مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،27 مرداد 93
این روزها،روزهای شادی نیست. این همه جنگ و کشتار که در پیرامون مان رخ می دهد و این همه کودک و آدم بی گناه که کشته می شوند نشانه هایی هستند بر درستی این سخن. تا دل تان بخواهد برای اندوه،درد و گریستن بهانه هست. این روزها،که از زمین و آسمان مرگ می بارد،روزهای زنده شدن خاطره های اندوه بار است. یاد صادق هدایت می افتم که از دردهایی در زندگی سخن می گفت که مانند خوره،جان آدمی را می خورد.
"ده روز" سختی بود. در پایانش،سهم من،گوشه ی شیشه ی یک در بود تا به سختی،جان سپردنم را تماشا کنم. توان ایستادن نداشتم اما نمی توانستم بنشینم،همان گوشه ی شیشه را نیز از دست می دادم. بند- بند وجودم از هم گسسته می شد و دردی جانکاه به نشستن وادارم می کرد. اما نباید می نشستم. ساعتی پیش،کیلومتری را دویده بودم؛ترافیک می خواست آمپول نیم میلیون تومانی را،نوش داروی پس از مرگ بگرداند و من می خواستم که زنده بمانم. "ده روز" زندگی بلندی نیست. اکنون که پا به هستی گذاشته ام،انصاف و داد نیست که چنین شتابان،آن را بگذارم و بروم. بی گمان چشم به در دوخته بودم تا زودتر بیایم،شاید گره ای گشوده شود. اما پزشک،دارو را نگرفت و من،نا امید هم از گوشه ی شیشه می نگریستم و هم برتخت،بیهوش افتاده بودم. نور سرخ رنگ دستگاه،هم از خطری جدی خبر می داد و هم از ادامه ی زندگی. سینه ام را شکافته بودند تا رگ های جابجای قلبم را درست کنند. اما قلب کوچک من،توان این زخم ها را نداشت.
ساعتی گذشت. پزشک به سردی از مرگ سخن گفت و رفت،و ما ماندیم و دنیایی از درد و اشک و اندوه. ما ماندیم و چند عکس یادگاری از یک زندگی ده روزه بر تخت های بیمارستان. ما ماندیم و برگه رسیدی که روی آن نوشته شده : نوزاد"پویان بهلولی"،شماره 49- ردیف 94- قطعه 31. من نامش را "بامداد" پیشنهاد داده بودم اما پسر و همسرم نپذیرفتند. پسرم،نامش را پویان گفت و ما هم پذیرفتیم. پرستاران سی سی یو اما، به او "گردآلو" می گفتند. دوشنبه 8/12/89 پویان ده روزه را به خاک سپردیم. هفت-هشت نفری بودیم. با این که از اکسیژن اضافی خبری نبود "گردآلو" اما،دیگر کبود نبود : سفید سفید. گریه هم نمی کرد،آرام خوابیده بود.
آن روز راننده ی آمبولانس گفت : " امروز 14 کودک فوتی داریم. سقط جنین در تهران 50 درصد افزایش داشته است،همه اش از آب و هوای آلوده است." چند ماه بعد پزشک فوق تخصصی هم گفت : " بیماری های عجیب و غریب،مانند همین جابجایی عروق قلبی کودک شما،روز به روز دارد زیاد می شود و به احتمال زیاد به آلودگی هوا و یا پارازیت ها برمی گردد." دیگرانی هم گفتند از دل نگرانی و پریشانی و دل واپسی است. نمی دانم،اما هرچه بود،اندوه و درد پویان،سخت جانکاه است و شکننده و فراموش نشدنی.
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=27&pageno=20
در گفتگوی پیام نو با کارشناسان و مسئولان آموزش و پرورش بررسی شد
دلایل و پیامدهای تجاوز در مدارس پسرانه/استرس، انگشت نما شدن، پرخاشگری، تجاوز به حقوق دیگران و…
بسیاری از کودکانی که مورد آزار جنسی قرار میگیرند دچار خودپنداری ضعیف و اعتماد به نفس پایین میشوند. پرخاشگری و خشم شدید نسبت به همسالانی که آنها را آزار دادهاند یا نسبت به اطرافیان خود از دیگر واکنشهایی است که این افراد ممکن است از خود بروز دهند.
پیام نو، آساره کیانی: اتفاقاتی که این روزها در یکی دو مدرسه پسرانه در شهر تهران رخ داد و واکنش های متفاوت نسبت به آن، ناخودآگاه ذهن را به سمت رابطهای میبرد که از سالیان دور در جامعه و در بحث مورد نظر ما در مدارس پسرانه وجود دارد. رابطهای که شاید گذر زمان آن را کمرنگ نکرده است؛ از مدارس شهرستانهای محروم و دور افتاده یا جاهایی که بافت روستایی دارند و حتی خود روستاها تا همین تهران بزرگ و زیر پوست همین شهر.
تهران- مظفر الوندی؛ رابطه دو طرفه بوده
به گزارش خبرنگار پیام نو خرداد ماه امسال مشخص شد که ناظم یک مدرسه ابتدایی پسرانه در تهران به تعدادی از دانشآموزان مدرسه تجاوز می کرده است. آموزش و پرورش هنوز به این مورد رسیدگی نکرده بود که خبر رسید معاون یک مدرسه دیگر در همین شهر این کار را تکرار می کرده است.
اگر در این زمینه قصد تحقیق داشته باشید و یا بخواهید اطلاعاتی پیرامون سابقه اینگونه روابط به دست بیاورید، به سادگی موفق نخواهید شد؛ اینها مسائلی هستند که صحبت کردن درباره آنها به نوعی شکستن حرمتهاست، تابو هستند و نمیشود قبح برخی مسائل را با طرح آنها شکست!
مظفر الوندی، دبیر مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک و مشاور وزیر دادگستری ایران در واکنش به یکی از این اتفاق ها، برخی از این موارد را رابطهای دو طرفه دانست؛ یعنی هم گرایش ناظم و هم دانش آموز.
دانشگاه کلمبیا- احمدی نژاد؛ ما مثل شما همجنسباز نداریم
سوای اینکه این شکل از رابطه میان دو همجنس با این تفاوت سنی که یک طرف رابطه هنوز به سنی نرسیده که در این زمینه آگاهی داشته باشد، نمیتواند مصداق صحیحی برای همجنس گرایی باشد، صرف طرح این مطلب توسط نماینده قوه قضائیه کشور، تائید کننده گرایش برخی افراد – در اینجا دانشآموزان پسر- به جنس مخالف است. مسالهای که توسط رییس دولت پیشین به صراحت تکذیب شده بود.
تهران- مجلس شورای اسلامی؛ ۱۷/۵ درصد دانشآموزان همجنس گرا هستند
چندی پیش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در گزارشی که مربوط به افزایش آمار روابط نامشروع جنسی و ارائه راهکارهایی نظیر صیغه یا تعدد زوجات برای آن میشد نتایج تحقیقات خود را از یک جامه آماری ۱۴۱ هزار و ۵۵۵ نفری دانشآموزان دختر و پسر دوره متوسطه در سال ۸۷-۸۶ اعلام کرد. این پژوهش به منظور یافتن درصدهایی برای میزان رابطه غیر مجاز با جنس مخالف، همجنس گرا بودن دانش آموزان و خودارضائی آنها ارائه شد. هرچند پس از انتشار این آمار، جلیل محبی، رئیس بسیج حقوقدانان انتشار این گزارش را از سوی این نهاد رسمی بدون نظارت و از روی غفلت خواند و به حذف این گزارش از روی پایگاه مرکز اشاره کرد، اما از تعداد دانشآموز مذکور، ۲۴ هزار و ۸۸۹ نفر یعنی ۱۷/۵درصد دانشآموزان همجنس گرا بودند.
نوعی از رابطه میان دو همجنس
دانشآموزی که جثه کوچکتری دارد ممکن است در کلاس درس، راهروها، حیاط یا دستشویی مدرسه مورد آزار و اذیت جنسی و جسمی دانشآموزی که جثه بزرگتری دارد قرار بگیرد. برای یک دانشآموز سال پایینی، دانشآموزان سال بالایی در حکم آدم بزرگهایی هستند با جایگاهی دست نیافتنی. دانشآموزی که مورد آزار قرار گرفته این قضیه را با خانواده یا مسئولان مدرسه مطرح نمیکند هر چند کسی که او را مورد آزار قرار داده خود کودکی بیش نباشد. در مواردی هم دیده شده چنین روابطی برای هر دو طرف عادی میشود و مثل این که هر دوی آنها عادت کرده باشند با رضایت به این رابطه تن میدهند. اما؛
- دلیل شیوع این رابطه چیست؟
- آیا آزار کودکی توسط کودکی دیگر مصداق کودک آزاری است؟ اگر هست چه کسی مسئول رسیدگی به آن است؟ با دانشآموز خاطی چه کار باید کرد؟
- دانشآموزی که تجاوز میکند دنبال چیست؟ او این کار را از کجا یاد گرفته؟ آیا این نوع از رابطه گرایش به جنس مخالف است که خود را اینگونه نشان می دهد یا دلیل آن کشف تواناییهای جنسی توسط دانشآموزی است که هنوز بالغ نشده یا بلوغ زودرس داشته؟
- عاقبت کودکی که مورد آزار جنسی قرار گرفته چه میشود؟ آیا این اتفاق و تاثیرات آن همزمان با بزرگ شدن او رشد میکند و همه جا خود را دنبال او می کشاند؟ چه آسیبهای روح و روانی او را تهدید میکند و این کودک در برابر این آسیبها چه واکنشی از خود نشان میدهد؟
- و برای بزرگ نشدن کودکان به این طریق غیر معمول و البته معمول و رایج چه باید کرد؟
قربانیان انگشت نما می شوند و در لاک خود فرو می روند
وقتی معلمان مدارس مورد بیاحترامی و حتی ضرب و شتم والدین دانشآموزان قرار میگیرند و زمانی که مدیر یک مدرسه دغدغهاش رسیدگی به لوله کشی آب مدرسه و پرداخت حقوق معلمان است نمیتوان از مدارس انتظار زیادی برای برخورد با این اتفاق داشت.
مهدی بهلولی، عضو کانون صنفی معلمان ایران با ۲۳ سال سابقه تحصیل، به یاد دارد که در یکی از مدارس دوران تدریسش در منطقه پنج تهران دو دانشآموز کلاس پنجم ابتدایی یک دانشآموز کلاس اول را یک زنگ تمام در دستشویی مدرسه زندانی کرده و او را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند.
او با ذکر این مطلب که این مسئله تنها مختص به ایران نیست به کشور سوئد اشاره میکند که در آنجا برای حل این مسئله ساختمان مدارس دانشآموزان را با توجه به فاصله سنی آنها جدا از هم میسازند که دانشآموزان با تفاوت سنی زیاد، ارتباط چندانی با هم نداشته باشند؛ اما اینجا در ۲۰۰ متر فضا ۲۰۰ دانشآموز را میگنجانند و اصولا ساختمان مدرسه به منظور مدرسه بودن ساخته نشده است.
بهلولی با اشاره به این موضوع که در رابطه با میزان این روابط در مدارس کشور آمار خاصی وجود ندارد، صحبت و اظهار نظر در این زمینه را متکی به دیدهها و شنیدههای افرادی دانست که در فضای مدارس بودهاند نظیر معلمان یا دانشآموزان. او همچنین به این نکته اشاره کرد که با توجه به آمار جهانی از درصد دانشآموزان همجنس گرا میتوان به طور متوسط و تا حدودی به آماری از این دانشآموزان در ایران هم پی برد.
عضو کانون صنفی معلمان ایران یکی از علل وجودی این نوع از ارتباطها میان دانشآموزان ایرانی و همچنین کتک زدنها، گردن کشیها و قلدریها در مدارس و آزار و اذیت برخی دانشآموزان ضعیفتر توسط دانشآموزان قویتر را وسیلهای دانست برای زورگیری یا به نوعی استفاده ابزاری برای تائید قدرت.
به اعتقاد او وقتی نظارت بیشتر است به نوعی از بروز این مسائل جلوگیری میشود؛ وقتی تعداد کادر اجرایی در مدرسه کم باشد و تعداد دانشآموزان زیاد، احتمال وقوع این اتفاق هم بیشتر میشود.
این معلم ضمن بیان این مطلب که در شرایط فعلی بهترین نوع برخورد این است که هر کسی با مشاهده این وقایع آن را به مدیر مدرسه گزارش دهد به وضعیت بد مدارس به لحاظ اقتصادی و کمبود امکانات اشاره کرد و گفت؛ زمانی که مدیر یک مدرسه دغدغهاش رسیدگی به لوله کشی آب مدرسه و پرداخت حقوق معلمان است نمیتوان از مدارس انتظار زیادی برای برخورد با این اتفاق داشت؛ متاسفانه مدارس فاقد مشاورهای باتجربه و مجربی هستند که به اندازه کافی برای دانشآموزان وقت بگذارند و در حال حاضر معلمان پرورشی به صورتی کاملا غیرتخصصی کار مشاور را انجام میدهند.
بهلولی به پیام نو میگوید: «جوامع فرهنگی و مدنی در سراسر دنیا همگی به دنبال آموزشهای رایگان مسائل جنسی به دانشآموزان هستند. این وظیفه دولت است که با حمایت از آموزش و پرورش امکان بیان و آموزش صحیح اینگونه مسائل را فراهم کند. در حال حاضر بودجه آموزش و پرورش ایران در حد فقیرترین کشورهای جهان است. در چنین فضایی که نمیتوان از مدرسه انتظار زیادی داشت. چشم امید ما تنها به خانوادههاست؛ باید پناه برد به جوامع مدنی.»
او معتقد است زمانی که کودک بیهیچ آگاهی از حساسیتهای بدن خود وارد مدرسه و جامعه میشود اگر مورد آزار و اذیت جنسی قرار بگیرد به آگاهی غلطی از اندامهای خود میرسد. آنجاست که یا سرخورده میشود و یا این کار برایش عادی خواهد شد.
به گفته او مسائل مدرسه را نمیتوان بدون در نظر گرفتن اجتماعی که دانشآموز در آن زندگی میکند در نظر گرفت. بهلولی معتقد است در مناطقی که از فرهنگ اجتماعی یا اقتصاد سطح پایینتری برخوردارند احتمال لواط و آزار و اذیت جسمی و جنسی هم بیشتر میشود. او اشاره میکند که این مشکل در کشورهای مهاجرتپذیر مانند آمریکا هم وجود دارد. بنابراین اینگونه روابط را باید در شرایط خاص اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی اجتماعات مختلف مورد بررسی قرار داد.
او میگوید: «در مناطقی که دورافتادهتر و محرومتر هستند وقتی معلمان مدارس مورد بیاحترامی و حتی ضرب و شتم والدین دانشآموزان قرار میگیرند میتوان به احتمال زیاد انتقال فرهنگ قلدری و زورگویی از والدین به دانشآموزان هم مهر تائید زد؛ مشکلات فرهنگی سبب میشود دانشآموز برتری خود را در بیشتر بودن زور و قدرت خود تصور کند. یکی از این رفتارهای نابهنجاری که میتواند از خانوداهای با سطح فرهنگی پایین به دانشآموز منتقل شود لواط است؛ چیزی که به عنوان میراث خانوادگی نسل به نسل منتقل شده.»
او در مورد دانشآموزانی که مورد اذیت و آزار جنسی توسط همسالان خود قرار میگیرند میگوید:« این دانشآموزان سوای انگشتنما شدن ممکن است در لاک خود فرو بروند. اینها در کلاس درس از اظهار نظرهای معمولی هم خجالت میکشند و به دنبال آن با افت تحصیلی مواجه میشوند. برخی از این افراد ترک تحصیل میکنند. چنین دانشآموزانی ایمنی خود را از دست میدهند و همیشه فکر میکنند کسی به آنها حمله خواهد کرد. از سوی دیگر ممکن است قبح این مسائل برای برخی از آنها از بین برود؛ زور گو شوند و عاملی برای آزار و اذیت و اهانت و بی احترامی به اطرافیان خود.»
«استرس پس از سانحه» و احساس گناه در بزرگسالی
کم نیستند کودکانی که در کنار خانواده پرجمعیت خود و همگی در یک اتاق زندگی میکنند آنها از نزدیک شاهد روابط جنسی اقوام یا والدین خود بودهاند. چنین کودکانی میتوانند عکس العملهایی اینگونه از خود در مدارس نشان بدهند.
دکتر بهروز بیرشک عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه ایران به پیام نو میگوید:«گاهی اوقات دانش آموزی که زودتر از حد موعد به بلوغ جنسی رسیده به رفتارهایی این گونه در مدارس دست می زند اما به طور کلی شاید ما نتوانیم برای علت یابی لواط در مدارس روی یک دلیل اصلی دست بگذاریم.»
این روانشناس با اشاره به این نکته که مساله سوءاستفاده جنسی در ایران زیاد شده اما نگرانی از مطرح کردن آن همیشه سرپوشی است برای نادیده گرفتن این مشکل، از آسیبی که کودکان در این زمینه می بینند به عنوان «استرس پس از سانحه» یاد کرد.
او می گوید: «این استرس میتواند تمام زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد. چنین فردی ممکن است در روابط بین فردی، ازدواج یا روابط جنسی خود در آینده با مشکلاتی مواجه شود. بسیار از این افرد که مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفتهاند احساس گناه خاصی دارند و فکر میکنند در این قضیه سهیم بودهاند و نقشی داشتهاند در حالیکه آموزش لازم به آنها داده نشده است.»
دکتر بیرشک با اشاره به این مطلب که مشکلات روحی و روانی، این افراد را تهدید میکند می گوید:« بسیاری از کودکانی که مورد آزار جنسی قرار میگیرند دچار خودپنداری ضعیف و اعتماد به نفس پایین میشوند. پرخاشگری و خشم شدید نسبت به همسالانی که آنها را آزار دادهاند یا نسبت به اطرافیان خود از دیگر واکنشهایی است که این افراد ممکن است از خود بروز دهند.»
به گزارش پیام نو عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران معتقد است که در حال حاضر آموزش یک سری از مسائل به دانشآموزان نادیده گرفته میشود؛ باید به کودک آموخت که این بدن توست و هیچ کس حق دست زدن به اندامهای خاصی در بدنت را ندارد.
او ضمن تاکید بر بلوغ زودرس دانشآموزانمی گوید:« کم نیستند کودکانی که در کنار خانواده پرجمعیت خود و همگی در یک اتاق زندگی میکنند. آنها از نزدیک شاهد روابط جنسی اقوام یا والدین خود بودهاند. چنین کودکانی میتوانند عکس العملهایی اینگونه – لواط – از خود در مدارس نشان بدهند.»
دکتر بیرشک پیرامون مطرح نکردن این موضوع از سوی دانشآموزانی که مورد آزار قرار گرفتهاند می گوید:«دانشآموز مطرح نمیکند به این دلیل که ممکن است از طرف فردی که چنین رفتاری با او داشته تهدید شده باشد. در این مواقع این وظیفه خانوادههاست که متوجه تغییراتی باشند که در رفتار فرزندانشان شکل گرفته است.»
کانالهای تربیتی غیر از مدرسه تاثیرگذارترند
رفتارهایی این چنین نه ریشه در مدرسه که ریشه در اجتماعی دارد که فرد در آن زندگی میکند. مدرسه هم نمایه کوچکی از این اجتماع است و به نوبه خود باید بتواند اتفاقاتی را که در آنجا رخ می دهد سازمان بدهد.
علیرضا کمرهای مدیر کل آموزش و پرورش شهرستانهای استان تهران به پیام نو میگوید: «یک فرد در جامعه همزمان میتواند نقشهای متفاوتی داشته باشد. دانشآموزی که در مدرسه درس میخواند بیرون مدرسه نقشهای دیگری هم دارد. اگر چنین فردی دچار خطا شود باید در عرصه ایفای نقشش این خطا را تحلیل کنیم. ضمن اینکه باید مرزبندی در تحلیلهایمان را هم رعایت کنیم.»
او با اشاره به اینکه این مسائل میتوانند ریشه در شخصیت فرد با توجه به تاثیر از خانواده و رویه تربیتی او داشته باشند، تاکید کرد که مباحث اعتقادی و جنبههای روانشناسی موضوع را هم نباید از نظر دور داشت. علیرضا کمرهای وقوع چنین روابطی در مدارس را تک سببی نمیداند و معتقد است عواملی نظیر فقر اقتصادی و فرهنگی، بلوغ جنسی دانشآموزان، نوع برخورد خانواده و توانایی آنها در تحلیل مسائل و آگاهی دادن به دانشآموزان همگی میتوانند در این زمینه موثر باشند.
مدیر کل آموزش و پرورش شهرستانهای استان تهران میگوید:« باید سعی کنیم آگاهی دانشآموزان را بالا ببریم؛ از طریق نظارت منسجم عوامل اداری و اجرایی و آموزههای مشاورهای در قالب دروسی که میتوانند رفتارهای جایگزین را در آنها نهادینه کنند.»
او بر آموزش خانوادهها در انجمنهای اولیاء و مربیان و ارتباط بیشتر مدرسه با خانوادهها تاکید میکند چرا که این ارتباطها میتواند در شکل دادن صحیح به رفتارهای دانشآموزان تاثیر مهمی داشته باشد اما زمانی که محیطهای خانواده و اجتماع همسو با هم عمل نمیکنند زمینه شکل گیری رفتارهای نابهنجار در دانشآموزان هم بیشتر خواهد شد.
علیرضا کمرهای معتقد است رفتارهایی این چنین نه ریشه در مدرسه که ریشه در اجتماعی دارد که فرد در آن زندگی میکند. مدرسه هم نمایه کوچکی از این اجتماع است و به نوبه خود باید بتواند اتفاقاتی را که در آنجا رخ می دهد سازمان بدهد. البته نباید خلائی را که در محتوای آموزشی دروس وجود دارد نادیده بگیریم؛ پرداختن به مسائل جنسی همیشه یک تابو بوده و ما فرصت پرداختن به این مسائل را نداشتهایم.
به گفته این مدیر حوزه آموزش و پرورش، با توجه به اینکه کانالهای تربیتی اجتماعی نظیر مدرسه، همسالان، رسانهها و… همه در تربیت دانشآموزان موثر هستند و با در نظر گرفتن این نکته که دانشآموزان تنها شش ساعت را در مدرسه میگذرانند؛ ما به آموزش و پرورشی تنومند و قوی با بودجه کافی نیاز داریم که در این حوزه فعالیتهای تاثیرگذار انجام دهد.
وقتی همه ساکت میشوند
آن چه در این بحث، توجه را به خود جلب می کند این است که چرا با وسعت و تقریبا همه گیر بودن این اتفاق و اطلاع تقریبا همه مردانی که روزگاری دانشآموز بودهاند، هیچ تلاشی برای حل این معضل و یا اختلال رفتاری لااقل در مدارس نمیشود؟
گویا همگی این اتفاق را به نظاره نشستهاند و تمام عواقب و آسیبهای ناشی از آن را به سکوت برگزار میکنند.
تلاشی بیسرانجام
به گزارش خبرنگار پیام نو آیا این امکان وجود ندارد که دانشآموزی که مورد آزار قرار گرفته -هر چند در ابتدا این رابطه برایش آزاردهنده باشد- زمانی که مستاصل میشود به این رابطه تن دهد؟ آیا عادت کردن او به این شکل از رابطه میتواند تا بزرگسالی او را همراهی کند؟ افراد بزرگسال همجنس گرا چند درصد از این افراد را تشکیل میدهند؟ اینها پرسشهایی هستند که یافتن پاسخشان بسیار دشوار و بعید به نظر میرسد. چرا که نه آمار صحیحی از تعداد همجنسگرایان در ایران وجود دارد و نه افرادی که به حریم و حقوق دیگران تجاوز میکنند.
کم نیستند افرادی که به دلیل تجاوز به جان و مال و ناموس انسانها بالای چوبه دار میروند.به راستی از این تعداد چند نفرشان تجاوز به حقوق دیگران را از کودکی آموختهاند؟
انتهای پیام
http://payamno.com/detail=94325
مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،25 مرداد 93
برنامه دوم توسعه در سال 1373 به تصویب مجلس رسید. در این برنامه،پیش بینی شده بود که شمار دانش آموزان ایران در سال 1390 برابر 32 میلیون نفر خواهد بود؛ 15 میلیون دبستانی،8 میلیون راهنمایی،و 9 میلیون دبیرستانی (به نقل از کتاب "اقتصاد آموزش و پرورش" نوشته توسلی و آهنچیان). اما چند سال بعد،این پیش بینی به طور چشمگیری نادرست از آب درآمد و در سال 1390 شمار دانش آموزان ایران نزدیک به یک سوم آن آمار بود. البته چنین دیدگاه ها و پیش بینی های نادرستی درباره ی شمار دانش آموزان ایران را می توان از چند سال پیش از برنامه دوم توسعه و در سال های پایانی دهه شصت هم شنید؛آمارهایی که پایه ای برای گسترش "خصوصی سازی" یا دقیق تر، پولی سازی آموزش و پرورش قرار گرفتند. اما جالب این است که چه شمار دانش آموزان ایران 32 میلیون نفر باشد و چه 12 میلیون- یعنی 20 میلیون اختلاف- چندان تفاوتی در مساله و "استدلال" پدید نمی آورد و باید با به میان آوردن کمبود بودجه و فرستادن دو سه میلیون دانش آموز به مدرسه های پولی،به توجیه سیاست خصوصی و نیمه خصوصی کردن آموزش و پرورش پرداخت! به این سخنان چند روز پیش فانی،وزیر آموزش و پرورش دقت کنید : "بعضی از مسئولین با توسعه مدارس غیردولتی موافق نیستند، ولی ما سعی بر این داریم تا چنین نگرشی را تغییر دهیم؛ چراکه جز توسعه مشارکتها و به کارگیری بخش خصوص چارهای دیگر نداریم. آموزش و پرورش در حال حاضر حداقل 5000 میلیارد تومان کسری اعتبارات دارد.... امسال بودجه دولت 11 درصد افزایش داشته است اما بودجه آموزش و پرورش 26 درصد."
در بیش از بیست و پنج سال گذشته،که در ایران از آغاز "خصوصی سازی" آموزش و پرورش می گذرد چه کشور در شرایط خوب با درآمدهای ارزی بالا به سر می برده و چه در وضعیت بد اقتصادی،خصوصی سازی آموزش و پرورش تنها یک توجیه داشته و آن هم کمبود بودجه . در هشت سال دولت های نهم و دهم،به اندازه ی پنجاه سال درآمد نفتی داشته ایم،بیشتر این پول خرج واردات کالاهای مصرفی همانند میوه شدند- تنها 17 درصد از واردات،کالاهای سرمایه ای بودند- اما باز در آموزش و پرورش تآثیری نداشت و در این دو دولت هم،خصوصی سازی با توجیه کمبود بودجه به پیش رفت. در جهان آموزش و در میان کشورهای توسعه یافته اما،سیاست خصوصی سازی، بیشتر با استدلال پدید آوردن رقابت میان مدرسه ها و البته با واگذاری اختیارات بیشتر در سیاست گذاری های آموزشی و پرورشی به مدرسه ها و خانواده،انجام گرفته و می گیرد. گرچه این استدلال و سیاست هم،منتقدان جدی خود را داشته و دارد. هم اکنون کشورهایی در جهان وجود دارند که سیستم اقتصادی آنها،سرمایه داری است و در جهان آموزش هم جایگاه برجسته ای دارند ولی آموزش و پرورش آنها- و حتی آموزش عالی آنها تا مقطع فوق لیسانس- سراسر رایگان،و یا دست کم تا پایان دوره راهنمایی،رایگان است. نمونه ای از این کشورهای نوع دوم،کره جنوبی است که آموزش و پرورش تا سن 15 سالگی برای همه ی دانش آموزان رایگان می باشد و در سه سال پایانی دبیرستان هم تنها شهریه ی ناچیزی از خانواده ها دریافت می گردد. کره جنوبی در حال حاضر،یکی از بهترین و پیشروترین سامانه های آموزشی جهان را داراست.
اما نکته ی مهم در سیاست خصوصی سازی آموزش و پرورش،که کمتر هم از آن سخن می رود،این است که خصوصی سازی،در بهسازی آموزش و پرورش یک بیراهه است. یعنی انجام بگیرد یا نگیرد چندان تفاوتی در بهسازی آموزش ندارد،و اگر از همه ی پیامدهای منفی آن بگذریم- برای نمونه این که برابر برخی پژوهش ها و گزارش های جهانی،به تبعیض جنسیتی در آموزش دامن می زند،به فرآیند پرورش همه جانبه ی توانمندی های دانش آموز آسیب می رساند، جایگاه آموزگار را به یک فن شناس آموزشی فرومی کاهد، و ...- نمی تواند آنچنان بهبودی در "آموزش و پرورش کیفی" پدید آورد. درستی این سخن را تجربه های جهانی بسیاری تآیید می کنند. خصوصی سازی بیش از این که سیاستی باشد برای بهسازی آموزش،راهکاری است برای کم کردن بار دولت. و در ایران که سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی (GDP) همانند کشورهای فقیر جهان،پیرامون یک درصد است،کم کردن بار مالی دولت در آموزش و پرورش،سخن چندان بامعنایی نیست. اما نکته ی پایانی این نوشته،به افزایش 26 درصدی بودجه امسال وزارت خانه آموزش و پرورش برمی گردد. اگر بیش از 98 درصد بودجه آموزش و پرورش کشور،صرف حقوق فرهنگیان می شود- که برابر سخن خود فرادستان آموزش و پرورش اینچنین است- و اگر میزان تورم،رقمی میان بیست تا سی درصد است،پس افزایش 26 درصدی بودجه آموزش و پرورش،در واقع،افزایش حقوق فرهنگیان به میزان تورم است- کاری که برابر قانون خدمات کشوری،بایستی انجام پذیرد.
http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=667&pageno=5
(این یادداشت با اندکی حذف در روزنامه به چاپ رسید.)
محمدرضا نیکنژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،25 مرداد 93
وارد کلاس شدم. کف کلاس بیش از همیشه آلوده به تکههای کاغذ، پوست میوه، خودکار شکسته و... بود و سطل زباله پاکیزهتر از همیشه! جلو کلاس ایستادم و از این سخن گفتم که پاکیزگی یا انداختن زباله برآوردی از فرهنگ شهروندان است و بیگمان زیبایی و زشتی آن دامنگیر همه. پیشنهاد دادم هر جلسه به خاطر پاکیزگی کلاس، نمرهای گروهی به همه دانشآموزان خواهم داد. همان دم جمعآوری زبالههای جلو کلاس را آغاز کردم و بچهها هم به احترام و پیروی از من، زیر میزها و میان نیمکتها را پاکیزه نمودند. کلاس پاک و دلچسب شد. جلسه دیگر حجم زباله بسیار کم شده بود و با وارد شدنم، یکی – دوتا از بچهها آنها را نیز جمع کردند. من هم نمرهای به همه دانشآموزان دادم. این روند چند هفتهای ادامه یافت. در آن روزها توجهم بیش از گذشته، به رفتارِ شهروندان بود. پرت کردن تهسیگار و کاغذمچاله در جوی آب و پیادهروها، رها کردن پسماندههای گردشهای خانوادگی در پارکها و تفریحگاهها، انباشتگی بطری پلاستیکی، نایلون و ظرفهای یکبار مصرف در پیچ رودخانهها و لابهلای کشتزارها و جنگلها و... ناامیدی کشندهای را در جانم فرو میبرد و میاندیشیدم که راهِ چاره چیست؟ بسیاری از اندیشمندان، یگانه چاره را آموزش و دگرگونی در اندیشهها از راه نهادینه کردن رفتارهای شهروندی در افراد جامعه میدانند. اما بیگمان راه، سختتر از آن است که میپنداریم! پدر و مادرها، سالها پیش، بیآنکه آموزشهای درخوری دیده باشند، سامانه آموزشی را ترک گفته و بسیاری از آنها در نازیبا کردن شهرها کوشا هستند! فرزندان، زیرِ دستِ این پدر و مادرها پرورش یافته و خود بخشی از مشکل میشوند. بزرگ میشوند و بچهدار میشوند و پرورش میدهند و... این چرخه زشت میچرخد و بیفرهنگی میافزاید و... به کلاس برگردیم. در آن روزها هر جلسه بگومگوهایی میان دانشآموزان کلاسم درمیگرفت. یکی – دوتا از آنها میگفتند: «ما کلاس را پاکیزه میکنیم و دیگران، افزون بر اینکه کاری نمیکنند، کثیفکاری و کارشکنی هم میکنند! نمیپذیریم که ما تلاش کنیم و آنها نیز از نمرهاش بهرهمند شوند.» چارهای نداشتم، برای کاهش تنش از نمره گروهی چشم پوشیدم. جلسه بعد به کلاس وارد شدم. چشمتان روز بد نبیند! از دیدن این همه کثیفی، نزدیک بود سرم را به دیوار بکوبم. آن همه گفتوگو، چانهزنی، راهحل، نمره و... همه به باد هوا رفته بود! گرچه هیچگاه به اصل و ذاتِ خوب و بد باور نداشتهام و رفتار را پیامد آموزش دانستهام، اما نمیدانم چرا آن لحظه این شعر از خاطرم گذشت «اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است/ تربیت نااهل را چون گِردِکان بر گنبد است.»
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=25&pageno=20
ارول لوییس
برگردان : مهدی بهلولی
پرداخت حقوق بر پایه عملکرد افراد،نتیجه بخش نیست؛ پس بیایید دست از هدر دادن پول برداریم.
برنامه پرداخت حقوق انگیزشی(1)،همچون ایلعازر(2) که آهسته- آهسته از گور بیرون آمد،در دولت،اندرو کومو،فرماندار نیویورک،از مرگ نجات می یابد و دوباره زنده می گردد. این البته با وجود کوهی از شواهدی است که نشان می دهند این برنامه در تئوری،خوب جلوه می کند اما در عمل،نتیجه بخش نیست.
کومو می گوید : " شما آموزگارانی می خواهید که توانایی انجام کار داشته باشند،و البته کار هم انجام بدهند؟ خب،با حقوق و پاداش اضافی به عملکردشان انگیزه ببخشید- همان کاری که با دیگر پیشه وران انجام می دهید." این سخن،که هنوز جزییات اش روشن نیست،نیازمند به استخری از دلارهای مالیات دهندگان است تا 20 هزار دلار پاداش به آموزگاران مدرسه های دولتی رتبه بالا بدهد تا بروند و در مدرسه های پر دردسر خدمت کنند.
در واقع چون برنامه ای است که در همه جا اجرا می شود،پس اینجا هم باید اجرا شود. اما برنامه های حقوق امتیازی به آموزگاران،سال هاست بدون کمترین نتیجه ی چشمگیری،در سراسر کشور آزموده شده اند. در سال 2007،مایور مایک بلومبرگ،با اعلام برنامه حقوق اضافی انگیزشی برای آموزگاران، گفت : "من یک کاپیتالیست هستم و پشتیبان برنامه های انگیزشی برای تک تک مردم می باشم." این آزمون که در طول یک دوره سه ساله،در برابر کار هزاران آموزگار در 200 مدرسه،56 میلیون دلار خرج برداشت،آزمونی گران بود. پس از چند سال،شرکت رند (3) نتیجه های بدست آمده را با نتیجه های 200 مدرسه ای سنجید که در این برنامه شرکت نداشتند. در سال 2011 پژوهشگر ارشد شرکت نتیجه گرفت که : "ما بهبودی در عملکرد دانش آموزان هیچ کدام از پایه های درسی،بدست نیاوردیم."
رونالد فریر از دانشگاه هاروارد،به طور همه جانبه ای، داده های نیویورک را بررسی کرد و به نتیجه ی قاطع تری رسید. فریر نوشت : "من هیچ گواهی نیافتم که پاداش های آموزگاران،عملکرد دانش آموزان یا دانش آموختگان را بهبود بخشند. همچنین هیچ گواهی نیافتم که پاداش ها،رفتار دانش آموزان یا آموزگاران را تغییر دهند. بگذریم از این که،پاداش های آموزگاران،به ویژه در مدرسه های بزرگ تر،چه بسا از موفقیت درسی دانش آموزان بکاهند."
بلومبرگ و رییس مدرسه هایش جوئل کلین،بدون سر و صدا،این برنامه را کنار گذاشتند- برنامه ای که پاداش ها را به جای این که به تک تک آموزگاران بدهند به مدرسه ها می داد تا پخش کنند- و راه خود را از سر گرفتند. و نیویورک هم به منطقه های دیگر پیوست،برای نمونه به نشویل،شیکاگو و هوستون- که پس از هزینه میلیون ها،پژوهش نشان داد که برنامه های انگیزشی،بهبود ماندگاری در عملکرد دانش آموزان،پدید نمی آورد.
چنین می نماید که پول- حتی به میزان نسبتا بزرگی همچون پیشنهاد 20 هزار دلار کومو- اکسیریی جادویی نیست که بتواند کیفیت آموزش را بهبود بخشد. به نزد بسیاری از آموزشگران کارآزموده،این ایده ای سخت توهین آمیز است : گویا هواداران حقوق انگیزشی،می پندارند که آموزگاران هم اکنون می دانند(یا به آسانی می توانند دریابند) که چگونه دانش آموزانشان را به سطحی بهتر از آموزش بالا بکشند و تنها نیاز به کمی پول و پله دارند تا دست از این پنهان کاری بردارند. چیزی که درباره هیچ کدام از آموزگارانی که من تاکنون دیده ام،درست نیست.
حقوق انگیزشی،همچنین این واقعیت را نادیده می گیرد که انگیزه بخشیدن به دانش آموزان برای یادگیری،مهارت گروهی دشوار و پیچیده ای است که هر انسان بزرگسالی در پدید آمدن آن،نقش پررنگی بازی می کند. یک آموزشگر حرفه ای موسیقی یا هنر،که به بچه ها کمک می کند تا سمت راست خلاق مغزشان را به کار اندازند،می تواند در یاری دادن به آنها برای جدی گرفتن نوشتن،تاریخ و ریاضیات،نقش تعیین کننده ای بازی کند. و بی شمار مربی ورزش،به شاگردان کمک می کنند تا ایستادگی،تمرکز و قدرت بدنی مورد نیاز برای به خوبی پشت سر گذاشتن مسابقه های با شرط بندی ها بالا را بدست آورند و پرورش دهند.
حقوق انگیزشی،گرایش به این دارد که پول را به شمار اندکی از آموزشگرانی بدهد که همکاری با دیگران را نادیده می گیرند. حتی در نمونه هایی که انگیزانه ها به همه ی آموزگاران یک مدرسه ی مفروض داده می شود آنها بر تعریف های سنجشگرانه از کامیابی های آموزشی همچون دور کردن بچه ها از مواد مخدر،آبستن شدن،یا خشونت،چشم می پوشند.
این دشواره ها و مواردی بسیار بیشتر، دهه هاست که به نزد آموزشگران شناخته شده است. در سال 1986،ریچارد مورمان و داوید کوهن،دو پژوهشگر برنامه بازنگری آموزشی دانشگاه هاروارد،برنامه های حقوق امتیازی را از سده ی نوزدهم تاکنون،بررسی کردند. این دو دانشور نوشتند : "ما هیچ ناحیه ی شهریی نیافتیم که برنامه های حقوق امتیازی،عمر زیادی در آن کرده باشند. راست این است که ما حتی نتوانستیم یک نمونه مستند از ناحیه ی آموزشی بزرگی بیابیم که یک زمانی پردردسر بوده و با بکارگیری کامیابانه حقوق امتیازی،توانسته عملکردش را بهبود بخشد."
به تازگی هم،دایان راویچ،به عنوان تاریخ دان آموزشی،در واپسین کتاب اش "سلطنت خطا" به کوتاهی چنین نوشت : "حقوق امتیازی،ایده ای است که هرگز اثربخش نمی باشد و هرگز هم نمی میرد. حقوق امتیازی،سیاستی ایمان – بنیاد است. مهم نیست چند بار شکست می خورد،هوادارانش هرگز دست از آن برنخواهند کشید." سخنانی که ما را به یاد وضعیت کنونی در ایالات متحده ی "فراموشی" می اندازد.(4) دولت اوباما،پیشنهاد صدها میلیون دلار به ایالت ها داده تا برنامه های حقوق انگیزشی را به راه اندازند. مدرسه های نیویورک هم با وجود برنامه های کومو،معلق مانده اند تا به زودی با یک سکندری دیگر،حرکت شان را در جاده ی فرسوده ی رو به پایین و به هیچ کجا،آغاز کنند.
امیدوارم،مجمع قانون گذاری دولت،تاب شنیدن راستین را داشته باشد و از برخی از بسیار اندیشه ورانی که می گویند پرداخت حقوق انگیزشی برای آموزگاران،ایده ای است که سال ها پیش زمانش سرآمد و رها گردید،چیزهایی بشنوند.
پانوشت های مترجم :
1. حقوق انگیزشی را برابر incentive pay به کار گرفته ام. حقوق انگیزشی،روش پرداخت حقوق است به عنوان محرک و مشوق،که از دید هواداران آن باعث انگیزه بخشیدن به افراد می شود و در این نوشته البته نقد شده است.
2. شخصی که در انجیل یوحنا درباره اش گفته شده چهار روز پس از مرگش،مسیح دوباره او را زنده کرد.
3. The Rand Corporation شرکتی که با وارسی نتیجه ها،به بهبود تصمیم گیری ها و سیاست گذاری ها کمک می کند.
4. نویسنده در اینجا در ترکیب ایالات متحده آمریکا،به جای واژه "آمریکا" واژه ی "Amnesia" را آورده که با "آمریکا" هم آوایی دارد و به معنای فراموشی است. روشن است که نویسنده می خواهد بگوید در آمریکا،تجربه های گذشته،فراموش می شوند و از نو دوباره تکرار می شوند.
http://www.nydailynews.com/opinion/education-reform-merit-article-1.1581217
برای آگاهی دوستانی که چه در فضای مجازی و چه در فضای حقیقی مرا می شناسند،همچنین به دلیل آنچه که در آینده چه بسا رخ دهد و من نیز به نوبه ی خودم باید پاسخگو باشم لازم است بنویسم که به خاطر برخورد ابزاری برخی از عضوهای کانون صنفی معلمان ایران با خودم،از عضویت در این گروه بیرون آمدم. این البته بار دوم - و بی گمان آخرین بار خواهد بود- که از کانون خارج می شوم. این چند خط را نوشتم چون برای خودم مهم است و اگر دوستی فکر می کند مساله ای بی ارزش را نوشته ام که چندان نیازی به گفتن هم ندارد،چندان مخالفتی با ایشان ندارم و چه بسا حق با وی باشد.
سعید معنوی،روزنامه نگار،روزنامه مردمسالاری،20 مرداد 93 طبق آیین نامه داخلی شوراها، کمتر از یک ماه دیگر انتخاب رئیس شورای شهر تهران به عنوان مهمترین شورای شهر کشور برگزار خواهد شد. پیش از این تصور می شد شورای چهارم با توجه به بافت اعضا و صف آرایی دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب، شورایی متشنج و صرفاً سیاسی باشد تا جایی که برخی از اهل سیاست سرنوشتی بهتر از شورای اول برای آن پیش بینی نمی کردند. پیش بینی ای که کاملاً برعکس درآمد و شورای چهارم در یکساله نخست کاری خود نشان داد که علی رغم حضور اعضایی با سوابق به نسبت تند سیاسی؛ شورایی آرام، متین و کارشناسی است که دغدغه دفاع از حقوق مردم را دارد. ارتباط خوب اعضا و همگرایی در مسائل مبتلابه مدیریت شهری، تعامل نزدیک با دولت و مجلس، پرهیز از مسائل حاشیه ای و پرداختن به مسائل کارشناسی، دقت نظر و حساسیت نسبت به حقوق مردم، شورای چهارم را از شوراهای قبلی متمایز کرد و پیش بینی بدبینانة شباهت سرنوشت این شورا به شورای نخست را محقق نساخت. اگر بخواهیم عملکرد یکسالة شورای چهارم را به دیدة انصاف بنگریم تردید نخواهیم کرد که بخش اصلی این رویکرد موفق حاصل کاریزما، هوش، دقت نظر و فراجناحی نگریستن رئیس آن است. احمد مسجدجامعی که سوابق فرهنگی اجتماعی اش بر هیچ اهل فرهنگی پوشیده نیست با کوله باری از تجربه های اجرایی و سابقة 6 ساله حضور در شورا شهریورماه 92 با 16 رأی بر مسند ریاست نشست و برخلاف تصور اصلاح طلبان و اصولگرایان با منش اخلاقی خویش حواس اعضا را از مسائل سیاسی به مسائل اجتماعی چون سلامت مردم، هویت تاریخی فرهنگی، برنامه پذیر کردن و نظارت مستمر بر فرآیند عملکرد شهرداری معطوف کرد. کاریزمای شخصیتی، انعطاف پذیری، حُسن خلق، فروتنی و برخورد دموکراتیک مسجدجامعی در این یکسال چنان بود که همه اعضای شورا از هر دو جناح برآن اذعان دارند. این نوع مدیریت، کار را برای دیگر نامزدهای احتمالی و حتی مهدی چمران، نامزد احتمالی اصولگرایان، بسیار سخت کرده است. در یک عبارت مسجدجامعی را می توان «اصول طلبی اصلاح گرا» دانست که منافع مردم را با |
http://mardomsalari.com/Template1/Article.aspx?AID=29651
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،19 مرداد 93
سیدمجتبی قریشیان، عضو هیاتمدیره تعاونی مصرف فرهنگیان استان تهران در تاریخ 21 اردیبهشت 93 در گفتوگو با ایلنا میگوید: «در سال 84 هیات مدیره وقت تعاونی مصرف فرهنگیان، شانزده میلیارد تومان وام از بانک ملی دریافت کرده است و چون از زمان بازپرداخت آن سالها گذشته، بانک ملی با افزایش جریمه دیرکرد، نزدیک 22 میلیارد از هیاتمدیره تازه درخواست کرده است. این در حالی است که دارایی کل شرکت تنها نزدیک 10 میلیارد تومان است!». این سخنان، گوشهای از مشکلات فراوان تعاونی مصرف فرهنگیان را بازتاب میدهد. هیاتمدیره کنونی در واپسین «صورت سود و زیان» که در مجمع عمومی سالانه خود ارائه داده است چنین میآورد: زیان خالص سال 91، 290/715/848/12 ریال و در سال منتهی به اسفند 92، 212/607/206/6ریال بوده است. این بدان معناست که هیاتمدیره تازه توانسته است زیان خالص شرکت را در مدت یک سال، نزدیک 620 میلیون تومان کاهش دهد! به گفته یک کارشناس حسابرسی، ترازنامه و صورت مالی ارائه شده نشان میدهد که شرکت تعاونی مصرف فرهنگیان بنگاهی اقتصادی است که نفسهای پایانی خویش را میکشد. همه اینها درحالی است که واپسین مجمع عمومی سالانه تعاونی مصرف، پنجشنبه 16 مرداد برگزار شد و قرار بر این بود که در آن پس از گزارش تراز مالی سال 92 و گزارش هیات مدیره از عملکرد اقتصادی خود در این سال، انتخاب بازرس تعاونی برگزار شود. در این مجمع پس از ارائه دو گزارش گفته شده، به درخواست چند نفر از عضوهای شرکتکننده، شمارِ شرکتکنندگان حاضر در سالن برگزاری مجمع، با تعداد افراد نامنویسی شده مقایسه شد. با دیدن تفاوت این دو عدد، هیاترئیسه، به درخواست یکی از اعضای هیاتمدیره، تنفس یک هفتهای اعلام کرده و انتخاب بازرس تعاونی را به جلسه هفته آینده موکول کرد. هنگامی که از رئیس مجمع دلیل این تصمیم پرسیده شد، علت را احتمال بروز تقلب در انتخابات بازرس اعلام کرده و پیگیری ریشههای آن را نه وظیفه خود که وظیفه بازرس کنونی شرکت یا اداره تعاون یا قوه قضاییه دانست. به جز بازرس شرکت که بخشی از ساختار کنونی تعاونی است شکایت به دو نهاد دیگر نیازمند زمان و تشکیل پرونده و بررسیهای زمانبر است و به نشست هفته آینده نخواهد رسید. اما این نخستین بار نیست که مجمع عمومی تعاونی مصرف با چنین دشواریهایی روبهرو میشود. در چندین دوره گذشته، این مجمع، جایی برای انتقادهای سخت ازهیاتمدیره بوده است. بیگمان بخشِ فراوانی از وضع پیش آمده، پیامد رفتارخود فرهنگیان، و بیانگر بیانگیزگی آنها در پیگیری حقوق خویش است. یکی از نامزدهای مستقل بازرسی، ازبیمیلی فرهنگیان برای شرکت دراین مجمع گلایه کرده و از فرستادن شش هزار پیامک و درخواست از فرهنگیان برای شرکت درمجمع عمومی خبرداد که حاصلش حضور کمتر از 30 نفر از دریافتکنندگان دراین گردهمایی بود! بیانگیزگی فرهنگیان، گسترهای برای شماری از افراد- در خوشبینانهترین شکل، ناتوان در مدیریت سرمایه چند 10 میلیاردی شرکت- فراهم کرده است تاجورچین ناکامیهای این تعاونی را کامل کند. اگر دستکم یک درصد از 180هزارعضو دراین مجامع شرکت کنند، هزینههای دور زدن قانون برای گروههای بهرهمند از این آشفتگی مالی، بالا رفته و جلو بسیاری از پریشانی حسابها گرفته میشود. اما افسوس که بیشتر فرهنگیان عضو، تنها 20-30 هزار تومان سهام خود را میبینند و چشم بر بسیاری از پیامدهای سودمند این گردهماییها میبندند. اما اینبار امیدواریم با رویدادهای پیش آمده در 16 مرداد و ورود برخی از تشکلهای صنفی فرهنگیان در این گستره، زمینهای بهوجود آید تا فرهنگیان عضو حساسیت موضوع را دریابند و برای بسامان کردن آشفتگیهای پدید آمده پا پیش بگذارند. بیگمان حضور آنان میتواند گره بسیاری از دشواریهای این تعاونی را بگشاید.
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،19 مرداد 93
نوشته است که شریعتی، لیبرالیسم را نمی شناخت و به یک برساخته ی بشر،ذات و سرشتی ثابت نسبت می داد. همان را هم، نقد و رد می کرد. آنجا که شریعتی لیبرالیسم را نقد می کند و از قضا سخن و داوری اش درست از آب درمی آید پای نوع ویژه ای از لیبرالیسم به وسط کشیده می شود و نه همه ی انواع آن و چه بسا " سرشت همپوشان خانواده ی لیبرالیسم" که مورد دفاع نویسنده است- چرا که لیبرالیسم ذات ندارد. اما جایی که به نظر خودش،شریعتی نادرست گفته و حق با لیبرالیسم- و یا دست کم همان سرشت همپوشان خانوادگی است- به نوعی حمله بد به لیبرالیسم ارزیابی می گردد. می نویسد : "آمریکا بهشت نیست وجرایم جنسی در مدارس و دانشگاههای این کشور از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ بیش از ۵۰ درصد افزایش داشته است." روشن است که این سخن نویسنده،سخت همسو با برخی سخنان و نقدهای شریعتی است. اما در اینجا هم حق با شریعتی نیست؛چرا که این تنها یک نوع لیبرالیسم است و لیبرالیسم ذات ندارد و ما خانواده ی لیبرالیسم ها داریم و حتی سیاست های گوناگون آمریکایی. چند بند دیگر می نویسد: "مهمترین نظریههای برابری،توسط لیبرال ها- جان راولز، رونالد دوورکین، آمارتیاسن، مارتا نسبام، و...- ارائه شده است. جوزف استیگلیتز- استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا و برنده جایزه نوبل اقتصاد- در کتاب بهای نابرابری و مصاحبههای گوناگون،سرمایه داری افسارگسیخته آمریکا را نقد کرده و گفته است که اقتصاد کشورهای اسکاندیناوی باید الگوی اقتصاد آمریکا قرار گیرند". و این هم یعنی رفتن از یک الگوی اقتصاد سرمایه داری به یک الگوی دیگر. حالا چگونه می توان این مرزها را روشن کرد و گفت کی می توانیم بگوییم پا را از سرمایه داری بیرون گذاشته ایم دیگر روشن نیست،چرا که لیبرالیسم و سرمایه داری "ذات" ندارند. نویسنده گویی فراموش می کند که اگر سنجش و نقد سخت و جدی روشنفکران جهان نبود چه بسا لیبرالیسم هم اکنون تنها یک "سرشت" مشخص بیشتر نداشت.
و من داشتم متنی را ترجمه می کردم از دو تن از استادان دانشگاه لندن،که در سال 2007 در نقد خصوصی سازی آموزش و پرورش نوشته اند و در جایی از آن گفته اند : "رقابت،گزینش،کارسالاری باوری،حقوق بر اساس عملکرد،و خصوصی سازی،به روشنی،شیوه های تازه ی اندیشیدن درباره ی کار آموزگار است. اینها در درون بازی،نقش ها و رابطه های تازه ای را با خود به همراه می آورند : مشتری،مصرف کننده،پیمانکار،ارزیاب،بازرس و کنترل گر. اینها نقش ها،وابستگی ها و پیوندهایی را بیرون می گذارند- یا به حاشیه می رانند- که اعتماد را می ساختند." بعد با خودم گفتم گویا این دو استاد دانشگاه لندن هم هنوز خبردار نشده اند که "خصوصی سازی" هم یکی دیگر از برساخته های بشر است و بدون سرشت،که اینگونه بی واهمه درباره ی آن و پیامدهایش سخن می گویند!
http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=20&pageno=20
روزنامه امروز گسترش صمت (صنعت،معدن،تجارت) در صفحه 15(یکشنبه 19 مرداد) خود، به بحث آموزش و پرورش رایگان پرداخته است . دوستان برای مطالعه آن می توانند به آدرس زیر بروند :