مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،31/1/92
در هفته ی گذشته و در نشست خبری چند روز پیش از مراسم رونمایی از سند برنامه ملی درسی،بهرام محمدیان ریئس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی درباره ی آموزش زبان انگلیسی گفت : "عمده موفقیت کلاسهای آموزشگاههای زبان،مداومت در آموزش و برگزاری کلاسها در ۳ روز پشت سر هم و علاقهمندی دانشآموزان است؛ بر همین اساس در نظر داریم ساعات آموزشی زبان را در ۳ سال متوسطه اول تجمیع کنیم حتی اگر
در سه ساله دوم، زبان خارجی نداشته باشیم،یعنی یکی از برنامههای ما در سالهای آینده
تجمیع ساعات زبان انگلیسی است. بنابراین دانشآموزان بهجای اینکه هفتهای دو ساعت
آموزش زبان ببینند، از همان سال اول متوسطه هفتهای شش ساعت آموزش خواهند دید و پس
از آموزش کامل این درس در دوره متوسطه اول،در سالهای آینده زبان انگلیسی از فهرست دروس دوره متوسطه دوم حذف شود. بعد از پایان دوره متوسطه اول،آموزش زبان در دوره متوسطه دوم به بخش خصوصی واگذار خواهد شد. به این معنا که دانشآموزان در صورت علاقهمندی میتوانند آموزش زبان انگلیسی را در آموزشگاهها ادامه دهند." گرچه روز پس از انتشار این سخنان،وزارت آموزش و پرورش در واکنش به این خبر در تکذیبیه ای رسمی اعلام نمود : " تاکنون در این وزارتخانه تصمیمی مبنی بر حذف زبان انگلیسی از دبیرستان اتخاذ نشده است." اما از دید این نگارنده،مسآله از اهمیت بسزایی برخوردار،و بهتر است از زاویه های گوناگون بررسی شود. من در این نوشتار کوتاه به سه نکته می پردازم:
1. شاید یکی از مهم ترین نقدهای وارد به این سخنان،ناهمسازی با پیش نویس های خود سند برنامه درسی ملی باشد که در تارنمای این سند منتشر گردیده است. در دو پیش نویس ماه های پایانی سال های 87 و 89 درباب آموزش زبان خارجی چنین آمده است :" دانستن زبان خارجی یکی از دو محور اصلی سواد در هزاره ی سوم است. آموزش زبان خارجی،علاوه بر کارکرد ارتباط بین فردی و بین فرهنگی،در توسعه اقتصادی مانند صنعت گردشگری،تجارت،فن آوری،توسعه علم،و هوشیاری سیاسی موثر می باشد... از آنجا که یادگیری زبان دوم به دلیل یکسویه شدن مغز که حدود 10 تا 12 سالگی رخ می دهد توآم با مشکلاتی خواهد شد به همین دلیل جا دارد تا حد امکان سن و دوره ی تحصیلی آموزش زبان را پایین آورد. آموزش زبان خارجی می تواند در بخش دروس اختیاری از مرحله ی دوم دوره ی ابتدایی آغاز شود. تعیین ساعات آموزش زبان خارجی در سطح دوم [دبستان] بر عهده ی سازمان آموزش و پرورش استان هاست. آموزش رسمی و عمومی زبان خارجی از ابتدای دوره ی اول متوسطه آغاز می شود... در دوره ی دوم متوسطه،متربیان باید بتوانند متن هایی در حد متوسط را بخوانند و مفاهیم آنها را دریابند. در ضمن توانایی نوشتن،در حد یک مقاله کوتاه،به زبان خارجی نیز در آنها تقویت شود." درخور درنگ این که در پیش نویس سال 89 آموزش اختیاری زبان در سطح دوم دبستان(سال های چهارم،پنجم و ششم ابتدایی) حذف شده،اما در جدول میانگین ساعت های رسمی آموزش در دوره ی متوسطه ی دوم نظری و مهارتی(فنی حرفه ای و کارو دانش)آموزش زبان خارجی در نظر گرفته شده است. نکته ی مهم این است که اگر هدف از حذف آموزش زبان از متوسطه ی دوم و فشرده سازی آن در متوسطه ی نخست،بهبود آموزش زبان خارجی است چگونه در پیش نویس های گذشته ی سند درس ملی،به چنین راهکار شگفت و بی سابقه ای در دنیا،هیچ اشاره ای نشده است. این را هم بگویم که از دید من،یکی از بهترین روش های بهبود آموزش زبان خارجی،آموزش آن در دبستان است که در سند سال 87 هم از آن سخن رفته است. از این رو،چنین می نماید که حذف آموزش زبان انگلیسی از دبیرستان،کار و تصمیمی بدون پشتوانه و پیشینه ی کارشناسی است.
ناگفته نماند که وارد نمودن ساختار 3-3-3-3 در سند ملی آموزش و پرورش نیز،با روشی همانند انجام گرفت. ساختار 3-3-3-3 در یکی از واپسین پیش نویس های سند ملی که به سند مشهد معروف است و در مرداد سال 89 تصویب گردید به چشم نمی خورد،اما در سند نهایی و در درآمد آن افزوده گشت و به عنوان یکی از نخستین اولویت های وزارت خانه ی آموزش و پرورش به شمار آمد و شتابان انجام پذیرفت.
2. یکی از سازه های بنیادین هر آموزشی،سن دانش آموز می باشد. برای نمونه،بسیاری از مفهوم های ریاضی و فیزیک،و یا آموزه های اخلاقی،فراخور سن شاگرد،آموزش داده می شود. سن شاگرد،تااندازه چشمگیری بر کیفیت آموزش نیز،اثرگذار است. برای نمونه کیفیت درس ریاضی در پایه های نخست دوره ی اول متوسطه،آشکارا با کیفیت آموزش ریاضی سال های پایانی دوره ی دوم متوسطه،فرق دارد. در آموزش زبان نیز بر همین گونه است. درستی این سخن را می توان با سنجش کتاب های زبان کنونی دوره ی راهنمایی و دبیرستان بررسید و دریافت. از این رو اگر آموزش زبان خارجی به دوره ی نخست متوسطه،محدود گردد،از کیفیت و ژرفای آن کاسته خواهد شد. چنین آموزشی در بهترین حالت،تنها می تواند توانایی انجام برخی گفت و گوهای روزمره و درک متن های آسان و سطحی را در دانش آموزان پدید آورد. از این رو می توان گفت با فشرده سازی آموزش زبان خارجی در متوسطه ی نخست،سطح آموزش زبان کاهش خواهد یافت.
3. گرچه این برنامه،از کاستی های دیگری همچون پدیدآوردن وقفه ای سه ساله در آموزش زبان- که با توجه به فرار بودن یادگیری زبان بسیار آسیب رسان است- رنجور است اما نمی توان بر ناکارآمدی آموزش زبان خارجی در آموزش ایران- از راهنمایی و دبیرستان گرفته تا دانشگاه- هم چشم پوشید. از این رو هدف از این نوشتار،دفاع بی کم و کاست از آموزش کنونی زبان نیست اما فشرده سازی آموزش زبان نیز،راهکار درست برخورد با دشواره ی آموزش زبان خارجی در ایران نمی نماید. به دیگر سخن،چنین نسخه ای،به جای این که درمانی باشد برای دردهای آموزش زبان،بیشتر،دردی دیگر بر آنها خواهد افزود.
http://www.armandaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=288&pageno=7
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه اعتماد،۳۱/۱/۹۲
روزهای گذشته در برخی از رسانه ها و از زبان بالاترین مقام پژوهشی آموزش و پرورش خبری منتشر شد که در بر دارنده دگرگونی در شیوه ها و درونمایه های درسی آموزش زبان انگلیسی بود. بهرام محمدیان معاون پژوهشی وزیر آموزشوپرورش در گفتگویی از حذف درس زبان انگلیسی از دوره متوسطه دوم- دبیرستان کنونی- و سپردن آموزش آن به آموزشگاه های آزاد- آن هم بنا به خواست خانواده ها و دانش آموزان- خبر داده بود. گرچه این خبر به شتاب از سوی آموزش و پرورش تکذیب شد اما،هم به سبب جایگاه گوینده خبر و هم از متن تکذیبیه- که کوتاه،ناروشن و کلی بود- می توان دریافت که سخنان معاون وزیر آنچنان هم "نظر شخصی" نبوده و چه بسا باز هم قرار باشد که در آغاز سال آموزشی غافلگیر و شگفت زده شویم! خبر چه درست و چه نادرست،بی گمان دست اندرکاران در ناکارآمدی آموزش زبان هم داستانند.
آنچه که آشکارا در آموزش زبان– چه عربی و چه انگلیسی - آزار دهنده و دردسرآور است،ناروشن بودن هدف های آموزشی است. زیرا پرسش هایی مانند:چرا باید دانش آموزان عربی یا انگلیسی بخوانند؟ آیا هدف از گنجاندن این درس ها در برنامه درسی روخوانی متن ها و کتاب های انگلیسی یا عربی است،یا توانا ساختن نو آموزان در گفتگو با انگلیسی زبانان و عرب ها؟ آیا هدف از آموزش این درس ها،آشنایی با ساختار دستوری و زبان شناسانه آنهاست؟ به هر روی تا هدف روشن نگردد،برگزیدن راه و روش برای آغاز و پیگیری فرایند آموزش زبان،آب در هاون کوفتن بوده و پیامدش آن چیزی است که اکنون در آموزش و یادگیری زبان در سامانه آموزشی دیده می شود. این سرگردانی و بی هدفی،دستمایه ای برای آموزشی آشفته و سلیقه ای و بهانه ای برای بی انگیزگی و شانه خالی کردن آموزگاران و نوآموزان از فرایند آموزش این زبان ها و البته فشار بر تن و روان آنها برای کاری بی فرجام و ناخواسته شده است. البته این فشار و روگردانی در درس عربی نمایان تر از انگلیسی است.
بسیاری از ما پس از گذراندن سال ها آموزش زبان های عربی و انگلیسی- از دوره ی راهنمایی تا دوره کارشناسی و بالاتر- در خواندن یا برگرداندن یک نوشته ی انگلیسی یا عربی،ناتوان بوده و در برخورد با یک انگلیسی یا عرب زبان، شرمنده ی مدرک و سال های آموزش خویش می شویم. آیا گستردگی این دشواری،نشان دهنده ی ناتوانی ساختار آموزشی در یاددهی این زبان ها نیست؟ این ناتوانی تا جایی پیش می رود که گاه،مانعی برای آموزش درست این زبان ها نیز می شود. نگارنده در سال های آموزگاری خویش،بارها با دانش آموزانی برخورد کرده است که از کودکی به آموزشگاه های زبان رفته و چندان دشواریی در گفت و گوی انگلیسی نداشته اند،اما نمره های درس زبانشان در مدرسه بسیار پایین بوده است! و این حکایت از دشواره ای ژرف تر از آن چیزی دارد که می بینیم و می اندیشیم.
اما آیا راه برون رفت از این کاستی ها،پاک کردن صورت مسئله یعنی کاهش ساعت های هفتگی یا آسان کردن درونمایه های آموزشی و روش های ارزشیابی این درس هاست؟ فرایند حذف و یا زمین گیر کردن آموزش زبان و یا حتی ادامه آموزش آن به شیوه های گذشته،بر خلاف روند جهانی آن است. امروزه دست اندرکاران آموزشی کشورهای جهان برای آسان نمودن آموزش و بهره گیری سر راست تر دانش پژوهان خویش با منابع دست اول دانش،روز به روز بر آموزش و یادگیری کاراتر این درس،پای می فشارند و برنامه هایی برای آشنایی هر چه بهتر و ژرف تر انگلیسی در سامانه آموزشی دنبال می نمایند. برای نمونه کشورهای عرب منطقه خلیج فارس،آموزش زبان انگلیسی را از دبستان آغاز می نمایند و هنوز چند ماهی از بخشنامه دولت افغانستان به دانشگاه ها،برای آموزش درونمایه های آموزشی به زبان انگلیسی نمی گذرد. این در هنگامی است که در آزمون دکتری سال گذشته،نمره منفی آزمون زبان انگلیسی برداشته شد و دکترهای آینده ما توانایی کمتری در به کارگیری زبان انگلیسی خواهند داشت. پافشاری فرادستان آموزشی بر این گونه روش ها و آموزش،به باد دادن سرمایه های مالی و انگیزشی نوآموزان و دانش پژوهان کشور خواهد بود.
اما اگر همه یا بخشی از گفته های حجت الاسلام محمدیان درست باشد،حذف زبان از دوره متوسطه دوم و کوچاندن دانش آموزان به آموزشگاه های آزاد،پیامدهای ناگوار دیگری مانند نابرابری آموزشی در پی خواهد داشت. دانش آموزانی که در روستاها و شهرهای کوچک درس می خوانند دسترسی درست و کامل به این گونه آموزشگاه ها نداشته و بنابراین- در صورت تمایل نیز- توانایی بهره گیری از این نهادها را ندارند و بیش از گذشته دستشان از امکانات آموزشی کوتاه خواهد شد و دچار پس افتادگی آموزشی بیشتر خواهند گردید. از سوی دیگر هم اکنون نیز که بنابر قانون اساسی، آموزش عمومی- از دبستان تا پایان دبیرستان- باید رایگان باشد،هزینه های آموزشی برای بخش بزرگی از خانواده ها،دشوار بوده و ناتوانی اقتصادی یکی از زمینه های افت آموزشی و شمار بالای بازماندگان از آموزش در کشور است. با این کار بخش بزرگی از خانواده های تهیدست،از آموزش زبان فرزندان خویش چشم پوشیده و نابرابری آموزشی را فراگیر تر خواهد نمود.
آیا گاه آن نرسیده است که کاربدستان آموزشی از گذشته پند گیرند و با آرامش بیشتر و با همکاری کارشناسان،معلمان و با بکارگیری تجربه های آموزشی جهانی،درست ترین و کارآمدترین روش ها را برای برون رفت از بن بست های آموزشی برگزینند؟ تا شاید کمتر شاهد به هدر رفتن سرمایه های ملی و انسانی ناشی از تصمیمات ناگهانی،سلیقه ای و شتاب زده باشیم.
پاسخ آموزش و پرورش به یک گزارش / روزنامه بهار،29/1/92
تصمیمی برای حذف زبان انگلیسی نداریم
عطف به مطلب مندرج در آن رسانه مورخ 27 و 28/1/92 با عناوین «حذف آموزش زبان از دوره متوسطه دوم، جزییات تغییرات دروس و ساعات آموزشی مدارس، جزییات تغییر آموزشی زبان انگلیسی.»ضمن تشکر از آن رسانه محترم در پوشش اخبار وزارت آموزش و پرورش، ضمن تکذیب خبر حذف زبان انگلیسی از کتابهای درسی دوره متوسطه دوم به اطلاع میرساند، براساس سند درسی ملی محتوای آموزشی دارای برنامه و نقشه جامع براساس موازین دینی خواهد بود که از سال تحصیلی آینده زبان انگلیسی با رویکرد جدید و متفاوت از برنامههای پیشین انجام میگیرد که در این برنامه علاوه بر یادگیری در محیط، به بستههای آموزشی نیز توجه شده است و آموزش تنها در کتاب درسی خلاصه نمیشود، این تغییرات از سال تحصیلی جدید در محتوای کتابهای درسی اول متوسطه اعمال میشود و در این وزارتخانه تصمیمی مبنی بر حذف زبان انگلیسی از دبیرستان تاکنون اتخاذ نشده است، بنابراین حذف زبان انگلیسی از دوره دبیرستان یکی از تصمیمهای مهم است که باید در شورای عالی آموزش و پرورش تایید و پس از آن اجرایی شود و این مورد تنها به عنوان طرح و نظر پیشنهادی از سوی کارشناسان و متخصصان طرح موضوع بوده است.خواهشمند است جهت تنویر افکار عمومی نسبت به درج تکذیبیه این مرکز در آن رسانه اقدام لازم صورت گیرد.
روزنامه بهار،29/1/92
رییس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشوپرورش، جزییات تغییر آموزش زبان انگلیسی را تشریح کرد :
معاون پژوهشی وزیر آموزشوپرورش گفت: «یکی از برنامههای ما در سالهای آینده تجمیع ساعات زبان انگلیسی است. بنابراین دانشآموزان بهجای اینکه هفتهای دو ساعت آموزش زبان ببینند، از همان سال اول متوسطه هفتهای شش ساعت آموزش خواهند دید و پس از آموزش کامل این درس در دوره متوسطه اول، در سالهای آینده زبان انگلیسی از فهرست دروس دوره متوسطه دوم حذف شود.»
محیالدین بهرام محمدیان ادامه داد: «بعد از پایان دوره متوسطه اول، آموزش زبان در دوره متوسطه دوم به بخش خصوصی واگذار خواهد شد. به این معنا که دانشآموزان در صورت علاقهمندی میتوانند آموزش زبان انگلیسی را در آموزشگاهها ادامه دهند.» رییس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزشوپرورش که در نشست خبری رونمایی از برنامه درسی ملی صحبت میکرد از تغییر در روشهای تدریس و تالیف محتوای جدید برای زبان انگلیسی اول متوسطه اول (اول راهنمایی) در سال تحصیلی جدیدهم خبر داد و گفت: «امسال زبان انگلیسی متفاوت است و رسانههای جانبی آموزش هم برای آن در نظر گرفته میشود.»
او توضیح بیشتری هم داشت: «براساس برنامهریزیهای انجامشده، آموزش زبان انگلیسی سال اول متوسطه اول بر مبنای خواندن و گوشدادن خواهد بود، ضمن آنکه سازمان نوسازی مدارس ملزم شده است در کنار ساخت آزمایشگاهها، لابراتوارهای زبان را هم در نقشه ساخت مدارس در دستور کار قرار دهد.» در ارتباط با برنامه جدید آموزش زبان انگلیسی در دورههای متوسطه، محمدرضا نیکنژاد، بهعنوان کارشناس آموزش، معتقد است: «شکی در این مسئله وجود ندارد که نوع آموزش زبان چه عربی و چه انگلیسی مشکلات بسیاری دارد و نیازمند تغییرات است؛ اما روشی که برای تغییر آموزش زبان، اعلام شده است بههیچوجه ازنظر آموزشی مورد تایید نیست.»
او ادامه میدهد: «آموزش، باید تدریجی باشد تا تاثیر بگذارد. زمانیکه آموزش زبان در یک دوره محدود و آن هم شش ساعت در هفته خلاصه شود، بدون شک نتیجه مطلوبی برای دانشآموزان ندارد چون بسیاری از دانشآموزان در یک سیستم فشرده، از نظر انرژی کم میآورند و بهخوبی درس نمیخوانند. علاوهبراین زمانیکه آموزش زبان آنها تمام شد، معلوم نیست در بخش خصوصی به خواندن زبان ادامه بدهند یا خیر؟ به اعتقاد من این موضوع تیرخلاصزدن به آموزش زبان است و مشکلات زبان آموزی دانشآموزان را دوچندان میکند.» این کارشناس آموزش صحبتهای دیگری هم دارد: «از طرف دیگر، زمانیکه ادامه زبانآموزی دانشآموزان از دوره دوم متوسطه به بخش خصوصی واگذار میشود، خانواده بسیاری از دانشآموزان توانایی پرداخت شهریه کلاس زبان را ندارند و بههمین دلیل، دانشآموزان زبانآموزی را ادامه نمیدهند.»
او ادامه میدهد: «همچنین، در بسیاری از شهرهای کوچک و روستاها به طور کلی، کلاس زبانی وجود ندارد و سپردن زبانآموزی به بخش خصوصی تبعیض آموزشی که در حال حاضر در کشور وجود دارد را دوچندان میکند.»
نیکنژاد تاکید میکند: «سپردن آموزش زبان به بخش خصوصی، درواقع قدمی است در این راه که آموزشوپرورش از حالت ملی خارج شود و غیرانتفاعیشدن آموزش در کشور، بهصورت غیررسمی انجام شود، در حال حاضر هم دو سال است سرانه آموزش مدارس پرداخت نشده است؛ یعنی مدارس با بودجهای که اولیا پرداخت میکنند، اداره میشود و سپردن آموزش زبان به بخش خصوصی، دولتینبودن آموزش را که برخلاف قانون اساسی است، تشدید میکند.»
همینطور در اینباره، محمد فلاحی، کارشناس علوم تربیتی، میگوید: «بهنظر من افزایش ساعات آموزش زبان، مفید است؛ زیرا هفتهای دو یا چهار ساعت کلاس زبان در هفته، آموزش خاصی به دانشآموزان نمیدهد، اما اینکه آموزشدادن، به چند سال محدود انجام شود و بعد از آن متوقف شود در عمل کمکی به زبان آموزی دانشآموزان نمیکند.» او ادامه میدهد: «اگر قرار است که دانشآموزان دوره تحصیلیشان را کامل کنند و بعد از آن وارد دانشگاه شوند، این نوع آموزش زبان به هیچوجه برای آنها مفید نیست و با چنین روش آموزشی، دانشآموزی که وارد دانشگاه میشود بهجای اینکه به یک زبان بینالمللی مسلط باشد، با آن بیگانه کامل خواهد بود.»
این کارشناس علوم تربیتی به نکات دیگری هم اشاره میکند: «اگر آموزش زبان از دوره متوسطه دوم به بخش خصوصی واگذار شود، در اصل آموزش زبان دانشآموزان با توجه به سطح فرهنگی و اقتصادی خانوادهها متفاوت خواهد شد، در این موضوع به سطح کلاسهای زبان هم دخیل میشود. سطح کلاسهای زبان، یکسان نیستند و در چنین وضعیتی، نهتنها مشکلات این حوزه کمتر نمیشود بلکه مشکلات بسیاری در زمینه آموزش زبان بهوجود میآید.»
محمدرضا نیکنژاد/روزنامه اعتماد،27/1/92
|
مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،27/1/92
1. چند روز پیش داشتم رویدادهای سال 91 آموزش و پرورش را بازنگری می کردم که به خبر خواندنی زیر برخوردم : " در بیست و نهمین اجلاس روسای آموزش و پرورش سراسر کشور،روسای 750 منطقه آموزش و پرورش،حضور داشتند که تعداد مدیران زن در بین این مدیران بسیار انگشت شمار بود. فرشته حشتمیان،رئیس سازمان مدارس غیردولتی،مشارکت های مردمی و خانواده،در این همایش به تعداد اندک مدیران زن در آموزش و پرورش اشاره کرد و اظهار داشت : عدد زنان در مقابل مردان قابل تأمل است. وی از آن دسته مدیران کل که به زنان اعتماد کرده بودند و آنها را به عنوان رئیس منطقه آموزش و پرورش انتخاب کرده بودند، تشکر کرد و در مقابل از مدیران کل خواست تا به زنان اعتماد بیشتری داشته باشند و آنها را به عنوان مدیر منطقه برگزینند تا در اجلاس آینده تعداد زنان بیشتر از این تعداد باشد."(خبرگزاری فارس)
2. در سال 89،اداره کل امور زنان وزارت آموزش و پرورش از چارت نوین آموزش و پرورش،حذف گردید. نهادی که به گفته ی زهرا شجاعی،رئیس مرکز امور مشارکت زنان در دوران اصلاحات :" کاهش بیسوادی در میان دختران٬افزایش سطح پوشش تحصیلی دختران در سن آموزش٬توسعه مراکز آموزش فنی حرفهای و ایجاد و توسعه مراکز شبانهروزی دختران دانشآموز در روستاهای محروم از جمله برنامههای این دفتر بود که در افزایش تعداد دانشآموزان دختر در مقاطع تحصیلات متوسطه و به دنبال آن افزایش ورود دختران به دانشگاهها تاثیرگذار بود."
3. چندی پیش حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش گفت که هدف اش از حضور در پست وزارت "دگرگونی گفتمان در آموزش و پرورش" می باشد و با تلاش های ایشان و همکارانشان،گفتمان چیره بر آموزش و پرورش کنونی،گفتمان تحول شده است. پرسشی که به ذهن می رسد این است که به راستی در این دگرگونی گفتمان در آموزش و پرورش،جایگاه زنان چیست- و یا چه بوده است؟ و آیا هم اکنون که در ماه های پایانی دولت بسر می بریم زمان آن فرا نرسیده که کاربدستان فرادست آموزشی این سال ها،دستآورد کار خویش در زمینه ی جایگاه بخشی به زنان فرهنگی را ارزیابی نمایند؟
باری،آموزش و پرورش نهادی است که هم با نیم میلیون زن شاغل سروکار دارد و هم با چندین میلیون دانش آموز دختر. اگر هم می خواهد آموزشی ارائه دهد فراخور زندگی نوین،نمی تواند چشم خود را بر دگرگونی های اجتماعی جامعه ببندد. هم اکنون زمانه ای است که روز به روز بر شمار دختران و زنان دانش آموخته و آگاه به حقوق و جایگاه خود،افزوده می شود. زنانی که در برابر تباه شدن حق شان،به روش های گوناگون،واکنش نشان می دهند. از این رو،آموزش اگر آموزگار زن باانگیزه و نوآور می خواهد باید بستر حضور هرچه بیشتر او را در برنامه ریزی های آموزشی و اجرا و مدیریت،فراهم آورد. گرچه شرکت ندادن آموزگاران در برنامه ریزی و تصمیم گیری های آموزشی،تنها مختص آموزگاران زن نمی باشد و همه ی فرهنگیان را دربرمی گیرد،اما حضور چشمگیر مردان فرادست آموزشی را نیز،نمی توان نایده گرفت. اما با نگاه به چند سال گذشته،بی گمان نمی توان گفت که برخورد آموزش و پرورش با مساله ی زن،برخوردی اندیشیده و به روز بوده است. در دوران حاجی بابایی- افزون بر این که زنان در مدیریت آموزشی کلان،جایگاه چندانی نیافتند و حتی پاره ای از موقعیت های خود را از دست دادند- سخنان بحث برانگیزی،شنیده شد که نشانه هایی بودند از درستی این سخن،که آموزش و پرورش،تا دگرگونی گفتمانی،راه درازی پیش رو دارد. خبر زیر،که چند ماه پیش،از زبان رییس آموزش و پرورش شهر تهران منتشر گردید،یکی از همین سخنان و نگرش های محل بحث و درخور درنگ را نشان می دهد :" شرط حضور دختران در مدرسه این است که ازدواج نکرده باشند و مجرد باشند،اما اگر شرایط ازدواج برای دانشآموزان دختر فراهم شد و خواست که ازدواج زودهنگام داشته باشد که ما هم آن را توصیه میکنیم، در آن موقع،نظام آموزشوپرورش مدل دیگری از خدمات آموزشی را برای آنها فراهم میکند."
· محمدرضا نیکنژاد /روزنامه بهار،27/1/92 · هفته گذشته (18فرودین) صفحه اجتماعی «بهار» درباره اعتبارات و بودجه آموزشوپرورش با جبار کوچکینژاد، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، گفتوگویی خبری داشت که این نماینده درباره کسری بودجه آموزشوپرورش در سال 92 و بدهی این وزارتخانه به معلمان سخن گفته بود. آنچه در ادامه میخوانید یادداشت یکی از فعالان صنفی معلمان است که در واکنش به سخنان این نماینده در اختیار روزنامه قرار گرفته و منتشر میشود: · · افزون بر فشارهای روانی ناشی از پایینبودن حقوق در سنجش با دیگر کارمندان دولت و نرخ رشد تورم، این بیسامانی و هراس از آن، فرهنگیان را در موقعیتی ناپایدار و نامطمئن قرار داده است و آنها را از انجام درست وظایف حرفهای خویش بازمیدارد. معلمی، بهعنوان حرفهای که ابزار آن افزون بر تواناییهای علمی، از سویی روانی آرام و روحیهای شاد و بهکارگیری تواناییهای حسی در بالاترین سطح ممکن را میخواهد و از سوی دیگر ماده خام آن، اندیشهها و تواناییهای ذهنی و استعدادهای روبهشکوفایی نسل جوان و دانشآموزان هر کشوری است، بر اثر این بیسامانی و نبود امنیت حرفهای و مالی، میتواند دچار آسیبهای فراوان شود که این خود پیامدهای ناگواری را برای آینده هر کشوری در پی خواهد داشت. از آموزگار درگیر با کمبودهای اقتصادی و تنشهای مالی نمیتوان انتظار آموزشی کارا و پرورشی فراخور زندگی کنونی و آینده دانشآموزانش داشت. هنگامیکه آموزگار حس کند به فراموشی سپرده شده است و کسی دغدغه گرفتاریهای او را ندارد، چه از سوی دستاندرکاران و چه از سوی خانوادهها، انگیزهای برای تلاشهایی کارا و دلسوزانه ندارد و دربرابر هر دگرگونیای که نقشی در بالابردن کیفیت زندگی روزمره و حرفهای او ندارد، مقاومت میکند و راه خویش را میرود و ناگفته پیداست دود این آتش، نخست به چشمان فرزندانمان و در پایان، بهچشم همگان میرود. امید که سال 92، سالی باشد که این دغدغهها از میان برود و شاهد آموزشوپرورشی کارا و به سامان باشیم. · http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/92/01/27/14
|
| |
مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،26/1/92
(این یادداشت با عنوان "نگاهی به عملکرد 4 ساله آموزش و پرورش" و با حذف بخش هایی از آن به چاپ رسید.)
نزدیک به چهار سال از مدیریت حاجی بابایی،بر وزارت خانه ی آموزش و پرورش می گذرد. با این که ایشان یکی دو بار به خاطر آتش سوزی در مدرسه ها و کشته شدن دانش آموزان،و یا مسآله ی استخدام آموزگاران،تا پای استیضاح پیش رفت،و با شمار چشمگیر درخواست های استعفای روبرو گشت،اما به هر رو تا پایان دوره وزیر برجاماند. اما برای ارزیابی آنچه در این دوره بر آموزش و پرورش گذشت و یا به زبان آموزشی،بررسی کارنامه ی وزیر،شاید بهتر باشد که نخست یک دسته بندی کلی انجام دهیم. در یک دسته،رخدادها و تصمیم هایی را بگذاریم که از سوی دولت گرفته شد،برای نمونه میزان افزایش حقوق سالانه ی فرهنگیان. گرچه در خود این تصمیم ها نیز به گونه ای پای وزیر در میان است- به خاطر حضور در هیآت دولت- اما باید پذیرفت که تصمیم گیرنده ی اصلی نبوده است. و در دسته دیگر،می توان رویدادهای آموزشی و پرورشی را نشاند که در درون خود آموزش و پرورش رخ داده است و حاجی بابایی در آنها،نقش بسیار پررنگ تری می یابد.
اما از دید این نگارنده به عنوان یک آموزگار،در چهار سال گذشته و از هر دو دسته رخداد بالا،نمی توان ارزیابی مثبتی داشت. نخست بگذارید از اقتصاد آموزش و پرورش آغاز کنیم. می توان گفت وضعیت اقتصادی آموزش و پرورش و شرایط حقوقی و مادی فرهنگیان،به پیروی از وضع نابسامان اقتصادی این سال ها،به هیچ رو بهبود نیافت که هیچ،بی گمان بدتر هم گردید. به زبان دیگر،فرهنگیان در چند سال گذشته،بیشتر به زیر خط فقر رانده شده و سخت از قدرت خرید آنها کاسته شده است. در این چند ساله،به جرآت می توان گفت میزان افزایش حقوق سالانه ی فرهنگیان،کمتر از نصف تورم کشور بوده است- درست برخلاف بند 123 قانون خدمات کشوری،که افزایش حقوق سالانه را دست کم برابر تورم اعلام نموده است. بگذریم از این که در سال گذشته،با افزایش و کاهش حق بدی آب و هوای فرهنگیان شهرستان ها،در پیش و پس از انتخابات مجلس،در واقع،تنها سه درصد! به حقوق آنها افزوده گشت. از شاخص های دیگر وضعیت اقتصادی آموزش و پرورش می توان به سرانه ی مدرسه ها اشاره نمود که تنها در دو سال گذشته،نزدیک به 75 درصد کاهش یافته است :"سرانه مدارس در سال 91-92 در مقایسه با سال گذشته، 173 میلیارد تومان کاهش پیدا کرده است. روز گذشته اعضای کمیسیون آموزش مجلس در جلسه با معاونان وزیر آموزش و پرورش،به بررسی سرانه عقبافتاده و نوسازی مدارس پرداختند. به گفته علیرضا سلیمی،عضو هیات رییسه کمیسیون آموزش مجلس،امسال تنها 57 میلیارد تومان سرانه به مدارس پرداخت شده است. این در حالی است که این رقم در سال گذشته 230 میلیارد تومان بوده است. براساس اعلام مسوولان وزارت آموزش و پرورش، سرانه هر دانشآموز در سال تحصیلی جاری 28 هزار و 900 تومان است. بر این اساس امسال باید رقمی حدود، 365 میلیارد تومان برای سرانه مدارس واریز شود. کاهش 75 درصدی واریز سرانه به مدارس در حالی است که پیش از این معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش از رشد 15 درصدی سرانه مدارس در سال تحصیلی 92 - 91 خبر داده بود." اینها همه البته درست خلاف آن چیزی است که حاجی بابایی به هنگام رای اعتماد خود در مجلس وعده می داد : " تلاش مستمر به منظور استفاده از قابلیت های درون و برون سازمانی در جهت ارتقاء و بهبود وضعیت معیشتی معلمان/ تلاش در جهت رشد اعتبارات سرانه واحدهای آموزشی و هدفمند سازی آن ها".
اما در ارزیابی دسته ی دوم،یعنی همان کارهایی که نقش حاجی بابایی در آنها بسیار پررنگ تر می شود،شاید بتوان گفت تنها کار درست ایشان،برقراری بیمه ی طلایی فرهنگیان می باشد- گرچه هم اکنون چندین ماه است که آموزش و پرورش از پرداخت حق وزارت خانه به حساب فرهنگیان خودداری نموده است و شماری دیگر از کاستی این بیمه. اما به هر رو می توان گفت بیمه طلایی،برنامه ی درستی بود که حاجی بابایی پیاده نمود. اما از این برنامه که بگذریم بیشتر کارهای ایشان شتاب زده،کارشناسی نشده و صوری بوده است. نمونه های زبانزد چنین برنامه هایی، اجرای 6-3-3 و پس از یک سال دگرگون کردن آن به 3-3-3-3،و یا "هوشمندسازی" مدرسه ها و گذاشتن تنها یک رایانه در یک مدرسه آن هم با کمک های مردمی می باشد؛برنامه هایی که بسیار هم مورد نقد قرار گرفتند. البته حاجی بابایی در پاسخ به همه ی نقدهایی که کارهایش را شتاب زده دانسته و می دانند گفت : "به بنده میگویند چرا این قدر عجله داری؟ از بس آدمها خوابیدند،ما که یک قدم برمیداریم میگویند چرا عجله داری؟ 30 سال است آموزش و پرورش را خواباندیم حالا که میخواهیم یک قدم برداریم میگویند عجله دارید." ناگفته نماند که ایشان در جایی دیگر و در سخنانی ناهمساز با سخنان بالا گفته بود : " درطول بیش از سه دهه گذشته اقدامات خوبی درآموزش وپرورش انجام شده است."
به هر رو،پس از گذشت چهار سال از ریاست حاجی بابایی بر وزارت خانه ی آموزش و پرورش،آنچه بیشتر به چشم می آید پاره ای دگرگونی های نیمه تمامی است که نمی توان آنها را در راستای تغییری کارآمد در بهبود وضعیت آموزش ارزیابی نمود.
واژگونی مینی بوس مربوط به سرویس معلمان روستای توده زن بخش اشترینان بروجرد یک کشته و 15 مجروح بر جای گذاشت.
به گزارش روزهای بروجرد به نقل از ایرنا رییس شبکه بهداشت و درمان شهرستان بروجرد افزود: این حادثه در ساعت صبح امروز در محور بروجرد به اشترینان حد فاصل پیچ قلعه حاتم رخ داده است.
محسن صیرفی افزود: مجروحان حادثه تعداد 10 نفر معلم خانم و شش نفر معلم مرد هستند.
وی اضافه کرد: متاسفانه در این حادثه آموزگار پایه دوم ابتدایی در بیمارستان فوت کرده و دو نفر دیگر به علت شدت جراحات وارده در بخش ICU بیمارستان چمران بستری هستند.
وی اظهار داشت: دیگر مجروحان حادثه یا به صورت سرپایی مداوا شده اند یا به صورت موقت تا بهبودی بستری شده اند.
فرمانده پلیس راه استان لرستان در این باره گفت: علت این حادثه عدم توانایی در کنترل وسیله نقلیه در جاده لغزنده ناشی از تخطی از سرعت مطمئن گزارش شده است.
متاسفانه در این حادثه علی حسین مقدسی آموزگار پایه دوم ابتدایی جان خود را از دست داد.
محمد روزبهانی
گروههای اجتماعی، متشکل از افرادی هستند که درگیر روابط متقابل اجتماعی هستند. افراد در روابط متقابل در گروهها، در جایگاههای مختلفی قرار میگیرند. به این جایگاهها- که افراد با قرار گرفتن در آنها باید رفتارهای خاصی را انجام دهند و از دیگران انتظار رفتارهای خاصی را داشته باشند- نقش میگویند. به عنوان نمونه در یک مدرسه نقشهای متفاوتی وجود دارد، معلم، مدیر، معاون، دانشآموز، سرایدار، دفتردار، مشاور و... هر کدام از این نقشها دارای وظایف مخصوص به خود هستند. مثلا معلم ریاضی در یک مدرسه وظیفه تدریس درس ریاضی را بر عهده دارد. در مقابل مدیر، معاونان ودانشآموزان نسبت به معلم ریاضی وظایفی دارند. رفتار و کارهای هر فرد در موقیت خویش، وظایف نقش او به حساب میآیند. در مقابل رفتاری که دیگران باید در مقابل او انجام دهند، حقوق نقش (انتظاراتش از دیگران) او محسوب میشوند. افراد وظایفشان را با توجه به چگونگی عملکرد دیگران در روابط متقابل تنظیم و انجام میدهند. در واقع روابط متقابل اجتماعی در جامعه بده و بستانهای اجتماعی است. تناسب بین وظایف یک فرد در یک نقش با حقوقی که برای نقش او توسط افراد و جامعه تعریف میشود، منجر به احساس راحتی، برابری، عدالت، شادابی و امنیت میشود و برعکس اگر فردی احساس کند که در مقابل وظایفی که انجام میدهد، مزایای کمتری دریافت میکند دچار احساس نابرابری، عدم امنیت وناراحتی میشود. نقش معلمی نیز همین گونه است. هنگامی که معلمان احساس کنند وظایفی که برای نقششان در نظر گرفته شده با حقوق و مزایای آنها تناسب ندارد، دچار احساس نابرابری، مورد ظلم واقع شدن و ناراحتی میشوند. نقش معلمی در جامعه ما دارای وظایف و حقوقی (مزایا) است. البته در قوانین و عرف جامعه وظایف و حقوق و مزایای روشن و گاه مبهمی برای این نقش (شغل) تعریف شده است. جامعه از معلم انتظاراتی دارد، از جمله 1-معلم باید به بهترین نحو ممکن به امر تعلیم و تربیت بپردازد 2- به دانشآموزان محبت کند 3- در مدرسه نقش والدین را نیز ایفا کند 4-مسائل و مشکلات شخصی را در محیط مدرسه مطرح نکند 5- خوش اخلاق و صبور باشد 6- به بهترین و جدیدترین روشها ی آموزشی آگاه باشد 7- زیاد مطالعه کند 8- همهچیز را بداند و... اینها موارد بسیار اندکی از انتظارات جامعه و والدین و حتی آموزش و پرورش از معلمان است، البته موارد قانونی و رسمی بسیار زیادتری نیز هست که فرصت و امکان مطرح کردنش نیست. اما در مقابل این وظایف سنگین، معلم نیز انتظاراتی از جامعه، والدین و آموزش و پرورش دارد- انتظاراتی مادی و غیرمادی. در دهههای گذشته این وظایف و حقوق- مزایا دچار تغییرات بسیاری شده است. هر چه به زمان حاضر نزدیکتر میشویم این تغییرات بیشتر خود را نشان میدهد. به این صورت که به وظایف نقش معلمی افزوده میشود و در مقابل از حقوق و مزایای آن کاسته میشود. در سالیان دورتر معلمان (چه درست و چه غلط) دارای اختیارات بیشتری در محیط مدارس و گاهی حتی خارج از مدارس در زمینه تعلیم و تربیت دانشآموزان بودند. به نحوی که والدین کاملا به معلمان اعتماد داشتند و بچههایشان را به معلمان میسپردند تا هرگونه که صلاح میدانند آنها را تربیت کنند. از نظر قانون نیز برای معلم محدودیت کمتری اعمال میشد. در کل وظایف معلمان در مقابل حقوق، مزایا و منزلت اجتماعی آنها متناسب بود. در نتیجه معلمان احساس سرخوردگی، نابرابری و دلزدگی از شغل خویش را نداشتند. این هماهنگی و تناسب در وظایف و مزایا باعث احساس رضایت شغلی بین این قشر شده بود، در نتیجه بیشتر بر امر تعلیم و تربیت متمرکز بودند. اما اکنون روز به روز از دایره اختیارات و حقوق و مزایای شغل معلمی در مدرسه کاسته میشود، در مقابل وظایف بیشتری برای آنها در نظر گرفته میشود. مثلا درآمد معلمان در مقایسه با سالهای گذشته کاهش پیدا کرده و به تبع آن از منزلت و احترام اجتماعی آنها نیز کاسته شده است. افزایش وظایف و انتظارات جامعه و نظام سیاسی، از معلمان، از یک سو و کاهش حقوق و منزلت اجتماعی از سوی دیگر باعث شده که اکثر معلمان دچار دلزدگی از شغل و نقش خویش شوند. به این معنی که علاقهیی به این شغل ندارند و میخواهند هر چه سریعتر از آن رها شوند. عدم رضایت از شغل باعث شده است که 1- بسیاری از معلمان به دنبال شغل دوم باشند. 2-برای بازنشستگی تلاش کنند 3- بر وظایفشان به درستی متمرکز نشوند و... جامعه، مسوولان و والدین انتظار دارند، معلمان به بهترین نحو به وظایفشان عمل کنند. اما به وظایف خودشان عمل نمیکنند. این عدم توجه به وضعیت مادی و منزلتی معلمان از سوی جامعه، فشار نقش و دلزدگی از شغل معلمی را شدت میبخشد و باعث میشود که در نهایت آموزش و پرورش نتواند به اهداف خود دست پیدا کند چراکه یکی از مهمترین عنصر در تعلیم و تربیت، معلم است. شایسته است جامعه و به ویژه نظام سیاسی که وظیفه مدیریت جامعه را بر عهده دارد، برای جلوگیری از این مساله اجتماعی (دلزدگی از نقش معلمی) که احتمالا در صورت بیتوجهی به آسیب اجتماعی تبدیل خواهد شد، اقدام کند. راهکار آن هم این است که بین وظایف و حقوق و مزایای شغل معلمی تناسب ایجاد شود یا با افزایش مزایای این نقش یا کاهش وظایف و انتظارات از آن!
کارشناس آموزشی
Rooz6105@gmail. Com
http://etemadnewspaper.ir/Released/92-01-24/93.htm#234821