روزنامه اعتماد،ص اندیشه،13 تیر 92
ششمین نشست تفکر از نمای نزدیک همزمان با سی و ششمین سالگرد شهادت دکتر شریعتی، با سخنرانی مصطفی مستور با موضوع «شریعتی و ادبیات» در خانه موزه دکتر شریعتی برگزار شد. در حاشیه این جلسه، سوسن شریعتی نیز سخنان کوتاهی پیرامون موضوع جلسه و پرسشهای مطرح، ایراد کرد. متن ذیل تقریری از این سخنان است.
همیشه بر این موضوع پافشاری میکنم که آشنایی من با شریعتی - همچون متفکر- به پس از مرگ پدرم برمیگردد و هیچ اتوماتیزمی در برقراری نسبت با این میراث وجود ندارد. مثل همه همنسلیهایم به شریعتی مراجعه کردهام؛ در این مراجعه مثل دیگران دستخوش قبض و بسط شدهام، شاد شدهام، عصبانی شدهام، مفتخر شدهام، فاصله گرفتهام، برگشتهام و هر بار بازنگری کردهام. پذیرش مسوولیت این نسبت، همچون میراث و همچون نوعی نگاه، صرفا در تقابل با جامعه ایران، در تقابل با قدرت، در تقابل با سنت نبوده؛ یک غیبت طولانی از جامعه ایران تقابلهای دیگری را هم ممکن ساخته است: در تقابل با تنهایی، در تقابل با غربت و نوعی کشمکش هویتی نیز بوده است. مثل همه همنسلیهایم علیه این میراث پدری شده است عصیان کنم، اما هر بار با یک بازگشت. آبهای زیادی از سر این نسبتی که ژنتیکی پنداشته میشود گذشته. به همین دلیل برخلاف بسیاری که با پیرتر شدن یا به تعبیری مجربتر شدن، شریعتی برایشان پیشپاافتادهتر، آسانتر، تکراری و خستهکننده شده، درباره من و احتمالا آدمهایی مثل ما، ماجرا روند عکس پیدا کرده؛ شریعتی شده است معضلی که با مجربتر شدن ما برایمان بزرگ و بزرگتر شده. مثل اینکه فهمیده باشیم ماجرا به همین سادگی که فکر میکردیم نبوده است. نه به این دلیل که شریعتی معجزهیی غریب در تاریخ است بلکه به این دلیل که شریعتی، زیستی بسیار فشرده داشته محصول مواجههیی بیوقفه و بیواسطه با زمان و زمانه و جامعه خود. تجربهیی که جنس آگاهی شریعتی را نه از جنس اطلاعات که از جنس آتش کرده است، آتشی که بر جان میافتد. (تعبیر شریعتی است: آگاهیهای پرومته یی) نوعی آگاهی که محدود به اطلاعات نمیشود. موجب نوعی اتفاق است.
شاید از همین رو است که شریعتی محدود به نسل من (بیست سالههای بیست سال- سی سال پیش) نماند و در چشم و دل نسلهای بعد از خود نیز تداوم پیدا کرد. با این همه سوءتفاهمی که ما مخاطبان جوان قدیمی (در روزگار خودمان) و ای بسا امروزی به آن دچار شدیم و دچار میشوند این است که شریعتی متعلق به دوره جوانی است و با افزایش سن و بالا رفتن تجربه و نیز اطلاعات و آگاهی عبور از شریعتی محتوم است؛ چراکه احساساتی است، عاطفی است و برانگیزاننده... به نظر من سوءتفاهم است. چراکه جنس آگاهی شریعتی از جنس زندگی است و اتفاقا مخاطب او به میزانی که تجربههای بیواسطهاش در زندگی ارتقا پیدا میکند و وسعت، میتواند به لایههای درونیتر آگاهیهای شریعتی و اساسا این نوع نگاه دست پیدا کند و آنها را بفهمد. همین وضعیت، فهم شریعتی را طی سی و چند سال دستخوش تغییر کرده است: از یک سو خواننده جوان را سه نسل است جذب کرده و از سوی دیگر فهم عمیق خصلت تفکر در او نیازمند عمق و تجربه و زندگی طولانیتری است. اما در بسیاری اوقات میبینیم که برای خیلیها – حتی کسانی که هنوز به او ارادت میورزند- شریعتی خاطرهیی است مربوط به جوانی. حتی اگر بگویند یادش به خیر، باز هم متعلق است به دیروز جوانی.
مثلا امروز موقعیت کتاب کویر را ببینید. برای شریعتی عبور از «کویر» و اساسا تجربه کویر- پس از هبوط- تکاندهندهترین تجربه انسان است اما امروز تبدیل شده به پیامکهای عاشقانه، نگاهی رمانتیک و رقیق الاحوال که خود شریعتی از آن تحت عنوان یادداشتهای جواد فاضلی، یاد میکرد و آن را دست میانداخت.
موضوع دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم - مبتنی بر درکی شاید شخصی- نسبت شریعتی و ادبیات است. موضوع اصلی و مساله اصلی در ادبیات «من» است. شریعتی میگوید من نوشتههایم را به سه قسمت تقسیم میکنم: اسلامیات، اجتماعیات و کویریات. میگوید کویریات، فقط برای خودم است، اجتماعیات برای دیگران و اسلامیات هم برای خودم و هم برای دیگران. این یک پرسش مشروع است که از او بپرسیم یعنی چه فقط برای خودم؟ آیا یعنی اینکه این «منِ» خلوت نشینِ کویری، ربطی به این «ما»ی اجتماعی ندارد. یعنی شریعتی چون به خلوت میرود، آن کار دیگر میکند؟ آیا یعنی اینکه نوع آگاهی شریعتی در کویر، به نوع آگاهی اسلامی- اجتماعیاش بیربط است؟ آیا انسانِ کویری به امر اجتماعی بیاعتناست؟ از جمله به امر دینی؟اینها سوالاتی است که مطرح است. اینکه چرا خرج خودش را از ما جدا میکند؟ آیا درکویر برای خودش آزادیای قائل است که در حوزههای دیگر، یعنی حوزه اجتماعی و دینی ما، از آن محروم است و به خودش اجازه نمیدهد که آزادانه سخن بگوید. معنایش این نیست که سر ما را کلاه گذاشته؟ یا بسیاری از تجربیات شخصی و روحیاش را با ما در میان نگذاشته است؟ پس ما برای اینکه بفهمیم شریعتی آزاد اندیش عصیانگری که مدام میگوید «نه»، کیست باید به چه استناد جوییم؟
مگر میشود یک متفکر وقتی خطاب به مردم صحبت میکند و مثلا با رویکردی ایدئولوژیک، انسان بنیادگرای کلیشهیی سیستم نگر ثنوی سیاه وسفیدی بپروراند و در خلوت خود از انسان آزادی حرف بزند که با خدا حتی درمیافتد؟ قاعدتا نمیشود. بنابراین باید دنبال ربطی مسلم میان این سه حوزه بود. آن ربط به نظر من تلاش برای شکل دادن به جور دیگری نگاه، انسانی دیگر و مومنی دیگر است. هدف شریعتی این است؛ انسانی که به تعبیر خودش با « نه» آغاز میشود.
«نه» کلیدواژه فهم اندیشه شریعتی است. تجربه آزادی انسان با نه آغاز میشود. البته باید بهایش را بپردازد تا مسوولیت معنا پیدا کند: هبوط نتیجه آن است (کتاب هبوط را باید با کتاب کویر خواند) شریعتی البته به این «نه» گفتن را ادامه میدهد: «نه» گفتن به اشکال سهگانه سلطه (زر و زور و تزویر) در حوزه اجتماعی. «نه» گفتن به نظام [شاهنشاهی] و آری گفتن به نهضت؛ در حوزه اسلامی باز تکیه میکند به «نه» شیعه در برابر اسلام دولتی. در حوزه تجربه دینی میشود «نه» به ارادهیی که گفته است خوردن میوه، ممنوعه... این نه همین طور ادامه پیدا میکند تا زندگی معنا بیابد: همچون مومن، همچون فعال سیاسی- اجتماعی (به تعبیر خودش خودسازی انقلابی) همچون هبوط کرده و... این اعتراض امتداد دارد. یعنی یک چالش مداوم. به همین دلیل تفکری است که کلید واژههای اصلی آن «تنش» و «در افتادن» با هرگونه قدرت مسلط است. شریعتی در زیست شخصیاش هم همین است: به غرب که میرود، با غرب در میافتد. وقتی به شرق میرود با شرق درمی افتد. با هر گونه گفتمان مسلط، فاصله انتقادیاش را حفظ میکند تا دستخوش کلیشه نشود.
خود شریعتی میگوید: وقتی میخواهم در نقد مذهب صحبت کنم، حتما و قطعا در حسینیه ارشاد است. بیشترین سخنرانیهای شریعتی که به نقد موقعیت مذهب موجود در جامعه میپردازد در حسینیه ارشاد ایراد شده است و به مناسبتهای مذهبی. (مثلا پدر، مادر، ما متهمیم) برعکس هر وقت قرار است در نقد سوءتفاهمی به نام مدرنیته موجود در جامعه ایرانی صحبت کند در محافل دانشجویی و در دانشکدههاست (ماشین در اسارت ماشینیزم، تمدن و تجدد). میداند مخاطبش میل به درغلتیدن به نوعی کلیشه دارد و با این تمهید میخواهد پیشگیری کند.
یکی از حاضران در نشست درباره نسبت شریعتی و ادبیات، تذکر به جایی درباره اظهارنظرات او مثلا درباره حافظ و برخی شاعران داد و این موضوع که در بسیاری اوقات اظهارنظرات او دستخوش احساسات شخصی او است. کاملا درست است. احتمالا به برخی نوشتههای او در گفتوگوهای تنهایی اشاره میکنند. آن دستنوشتهها محصول خلوتنشینیهای شریعتی است. نوشته شده است برای دل خودش. غالبا دارد چیز دیگری میگوید و این وسط حافظ و سعدی و... را بهانه میکند. اینها را به حساب کار پژوهشی نباید گذاشت. بیشتر برای شناخت شخصیت شریعتی لازم است و ضروری. آنجا دیگر اظهارنظر ادبی تلقی نمیشود. مثلا در یکی از همین نوشتههای تنهایی در ضمن صحبت از خودش درباره برخی از شعرای بزرگ اظهارنظر میکند. اظهارنظراتی شخصی که در عین حال نشاندهنده نوعی صمیمیت با موضوع است: در ستایش شکوه حماسه در اشعار فردوسی میگوید اما درباره رستم میگوید رستم فردوسی، رستم من نیست (کمربند باریک و ریشی دو شاخ). ادامه میدهد و درباره مولوی میگوید: «مولوی بزرگ است و عمیق و خیرهکننده. به همین دلیل به او نمیشود نزدیک شد. در تو شرم ایجاد میکند و واهمه و... بعد درباره حافظ میگوید: اما حافظ. با حافظ میشود صمیمی شد، میتوان با او شوخی کرد، سر به سرش گذاشت، با او دوست بود. » اینها بیشک اظهارنظر ادبی نیست و نمیتواند رفرانس پژوهش ادبی شود. اما رفرانسهای خوبی است برای شناخت شریعتی، برای فهم ذهنیت او. (این نوشتهها را –گفتوگوهای تنهایی- شریعتی در زمان حیاتش چاپ نکرد. در سالهای 67، بنیاد فرهنگی شریعتی تحت نظارت خانم پوران شریعت رضوی این کتاب را به چاپ رساند و به نظرم تصمیم ارزشمندی بوده است و به شفافسازی شخصیت و تفکر شریعتی کمک کرده است.) شریعتی در سال 47 کویر را به چاپ میرساند یعنی قبل از ورود به حسینیه ارشاد، قبل از آنکه در چشم و دل مخاطبش بدل شود به ایدئولوگ یا معلم چریکپرور خشنپرور بعدها شهیدپرور! چاپ کتاب کویر در آن سالهای رادیکالیزه شدن فضای سیاسی از سوی بسیاری مورد نقد قرار گرفت و حمل بر نوعی افسردگی یا سرخوردگی سیاسی شد. حال آنکه برای شریعتی این دنیاها آنقدرها که مخاطبش میپنداشت از هم گسسته نبوده است. اگرچه بین «من» کویری و «ما» ی اجتماعی تفکیک میکند و این دو حوزه را خودمختار میخواهد و دارای مشخصات خاص خود ولی به معنای بیربطی این حوزهها به هم نیست. خود اشاره میکند که: تنها کسی که از کویر گذشته است میتواند به سمت شهادت برود. در دنیای شریعتی، شهید کسی است که از کویر با همین معانی که اشاره شد، گذشته است. شهید در این نگاه فقط کسی نیست که در مواجهه و رویاروی قدرت به شکلی خشن از میان میرود، چریک مسلح مرگاندیش، بلکه از نظر شریعتی (که اتفاقا منتقد مبارزه مسلحانه بود) نوعی نگاه به زندگی است، نوعی در افتادن با مرگ است برای زیستی متفاوت. با این همه «کویر» منتخبی است از نوشتههایی که بعدها تحت عنوان «گفتوگوهای تنهایی» چاپ شد و در نتیجه گوشهیی است از لابیرنت تنهایی شریعتی که در گفتوگوهای تنهایی میتوان خواند. چرا گفتوگوها را در زمان حیاتش چاپ نمیکند؟ وقتش نیست؟خودسانسوری است؟ شاید هم اینکه فرصت نکرد. لازم به ذکر است که البته این نوشتهها طی سالها نوشته شده و همیشه با او بوده و شاید هیچوقت آگاهانه به قصد چاپ شدن نوشته نشده، جوری دفترچه یادداشت خصوصی، نوعی گریزگاه، تا نفسی بکشد در فاصله دو حضور اجتماعی. از همین رو موضوعات آن عمدتا از جنس ملاحظات «اول شخص مفرد» ی است که موضوع ادبیات است. شریعتی به گمان من تنها متفکر مذهبی ایران معاصر است که جرات میکند اول شخص مفردی که ما فقط در ادبیات در حوزه روشنفکران غیردینی میبینیم، آشکار سازد و عیان کند. البته همیشه با نوعی خودسانسوری. شاید خودسانسوری کلمه خوبی نباشد. میشود گفت با توسل به نوعی نشانه، سمبلیزم و... مهمتر از همه با خلق پرسوناژهای موازی: (شاندل، ژان ایزوله و...)
شاندل را دیگر همه میشناسیم؛ فرانسوی شده تلخیص شاعرانه نام شریعتی، شمع. «ش- م-ع» (شریعتی، مزینانی علی.) با خلق این پرسوناژ بیشک قصد کلاه گذاشتن بر سر مردم ندارد اما سر کار میگذارد. بارها به شاندل ارجاع میدهد. نه تنها در نوشتههای کویری که در سخنرانیهای عمومی، مذهبی یا اجتماعی. او را تونسیتبار فرانسوی معرفی میکند، برایش تاریخ تولد تعیین میکند (که تاریخ تولد خود او است) همه این تمهیدات برای این است که شخصیتی قابل قبول شود. چرا چنین میکند؟ یک فانتزی ذهنی ادبیاتی است؟ حرفهایی که خود نمیتوانسته بگوید میگذارد در دهان یک دیگری معلوم نیست کجایی؟ هر وقت قرار است از موقعیتهایی شخصی (مثلا عاشقانه) حرف بزند میخزد زیر نام شاندل؟ همه اینها ممکن است. در هر حال به نظرم او همچنان آدم شفافی است، خودش را در معرض میگذارد اگر چه با خلق دنیاهای تودرتو و طبیعی است کار را برای مخاطب خیلی آسان نمیکند. شفافیت دو، دو تا چارتایی نیست. باید کشف کرد.
ما خودمان، چند سالی در فرانسه راه افتادیم دنبال شاندل برای سر درآوردن ماجرا تا بالاخره فهمیدیم سرکاری است. چرا؟
نویسندههایی داریم که زیر پوست دیگری میخزند. دلایل متنوعی دارد. همه جا دلایل فرهنگی ندارد. (رومن گاری دو بار جایزه گنکور میگیرد؛ یک جایزه به اسم اصلیاش و یکی هم به اسم شخصیتی که میسازد.) اما مثلا در جوامع سنتی خلق شخصیتهای موازی یکی از سیستمهای دفاعی نویسنده است، نمیتوانی شفاف زندگی کنی و میخزی زیر پوست شخص دیگری. شاید به همین دلیل است که میگوید اگر میخواهی «خود»م را بشناسی کویریات؛ بهتر است بگوییم یکی از «خود»های شریعتی را، صمیمیترینشان را.
http://etemadnewspaper.ir/Released/92-04-13/226.htm#244111
به موضوع دیگری هم در پاسخ به سوال یکی از مخاطبان باید اشاره کنم. (نقدها و نظرها پیرامون شریعتی)و آن موقعیت شریعتی در میانه نقدها است. اینکه بعد از سی و چند سال، شریعتی میشود «علت العلل»، بسیار شگفتآور است. این نوع نگاه یا واکنش از سوی مردم قابل فهم است، از سوی کسانی که دورهیی دوستدار برانگیخته شریعتی بودهاند و امروز دستخوش نوعی سرخوردگی شدهاند نیز قابل فهم است، برای همه کسانی که خستهاند از روزگار و دنبال علتالعلل میگردند شریعتی، علتالعلل در دسترسی است. خب؛ پیگرد قانونی هم که ندارد ولی وقتی از سوی روشنفکر، شریعتی علتالعلل نامیده میشود قابل اعتراض است. به ویژه روشنفکرانی که غالبا و کمابیش در همان صف سنی هستند؛ یک جور تشخیص دیرهنگام است. شریعتی جزو نادر تجربیات روشنفکری است که محبوبیتش یا قدرت بسیجش در زمان حیاتش آغاز شد و نه بعد. با وجود شکایت شریعتی از تنها ماندنش و بدفهمی مخاطبش، او در زمان حیاتش مورد توجه قرار داشت و به گزارش اسناد، گاه در سخنرانیهایش جمعیت چند هزار نفره جمع میشوند. پدیدهیی است انکارناپذیر. قاعدتا باید مورد توجه «روشنفکر دیدهبان» نیز قرار بگیرد، نقد شود، هو شود یا هر نوع واکنشی. اما هیچ. هیچ واکنشی به جز تک و توکی. دلایلش متعدد است: چون مذهبی است؟ چون منبری است؟ چون درحسینیه ارشاد صحبت میکند؟ چون کراوات زده ولی از سنت حرف میزند و... به هر دلیل نادیده گرفته میشود یا اینکه توجه روشنفکران زمان خود را جلب نمیکند تا همچون علت العلل نقد او را آغاز کنند. حال بعد سه، چهار دهه در تحلیلهایی مربوط به آسیبشناسی فرهنگی و اجتماعی میبینیم، او علتالعلل نامیده میشود. (علتالعلل رویکرد اتوپیک او است، علتالعلل نگاه انقلابی، ایدئولوژیک، اسطورهیی و... او بود، یعنی همان چیزهایی که شریعتی با آنها تعریف میشود) این همه تاخیر برای روشنفکر، قابل سرزنش است.
مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،ص اندیشه،13 تیر 92
گرچه پر از اما و اگر است و سخت دست به عصا گام برمی دارد و بی گمان برای آینده راه روشنی را نمی گشاید اما می توان گفت در خرده به سه دهه ی گذشته ی آموزش و پرورش،و برنامه ها و هدف های پی گرفته شده،سخنانی خواندنی دارد. خواندنی،هم برای آموزگاران و مدیران مدرسه ها،و هم برای فرادستان آموزش و پرورش. سخنانش از سر تجربه های شخصی اش در نهادهای تصمیم گیرنده آموزش است،و نیز از سر آشنایی هایش با فلسفه. تجربه ی پنجاه و پنج ساله ی آموزشی اش هم،یکی دیگر از بنیادهای اندیشگی و داوری هایش می باشد : رضا داوری اردکانی را می گویم و کتاب "در باب تعلیم و تربیت در ایران". داوری در این کتاب،که گردآیه ای است از دو گفت و گو و پنج نوشته،به آموزش و پرورش و دگرگونی های پیاپی آن می پردازد. گرچه تاریخ نوشته ها و حتی درآمد کتاب،روشن نیست اما پیداست که نوشتن برخی از آنها،دست کم به 15- 10 سال پیش برمی گردد،و از همین رو درون مایه شان،از گونه ای کهنگی رنج می برند. کتاب "در باب تعلیم و تربیت در ایران" در سال گذشته و در 268 صفحه،از سوی انتشارات سخن منتشر شد،البته با بیش از 50 صفحه! معرفی دیگر کتاب های انتشارات سخن در پایان کتاب،زیر نام "کارنامه سخن" که این کارنامه،نزدیک به 20 درصد به قیمت کتاب افزوده است. بگذریم از این که در فهرست،واپسین نوشته کتاب "فلسفه و تربیت" نیز از قلم افتاده است.
اما کار بنیادی داوری در این اثر،به پرسش گرفتن آموزش و پرورش است،از فلسفه و هدف ها گرفته تا برنامه ها و چگونگی اجرای آنها،و انتقاد از این که این سامانه ی ارزشمند،سال هاست که بدون وارسی ژرف و نگرشی اندیشیده به پیش می رود. البته نه این که داوری در سراسر کارنامه ی آموزش و پرورش،هیچ نکته ی مثبتی نمی بیند اما روی هم رفته،این دستگاه را در رسیدن به هدف هایش،کامیاب نمی داند.
ولی ویژگی اصلی سخنان داوری- که از دید این نگارنده،کاستی اصلی آن هم می باشد- سرگردانی اندیشگی است. گویی داوری درباب آموزش،هیچ سخن روشن و پیشنهاد جایگزینی ندارد. کانون بنیادین کتاب،پرسش افکنی است و نویسنده می کوشد نشان دهد که می توان- و می باید- پاره ای پذیرفته های همگانی آموزش را به پرسش گرفت و درباره ی آنها اندیشید. برای نمونه این که چرا همه ی کودکان بایستی به مدرسه بروند و درس بخوانند،و تا کجا و تا چه اندازه باید در آموزش پیش بروند،و چه درس هایی باید داده شوند و چه درس هایی با نیاز زمانه و جامعه هماهنگ نیستند و مفید و کارگر نمی افتند. اما،در یکی دو جای کتاب درباب پرسیدن،و کارساز سخن گفتن،نکته های ارزنده ای آمده که گویا خود نویسنده توجه چندانی به آنها نداشته است : "پرسشی که صرفآ پرسش یک یا چند تن باشد و مخاطبان،آن را صوری تلقی کنند،پاسخ ندارد... طرح پرسش هم معجزه نمی کند،بلکه باید در جان ها نفوذ کند و آن ها را مهیای اصلاح سازد."(ص 26) و " اگر گاهی بعضی سخنان در بعضی گوش ها نمی گیرد،صرف تکرار سخن،سود ندارد؛بلکه باید گوش را آماده ی شنیدن کرد....گوش ها همواره به روی هر سخنی به یک اندازه،باز نیست. گوش مدرن،سخن مدرن می شنود و گفت و گفتار دیگر به آسانی در آن نمی گیرد."(ص 84) چنین می نماید که بخش بزرگی از سخنان و پرسش های داوری،پرسش های فراخور زمانه نیستند،و حتی اگر پاسخی کمابیش پذیرفتنی بیابند،از دشواری های بنیادین آموزش این زمانه،آن چنان چیزی کم نخواهند کرد. نه این که نباید پرسیده می شدند بلکه بسنده کردن به آنها و نرفتن به سوی پرسش های راستین و بنیادی تر آموزش این روزگار از یک سو،و از سوی دیگر حرکت در فضای گنگ و پر از پرسش های ریز و درشت،و سپس بی پاسخ گذاشتن همه ی آنها،نمی تواند چندان "در جانی نفوذ کند" و ثمربخش باشد.
داوری،با نگاه به اندیشه ی پسامدرن،دل در گرو جامعه و آموزشی دارد که هم به سنت وفادار بماند و هم جانب برخی سویه های مدرن را بگیرد : "مدرسه محل تمرین چیزی که به دیروز تعلق دارد و برای زندگی دیروز مناسب بوده است،نیست."(ص19) با این رو چنین می نماید که نقدش به مدرنیته،بنیادی است و می خواهد در چارچوب و قالب مدرن،درون مایه های اساسی سنت را پاس بدارد. در جایی می نویسد : "سنت تیغ دو دم است. بی آن نمی توان زندگی کرد اما باید با ظرافت با آن به سر برد. در هر حال وقتی زیر پای آدمی محکم و ثابت نیست خود را هم نمی تواند نگاه دارد چه رسد به این که چیزی هم به سمت او پرتاب کنند و او بخواهد آن را با دست های خود بگیرد. اخذ و اقتباس علم و تمدن هم،پایاب محکم می خواهد."(ص 257) نقد داوری به سنت و آموزش سنتی،پرواگرایانه است و بیشتر،به نقد شیوه ها و بی برنامگی ها می پردازد،به گونه ای خواستار کمتر شدن حجم کتاب های درسی و شمار آنهاست،کنکور را به زیر پرسش می برد،از برنامه های دگرگونی های بنیادین در آموزش و پرورش خرده ها می گیرد و آنها را بی نتیجه می شمارد،از گریز مغزها انتقاد می کند،و بسی سخنان و خرده های دیگر،که سال هاست از زبان بسیاری از دست اندرکاران آموزش نیز،شنیده شده و می شود،اما پا را از سپهر اندیشگی- آموزشی سنت،فراتر نمی گذارد.
این که آموزش و آموزش شناسی(پداگوژی) کی به یکی از دل نگرانی های اندیشه وران ایرانی درخواهد آمد،پرسشی است شایان درنگ و اندیشه،اما این که آیا داوری با کتاب "در باب تعلیم و تربیت در ایران" توانسته،با درافکندن پرسش های سخت،راستین و امروزین،در این راه گامی به پیش بنهد و آموزش را به یادها بیاورد،سخنی است که گواه و نشانه ی چندانی بر درستی اش پیدا نیست.
یک فعال صنفی معلمان در کردستان انتقاد کرد:
تلاش هشت ساله برای غیرقانونی جلوه داده فعالیت صنفی معلمان
چکیده: « نهاد های نظارتی در هشت سال گذشته برای غیر قانونی جلوه دادن فعالیت صنفی معلمان تلاش زیادی کردهاند/ معلمان با تاکید بر اصول مصرح در قانون اساسی از جمله اصل 26 و 27، پیگیر حقوق صنفی شان هستند.»
یک فعال صنفی معلمان در کردستان از تلاش دولت برای محدود کردن تشکلهای صنفی معلمان انتقاد کرد.
«پیمان نودینیان» در این باره به ایلنا گفت: نهادهای نظارتی در هشت سال گذشته برای غیر قانونی جلوه دادن فعالیت صنفی معلمان تلاش زیادی کردهاند اما معلمان با تاکید بر اصول مصرح در قانون اساسی از جمله اصل ۲۶ و ۲۷ پیگیر حقوق صنفیشان هستند.
این فعال صنفی با انتقاد از تشکیل نظام معلمی اظهار داشت: در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، بحث تشکیل نظام معلمی مانند نظام پزشکی کشور مطرح بود که همان زمان هم به شدت با آن مخالف بودیم.
نودینیان در پایان تصریح کرد: رفتن معلمان در قالب چنین نظامهایی، امکان نظارت تشکلهای صنفی بر عملکرد دولت را از بین میبرد و آنها را به بخشی از بدنه بوروکراتیک دولت تبدیل میکند.
مهدی بهلولی،روزنامه بهار،12 تیر 92
در چهار سال گذشته،اگر کسی تنها به سخنان حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش،و برخی دیگر از فرادستان آموزشی گوش می سپرد- و از نزدیک آنچه که در مدرسه ها می گذشت را نمی دید و تجربه نمی کرد- بی گمان چنین می پنداشت که دگرگونی بنیادین،انقلاب و یا حتی انقلاب هایی بزرگ،در آموزش و پرورش رخ داده،و یا دست کم دارد رخ می دهد. سخنان حاجی بابایی،هر روز و از رسانه های زیادی شنیده می شد که آموزش و پرورش رو به پیشرفت و بهبود است،گفتمان آن دگرگون گشته،آموزگارش با انگیزه و راضی شده،و در جان دانش آموزش شعله ی عشق به یادگیری،بلند گردیده است. در چند روز گذشته نیز،با به میان آمدن رتبه بندی معلمان،باز هم سخن از این رفت که این برنامه انقلابی بزرگ در آموزش و پرورش است.
حاجی بابایی البته گهگاه از گذشته ی آموزش و پرورش و کار گذشتگان هم یادی می کرد : " درطول بیش از سه دهه گذشته اقدامات خوبی درآموزش وپرورش انجام شده است" یا "کارهای بسیاری توسط مسئولان در گذشته در وزارت آموزش و پرورش اجرا شده و همه گذشتگان کار کردند،اما نوع واژگان و تعاریفی که در گذشته از معلم در جامعه وجود داشته است نقل و نقدش اشکال دارد" با این رو،گاه بدش هم نمی آمد که خود را تنها یکه تاز و پیشگام دگرگونی های در آموزش و پرورش بشناساند- البته با سخنانی آشکارا ناهمساز با سخنان پیشین : "به بنده میگویند چرا این قدر عجله داری؟ از بس آدمها خوابیدند،ما که یک قدم برمیداریم میگویند چرا عجله داری؟ 30 سال است آموزش و پرورش را خواباندیم حالا که میخواهیم یک قدم برداریم میگویند عجله دارید."
اما همراهی با وزیر در بیان پیاپی پیشرفت های آموزش و پرورش،تنها به گستره ی وزارت خانه و برخی کار به دستان آموزش و پرورش محدود نماند و برخی از نمایندگان مجلس نیز،به یاری ایشان شتافتند. برای نمونه محمد دامادی نماینده ی مردم ساری،در اسفند سال گذشته،و در نشست وزیر با شماری از فرهنگیان مازندران،تلاش ها و اقدامات تحولی حاجی بابایی را مایه ی "شادی معلمان" دانست و ایشان را کسی معرفی کرد که با همه ی مشکلات آموزش و پرورش آشناست و پیگیر تک تک آنهاست. یا در همان زمان سید رمضان شجاعی،دیگر نماینده ی ساری گفت : " نام دکتر حاجی بابایی،با افتخارات و تحولات آموزش و پرورش گره خورده است،ایشان در زمان نمایندگی در مجلس نیز،مدافع حقوق معلمان بوده است."
اما آنچه که در این سخنان از آموزش و پرورش نمود می یافت با آنچه که در خود آموزش و پرورش می گذشت،سخت ناهمخوان بود و شماری از آموزگاران و کارشناسانی که در رسانه ها می نوشتند،در حد توان خود می کوشیدند که تفاوت میان بود و نمود آموزش و پرورش این سال ها را بازتاب دهند. این که تا چه اندازه کامیاب بودند روشن نیست اما به گمانم هنوز هم بایسته است تا به برخی از آن نمودهای ناراستین پرداخت؛باشد که کاربدستان آموزش و پرورش در دولت یازدهم راه و روشی معطوف به حقیقت برگزینند.
در اینجا بگذارید به یک نمونه از ادعاهای حاجی بابایی بپردازیم،تا درستی این سخن بیشتر روشن شود که واقعیتی که در آموزش و پرورش می گذشت - و البته همچنان می گذرد- آن چیزی نیست که گفته می شد. در میانه ی سال گذشته،حاجی بابایی،درباره ی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان،با استناد به نتیجه ی آزمون های جهانی تیمز و پرلز گفت : " رشد شاخص ها در آزمون تیمز و پرلز طی 2 سال گذشته در مقایسه با 34 سال پیش بسیار چشمگیر و قابل توجه است." درخور درنگ این که آزمون های تیمز،آزمون هایی جهانی اند که روند آموزش ریاضی و علوم را در پایه های چهارم و هشتم می سنجند. نخستین آزمون تیمز در ایران در سال 1995 انجام پذیرفت و تا سال 2007 هر چهار سال یک بار – که می شود چهار آزمون- برگزار شده است. در این چهار آزمون،نمره و رتبه هایی که ایران گرفته،کمابیش یکسان بوده و افزایش و کاهشی ناچیز داشته است. برای نمونه ریاضی چهارم دبستان،15 نمره افزایش یافته است؛در سال 1995 میانگین جهانی این درس 520 بوده است که میانگین نمره ی دانش آموزان ایرانی 387 بوده،و در سال 2007 میانگین جهانی 500 و میانگین نمره ی ایران 402 شده است. اما ریاضی سوم راهنمایی،15 نمره کاهش داشته است(از 418 به 403). در آزمون های پرلز هم،که روند سواد خواندن دانش آموزان را می سنجند ایران در سال های 2001 و 2006 شرکت نموده که با میانگین جهانی 500 ،نمره ایران 414(سال 2001) و421(سال 2006) گردیده است. از نظر رتبه نیز در سال 2001 کشور ایران 32 م از 35 کشور و در سال 2006 رتبه ی 40 م از 45 کشور بوده است.
پرسش این است که چگونه می توان از 34 سال آزمون های تیمز و پرلز سخن گفت در حالی که از نخستین آزمون تیمز در ایران،تنها بیش از هفده سال نمی گذرد!؟ و پرسش دیگر این که در حالی که در دو سال گذشته،هیچ آزمون تیمز و پرلزی برگزار نشده،چگونه می توان از پیشرفت این شاخص ها سخن گفت!؟ و آیا این که در یک آزمون،کمی افزایش نمره و در آزمونی دیگر به همان میزان کاهش داشته باشیم را می توان "بسیار چشمگیر و قابل توجه " دانست!؟
اما اشاره به این نکته هم بایسته می نماید که نتیجه ی ضعیف آزمون های تیمز را تجربه آموزگاران و آزمون های داخلی کشور هم تآیید می کند. کافی است که در یک نشست هم اندیشی آموزگاران ریاضی شرکت کرد و به سخنانی که آموزگاران بر زبان می آورند،گوش فرا داد،آن گاه متوجه خواهیم شد که وضعیت آموزش درس ریاضی در ایران چگونه است و با آزمون های ضعیف تیمز هماهنگ می باشد یانه.
آیدین سیارسریع،روزنامه قانون،12 تیر 92
همهاش که نمیشود به سیاست پرداخت. موضوعات دیگری هم هستند که همیشه در طنزها مغفول میمانند و از قلم میافتند. حقیقتش ما هم از سیاست خسته شدهایم، اجازه بدهید کمی به موضوعات اقتصادی بپردازیم. یه کم به درد مردم اهمیت بدهیم. این را بگوییم که چقدر ارزش پول پایین آمده. این که چقدر تورم بالا رفته. مثلا ما قبلا با دویست هزار تومان حقوق ماهانه، هم ازدواج میکردیم، هم اجاره خانه میدادیم و خلاصه چرخ زندگی را میچرخاندیم اما حالا چی؟ دیگر با این مبلغ فوقش بشود از دادگاه تبرئه شد! همین! الان دویست تومان بگذاری کف دست یکی فحش هم بهت نمیدهد، شاید حتی عصبانی هم بشود و شما را مورد سوءقصد قرار دهد و بعد که شما به دیار باقی شتافتید با همان دویست تومان یک جوری قضیه را حل و فصل کند. بله میگفتیم...واقعا وضع مالی مردم خراب شده. ما چند روز پیش رفتیم 6 کیلو گوشت خریدیم قیمتش شد دویست هزار تومان. تازه گوشت گوساله بود، البته اگر آدمیزاد هم بود همین بود، اصلا به ما چه؟ آدمخواریم مگه؟ علی ایحال قیمت گوشت هم بالا رفته و عرصه را برای مردم تنگتر کرده است. لازم است نهادهای حقوق بشری به پایین بودن قیمت گوشت حساسیت نشان داده و هرگونه انتخابات را در ایران تحریم کنند، اصلا انصاف نیست گوسفند یا گاوی که یک عمر زحمت میکشد، 6 کیلویش باشد 200 هزار تومان. وجدانمان چه میگوید؟ گذشته از اینها دوباره باید یادآور شوم که مسئولان، از جمله آنهایی که در دولت آقای روحانی میخواهند تصدی امور را در دست بگیرند فکری به حال وضعیت اقتصادی مردم و از همه مهمتر مسئولان سابق بکنند. مسئولان ما زحمت کشند و ساده زیست. آمدیم و فردا یکی از این مسئولان به علت سرعت غیرمجاز 200 هزار تومان جریمه شد، آیا میتواند جریمه را بپردازد؟! نمیتواند جریمه را بپردازد. آمدیم و یکی فردای روزگار ... بگذریم! اصلا الان چه موقع طنز نوشتن است؟ در زمانی که 6 کیلو گوشت، قیمت دویست هزار تومان دارد کدام آدم عاقلی طنز مینویسد؟ برویم دنبال یک شغل بهتر! مثلا ریاست تامین اجتماعی را خیلی تعریف میکنند. فعلا، با اجازه شما.
مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،11 تیر 92
(این نوشته با کمی تغییر در روزنامه به چاپ رسید.)
گویا حمید رضاحاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش،در واپسین روزهای دولت دهم،لب به گلایه از کمبود بودجه گشوده و در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران گفته است : " سرانه در نظر گرفته شده برای مدارس 70 میلیارد تومان است که این مبلغ کفاف هزینهها را نمیدهد... تنها برای هزینه آب، گاز و برق مدارس نیاز به 250 میلیارد تومان است و اگر 250 میلیارد دیگر نیز برای باقی امور در نظر بگیریم حداقل به سرانهای 500 میلیاردی نیاز است... وقتی پول بدستمان میرسد، اول باید حقوق را بدهیم و مابقی آن را به صورت قطره چکان در اختیار باقی بخشها و نیازها قرار میدهیم."
درباره ی این سخنان وزیر،نکته های بسیاری می توان گفت. یکی این که چرا ایشان پس از چهار سال به این واقعیت کمبودهای مالی در آموزش و پرورش اذعان می نماید و آیا در سال های گذشته که به روشنی از بودجه ی کافی آموزش و پرورش سخن می گفت،وضعیت به گونه ای دیگر بود؟ آیا در سه سال گذشته،سرانه ی مدرسه ها،بی کم و کاست پرداخت می شد و تنها همین امسال است که کمبودها به وجود آمده است؟ سال گذشته ایشان در پاسخ به این پرسش که چرا وزیر از وضعیت مالی آموزش و پرورش سخنی نمی گوید و گلایه ای نمی کند گفت :"من کسی نیستم که گزگ دست دشمنان بدهم." همان زمان هم گفته شد که اگر وزیر همراه و همدل با آموزگاران،کمابیش،از کمبودهای مالی گلایه نماید دست کم این گمان به وجود نمی آید که آموزگاران و منتقدان آموزشی،به نادرست سخن می گویند و واقعیت را به گونه ای دیگر بازتاب می دهند. خود این همدلی،چه بسا کار را به آموزگار آسان تر،و فاصله ها را کمتر نماید. در همان زمانی که سخن گفتن از کمبودها،"گزگ دادن دست دشمنان" دانسته می شد بسیاری از شخصیت های ملی و مذهبی،از نابسامانی های اقتصادی مردم گلایه ها می کردند.
اما نکته دیگر،ناسازواری این سخنان ایشان است با سخنان چندی پیش خود وی،در گفت و گو با خبرنگاران. حاجی بابایی در آن گفت و گو،آشکارا گفت که در آموزش و پرورش همه ی بدهی های فرهنگیان و مطالبات اقتصادی،پرداخت شده است. در حالی که به هیچ رو چنین نیست. برای نمونه همه ی فرهنگیان شاغلی که عضو بیمه طلایی هستند هر کدام نزدیک به یک سال(سال 91) سهم وزارت خانه را طلب دارند. این مبلغ باید چیزی پیرامون 200 تا 300 میلیارد تومان باشد. یعنی یک میلیون فرهنگی،با میانگین نفری 200 تا 300 هزار تومان. و یا می توان از بدهی دیگر وزارت خانه به مدیران و معاونان و دیگر نیروهای اجرایی مدرسه سخن گفت که آن هم نزدیک به یک سال است که پرداخت نشده،که میانگین آن برای هر نفر پیرامون یک میلیون تومان است.
اما نکته ی دیگر این که به راستی چگونه می توان با این همه کمبود مالی در آموزش و پرورش و به ویژه در سرانه ی مدرسه ها- که هم اکنون دو،سه سال است به برخی از مدرسه ها،سراسر پولی داده نشده- هر سال نزدیک به هفت هشت هزار مدرسه را هم هوشمند نمود؟ مدرسه ای که پول پرداخت آب و برق و گاز خود را هم ندارد چگونه می تواند هوشمند باشد؟ برای هوشمندسازی هر کلاس درس،بایستی چیزی نزدیک به هفت میلیون تومان هزینه کرد. آیا به راستی این واقعیت ها با هم همخوان و سازگارند؟
در سه چهار سال گذشته،افزایش حقوق سالیانه ی فرهنگیان،کمتر از نصف تورم واقعی انجام گرفته که قدرت خرید آنها را به شدت کاهش داده است. روشن است که این واقعیت،تا چه اندازه بر انگیزه ی کاری آموزگاران،کارگر افتاده و می افتد. مدرسه ها نیز که با کمبودهای مالی فراوان روبرویند و آموزگاران می بینند که به روش های گوناگون از خانواده ها پول گرفته می شود تا هزینه ی مدرسه ها تآمین گردد. در همین فضا،رایانه ای قدیمی را کمی تعمیر می کنند و در اتاقی از مدرسه می گذارند و به یک باره مدرسه می شود هوشمند! در کنار اینها البته سه چهار سال پیاپی است که آموزگاران می شنوند که چه جایگاه ویژه ای در آموزش دارند،مقام و منزلت شان چیست و ده ها تعریف و تمجید دیگر. افزون بر اینها،سخن ها می شنوند از انقلاب های پی در پی در آموزش و پرورش و دگرگونی های بنیادین. ناگفته پیداست که در چنین سپهر آشفته ای،کاری درست و حسابی و راستین انجام نخواهد گرفت. آنچه روی می دهد نمودی است از آموزش و پرورش که در رسانه ها بازتاب می یابد؛نمودی که همانا با واقعیت،فرسنگ ها فاصله دارد. و چه بسا برای پر کردن همین فاصله باشد که در روزهای پایانی کار دولت دهم،به یک باره وزیر لب به انتقاد می گشاید،تا شاید در روزهای پس از وزارت بگویند که ما هم از این وضعیت گلایه نمودیم و در گفتارمان همه اش وصف روبه راهی آموزش و پرورش و دگرگونی بنیادین و انقلاب های بزرگ در آموزش و پرورش نبود،اما خب،کو گوش شنوا!
گزارشی از حمیدرضامحمدی،روزنامه بهار ،11 تیر 92
سردرگمی در تحصیل. این حال و اوضاع این روزهای دانشآموزان ایرانی است که به شکل «آسیاب به نوبت» هر سال گریبان یکی از پایهها و مقاطع را میگیرد. تغییرات در نظام آموزشوپرورش از روز سهشنبه بیستودوم آذر 1390 و با رونمایی از «سند تحول بنیادین» نظام آموزشوپرورش در مرکز همایشهای بینالمللی صداوسیما، با حضور محمود احمدینژاد و وزیر آموزشوپرورش، حمیدرضا حاجیبابایی که وزارتخانه تحت تصدیاش را وزارتخانه مادر در امر تعلیم و تربیت و بزرگترین دستگاه آموزشی کشور میداند، آغاز شد. اتفاقی که «خیلی»ها را که این «خیلی» اعم از معلمان، دانشآموزان و اولیای آنها بود را حیران کرد. حیرت از این نظر بود که آنان به واقع نمیدانستند که میخواهد چه اتفاقی در عرصه آموزشوپرورش بیفتد.
«مهدی بهلولی»، کنشگر صنفی فرهنگیان، در این زمینه به «بهار» گفت: «تجربه این تغییرات از سال گذشته اتفاق افتاد که شتابزدگی در آن مشهود بود. این نابسامانی تا اندازهای بود که حتی کتاب ریاضی سال ششم ابتدایی در حد و اندازههای این سن نبود. در واقع سرفصلها متعلق به سال اول راهنمایی بود و در نتیجه در توان بسیاری از معلمان نبود تا آنها را تدریس کنند. این ایراد حتی در کلاسهای ضمن خدمت هم وجود داشت.» بهلولی در ادامه با اینکه ما از همان ابتدا میدانستیم که کار سختی پیشروی معلمان است، گفت: «کار و فناوری کتابی بود که کارهای کامپیوتری، کشاورزی و موارد دیگری را دربرداشت که همان کتاب حرفهوفن سابق بود و به حتم نیاز به سایت و کارگاه داشت. این قضیه، در صورتی بود که خیلی از مدارس پنج کلاسه، حتی گنجایش ایجاد کلاس ششم را هم نداشتند چه برسد به کارگاه و سایت. البته چون بیشتر نویسندگان کتابهای درسی، استاد دانشگاه هستند، چندان اطلاعی از چگونگی تالیف صحیح کتابهای درسی ندارند. همین اتفاق سبب میشود تا این کتابها هیچگاه از سوی معلمان تدریس نشود و آنها، در مقابل، کتابها را به کناری گذارند و به جزوهگویی مشغول شوند.» اما این فعال عرصه آموزشوپرورش در پایان به جملهای کلیدی اشاره کرد که بسیار مهم بود: «معلمان در این تغییرات هیچ نقشی ندارند و حتی نظرشان نیز پرسیده نمیشود. آنان عملا از این اتفاقات برکنار هستند.»
اما سند تحول بنیادین چیست که اینقدر محل تبادل نظرات شده است؟
براساس آنچه در این سند که «سند ملی آموزش» نیز نام گرفته، قرار است تا پایان سال تحصیلی 98-97 تمامی کتب درسی تغییر کند. بخشی از این تغییرات از سال تحصیلی 91-90 و از پایه اول ابتدایی آغاز شده در سال گذشته تحصیلی نیز با تغییر کتب درسی پایه دوم و استقرار پایه ششم ابتدایی این روند ادامه پیدا کرده است و سال آینده تحصیلی با تغییر کتب پایه سوم دبستان و اول راهنمایی ادامه خواهد یافت. اقدامات بحثبرانگیز دیگری چون اجرای طرح آموزش شنا به دانشآموزان سوم دبستان (سباح)، طرح طناورز یا آموزش طنابزنی به دانشآموزان چهارم دبستان، طرح آموزش ژیمناستیک به دانشآموزان دوم دبستان، طرح آموزش دومیدانی به دانشآموزان ورودی به پایه ششم دبستان از امسال از اقدامات مهم وزارت آموزشوپرورش در حوزه تربیتبدنی و سلامت است. کاملتر آنکه قرار شده است تا نظام آموزشوپرورش به آنچه در سال 1345 عمل میشد، بازگردد که همان نظام 6-3-3 است. اما به نظر میرسد این تغییرات بیشتر بازی با عناوین است. حمیدرضا افضلی یکی از معلمان مدارس غیرانتفاعی است که به «بهار» گفت: «نمیدانیم دوم راهنمایی را هفتم دبستان بنامیم یا اول متوسطه یک. این عنوانهایی که انتخاب نمیکنند واقعا محل اعجاب است برای ما که از نزدیک با این سیستم سر و کار داریم، زیرا تصور میکنم این آقایان هیچ برخورد نزدیکی با کار ندارند. البته اگر بخواهیم با توجه به تفکر انتزاعی به این قضیه نگاه کنیم، در قدیم همه معتقد بودند که تفکر انتزاعی در 13سالگی اتفاق میافتد، اما دکتر حاجیبابایی، وزیر آموزشوپرورش، بر این اعتقاد است که کودک در سنین 10-9 سالگی به لحاظ عقلی و روانی به این جایگاه میرسد. اما به هرروی کلیات کار، شتابزده بود، یعنی برنامه براین اساس بود که ابتدا این طرح در یک استان، به شکل آزمایشی اجرا شود و آن استان شکل شاخص و مبنا به خود بگیرد. هرچند آموزش ضمن خدمت هم کمکی به کار نکرد، زیرا این آموزشها تنها برای معلمان رسمی و دولتی اجباری است و برای غیرانتفاعیها، خیر. در نتیجه بسیاری از آموزگاران در مدارس با مشکل مواجه و مجبور شدند به آنانی که این سرفصلها را میدانند رو بیندازند و بخواهند با ساعتی 50-40هزار تومان همان دروس را در مدارسشان تدریس کنند. وقتی شما خمیری را سالها به شکلی خاص ورز دادهاید، نمیتوانید شکل آن را یکشبه تغییر دهید. به نظر میرسد این طرح سند تحول بنیادین بیشتر یک کلکل سیاسی بوده باشد.» کتاب ریاضی ششم دبستان، برای مثال، در نخستین سال انتشار آن، مباحثی را دربرداشت که متناسب با سن 10سالگی نبود. فصل اول (کسر متعارفی)، فصل دوم (عددهای اعشاری)، فصل سوم (اندازهگیری طول و زاویه)، فصل چهارم (عددهای تقریبی)، فصل پنجم (تناسب و درصد)، فصل ششم (آمار و احتمال)، فصل هفتم (مقایسه و اندازهگیری سطح) و فصل هشتم (مختصات و عددهای صحیح) فصول کتاب ریاضی ششم دبستان است که نام عناوین، خود به وضوح میرساند چه در کتاب آمده است.
در سیستم جدید، ساعات آموزشی دانشآموزان ابتدایی 925 ساعت، اول متوسطه یک 1110 ساعت، متوسطه نظری 1295 و متوسطه فنیوحرفهای 1480 ساعت است. همچنین برنامه هفتگی دانشآموزان ابتدایی 25 ساعت، اول متوسطه 30 ساعت، دبیرستان 35 ساعت و فنیوحرفهای 40 ساعت است که ساعت هر کلاس آموزشی برای دانشآموزان اول تا سوم ابتدایی 45 دقیقه و برای دانشآموزن چهارم به بعد 50 دقیقه است.
اگر از طرح قابل تقدیر یکنوبتهشدن مدارس ابتدایی که با گذشت سهدهه از پیروزی انقلاب، اتفاق افتاد بگذریم، اما هنوز از تعطیلی مدارس در روزهای پنجشنبه نمیتوان به راحتی گذشت. مهناز حسینی یکی از اولیای دانشآموزان به «بهار» گفت: «از سال گذشته تحصیلی که مدارس را در روزهای پنجشنبه تعطیل کردند، نمیدانم که باید چه فکری به حال فرزندم بکنم، زیرا من و همسرم در روزهای پنجشنبه هم سر کار میرویم و در این روزها نگران او هستیم که چه میکند. فکر میکنم تصمیمگیران این طرح، تنها به فکر کارمندان دولتی بودند و بس.» اما این اتفاق به حال بعضی از معلمان هم بد بود. مهرداد رحمانپور هم که خود آموزگار زبان انگلیسی است به «بهار» گفت: «معمولا روزهای تدریس زبان در مدارس به صورت دو روز در هفته است. با این تصمیم، علاوه بر اینکه ما یکی از روزهای هفته خود را از دست دادیم، یکی از سه مدرسهای را هم که برای تدریس میرفتیم، ترک کردیم.» علاوه بر این، در شیوه تدریس درس زبان انگلیسی هم تغییرات عمدهای بهوجودآمده است که از سال تحصیلی گذشته که 21خرداد به پایان رسید، به اجرا درآمد. یکی دیگر از کارشناسان حوزه آموزشوپرورش هم توضیحاتی تکمیلی را به «بهار» داد. «محمدتقی فرامرزی» گفت: «زمان کافی برای تدریس، برنامهریزی و بهکارگیری نیروهای مجرب وجود نداشت. حتی من با بعضی از همکارانی که به کلاسهای ضمن خدمت رفته بودند صحبت میکردم گفتند که حتی در این کلاسها هم کتابها تدریس نشد و مدرسان، جزوات خودشان را تدریس میکردند. البته این اتفاق دور از انتظار هم نبود، زیرا تغییرات بعضی از این کتابها با شروع تحصیلی سال آغاز شد. در سال گذشته، همین روزها که بحث سند چشمانداز آموزشوپرورش داغ و وزیر مصر بود که کار عجولانه خود را به سرانجام برساند. اما نکته قابل تامل آن است که باید دید در دولت جدید که تا چندی دیگر زمام امور را در دست میگیرد، همین روند را ادامه خواهد داد یا خیر، زیرا ممکن است وزیر جدید از اساس با این سیستم مخالف باشد و بخواهد همهچیز را عوض کند. این نگرانی درباره بچهها هم وجود دارد که آنها اذیت خواهند شد وقتی ببینند کلاسهای قبل و بعدشان هیچ سنخیتی با آنها ندارد و آنها پا در هوا ماندهاند و معلق.» باید شاهد بود در دولت جدید که تا 33 روز دیگر امور را به دست میگیرد، رییسجمهوری منتخب مردم، وزارتخانه آموزشوپرورش خود را به چه کسی میخواهد بسپارد و آیا او با سیستم 6-3-3 موافق خواهد بود و آن را نگه خواهد داشت یا باز هم شاهد تغییرات تازهای در نظام آموزشوپرورش خواهیم بود.
توضییح از بهلولی : در این گفت و گو هم برخی از سخنان من درست نوشته نشده است. من نگفتم که مفاهیم ریاضی ششم در سطح سن آنها نیست،گفتم تدریس آن برای آموزگاران دبستان دشوار است.
گزارشی از روناک حسینی،روزنامه آرمان،10 تیر 92
از وقتی یادمان میآید آقای هاشمی در سفر بوده است. مامور اداره پستی که به خاطر تغییر محل کارش، به همراه خانواده از کازرون به نیشابور سفر میکند و قصههای مسیرشان میشود درسهایی برای بچههای کلاس سوم که قواعد زندگی اجتماعی را یاد بگیرند. اما انگار دیگر قرار است این سفر یک ساله که شاید سی و چند سال است هر سال تکرار شده، در مقصدش آرام بگیرد و آقای هاشمی هرسال قصه انتقالش به نیشابور را تکرار نکند. بعد هم نقاشیها و آدمهای قصه در کتاب دیگری ثبت شوند و آرام بگیرند تا اگر روزی دست کودکی بر کتابخانهای رفت، قصه سفر خانواده آقای هاشمی را بخواند؛ شاید. ماجرای تغییر کتابهای درسی در دوره تحصیل همه آدم بزرگهای امروز مطرح بوده است. چیزی که از سال قبل گمانههایش توی دل بچهها هول یواشی میاندازد و معلمها هم در فکر اینکه سال بعد را با کتاب تازه چطور بگذرانند، تعطیلات تابستان را به مهر میدوزند. هر چند کارشناسان معتقدند کتابهای آموزشی که در مدارس تدریس میشود کارآمدی کافی را ندارند و لازم است اصلاح شوند اما همواره ورود کتاب تازه به عرصه آموزش با مشکلاتی همراه است. احمد حسینی، مدیرکل نظارت بر نشر و توزیع مواد آموزشی میگوید برای سال تحصیلی جدید، کتابهای اول متوسطه جدید و سوم دبستان تازه تالیف شدهاند و در محتوای کتب دوم و ششم ابتدایی نیز تغییراتی صورت گرفته است. یکی از کتابهای سوم ابتدایی که به کلی تغییر یافته و کتاب تازهای جایگزین آن شده، کتاب علوم اجتماعی است که به گفته محیالدین بهراممحمدیان، معاون پژوهشی وزارت آموزش و پرورش، کتاب تازه دارای محتوای کارآمدتری نسبت به کتاب قبلی است و غلامعلی حدادعادل، مولف کتاب اجتماعی قدیم- همان قصه خانواده آقای هاشمی- نیز از کتاب تازه راضی است. بهرام محمدیان، رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی به فارس میگوید: «کتاب مطالعات اجتماعی سوم ابتدایی در سال تحصیلی جدید دارای موضوع جدیدی است که با توجه به نیازهای عمومی تألیف شده است. به عنوان مثال درباره هویت شخصی، هویت خانوادگی و هویت اجتماعی در این کتاب به دانشآموزان مطالبی ارائه میشود و عناوین این درسها را میتوان به «من بزرگتر میشوم»، «همکاری در خانواده»، «نیازهای خانواده»، «خانه من»، «مدرسه من» و «از خانه تا مدرسه» اشاره کرد. در این کتاب، درسی به نام «من به دنیا آمدم» پیشبینی شده که در آن داستان تولد نوزاد است که آموزش میدهد به چه چیزهایی باید درهنگام تولد توجه شود و یک دانشآموز باید «نام، نام خانوادگی، نام مادر، نام پدر، قد، جنسیت، وزن» خودش را بداند. اما باقی کتابها چه؟ این تغییرات چقدر معلمها و دانشآموزان را راضی میکند؟ مهدی بهلولی، کارشناس آموزش، در این رابطه به آرمان میگوید: تا زمانی که در تغییرات کتب درسی از نظر معلمها استفاده نشود، نمیتوان از کتابها انتظار کارآمدی چندانی داشت و مشکلات تنها با تغییر کتابهای درسی حل نمیشود.
شتابزدگی در تالیف کتب درسی
تغییر در ساختار آموزشی تالیف کتب تازهای را میطلبد. ورود ششم ابتدایی به ساختار آموزش ابتدایی به سرعت انجام گرفت. مدارس ابتدایی خودشان را جمعوجور کردند تا جا برای دانشآموزان پایه تازه بازکنند. معلمهای پایههای دیگر برای تدریس در این پایه داوطلب شدند و آموزش و پرورش هم با برگزاری کلاسهای تابستانی و ضمن خدمت تلاشش را کرد تا معلمهای تازهوارد به پایه ششم، چم و خم کار با کتابهای تازه را یاد بگیرند. اما تدریس این کتابها، از طرف معلمها چندان رضایتبخش عنوان نشد و لازم بود که مولفان در محتوای این کتابها دست ببرند و ایراداتش را اصلاح کنند. مهدی بهلولی، کارشناس آموزش در این رابطه به آرمان میگوید: «کتابهای سال گذشته به دلیل سرعتی که در تالیفشان به چشم میخورد و ارتباط برقرار نکردن معلمها با محتوای آنها نتایج مطلوبی نداشت و نتوانست آنطور که باید در امر آموزش ششم ابتدایی کارآمد باشد. از این رو حتی نمایندگان مجلس نیز تاکید داشتند که این کتابها باید اصلاح شوند.» به گفته این کارشناس آموزش محتوای این کتابها باید از زوایای مختلف مورد بررسی قرار بگیرد. یکی از کتابهایی که برای ششمیها تالیف شده بود، کتاب کارگاه فناوری است وهمانطور که از اسم آن برمیآید کتابی است کارگاهمحور، با رویکرد تدریس عملی. کتابی که کارگاه و سایت کامپیوتری نیاز داشت درحالی که اغلب مدارس دولتی چنین امکاناتی در اختیار ندارند و آنطور که بهلولی میگوید برخی از آنها حتی به سختی میتوانستند برای این پایه جدید کلاس درس اختصاص دهند. کتاب بحثبرانگیز دیگر در پایه ششم، کتاب ریاضی بود که شاید بشود حدس زد چقدر در این سال برای معلمها و بچهها دردسرساز بوده است. بهلولی میگوید:«به کتاب ریاضی ششم نقدهایی وارد است. بسیاری از معلمهایی که تابستان برای تدریس در پایه ششم به کلاسهای آموزشی میآمدند، آمادگی تدریس این کتاب را نداشتند. این کتاب حدود 60 تا 70 درصد با مفاهیم ریاضی آموزش داده شده در کتاب اول راهنمایی همپوشانی دارد. اما فرقش کجاست؟ معلمی که ریاضی اول راهنمایی را تدریس میکرد اغلب کاردان یا کارشناس ریاضی بود درحالی که معلمهای ششم ابتدایی، همان معلمهایی بودند که سابقا در پایههای دیگر و حتی پیشدبستانی تدریس میکردند. اغلب آنها در اینکه این کتاب در سطح آموزش ابتدایی نیست، همصدا بودند.» کتاب بحثبرانگیز دیگر در این پایه، کتاب تفکر و پژوهش است که بر پایه برنامه فلسفه برای کودکان، «فبک»، نوشته شده است. به گفته این کارشناس آموزش، معلمی که این کتاب را تدریس میکند باید با فلسفه آشنایی داشته باشد و علاوه بر آن، فلسفهورزی بلد باشد. اما معلمهایی که برای تدریس در این پایه داوطلب شدند و این جایگاه را آزمودند، اغلب در این فضا نبودند و دانش کافی برای تدریس این کتاب نداشتند و آنطور که بهلولی میگوید برخی معلمها، به روخوانی از درسهای این کتاب در کلاس بسنده کردند. آنطور که از گفته کارشناسان و معلمان برمیآید، کتابهای ششم با وضعیت نیروی آموزش همخوانی چندانی نداشتند و تغییر در آنها امری ضروری بود. تغییری که اگر این بار هم با فضای آموزشی، معلمان و دانشآموزان همخوانی نداشه باشد، نمیتواند مشکلی را حل کند.
آیا تنها صرف بودجه مطرح است؟
وزارت آموزش و پرورش از وزارتخانههایی است که بحث کمبود بودجه را مطرح میکند و در این شرایط دست به تغییراتی در آموزش میزند که به زعم کارشناسان، چندان عمیق نیستند و باری از دوش معلمان برنمیدارند. مشکل کجاست که تغییرات و صرف هزینه نمیتواند رضایت معلمها، دانشآموزان و کارشناسان را به همراه داشته باشد؟ مهدی بهلولی میگوید: «یکی از دلایلی که مطرح میشود، ناهماهنگ بودن این تغییرات با معلمهاست و دیگری تغییر دادن برخی کتابها بدون اینکه دلیلی واقعی وجود داشته باشد.» یکی از این دست تغییرات به اعتقاد این کارشناس آموزش، تغییر در کتاب دیفرانسیل و انتگرال چهارم دبیرستان است- یک سالی است که عنوان مقطع پیشدانشگاهی به چهارم دبیرستان تغییر کرده است- که از 198 صفحه به 256 صفحه تغییر کرده و محتوای آن با گفتاری جدید ارائه شده است. آن هم زمانی که چهارم دبیرستانیها به جای سیستم ترمی- واحدی باید این کتاب را در سیستم سالی- واحدی ارائه دهند. فرقش این است که در سیستم قبلی کتاب به دو بخش تقسیم میشد و هر بخش بهطور مجزا در دو ترم تحصیلی تدریس میشد و بچهها هر ترم تنها نیمی از کتاب را امتحان میدادند درحالی که در این سیستم بچهها باید در ترم دوم، تمام آن کتاب حجیمتر شده را امتحان میدادند.
سند برنامه درسی ملی
در اظهارات مختلف، مسئولان وزارت آموزش و پرورش از تطبیق محتوای تغییر یافته با برنامه مصوب سند درسی ملی میگویند. به نقل از ایسنا، احمد حسینی، مدیرکل نظارت بر نشر و توزیع مواد آموزشی میگوید: «کتابهای سوم دبستان و اول متوسطه اول جدیدالتالیف بوده و به طور کامل تغییر میکند. همچنین در پایه دوم و ششم ابتدایی نیز تغییرات جزئی بر اساس سند درس ملی لحاظ خواهد شد.» مهدی بهلولی در رابطه با سند درس ملی و تغییر محتوای کتابها میگوید: «سند برنامه درسی ملی باید پیش از سند تحول بنیادین و تغییرات کتاب درسی نوشته میشد. این سند، رویکرد کلی درسها را نشان میدهد و ساعات آموزشی مورد نیاز برای تدریس دروس مختلف را تعیین میکند و به اهداف هر درس بهطور جداگانه میپردازد. اتفاق وارونهای که افتاد این بود که ابتدا کتابهای درسی نوشته شد و بعد سند برنامه درسی ملی تصویب شد. سال گذشته از این سند در تالیف کتابها استفادهای نشد. اما برای اینکه ببینیم این برنامه در تالیف کتابهای امسال تاثیری داشته یا نه، باید منتظر بمانیم.» اما به گفته این کارشناس آموزش، نوشتن این سند و اجرای آن، چنان با شتابزدگی همراه بوده که حتی خود مسئولان آموزش و پرورش هم تسلط لازم را بر محتوای ان ندارند: «در خود این سند بهطور روشن آمده که دوره پیشدبستانی دو سال است اما چندی پیش یکی از مسئولان آموزش و پرورش آن را یکسال مطرح کرده بود. این یکی از مواردی است که تسلط نداشتن بر محتوا به دلیل شتابزدگی را نشان میدهد.»
توضیح از بهلولی :
دو،سه مورد از این گفت و گو،گویا،درست شنیده نشده است. برای نمونه من گفتم درس کار و فن آوری،در صورتی کارگاه فنآوری نوشته شده و یا در جایی دیگر من گفتم شماری از آموزگاران ششم آموزگاران سوم و چهارم بوده اند که نوشته شده پیش دبستانی.
در آدرس زیر بیانیه ای دیدم از چهار تشکل فرهنگی حامی روحانی،که دو تا از این تشکل ها،سازمان معلمان ایران و کانون صنفی معلمان ایران می باشند. نکته های زیادی به ذهنم آمد اما یکی از آنها این است که من به یاد ندارم که پیش از انتخابات،سازمان و یا کانون در دفاع از روحانی،بیانیه ای صادر کرده باشند و یا به صورت آشکار و رسمی، به انتخابات ورود کرده باشند. اگر به راستی چنین باشد نام این کار را چه می توان گذاشت؟