کودکان بازمانده از آموزش

  

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،29/11/91

هم اکنون چند سال است که آمار کودکان بازمانده از آموزش - البته مانند بسیاری از آمارهای دیگر- ناهمساز و گوناگون شنیده و گفته می شود . از آمار فاطمه قربان،معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش بگیرید که چند ماه پیش، وجود کودک بازمانده از آموزش را از بنیاد انکار نمود تا آمار سال 90 مرکز پژوهش های مجلس،که از بیش از سه میلیون کودک بازمانده از آموزش خبر می داد. به تازگی نیز یوسف نوری،رییس مرکز آمار و فناوری اطلاعات و ارتباطات وزارت آموزش‌وپرورش،شمار کودکان دبستانی بازمانده از آموزش را  تنها 145‌ هزار دانست؛که بی گمان با آمارهای دیگر،ناهمخوان است و پذیرفتنی نمی نماید. گرچه چون بازماندگی از آموزش،در سال های بالاتر تحصیل،افزایش می یابد خود این 145 هزار هم شمار بالایی است. اگر به این نکته هم توجه کنیم که هم اکنون در ایران چیزی پیرامون ده میلیون نفر وجود دارند که تنها تا دوره ی دبستان آموزش دیده اند  و ده میلیون نفر هم،به کلی بی سوادند،نابهنجار بودن وضعیت آموزش در ایران،بهتر نمایان خواهد گشت.

اما در ریشه یابی این رخداد،فقر مادی خانواده،نقش نخست را بازی می کند . تنگدستی و ناداری سرپرست خانواده،باعث می شود به فرزند- به ویژه پسر- به چشم نیروی کار نگریسته شود. آموزگارانی که پیشینه ی آموزش در منطقه های محروم را دارند می دانند که اغلب،از فرزندان یک خانواده،یکی،دو تن و حتی بیشتر،تا دوره ی راهنمایی درس می خوانند و پس از آن،رو به کار کردن می آورند. این است که شوربختانه،پدیده ی کودکان کار و کودکان خیابان،پدیده ی آشنای زندگی ما شده است؛و شگفت این که برخی پیدا می شوند که وجود این کودکان را،سراسر،نادیده انگارند و آمار آنها را صفر اعلام نمایند! اما از فقر که بگذریم مهم ترین دلیل این همه کودک بازمانده از تحصیل،کیفیت پایین آموزش،جذاب نبودن کلاس درس و مدرسه،کمبود آموزگار و مشاور با انگیزه و توانمند،پیوند سست درون مایه ی کتاب های درسی با زندگی دانش آموز،و آمار بالای بیکاری دانش آموختگان دانشگاهی است. به ویژه بیکاری دانش آموختگان،یکی از سازه های برجسته به شمار می رود. آموزگاران راهنمایی و دبیرستان،با این پرسش،آشنایی بسیار دارند :"آقا ما چرا باید درس بخوانیم زمانی که فلانی و فلانی درس خوانده اند و لیسانس و فوق لیسانس گرفته اند و هم اکنون یا بیکارند و یا با درآمد بسیار ناچیز مشغول به کار شده اند،در حالی که دیگری که وارد بازار کار و خرید و فروش شده هم اکنون از وضعیت زندگی بسیاری خوبی برخوردار است؟" من خودم افزون بر این که با این پرسش،بسیار برخورد داشته و دارم به تازگی شماری از دانش آموزان را می بینم که با خرید برخی روزنامه ها که بخش آگهی پرو پیمانی دارند دستی در خرید و فروش پیدا کرده اند!

 اما شاید یک دلیل دیگر آمار بالای کودکان بازمانده از آموزش این باشد که متآسفانه سپهر آموزش ایران،فرهیخته پرور نیست تا نفس خود آموزش،ارزشمند به شمار آید. این است که می بینیم پاره ای از بازماندگان از آموزش،از طبقه ی متوسط و بالا هستند. آموزش در ایران،کیفی نیست،از این رو،دانش،ارزش ذاتی چندانی هم ندارد. حتی این روزها،بسیار شنیده می شود که آموزش باید با کار و صنعت پیوند بخورد تا سودمند افتد و به کار آید. آموزش و پرورش نیز،به روش های گوناگون،بدش نمی آید دانش آموزان را به رشته ی کار و دانش،و هنرستان ها رهنمون نماید اما پنداری فراموش گردیده که فرهیختگی،اخلاق،و پرورش فراخور جامعه ی نوین،از هدف های بنیادین آموزش- دست کم تا دوره ی متوسطه – است و نه آشنایی با کار و صنعت. آموزش ایران،بیشتر مدرک تولید می کند و مدرک دار،تا فرد خردمند سنجشگر اخلاق مدار.

 اما پرسشی که می ماند این است که با این شمار بالا از کودکان بازمانده از آموزش،آیا اصل سی ام قانون اساسی که بیان می دارد : "دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد" نیازمند توجه و تفسیری تازه نیست؟ آیا با این همه کودک بازمانده از آموزش،می توان گفت دولت به وظیفه ی خود عمل کرده است و "وسائل آموزش و پرورش رایگان" را فراهم آورده است؟ آیا وجود آموزگار با انگیزه،با کمترین دل نگرانی مادی،از شرایط بایسته ی آموزش به شمار نمی رود تا بتواند انگیزه بخش دانش آموزان باشد؟ آیا فضای آموزشی فراخور،استاندارد،شاد و ایمن از جمله ی این شرایط نیست؟ آیا در کشوری که آمار بیکاری دانش آموختگانش،زبانزد همگان گردیده است می توان گفت که دولت به وظیفه ی بنیادین خود،در فراهم نمودن شرایط آموزش عمل نموده است؟  

 http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=250&pageno=7

 

 

 

  

ادامه مطلب ...

دگرگونی در گفتمان آموزش و پرورش

 

مهدی بهلولی،روزنامه شرق،28/11/91

"من برای تغییر مصادیق نیامده‌ام، کار من تغییر نگاه هاست و هدفم تغییر گفتمان آموزش و پرورش است. باید دست از تحقیر معلمان برداریم زیرا دوران آزار معلمان گذشته است...مشکل معیشتی،دغدغه ی اصلی معلمان نیست،تعریف معیوبی است که از آن‌ها شده است. گروهی فکر می‌کنند معلم کارگر است و باید همیشه کار کند و با همین توجیه بابت تعطیلی پنجشنبه‌ها و عید و تابستان به آن‌ها طعنه می‌زنند." این ها بخشی از سخنان چند روز پیش حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش است،در دیدار با گروهی از فرهنگیان،که خبرگزاری ایلنا منتشر نموده است. نخستین نکته ای که به ذهن می رسد این که گویا برگزیدن "هدف تغییر گفتمان" پوششی باشد برای توجیه کم توجهی سه ساله ی وزیر به وضعیت معیشتی فرهنگیان. به سخن دیگر،ایشان وظیفه ی اصلی خود را،از بنیاد،چیزی فراتر از پرداختن به دشواری های مادی و معیشتی فرهنگیان دانسته و می دانند. اما نکته ی دوم می تواند این پرسش باشد که به راستی یک وزیر،تا چه اندازه می تواند به "تغییر گفتمان آموزشی" بپردازد و برای این کار چه پیش زمینه هایی نیاز است؟ من در زیر تلاش می کنم که نشان دهم "تغییر گفتمان آموزش و پرورش" فراتر از کار یک وزیر است و  پیش بایسته های فراوان می خواهد. از این رو،هدف تغییر گفتمان آموزشی،سنگ سنگینی است نشانه ی نزدن،و بنابراین راهی برای نپذیرفتن مسئولیت های عادی.

 دگرگونی در گفتمان آموزشی،با پویایی سامانه ی آموزشی،همبسته است،یعنی گفتمان آموزشی،در سامانه ای پویا،دستخوش دگرگونی راستین خواهد شد. پویایی آموزشی نیز همبستگی بالایی با پویایی نظریه های آموزشی دارد. بر پایه ی گفته ی پاره ای اندیشمندان،نظریه های نوین آموزشی،سه خاستگاه بنیادی دارند : 1. اندیشه های فیلسوفان و دستگاه های فلسفی آنها 2. دگرگونی های زندگی و  مسائل نوین اجتماعی 3. کار و تجربه آموزشی آموزشگران. به  سخن دیگر،آبشخور اندیشه ها و گفتمان آموزشی را می توان در پیوندی دانست که درس و مدرسه با این سه،ساخته و می سازد.

پربیراه نخواهد بود اگر بگوییم،در ایران کنونی،این سه منبع،بیش وکم از زایندگی و جنب و جوش چندانی برخوردار نیست. سپهر فرمان فرمای زندگی ما،سپهر پژوهش و سخن تازه نیست و روی چندان خوشی هم،به آن نشان نمی دهد. بارها از زبان فلسفه دانان وفلسفه پژوهان امروزین نیز شنیده ایم که فلسفه در این سرزمین،سال هاست از آفرینش بازایستاده است. از این رو و در این حال و هوا،پیشاپیش تکلیف فلسفه ی آموزشی روشن می شود؛اندیشه ای که شاخه ای از تفکرفراگیرفلسفی است. البته جای گلایه از اندیشمندان و نخبگان و روشنفکران امروزی ما نیز هست که خود دانش آموخته ی همین سامانه اند و برخی آموزگار آن بوده و هستند ولی در گفتار و نوشتارشان،به سختی می توان انگاره ای آموزشی دید و نظریه پردازی آموزشی نوینی یافت. گویی فلسفه ی آموزشی و فلسفیدن و اندیشیدن درباره ی آن،هنوز در دستور کار این بزرگان قرار نگرفته است! به هر رو،یکی از بخش های دگرگون کننده ی گفتمان های اجتماعی- فرهنگی،روشنفکرانند که کمتر نشانی از گرایش اینان به گستره ی آموزش و پرورش دیده می شود.    

 اما دومین بن گرفت اندیشه های نوین آموزشی،فراز و فرود اجتماعی – فرهنگی جامعه است. این که جامعه ی کنونی ایران،تا چه اندازه،جامعه ای پویا و دگرگون شونده است یک مسآله است و این که  فرادستان آموزشی تا چه میزان به این پویایی و دگرگونی ها،توجه دارند مسآله ای دیگر. از آنچه که در این دو،سه دهه،بر آموزش و پرورش گذشته است می توان دریافت که در این گستره،پیوند چندان استواری  میان آموزش و زندگی،نیست. میان گفتمان مدرسه و جامعه،تفاوت های بسیاری هست که خود از کارایی و کارگری نهادهای آموزشی می کاهد. چنین رخدادی به جامعه اجازه نمی دهد سامانه ی آموزشی خود را،به روز و به هنگام کند و در یک بده بستان فرهنگی هر دو سوی جریان – جامعه و آموزش – بهره مند گردند.

 اما سومین سرچشمه ی اندیشه های نوین آموزشی،درون تجربه های روزانه و آزمایشگاهی آموزشگران جای دارد و از دل آنها می جوشد. آموزگارانی که سال ها با کلاس و درس و مدرسه زیسته اند و زندگی خویش را با دانش آموز گذرانده اند،سرمایه های ارزشمندی هستند که می توان از آنها،دربهسازی آموزش و آفرینش انگاره های نوین این گستره،سود جست. اما در آموزش و پرورش کنونی ما،که به جرآت می توان گفت در تصمیم گیری های آموزشی و پرورشی،مدرسه و آموزگار،کمتر جایگاهی دارد،نشانی از این فرآیند دیده نمی شود . به نزد بسیاری از دست اندرکاران آموزش ایران،آموزگار تنها بایستی درون مایه ی کتاب درسی را بیاموزاند و گوش به فرمان بالا بایستد تا تصمیم فرادستان آموزشی را اجرا نماید. ناگفته پیداست که از دل چنین آموزش و پرورش متمرکزی،نوآوری و تجربه ی اصیلی سر نخواهد زد. همین که در چنین روزگار سخت معیشتی طبقه های متوسط و فرودست جامعه،وزیر آموزش و پرورش ادعا می کند دغدغه ی اصلی آموزگاران،اقتصاد نیست،گواهی است بر شکاف میان ایشان و فرهنگیان،و شنیده نشدن سخنان فرهنگیان.

 بنابراین می توان گفت کمابیش همه ی سرچشمه های دگرگونی در گفتمان آموزشی،از زایندگی بایسته برخوردار نیستند. از همین روست که سخن از تغییر در آن نیز،نمی تواند جدی باشد و همانگونه که در بالا گفته شد بیشتر پوششی است بر نابهنجاری وضع اقتصادی فرهنگیان و گریز از انجام مسئولیت های عادی کارگزاران.

http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=46&pageno=6

ادامه مطلب ...

به گلایه‌ها و آرزوهای آموزگاران گوش بسپاریم

 

مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،28/11/91

چند روز پیش حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش در دیدارش با شماری از فرهنگیان مازندران گفت : "من وزیری نیستم که گزک دست رادیوهای بیگانه بدهم و دم از نداری بزنم...من آب به آسیاب دشمن نخواهم ریخت... برای تغییر مصادیق نیامده‌ام،کار من تغییر نگاه هاست و هدفم تغییر گفتمان آموزش و پرورش است. باید دست از تحقیر معلمان برداریم زیرا دوران آزار معلمان گذشته است... مشکل معیشتی دغدغه اصلی معلمین نیست،تعریف معیوبی است که از آن‌ها شده است و گروهی فکر می‌کنند معلم کارگر است و باید همیشه کار کند و با همین توجیه بابت تعطیلی پنجشنبه‌ها و عید و تابستان به آن‌ها طعنه می‌زنند"(ایلنا) ایشان چند روز پیش از  این و در مراسم گشایش دانشگاه فرهنگیان نیز گفته بود : "تاسیس دانشگاه فرهنگیان آمال و آرزوی همه فرهنگیان بود حتی آن فرهنگیانی هم که اکنون بازنشسته شده‌اند به وجود این دانشگاه عشق می‌ورزند."

 این که با سخن گفتن از دشواری های معیشتی و اقتصادی فرهنگیان "گزک دست رادیوهای بیگانه" می افتد پس نبایستی این کار را انجام داد استدلال درستی نمی نماید. در روزها و ماه های گذشته نیز،بسیاری از شخصیت های دینی و سیاسی برجسته،خواستار حل مشکلات معیشتی مردم،کنترل تورم و گرانی،برخورد اصولی با بیکاری و ... شده اند. بی گمان اگر سخن گفتن از این واقعیت ها،آب ریختن به آسیاب دشمن باشد پس هیچ مشکل و واقعیتی نباید گفته شود. بیان نکردن واقعیت ها،به حل دشواری ها یاری نخواهد رساند که هیچ،بر بی اعتمادی میان فرادستان و فرودستان خواهد افزود. این نیز که آرزوی دیرینه ی همه ی فرهنگیان را تآسیس دانشگاه فرهنگیان بدانیم،هم خلاف واقعیت است و هم گریز از خواسته های راستین آموزگاران. برای راست آزمایی این سخنان،کافی است به یکی از مدرسه ها برویم و گوش به گلایه ها و خرده ها و آرزوهای آموزگاران بسپاریم تا روشن شود که تا چه اندازه "آرزوهای وزیر" با درخواست های فرهنگیان همخوان است. آدمی یاد آن تیراندازی می افتد که به هر جا تیرش برخورد می کرد،آنجا را هدف اعلام می نمود! به گفته یکی ازهمکاران،که به تازگی بازنشسته شده : "به استناد سی سال حضور در جمع معلمان در مناطق مختلف و ارتباط با برخی از معلمان در شهرهای دیگر اعلام می نمایم در این مدت،که هنوز هم این ارتباط برقرار است، حتی به اندازه ی تعداد انگشتان دو دست هم از معلمان نشنیده ام که آرزوی ایجاد دانشگاهی به نام  فرهنگیان را داشته باشند." چند روز پیش خود حاجی بابایی،از فرهنگیان بازنشسته ای که هنوز پس از گذشت ماه ها،پاداش پایان خدمت خود را دریافت نکرده اند- پاداشی که قرار بود یک هفته ای به آنها داده شود- پوزش خواست،که البته کار شایسته و ارزنده ای بود؛بگذریم از این که گره چندانی از دشواری های زندگی آنها و دیرکرد پاداش پایان خدمت شان نخواهد گشود. اما بگذارید یادی از سخن دیگر چندی پیش حاجی بابایی هم بکنیم که گفت : "من نام معلم را با پول به زبان نمی آورم."

 و اینها همه می تواند گریز از پاسخ گفتن به خواسته های بحق اقتصادی این روزهای  فرهنگیان باشد. این که چرا هم اکنون چندین سال است افزایش حقوق سالانه ی آنها- درست خلاف بند 125 قانون خدمات کشوری- زیر تورم انجام می گیرد. این که چرا – درست خلاف سخن خود وزیر در روزهای نخست وزارت اش- حق التدریس(اضافه کار) آموزگاران،هم اکنون چند ماه است که پرداخت نشده است،مگر قرار نبود که ماهانه پرداخت شود. این که از آزمون های هماهنگ کشوری خردادماه امسال،پیرامون هشت ماه می گذرد و دستمزد حوزه های تصحیح برگه ها و حوزه های اجرایی در هیچ کدام ازاین آزمون های این چند ماهه پرداخت نشده است.این که چرا دو سال است سرانه ی آموزشی به مدرسه ها داده نمی شود. این که چرا هم اکنون پیرامون یک سال است حق مدیریت و معاونت نیروهای ستادی مدرسه ها واریز نگردیده است. و البته برخی از خواسته های دیگر. مگر در بند 3/12 سند تحول راهبردی آموزش و پرورش،نیامده است : "ایجاد ساز و کارهای قانونی برای افزایش انگیزه معلمان و مربیان،با ساماندهی مناسب خدمات و امکانات رفاهی و رفع مشکلات مادی و معیشتی آنان" پس چرا در این چند ساله،مشکلات مادی و معیشتی فرهنگیان رفع نشده است که هیچ،بی گمان افزایش نیز یافته است؟

 به هر رو،بایستی پذیرفت که اگر به کاهش شدید قدرت خرید بسیاری از مردم،و از آن میان فرهنگیان،اعتراض شود "آب ریختن به آسیاب دشمن" نیست،بیان واقعیت است که نخستین گام پاسخگویی درست به دشواری هاست.   

http://etemadnewspaper.ir/Released/91-11-28/93.htm

 

 

ادامه مطلب ...

زنگ تفریح بارانی

 

زهرا خماریان

باران به تندی می بارید مدیر با بلندگو فریاد می زد : آقای عزیزمگه نمی گم ندو! اگه کار ی تو حیاط ندارید برید کلاس .ناگهان بلندگو را پایین می آورد وداد می زند: نفهم تازه خوب شدی ، نگاش کن مثل موش آبکشیده شدی! برو کلاس! کودک می خندد وبه سمت در می رود.

صدای تلفن قطع نمی شود لابد مادری نگران است! روی میز معلمین  چند لیوان چای جورواجور خودنمایی می کند معلمی از طعم بد چای وپررنگی آن گله می کند به سرعت چایش را هورت می کشد!

معلم دیگری با دستهای خیس وصورت برافروخته وارد می شود با عصبانیت می گوید:این سرایدار چه کار میکند؟دستشویی معلمین نه آب دارد ونه مایع دستشویی انگار سالهاست نظافت نشده!

لیوان چای را بر می دارد قندی در دهانش وغرولندی می کند :اینهم که سرد شده!

من به این فکر میکنم دستهایش را با چی شست؟نمی پرسم !دیگری که پشت میز مدیر لم داده با خنده عاقل اندر سفیهی می گوید :جوش نزن اگه میخوای آروم بشی یه سر به دستشویی بچه ها بزن صد رحمت به سرویس های بین شهری!چه توقعاتی داری؟

این آموزش پرورش کجاش درسته که دستشویی معلماش باشه؟

چپ چپ نگاش میکنه ومیگه من با شما حرف نمی زدم ،وبدون اینکه منتظر جواب بشه میره بیرون!

یکی دیگر قیمت پراید را می پرسد ودیگری از گرانی پسته ودیگری امید می دهد بسته حمایتی دولت را !

معلمی از تمام شدن کاغذ هایش وبرگزاری جلسه برای پول ماهانه کاغذ می گوید.

معلم ششم به دنبال کنترل ویدیوست تا بعد ازمدتی طولانی فیلمی پخش کند آنهم با بردن کیس وکیبورد آقای مدیر به کلاس !

ومعلمی ازرفتارهای پرخاشگرانه دانش آموزش وبی نتیجه بودن صحبت با اولیا می گوید.

این روزها معلمین مابر اثر کار شدید ومشکلات معیشتی واجتماعی درگیری هایی در روابط بین فردی در مدرسه با مدیر وهمکاران اداری و... پیدا کرده اند.البته معلمین انرژی مازادی را نیز برای کنترل رفتاهای نابهنجار دانش آموزان  وخانواده هایشان صرف می کنند که خود تنش زیادی را برای معلم ایجاد می کند  وبه خاطرعواملی مثل تنش مداوم،احساس خطر ورقابت شدید، کشمکش وتضاد در محیط کار،بیزاری از شغل ویا انتخاب شغل از سر بی کاری وفقدان ارتباطات صحیح انسانی اکثرا احساس می کنند شغلشان بی معنی است.

فرسودگی های شغلی که بر اثر ناامیدی ،بد بینی به آینده شغلی واز بین رفتن انگیزه های مثبت ایجاد می شودگاه تمایلات خود آزاری ویا آزار دیگرهمکاران ،تحریک پذیری، گرایش به توجیه شکست ها وناکامی ها ونسبت دادن آن به جامعه، سیستم آموزشی ودیگران می شود ومعلمین را در برابر تغییرات مقاوم وسرسخت کرده وخلاقیت را در آنان از بین برده است.

البته این نشانه ها  گاه با بیماری های جسمی نیزهمراه است.سرماخوردگی که یک ماه طول می کشد! دیسک کمری که به هیچ درمانی جواب نمی دهدومعده ای که مدام می سوزد و دست وگردنی که مرتب چرب می شود وتیر می کشد! 

http://malard-newbook.blogfa.com/

ادامه مطلب ...

پیامک

 

  

  

با توجه به گرانی شدید تنقلات مرسوم عید،برای حفظ آبروی خانواده های کم درآمد و مبارزه با گرانفروشی،امسال را بدون خرید و مصرف آجیل جشن بگیریم. 

 

http://www.bazha.blogfa.com/

مشکلات الزام تدریس معاونان مدارس راهنمایی

 

نبی الله باستان فارسانی/ روزنامه ی آرمان 18بهمن ماه 1391

 موضوع لزوم تدریس موظف معاونان مدارس راهنمایی در مجتمع‌های آموزشی و پرورشی بین 6 تا 12 ساعت در هفته، همزمان با آیین نامه اجرایی مجتمع‌ها ابلاغ شد اما در بیشتر مناطق کشور این قسمت از آیین نامه به اجرا در نیامد.
  در سال تحصیلی جاری با کسری بودجه در وزارت آموزش و پرورش، مسئولان برخی از مناطق کشور، به فکر افتادند تا با حذف اضافه کاری‌های دبیران و الزام معاونان مدارس بر تدریس موظف با این مشکل مقابله کنند اما اجرای این قانون آن هم در میانه سال، خود مشکلاتی را در پی داشته و خواهد داشت که نتیجه‌‌ای جز بی‌انگیزگی معلمان، سردرگمی دانش‌آموزان و در نهایت کاهش کیفیت آموزش نخواهد داشت.

 دانش‌آموزانی که در نیمه نخست سال تحصیلی با یک معلم و شیوه تدریس او آشنا شده‌اند باید نیمه دوم سال را شاهد حضور معلمی دیگر باشند. این تغییر آنان را دچار سردرگمی خواهد ساخت. معاونان مدارس نیز که تا این زمان ضمن انجام وظایف خود ماهانه مبلغی را به‌عنوان اضافه کاری اداری دریافت می‌کردند حال علاوه بر حذف اضافه کار یاد شده مجبور به تدریس حداقل شش ساعت به‌صورت موظف در آموزشگاه خود شده‌اند که نه تنها با بی‌میلی بر سر کلاس‌های درس حاضر می‌شوند بلکه رغبت و انگیزه انجام امور اداری مربوط به معاونت را نیز از دست می‌دهند. 
  اما معضلی جدی‌تر که در اجرای این برنامه گریبان آموزش و پرورش را خواهد گرفت تدریس دبیران غیرتخصصی است که بیشترین ضرر آن به دانش‌آموزان می‌رسد. اگر در آموزشگاهی ساعات اضافه کار وجود نداشته باشد که دبیری را مجبور به واگذار کردن آن به معاون مدرسه کنند، معاون مربوط باید با توجه به رشته تحصیلی خود به میزان شش ساعت از ساعات موظف یکی از دبیران را بر عهده بگیرد.

 حال دبیری که به این صورت دچار کسر موظف می‌شود باید در آموزشگاهی دیگر ساعات موظفی خود را تکمیل کند و اینجاست که او در صورت عدم وجود ساعات مرتبط با رشته تحصیلی مجبور است به تدریس دروس غیر مرتبط بپردازد. مسأله‌‌ای که برای خود من نیز پیش آمده است و پس از واگذاری شش ساعت دروس ادبیات فارسی به معاون مدرسه، مجبور به تدریس علوم اجتماعی در مدرسه‌‌ای دیگر شده ام که تا این موقع سال اضافه کار دبیری دیگر بوده است. حال این سوال پیش می‌آید که نتایج حاصل از تدریس‌های غیرمرتبط را که با بی‌انگیزگی دبیران و کاهش کیفیت تدریس همراه است، چه کسی پاسخ می‌دهد؟ 

http://bastanfars.persiangig.com/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1%20%d8%b4%d8%ae%d8%b5%db%8c/%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86-%20%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%8690.JPG

ادامه مطلب ...

جایگاه و پایگاه اجتماعی معلمان

 

محمد روزبهانی/ روزنامه آرمان24بهمن1391

حمید رضا حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش، در آخرین اظهار نظرش گفت‌: حضورم در آموزش و پرورش برای تغییر مصادیق نبوده، بلکه هدف از این حضور، تغییر نگاه به آموزش و پرورش و معلمان بوده است... هدف تحول بنیادین آموزش و پرورش، تغییر نوع نگاه به معلمان است. (خبرگزاری فارس21 بهمن1391) با شنیدن گفته‌های وزیر چند سوال ممکن است در ذهن شنونده شکل بگیرد. 1- نگاه‌ها به معلمان در حال حاضر چگونه است که باید تغییر کند؟ 2- نگاه به پایگاه اجتماعی (قشر) معلمان در جامعه از چه عواملی تاثیر می‌پذیرد؟ 3- چگونه می‌توان پایگاه اجتماعی قشر معلمان را در جامعه تغییر داد؟ 4- آیا وزارت آموزش و پرورش به مدیریت حاجی‌بابایی توانسته است نوع نگاه‌های جامعه به معلمان (پایگاه اجتماعی معلمان) را تغییر مثبت دهد؟ تغییر نگاه‌ها به معلمان که مد نظر وزیر است باید یک تغییر مثبت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب باشد، یعنی به نظر ایشان باید پایگاه اجتماعی معلمان از یک مرتبه پایین‌تر در جامعه به مرتبه ای بالاتر ارتقا پیدا کند. بنابراین می‌توان گفت که پایگاه اجتماعی معلمان در جامعه از نظر وزیر مطلوب نیست و باید تغییر کند. شاید همه معلمان و بیشتر جامعه در این نکته با ایشان هم نظر باشند که نگاه‌ها به جایگاه معلمان مطلوب نیست و باید بهتر شود. در این مورد به ندرت می‌توان کسی را یافت که با گفته و نظر وزیر مخالف باشد. نگاه جامعه به یک گروه، طبقه یا قشر اجتماعی و ارزش گذاری آنها، نتیجه دسترسی و در اختیار داشتن سه عامل ثروت، درآمد و قدرت توسط گروه‌ها و اقشار اجتماعی است. جامعه با توجه به اینکه یک گروه اجتماعی چه میزان به این عوامل دسترسی دارد، برای آن گروه جایگاهی در سلسله مراتب جامعه در نظر می‌گیرد. در واقع پایگاه اجتماعی افراد و گروه‌های اجتماعی- از جمله معلمان- به میزان در اختیار داشتن ثروت، قدرت و درآمد بستگی دارد. با افزایش یا کاهش دسترسی هر فرد یا گروهی به هر یک از این شاخص‌ها، می‌توان انتظار داشت که پایگاه اجتماعی آن فرد یا گروه نیز دچار تغییر شود. به زبان ساده‌تر اگر گروهی بتواند ثروت، درآمد و قدرت بیشتری به دست بیاورد، در نگاه افراد جامعه جایگاه بهتری کسب می‌کند و اگر بالعکس داشته‌های خود را از دست بدهد، در نگاه جامعه نیز نزول خواهد کرد. معلمان نیز از این قاعده مستثنی نیستند. هر زمان که ثروت (دارایی‌هایی که می‌توانند به پول تبدیل کنند)، درآمد(پولی که به عنوان حقوق دریافت می‌کنند) و قدرت (توان تاثیر گذاری و کنترل بر سایر افراد و گروه‌ها) معلمان افزایش یابد، به دنبال آن پایگاه اجتماعی معلمان نیز بهتر و در نتیجه نگاه‌ها به قشر معلمان بهتر می‌گردد و بر عکس با کاهش دسترسی معلمان به شاخص‌های ذکر شده،پایگاه اجتماعی آنها نزول پیدا کرده و نگاه به این قشر تغییر منفی می‌نماید. برای افزایش پایگاه اجتماعی و تغییر نوع نگاه جامعه به معلمان در جهت مثبت و مطلوب، باید در شاخص‌های (ثروت، درآمد، قدرت) تغییری به‌وجود آورد که پیامد حتمی آن تغییر در پایگاه اجتماعی و نوع نگاه جامعه به معلمان است. با استفاده از میزان تغییر این شاخص‌ها در دوره وزار ت حاجی بابایی می‌توان عملکرد ایشان را بهتر مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. آیا وزارت آموزش و پرورش به‌طور اخص و دولت به‌طور اعم توانسته‌اند به اهداف ذکر شده توسط وزیر دست پیدا کنند و تغییری در پایگاه اجتماعی معلمان به‌وجود آورند یا خیر؟ آیا برنامه‌ها و عملکرد وزیر آموزش و پرورش به ارتقای جایگاه معلمان کمک کرده است؟ آیا برنامه‌های وزیر باعث شده است درآمد معلمان با توجه به وضعیت تورمی جامعه افزایش پیدا کند؟ آیا برنامه‌ها و عملکرد ایشان به افزایش ثروت معلمان کمک کرده است؟ آیا این اهداف و برنامه‌ها قدرت تاثیر‌گذاری معلمان در قالب تشکل‌های صنفی را بر گروه های سیاسی و اجتماعی جامعه بیشتر کرده است؟ این برنامه‌ها و عملکردها به‌طور کلی نتوانسته است کمکی به تغییر جایگاه معلمان در جامعه بنماید. برای اثبات این ادعا نیاز به دلایل بسیار نیست. مقایسه میزان قدرت خرید معلمان با چند سال پیش- میزان حقوق دریافتی معلمان و ارزش این حقوق در مقایسه با قیمت کالاها و ساده‌تر از آن، دیدن و شنیدن گفت‌وگوهای بین معلمان در مدارس که تجربه هر روزه نویسنده و بیشتر معلمان مدارس می‌باشد،این مطلب را تایید می‌نماید. در بررسی شاخص‌های سه گانه تاثیر گذار بر جایگاه معلمان در ساختار جامعه، از نظر میزان داشتن ثروت و درآمد معلمان مشخص است، معلمان به چه وضعیتی دچار شده‌اند. در رابطه با شاخص سوم یعنی قدرت نیز اینگونه است. هر گروه اجتماعی و به‌خصوص معلمان قدرت تاثیرگذاری بر جامعه را به وسیله تشکل‌های صنفی و رسانه‌هایی که در اختیار دارند اعمال می‌کنند. در نبود یک تشکل صنفی برای پیگیری حقوق افراد آن صنف و یک رسانه برای اطلاع رسانی بین اعضای گروه چگونه می‌توان به این هدف دست یافت. وضعیت تشکل صنفی معلمان و رسانه‌های آنان در دوره وزارت جناب حاجی بابایی نسبت به قبل بهتر نشده است. 

http://dehtorkan.blogfa.com/

ادامه مطلب ...

فرهنگیان و مدرسه ای که وزیر دوست دارد


محمد
رضا نیک نژاد،روزنامه ی اعتماد،
23/11/91 

 کتاب 191 صفحه ای "مدرسه ای که من دوست دارم" با هدف راهنمای عمل سیاستگذاران،مدیران،معلمان،دانش آموزان و خانواده ها با بهای 5000 تومان به بازار آمد و به مدرسه ها فرستاده شد. این کتاب نوشته حمیدرضا حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش و سوسن کشاورز است و از سه فصل و یک بخش پیوست ها سامان یافته است. درباره هر بخش کتاب می توان بسیار سخن گفت،اما پیش از هر گونه داوری درباره کتاب،جمله هایی از آن را باهم می خوانیم.در بخش ویژگی های معلم در مدرسه ای که وزیر دوست دارد،می خوانیم که : "نسبت به مسائل دانش آموزان، همکاران،خانواده ها و جامعه بی تفاوت نیست و در راستای رفع مشکلات فردی و اجتماعی نهایت تلاش خود را به کار می بندد. (1)به شغل اش افتخار می کند و از این که در راستای انجام تکلیف الهی در امر تربیت فعالیت می کند و ادامه دهنده راه اولیا و پیامبران الهی است،بر خود می بالد.(2)با مدیر مدرسه،در اجرای طرح های نیاز سنجی،نظر سنجی،اثر سنجی از دانش آموزان،خانواده ها و افراد محله و جامعه در راستای عملکرد معلمان و فعالیت های مدرسه همکاری دارد(3)در مدرسه جهت انجام فعالیت های آموزشی و پرورشی به طور تمام وقت حضور دارد.(4)
1-
در یک نگاه کلی،کتاب آکنده از گزاره هایی تفسیر پذیر مانند حیات طیبه،جامعه صالح،قرب الهی،جامعه معیار و ... است و ناخودآگاه "سند تحول بنیادین آموزش و پرورش" را به یادها می آورد. گویا کتاب پیش نویس یا متممی از این سند راهبردی است. چشمگیر ترین ایراد این گونه گزاره ها- که بر سند نیز وارد است- آن است که هر کس بنابر برداشت و تعریف خویش به دنبال پیاده کردن آنها می باشد و از این رو اجرایی سلیقه ای و سطحی را در پی خواهد داشت. این دسته از واژه ها و گزاره ها به دلیل ناروشن بودن، آشفتگی بر پهنه آموزش را بیش از گذشته گسترش داده و بی برنامگی در گسترده ترین نهاد اجتماعی کشور را دامن می زند. از وزیری که سال ها در مجلس و چند سالی در دولت با خُردترین دشواری های سامانه آموزشی درگیر بوده و به گفته خودش آنها را می شناسد،انتظار می رفت که هدف ها را جزئی تر می کرد و- از آن مهمتر- راهکارهای اجرای آنها را نشان می داد و آموزش و پرورش را از این بیماری دیرپای سر درگمی و آشفتگی می رهاند.
2-
ورود این کتاب به مدرسه ها هم زمان است با افزون تر شدن گرفتاری های اقتصادی فرهنگیان و گستردگی روز افزون فقر در میان این دسته از کارمندان دولت- و البته بیشتر مردم. شاید زمان آن رسیده باشد که کاربدستان آموزشی،انتظارات خویش از این دسته از کارمندان دولت را واقعی تر کنند. در پیوند با پایه ای ترین گرفتاری این روزهای فرهنگیان و انتظارات بازتاب یافته در کتاب وزیر و همکارش،چند پرسش بی پاسخ مانده است: جناب وزیر،در مدرسه ای که شما و خانم کشاورز دوست می دارید،دستمزد فرهنگیان چقدر است؟ اگر معلمی تمام وقت در مدرسه باشد! شغل دوم و سوم اش را چه کند و کلاس های نوبت عصر و آموزشگاه اش را چه کسی بچرخاند؟ آیا معلم مورد نظر شما در روزگاری که آشفتگی های اقتصادی همه را زمینگیر کرده است می تواند با حقوق شش صد،هفت صد هزارتومانی زندگی کند؟ و در کنش های آموزشی ورودی موثر داشته باشد؟ مدیران و معاونان و آموزگاران دوست داشتنی شما،چند ماه یک بار اضافه کار- یا حق التدریس- خویش را می گیرند؟ آیا آنها مانند این آموزش و پرورش دوست نداشتنی ما،چندین ماه یا سال می توانند چشم به راه پرداخت مطالبات خویش باشند؟ آیا وزیرِ آنان در برابر پرسشِ خبرنگاران از حقوق زیر دستان اش می گوید"تعهد اخلاقی دارم که نام معلم را با پول نیاورم" و با هنرمندی! از زیر بار همه دشوارهای معلمان،شانه خالی می کند؟ شما آگاه باشید که فرهنگیان چنین تعهدی را به کسی نداده اند و همواره از دشواری های اقتصادی خویش می گویند. جناب وزیر،امروز کمتر معلمی به شغل اش افتخار می کند،لختی با خود بیندیشید که چرا؟ در مدرسه دوست داشتنی شما آیا معلمانی یافت می شوند با همه دشواری های صنفی،اقتصادی،سیاسی باز هم در اندیشه ی رفع مشکلات فردی و اجتماعی جامعه باشند؟ این آموزگاران چقدر در تهیه برنامه ها و تصمیم سازی های آموزشی،مورد مشورت قرار می گیرند و در جامعه به حساب می آیند،تا در طرح های اثرسنجی و نیازسنجی و نظرسنجی با مدیران همکاری کنند؟ آیا معلم دلخواه شما در کلاس بیش از 40 نفری- آن هم با دانش آموزانی بی انگیزه و خسته از فشارهای آموزشی و اجتماعی و مدرسه هایی رها شده که مدت هاست سرانه ای دانش آموزی نگرفته اند- می تواند برنامه های دلخواه شما را پیاده کند؟ جناب وزیر گویا مهمترین دغدغه شما پرورش شهروندانی دیندار است. آگاه باشید که سال هاست فقر در و دیوار خانه فرهنگیان را می کوبد و مهمان ناخوانده خانه های آنان است- باید نگران در دیگر خانه بود! معلمان حتی اگر با شما همدل باشند،توانایی همراهی با هدف های شما را ندارند.جناب وزیر اکنون سال هاست که فرهنگیان شنونده چنین هدف های بزرگی هستند. آنها وزیری دارند که با شعار "رساندن معلم به اوج" پا به وزارت نهاد،اما امروز جایگاه خویش را فروتر از هر زمانی می بینند. آنها بیش از گذشته در گیر با دشواری های اقتصادی و ساختاری هستند و کمترین سهم را در برنامه ریزی های خُرد و کلان سامانه آموزشی دارند. مدرسه ای که دغدغه های اصلی کارکنان آن اقتصاد،حقوق،حق التدریس،حق الزحمه امتحانات،بیمه طلایی و ... باشد، مدرسه ای دوست داشتنی برای فرهنگیان نیست. بی گمان امروز،نخستین و پایدارترین گام در آموزش و پرورش، همانا پاسخ به دغدغه های اقتصادی فرهنگیان است.

1-
مدرسه ای که من دوست دارم،حمید رضا حاجی بابایی - سوسن کشاورز ص86 بند 22
2-
همان،ص 86 بند23
3-
همان،ص 87 بند36
4-
همان،ص 84 بند 7

ادامه مطلب ...

آرزو های فرهنگیان و رویاهای آقای وزیر

 

 محمد تقی فلاحی، روزنامه بهار،19/11/91

از ویژگی های نظام های بسته و متمرکز آموزشی ناهمخوانی هدف ها و برنامه های پر طمطراق اعلام شده توسط مدیران ارشد دستگاه با خواسته ها و واقعیت های جاری در بدنه همان دستگاهِ معمولاً عریض و طویل است. این دوگانگی نیز بیشتر به این دلیل به وجود می آید که در چنین نظام هایی ارتباط راستین میان رأس و بدنه ی هرم برقرار نمی گردد.لذا آن چه معمولاً اعلام می شود نه نیازهای واقعی که نظرات مطلوب مدیران است برای جلوه بخشیدن به عملکرد خود و ارائه ی کارنامه هایی ظاهراً پربار. در نهایت آن چه اتفاق می افتد صدور فرمان هایی است در قالب بخشنامه های ریزو درشت و توقع اجرای بدون چون و چرای آن و البته اجرایی نشدن بسیاری از آن ها به دلیل عدم انطباق با شرایط مدارس.این گونه ارتباط یکسویه اشکالات متعددی را به دنبال خواهد داشت از جمله بیگانگی میان مدیران ارشد و اقشار میانی سازمان مربوطه.  

در هفته جاری اعلام چند خبر حکایت از شدت این جدایی ذهنیت ها دارد، ازجمله:

حاجی بابایی در مراسم افتتاح دانشگاه فرهنگیان گفت ، تأسیس دانشگاه فرهنگیان آمال و آرزوی همه ی فرهنگیان بود حتی آن فرهنگیانی هم که اکنون بازنشسته شده اند به وجود این دانشگاه عشق می ورزند.(!) (ایلنا) جای این پرسش از وزیر محترم وجود دارد که دانشگاه مورد نظر بنا ست کدامیک از گره های کور آموزش و پرورش و فرهنگیان را باز کند – و دانشگاه های دیگر نمی توانند- که تأسیس آن جزء آمال و آرزوهای همه ی فرهنگیان شده است.

روشن نیست آقای وزیر این لفظ قاطعانه و البته غیر علمی  همه ی فرهنگیان حتی بازنشستگان را  براساس کدام نظر سنجی عنوان نموده است ، اما به استناد سی سال حضور در جمع معلمان در مناطق مختلف و ارتباط با برخی از معلمان در شهرهای دیگر اعلام می نمایم در این مدت که هنوز هم این ارتباط برقرار است حتی به اندازه ی تعداد انگشتان دو دست هم از معلمان نشنیده ام که آرزوی ایجاد دانشگاهی به نام  فرهنگیان را داشته باشند. در برابر برخی از آن چه متأسفانه به طور مکرر و در حد اشباع شنیده ام به قرار زیر است :

به جرأت می توان گفت یکی از گسترده ترین خواسته های معلمان برطرف نمودن نابرابری آشکار میان حقوق دریافتی آنان با میانگین دریافتی واقعی سایر کارکنان دولت است. در طی دو دهه ی اخیر این خواسته به تدریج به اصلی ترین خواسته و آرزوی معلمان تبدیل شده،اما متأسفانه مسئولان آموزش و پرورش و دولت های مختلف با طفره رفتن از پذیرش این امر واضح به شیوه های مختلف تنها نارضایتی معلمان از عملکرد خود را افزایش می دهند و ظاهراً متوجه پیامد های ناخوشایند این پدیده که به صورت کاهش انگیزه کار در معلمان ، افت کیفیت آموزش ، روی آوردن معلمان به شغل های دیگر و دوری از ویژگی های رفتاری لازم برای یک معلم و ... نیستند.

از مهمترین آرزو های معلمان قرار گرفتن آموزش و پرورش در اولویت اول یا نزدیک به آن در نظام برنامه ریزی و تخصیص بودجه کشور است. همچنین تغییر نگاه به آموزش و پرورش ازیک نهاد مصرفی و هزینه بر به یک نهاد مولد است،که محصولات آن با ارزش ترین تولیدات هرجامعه ای می باشند.

در همان سخنرانی وزیر آموزش و پرورش گفته است، اولین ویژگی معلمان را داشتن عزت می داند.این روزها اگر سری به جمع معلمان در دفتر مدارس بزنیم مهمترین دغدغه های آنان تورم روزافزون ، کاهش ارزش حقوق ناچیز دریافتی و عقب ماندگی بیش از چهار ماهه ی حق التدریس و عدم پرداخت پاداش پایان خدمت بازنشستگان پس از بیش از چهار ماه و سرخوردگی و یأس ناشی از نبود چشم اندازی روشن برای تغییر این شرایط است . حاج بابایی اگر به راستی داشتن عزت را اولین ویژگی معلم می داند، به جای توصیف های تکراری و بی محتوایی مانند این که من معلم را کمتر از رئیس جمهور ، وزیر ،نماینده مجلس و قاضی نمی دانم؛ بهتر است به فکر سرشکستگی بسیاری از معلمان در برابر کسری درآمدشان و افزایش سرسام اور قیمت ها باشد. و به جای نظر سازی به نظرسنجی واقعی در میان معلمان به پردازد.

ادامه مطلب ...

درخواست انتخاباتی فرهنگیان

  

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،17/11/91

"فرهنگیان از آقای حاجی بابایی درخواست کرده‌اند که در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری حضور پیدا کنند‌... ‌ایشان هنوز جواب مثبت یا منفی در این زمینه نداده است‌... ایشان فعلا در حال مطالعه و بررسی در زمینه کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری هستند‌." ‌اینها سخنان محی‌الدین بهرام محمدیان،معاون وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان پژوهش و برنامه ‌ریزی آموزشی می باشد که در روز یکشنبه پانزدهم بهمن و در مراسم گشایش دانشگاه فرهنگیان در گفت و گو با خبرگزاری ایلنا بیان کرده است. گرچه خود حاجی بابایی،در همان مراسم و پس از شنیدن سخنان معاونش از زبان خبرنگاران،چنین واکنش نشان داده : "چه حرف‌های خطرناکی می‌زنید به طور حتم ایشان با شما شوخی کرده است‌... چه کسی این موضوع راگفته،این چه چیزهایی است که می‌گویید، نمی‌گذارید ما یک مقداری آرامش پیدا کنیم."

 اما نخستین پرسشی که می توان پرسید این است که به راستی از میان بیش از دو میلیون فرهنگی بازنشسته و شاغل کشور،چه شماری از آنها،از حاجی بابایی چنین درخواستی دارند و آیا تاکنون در این باره،نظرسنجی علمی و درستی انجام گرفته است یا نه؟ و چرا چنین سخن و دیدگاهی سیاسی،بدین آسانی،از زبان همه ی فرهنگیان گفته و به همگی آنها نسبت داده شده است؟ آیا  محمدیان در این باره از فرهنگیان سراسر کشور نمایندگی ویژه ای دارد؟ از سخنان وزیر چنین برمی آید که ایشان از این موضوع بی خبرند،پس نمی تواند پای نظرسنجی در میان باشد و محمدیان،دید و خواست قلبی خودشان را به زبان رانده اند،آن هم چه بسا از سر برخورد با فرهنگیانی که در وزارت خانه ی آموزش و پرورش،پیرامون خویش می بیند. اگر سخن محمدیان را نظر شخصی بدانیم- که به گمانم چنین است و گواه بسیار دارد- من نیز به عنوان یک آموزگار،به خود حق می دهم که در این باره نظر شخصی ام را بگویم. به باور من،اگر حاجی بابایی،نامزد انتخابات یازدهم ریاست جمهوری شود به هیچ رو پشتیبانی چشمگیر فرهنگیان را نخواهد داشت. البته این سخن،بر بیناد عملکرد ایشان در طول بیش از سه سال وزارت ایشان در آموزش و پرورش است. آنچه که من در برخورد با دیگر آموزگاران می بینم این است که حاجی بابایی برای فرهنگیان مدرسه ها،و زندگی و معیشت و منزلت آنها،کار چندانی نکرده است که هیچ،با سخنرانی های فراوان خود درباره ی جایگاه آنها در گستره ی آموزش- که البته تنها در سطح حرف باقی مانده اند- به گونه ای بر دلزدگی شان افزدوه است. بگذارید به یکی از همین ناسازگاری های گفتار و کردار ایشان اشاره ای کنم. چند سال پیش و دوران اصلاحات،در برخی مدرسه های کشور- آن هم البته تنها برای یک سال- برنامه ای به اجرا درآمد که آموزگاران هر مدرسه،مدیرشان را خودشان برگزینند. در چشم انداز این برنامه،گزینش مدیران منطقه ها و دیگر کارگزاران فرادست آموزشی نیز،دیده شده بود. با آمدن حاجی بابایی و سخنان بسیار ایشان از جایگاه آموزگاران،انتظار این بود که این برنامه دوباره زنده،و نیز به عنوان یکی از راهبردهای بنیادین دگرگونی در آموزش و پرورش،در سند ملی آموزش و پرورش هم آورده شود. باری،کسی که می خواهد جایگاه آموزگار را بهبود بخشد بایستی دامنه ی اختیارات او را نیز در مدیریت مدرسه و آموزش افزایش دهد. اما در دوران وزارت ایشان،نه تنها این برنامه،بلکه به جرآت می توان گفت که در این پیوند،هیچ برنامه دیگری،انجام نگرفت و حتی سخنی از آن نیز شنیده نشد و همچنان نمی شود.

 اما بگذارید کمی از دشواری های معیشتی این روزهای فرهنگیان نیز بگویم،آنگاه روشن تر خواهد شد که اگر حاجی بابایی،نامزد انتخابات شود می تواند به پشتیبانی فرهنگیان دل ببندد یا نه. هم اکنون بیش از چهار ماه است که حق التدریس(اضافه کار)آموزگاران و برخی دیگر از دستمزدهای آنها پرداخت نگردیده است. نزدیک به یک سال است که اضافه کار نیروهای ستادی مدرسه ها(مدیران،معاونان و ...) پرداخت نشده،چندین ماه است که آموزش و پرورش،سهم بیمه ی طلایی فرهنگیان شاغل را نپرداخته،دستمزد آموزگارانی که در آزمون های نهایی خردادماه گذشته به این سو،حضور داشته اند- چه در حوزه های اجرایی و چه در حوزه های تصحیح برگه- واریز نشده،پاداش پایان خدمت فرهنگیان بازنشسته که برابر گفته ی وزیر قرار بود یک هفته پس از بازنشستگی پرداخت شود هنوز پس از گذشت ماه ها به دست شان نرسیده، دو سال است که از سرانه ی آموزشی مدرسه ها خبری نیست و تنها درصد ناچیزی از آن به برخی از مدرسه ها داده شده است. بر اینها همه،این را هم بیفزایید که  در این چند سال که نرخ میانگین تورم رسمی،دست کم چیزی نزدیک به سی درصد اعلام شده و می شود،میانگین افزایش حقوق سالیانه ی فرهنگیان،نزدیک به ده – دوازده درصد انجام گرفته است،ناگفته پیداست که هم نرخ تورم رسمی،اختلاف چشمگیری با تورم واقعی دارد و هم افزایش قیمت کالاهای ضروری زندگی،بالاتر از نرخ تورم است. این افزایش زیر تورم رسمی،البته درست خلاف بند 125 قانون مدیریت خدمات کشوری انجام می گیرد که افزایش حقوق سالیانه ی کارمندان دولت را دست کم برابر تورم مقرر نموده است. در هفت سال گذشته،و در شهری مانند تهران،برابر گزارش مرکز آمار ایران،میزان اجاره بهای ماهانه مسکن،نزدیک به پنج و نیم برابر گردیده است. این در حالی است که شمار زیادی از فرهنگیان،مستآجرند و این افزایش جهشی اجاره بها،سخت بر زندگی آنها اثرات منفی گذاشته است. باری در این شرایط و در طول این چهل ماه وزارت حاجی بابایی،به هیچ رو دیده نشد که ایشان از وضعیت نابهنجار معیشتی آموزگاران سخنی بگوید و در پشتبانی از آنها،اعتراضی نماید. دست کم علی رضا علی احمدی،وزیر پیش از حاجی بابایی،آن هم در طول یک سال وزارت،دو- سه بار از وضعیت معیشتی فرهنگیان انتقاد نمود،اما گویی با رفتن ایشان و آمدن حاجی بابایی،تنها دشواری آموزش و پرورش شد تبدیل پنج سال دبستان به شش سال،و گذاشتن یکی- دو رایانه در هر مدرسه و "هوشمندسازی" آنها،آن هم با بهره گرفتن از کمک های مردمی! 

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=241&pageno=7

ادامه مطلب ...