مدیریت،فراهم آورد. گرچه شرکت ندادن آموزگاران در برنامه ریزی و تصمیم گیری های آموزشی،تنها مختص آموزگاران زن نمی باشد و همه ی فرهنگیان را دربرمی گیرد،اما حضور چشمگیر مردان فرادست آموزشی را نیز،نمی توان نایده گرفت. اما با نگاه به چند سال گذشته،بی گمان نمی توان گفت که برخورد آموزش و پرورش با مساله ی زن،برخوردی اندیشیده و به روز بوده است. در دوران حاجی بابایی- افزون بر این که زنان در مدیریت آموزشی کلان،جایگاه چندانی نیافتند و حتی پاره ای از موقعیت های خود را از دست دادند- سخنان بحث برانگیزی،شنیده شد که نشانه هایی بودند از درستی این سخن،که آموزش و پرورش،تا دگرگونی گفتمانی،راه درازی پیش رو دارد. خبر زیر،که چند ماه پیش،از زبان رییس آموزش و پرورش شهر تهران منتشر گردید،یکی از همین سخنان و نگرش های محل بحث و درخور درنگ را نشان می دهد :" شرط حضور دختران در مدرسه این است که ازدواج نکرده باشند و مجرد باشند،اما اگر شرایط ازدواج برای دانشآموزان دختر فراهم شد و خواست که ازدواج زودهنگام داشته باشد که ما هم آن را توصیه میکنیم، در آن موقع،نظام آموزشوپرورش مدل دیگری از خدمات آموزشی را برای آنها فراهم میکند."
· محمدرضا نیکنژاد /روزنامه بهار،27/1/92 · هفته گذشته (18فرودین) صفحه اجتماعی «بهار» درباره اعتبارات و بودجه آموزشوپرورش با جبار کوچکینژاد، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، گفتوگویی خبری داشت که این نماینده درباره کسری بودجه آموزشوپرورش در سال 92 و بدهی این وزارتخانه به معلمان سخن گفته بود. آنچه در ادامه میخوانید یادداشت یکی از فعالان صنفی معلمان است که در واکنش به سخنان این نماینده در اختیار روزنامه قرار گرفته و منتشر میشود: · · افزون بر فشارهای روانی ناشی از پایینبودن حقوق در سنجش با دیگر کارمندان دولت و نرخ رشد تورم، این بیسامانی و هراس از آن، فرهنگیان را در موقعیتی ناپایدار و نامطمئن قرار داده است و آنها را از انجام درست وظایف حرفهای خویش بازمیدارد. معلمی، بهعنوان حرفهای که ابزار آن افزون بر تواناییهای علمی، از سویی روانی آرام و روحیهای شاد و بهکارگیری تواناییهای حسی در بالاترین سطح ممکن را میخواهد و از سوی دیگر ماده خام آن، اندیشهها و تواناییهای ذهنی و استعدادهای روبهشکوفایی نسل جوان و دانشآموزان هر کشوری است، بر اثر این بیسامانی و نبود امنیت حرفهای و مالی، میتواند دچار آسیبهای فراوان شود که این خود پیامدهای ناگواری را برای آینده هر کشوری در پی خواهد داشت. از آموزگار درگیر با کمبودهای اقتصادی و تنشهای مالی نمیتوان انتظار آموزشی کارا و پرورشی فراخور زندگی کنونی و آینده دانشآموزانش داشت. هنگامیکه آموزگار حس کند به فراموشی سپرده شده است و کسی دغدغه گرفتاریهای او را ندارد، چه از سوی دستاندرکاران و چه از سوی خانوادهها، انگیزهای برای تلاشهایی کارا و دلسوزانه ندارد و دربرابر هر دگرگونیای که نقشی در بالابردن کیفیت زندگی روزمره و حرفهای او ندارد، مقاومت میکند و راه خویش را میرود و ناگفته پیداست دود این آتش، نخست به چشمان فرزندانمان و در پایان، بهچشم همگان میرود. امید که سال 92، سالی باشد که این دغدغهها از میان برود و شاهد آموزشوپرورشی کارا و به سامان باشیم. · http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/92/01/27/14
|
| |
مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،26/1/92
(این یادداشت با عنوان "نگاهی به عملکرد 4 ساله آموزش و پرورش" و با حذف بخش هایی از آن به چاپ رسید.)
نزدیک به چهار سال از مدیریت حاجی بابایی،بر وزارت خانه ی آموزش و پرورش می گذرد. با این که ایشان یکی دو بار به خاطر آتش سوزی در مدرسه ها و کشته شدن دانش آموزان،و یا مسآله ی استخدام آموزگاران،تا پای استیضاح پیش رفت،و با شمار چشمگیر درخواست های استعفای روبرو گشت،اما به هر رو تا پایان دوره وزیر برجاماند. اما برای ارزیابی آنچه در این دوره بر آموزش و پرورش گذشت و یا به زبان آموزشی،بررسی کارنامه ی وزیر،شاید بهتر باشد که نخست یک دسته بندی کلی انجام دهیم. در یک دسته،رخدادها و تصمیم هایی را بگذاریم که از سوی دولت گرفته شد،برای نمونه میزان افزایش حقوق سالانه ی فرهنگیان. گرچه در خود این تصمیم ها نیز به گونه ای پای وزیر در میان است- به خاطر حضور در هیآت دولت- اما باید پذیرفت که تصمیم گیرنده ی اصلی نبوده است. و در دسته دیگر،می توان رویدادهای آموزشی و پرورشی را نشاند که در درون خود آموزش و پرورش رخ داده است و حاجی بابایی در آنها،نقش بسیار پررنگ تری می یابد.
اما از دید این نگارنده به عنوان یک آموزگار،در چهار سال گذشته و از هر دو دسته رخداد بالا،نمی توان ارزیابی مثبتی داشت. نخست بگذارید از اقتصاد آموزش و پرورش آغاز کنیم. می توان گفت وضعیت اقتصادی آموزش و پرورش و شرایط حقوقی و مادی فرهنگیان،به پیروی از وضع نابسامان اقتصادی این سال ها،به هیچ رو بهبود نیافت که هیچ،بی گمان بدتر هم گردید. به زبان دیگر،فرهنگیان در چند سال گذشته،بیشتر به زیر خط فقر رانده شده و سخت از قدرت خرید آنها کاسته شده است. در این چند ساله،به جرآت می توان گفت میزان افزایش حقوق سالانه ی فرهنگیان،کمتر از نصف تورم کشور بوده است- درست برخلاف بند 123 قانون خدمات کشوری،که افزایش حقوق سالانه را دست کم برابر تورم اعلام نموده است. بگذریم از این که در سال گذشته،با افزایش و کاهش حق بدی آب و هوای فرهنگیان شهرستان ها،در پیش و پس از انتخابات مجلس،در واقع،تنها سه درصد! به حقوق آنها افزوده گشت. از شاخص های دیگر وضعیت اقتصادی آموزش و پرورش می توان به سرانه ی مدرسه ها اشاره نمود که تنها در دو سال گذشته،نزدیک به 75 درصد کاهش یافته است :"سرانه مدارس در سال 91-92 در مقایسه با سال گذشته، 173 میلیارد تومان کاهش پیدا کرده است. روز گذشته اعضای کمیسیون آموزش مجلس در جلسه با معاونان وزیر آموزش و پرورش،به بررسی سرانه عقبافتاده و نوسازی مدارس پرداختند. به گفته علیرضا سلیمی،عضو هیات رییسه کمیسیون آموزش مجلس،امسال تنها 57 میلیارد تومان سرانه به مدارس پرداخت شده است. این در حالی است که این رقم در سال گذشته 230 میلیارد تومان بوده است. براساس اعلام مسوولان وزارت آموزش و پرورش، سرانه هر دانشآموز در سال تحصیلی جاری 28 هزار و 900 تومان است. بر این اساس امسال باید رقمی حدود، 365 میلیارد تومان برای سرانه مدارس واریز شود. کاهش 75 درصدی واریز سرانه به مدارس در حالی است که پیش از این معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش از رشد 15 درصدی سرانه مدارس در سال تحصیلی 92 - 91 خبر داده بود." اینها همه البته درست خلاف آن چیزی است که حاجی بابایی به هنگام رای اعتماد خود در مجلس وعده می داد : " تلاش مستمر به منظور استفاده از قابلیت های درون و برون سازمانی در جهت ارتقاء و بهبود وضعیت معیشتی معلمان/ تلاش در جهت رشد اعتبارات سرانه واحدهای آموزشی و هدفمند سازی آن ها".
اما در ارزیابی دسته ی دوم،یعنی همان کارهایی که نقش حاجی بابایی در آنها بسیار پررنگ تر می شود،شاید بتوان گفت تنها کار درست ایشان،برقراری بیمه ی طلایی فرهنگیان می باشد- گرچه هم اکنون چندین ماه است که آموزش و پرورش از پرداخت حق وزارت خانه به حساب فرهنگیان خودداری نموده است و شماری دیگر از کاستی این بیمه. اما به هر رو می توان گفت بیمه طلایی،برنامه ی درستی بود که حاجی بابایی پیاده نمود. اما از این برنامه که بگذریم بیشتر کارهای ایشان شتاب زده،کارشناسی نشده و صوری بوده است. نمونه های زبانزد چنین برنامه هایی، اجرای 6-3-3 و پس از یک سال دگرگون کردن آن به 3-3-3-3،و یا "هوشمندسازی" مدرسه ها و گذاشتن تنها یک رایانه در یک مدرسه آن هم با کمک های مردمی می باشد؛برنامه هایی که بسیار هم مورد نقد قرار گرفتند. البته حاجی بابایی در پاسخ به همه ی نقدهایی که کارهایش را شتاب زده دانسته و می دانند گفت : "به بنده میگویند چرا این قدر عجله داری؟ از بس آدمها خوابیدند،ما که یک قدم برمیداریم میگویند چرا عجله داری؟ 30 سال است آموزش و پرورش را خواباندیم حالا که میخواهیم یک قدم برداریم میگویند عجله دارید." ناگفته نماند که ایشان در جایی دیگر و در سخنانی ناهمساز با سخنان بالا گفته بود : " درطول بیش از سه دهه گذشته اقدامات خوبی درآموزش وپرورش انجام شده است."
به هر رو،پس از گذشت چهار سال از ریاست حاجی بابایی بر وزارت خانه ی آموزش و پرورش،آنچه بیشتر به چشم می آید پاره ای دگرگونی های نیمه تمامی است که نمی توان آنها را در راستای تغییری کارآمد در بهبود وضعیت آموزش ارزیابی نمود.
واژگونی مینی بوس مربوط به سرویس معلمان روستای توده زن بخش اشترینان بروجرد یک کشته و 15 مجروح بر جای گذاشت.
به گزارش روزهای بروجرد به نقل از ایرنا رییس شبکه بهداشت و درمان شهرستان بروجرد افزود: این حادثه در ساعت صبح امروز در محور بروجرد به اشترینان حد فاصل پیچ قلعه حاتم رخ داده است.
محسن صیرفی افزود: مجروحان حادثه تعداد 10 نفر معلم خانم و شش نفر معلم مرد هستند.
وی اضافه کرد: متاسفانه در این حادثه آموزگار پایه دوم ابتدایی در بیمارستان فوت کرده و دو نفر دیگر به علت شدت جراحات وارده در بخش ICU بیمارستان چمران بستری هستند.
وی اظهار داشت: دیگر مجروحان حادثه یا به صورت سرپایی مداوا شده اند یا به صورت موقت تا بهبودی بستری شده اند.
فرمانده پلیس راه استان لرستان در این باره گفت: علت این حادثه عدم توانایی در کنترل وسیله نقلیه در جاده لغزنده ناشی از تخطی از سرعت مطمئن گزارش شده است.
متاسفانه در این حادثه علی حسین مقدسی آموزگار پایه دوم ابتدایی جان خود را از دست داد.
محمد روزبهانی
گروههای اجتماعی، متشکل از افرادی هستند که درگیر روابط متقابل اجتماعی هستند. افراد در روابط متقابل در گروهها، در جایگاههای مختلفی قرار میگیرند. به این جایگاهها- که افراد با قرار گرفتن در آنها باید رفتارهای خاصی را انجام دهند و از دیگران انتظار رفتارهای خاصی را داشته باشند- نقش میگویند. به عنوان نمونه در یک مدرسه نقشهای متفاوتی وجود دارد، معلم، مدیر، معاون، دانشآموز، سرایدار، دفتردار، مشاور و... هر کدام از این نقشها دارای وظایف مخصوص به خود هستند. مثلا معلم ریاضی در یک مدرسه وظیفه تدریس درس ریاضی را بر عهده دارد. در مقابل مدیر، معاونان ودانشآموزان نسبت به معلم ریاضی وظایفی دارند. رفتار و کارهای هر فرد در موقیت خویش، وظایف نقش او به حساب میآیند. در مقابل رفتاری که دیگران باید در مقابل او انجام دهند، حقوق نقش (انتظاراتش از دیگران) او محسوب میشوند. افراد وظایفشان را با توجه به چگونگی عملکرد دیگران در روابط متقابل تنظیم و انجام میدهند. در واقع روابط متقابل اجتماعی در جامعه بده و بستانهای اجتماعی است. تناسب بین وظایف یک فرد در یک نقش با حقوقی که برای نقش او توسط افراد و جامعه تعریف میشود، منجر به احساس راحتی، برابری، عدالت، شادابی و امنیت میشود و برعکس اگر فردی احساس کند که در مقابل وظایفی که انجام میدهد، مزایای کمتری دریافت میکند دچار احساس نابرابری، عدم امنیت وناراحتی میشود. نقش معلمی نیز همین گونه است. هنگامی که معلمان احساس کنند وظایفی که برای نقششان در نظر گرفته شده با حقوق و مزایای آنها تناسب ندارد، دچار احساس نابرابری، مورد ظلم واقع شدن و ناراحتی میشوند. نقش معلمی در جامعه ما دارای وظایف و حقوقی (مزایا) است. البته در قوانین و عرف جامعه وظایف و حقوق و مزایای روشن و گاه مبهمی برای این نقش (شغل) تعریف شده است. جامعه از معلم انتظاراتی دارد، از جمله 1-معلم باید به بهترین نحو ممکن به امر تعلیم و تربیت بپردازد 2- به دانشآموزان محبت کند 3- در مدرسه نقش والدین را نیز ایفا کند 4-مسائل و مشکلات شخصی را در محیط مدرسه مطرح نکند 5- خوش اخلاق و صبور باشد 6- به بهترین و جدیدترین روشها ی آموزشی آگاه باشد 7- زیاد مطالعه کند 8- همهچیز را بداند و... اینها موارد بسیار اندکی از انتظارات جامعه و والدین و حتی آموزش و پرورش از معلمان است، البته موارد قانونی و رسمی بسیار زیادتری نیز هست که فرصت و امکان مطرح کردنش نیست. اما در مقابل این وظایف سنگین، معلم نیز انتظاراتی از جامعه، والدین و آموزش و پرورش دارد- انتظاراتی مادی و غیرمادی. در دهههای گذشته این وظایف و حقوق- مزایا دچار تغییرات بسیاری شده است. هر چه به زمان حاضر نزدیکتر میشویم این تغییرات بیشتر خود را نشان میدهد. به این صورت که به وظایف نقش معلمی افزوده میشود و در مقابل از حقوق و مزایای آن کاسته میشود. در سالیان دورتر معلمان (چه درست و چه غلط) دارای اختیارات بیشتری در محیط مدارس و گاهی حتی خارج از مدارس در زمینه تعلیم و تربیت دانشآموزان بودند. به نحوی که والدین کاملا به معلمان اعتماد داشتند و بچههایشان را به معلمان میسپردند تا هرگونه که صلاح میدانند آنها را تربیت کنند. از نظر قانون نیز برای معلم محدودیت کمتری اعمال میشد. در کل وظایف معلمان در مقابل حقوق، مزایا و منزلت اجتماعی آنها متناسب بود. در نتیجه معلمان احساس سرخوردگی، نابرابری و دلزدگی از شغل خویش را نداشتند. این هماهنگی و تناسب در وظایف و مزایا باعث احساس رضایت شغلی بین این قشر شده بود، در نتیجه بیشتر بر امر تعلیم و تربیت متمرکز بودند. اما اکنون روز به روز از دایره اختیارات و حقوق و مزایای شغل معلمی در مدرسه کاسته میشود، در مقابل وظایف بیشتری برای آنها در نظر گرفته میشود. مثلا درآمد معلمان در مقایسه با سالهای گذشته کاهش پیدا کرده و به تبع آن از منزلت و احترام اجتماعی آنها نیز کاسته شده است. افزایش وظایف و انتظارات جامعه و نظام سیاسی، از معلمان، از یک سو و کاهش حقوق و منزلت اجتماعی از سوی دیگر باعث شده که اکثر معلمان دچار دلزدگی از شغل و نقش خویش شوند. به این معنی که علاقهیی به این شغل ندارند و میخواهند هر چه سریعتر از آن رها شوند. عدم رضایت از شغل باعث شده است که 1- بسیاری از معلمان به دنبال شغل دوم باشند. 2-برای بازنشستگی تلاش کنند 3- بر وظایفشان به درستی متمرکز نشوند و... جامعه، مسوولان و والدین انتظار دارند، معلمان به بهترین نحو به وظایفشان عمل کنند. اما به وظایف خودشان عمل نمیکنند. این عدم توجه به وضعیت مادی و منزلتی معلمان از سوی جامعه، فشار نقش و دلزدگی از شغل معلمی را شدت میبخشد و باعث میشود که در نهایت آموزش و پرورش نتواند به اهداف خود دست پیدا کند چراکه یکی از مهمترین عنصر در تعلیم و تربیت، معلم است. شایسته است جامعه و به ویژه نظام سیاسی که وظیفه مدیریت جامعه را بر عهده دارد، برای جلوگیری از این مساله اجتماعی (دلزدگی از نقش معلمی) که احتمالا در صورت بیتوجهی به آسیب اجتماعی تبدیل خواهد شد، اقدام کند. راهکار آن هم این است که بین وظایف و حقوق و مزایای شغل معلمی تناسب ایجاد شود یا با افزایش مزایای این نقش یا کاهش وظایف و انتظارات از آن!
کارشناس آموزشی
Rooz6105@gmail. Com
http://etemadnewspaper.ir/Released/92-01-24/93.htm#234821
بروجیه (بنا 670 هجری) یک مدرسه ساخته شده در دوران سلجوقی در شهر سیواس ترکیه است. این مدرسه توسط مظفربن عبداللّه مفضّل بروجردی ساخته شده است و امروزه از بناهای شاخص معماری ترکیه به شمار می رود. سلجوقیان (قرن 5 تا 7 قمری) خاندانی ترک بودند که فرمانروایی بزرگی را در غرب آسیا و خاورمیانه از جمله ایران، ترکیه، عراق، سوریه و دیگر مناطق مجاور ایجاد کردند.
سلجوقیان در گسترش فرهنگ اسلامی و نیز زبان و ادبیات فارسی نقش برجسته ای داشتند و بیشتر وزیران آنها ایرانی بودند. در دوره سلجوقی، مدارس مهمی پایه گذاری و یا تقویت شد که نمونه های آن مدارسی در اصفهان، ری، بلخ و مشهورتر از همه نظامیه بغداد بود. هنرهای مختلف به ویژه معماری در دوره سلجوقیان اعتلا یافتند و به ویژه آثار قابل توجه معماری در این دوران بنا نهاده شدند که سبک ویژه خود را داشتند. معماران ایرانی آثار ماندگاری را در ایران، هندوستان و آسیای صغیر بنا نهادند و گنبدهای دو پوسته با دو لایه درونی و بیرونی و نیز حیاط های بزرگ چهار ایوانی با تالارهای گنبد دار شکل گرفت. مسجد جامع اصفهان، مسجد جامع اردستان، مسجد جامع بروجرد و مسجد جامع گلپایگان نمونه هایی از این دست معماری هستند. شهر بروجرد در دوره سلجوقی از مراکز شهری مهم بوده است و نام آن به وفور در آثار تاریخی دوره سلجوقی دیده می شود. پیش از آن در دوره خلفای عباسی، حموله وزیر آل دلف (قرن دوم و سوم هجری) به عمران بروجرد پرداخته بود و مسجد جامع را در این شهر بر روی ویرانه های آتشکده ساسانیان بنا کرد. اما بعدها، سلجوقیان با تکمیل این مسجد، کتیبه ها و نقش و نگار فراوانی در آن ایجاد کردند. همچنین سلاجقه، بنای امامزاده جعفر بروجرد را با گنبد ویژه آن ایجاد کردند که این نوع گنبد پلکانی از نمونه های شاخص معماری سلجوقی در جنوب غربی ایران شد و دو نمونه مهم برجای مانده از این نوع گنبدها یکی امامزاده جعفر در بروجرد و دیگری آرامگاه دانیال نبی در شوش در استان خوزستان است. فرهنگ دوستی سلجوقیان و گسترش مدارس علمی در آن روزگار این فرصت را به دست داد تا چهره های شاخصی در علوم مختلف تربیت شوند.
از دوران سلجوقیان اسامی افراد سرشناس متعددی با نام بروجردی یا منتسب به بروجرد در منابع ذکر شده است که این نشان دهنده رونق شهر بروجرد در آن زمان می باشد. مظفربن عبداللّه مفضّل بروجردی نیز یکی از کسانی بوده است که نامش به عنوان بانی مدرسه بروجیه برجای مانده است. مدرسه بروجیه در شهر سیواس در شرق ترکیه قرار دارد. این شهر تاریخی، مراکز علمی و مدارس تاریخی متعددی را در خود جای داده است که دو نمونه از آنها در فهرست میراث جهانی یونسکو نیز ثبت شده اند. این مدرسه ها همچنین محل تشکیل حلقه های صوفیان نیز بوده اند. مدرسه بروجیه نیز نمونه ای از بناهای معروف معماری سلجوقی است.
مدرسه بروجیه یا بروچیه (به انگلیسی: Buruciye Madrasah) در قرن هفتم قمری ساخته شده است و تاریخ اتمام بنای آن 670 هجری (1271-1272 میلادی) است. این مدرسه در شهر سیواس در شرق ترکیه قرار دارد. سیواس در حال حاضر نیز یکی از مراکز ارتباطی مهم ترکیه به ویژه برای مسافران ایرانی است و در گذشته نیز از مراکز علمی، مذهبی و حکومتی بوده است. در دوران سلجوقی که قرنهای پنجم، ششم و هفتم قمری را در بر می گرفت، شهر سیواس به یکی از مراکز مهم علمی و نیز محل تشکیل حلقه های صوفیان تبدیل شد و بناهای متعددی مثل مسجد منار جفت، شفائیه، کبود، بروجیه، منار کوتاه و مسجد کبیر در آن تاسیس شد. از نظر معماری و تقارن بنا، مدرسه بروجیه هنرمندانه ترین بنای برجای مانده از دوره سلجوقی در آسیای صغیر است. ایوان ورودی اصلی مدرسه گنبدی کشیده دارد اما ایوان های کناری و اصلی دارای گنبدهای کوتاه و خمره ای شکل هستند.
مظفربن عبداللّه مفضّل بروجردی از اهالی بروجرد مدرسه بروجیه را در سیواس بنا نهاد که به همین دلیل این مدرسه به نام وی، مدرسه بروجردیه و بروجیه نام گرفت. از زندگی و آثار مظفر بن عبدالله مفضل بروجردی اطلاعات زیادی در دست نیست. مفضل بروجردی وزیر سلجوقیان آناتولی بود اما اصالتا بروجردی بود. وی در شهر سیواس درگذشت و آرامگاه وی در زیر یکی از گنبدهای مدرسه بروجیه قرار گرفته است.
مدرسه بروجیه در مرکز فرهنگی سیواس و بین دارالشفا و مدرسه دو مناره قرار دارد اما نام معمار آن مشخص نیست. بروجیّه از نوع بناهای چهار ایوانی است که طبق معماری عمومی مدارس چهار ایوانی ایرانی ساخته شده است . ساختمان دارای چهار ایوان بزرگ است که در کنار هر یک از آنها یک طبقة میانْ اشکوبی مشاهده می شود. طرح این مدرسه ، بسیار منظم و مربع شکل است . ایوان ورودی مدرسه دارای یک گنبد بلند است که متفاوت از بناهای مشابه است و این نوع معماری فقط در همین بنا دیده می شود. مدرسه محرابی در قسمت گنبددار طرف راست ورودی مدرسه وجود دارد، معلوم می کند که این قسمت مسجد بوده است .
منابع:
بروجیه. از دانشنامه جهان اسلام. http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=1078
فخری، حجت. وقفنامه های دوران سلجوقی: زندگی و وقف نامهی شمسالدین آلتون آبه. میراث جاویدان.
Kuran, Aptullah. Anatolian-Seljuk Architecture. Available at: http://media.library.ku.edu.tr/reserve/resfall07_08/rcac/anatolianseljukarchitecture.pdf Buruciye Medresesi. From Turkish Wikipedia. Available at: http://tr.wikipedia.org/wiki/Buruciye_Medresesi
بن گرفت نوشته :
عزت اله مهدوی،روزنامه اعتماد،21/1/92
پروفسور "ریتر"در ضمن تحقیقات خود با متنی مواجه می شود که شواهد و قراین، آن را منسوب به افلاطون معرفی می کند. این رساله که بعد از چند قرن یافت گردیده و در مجامع علمی و فلسفی در باره ی آن بحث ها در گرفته روح جدیدی به محافل نسخه شناسی دمیده است. البته می شنیدیم که نسخه شناس بزرگ دیگری به نام "اوبروگ پراشتر" در اصالت متن فوق الذکر تشکیکاتی دارد. ریتر با تذکار مواردی از قبیل مکالمه ای بودن متن و در بر داشتن اصول پذیرفته شده افلاطونی از جمله یکی دانستن فضیلت و معرفت و نیز وجه اشتراک در اشخاص ماجرا با چند رساله دیگر ، معتقد است که دلایل انکار اصالت این رساله ضعیف است . به هر تقدیر به توصیف این نسخه می پردازیم و اصالت سنجی آن را به عهده بزرگان می گذاریم. مکالمه این چنین آغاز می گردد:- کلینیاس: دوست گرامی ، مطابق قراری که نهاده بودیم باز من و تو و مگیلوس عزیز در اینجا حاضر شده ایم تا به بررسی معیشت مربیان و ارتباط آن با "شهر" بپردازیم. - شهری : صحیح است. – کلینیاس : در شهری که ما می خواهیم بنا شده باشد،یکی از مهمترین اشخاص شهر و آگاهترین آنها را بر می گزینیم تا به اجرای مهمترین قوانین که همانا قوانین مرتبط با تعلیم وتربیت است را به اجرا در آورد.- شهری: چنین است . – کلینیاس:( دست به دعا برداشت) و ای خدایان دعای مرا مستجاب کنید که در درون خویش زیبا باشم و همه امور بیرونی من با امور درونی ام سازگار باشد. چنان کنید که فقط شخص فرزانه را توانگر بشمارم.- شهری : نیکو خواسته ای است. – کلینیاس : تو شنیده ای که استاد ما – سقراط- گفته بود:"همه ی طلایی که زیر زمین یا روی زمین است در مبادله با فضیلت کافی نیست."- شهری : شنیده ام . – کلنیاس : ومربیان برای ایجاد و تقویت فضایل در فرزندانمان در موقعیت مناسب تری از دیگران قرار دارند.-شهری : نکته صحیحی را ابراز داشتی.- کلینیاس : اما چه موقع این وظیفه ی مهم دستخوش اعوجاج می شود؟- شهری : تو بگو. – کلینیاس : وقتی که شرایط ِمناسب فراهم نشود. – شهری: توصیح بده . – کلینیاس : مربی باید با شاگردان خود" زندگی" کند. تمام علایم حیاتی آنها را در اوقات مصاحبت، نه تنها حس کند بلکه با دقت تعقیب نماید.در فرایند آموزش ،نقاط ضعف را ببیند و بر طرف و نقاط قوت را تقویت کند. مهمترین ارکان یک اجتماع، افراد آن هستند و بقای آنها در گرو حفظ فضایل است. – مگیلوس( با بی صبری ) کلینیاس عزیز باز به مطالبی پرداختی که از بدیهیات اند. قرار بود به ریشه یابی مساله ای بپردازی که مرتبط با انتظارات مربیان خردمند بود. تو دوباره به چیز هایی پرداختی که خودت آن را مساله پنداشتی و سپس به حل آن مبادرت می کنی.-کلینیاس : با صبرت به من کمک خواهی کرد. – شهری : آیا واقعاً چنین است؟ - کلینیاس : آیا بهبود اخلاقی و احراز صلاحیتهای شغلی در گرو تعلیم و تربیت است؟ - شهری : آری.- کلینیاس: هرچه به وضعیت مکان های آموزشی از نظر ساختمان و امکانات و تجهیزات بپردازیم و تلاش کنیم مربیان تواناترین افراد اجتماع باشند، تعلیمات ما از کیفیت بالا تری بر خوردار می شود؟- شهری: چنین است. – کلینیاس: ما الزاماً باید به افزایش صلاحیت های حرفه ای مربیان در ضمن خدمتشان بپردازیم. – شهری: حتماً چنین است. – کلینیاس: اما مربیان نیز در شهر توصیف شده باید با تمام وجود خدمت کنند. باید بدانند که جهل، بزرگ ترین دشمن شهرشان است . باید با نشاط خاطر در محل کار خود حاضر شوند. با روی خوش با شاگردان خود روبرو شوند...- مگیلوس : کلینیاس عزیز تو در سیر بحث خود موضوع می آفرینی و در نهایت ،آنجا که صلاح می دانی دامن مباحث را می گسترانی. پس به تو اجازه نخواهم داد که چنین کنی . – کلینیاس : خوب ؟ – مگیلوس: شهری را در نظر بگیر که خیلی پر جمعیت تر از شهر آرمانی توست . یعنی از 5040 نفر مورد نظر تو گذ شته است . شاگردان مدرسه اش به عوالمی دست یافته اند و طرقی را کوبیده اند که به مخیله هیچ مربی در نمی گنجد. – کلینیاس: - چه شهر عجیبی؟ - مگیلوس: در این شهر تقسیم کار به شدت صورت پذیرفته و هر شهروندی می کوشد تا در ارتزاق خود و عیالاتش وقفه ای نیفتد. بساط مدارس متعدد، گسترده شده و به دلیل مشکلاتی که گریبان اجتماع را گرفته وضعیت معیشتی مربیان نیز به خنسی بر خورده است . – کلینیاس : چه شهر عجیبی را توصیف کردی. – مگیلوس: مشکلات زیادی سر راه تعلیم وتربیت قرار گرفته به طوری که تحمل آنها از هرکول هم ساخته نیست . مثلا تعداد مربیان کم است لذا مقام دبیر- وزیر شهر مجبور است از اوقات فراغت مربیان برای پر کردن کلاسهای بدون مربی ،استفاده کند وچون پرداخت حق الزحمه آنها و پیش بینی مقدار آن ازدست آپولونیوس هم ساخته نیست ، تاخیر های چند ماهه در پرداخت این اضافه کاریها پیش می آید. – کلینیاس :چه مربیان نجیبی! - مگیلوس : در این شهر عجیب ، امتحاناتی هماهنگ بر گزار می شود و مطابق سنت چندین ساله، حق الزحمه ای به مربیان اختصاص می یابد ،گاهی پرداخت آن به یک نیمسال شمسی به تاخیر می افتد . در این شهر حسابدارانی وجود دارند که ماموریتشان این است که میزان دخل و خرج شهروندان را محاسبه کنند آنها دائما از چیزی به نام خط فقر گفتگو می کنند، از چیزی به نام تورم و گرانی .می گویند: قرار بوده گرانی ها و تورم چیزی حداکثر در هر سال به اندازه ده تا پانزده درصد باشد و به همین لحاظ حقوق مربیان نیز افزایش یابد. محاسبه گران دبیر – وزیر به وعده خود عمل می کنند ولی بازار همیشه بی وفایی کرده وسالهاست که حقوق این مربیان کفاف معیشتشان را نمی کند... – شهری : چنین چیزی محال است .تو همیشه با فرضیات شگفت خود وقت ما را می گیری.- کلینیاس : می خواهم بدانم آیا مقام دبیر – وزیر محترم این شهر با چه دیالکتیکی امور را می گذراند؟ ما که بنای یک شهر آرمانی را در رساله نوامیس خود طراحی کرده ایم ، دیگر حرفمان نمی آید. – مگیلوس : البته ایشان این مساله را می خواهند برای همیشه حل کنند اما بعد از حل دانشگاه مربیان و نیز بعد از حل هوشمند سازی مدارس.- شهری : از چه چیز های عجیبی سخن می گویی.
پروفسور ریتر در یادداشت پایانی خود نوشته است : من در انتساب این مکالمه به افلاطون شکی ندارم . البته آنچه مرا به این قوت قلب می رساند آن است که این رساله نیز مانند دیگر رسالات افلاطون بی نتیجه پایان می یابد.
مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،20/1/92
(این یاداشت با حذف بخشی از آن از سوی روزنامه به چاپ رسید.)
شش ماه پس از سه شنبه نهم اکتبر 2012،که ملاله یوسف زی،دختر نوجوان پاکستانی به دست نیروهای طالبان ترور گردید،شهناز نازلی،آموزگار مکتب خانه ای در پیشاور پاکستان،در روز سه شنبه 26 مارس 2013 در دویست متری مدرسه،هدف گلوله دو موتورسوار قرار گرفت. ملاله پس از انتقال به بیمارستان و بیرون آوردن گلوله از سرش و با تلاش های بسیار،زنده ماند اما نازلی سه ساعت پس از گلوله خوردن،در بیمارستان محل،جان باخت. نازلی،قربانی خشونتی شد که با دانش و روشنگری مخالف است و زیست و زندگی خویش را در نادانی و تعصب مردمان می جوید. گرچه شوربختانه،از این دست خبرهای اندوه برانگیز و دردآور،و کشته شدن دانش آموزان و آموزگاران،به ویژه در منطقه ی خاورمیانه،دیگر خبر چندان شگفتی نیست و بسیار شنیده می شود اما نبایستی به آسانی و به سکوت از کنار آنها هم گذشت،و به ویژه این دولت ها و زمامداران هستند که باید برای جان شهروندان خویش ارزش بیشتری قائل شوند و با بازنگری در سیاست های خود،در پی آشتی و همدلی ملی و جهانی برآیند.
به هر رو،این نگارنده به عنوان آموزگاری ایرانی،جستار کوتاهی درباب ارزش آموزش،که به فارسی برگردانده ام را،با یادی از همه ی کوشندگان و جان باختگان راه دانستن،به شهناز نازلی،این واپسین جان باخته ی راه آگاهی،تقدیم می دارم،اما پیش از آن گویی نمی شود که از شعر زیبای "بامداد" هم یادی نکرد که "نازلی،بنفشه بود،گل داد و مژده داد،زمستان شکست و رفت" :
"سخن گفتن درباره ی ارزش آموزش،کار بسیار آسانی است. هیچ انسانی،بدون آموزش نمی تواند،به معنای دقیق کلمه،زنده بماند. تنها با آموزش است که توانمندی شخص،می تواند تا بیشترین اندازه به کار گرفته شود. آموزش به انسان ها می گوید که چگونه بیندیشند،چگونه درست کار کنند،و چگونه تصمیم بگیرند. تنها از رهگذر آن است که شخص می تواند چیستی و کیستی متفاوتی بسازد. آموزش در زندگی،مانند خوراکی های ضروری اصلی،پوشاک و سرپناه،از بیشترین اهمیت برخوردار است. با آغاز شدن آن،ما می آموزیم که چگونه با دیگران همکاری کنیم و چگونه با یکدیگر دوست شویم. آنگونه که من به یاد دارم هنگامی که پدر- مادرم،مرا در مدرسه نام نویسی کردند نه تنها الفبا و عددها را آموختم بلکه توانستم دوستانی بیابم و با آنها و با آموزگارانم همکاری کنم.
شما با بزرگ تر شدن،با معنای رقابت و آرزو و هیجان ها و احساسات دیگری از این دست،روبرو خواهید شد،همچنین کنترل این هیجان ها و احساسات را خواهید آموخت و یاد می گیرید که چگونه در موقعیت های گوناگون،رفتار نمایید. آموزش،تنها به یادگیری آموزه های پایه ای همچون کار با رایانه،ریاضیات،جغرافیا و تاریخ محدود نمی شود و گستره ی بسیار فراخ تری می گیرد.
اگر می خواهید اثر آموزش را بر هر فردی ببینید بهتر است به راه و روش هایی که مردم خوب- آموزش دیده،دارند به ژرفی بنگرید و سپس رفتار آنها را با رفتار انسانی بی سواد بسنجید؛آنگاه شما تصویر روشنی از آموزش،و مفهوم درست اش خواهید یافت. آموزش یکی از سازه های ارزشمندی است که چهره و وجهه ی شخص را پی می ریزد، سازه ای زایا و سودرسان در زندگی شخص. آموزش،حقی است که هر کسی از آن برخوردارست. پرورش ذهن انسان،بدون آموزش،کامل نمی گردد. تنها از سر آموزش است که انسان توانایی می یابد که از انسان های دیگر آگاهی دریافت کند،از گذشته آگاه گردد و همه ی آگاهی های بایسته ی هم اکنون را بدست آورد. هنگامی که کسی گرداگرد جهان بگردد،مشاهده می کند که طبیعت انسانی،تا چه اندازه ی شگفت آوری همسان است،چه در هندوستان و استرالیا،و چه در لندن و اروپا و آمریکا.
اما آموزش و پرورش محافظه کار،اندیشیدن آزاد را بسیار دشوار می سازد. اگر ما به گونه ای آموزش ببینیم که در نسبت به دیگران،تنها،ویژگی و تفاوت بدست آوریم،پیشه ی بهتری بیابیم،کارآمدتر باشیم،و فرمانروایی گسترده تری بر دیگران داشته باشیم،آنگاه زندگی مان تنک مایه و پوچ خواهد بود. اگر ما به گونه ای آموزش ببینیم که تنها اشخاصی دانشمند باشیم،دانشورانی دلباخته ی کتاب ها گردیم،یا کارشناسانی معتاد به دانش،آنگاه ما به ویرانی و بدبختی جهان یاری رسان خواهیم شد. ما چه بسا سخت آموزش دیده باشیم،اما اگر بدون آمیزه ای از اندیشه و احساس باشیم زندگی مان نیمه کاره و ناسازگار است. آموزش و پرورش،نگاه و نگرشی بامعنا برای زندگی می پروراند. افراد متفاوت اند اما برای برجسته سازی تفاوت ها و میدان دادن به رشد گونه ای معین،آموزش و پرورش امری بایسته است. کار آموزش و پرورش،تنها پرورش ذهن نیست. پرورش ذهن،مایه ی کارآمدی است اما کمال به همراه نمی آورد؛گرچه دانش و کارآمدی دو امر ضروری هستند که با آموزش پرورده می شوند.
آموزش و پرورش بایستی به ما کمک کند تا پی به ارزش های ماندگار ببریم؛بدبختانه،سامانه ی کنونی آموزش و پرورش،ما را سر به راه،سرد،و سخت نیندیش بار می آورد. سیستم ها،چه آموزشی و چه سیاسی،بدون علت دگرگون نمی شوند. آنها هنگامی عوض می گردند که دگرگونی بنیادینی در خود ما پدید آید. بیش از سیستم،این فرد است که از اهمیت بیشتری برخوردار است،و تا زمانی که فرد فرآیند کمال خودش را درنیابد،هیچ سیستمی نمی تواند سامان و آشتی را به جهان ارمغان آورد."
http://etemadnewspaper.ir/Released/92-01-20/279.htm#234491
(این گزارش و گفت و گو در بیش از سه ماه پیش انجام گرفته است.)
مدرسهای سوخته و نان آورانی کوچک
آساره کیانی/ تارنمای نامه نیوز
عصر یک روز سرد زمستانی وقتی نمیدانی چطور شد که از خیابانی سر درآوردی که مدرسه ی ابتدایی ات آن جا بود، تابلوی رنگ و رو رفته ی مدرسه در میان انبوهی از شاخه های خشک درختان، جلوی چشمت ظاهر می شود. روبروی در می ایستی. باد و باران، جمله را ناقص کرده؛ از این بیت شعر نوستالژیک، تنها گور دانشش مانده...
مدرسه که آتش بگیرد، درس خواندن هم تعطیل می شود. از این پس، دست های نیم سوز، باید نقشهای زندگی ای را گره بزنند که زلزله، ویرانش کرده. مریم، خودش هم نمیداند چند ساله است! بین هشت تا دوازده. وقتی برای حرف "کاف" جملهای با "کراک" می ساخت! مادرش در حیاط مدرسه بود. میگفت او نان آور خانه است.
حالا شهر، پر شده از نان آوران کوچک که همه چیز می فروشند و هیچ کس نمی داند به طور واقعی چند نفرند. کودکانی که کم سوادان و بی سوادان بزرگسال آینده را می سازند.
با این که ظاهرا آمار دقیقی از تعداد کودکان بازمانده از تحصیل در ایران، در دست نیست براساس گزارش مرکز آمار ایران، تا (سال 1390) باید حدود 18 میلیون کودک ایرانی، مشغول به تحصیل باشند. اما در حال حاضر حدود 11 میلیون دانش آموز در مدارس تحصیل می کنند، و تکلیف نزدیک به شش میلیون کودک باقی مانده مشخص نیست!
از سوی دیگر، وعده های مسئولان آموزش و پرورش مبنی بر ریشه کن کردن بی سوادی در ایران در ظرف چند سال، بر اساس آماری که سازمان نهضت سوادآموزی ارائه کرده است، بیش از 9 و نیم میلیون ایرانی بالای شش سال توانایی خواندن و نوشتن ندارند.
رئیس سازمان نهضت سوادآموزی، آمار بیسوادی برای افراد بالای شش سال را نزدیک به 3/ 14 درصد -معادل 9 میلیون و 719 هزار نفر- اعلام کرده است.
فقر، نبود امنیت در مدارس، اعتیاد والدین، کمبود مدیران متخصص در رده های بالای آموزشی، عدم استفاده از توانمندی های مردمی در سطح کلان، سیستم بسته آموزش در کشور، بیکاری و نداشتن انگیزه ی کافی برای ادامه ی تحصیل،و ... عواملی هستند با درجات متفاوت اهمیت ازدید افراد مختلف در بازداشتن کودکان ایرانی از تحصیل. هر چند علی باقرزاده، رئیس سازمان نهضت سوادآموزی، با اشاره به اینکه مشکلی برای ریشهکن کردن بیسوادی در کشور از جنبه برنامهریزی وجود ندارد، بزرگترین مشکل را "عدم تمایل افراد به سوادآموزی" دانسته است.
به نظر می رسد برای ریشه کن کردن بی سوادی در ایران، باید ریشه یابی دلایل آن را در اولویت قرار داد. با وعده های آموزشی ای که هیچ گاه به واقعیت نزدیک نشده یا در بهترین حالت کمتر محقق شده است، فقر فرهنگی ای پدید خواهد آورد که محصول آن به احتمال زیاد افرادی خواهند بود فاقد حساسیت های فرهنگی.
نهضت سوادآموزی؛ وصله ای ناجور در آموزش و پرورش
در بررسی مشکلات سواد آموزی و دقیق شدن در آنچه مانع کاهش کم سوادی و بی سوادی در جامعه ی ما خواهد شد، با مشکلات ساختاری ای مواجه می شویم که کمتر مورد توجه قرار گرفته اند.
مهدی بهلولی، عضو کانون صنفی معلمان، در مورد وضعیت نامعلوم استخدام آموزگارانی که درحوزه سوادآموزی تدریس می کنند میگوید: آنها به شمار نمی آیند چون در آموزش و پرورش استخدام نمی شوند. از سوی دیگر، حقوق آنها نیز بسیار ناچیز است.
وی، ضمن تاکید بر این نکته که آموزش و پرورش در ایران از مشکلات بیشماری به ویژه در عرصه تالیف کتب آموزشی و نیز روش های آموزش رنج می برد، به طور کلی شیوه ی برخورد با نهضت سوادآموزی را بسیار نامناسب می داند؛ گویی این بخش وصله ی ناجوری در آموزش و پرورش ایران است.
بهلولی که 21 سال سابقه ی تدریس، در کارنامه ی کاری خود جای داده است، آموزش و پرورش را نماد انگیزه بخشی به کودکان و افراد جامعه برای کار فرهنگی؛کتاب خواندن؛ نوشتن؛ و ورود به فضاهای فرهنگی می داند. به باور وی با مشکلات عدیده ای که از جنبه ساختاری در سوق دادن افراد به فضای فرهنگی وجود دارد، آموزش و پرورش این کارکرد خود را تا حد زیادی از دست داده است.
وی با اشاره به کشورهایی که از کارکرد آموزشی بالایی برخوردارند، تجربه برزیل را نشان دهنده پیشرفت و شمول اجتماعی به واسطه داشتن تخصص مسئولین آن حوزهها می داند. وی تعدادی از مسئولین امر را حداقل در حوزه ی آموزش، افرادی با کمترین آگاهی می داند که در زمینه های آموزش، روش های فعال آموزش نوین و روش های نوین آموزش بزرگسالان، از تخصص کافی برخوردار نیستند.
حدود شش سال تدریس در ایلام، عاملی شد که بهلولی با خانواده های پرجمعیتی آشنا شود که تعداد قابل توجهی از فرزندان آن ها همگی در سن تحصیل هستند. وی کار کردن کودکان و باز ماندن آن ها از تحصیل را مختص مناطق محروم نمی داند و معتقد است در شهرهای بزرگی مثل تهران هم تعداد این کودکان آمار پایینی ندارد.
البته از نظر او در کنار بحث حمایت مالی، مسائل دیگری هم درعدم انگیزه ی کافی برای تحصیل وجود دارد؛ زمانی که افرادی با مدارک تحصیلی دانشگاهی بیکار هستند چه انگیزه ای برای ادامه ی تحصیل نسلی که خیل عظیمی از بیکاران باسواد را پیش روی خود می بیند باقی خواهد ماند؟
وی همچنین علاوه بر عدم انگیزه بخش بودن سیستم آموزشی، یکی ازمهم ترین دلایل پایین بودن سطح کیفیت آموزشی در ایران را معطوف نبودن آن به زندگی نوین و عدم آشنایی با حقوق شهروندی می داند.
بهلولی با تاکید بر این نکته که در جهان معاصر، تعاریف جدیدی از سواد مطرح می شود که تا حد زیادی با مسائل حقوق بشر آمیخته است، یکی از اساسی ترین اهداف نظام آموزش و پرورش را با توجه به آن چه که در اعلامیه جهانی حقوق بشر هم به آن اشاره شده، حرکت افراد و دانش آموزان به سوی آشنایی با حقوق بنیادی خود می داند؛ بحثی که در سیستم آموزشی ایران مورد غفلت واقع شده و این امر سبب می شود آموزش و پرورش در ایران روز به روز جذابیت و گیرایی خود را از دست بدهد.
از سوی دیگر، زمانی که نظامی فراگیر و مردمی نباشد و مردم در آن نقش چشمگیری نداشته باشند، در زمینه ها و حوزه های مختلف دچار ضعف و نقصان خواهد شد و ایدئولوژی حاکم بر یک نظام سیاسی بر جهان بینی او تاثیرگذار خواهد بود.
یکی دیگر از اعضای کانون صنفی معلمان ایران، فقر و مشکلات اقتصادی را ازموانع تحصیل می داند اما معتقد است که فقر از نظام سیاسی حاکم ناشی می شود.
محمود ایمان زاده، نگاهی همه جانبه نگر را عاملی می داند که می تواند استعدادها و توانمندی های مردمی در حوزه های متفاوت به کار بگیرد. بنابراین معتقد است، تا زمانی که نظام سیاسی حاکم در سطح کلان، اصلاح نشود، نمی توان برای آموزش و پرورش برنامه ریزی کرد.
وی با اشاره بر این نکته که نمی توان وجود نیروهای کارآمد و توانا را که هر چند به صورت موقت که سبب پیشرفت و رشد در حوزه های مشخصی می شوند، نفی کرد، بر این نکته تاکید می کند که تا زمانی که کل نظام سیاسی نقدپذیر نباشد، هیچ ضمانتی برای پیشرفت های دوره ای و گذرا در حوزه های متفاوت، وجود ندارد.
ایمان زاده، برنامه های اجرایی در حوزه های مختلف را نیازمند تجدید نظر و اصلاحات می داند. به این دلیل که با گذر زمان بر آگاهی و اطلاعات تخصصی و علمی در حوزه های مختلف افزوده می شود، به اعتقاد وی در ایران نه تنها اصلاحاتی جهت باز شدن فضا صورت نمی گیرد، فضای کافی برای اجرای همین قوانین موجود هم مهیا نیست. ازنظر او حتی با وجود بهترین سیستم اجرایی حاکم، زمانی که دستورالعمل هایی که به منابع قدرت وصل هستند، نظرات مردم را وتو کنند، هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد.
28 سال سابقه ی تدریس، او را به این باور رسانده که فعالیت در حوزه های مختلف بدون حمایت و پشتیبانی مردمی محکوم به شکست است. وی معتقد است، زمانی که فعالیت های مردمی در قالب اصناف و سازمانهای مردمنهاد در سطحی وسیع مورد قبول حاکمیت واقع شود، ضعف ها و مشکلاتی که با زندگی مردم در هم تنیده شده راحت تر شناسایی شده و و فعالیت های مفید و موثرتری انجام خواهد گرفت. به اعتقاد وی، مردم می توانند با این روش، بار سنگین بسیاری از مسائل و معضلات اجتماعی را از دوش نظام حاکم بردارند و خود نیز به بسیاری از مطالباتشان دست پیدا کنند.
ایمان زاده تصریح می کند؛ اگر فضا برای فعالیت ایجاد شود می توان با کوچک ترکردن دولت، از توانمندی های معلمان و بسیاری از کارشناسان آموزش به صورت تخصصی برای کمک به آموزش و پرورش و مسائل تعلیم و تربیت بهره گرفت.
دولت به وظیفه خود در قبال اجرای قانون اساسی عمل نکرده است
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تکلیف را روشن کرده است. دولت وظیفه دارد تا پایان دوران دبیرستان به همه ی شهروندان ایرانی، سرویس تحصیلی رایگان ارائه دهد. محمد زاهدی اصل، معتقد است که حالا که پس ازگذشت سی و سه سال از انقلاب اسلامی با خیل عظیمی از افراد کم سواد و بی سواد مواجهیم، دولت به وظیفه ی خود در قبال اجرای قانون اساسی عمل نکرده است.
استاد مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به سن واجب تحصیلی که بین شش تا 14 سال است، یکی از وظایفی را که دولت موظف است به آن عمل کند، حضوراین افراد در مدرسه می داند.
به تعبیر او اگر این افراد در مدرسه نباشند، هم خانواده و هم دولت مجرم است. خانواده اگر توان مالی به مدرسه فرستادن فرزندان خود را ندارد، دولت وظیفه دارد تسهیلات لازم را برای او فراهم کند تا کودک، دیگر نان آورخانواده نباشد.
زاهدی اصل، اعتقاد دارد که فقر، سبب شود کودکان ما به جای مدرسه به مزرعه بروند یا بزرگترها آن ها را با خود به کارگاه ها ببرند یا به کارهای دیگر وادار شوند. وی تعدا کم مدارس و نبود فضای آموزشی مناسب را نیز در این زمینه موثر می داند؛ در روستایی که مدرسه از پنجم ابتدایی به بالا وجود ندارد برای تحصیل باید به شهر یا روستای همجوار رفت و این برای بسیاری از خانواده ها قابل پذیرش نیست. اکثر خانواده ها ترجیح می دهند به دلایل امنیتی و دور بودن مسافت ها و یا مسائل مالی فرزندان و به ویژه دختران خود را به مدرسه نفرستند.
زاهدی اصل، با تاکید بر عدم وجود آماری صحیح از افراد کم سواد و بی سواد از سوی منابع رسمی، معتقد است که در آمار رسمی ارائه شده، افرادی که زمانی در نهضت سوادآموزی آموزش دیده ولی دانسته های آن ها مشمول مرور زمان شده و باز به جوامع روستایی برگشته اند، در شمار افراد کم سواد جای نمی گیرند.
فقر که باشد، تفاوتی ندارد، دختر باشی یا پسر، پدر یا مادرت معتاد باشند!، دروازه غار زندگی کنی یا در روستایی کوچک در ایلام، آذربایجان، سیستان و بلوچستان و... شناسنامه داشته باشی یا نه، دوره گرد باشی یا اصلن پا از روستا بیرون نگذاشته باشی، نان آور خانه خواهی شد که نامت حتی در لیست "کودکان بازمانده از تحصیل" هم ثبت نمی شود. البته ثبت نام تو انتظاری غیر معقول است زمانی که مدیری که سال هاست در عرصه ی آموزشی مسئولیت دارد، راجع به لزوم صیغه ی پسران جوان با زنان مطلقه صحبت کند!
به مدرسه که نرفته ای شاید بهانه ای در کار نبود! این روزها در مدرسه هم، امنیت جسمی و روحی وجود ندارد. فکرت مشوش است وقتی مدام منتظری بیاند تو را ازمدرسه بکشانند بیرون و بروی سر خیابان و تا عصر، گدایی کنی. می گویی سقف، فرو بریزد بهتر است تا از تشرهای ناظم مدرسه خودت را خیس کنی و سقف فرو می ریزد. مدرسه ی شما اصلن محکم نبود. قول داده اند دفعه های بعد محکمتر درستش کنند! امروز تصمیم گرفته ای با تمام وجود به درس گوش کنی، ازپنجره بیرون را تماشا می کنی، برف می بارد و ناگهان تو و آقا معلم و میز و تخته و سی و چهار نفرتان یک جا با هم می سوزید.
می دانم که باز می گردی و می نشینی کنار همان بخاری. همه ی کتاب ها سوختند معلم هم مُرد اما دار قالی برایت زیادی بزرگ است. می آیی مدرسه و سیبی را که در مدرسه به تو داده بودند، باز برای مادرت می بری.
ادامه مطلب ...
ایلنا: عضو سابق کانون صنفی معلمان اسکان فرهنگیان در ستادهای اسکان نوروزی فرهنگیان را از سر بی جایی و بی پولی عنوان کرد.
محمد نیکنژاد درگفت و گو با خبرنگار ایلنا در واکنش به اخبار منتشر شده از سوی وزارت آموزش و پرورش مبنی بر استقبال نزدیک به ۱۳ میلیون فرهنگی در ایام تعطیلات عید نوروز در مدارس، وضعیت امکانات ستادهای اسکان نوروزی فرهنگیان و همچنین قیمت آنها درشهرهای مختلف را متفاوت دانست و گفت: برخی از مدارسی که فرهنگیان درآنها اسکان داشتند فاقد امکانات لازم ازجمله حمام است اما برخی دیگر از آنها از امکانات مناسبی برخوردار هستند.
وی خاطرنشان کرد: اگرفرهنگیان از ستادهای اسکان نوروزی استقبال میکنند از سر دارا بودن امکانات و تجهیزات مناسب نیست بلکه از روی ناچاری است.
نیکنژاد وجود این ستادهای اسکان نوروزی فرهنگیان را از هیچ "بهتر" و انگیزهای برای مسافرت آنها دانست و افزود: تاکنون نظرسنجی ازفرهنگیان نشده است که چند درصد از اقامت در این ستادهای اسکان نوروزی درمدارس رضایت دارند.
این معلم با بیان اینکه اقامت دربرخی از این مدارس برای فرهنگیان تحقیر آمیز است، افزود: اگر پولش بود هیچ فرهنگی حاضر نبود یک شب درآنها اقامت کند، اما فرهنگیان دستشان تنگ است.
وی از تخفیف ۵۰ درصدی به فرهنگیان در ستادهای اسکان نوروزی فرهنگیان درعید نوروز امسال خبر داد، افزود: به طور مثال اگر برای یک شب اقامت در یک کلاس شبی ۱۵هزارتومان اخذ شود درسالهای گذشته ۸۰ درصد ازاین مبلغ یعنی ۱۰هزار تومان را ازفرهنگیان میگرفتند اما امسال با نظر روزیر ۵۰ درصد ازفرهنگیان یعنی ۷۵۰۰ از فرهنگیان اخذ میشد.
نیکنژاد با اشاره به "خانههای معلم" درشهرهای مختلف علاوه بر مدارس به منظور اقامت فرهنگیان افزود: خانههای معلم درفصلهای مسافرت به ویژه عیدنوروز اصلا برای فرهنگیان عادی جا ندارد زیرا رزرو شده و پذیرای میهمانان ویژه از جمله روسای ادارات و کارمندان وزارتخانه است.
عضو سابق کانون صنفی معلمان افزود: سال گذشته خانههای معلم در هر استان موظف شد به فرهنگیان مسافر یک وعده غذا به طور رایگان بدهند اما شخص بنده به هنگام مراجعه به یکی از آنها موفق به دریافت آن یک وعده غذا نشدم.