بر ایــــن نـــــامه بـَـر ســـالها بگــذرد
همی خـــواند آنکــس کــه دارد خِـرد
بنـــــاهـــای آبــــــــاد گـــردد خــــراب
ز بـــــــاران و از تــــابــــــش آفـــتــاب
... پی افگـــنـدم از نظــم کاخی بلـــــند
کــــــه از باد و بارانــــــش ناید گـــزند
هر آنکس که دارد هُش و رای و دین
پـــس از مــــرگ بر من کنـد آفریــــن
از آن پـــس نمیــرم که من زنـــدهام
که تخم سخـــن مــــن پـراکـنـــدهام
محمد رضا نیک نژاد
روزنامه ی آرمان،25/2/92
"متاسفانه در لایحه بودجه ۹۲، بودجه آموزشی تنها ۶ درصد افزایش پیدا کرده است در حالی که قرار شده حقوقها بالای ۲۰ درصد افزایش داشته باشد که این امر به خودی خود ۲ الی ۳ هزار میلیارد تومان کسری اعتبارات را در آموزش و پرورش ایجاد میکند که ضروری است برای رفع این معضلات راهکار جدی اندیشیده شود" این سخنان کوچکی نژاد عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی است که در هنگام بررسی لایحه بودجه با رسانه ها در میان گذاشته شده است. پیش از این هم بارها شنیده ایم که با توجه به گستردگی و شمار بالای کارکنان آموزشی کشور- که کم و بیش یک سوم کارمندان دولت را در بر می گیرد- بیش از نود و شش درصد بودجه ی نهاد آموزشی،برای پرداخت حقوق کارمندان آن بکار می رود و با این حال فرهنگیان همواره از کمی دستمزد خویش گله مند بوده و هستند. در جای دیگری کوچکی نژاد می گوید" متاسفانه آموزش و پرورش در پرداخت دستمزدها با کمبود بودجه روبرو شده و برای پرکردن این خلاء از سرانه مدارس استفاده کرده است که این امر آسیبی جدی به بدنه نظام آموزشی کشور وارد میکند" سرانه دانش آموزی،پولی است که آموزش و پرورش برای تامین هزینه های جاری مدرسه مانند پرداخت فیش های آب و برق، تلفن، گاز،امکانات بهداشتی و ... پرداخت می کند. اکنون بیش از دوسال از واپسین پرداخت سرانه گذشته است و مدارس با چراغ سبز مدیران میانی و بالای آموزش و پرورش برای سرپا نگه داشتن مدرسه ها وادار به دریافت کمک های مردمی! بیشتری تن شده اند.
ناگفته پیداست که کمبود بودجه در سامانه ی آموزشی چه پیامدهای آموزشی در پی خواهد داشت. نبود آموزش کارا،افت آموزشی،نارضایتی بیشتر فرهنگیان و تاثیر بد آن بر روند آموزش، کمبود امکانات آموزشی و آزمایشگاهی،نبود محیطی شادی زا و برانگیزاننده برای آموزش و ... نمونه هایی از آسیب های آموزشی این رویکرد است. اما اگر بپذیریم که حفظ جان و تندرستی شهروندان،نخسین اولویت هر دولتی است،به ناچار از آسیب های کمبود بودجه بر فرآیند آموزش در می گذریم و به پیامدهای خطرناک آن بر سلامت دانش آموزان می پردازیم.
مرتضی رئیسی، معاون عمرانی وزیر آموزش و پرورش در گفت و گو با یکی از رسانه ها می گوید" بودجه عمرانی وزارت آموزش و پرورش در بودجه ۹۲ با کاهش ۱۶ درصدی همراه است و بر این اساس بودجه مقاوم سازی مدارس نیز نسبت به سال گذشته کاهش ۲۲ درصدی دارد .... 4 میلیون مترمربع فضای آموزشی تخریبی در کشور وجود دارد و باید این واقعیت را بپذیرفت که این مقدار از فضای آموزشی کشور نه تنها در برابر زلزلههای شدید مقاوم نیستند بلکه در برابر زلزلههای متوسط نیز بسیار ناایمن بوده و باید مقاومسازی شود. 12 میلیون و 300 هزار دانشآموز در مدارس کشور مشغول به تحصیل هستند و بسیاری از این دانشآموزان زیر سقفهای لرزان درس میخوانند"
بنا به گفته ی دست اندرکاران آموزشی و کارشناسان 60 تا 65 درصد فضاهای آموزشی نا ایمن و از این میان بیش از 30 درصد از آنها تخریبی اند. بخش فراوانی از این مدرسه ها در کلان شهرهای پر جمعیت مانند تهران،اصفهان، شیراز و ... و در بافت های فرسوده ی آنها قرار دارند. با توجه به فراوانی جمعیت در این شهرها به ویژه در مناطق مرکزی و فرسوده و شمار بالای دانش آموزان در این مناطق،خطرِ آسیب های جانی در حادثه های طبیعی چندین برابر می شود. با یک حساب سر انگشتی و با توجه به آمارها،کم و بیش 4 تا 7 میلیون دانش آموز و آموزگاران شان دست کم نیمی از روزشان را در این محیط های خطرخیز می گذرانند. آموزشِ چگونگی واکنش در هنگام زلزله و رویدادهای طبیعی دیگر،اگرچه سامانمند و جدی دنبال نمی شوند،اما برای ساختمان های فرسوده نیز چندان کارآمد نیستند. زیرا بیشرِ این ساختمان ها عمری بیش از پنجاه سال دارند و با کمترین لرزش یک جا فرو می ریزند. از این رو مانورهای زلزله که هر سال یک بار و آن هم آمیخته با شوخی و بازیگوش های بچگانه برگزار می شود نمی توان از بروز رخدادهایی تلخ به گونه ای کارا جلو گیری نماید. خیرین مدرسه ساز نیز که در چند سال گذشته سهم بسزایی در نوسازی مدرسه های فرسوده داشته اند،با توجه به گستردگی کار و شمار فراوان این مدرسه ها، توانایی مالی در خور برای بازسازی همه آنها را ندارند. از این رو باز هم توپ در زمین دولت،مجلس و نهادهای فرادست حکومتی است تا یک بار برای همیشه سامانه آموزشی و البته کشور را از گرفتاری ها و پیامدهای تلخ مدارس فرسوده برهانند. اما کاهش بودجه سال 92 آموزش و پرورش- که سر راست بر بودجه عمرانی آن نهاد تاثیر گذاشته است- تا چه اندازه می تواند در راه گشایش گره کور فضاهای آموزشی فرسوده سنگ اندازی کند! برآورد این سنگ اندازی چیزی نیست که نیاز به گذشت زمان ،کسب تجربه و بررسی دوباره داشته باشد.
·
محمدرضا نیکنژاد/روزنامه بهار،23/2/92
معاون پایهاول دبیرستانمان به درِ بازِ کلاس ضربهای زد و اجازه خواست تا برنامه آزمونهای پایانی را میان بچهها پخش کند. پس از خوشوبشی با من رو به دانشآموزان کرد و گفت: «برای چندمینبار میگویم یادتان نرود و به پدرومادرانتان هم بگویید که هر کسی حتی یک تجدیدی بیاورد نمیتواند به رشتههای نظری برود و یک راست پس از آزمونهای شهریور به رشته کارودانش فرستاده میشود.» به او گفتم واقعا؟ یعنی چی؟ او ادامه داد: «از سوی اداره نشستی برگزار شده است و در آن به مدیران تاکید کردهاند به بچهها بگویید و دانشآموزان هم پدرومادرهایشان را در اینباره آگاه کنند تا فرداروز طلبکار نباشند!»
· زنگ که خورد برای پیگیری موضوع پیش مدیر و دفتردار دبیرستان رفتم و آییننامه مورد نظر را جویا شدم. آنها آییننامهای نداشتند، اما بر پافشاری اداره در اجرای این برنامه تاکید کردند. در روزهای پس از آن یکیدو نوشته و گزارش درباره اینگونه گزینش رشته در رسانهها خواندم تا آنکه به تکذیبیه جناب سحرخیز، معاون آموزش متوسطه، در ایلنا برخوردم که میگفت: «اینکه دانشآموزسال اول دبیرستان با تجدید در یکی از دروس در امتحانات خرداد از انتخاب رشتههای نظری در سال آینده تحصیلی محروم میشوند و باید در هنرستان کارودانش و فنیوحرفهای ادامه تحصیل دهند، خندهدار است و بیشتر شبیه لطیفه.» او با ابراز تعجب از اینکه مگر میشود یک درس ملاک انتخاب رشته دانشآموزان قرارگیرد، گفته است دانشآموزی که درسی مردود شده باشد این امکان وجود دارد که در شهریور و حتی مهر این درس را مجددا امتحان دهد و با کسب نمره قبولی به رشتههای نظری ورود پیدا کند؛ بنابراین خبری مبنی بر اینکه دانشآموزان تجدیدی حق انتخاب رشته تحصیلی ندارند کاملا بیاساس است و بهطورکلی این اقدام غیرقانونی است و درصورت مشاهده با آن برخورد میشود. کارنامهای داشتهایم که دانشآموز پنج تا شش درس را تجدید شده، اما این امکان برای او وجود داشته است که بعد از قبولی این دروس به رشتههای تجربی، انسانی و ریاضی ورود پیدا کند و حق انتخاب بههیچ عنوان از او سلب نشده است.» (ایلنا 17/2/92)
· با این تکذیبیه شگفتزده شدم؛ یعنی دبیرستان یا اداره منطقه ما سرِخود، برنامهای به این فراگیری و حساسیت را بیخبر از اداره کل یا وزارتخانه بهاجرا درمیآورد؟ برای پاسخ به پرسشم به یکی از آشنایانم که فرزند دبیرستانی سال اولی دارد و در منطقهای دیگر از تهران درس میخواند زنگ زدم. او گفت به فرزندش نیز چنین چیزی گفته شده است و از هراس تجدیدشدن او،به گرفتن معلم خصوصی در درسهای دشواری مانند فیزیک، ریاضی و... وادار شده است. در پیگیریهایم به چیزهای جالبتری نیز برخوردم؛ برای نمونه بعضی از دوستانم میگفتند که این برنامه با حذف گزینه رشتههای نظری (ریاضی فیزیک، علوم تجربی و علوم انسانی) در برگه هدایت تحصیلی شهریور سال گذشته به اجرا درآمده است! اما خانوادههایی که بر بردن فرزندان خویش به این رشتهها پافشاری میکردهاند با دریافت یک نامه میتوانستند مجوز نامنویسی بچههای خود در این رشتهها را بگیرند و این نشان میدهد که این تصمیم آنچنانکه باید بر پایه قانون یا آییننامه نبوده است.
· اما پرسش اینجاست که چرا کار به دستان آموزشی چنین شیوهای را برای راندن دانشآموزان به رشتههای کار و دانش برگزیدهاند؟ چرا نباید دانشآموزان، آموزگاران و خانوادهها از ریز رخدادهای آموزشی بیخبر باشند؟
یکی از دلیلها شاید هجوم بیرویه دانشآموزان و پافشاری فراوان خانوادهها به رشتههای نظری باشد. آموزشدیدگان این رشتهها، افزون بر جایگاه اجتماعی بالاتر در آینده - چه در دانشگاه و چه در هنگام برگزیدن کار- آسانتر از دیگران به هدف خود میرسند. گویا فرادستان آموزشی کوتاهترین راه را در برابر این دشواری برگزیدهاند و دانشآموزان را بیسروصدا بهسوی رشتههای کارودانش میرانند؛ با این کار هم آمارها بالا میرود و هم بیآنکه تنشی میان دست اندرکاران آموزشی و نهادهای قانونگذار رخ دهد، کار بهخوبیوخوشی پایان مییابد.
·
اما این شیوه دشواریهایی دیگری را نیز در پی دارد؛ نخست آنکه روشی اخلاقی نیست و بیشتر خانوادهها بیآنکه از آن آگاه باشند در سرنوشت نوباوگان خویش بیتاثیر یا کم تاثیر میشوند؛ دوم آنکه شیوههای هدایت تحصیلی در آموزشوپرورش بسیار ناکارآمد بوده است و چه بسا بسیاری از دانشآموزان پس از سالها به توانایی و استعدادهای خویش پی میبرند و از آنرو اینگونه برنامهها ستمی برگشتناپذیر بر آنهاست؛ سوم آنکه برخی از دانشآموزان در برخی از درسها بسیار توانمند و در برخی بسیار بیانگیزه و کمتوانند؛ برای نمونه دانشآموزانی هستند که در درسهای عمومی بسیار کمخوان هستند و بهجایش در درسهای پایه نخبگانی کمیاب. اینگونه راندن دانشآموزان به رشتههای کارودانش، استعداد بسیاری از دانشآموز را بههدر میدهد و کشور را از سرمایهای پر ارزش محروم میکند. چهارم آنکه ممکن است برخی از دانشآموزان درس خوان در روزهای پایانی سال دچار بیماری، رخدادی تلخ یا حادثهای شوند و در درس یا درسهایی تجدید شوند؛ آیا سزاوار است که به رشتههایی رانده شوند که هیچ علاقهای به آن ندارند؟
در خوشبینانهترین گمانه درباره فرستادن بچههای شهریوری به کارودانش، میتوان گفت که آموزشوپرورش در مناطق مختلف دچار آشفتگی است. امیدواریم دستاندرکاران با بررسی دوباره این برنامه و پایش بیشتر از آسیبهای آموزشی و انسانی اینگونه برنامهها پیشگیری کنند.
http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/92/02/23/14
·
ادامه مطلب ...
همیشه پشت میز کار بود
مهدی بهلولی،روزنامه شرق،22/2/92
" اگر می خواهید برای ادامه تحصیل به بیرون از ایران بروید،با خودتان شرط بگذارید که برخواهید گشت." این سخن و سفارش استاد پرویز شهریاری بود به دانش آموزان دبیرستان ماندگار فیروز بهرام،در دوم آذر ماه نود،هنگامی که در جشن هشتاد و پنجمین زادروزش شرکت کرده بود. من که یکی از آموزگاران ریاضی این مدرسه ام،آن روز برای بار دوم بود که شهریاری را می دیدم. بار نخست،پنج- شش سال پیش،در جشنی در خانه ی ریاضیات،و در سالن همایش پارک ورشو بود که توانستم استاد شهریاری را از نزدیک ببینم. اما آشنایی من با نام شهریاری،به دوران دبیرستانم برمی گردد،که یکی از دبیران ریاضی مان کتاب "روش های جبر" شهریاری را معرفی نمود. پس از آن نیز،از شهریاری کتاب های بسیار دیگر دیدم،و برخی را گرفتم و خواندم و از آنها بهره ها بردم و همواره و با دیدن کتاب دیگری از استاد- که یا خود نوشته و یا به فارسی برگردانده بود- از این همه توانمندی،پشتکار و استواری،بر شگفتی ام افزوده می شد و بر این نام بلند،آفرین و درود می فرستادم. راستش،نام شهریاری مرا به یاد ریاضیات ژرف،گیرا و اندیشه برانگیز می اندازد؛ریاضیاتی که سخت با زندگی آمیخته است و پرسش هایش،ریشه در پیرامون ما دارد. ریاضیاتی دشواره - بنیاد، که نگاهی اصیل به انسان می دهد و سراسر هستی آدمی را،درمی نوردد و درگیر خویش می سازد و توان اندیشگی انسان را می آزماید. در ایران و به نزد همه ی اهل ریاضی شاید،چنین ریاضیات ارزنده ای،سخت با نام پرویز شهریاری گره خورده باشد؛پس ناگفته پیداست که این نام بر چه جایگاهی می نشیند.
اما دریغ که پرویز شهریاری در 22 اردیبهشت سال گذشته،از میان ما رفت. شاید شهریاری از نسل کسانی باشد که جایگزینی نمی یابند. شهریاری بیش از 400 کتاب تآلیفی و ترجمه ای از خود بر جای گذاشته و سال ها افزون بر کلاس های درس،در گستره ی نشریه های فرهنگی و علمی نیز در تلاش بوده است. شهریاری،یعنی یک زندگی کوشمندانه،اندیشمندانه و دلیرانه. کسی که،هم در پهنه ی اجتماع و سیاست جامعه ی خویش بود و هم در پهنه ی کتاب و ترجمه و نشریه. به راستی که نام و یادش گرامی باد.
اما بگذارید این یاد- نوشت کوتاه را با پرسشی از شهریاری و پاسخ خود او،به پایان برم که به تازگی از سوی یکی از همکاران استاد در مجله ی رشد"برهان" منتشر شده است :
"پرسش : به نظر من پرویز شهریاری نمونه ای است که ثابت می کند معلم ریاضی می تواند در حوزه ی ادبیات فعال باشد،می تواند اهل مطالعه باشد،اهل نویسندگی باشد،می تواند درد آشنا باشد و با دردهای کودکان و نوجوانان،دانش آموزان و دانشجویان،و طبقات مردم آشنا باشد و به راه حل آنها بیندیشد و مقاله بنویسید،می تواند درباره ی تاریخ به طور عام و تاریخ ریاضی به طور ویژه مطلب بنویسید،و خلاصه موجودی چند بعدی باشد. معلم ریاضی چگونه می تواند چنین باشد؟
پاسخ : حقیقت این است که شما به من محبت دارید،ولی من معتقدم،انسان در هر زمینه ای که کار می کند اگر با علاقه تلاش کند و با هیچ مشکلی از میدان خارج نشود می تواند موفق باشد. من نه استعداد فوق العاده ای دارم و نه حالت بخصوص دیگری داشته ام،ولی هیچ وقت کارم را رها نکردم. با این که اتقاق افتاده است که در مواقعی نتوانسته ام کار کنم،ولی تا وقتی که توانسته ام کار کنم همیشه پشت میز کار بوده ام. آنچه باعث موفقیت انسان می شود پشت کار و ادامه ی کار است. اگر تآثیر هوش و استعداد دو تا سه درصد باشد 97 تا 98 درصد بقیه به پشت کار و علاقه مندی مریوط می شود."
محدودیت دانش آموزان اول دبیرستانی در انتخاب رشته تحصیلی
یک دبیر و کارشناس آموزشی در شرایطی از ابلاغ آیین نامه جدید آموزش و پرورش به دبیرستانها درباره محدودیت انتخاب رشته دانش آموزان سال اول دبیرستان در رشته های نظری خبر می دهد که معاون آموزش متوسطه آموزش و پرورش شهر تهران این موضوع را تایید نمی کند.
به گزارش خبرنگار مهر، مهدی بهلولی دبیر یکی از هنرستانهای شهر تهران در تماس با خبرگزاری مهر ضمن انتقاد از ابلاغ چنین آیین نامه ای گفت: آیین نامه ای از سوی آموزش و پرورش به دبیرستانها و هنرستانهای کشور ابلاغ شده است که براساس آن اگر دانش آموز اول دبیرستانی در امتحانات خرداد ماه نمره قبولی نیاورد، حق انتخاب رشته های نظری شامل ریاضی فیزیک، علوم انسانی و علوم تجربی را ندارد.
وی افزود: در این آیین نامه آمده است که حتی اگر دانش آموزان در امتحانات شهریور ماه نیز نمره قبولی را کسب کنند، باید در یکی از رشته های فنی و حرفه ای و یا کار و دانش ادامه تحصیل داده و مدرک دیپلم خود را از هنرستان بگیرند.
به گفته بهلولی، ابلاغ این آیین نامه ظلم به دانش آموز است. چرا که ممکن است دانش آموز استعداد قابل توجهی در رشته ریاضی داشته باشد اما به عنوان مثال در درس عربی یا زبان فارسی ضعیف است و می تواند با تلاش بیشتر نمره قبولی را در امتحانات شهریور کسب کند.
این کارشناس آموزشی توضیح داد: ابلاغ این آیین نامه تنها در راستای افزایش تعداد دانش آموزان هنرستانی است تا وزیر آموزش و پرورش اعلام کند که در اجرای برنامه پنجم توسعه برای افزایش آمار دانش آموزان هنرستانی تا مرز 70 درصد موفق بوده است. این در شرایطی است که دانش آموز با میل و رغبت خود به هنرستان مراجعه نمی کند و قطعا نمی تواند در رشته مورد نظر موفق باشد.
دانش آموزان پس از امتحانات شهریور فرم جدید هدایت تحصیلی می گیرند
در این میان اما معاون آموزش متوسطه آموزش و پرورش شهر تهران این موضوع را تایید نکرد و گفت: از ابلاغ چنین آیین نامه ای به دبیرستانهای شهر تهران بی اطلاع هستم. آیین نامه ابلاغی ما به دبیرستانها این بوده که فرم هدایت تحصیلی دانش آموزان پس از امتحانات خرداد ماه به دانش آموزان اول دبیرستانی تحویل داده می شود و رشته تحصیلی دانش آموزان با توجه به مشاوره های تحصیلی در طول سال و نمرات کسب شده دانش آموز در امتحانات خرداد ماه مشخص می شود.
محمود حسینی درباره اینکه اگر دانش آموز نمره قابل قبول را در شهریور ماه نیز کسب کند تنها می تواند یکی از رشته های هنرستان را انتخاب کرده و دیگر حق انتخاب رشته های نظری را ندارد، گفت: چنین موضوعی صحت ندارد و چنانچه دانش آموزان اول دبیرستانی نمره قابل قبول را در شهریور ماه کسب کنند می توانند فرم هدایت تحصیلی جدیدی را دریافت کرده و رشته مورد نظر خود را انتخاب کنند.
پاییز با همه ی زیباییش مهمان طبیعت شده بود و طبیعت شبیه عروس مغروری بود که خیاط آفرینش برای آراستنش از هیچ رنگی کم نگذاشته بود. در میان باغ ها و مزارع که بسان تابلویی زیبا راه باریک و پر پیچ و خم روستا در آن گم می شد محو این زیبایی ها می شدم.
همیشه این راه باریک را برای برگشتن به روستا به جاده ی بی روحی که دل مزارع را بی رحمانه و ناشیانه شکافته بود ترجیح می دادم. سه روز تعطیلی و دوری از مدرسه و اشتیاق دیدار دوباره ی بچه ها بر سرعت گام هایم می افزود. رابطه ی من و دانش آموزانم تنها رابطه ی معلم و شاگردی نبود. برای من آنها اعضای خانواده ام بودند. انگار سال ها با هم زندگی کرده بودیم. هر روز با کلاس اولی ها روبوسی می کردم. برای صبحانه بوی روغن محلی و آش و نان تازه ای که بچه ها با خودشان می آوردند تا مهمانشان شوم در مدرسه می پیچید. از ساعت هشت صبح تا پنج بعد از ظهر در مدرسه بودم. در بین کلاس اولی ها دختری بنام میدیا۱ بود که چشمان زیبا و موهای بلند طلایی و شیرین زبانی اش از او فرشته ای معصوم ساخته بود تا برای من و همه ی روستا دوست داشتنی باشد.
هر روز میدیا زنگ تفریح همراه با دوستانش مرا به اجبار از دفتر مدرسه به حلقه ی عمو زنجیر باف کلاس اولی ها می کشاند و من ناخواسته تسلیم بازی کودکانه ی آنها می شدم. مادر میدیا زن جوان و مهربانی بود که به تحصیل و تربیت فرزندش اهمیت بسیار می داد. هفته ای یک بار به مدرسه می آمد، و اما پدر میدیا مردی بود خشن که سایه ی هولناکش زیادی بر زندگی آن زن سنگینی می کرد. هرگاه میدیا مادرش را در مدرسه می دید مانند پروانه ای به دور او می چرخید و او نیز محو تماشای دخترش می شد. گاهی به دور دست ها خیره می شد و آه سوزناکی از اعماق وجودش می کشید. رفتار او و عشقش نسبت به میدیا برایم به صورت معما در آمده بود. همیشه در چشمانش درد یا غصه ای جا خوش کرده بود.
آن روز مزارع خلوت بود، از کنار چشمه گذشتم، خبری از عطر چای تازه دم نبود، اصلاَ بر خلاف همیشه کسی مشغول کار نبود. دلهره ای عجیب به سراغم آمده بود. از کنار قبرستان روستا گذشتم، قبر جدیدی توجهم را به خود جلب کرد. با خودم گفتم طبق قانون نانوشته ی طبیعت، سال خورده ای ساکن جدید این مکان شده است. به مدرسه که رسیدم کسی از سر و کولم بالا نرفت. یک راست وارد کلاس شدم، سلام کردم، چند نفری به آرامی جواب دادند. می خواستم علت را جویا شوم که در کلاس بواسطه ی سنگی که پشت آن گذاشته بودیم تا باز نشود با سر و صدا باز شد و میدیا وارد کلاس شد. من که متوجه غیبت او نشده بودم لبخندی زدم و میدیا سرش را پایین انداخت و با چشمانی پر از اشک سلام کرد و سر جایش نشست. پرسیدم چی شده میدیا؟ به من هم بگین. کژال دوست و همسایه ی میدیا گفت : آقا مگه نمی دونی دادا۲ خیال خودسوزی کرده؟ گفتم خیال؟ گفت بله،مادر میدیا.
با دیدن چشمان گریان میدیا من بی اختیار به گریه افتادم و همه ی کلاس با اشک های میدیا گریستند. میدیا مادرش را در حال سوختن دیده بود. از آن روز به بعد نه من و نه هیچ کس دیگری خنده های کودکانه ی میدیا را ندید. چشم های او شباهت عجیبی به چشمان مادرش پیدا کرد، یک زن ، یک درد در چشمانش جا خوش کرد و کلاس شاد ما تا آخر سال به رنگ چشم های خزان زده ی میدیا در آمد.
مهدی بهلولی،روزنامه شرق،19/2/92
کمی شگفت زده بود و نمی خواست به آسانی باور کند که خریدن یک بسته کاغذA4 می تواند جایگزین پروژه علوم شود و یا نمره های منفی درس حرفه و فن را پاک کند. به خانه که رسیدم سلامی کرد،پس از لحظاتی پرسید بابا تو هم سر کلاس به بچه ها می گی بسته ای کاغذ بخرید و به مدرسه بیارید تا موردهای انضباطی تون رو پاک کنم؟ گفتم نه،مگر به شما گفته اند؟ گفت امروز،معلم علوم مان سر کلاس گفت امتحانات خرداد تا یکی دو هفته دیگه آغاز می شه و مدرسه برای تهیه ی کاغذ،که قیمت اش به بسته ای پانزده هزار تومان رسیده،مشکل داره،هر کسی دوست داره می تونه پروژه ی "قلب انسان و چگونگی کار آن" رو انجام نده و بجاش یک بسته کاغذ A4 بخره و به دفتر مدرسه بده و نمره ی پروژه رو بگیره. معلم حرفه مون،که بچه ها از اول سال سر کلاس اش یه کمی زیادتر از کلاس های دیگه شلوغی می کردندهم همین حرف رو زد گفت موردهای انضباطی بچه ها را پاک می کنه.
راستش در طول سال های کاری ام،اینجا و آنجا دیده بودم که اگر دانش آموزی وسط سال برای نام نویسی به مدرسه می آمد مدیر به گونه ای به پدر- مادرش می فهماند که باید کمکی به مدرسه کند تا بچه اش را بنویسد،و یا در نشست های انجمن اولیاء که کمابیش یکی از کارهای همیشگی همین کمک به مدرسه است. اما این یکی برای خودم نیز کمی تازگی داشت.
به پسرم گفت ببین عزیزم معلماتون تقصیر ندارند. الان دو سه ساله که آموزش و پرورش سرانه دانش آموزان رو به خیلی از مدرسه ها نداده. یعنی دو سه ساله که آموزش و پرورش باید به ازای هر دانش آموز،سالیانه نزدیک به سی هزار تومان بده که نداده. مدرسه ی شما نزدیک به 600 دانش آموز داره که سرجمع می شه هژده میلیون تومان در سال. تورم و گرانی هم که بیداد می کنه. مدیرا هم بایستی یه جورایی امورات مدرسه رو بچرخونند. تو کاری به این کارها نداشته باش،درس و کتابتو بخون و نمره و انضباط واقعی خودتو بگیر. نمره ای که با "کاغذ" بیاد،پوشالیه و ارزشی نداره. نمره ی تو،واقعیه و لذت درس خوندن هم به گرفتن همین نمره واقعیه. بلند شد و رفت تو اتاقش و شروع کرد به درس خوندن،اما من دیگه توان بلند شدن هم نداشتم و انگار خستگی یک روز کار و از صبح تا شب درس دادن،چند برابر شده بود.
محمدرضا نیکنژاد،روزنامه بهار،19/2/92
ایدز در سهدهه گذشته جزو پنج بیماری کشنده انسان بوده است. تنها بیماری که همه جهان را هم زمان درگیر خود کرده است و آلودگی آن به جغرافیا و شرایط اقتصادی-اجتماعی ویژهای بستگی ندارد، اما در یک برهمکنش تعریفشده، گستردگی آن به فقر اقتصادی-فرهنگی وابسته است. در ایران نیز از سال 65 که یک کودک دچار ایدز شناسایی شد تاکنون 5182نفر جان دادهاند و آمارهای وزارت بهداشت تا پایان سال 91 از آلودگی 26هزار و 125 نفر به ایدز خبر میدهند. با توجه به پنهانکاری بیماران، این آمار تا 125هزار نفر تخمینزده میشود. موج نخست ایدز از فرآوردههای خونی وارداتی بود و موج دوم نیز بیشتر میان معتادان تزریقی گسترش یافت که رشد هر دو با تلاشهای فراوان دستاندرکاران وزارت بهداشت کموبیش کاهش یافت، اما بهگفته مسئولان، موج سوم این بیماری شتابان رو به سوی کشور نهاده است. کارشناسان بهداشتی، حتی انتظامی، این موج را پیامد آمیزشهای جنسی میدانند که نسبت به گذشته شمار بیشتری از بیماران را دربرمیگیرد و برخلاف دو موج پیشین، ویژگیهایی دارد که آن را گستردهتر-اپیدمی-کرده و از اینرو نیازمند برنامهریزی ژرفتر و سنجیدهتر میکند. کارشناسان با نگرش علمی-تجربی بیش از دو دهه درگیری با ایدز، یگانه روش مبارزه با این بیماری را بالابردن آگاهی شهروندان میدانند. آمارها نشان میدهند که 46/1درصد از بیماران در بازه سنی 25 تا 35 سال هستند و با بهحسابآوردن پنج تا 10سال دوره نهفته بیماری، اهمیت پیشگیری از راه آموزش و آگاهسازی نوجوانان در این بازه سنی دوچندان میشود. از سوی دیگر شمار فراوان، آسیبپذیری بیشتر، نیاز فراوان به یاریرسانی پس بیماری، آرمانگرایی و خوشبینی، آشنایی تازه با ویژگیهای فیزیولوژیک بدن خود و از همه مهمتر پاکی نسبی از بیماری در گروه سنی پنج تا 14 سال، آنها را از هر گروه دیگری سزاوارتر برای آموزش میکنند.
آموزش این گروه سنی در خانواده و مدرسه انجامپذیر است، اما بیشتر خانوادهها، چندان با این بیماری آشنا نیستند و از آن بدتر آغاز گفتوگو درباره راههای انتقال بیماری، والدین را به لکنت زبان میاندازد. در بیشتر کشورهای پیشرفته، وظیفه آشناسازی نوجوانان با رفتار و بیماریهای آمیزشی بر عهده آموزشوپرورش است؛ زیرا بر این باورند که اگر این آشنایی در گروه همسالان و بدون پایش انجام پذیرد، کودک دچار گرفتاریهای جسمی-روانی خواهد شد.
یکی از دردسرهای سامانه آموزشی ما، تابوهایی است که درباره اینگونه مسائل وجود دارد. گفتوگو درباره رشد جسمی-جنسی همواره چه برای برنامهریزان، چه برای آموزگاران دشوار بوده است. این دشواریها، سن نوآموزان، چگونگی طرح رفتارهای بلوغ در کلاس و هراس از آشنایی زودهنگام آنها را دربرمیگیرد. بخشی از این ترس به واکنش پدرومادرها بازمیگردد. دولت و نهادهای آن وظیفه امنیت جانی شهروندان را برعهده دارند. از اینرو برای تندرستی جامعه و شهروندانش باید با بسترسازی درخور، زمینه گفتوگو درباره این تابو را فراهم کند و از برنامه درستی که پیش میبرد، نهراسد. برای جلوگیری از واکنش پدرومادرها میتوان کلاسهایی برای گفتوگو با آنها فراهم و آنها را بر اهمیت این برنامهها آگاه کرد. همه میدانیم که سن آشنایی بیشتر نوجوانان با رفتارهای آمیزشی، نخستین سالهای دوره راهنمایی است. آشکاری این رفتارها، در اختیار مدرسه، پدرومادرها و جامعه نیست و نه سرشتی ناپاک دارد، تنها گامی از گامهای رشد انسان است. پس گفتوگو از آن نیز چندان زشت و زننده نیست. از آن گذشته، زشت، فرآیندی است که در آن رفتارهای آمیزشی از سوی همسالان که خود نیز آگاهی چندان درستی از آن ندارند، دستوپاشکسته و بدون پایش، به نوجوانان آموخته شود. هیچ سود و مصلحتی بالاتر از سلامت جامعه و در نتیجه در این زمینه جلوگیری از اپیدمی ایدز نیست. تاکنون در آموزشوپرورش برنامهای فراگیر برای آشنایی نوجوانان با بیماری وجود نداشته و تنها به چسباندن چند بروشور و نمایه دیواری بسنده شده است. این جدا از کارهای آموزگارانی است که به شکل خودجوش و از سر دلسوزی، در فرآیندی سلیقهای به آشناسازی دانشآموزان با ایدز میپردازند.
دشواری دیگر بودجه است. آموزشوپرورش از پس هزینههای اجرای این برنامه برنمیآید. دولت باید بخشی از هزینههای پیشگیری را به نهاد آموزشی بدهد تا این نهاد به بهانه کمبود بودجه از برنامههای جلوگیری از پیشرفت بیماری شانه خالی نکند.
مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،19/2/92
شاید بتوان دو کارویژه ی بنیادی آموزش وپرورش نوین را،جامعه پذیری و فردی سازی همزمان دانست؛ ساز و کاری که بی گمان با برداشت سنتی از این نهاد،همخوانی چندانی ندارد. آنچه که در جامعه ی ما،از معنا و درون مایه ی تربیت، بر جان و اندیشه ها، به یادگارنشسته و گویی سپهر و کالبد پندارها را ساخته، همان پرورش به معنای پذیرش فرهنگ و ارزش های فرمانفرمای جامعه است. در تربیت سنتی،کارکرد دستگاه آموزشی،تنها در جامعه پذیری یادگیرنده و همراه کردن او با جامعه خلاصه می شود . در نگرشی اینچنین،به ناگزیر،آموزه ی پیشینیان و حرف و سخن آنها، ستون آموزش می گردد و یادگیری بی چون و چرای آن،نشانه ی دانایی وفرهیختگی. اگرگاهی هم نقد و خرده ای به میان می آید، برای درک بهتر آموزه هاست؛ نه ابطال و گذر از آنها. آنچه که در برخی خاطرات چند نسل پیش ایرانیان،از "مکتب خانه "به جا مانده،بیانگرچنین حال و هوایی است. روشن است که هدف و خواسته ی اصلی در آموزش مکتب خانه ای، هضم و گوارش یادگیرنده است در جامعه،و سرسپاری به آنچه که به او گفته می شود.
در آموزش و پرورش نوین اما،افزون بر جامعه پذیری به معنای آشنایی با اصول فرهنگی جامعه و ارزش های انسانی،فردی سازی نیز در دستورکار قرارمی گیرد. یعنی آفرینش "فردیت" و پیدایش "خود" که پایه و مایه ی خودمختاری وجودی دانش آموز است، یکی از افق های پیش روی آموزش به شمار می آید. فردی سازی بر خردمندی و استقلال شخصییتی تآکید دارد و بیدارسازی نیروهای نهفته درونی را دنبال می کند. فردی سازی از دانش آموز،شخصی با اعتماد به نفس و پرسشگر می سازد؛کسی که به هنگام نقش آفرینی اجتماعی نیز،شهروندی آگاه و آشنا به حقوق خویش می گردد. فردی که توانایی خویش را در زندگی باور دارد و با محیط پیرامون، کنشگرانه روبرو می گردد. در آموزش و پرورش نوین، که بر کارگروهی و کنش جمعی، تآکید بسیارمی رود،همزمان با فردی سازی اما، دانش آموز را از پیروی محض باز می دارند. پیروی محض،یعنی همان رویدادی که آگاهانه دردستگاه آموزشی سنتی رخ می داد وپیگیری می شد.
آنچه که در این میان،بسیار درخور درنگ و نگرش است و چیستی و چگونگی سامانه های نوین آموزشی را روشن می کند،نسبتی است که این دو کارویژه بنیادی – جامعه پذیری و فردی سازی – با یکدیگر پدید می آورند. هرچه آزادی و خرد نقاد انسانی، بال و پر گسترده ای بگیرد و بستر وارسی آموزه ها گشوده تر گردد، بی گمان بر ارزش و اهمیت سامانه ی آموزشی افزوده می شود. در چنین سیستمی، هدف، پرورش شخصیتی قالبی ویکریخت سازی انسان ها و اندیشه ها نیست؛ بلکه آفرینش گونه گونی هاست. هرچند، این تربیت نیز، خالی ازسمت گیری نیست ودر آن ارزش های دنیای نو، سوگیری می شود – و این همان چیزی است که از سوی نگرش پسا مدرن،به درست یا نادرست،خرده گرفته می شود- اما تفاوت های شخصی و روحی دانش آموز،جولانگاهی بس فراخ تر می یابد. روشن است که در چنین دستگاهی،که ارزش فرد- در کنار جمع- برجسته،و خردمندی و استقلال اوپذیرفته می شود،رهایی بخشی و آزادی جان و خرد آدمی از افسانه و خرافه نشانه می رود.
شایسته ی درنگ این که،سمت و سوی سامانه های نوین آموزشی، و دورنمای پیش رفت آنها،منزلت بخشی هر چه بیشتر به انسان است. درروزگار چیرگی و پذیرش جهانی انسان گرایی،واضح است که دستگاه تربیت نیز،هم بسته و هم پیوند با زمانه،دگرگون و نوبه نو شود و پرورش انسانی آزاد،خردمند وخودمختار را،راهنمای خود برگزیند. در این میانه،آنچه افسوس انگیزونگران کننده است،پافشاری بر بازآفرینی تربیت پیشین است. شاید بزرگترین پیامد چنین رویکرد نابهنگامی، بی ارزش ساختن بیش از پیش سامانه ی آموزشی و ناکارایی روزافزون آن است. چنین دستگاهی روزبه روز از زندگی دانش آموز،دورتر می گردد و پیوند خود را با واقعیت های جامعه می گسلاند. به دیگر سخن،هم از نقش جامعه پذیری تهی می گردد وهم فردی سازی به کلی از آن رخت برمی بندد. در نبرد زندگی و واقعیت هایش از یک سو و آموزش و پرورشی فرسوده و سنتی از دیگر سو،ناگفته پیداست که شکست از آن چه کسی خواهد بود.
در پایان مناسب می بینم که نگاهی دیگربار به اعلامیه جهانی حقوق بشر بیندازیم و بند 2 ماده ی 26 آن را بازخوانی تازه ای کنیم : " هدف آموزش رشد کامل شخصیت انسانی، تقویت احترام به حقوق بشر و آزادی های بنیادین خواهد بود. آموزش باید تفاهم،مدارا و دوستی در میان همه ی ملت ها وگروه های نژادی و مذهبی را ترویج کند و به فعالیت های ( سازمان) ملل متحد در راه حفظ صلح یاری رساند."
محمد روزبهانی،روزنامه آرمان،18/2/92
در این روزها احتمالا همه ی ما از طریق رسانه های مختلف در جریان روز و هفته ی معلم قرار گرفته ایم و بسیار از مسائل و مشکلات این قشر مهم جامعه شنیده ایم. اما شاید نمی دانیم که این قشر دقیقآ مسائل و مشکلاتشان چیست و وضعیت مطلوب برای افراد شاغل در آن باید چگونه باشد! برای اینکه بهتر متوجه شویم وضع موجود و مطلوب یک شغل چگونه است، بهترین کار این است که آن شغل را با شاخص های استانداردی که در دنیای امروز مورد پذیرش عموم متخصصین است بسنجیم. به این شاخص ها،ویژگی های کیفیت زندگی کاری می گویند که شامل چند بعد است.ابعاد یک زندگی کاری با کیفیت به این ترتیب است-1-دستمزد کافی و منصفانه 2-شرایط کاری امن و سالم 3-فرصت برای استفاده از استعدادها و خلاقیتهای انسانی 4-حقوق فردی 5- رابطه کار و بقیه ی زندگی و یکی دو مورد دیگر . ما با همین پنج ویژگی وضعیت زندگی کاری معلمان را مورد کنکاش قرار می دهیم تا ببینیم چه نتیجه ای حاصل می شود. اولین مورد دستمزد کافی و منصفانه است، سوال این است که آیا امروزه معلمان در کشور ما از حقوق کافی و منصفانه برخوردارند ؟ و جوابی که از زبان مسئولین و معلمان توامآ می شنویم این است ، خیر!اگر سری به سایتها و روزنامه ها بزنیم از زبان نمایندگان مجلس ،وزیر اموزش و پرورش و سایر مسئولین بارها شنیده ایم که فرهنگیان از نظر حقوق شرایط مطلوبی ندارند.
دومین ویژگی که شرایط کاری امن و سالم است را بررسی می کنیم . به عنوان مثال سرانه ی استاندارد فضای کلاسی برای هر دانش اموز2.5 متر است! یعنی برای 35 نفر دانش آموز تقریبآ کلاسی 80 متری و شاید هم بیشتر نیاز است با وضعیت نور مناسب و میز و صندلی استاندارد!آیا این شرایط برای دانش اموزان و معلمان فراهم است؟ خیر!پس ویژگی دوم هم مطلوب نیست. محیط و فضای فیزیکی بیشتر مدارس کشور در حد استاندارد های جهانی نیست و حتی در بسیار ی از موارد بسیار پایین تر است .با سر زدن به تعدادی از مدارس در سطح شهرها و روستاهای کشور، می توانیم این وضعیت نا مطلوب بعضی مدارس را مشاهده کنیم . در بررسی کیفیت زندگی کاری هر قشر، اگر دو ویژگی دستمزد کافی و منصفانه و شرایط کاری ایمن و سالم در حد مطلوبی نباشد بتوان به راحتی گفت که این شغل از کیفیت کاری پایینی برخوردار است و دیگرنیازی به بررسی بقیه ی ابعاد نباشد ، اما ما سایر ویژگی ها را نیز بررسی می کنیم.
یک شغل خوب باید به فرد فرصت استفاده از استعدادها و خلاقیتهای انسانیش را بدهد.شغل معلمی در ایران تا حدودی این فرصت را در اختیار معلم قرار داده است اما در این بین گاهی مدیران بالادستی این فرصت را از معلم می گیرند و در واقع او را به فردی که باید تنها گفته ها و دستورات آنها را اجرا نماید یا به همان روشی که پیشنهاد می کنند عمل نماید. در نتیجه جایی برای استفاده از خلاقیتها و استعدادهای او نمی ماند. معلمانی بیشترین موفقیت را در امر تدریس دارند که از روشهای خلاقانه به آسانی و بدون ترس استفاده می کنند و دقیقا در چارچوب های خشک و بی روح تحمیلی با لادستی ها عمل نمی نمایند. البته درصد کسانی که در این چارچوبهای خشک و بی روح نمی مانند(به دلیل پیامدهای منفی که برایشان خواهد داشت) بسیار پایین است.ویژگی دیگری که بودنش نشانه ی وضعیت مطلوب کاری و نبودنش نشانه ی وضعیت نا مطلوب است، حقوق فردی است . بخصوص اجازه دادن به معلمان تا به راحتی و بدون ترس از انتقام ، ازمدیران خود سوال و یا انتقاد نمایند . این آزادی فردی باعث می شود تا بتواند در محیط کار از احساس آزادی و استقلال نسبی مناسبی برخودار باشند.چرا که در نبود این احساس آزادی و استقلال امر تدریس و یادگیری به خوبی تحقق پیدا نمی کندو کیفیت زندگی کاری کاهش پیدا می کند.
آخرین ویژگی یک زندگی کاری خوب این است که کار و شغل جای خودش باشد و سایر ابعاد زندگی جای خودش! یعنی وظابف شغلی به فرد اجازه دهد که به دیگر نقش های زندگیش عمل نماید. در واقع شغل نباید همه ی زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد. در صورتی که معلمان به دلیل نبود دستمزد کافی و منصفانه،ناچارند که ساعات بیشتری را به تدریس و امر آموزش چه به صورت اضافه تدریس ،کلاس خصوصی و تدریس در آموزشگاه بپردازند و یا در صورت نبود این فرصتهای درون شغلی با روی آوردن به شغل دوم کمی و کاستی زندگیشان را برطرف نمایند. به هرصورت با نگاه به ویژگیهای مطلوب زندگی کاری معلمان به این نکته پی می بریم که وضعیت شغلی معلمان در شرایط مطلوبی قرار ندارد ، جامعه و به خصوص مسئولان مرتبط با این قشر تآثیر گذار ، می بایست هر چه سریع تر برای خروج از این وضعیت نامطلوب اقداماتی انجام دهند .