عزت اله مهدوی،روزنامه آرمان،11 اردیبهشت 93
(این یادداشت،با اندازه ای حذف،در روزنامه منتشر گردید)
معلمی که اجاق آگاهی و دانش فرزندان برومند عشایر را گرم می کرد
یازدهم اردیبهشت ماه(1389)،سالروز درگذشت "محمد بهمن بیگی" بنیانگذار آموزش عشایر در ایران است. او آنقدر منصف وبزرگ بود که درمقاله ای به قلم خود،فضل تقدم دکتر محمود حسابی را در این باره یادآوری نماید.(مقاله ای که در سال 1390 در نشریه حافظ منتشر گردید)بهمن بیگی در سال 1298شمسی در ایل قشقایی در فیروز آباد استان فارس به دنیا آمد.پدرش در جریان مخالفت با سیاست اسکان عشایر، مورد غضب حکومت وقت قرار گرفت و خانواده او به ناچار تن به تبعید در پایتخت داد.محمد برای ادامه تحصیل وارد "مدرسه علمیه "که یکی از مدارس بنام تهران بود،شد . پس از پایان تحصیلات متوسطه،در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد ومدرک لیسانس گرفت.
درست است که سابقه آموزش عشایر در ایران به خاطر موقعیت های قومی وایلاتی ،به هفتصد سال قبل بر می گردد، اما طرح تأسیس این نوع مدارس نو است ،مدارسی که زیر چادر برگزار می شوند و آموزگار به همراه ایل کوچ می کند و در عین حال بچه ها ی عشایر ارتباط فرهنگی خود را به عنوان یک عضو ایل با ملیت بزرگ ایرانی حفظ می نمایند، بطوری که با آموختن زبان ملیّ در کنار بهره مندی از سنن و آداب و فرهنگ وزبان قومی و ارزش های ماندگار ایلیاتی،به فهمی مشترک با سایر اقوام می رسند و حتی این فرصت را می یابند تا با کسب مهارتهای لازم فنی وحرفه ای و غنی سازی حیات فرهنگی خود،منابع و عوامل ارزشمندی برای بقای قوم وقبیله خود فراهم نمایند. محمد بهمن بیگی با نبوغ خود به این مسئله واقف بود.به همین لحاظ عطای رفاه وروز مره گی شهری را به لقایش بخشید و مصرانه در ادامه وتثبیت طرح آموزش فرزندان عشایر کوشید.چند سال قبل از روی کار آمدن دولت ملی دکتر مصدق بعضی از نهادهای خارجی در راه اندازی طرح آموزش عشایر ،شروع به فعالیتهایی کرده بودند. بهمن بیگی نیز از نزدیک این اقدامات را مشاهده می کرد .اقبال وزیر فرهنگ دولت ملی(دکتر حسابی)در سال 1330 شمسی به این فعالیت ارزشمند بُعد وسیعتری بخشید و تأسیس مدارس نوین عشایری در استان کهکیلویه و بویر احمد ،رسمی گردید.طبق برنامه ،پایه های اول تا چهارم در مدارس عشایری سیّار وبرای پایه های پنجم تا نهم، مدرسه های شبانه روزی پیش بینی شد." رویترز" گزارشی با عنوان "مدارس بر پشت اسب" را در سال 1333 شمسی منتشر کرد و حرکت ایرانیان را در این باره ستود. این طرح زمانی مشکلات خود را بروز داد که مسئلۀ کمبود آموزگار در اولویت تحلیل های آموزشی قرار گرفت. تا اینکه تأسیس یک مدرسه تربیت معلم ،ویژه عشایر، برای جذب دانش آموزان با مدارک پایان کلاس نهم و تربیت کادر نظارتی بر مدارس چادری ، راه حل شمرده شد.بالاخره طرح تعلیمات عشایری در سال 1344 شمسی در شورای عالی فرهنگ تکمیل و ابلاغ گردید. از آن به بعد ،بهمن بیگی در کارنامه پر افتخار خود بیست وشش سال سرپرستی آموزش عشایر را دارد. علاوه بر این، برای مدت زیادی سنگ صبور وراهنمایی هوشیار ،برای مردم آزاده وزجر کشیده و محروم عشایر می شود.
محمد بهمن بیگی همواره به چند مسئله مهم اشاره می کرد:آموزش عشایر بدون همراهی و کسب اعتماد واطمینان آنها میسّر نیست.باید از خود آنها بود ویا لااقل شناخت درستی از آداب ورسوم و خواسته های آنها داشت.نظام عاریتی تعلیم وتربیت نمی تواند نتایج درخشانی برای اقوام و عشایر به همراه آورد.به همین لحاظ امیدِ بهمن بیگی آن بود که از فارغ التحصیلان عشایر در این مهم کمک بگیرد.پرورش قریب ده هزار معلم عشایری برای آموزشی که نتیجه آن تحویل پانصد هزار فرزند باسواد عشایر بود،موجبات خرسندی وی را فراهم می کرد.وی پیشتاز برگزاری اردوهای تربیتی برای دانش آموزان و آموزگاران عشایری در نقاط مختلف عشیره نشین بود.او برای معرفی آداب و سنن عشایر به جهانیان و توصیف وضعیت واقعی آنها کتابها و مقالاتی نیز منتشرکرد.از آن جمله است:"عرف وعادت در عشایر فارس" 1324 شمسی. "بخارای من ایل من" 1368."اگر قره قاچ نبود "1377. به اجاقت قسم . طلای شهامت 1387. دکتر عبدالحسین زرین کوب به بهمن بیگی نوشته بود:"اگر قره قاچ نبود، من وبسیاری دیگر از لذت خواندن این خاطرات دلکش و شیرین محروم می ماندیم...بارها در کوچ ایل با شما همراه شدم وبارها در ان مدارس عشایری نکته ها آموختم."
محمد بهمن بیگی به پاس خدمات بی شائبه خود در گسترش آموزش وپرورش در میان عشایر و اقوام تُرک ،لُر،کُرد،بلوچ،عرب و ترکمن ،جایزه سواد آموزی یونسکو را دریافت کرد.
بهمن بیگی نشان داد در مقابل اراده و ایمان همه معلمان راستین، مرزهای ظاهری رنگ می بازند و کلاسها در قلبها برگزار می شوند.قلبی که جرأت دانستن و خوب زندگی کردن را به شریانها می فرستد. هنوز چه در درون ساختمان های سیمانی شهری وچه درون چادری که در ستیغ کوهها و دامنه سبز دشتها و حتی در اوج سرمای زمستان،کلاسی برای آموختن برپا می شود،با هر حرفی که به جان نیوشای فرزندان این مرز وبوم وارد می نماید،آگاهی و دانایی همچون درختی تنومند رشد می کند ووقتی نسیم از لابلای گیسوی افشان این درخت می گذرد ترنم آزادگی در همه جا منتشر می شود.
روز جهانی کارگر،گرامی باد
به امید بهبود روزافزون زندگی همه ی کارگران جهان و
کامیابی در رسیدن به همه حقوق خود
عضو کانون صنفی معلمان درگفت وگو با ایلنا:
تحدید آزادی عمل شوراهای دانشآموزی/ مدیران مدارس از مراسم عزا بیش از شادی استقبال میکنند
«یکی از وظایف آموزش و پرورش نوین آموزشهای اولیه شهروندی است اما در مدارس ایران این آموزشها داده نمیشوند./ از آنجایی که مسئولین مدرسه نمیتوانند شادی دانش آموزان را کنترل کنند از برگزاری مراسم شادی چندان استقبال نمیکنند.»
ایلنا: عضو کانون صنفی معلمان گفت: شورای دانش آموزی مانند شورای معلمان با وجود آنکه جلساتی برگزار میکنند اما ضمانتی برای اجرای مصوبات این نهادها وجود ندارد.
محمد رضا نیکنژاد در گفت و گو باخبرنگار ایلنا در مورد وضعیت تشکلهای دانش آموزی در مدارس گفت: از آنجا که تشکلهای دانش آموزی رسمی و دولتی هستند، چندان آزادی عمل ندارند.
وی با اشاره به اینکه شوراهای دانش آموزی هنگام تاسیس در دوران اصلاحات قرار بود یک نهاد دموکراتیک باشد، افزود: در عمل آموزش و پرورش و همینطور روسای مدارس پذیرای دادن آزادی عمل به شورای دانش آموزی نیستند.
نیکنژاد با اشاره به اینکه شوراهای دانش آموزی در مدارس در قالب تشکلهای دانش آموزی فعالیت میکند، افزود: شورای دانش آموزی در کنار معلم تربیتی مدرسه اقداماتی انجام میدهند و جلساتی ماهیانه یا هفتگی برگزار میکنند که البته این هم برای پر کردن گزارش برای ارائه به مقامات بالاتر و همچنین ارسال به روزنامهها است و میتوان گفت فقط برای پر کردن بیلان کار صورت میگیرد.
عضو کانون صنفی معلمان خاطرنشان کرد: شوراهای دانش آموزی نسبت به انجمن اسلامی دانش آموزی در مدارس آزادتر است و اعضای آن با برگزاری انتخابات در مدرسه انتخاب میشوند.
وی با اشاره به اینکه انجمن اسلامی دانش آموزی اقدامات مربوط به مراسم مذهبی و عزاداریها و همچنین کارهای تبلیغاتی را انجام میدهند، افزود: اعضای انجمن اسلامی مدارس با برگزاری انتخابات تعیین نمیشوند و معاون تربیتی مدرسه رئیس و سایر اعضای آن را انتخاب میکند.
وی خاطرنشان کرد: قرار بود این شورا در مدیریت آموزشی مدرسه تاثیرگذار باشد اما وقتی شورای معلمان تاثیر چندانی ندارد چه انتظاری میتوان از شورای دانش آموزی داشت.
نیکنژاد با اشاره به اینکه شورای معلمان اگر چه از شورای دانش آموزی قدرتمندتر است اما برای رفع مسئولیت ماهی یک بار برگزار میشود، گفت: این جلسات یکسری مصوبات دارند که بعد از تصویب بایگانی میشوند و تنها گزارش میشود که شورای معلمان جلسات خود را برگزار کرده است.
عضو کانون صنفی معلمان ادامه داد: شورای دانش آموزی هم همینطور است. یکسری جلسات برگزار میکنند و یکسری مصوبات دارند که هیچ کدامشان اجرایی نمیشوند.
نیکنژاد با اشاره به اینکه اجرا نشدن مصوبات شورای دانش آموزی دلیل بر ناکارآمدی این شورا نیست، افزود: ساختار آموزشی ما دیدگاه یا رویکرد دموکراتیک را نمیپذیرد البته این موضوع پیچیدگیهای خاص خود را دارد زیرا نمیشود دانش آموز در هر کاری در حوزه آموزش نظر بدهد زیرا سطح دانستههای دانش آموز در این حد نیست.
وی خاطرنشان کرد: اما این شورا میتواند پلی بین دانش آموزان، معلمان و کادر ستادی مدرسه باشد تا مشکلات را منتقل کنند.
نیکنژاد افزود: بنده یکی دو جلسه در شورای دانش آموزی شرکت کردم و در آن جلسات موضوع توهین معلمان مطرح بود ولی رئیس مدرسه نمیتواند در این زمینه کاری کند زیرا به صورت رسمی اخراج از آموزش و پرورش برای توهین وجود ندارد و این موضوع را - همچون استخوان لای زخم - تا آخر سال تحمل میکنند.
وی با اشاره به تدوین منشور حقوق دانش آموزی در دوره اصلاحات گفت: در دولت اصلاحات مجلس دانش آموزی تشکیل شد که این منشور حقوق دانش آموزی حاصل این مجلس بود.
عضو کانون صنفی معلمان تصریح کرد: اگرچه اکنون مجلس دانش آموزی داریم اما تنها یک اسم است. البته راهکارهایی در مجلس مطرح میشود ولی عملا کاری نمیکنند.
وی بااشاره به اینکه در آموزش و پرورش کشورهای غربی هم اینطور نیست که در شورای دانش آموزی هر تصمیمی گرفته شود به آن عمل کنند، افزود: به طور مثال در کشور آمریکا هم یک چارچوبی وجود دارد بطوری که دانش آموز نمیتواند رئیس دبیرستان را تغییر دهد اما از طریق شورای دانش آموزی آموزشهایی برای مشارکت دانش آموزان در امور مختلف همانند بهسازی محیط مدرسه، رنگ کردن کلاسها، کارهای مربوط به امورخیریه داده میشود و به طور کلی میتوان گفت در یک روند دموکراتیک گامهای اولیه برای شهروندی در مدرسه به آنها آموزش داده میشود.
نیکنژاد با اشاره به اینکه یکی از وظایف آموزش و پرورش نوین آموزشهای اولیه شهروندی است، افزود: اما در مدارس کشور این آموزشها داده نمیشود.
به گفته وی یکی از مهمترین بخشهای آموزش شهروندی، مشارکت در امور مختلف است.
وی با اشاره به اینکه آموزش در کشور ما بسیار کسالت آور و خسته کننده است، افزود: هر گامی در جهت مشارکت دانش آموزان در امور مختلف به متنوع کردن فضای آموزشی و ایجاد جذابیت برای آنها منجر میشود.
وی آموزش و پرورش در کشور را غمگین توصیف کرد و افزود: از آنجایی که آموزشها مرتبط با مسائل روزمره نیست دانش آموزان چندان انگیزهای برای مطالعه کردن ندارند.
نیکنژاد با ابراز تاسف از اینکه شادی در مدارس کم است، افزود: از آنجایی که برگزاری مراسم مذهبی درمدارس از یک چارچوب معین خارج نمیشود بیشتر این گونه مراسم در مدارس برگزار میشود زیرا کنترل مراسم شادی در مدارس سختتر است.
عضو کانون صنفی معلمان در پایان افزود: از آنجایی که مسئولین مدرسه نمیتوانند شادی دانش آموزان را کنترل کنند از برگزاری مراسم شادی چندان استقبال نمیکنند و اگر هم جشنی باشد نهایتا در سر کلاس شکلات پخش میکنند.
http://ilna.ir/news/news.cfm?id=163765
به نام خداوند جان و خرد
بیانیه کانون صنفی معلمان ایران به مناسبت هفته معلم ( اردیبهشت 93)
خوشحالیم بار دیگر در هفته ای که در ایران به نام معلم نامگذاری شده است با فرهنگیان ارجمند و همه ی کسانی که دل در گرو پرورش شایسته ی فرزندان این آب و خاک دارند،سخن می گوییم. باشد که کلاممان شنیده شود و مورد توجه و نقد و بررسی فرهنگیان و اندیشه وران فرهیخته و کارگزاران و فرادستان کشور قرار گیرد. اما پیش از آن بایسته است یادی کنیم از زنده یاد دکتر ابوالحسن خانعلی،که در دوازدهم اردیبهشت سال 1340و در اعتراضات صنفی فرهنگیان در میدان بهارستان تهران،روبروی خانه ملت،به شهادت رسید. همچنین شهید مرتضی مطهری،که در 12 اردیبهشت 1358 هدف گلوله تاریک اندیشان خشونت طلب قرار گرفت.
فرهنگیان ایران،سال تحصیلی ِ رو به پایان را با امیدواری آغاز نمودند زیرا سکان آموزش و پرورش به فردی سپرده شد که خود را از جنس بدنه ی آموزش و پرورش می داند و به نهادهای صنفی به چشم فرصت،و نه تهدید می نگرد. و بالاتر این که بسیاری از آنان،همراه و همگام با دیگر اقشار،در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری،فردی را برگزیدند که در برنامه های انتخاباتی خود،سر و سامان بخشیدن به وضعیت نابهنجار اقتصادی کشور را در اولویت قرار داده بود. وعده ی باز شدن فضای سیاسی جامعه،رونق بخشیدن به گستره ی فرهنگ،رعایت حقوق شهروندی،حرکت در راستای عدالت اجتماعی و فقر زدایی از جامعه را در سرلوحه کار خود داشت. در گستره ی آموزش و پرورش نیز سخنان مهمی را مطرح نمود:
« سادهترین مسأله این است که اصل سیام قانون اساسی که میگوید «دولت موظف است وسائل آموزش وپرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفائی کشور به طور رایگان گسترش دهد»محقق نکردهایم... آموزش و پرورش طبقاتی شده است و من واقعاً میترسم از روزی که بهترین دانشگاهها فقط مال فرزندان طبقات بالایی باشد که پول دارند تا آموزش خصوصی را بخرند... اصل سیام قانون اساسی،ناظر بر کیفیت آموزش هم هست... الان معلمان در شرایط خوبی نیستند،بحران اقتصادی بر آنها فشار می آورد و توان کار کردن را از ایشان گرفته است. تا زندگی بهتری برای معلمان خود فراهم نکنیم امکان بهبود کیفیت در آموزش عالی وجود ندارد... معلمها به اینکه دائم آنها را با عبارات عاشقانه و ادبی تقدیس کنیم نیاز ندارند،باید مشکلات اقتصادیشان را حل کرد... من قبول دارم هر نظام اجتماعی و سیاسیای تأکیدات ایدئولوژیک و سیاسی روی آموزش و پرورش دارد، ولی در کشور ما نگاه سیاسی و ایدئولوژیک به آموزش و پرورش خیلی شدید است... برخی فکر میکنند نظام آموزشی کارکرد اولش در خدمت دستگاه سیاسی بودن است، ولی اینطور نیست... این خیلی بد است که در نظام آموزش و پرورش ما به کلیه دستآوردهای علوم در زمینه تعلیم و تربیت،برنامه درسی و سایر حوزههای مرتبط با دیده شک و تردید نگاه میکنند گویی اینها هیچ نسبتی با آموزش و پرورش ایران ندارند. از یک طرف تمام دستآوردهای علوم تربیتی و برنامهریزی درسی جدید جهان را نفی میکنند و از طرف دیگر به شدت بر طبل هوشمندسازی که دستآورد ابزاری و سختافزاری دنیای جدید است میکوبند. این مسأله از سیاسی دیدن آموزش و پرورش ناشی میشود...»
اکنون اما نزدیک به 10 ماه از آغاز به کار دولت یازدهم می گذرد. افراد واقع نگر می دانند این مدت برای دولتی که در خوشبینانه ترین حالت،وارث یکی از آشفته ترین و ناکارآمدترین دولت های دهه های اخیر کشور بوده(اقتصادی با رشد منفی8/5 درصد، تورمی بالای ۴۰ درصد و نقدینگی بالای ۵۵0 هزار میلیارد تومان) فرصت اندکی است برای بسامان نمودن اوضاع- و انتظار چنین معجزه ای را هم از دولت کنونی ندارند. لیکن ده ماه،می تواند زمان نسبتاً مناسبی باشد برای در اختیار گرفتن سررشته ی امور،و انتخاب رویکردهای همسو با وعده های داده شده،و بسترسازی برای اقدام های عملی آینده و جلوگیری از خطاهای گذشته. در حالی که متأسفانه نشانه هایی دیده می شود که به برخی نگرانی ها دامن می زند. از آن جمله :
1. همان گونه که می دانیم بحران اقتصادی سال های 91 و 92 به تمامی اقشار با درآمد ثابت به ویژه گروه های کم درآمدتر،مانند معلمان،کارگران،پرستاران و ... آسیب جدی وارد نمود. اکنون نیز که با تورم حدود 40 درصد دست و پنجه نرم می کنیم،متأسفانه امنیت شغلی آنان هم،به روش های مختلف به خطر می افتد،بیکار می شوند و دستمزد اندک آنان با ماه ها تأخیر پرداخت می شود- ناگفته پیداست که وضعیت تحصیلی فرزند کارگری که در زیر خط فقر زندگی(؟!) می کند تا چه اندازه با افت آموزشی روبرو خواهد گردید؛ و این وظیفه ی سنگینی بر دوش آموزش و پرورش و جامعه مدنی آن می گذارد تا از حقوق حقه همه ی کارگران و زحمت کشان به دفاع برخیزند. همان گونه که وظیفه دارد تا از حقوق معلمانی دفاع کند که برای کسری شدید درآمد خود،در خوشبیانه ترین حالت می توانند ساعاتی را به عنوان غیرموظف(حق التدریس)به کلاس روند اما پرداخت اضافه کار آن ها ماه ها به تأخیر می افتد. پس از آن نیز به صورت قطره چکانی به نحوی و در زمان هایی پرداخت می شود که افراد سردرگم، نمی دانند چه میزان پول،از چه ماه هایی را دریافت کرده اند؛روشی که در سال های آخر دولت دهم در پیش گرفته شد و دولت کنونی نیز متأسفانه به همان روش ادامه می دهد. به نظر می رسد یا عمدی در کار است تا جلوی هرگونه اعتراض به ناچیز بودن حق التدریس،تأخیر طولانی در پرداخت آن و... گرفته شود یا ناشی از ناکارآمدی در مدیریت هاست. این که وزیر محترم اعلام می دارد در صورت تآمین اعتبار حق التدریس ها را می پردازیم از دید فرهنگیان تآسف بار است. آنان انتظار پافشاری و ابتکار عمل بیشتری از وزیر خود برای احقاق حقوقشان دارند؛و البته در این حالت پشتیبان او نیز خواهند بود.
2. مورد مهم و قابل اصلاح دیگر،معلمانی هستند که از تخلفات اداری،به دلایل مختلف- عموماً مربوط به فعالیت های صنفی- حکم انفصال از خدمت، تبعید، کسر گروه و ... دریافت کرده اند. مسئولان مربوط در وزارتخانه به دستور وزیر محترم،مدارک مربوط به پرونده های این گروه از معلمان را دریافت نموده و قول رسیدگی و لغو احکام را داده اند. اما در چند ماه گذشته،علاوه بر تغییر نیافتن این احکام،مواردی از احکام تبعیدی،بر خلاف قول رفع آن،اجرا شده است. اگر حل مسئله ی معلمان زندانی را خارج از حوزه ی اختیارات وزیر آموزش و پرورش بدانیم،در مورد تخلفات اداری چه توجیهی وجود دارد؟
3. شاید انتظار زیادی بود اگر از وزیر کنونی می خواستیم در دوران سرپرستی و با شرایط بودجه ای آموزش و پرورش کل کشور در سال گذشته،حدنصاب تعداد دانش آموزان در کلاس های درس را کاهش دهد. برای سال آینده اما انتظار می رود این حدنصاب دست کم در کلان شهرها تغییر کند. معلمان می گویند هنگامی که 18 میلیون دانش آموز داشتیم باید در کلاس های با جمعیت بالای 45-40 نفر تدریس می کردیم. اکنون هم با حدود 12 میلیون دانش آموز،کلاس های خالی در بسیاری از مدرسه های متوسطه،و معلمان مازاد،باز ناچاریم در کلاس های بالای 30 نفر و گاه تا 40 نفر، در واقع تدریس که نه،مبصری کنیم. اگر استاندارد یک کلاس معمولی حدود 20 نفر است، اگر اصل سی ام قانون اساسی ناظر بر کیفیت آموزش نیز هست، پس چگونه است که اولاً حد نصاب دانش آموزان در کلاس درس برای سراسر کشور از دورترین روستا تا شهرهایی مانند تهران با تراکم بسیار بالای جمعیت،یکسان تعیین می شود؟ آن گاه از کلاس های پرجمعیت با محتوای درسیِ کسل کننده و نامربوط به زندگی نوین با کمترین امکانات،انتظار درصد قبولی بالا و حتی افزایش کیفیت داریم؟ آیا به راستی این خود نوعی راندن دانش آموزان ِ اندکی توانمندتر به سوی مدارس غیردولتی و آموزشگاه های خصوصی و کالا نمودن آموزش و لاجرم طبقاتی کردن آن نیست؟
4. همان گونه که رئیس جمهور محترم در برنامه اعلام شده ی خود در رقابت های انتخاباتی اعلام نمود یکی از مهمترین نقایص آموزش و پرورش کشور،نگاه شدیداً سیاسی و ایدئولوژیک مدیران و نهادهای مختلف کشور به این وزارت خانه است. سال هاست شاهدیم این وزارت خانه به جایگاهی برای برخی از گروه های سیاسی تبدیل شده که بزرگترین مانع اداره و اصلاح آن هستند و خود را مالک بی رقیب انقلاب و اسلام- به روایت خود - می دانند و هرگونه تلنگر به موقعیت خود را خدشه بر انقلاب و اسلام وانمود می نمایند. از وزیر آموزش و پرورش انتظار داریم در وهله ی اول مجال رشد بیشتر به تنگ نظری های سیاسی و باندی در وزارت خانه را ندهد. فرصت هایی را برای گشودن پنجره های آموزش و پرورش به افق های آموزش و پرورش نوین فراهم آورد و با پیوند سازمان یافته به بدنه معلمان و بها دادن به نظرات آنان،همچنین تقویت نگاه کارشناسانه در آموزش و پرورش،زمینه ی خروج این سازمان از رکود،کندی و تمرکز گرایی افراطی را فراهم نماید.
گرچه نکته ها و دغدغه های بیشتری وجود دارد که در آینده به آنها خواهیم پرداخت اما بایسته است نگرانی خود را از برخوردهای اخیر مجلس با وزیر محترم آموزش و پرورش بیان نماییم. انتظار ما این است که نمایندگان مجلس،کارشناسانه،آموزشی و دلسوزانه به آموزش و پرورش بنگرند. بی گمان با یکسویه نگری و رفتارهای جناحی و "سیاسی"،و برخورد با شخص وزیر به خاطر انتصاب چند نفر که گفته می شود در جناح سیاسی شماری از نمایندگان نیستند کار آموزش و پرورش ایران بهبود نخواهد یافت. بهبود آموزش و پرورش نیازمند تخصص،وسعت نظر و همدلی است.
در پایان یادی می کنیم از آموزگاران فرهیخته دربند،رسول بداقی،محمود باقری،محمد داوری،و ... همچنین،همزبان و همراه با مادر سالخورده محمد داوری،نگرانی و تآسف شدید خود از برخورد اخیر با ایشان در زندان اوین را اعلام می داریم. بی شک،رعایت حقوق زندانیان و احترام به شأن انسانی آنها،وظیفه موکد همه مسئولان و آموزه ای است عملی برای بازگشت امور بر مدار قانون و توصیه به شهروندان برای رعایت آن.
کانون صنفی معلمان ایران
اردیبهشت 93
مهدی بهلولی / روزنامه آرمان،9 اردیبهشت 93
از آغاز به کار دولت یازدهم بیش از سه – چهار ماهی نگذشته بود که برخی از نمایندگان مجلس،سخن از استیضاح شماری از وزیران،و از آن میان علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش به میان آوردند. این روند ِ پرسش های پیاپی و سخن از استیضاح،البته در پیش از نوروز،به اوج خود رسید و از آن زمان تاکنون همچنان ادامه دارد. اما آنچه در میان پرسش های نمایندگان،خالی است و دیده نمی شود دغدغه و دل نگرانی های راستین آموزشی است. نمایندگان مجلس به برخی از انتصاب های مدیران کل آموزش و پرورش انتقاد دارند و بر این باورند که این انتصاب ها سیاسی اند. اما از آن جایی که سیاسی بودن افراد- گذشته از درستی یا نادرستی این ادعا- به خودی خود،نمی تواند دلیل قانع کننده ای برای مدیریت ناکارآمد افراد به شمار رود و نمایندگان منتقد نیز تاکنون از ناکارآمدی این افراد،نمونه یا نمونه هایی پذیرفتنی ارائه نداده اند می توان گفت که نمایندگان منتقد،با رویکردی سیاسی،دارند به انتقاد از آموزش و پرورش می پردازند و درست همان انتقادی که به وزیر آموزش و پرورش می گیرند- که آموزش و پرورش جای سیاسی کاری نیست- به خود آنها وارد می شود. از این رو تاکنون در میان فرهنگیان – تا آنجا که این نگارنده به عنوان یک آموزگار شاهد بوده- نتوانسته اند نفوذی بیابند. بیشتر فرهنگیانی که از چند و چون برخورد مجلس با وزیر آموزش و پرورش باخبر می شوند این پرسش و پاسخ ها را کاری در راستای بهبود نسبی کم و کاستی های واقعی آموزش،و زندگی خود،ارزیابی نمی کنند. نمایندگان مجلس،درباره ی ایرادها و کمبودهای دیرینه ی آموزش و پرورش،کارشناسانه و آموزشی سخن نمی گویند،و راهکار و جایگزینی ارائه نمی دهند و تنها ناراحتی خود را از انتصاب های وزیر به نمایش می گذارند،از این رو سخن شان آنچنان خریداری ندارد و نمی یابد.
اما پیامد این برخورد کارشناسی نشده مجلس،پدیدآوردن فضایی قطبی است. در چنین حال و هوایی،دلبستگان به آموزش و کارشناسان و نویسندگان این گستره،یا باید سراسر پشتیبان وزیر و همه ی برنامه ها و دیدگاه های درست و نادرست وی گردند و یا باید به انتقاد از هر کار و نظر ایشان بپردازند- و یا دست کم خاموشی بگزینند. روشن است که در چنین شرایطی،این خود ِ آموزش است که زیان می بیند. رفتار معتدل و اندیشیده تر نمایندگان مجلس،بی گمان،میدان را برای خرده و انتقاد سازنده و واقعی تر باز خواهد نمود.
به نام خداوند جان و خرد/span>>/>
با خبر شدیم همکار در بندمان رسول بداقی به منظور اعلام اعتراض خود نسبت به رفتار خشن و خارج از قانون با زندانیان بند 350 اوین اقدام به اعتصاب غذا نموده است.
اعضای هیئت مدیره کانون صنفی معلمان ایران اقدام مسئولانه این عزیز را ارج نهاده، نشانه ی روح والا و از خودگذشتگی او می دانند. لیکن در عین حال به دلیل شرایط نامناسب جسمی رسول، که اعتصاب غذا قطعاً به تشدید آن منجر می شود و همسو با برخی نهادهای مدنی و شخصیت ها از کلیه ی زندانیانی اعتصابی به ویژه رسول عزیز می خواهیم هرچه سریع تر به اعتصاب غذای خود پایان دهند. بدیهی است اعضای کانون همراه با سایر دلسوزان پی گیر اقدامات دولت و مسئولان ذیربط برای رسیدگی به این واقعه در خارج از زندان ها خواهند بود.
8 اردیبهشت 93
یادداشت "جاده صافکنهای نئولیبرالیسم در عرصه آموزش ایران" از همکار گرامی مان،جعفر ابراهیمی را من دو سه روز پیش در صفحه "آموزش و اندیشه" فیس بوک گذاشتم. در زیر آن برخی از همکاران و عضوهای صفحه،نظراتی دادند که در زیر آنها را با همدیگر می خوانیم. گفتم شاید خواندن این نظرات برای خود جناب ابراهیمی هم بد نباشد از این رو این نظرها را بر این تارنگار گذاشتم :
بسیار تحلیل خوب وژرفی است.کاش همه ما اینقدر مسائل را سطحی نبینیم و مانند این نویسنده گرامی قدرت تحلیل واقعیت انکار ناپذیر جامعه مون رو داشتیم و به علت منافع شخصی یا گروهی و طبقاتی ویا تعصب واقعیات رو نادیده نمی گرفتیم و در صدد توجیه وضع موجود بر نمی آمدیم.
خانم صوفیه
من چندان با ارزیابی شما همراه نیستم. جناب ابراهیمی از دیدگاهی چپ،همه را به یک چوب می راند. همه ی ما که در حالی که به دولت روحانی و آ. پ آن انتقاد داریم اما به هر رو از آن هم دفاع می کنیم- حال یکی کمتر و یکی بیشتر- همگی مان از دید جناب ابراهیمی "جاده صاف کن نئولیبرالیسم" هستیم. به تارنمای آنان هم که بروید و واپسین بیانیه شان را بخوانید حمله به زندان اوین برگردن دولت روحانی افتاده است. اما من این دیدگاه سیاه و سفید و تند و تیز را درست نمی دانم و به نظرم با واقعیت کنونی اجتماع و سیاست ایران هم همخوان نیست.
خانم صوفیه نویسنده محترم متن فوق با استفاده از ادبیات رایج گروه های چپ دهه های60 و 70 میلادی و با استفاده از واژ هایی که در ان دوران بسیار رایج بود و احساسات بساری از جوانان این مرز و بوم را قلقلک می داد،می خواهد دوباره از همان تکنیک و روش استفاده نماید اما ظاهرا متوجه نیست که سی چهل سال دیر متوجه شده است. اگر به متن تمرکز نماییم با استفاده از چندین لغت و واژه ی دهن پرکن که بیشتر برچسب هایست که به سایر گروهها چسبانده می شود تا یک تحلیل علمی و عقلانی! می خواهد به هدفش برسد. در این متن با استفاده از همین واژه های عامه پسند دهه ی 60 و 70 میلادی و 40 و 50 شمسی همه را نوکر امپریالیسم و سرمایداری معرفی می نماید. از معلم معترض تا روزنامه نگاران و نویسندگان ! کافی است این واژه ها را کنار هم بگذاریم! خیال می کنیم دوباره چپ ها ی به اصطلاح مدافع طبقات پایین زنده شده اند! به نظر من بیشترین لطمه و خسارت را به طبقات به قول نویسنده زحمتکش و فرودست همین مدافعان دو آتشه ی این طبقات می زنند. جوری از نظام سرمایه داری و سرمایه دار حرف می زنند که انگار کشور سرمایه داری جهنم و در عوض کشوری که بر مبنای اقتصادی دولتی است بهشت است. البته دو نمونه از این دو نوع جامعه را به راحتی در کنار هم می بینیم. کره جنوبی و شمالی را!
مانند بسیاری از متونی که با رویکرد چپ نوشته شده اند بیش از اینکه تحلیل ارائه دهند برخی امور رخداده را بیان نموده اند و صرفا با انتساب برخی واژگان با بارمعنایی منفی و یا منفی شده متن را تهیه کرده اند.
شما اگر حتی یک مورد نقد و یا تحلیل درست در ارتباط با موضوع بیان شده در متن ایشان پیدا کردید خوشحال میشوم من را هم متوجه سازید.
تاکی باید اسیر این اوهام باشیم! متاسفانه این متون و یا این نحو نگرش طرفدار کمی هم بین همکاران ندارد.
جناب رحیمی شاد ادبیات چپ همیشه و برای خیلی ها جذابیت دارد. دلیل انهم انی است که از عدالت و برابری زیاد حرف زده می شود. اکثریت افراد در بیشتر جواع نیز چون در قشر متوسط یا فقیر قرار دارند برایشان جذاب است. اما واقعیت این است که چپ ها خوب حرف می زنند دم از برابری و عذالت می زنند ، اما عملکردشان بیشتر مواقع منفی و دردسر زاست.
بنده البته با نظرات مطرح شده در این مساله موافق نیستم و با انتقاد آقای بهلولی در این مورد هم کاملا همراهم ولی ساده ترین مصداق برای سنجش درستی کلیت متن که کالایی شدن آموزش است مقایسه آمار قبولی دانش آموزان مدارس دولتی و انواع آموزشگاهها و مدارس غیر دولتی در دانشگاههای سراسری است. و یا نگاهی گذرا به تجارت بزرگ کتابهای کنکور و انواع و اقسام مشاوره و تدریس خصوصی.و یا تغییر نام مدارس دولتی به هیات امنایی و اخذ شهریه از دانش آموزان.
از سوی دیگر تغییرات اخیر در قوانین سقف سالهای تحصیل و اخذ شهریه در برابر واحدهای حذف شده و یا دروس پاس نشده ،تغییر نام قسمتهایی از خوابگاههای دانشگاه به خوابگاه خودگردان و اخذ شهریه بیشترنیز ما را به نتیجه مشابهی می رساند.
اینها همه مخالف اصول صریح قانون اساسی است که دولت را موظف به گسترش آموزش و پرورش عمومی و رایگان می کند.
در مورد مساله خصوصی سازی و کمبودهای آن هم ارجاع میدهم به آقای رئیس دانا که مقالات متعددی در این زمینه دارند که به خوبی مساله رو تحلیل میکنند.
در مورد این که آیا تاریخ مصرف این حرفها گذشته و یا دیدگاه چپ گرایانه در آن سالها موجب اشتباهاتی بوده یا نه هم به تازگی در مجله اندیشه پویا مقاله ای نوشته شد با عنوان "فدائیان جهل" که با پاسخهای متعددی همراه شد و بابک احمدی هم در مهرنامه مقاله ای در مورد همون مطلب نوشت که آقای فرج سرکوهی در چند مقاله پاسخهایی در جواب داده است.مطالعه بحثهای به وجود آمده خالی از لطف نیست.
به نظر بنده بهترین پاسخ رو هم در برابر چنین انتقاداتی به منتقدان نئولیبرالیسم رو آقای اباذری در جزوه ای 30 صفحه ای در پاسخ انتقادات مطرح شده در مجله مهرنامه در شماره مهرماه همین مجله منتشر کردند.
در ضمن مقایسه کره شمالی و جنوبی هم مصداق مناسبی برای این بحث نیست.وجود بیمه های همگانی،آموزش و پرورش همگانی و ایده انواع فعالیتهای صنفی و سندیکایی هم از نتایج همان تفکری است که به دلیل جنگ و تحریمهای غرب منجر به دیکتاتوری کره شمالی شده است
امروز)شنبه ششم اردیبهشت) روزنامه اعتماد گزارشی ارزنده از نشست بررسی اندیشه های سیدجواد طباطبایی دارد که خود ایشان هم حضور داشته است. به نظرم حاتم قادری و هاشم آغاجری،انتقادهای خوبی از طباطبایی و اندیشه هایش کرده اند. قادری،در یکی از نقدهایش،گفتمان طباطبایی را گفتمان طرد می داند. گذشته از چند و چون اندیشه های طباطبایی- برای نمونه این که ابزار و تئوری های نگریستن اش به ایران و تاریخ آن از کجا آمده اند- ایراد مهمی که به ایشان وارد است این است که به جز خودش،هیچ اندیشمند دیگر ایرانی معاصری را قبول ندارد. من خودم یک ترم در کلاس های موسسه پرسش ایشان شرکت داشتم و درباره ی برخی از روشنفکران ایرانی سرشناس از ایشان پرسش کردم. تقریبا همه را بی سواد می داند.
حالا چرا اینها را می گویم؟ مساله ای است که جناب ابراهیمی هم،بر طبل طرد می کوبد و همه را گمراه می داند. ابراهیمی بر بنیاد ایدئولوژی چپ و تحلیل طبقاتی،در گفتمانی قرار می گیرد که کمتر تن به گفت و گو می دهد.
من می کوشم خودم را در گفتمان حقوق بشری قرار دهم و تعریف کنم- این که تا چه اندازه کامیابم مسآله ای دیگری است. گفتمان حقوق بشر با گفتمان چپ،چه بسا در برخی نتیجه ها،هم پوشان شوند- مانند بحث خصوصی سازی آموزش و پرورش- اما بنیادهای اندیشگی گوناگونی دارند. گفتمان حقوق بشری با گفتمان لیبرال هم البته همپوشانی هایی دارد.
و یک نکته این که به نظرم بهتر است خود ابراهیمی هم این نظرات دوستان را بخواند. از این رو با اجازه دوستان،چندی دیگر این نظرات را بر تارنگارم می گذارم تا ایشان هم بخواند.
بنده خودم از کسانی هستم که به آقای روحانی رای داده ااند.چپی هم نیستم.انتقاد من بیشتر در رابطه باا خصوصی سازی آموزش و پرورش واینکه چرا مسئولین چشم خود را بر آن میبنددند هست.ما معلمین هم آن را می پذیریم وگاهی هم از اینکه در این مدارس تدریس میکنیم به خود می بالیم.در رابطه با خواسته های صنفی دیگر هم منفعل هستیم .وضعیت بیمه معلمین و....امیدوارم مسئولین محترم .که مردم به آنها اعتماد داشته اند این مسائل را پی گیری کنند.
علی اکبریپروشی
روزنامه آرمان،7 اردیبهشت 93
آموزش زبان مادری مدتی است که در دولت یازدهم با توجه به قولی که آقای روحانی در وعدههای انتخاباتی طبق قانون اساسی به قومیتهای مختلف داده بود در جامعه ما مطرح است که در این زمینه برخی بعضا با کارهایی که قرار است انجام شود، ساز مخالف میزنند و میگویند آموزش زبان مادری یک تهدید است. بهجای اینکه موضوع را بررسی کنند که اصل مطرحشدن موضوع از کجا سرچشمه گرفته، به کارهای حاشیهای میپردازند. این مردم و قومیتها هستند که در کنار زبان فارسی، فرهنگ قومی خود را پاس داشته و حفظ کردهاند و برای بالندگی هر دو زبان از هیچ کوششی دریغ نکردهاند. کسانی که بهتازگی ادعا دارند آموزش زبان مادری تهدید است، آیا نمیدانند خبرگانی که قانون اساسی را تدوین کردهاند، همانهایی بودند که در به ثمر رساندن انقلاب نقش داشتهاند یا کسانی که قانون برنامه پنجم اقتصادی و سند تحول بنیادی آموزش و پرورش را نوشته و به تصویب رساندهاند، بعضا ازجمله افرادی بودهاند که امروز با اجرای آن مخالفت میکنند که خودشان در تصویب این قانون درسالهای مختلف نقش داشتهاند. آیا قبل از تصویب به فکرشان نرسیده بود که بهتازگی دراجرای آن مخالفت میکنند؟ اکنون که قصد اجرای مصوبات خود را دارند، بهنظرشان میرسد که طرح این مساله بوی دیگری میدهد. کسانی که صحبتکردن درباره این موضوع را شعار پوپولیستی میدانند، آیا نمیدانند که قانون برای اجراشدن است، نه در قفسه بایگانی ماندن و خاک خوردن؟ میگویند اگر آموزش زبان مهم جلوه کند باید این کار انجام شود. چرا اجرای قانونی که سالها پیش سه بار و در سه سند مهم به ثبت رسیده است، سبب آسیب رساندن به وحدت ملی میشود و جلوگیری از اجرای آن باعث انسجام ملّی؟! ذهنیت تمرکزگرایانه ایجاد نگرانی میکند. آموزش مرکزی و تکزبانی باعث انسجام ملّی بیشتری در دوران معاصر شده یا باعث گسستن انسجام ملّی؟ آیا همین تمرکزگرایی باعث خود کمبینی و بیگانگی نسبت به مرکز و گسست قومیتها از مرکز نشده است؟ توجه نکردن به هویت و فرهنگ او، او را بهجای گرویدن به مرکز، از مرکز دور نمیکند؟ نبود آموزش زبان مادری در کنار زبان رسمی، سبب خودفرورفتگی و احساس بیگانگی با زبان مرکزی و رسمی میشود. چون زبان و فرهنگ رسمی برای فرد سهمی قائل نشده است. اقوام مختلف به زبان مادری، بهتر میتوانند مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و... را بفهمند و اجرای این قانون باعث شادزیستن اقوام و میل و نزدیکی بیشتر آنها به مرکز میشود چراکه حس میکنند سهمی برای آنها قائل شدهاند. زبانهای مادری فرصتی برای تفاهم فرهنگی و سرمایه اجتماعی محسوب میشوند و یک مطالبه مدنی بهحق است و توجه به آن میتواند به میثاق ملی بینجامد که فرصتآور است نه تهدیدآمیز. مخالفت با اجرای آموزش زبان مادری با نص صریح قانون اساسی همخوانی ندارد. آموزش زبان مادری میتواند کنشی سیاسی و امنیتی برای رویکرد تنشزدایی و تقویت رابطه با قومیتهای گوناگون به حساب آید و اجرای این قانون در مناطق مختلف کشور «امید تازه» برای آموزش کارا و فراگیر را بهوجود آورد که یک فرصت برای جامعهمان است. تعدد زبان قومیتها تهدیدی برای جامعه نیست و آسیبی به وحدت ملی نمیزند بلکه تنوع فرهنگی و زبانها، بزرگترین فرصت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که باعث انسجام وحدت فرهنگی میشود. آموزش زبان مادری نهتنها مشکلی بهوجود نمیآورد و باعث تضعیف زبان فارسی نمیشود بلکه باعث بالندگی و تقویت زبان و فرهنگ فارسی میشود. زبانی قوی و بالنده است که در بین زبانهای مخلتف رشد کند نه اینکه یکه و تنها در میدان باشد.
http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=580&pageno=5
جعفر ابراهیمی
آن کلیدی که حسن روحانی به هنگام انتخابات در دست داشت جهتش نه به سمت گشودن قفل مشکلات فرودستان، زحمتکشان و کارگران جامعه، بلکه به سمت شرکتهای چند ملیتی و سرمایهداری جهانی و حامیان داخلیاشان نشانه رفته بود. طی یکسال گذشته نیز جهتگیری طبقاتی دولت یازدهم در قالب سیاستگذاریهای اقتصادی بر محور سیاست رونق کسب و کار اقتصادی نشان داد که ژنرالهای نئولیبرال دولت موسوم به تدبیر و امید با هدف واقعیسازی قیمتها و با راهکار خصوصیسازی عرصههای عمومی چون بهداشت و آموزش، در پی گسترش منطق سرمایه و کالایی نمودن هر چه بیشتر تمام عرصههای عمومی و اجتماعی هستند. هر چند دولت بنفش در اسفند 92 کوشید با طرح عوامفریبانهی رایانهی سبد کالا از طبقات فرودست جامعه یارگیری نماید اما این دولت ناگزیر است در ادامه روند منطقی خود ماهیت سرمایهسالار خود را با حذف یارانه نقدی از یکسو و افزایش قیمت حاملهای انرژی و ارزاق و مایحتاج عمومی افشا نماید. مسیر پیش رو در غیاب تشکلهای مستقل و صنفی و اجتماعی کارگران، معلمان و پرستاران، برای زحمتکشان و فرودستان جامعه چیزی جز فقیرشدن بیشتر را به ارمغان نخواهد آورد.
در همین راستا دولت در آستانه اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها، تمام حامیان خود را در داخل و خارج فراخوانده است تا به اتکای پیشینه امنیتی اعضای دولت و با ایجاد فضای روانی و تبلیغاتی پروژه ناتمام احمدینژاد را تکمیل نماید. در مسیر پیشرو حامیان دولت که در اصل حامیان سرمایه هستند، در القاب مختلف سازماندهی شده و بعنوان جاده صافکن برای مددرسانی به دولت عمل مینمایند، این حامیان نئولیبرالیسم در ایران اگر چه در ظاهر مجموعهای ناهمگن هستند، ولی در برخورداری از مواهب برآمده از قدرت سرمایه مشترک المنافعاند و در راستای منافع طبقاتی خود منسجم و همسو عمل میکنند، جاده صافکنها نیک میدانند در صورت رونق کسب و کار صاحبان سرمایه، از سرریز نعمتهای سفره سرمایه بیبهره نخواهند شد.
در همین راستا جاده صافکنهای نئولیبرالیسم به اقدامات مختلفی دست میزنند که گاهی ممکن است در ظاهر ناهمسو باشد اما در محتوا اهداف صاحبان سرمایه را دنبال و نمایندگی میکنند. آنها کمپین «نه به یارانه» را در کنار کمپین «برای 1-5» سازماندهی میکنند تا مسیر واقعیاشان مشخص نگردد، خبر هنرمندان و فیلمسازان و تهیهکنندگان فیلمهای گیشهپسند را در مورد «کمپین نه به یارانه» مخابره میکنند[1] تا نشان دهند اقشار مختلف! جامعه چقدر برای این نه گفتن آمادهاند، از مردم عادی و فقیر چنان مصاحبههایی تهیه میکنند که گویی حداقل دستمزدشان سه برابر خط فقر است و باید کمی قناعت کنند و بر سر حداقل دستمزد کارگران و زحمتکشان چنان تبلیغاتی روانی در وزارت کار به پا میکنند که گویی دستمزد ناچیز آنان باعث تحریمها و انزوای بین المللی بوده و در صورت افزایش حقوق کارگران تورم بالا خواهد رفت و اختلاسهای میلیاردی رخ خواهد داد.
در عرصه عمومی میکوشند کارناوال حقوق شهروندی به پا کنند، به شرط آنکه در منشورشان از حقوق و دستمزد برابر و عادلانه صحبتی نشود و به ساحت پاک سرمایه توهین نگردد و دستاوردهای عرصه عمومی جامعه را که حاصل رنجها و حرمانهای زنان، دانشجویان، معلمان و کارگران است، در قالب انجمنها و کانونهای مارکدار به پای ژنرالهای نئولیبرال دولت موسوم به تدبیر و امید مینویسند، کسانی که آمدهاند تا بر پیکر بی رمق و نحیف اکثریت زحمتکش و زیرخط فقر جامعه تیر خلاص بزنند. در این میان مواجببگیران، قلم بدستان و مداحان فرهنگ سرمایهداری دست به کار میشوند تا هر عمل صاحبان سرمایه و ارتجاع را توجیه نمایند و تمام ناکارآمدیها را به دولت قبلی تقلیل دهند.
در پی این مقدمه طولانی بر آن نیستم که ماهیت، جهتگیری و اهداف جاده صافکنهای نئولیبرالیسم را در تمام عرصههای اجتماعی ترسیم نمایم اما در ادامه میکوشم با تاکید بر سیاستهای نئولیبرالیستی دولت در عرصه آموزش مشخص نمایم که چگونه دولت در این مسیر از جاده صافکنهای نئولیبرالیسم مدد میگیرد، مسیری که به کالاییشدن هر چه بیشتر آموزش در ایران و خصوصی سازی کامل آموزش در عرصه عمومی منجر خواهد شد. برای این منظور بایستی به این نکته توجه نمود که سیاست رونق کسب و کار در عرصه بازار و بنگاههای اقتصادی متوقف نخواهد شد و دولت این سیاست اقتصادی را در حوزههای مختلف اجتماعی با ادبیات خاص و کلید واژههای مشخص دنبال مینماید.
در عرصه آموزش و پرورش که اکثریت مردم با آن بصورت مستقیم و غیرمستقیم درگیر هستند، سیاست فوق با کلیدواژههایی چون گسترش کمی و کیفی مدارس غیردولتی، افزایش مشارکت مردمی در عرصه آموزش و پرورش، برونسپاری بخشهای خدماتی به بخش خصوصی، واگذاری هنرستانهای فنی و حرفه ای و کار و دانش به کارخانجات بخش خصوصی و تعدیل نیروی انسانی، پیگیری و اجرایی میگردد. هنگامی که وزیر آ. پ و اتاق فکر منتسب به وی بر این سیاستها تاکید میکنند، در واقع آنان اصول کلی خصوصی سازی آموزش عمومی را دنبال میکنند هر چند از به کار بردن کلمه خصوصی سازی امتناع میورزند. در این میان اصلی ترین برنامه دولت برای تعرض به عرصه عمومی آموزش طرح «خرید خدمات آموزشی» است، طبق این طرح دولت بصورت آزمایشی در سال 93 پانصدهزار صندلی خالی را از صاحبان مدارس غیرانتفاعی خریداری خواهد نمود. این طرح با هدف تقویت بخش خصوصی در مقابل آموزش عمومی و رایگان و در پی تسری منطق سرمایه و کالایی شدن عرصه آموزش عمومی است و به نوعی پرداخت یارانه به صاحبان سرمایه در عرصه آموزش است. دولت با ارایه این طرح زمینههای قانونی برای بسط خصوصی سازی و به تبع آن سوداگری آموزشی را فراهم مینماید، چرا که این عرصه، با حمایت یک دولت نئولیبرال، میتواند عرصه جدید و امنی برای سرمایهگذاری و سوداگری صاحبان سرمایه باشد. از سویی برآورد محققان از وضعیت نیرویکار نشان میدهد که صنعت آموزش از «طریق آموزش همگانی یکی از مهمترین صنایع تولید کنندهی کالاهای سرمایه ای سده بیست و یکم است که تولید معلومات و مهمتر از آن تربیت کارکنانی را به انجام میرساند که دارای تخصص لازم برای شکل جدید انباشت سرمایه بر پایه معلومات باشند»[2]. لذا صاحبان سرمایه، ضمن برخورداری از مواهب ورود به عرصه آموزش میتوانند نسبت به تربیت و جهتدهی نیرویکار مورد نیاز در سایر عرصهها اعمال هژمونی نمایند. با این اوصاف دولت برای پیاده نمودن برنامههایش نیازمند افراد و جریاناتی است که بتواند مسیر رونق کسب و کار را در عرصه آموزش هموار نمایند؛ اما چه کسانی جاده صافکن این مسیر هستند؟
الف- صاحبان و دارندگان امتیاز ویژه مدارس خصوصی
در صورت اجرایی شدن این طرح صاحبان مدارس خصوصی از آن بهرهمند خواهند شد. هرچند به نظر میرسد این بهرهمندی یکسان نباشد و سود حاصل از این طرح به جیب صاحبان مدارسی که به دولت نزدیکترند سرازیر گردد، اما نگاهی به لیست مدارس ویژه، خصوصی و صاحبانشان نشان میدهد که این امتیاز انحصاری است و حق تاسیس این مدارس نیز با توجه به نزدیکی به کانونهای قدرت و ثروت به افراد تعلق میگیرد. صاحبان مدارس خصوصی پرنفوذ اغلب در دولت حامیان قدرتمندی دارند و میتوانند در راستای منافع خود در دولت و مجلس لابی نمایند و چهرهای موفق از آموزش خصوصی ارایه نمایند. فقدان یک نظام آموزشی پویا، مشارکتی و مبتنی بر یک ساختار دموکراتیک در عرصه آموزش عمومی نظام فعلی را با یک بحران جدی در امر آموزش و پرورش روبرو ساخته است و این فرصت را به صاحبان مدارس خصوصی داده است تا با تاکید بر موفقیت تحصیلی دانشآموزان خود بر ناکارآمدی آموزش عمومی تاکید نموده بر طبل خصوصیسازی بکوبند. فراخوانهایی که دولت به نام مشارکت مردمی میدهد در اصل فراخوان به دوستانی است که میخواهند در این روند خصوصیسازی مشارکت فعال نمایند و طرح مذکور نیز در راستای فراهم نمودن شرایط ذهنی و عینی این تغییرات است.
ب- کارتلهای اقتصادی عرصه آموزش
فراتر از مدارس خصوصی، دارندگان و صاحبان انتشارات، آموزشگاهها، موسسات و معلمان فعال در زمینه کنکور و تدریس خصوصی، در راستای طرح خصوصیسازی و کالایی شدن آموزش، فعالانه مشارکت میکنند. یکی از علل رشد قارچگونه این مافیای آموزشی در سود ناشی از کالایی شدن هر چه بیشتر آموزش عمومی نهفته است که از طریق تکنیکی کردن دانش و ارایه آن در بستههای آموزشی عملیاتی میگردد. تنها زمانی که مساله آموزش از بعد انسانی و رهاییبخش خود خارج گردد میتواند در مسیر کنونی آموزش در ایران قرار گیرد، مسیری که در آن تکنیک تستزنی جای هرگونه خلاقیت و مشارکت آموزشی را میگیرد تا کالایی مناسب برای ارایه در بنگاههای اقتصادی آموزشی گردد. پس طبیعی است صاحبان سرمایه در این حوزه بر کالایی شدن هر چه بیشتر آموزش با هدف تصاحب بر بازارهای جدید تاکید نمایند. نگاهی به حجم انبوه تبلیغات رسانهای[3] و میدانی این مافیای آموزش نشان میدهد که آنان از این فضا چه بهرهمندیهایی دارند. لذا با شیوههای مختلف تبلیغاتی میکوشند اصل و کارآمدی آموزش عمومی و رایگان را در سایه کارآمدی شیوههای خود تضعیف نمایند و به کمک اعطای بورس تحصیلی و ایجاد بنیادهای خیریه وجههای اجتماعی و انسانی از خود ترسیم نمایند.
ج- مبلغان رسمی و غیررسمی نئولیبرالیسم
این افراد طیف وسیعی را شامل میشوند از روزنامه نگاران و فعالان عرصههای مجازی تا افرادی که تحت عنوان کارشناس مسایل آموزشی در رسانهها و با هدف تقبیح آموزش رایگان و عمومی در جهت منافع صاحبان سرمایه فعالیت دارند. از نظر کسانی که کوچک کردن دولت و ایجاد دولت حداقلی برایاشان یک اصل کلیدی است، آ.پ نمونه بسیار مناسبی از ناکارآمدی دولت فربه است، چرا که آموزش و پرورش بزرگترین نیروی کارمزدی دولتی، یعنی معلمان را با خود یدک میکشد و خصوصیسازی این بخش در کوچک کردن دولت و نقش آن اهمیت اساسی دارد، این افراد که کیفیت و برخورداری آموزش طبقات فرودست برایشان مسالهای در خور توجه نیست، از هر فرصت و امکانی برای بسط نظریات خود با تاکید بر گسترش بعد آموزش خصوصی استفاده مینمایند. معرفی محمدعلی نجفی و موج استقبال از وی در سطح رسانههای مختلف داخلی و خارجی در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است، چرا که در صورت تصدی وزارت آموزش و پرورش توسط وی، با توجه به سابقهاش در زمینه خصوصیسازی این روند با سرعت بیشتری طی میشد، هر چند نگارنده معتقد است خصوصی سازی آموزش در ایران مستقل از افراد در مسیر گسترش منطق سود و ثروت به پیش میرود.
د- تشکلهای صنفی معلمان و برخی افراد موسوم به فعالان صنفی
در طول انتخابات ریاست جمهوری، افراد و جریاناتی تحت عنوان ستاد فرهنگیان روحانی سازماندهی شدند که بعدها هسته اصلی کمیته ای را شکل دادند که به کمیته فرهنگیان موسوم شد. هدف این کمیته بسیج معلمان برای جلب و جذب رای معلمان به سود روحانی بود مستقل از اینکه معلمان چه میزان در انتخابات شرکت نموده و به روحانی رای دادند، این کمیته پس از برآمدن دولت بنفش نه تنها به کار خود پایان نداد بلکه بعنوان بازوی اصلی لابیگری به سود کاندیدای دولت عمل نمود، در همین راستا تعدادی تشکل که نام معلمان را با خود یدک میکشند بصورت فعالانه در پروسه لابی و جلب حمایت جامعه معلمان شرکت نمودند. اگر چه بسیج همگانی آنان برای کاندیدایی که حتی از گذشته و دوستان دیروز خود اعلام برائت کرد با رای عدم اعتماد مجلس ناکام ماند، اما این تشکلها همچنان در کسوت مشاور سیاستهای آموزشی دولت باقی ماندند. نگاهی به مواضع، بیانیهها، فراخوانها و سایتهای منتسب به این تشکلها جهتگیری آنها را مشخص میکند.
اما در بین تشکلها و افرادی که خط کمیته فرهنگیان را در عرصه آ.پ و در میان معلمان پیش میبرند دو تیپ از هم قابل تفکیک هستند، تشکلهایی که فقط نام معلمان را با خود یدک میکشند و ادامه جریانات سیاسی هستند و در دولتهای پیش از احمدی نژاد در قدرت سیاسی و رانتهای آن شریک بوده اند و حتی در پروسههای تصفیه در آ.پ در گذشته نقش و حضور فعال داشته اند، انجمن اسلامی معلمان نمونه بارز این تشکلهاست و گویی برخی سازمانها و کانونهایی که به صفت صنفی در عرصه آموزش فعال شدهاند مدل انجمن اسلامی را در مورد نزدیکی به قدرت برای خود انتخاب نمودهاند. عملکرد این تشکلها در پروسه رای اعتماد برای نجفی و حمایت از فانی با انجمن اسلامی تفاوت ویژهای ندارد. این تشکلها جاده صافکن خصوصیسازی هستند و تا مادامی که مواضع خود را بصورت شفاف در مورد جهتگیری طبقاتی دولت در عرصه آموزش مشخص ننمایند، نمیتوانند نماینده واقعی معلمان باشند هرچند به واسطه برخورداری از رانت وفاداری و داشتن مجوز فعالیت، برخی موقعیتهای نمایندگی را اشغال نموده باشند.
اما تیپ دوم آن بخش از بدنه معلمان و فعالان صنفی هستند که بخاطر نارضایتی از وضعیت آموزش در دوره احمدی نژاد به یاری کمیته مزبور در گذشته شتافتند و در آستانه استیضاح فانی به صورت پیاده نظام تیپ اول عمل میکنند این افراد فاقد تحلیل طبقاتی درست از شرایط امروز ایران هستند و با اینکه در صف مزدبگیران عرصه آموزش هستند ناخودآگاه بخاطر برخی ترجیحات سیاسی در مقابل طبقه خود و در صفوف جاده صافکنها قرار دارند. فقدان تشکلی مستقل که بتواند منافع واقعی معلمان را نمایندگی کند این افراد بینابینی را به صفوف حامیان صاحبان سرمایه سوق داده است.
تقسیمبندی فوق شاید به صورت کامل نتواند تمام وجوه، جریانات و افراد درون صفوف جاده صافکنهای نئولیبرالیسم در عرصه آموزش را مشخص نماید اما نشان از آن دارد که صاحبان سرمایه برای تصاحب این عرصه مصمم و مجهز هستند. آنها قدرت دولت را پشت سر دارند با انبوهی از رسانه و دستگاه تبلیغاتی فربهی که از طریق صاحبان سرمایه حمایت میگردد و پیاده نظامهایی که حاضرند در جهت منافع طبقاتی آنان عمل کنند. حتی استیضاح کنندگان وزیر آموزش و پرورش نیز در این صف قرار دارند. آنان حتی هنگام مخالفت با وزارت نجفی، پرونده وی در خصوصیسازی را نگشودند چرا که در این مسیر با دولت همنظر و همراهند. مساله اصلی بر سر تصاحب وزارتخانهای است که بالقوه برای سرمایهگذاری صاحبان سرمایه عرصه پرسودی است و هر یک به پشتوانه جریانات سیاسی منتسب، در پی سیطره بر این ظرفیت هستند. در پایان به نظر میرسد با توجه به تحولات اخیر در نظام آموزشی، فانی بر مسند بماند یا جایگزین شود، سیاست دولت و تاخت و تاز جاده صافکنها همچنان ادامه خواهد داشت، حامیان حیات آموزش عمومی و رایگان در بین معلمان و طبقات ذینفع مانند کارگران چارهای جز اتحاد طبقاتی در برابر هجمه نئولیبرالیسم ندارند و این پیوند در سایه ایجاد تشکلهای مستقل صنفی معلمان و کارگران و تغییر اساسی در سیستم اقتصادی سودمحورمحقق خواهد شد.
[1] . بعنوان نمونه مصاحبه تهمینه میلانی با ایسنا و تاکیدش بر قطع یارانه توسط دولت:
http://isna.ir/fa/news/92102010990
[2] . برای مطالعه وضعیت صنعت آموزش در سده بیست و یکم به کتاب “نیروهای کار، جنبشهای کارگری و جهانی سازی از 1870 تاکنون” نوشته بورلی سیلور ترجمه سوسن صالحی صفحات 204تا 212 مراجعه نمایید.
[3] . نکته قابل توجه در این عرصه پیوند شبکههای مختلف تلویزیونی با این موسسات است، بعنوان نمونه برنامه موسسه “ونوس” ، ” برناامه کنکور آسان است” که از شبکه سه و “فرصت برابر” که از شبکه آموزش برای کنکوریها پخش می گردد بیشتر شبیه به بازار مکاره است تا یک برنامه آموزشی. و باید بررسی نمود رسانه به اصطلاح ملی! در قبال چه مبلغی این عرصه را در اختیار سوداگران آموزشی قرار داده است؟
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،4 اردیبشهت 93
کمی شگفت زده بود و نمی خواست به آسانی باور کند که خریدن یک بسته کاغذA4 می تواند جایگزین پروژه علوم شود و یا نمره های منفی درس حرفه و فن را پاک کند. به خانه که رسیدم سلامی کرد،پس از لحظاتی پرسید بابا تو هم سر کلاس به بچه ها می گی بسته ای کاغذ بخرید و به مدرسه بیارید تا موردهای انضباطی تون رو پاک کنم؟ گفتم نه،مگر به شما گفته اند؟ گفت امروز،معلم علوم مان سر کلاس گفت امتحانات خرداد تا یکی دو هفته دیگه آغاز می شه و مدرسه برای تهیه ی کاغذ،که قیمت اش به بسته ای پانزده هزار تومان رسیده،مشکل داره،هر کسی دوست داره می تونه پروژه ی "قلب انسان و چگونگی کار آن" رو انجام نده و بجاش یک بسته کاغذ A4 بخره و به دفتر مدرسه بده و نمره ی پروژه رو بگیره. معلم حرفه مون،که بچه ها از اول سال سر کلاس اش یه کمی زیادتر از کلاس های دیگه شلوغی می کردندهم همین حرف رو زد گفت موردهای انضباطی بچه ها را پاک می کنه.
راستش در طول سال های کاری ام،اینجا و آنجا دیده بودم که اگر دانش آموزی وسط سال برای نام نویسی به مدرسه می آمد مدیر به گونه ای به پدر- مادرش می فهماند که باید کمکی به مدرسه کند تا بچه اش را بنویسد،و یا در نشست های انجمن اولیاء که کمابیش یکی از کارهای همیشگی همین کمک به مدرسه است. اما این یکی برای خودم نیز کمی تازگی داشت.
به پسرم گفت ببین عزیزم معلماتون تقصیر ندارند. الان دو سه ساله که آموزش و پرورش سرانه دانش آموزان رو به خیلی از مدرسه ها نداده. یعنی دو سه ساله که آموزش و پرورش باید به ازای هر دانش آموز،سالیانه نزدیک به سی هزار تومان بده که نداده. مدرسه ی شما نزدیک به 600 دانش آموز داره که سرجمع می شه هژده میلیون تومان در سال. تورم و گرانی هم که هست. مدیرا هم بایستی یه جورایی امورات مدرسه رو بچرخونند. تو کاری به این کارها نداشته باش،درس و کتابتو بخون و نمره و انضباط واقعی خودتو بگیر. نمره ای که با "کاغذ" بیاد،پوشالیه و ارزشی نداره. نمره ی تو،واقعیه و لذت درس خوندن هم به گرفتن همین نمره واقعیه. بلند شد و رفت تو اتاقش و شروع کرد به درس خوندن،اما من دیگه توان بلند شدن هم نداشتم و انگار خستگی یک روز کار و از صبح تا شب درس دادن،چند برابر شده بود.
http://www.shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=265&dn=5&pid=16&rnd=HbUNrD&p=&y=93&m=02&d=04#