"تبلت" در مدرسه های تهران

 

مهدی بهلولی،صفحه نخست روزنامه شرق،13/10/91

 برابر گفته ی حاجی بابایی،وزیر آموزش و پرورش،تا دو- سه سال دیگر قرار است همگی مدرسه های سراسر کشور،هوشمند شوند و درون مایه و روش های نوین تدریس،وارد آموزش و پرورش گردد. یوسف نوری،رییس مرکز آمار و فناوری وزارت آموزش و پرورش نیز،به تازگی از ورود آزمایشی «تبلت» به برخی مدرسه های تهران خبر داده است : "چناچه به نتیجه نهایی درباره اجرای این طرح برسیم،تبلت به صورت آزمایشی وارد برخی از مدارس شهر تهران می‌شود. " گذشته از تفاوت میان توانایی های تبلت از یک سو و رایانه و لپ تاپ از سوی دیگر،و این که آیا تبلت توانمندی های رایانه و لپ تاپ را دارد و می تواند جانشین آنها گردد و یا نه،آنچه درخور درنگ و پرسش می نماید این است که آیا تاکنون ارزیابی درستی از روند هوشمندسازی مدرسه ها انجام پذیرفته است؟ آیا به راستی روشن شده که مدرسه های "هوشمند" کنونی،تا چه اندازه به راستی هوشمندند و تا چه میزان در روند آموزش،از فن آوری رایانه ای،بهره می گیرند؟ این که در برخی از کلاس های درس یک مدرسه،لپ تاپی بگذارند و آن را به اینترنت وصل کنند،آیا می توان گفت مدرسه هوشمند است و روند آموزش دگرگون شده است؟ آیا اگر در جلوی درِ ورودی مدرسه،دستگاهی الکترونیکی بگذارند و آمد و شد دانش آموز و آموزگار را،با زدن یک کارت الکترونیکی کنترل نمایند،هوشمند سازی مدرسه انجام پذیرفته است؟

چندی پیش وزیر آموزش و پرورش گفته بود : " دریافت پول برای هوشمندسازی مدارس در صورتی که برای برنامه های فوق برنامه باشد بلامانع است و مدیران می‌توانند هزینه های لازم را از اولیا دریافت کنند...‌گاهی در این کلاسهای فوق برنامه،معلمان می‌خواهند از روشهای تدریس مدرن استفاده کنند و مدیران ناچار به هوشمندسازی کلاس‌ها و دریافت پول از اولیا هستند...هر اقدامی که به ارتقاء کیفیت کلاس و مدرسه کمک کند به عنوان فوق برنامه‌ها حساب شده و هوشمدسازی نیز از این قاعده مستثنی نیست." آیا به راستی و با این شرایط،که هزینه ی هوشمندسازی مدرسه ها،درست برخلاف رایگان بودن آموزش در قانون اساسی،بر دوش خانواده ی دانش آموز می افتد،آیا می توان انتظار داشت که این کار مهم،به درستی انجام پذیرد؟ و یا این که هوشمندسازی،تنها ابزاری تبلیغاتی می شود- به ویژه برای مدرسه های غیر انتفاعی و هیآت امنایی- برای گرفتن دانش آموز و پول از خانواده ها،اما در عمل آنچه رخ خواهد داد همان آموزش سنتی است با چاشنی ای از رایانه و اینترنت.

 من خود آموزگار یکی از همین مدرسه های هوشمندم و از نزدیک با کمبودها و دشواری های گوناگون این مدرسه ها آشنایم. به باور من،آنچه که تاکنون به نام هوشمندسازی مدرسه ها انجام پذیرفته،بیش از آنکه راستین و کارآمد باشد،صوری است. آموزش و پرورش بهتر است با سنجشی علمی،میزان بهبود آموزش در مدرسه های هوشمند را بررسی نماید و اگر به راستی نتیجه گرفت که این کار،در بهبود وضع آموزش و بالا بردن کیفیت آن،کارگر افتاده است آنگاه در اندیشه ی گسترش آن،و آزمودن روش ها و ابزارهای نوین دیگر بیفتد. اما اگر روشن شد که هوشمندسازی- آن گونه که تاکنون پیش رفته و می رود- چندان اثرگذار نبوده است،با یک آسیب شناسی دقیق و کارشناسانه،در پی رفع کمبودها و کاستی ها برآیند. باید پذیرفت که،تنها ورود ابزار نوین آموزش،بدون فراهم بودن زمینه های همبسته ی فرهنگی- اقتصادی،کار نتیجه بخشی نخواهد بود.

 اما نمی توان به این نکته هم اشاره نکرد که آیا در شهری مانند تهران،که ساختمان نزدیک به سی- چهل درصد مدرسه های آن فرسوده و تخریبی اند و هر لحظه امکان دارد رخدادی تلخ،به سوگ شماری از دانش آموزان و آموزگاران بنشاندمان،و یا در کشوری که هنوز هم،150 هزار کلاس درس اش،با بخاری نفتی گرم می شود و کمابیش هر سال،آتش سوزی "سفیلان" و "شین آباد"ها،داغی فراموش نشدنی بر دل همگان می گذارد،بایستی ورود تبلت به فرآیند آموزش،دل نگرانی فرادستان آموزش باشد!؟

      

ادامه مطلب ...

کاستی‌های آموزش‌‌و‌پرورش امریکا؛هزینه‌های زیاد و بازدهی کم

 

جوآ  ال هاناتی / سپتامبر 2012

برگردان : مهدی بهلولی / تارنمای نامه نیوز

 در آغاز امسال،نیویورک،میزبان نخستین نشست سران جهانی آموزش بود. گزارش پایانی این نشست را،سازمان همکاری و توسعه ی اقتصادی (OECD) برنامه ای برای ارزشیابی جهانی دانش آموزان (PISA) نوشت.  این گزارش،سامانه ی آموزشی آمریکا را،در سنجش با دیگر کشورها،"متوسط" ارزیابی نمود.

امتیازها

از امتیازهایی که تا 1000 بالا می روند،آمریکا،میانگین امتیازی پیرامون 500 دریافت کرد؛امتیاز 502 در علم ( 17 م از 34 کشور) امتیاز 500 در خواندن (14 م از 34 کشور) و امتیاز 487 در ریاضی (25 م از 34 کشور). برای کشوری که بیشتر،در زمینه های گوناگون به عنوان یکی از کشورهای پیشرو در جهان شناخته می شود،این امتیازها،بی گمان،نگران کننده است. و اگر به میزان هزینه کرد آمریکا در آموزش و پرورش دقت کنیم،حتی نگران کننده تر می شود.

هزینه ها و کارکردها

این رخداد،از سر آن نیست که آمریکا- در سنجش با دیگر کشورها- در آموزش و پرورش سرمایه گذاری نکرده باشد. راست این است که آمریکا،با بیش از 800 میلیارد دلار در سال،پیشگام برجسته ی هزینه های آموزشی است- پنج برابر بیش از ژاپن،دومین کشورهزینه کننده ی آموزشی. هنگامی که ما این عدد را با خرج آموزشی کشوری همچون کانادا می سنجیم،در می یابیم که اوضاع به راستی تا چه اندازه خراب است.

کانادا سالانه چیزی پیرامون 65.4 میلیارد دلار در آموزش و پرورش هزینه می کند (حتی کمتر از 10 درصد هزینه ی آمریکا)،اما روشن شد که دانش آموزان 15 ساله ی کانادایی،در درس ریاضی،یک سال از دانش آموزان آمریکایی جلوترند،و در خواندن و در علم،بیش از نیمی از یک سال آموزشی،پیش هستند. این روند تا سطح دبیرستان نیز،متوقف نمی شود. آمریکا،نسبت به دیگر کشورهای پیشرو،پذیرای دانش آموخته ی دانشکده ای[کالج] کمتری بوده است؛فروافتادن از جایگاه دوم در 1995 به سیزدهم در 2008.

بدترین خبرها

 به هر رو،آنچه به راستی منطقی نمی نماید این است که پنداری این پول دارد ناپدید می شود. در آن نشست،شواهدی هم از این مسآله رخ نمود که هم اکنون از آموزگاران آمریکایی،پشتیبانی اندکی انجام می پذیرد. بیشتر آموزگاران در آمریکا،در آغاز کارشان،به ناگزیر به زیر وام رفته و می روند،و به صورت میانگین،تنها 60 درصد از میانگین درآمد دانش آموختگان دانشکده ای استخدام شده در دیگر زمینه ها را داشته اند. بگذریم از این که درآمد آموزگارانی که سر و کارشان با جماعت های تنگدست می افتد،اغلب از آموزگاران منطقه های ثروتمندتر،کمتر است،و هزینه ی بسیاری از لوازم ضروری خودشان را هم باید پرداخت کنند.

 همچنین شواهدی ارائه شد که آمریکا،به جای افزایش حقوق ها،بیشتر خواستار این بوده است که استانداردها را پایین بیاورد،و بسیاری از آموزگاران،فرصت های کمی داشته اند تا با یکدیگر همکاری نمایند. اینها روشن می سازند که چرا یک سوم آموزگاران تازه کار آمریکایی،در پنچ سال نخست کارشان،دست از کار می کشند.

 کشورهایی مانند سنگاپور و فنلاند،کمابیش،نگرشی سراسر مخالف این رویکرد دارند. در سنگاپور،آموزگاران خیلی خوب حقوق می گیرند،درآمدی به اندازه ی درآمد پزشکان تازه کار،و در محیطی بسیار همیارانه کار می کنند. فنلاند، به آموزگارانش اجازه می دهد تا برنامه ی کارشناسی ارشدشان را پی بگیرند،و از آنها پشتیبانی می کند؛البته در همه ی این مدت،به آنها حقوق نیز می پردازد.

تنها خبر خوب

 تنها خبر خوب برای آمریکا،که از این گزارش بیرون آمد این است که این دشواره،هم اکنون به گستره ی همگانی کشیده شده،و  دولت اوباما،دست کم کوشیده است تا به اصلاحاتی دست بزند. دولت اوباما،با پرداخت 100 میلیارد دلار به ایالت های گوناگون،تلاش داشته تا بسته ای انگیزه بخش را راه اندازی نماید،اما آیا به راستی،آنچه که این سامانه به آن نیاز دارد،پول بیشتر است؟ هر چند که رییس جمهور اوباما و آرنه دونکن،وزیر آموزش و پرورش،از این کار مهم پشتیبانی کردند،اما با مخالفت جمهوری خواهان روبرو گشت. کارشناسان و سیاستمداران،بر این باورند که جمهوری خواهان،در برابر هرگونه اصلاح آموزشی دموکرات محور،همانند ایست بازرسی نیرومندی،انجام وظیفه خواهند کرد. در هر حال،پول بیشتر،هر دشواره ی بنیادینی را،روبه راه نخواهد ساخت.

سخن پایانی

 با این که آمریکا هم اکنون،دست کم پنج برابر بیشتر از دیگر کشورها،روی آموزش و پرورش هزینه می کند و در کارکرد آموزشی،یکریز،رو به کاستی دارد،چه بسا،صرف پول بیشتر در آموزش،پاسخ فراخور نباشد.

با این همه،یک چیز روشن است،این که این سامانه،از کاستی ای رنج می برد و بایستی کاری کرد. آموزگاران،به پشتیبانی بیشتری نیاز دارند،البته نه تنها به شکل حقوق های بالا- هرچند که این کار هم می تواند کمک کند. پشتیبانی دیگر،به شکل بورس هایی است برای پیشبرد هرگونه کار آموزگار- مدار. محیطی پشتیبانگربرای همکاری آموزگاران نیز،می تواند آغازی ثمربخش باشد. ناگفته نماند که با 800 میلیاردی که سالانه در آمریکا،خرج آموزش و پرورش می شود،ما براین گمانیم که همه ی اینها،می توانند دسترس پذیر باشند.

ادامه مطلب ...

واقعیت زندگی آموزگاران

 

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،13/10/91

 ارج گذاری و ارزش نهی حرفی به کسانی،گروهی و یا پیشه ای یک مسآله است و گام عملی برداشتن در راستای بزرگ داشت راستین آنها،مسآله ای دیگر. واقعیت را باید در متن زندگی جست و جو نمود و یافت،نه در میان سخنان و سخنرانی های زیبا. چند روز پیش،برای دیدار از یکی از دوستان و آموزگاران گرامی بازنشسته ام به یکی از بیمارستان های دولتی رفتم. از ده روز پیش به خاطر بیماری قلبی در بیمارستان بستری شده بود و یکی – دو روز دیگر می خواست مرخص شود. تا آن روز،چیزی نزدیک به دو میلیون تومان پرداخت کرده بود،البته هنوز مانده بود تا با بیمارستان تسویه حساب نماید. سخت از اجرایی نشدن بیمه طلایی فرهنگیان بازنشسته – که وزیر از سه سال پیش،قول اش را داده بود- گلایه می کرد. می گفت بیمه طلایی را برای شما آموزگاران شاغل پیاده کردند که از ما جوان تر و تندرست ترید،و کمتر بیمار می شوید. اما ما بازنشستگان،فراموش شدگانیم،و چون سن و سالمان گذشته است و بیشتر بیمار می شویم،"طلایی" شدن بیمه مان،به سودشان نیست که هیچ،برایشان زیان آور است؛و در دنیایی که پول حرف اول و آخر را می زند،روشن است که کسی تره هم برای ما و زندگی مان خرد نمی کند. وانگهی ما دیگر چندان به دردشان نمی آییم،پس برای چه خودشان را به دردسر بیندازند. از امکانات کم بیمارستان نیز زیاد می گفت. این که دستشویی فرنگیِ بخش،خراب است،بیشتر کاسه های دستشویی ها شکسته و چسب شده اند،وضعیت بهداشت،تااندازه ای آزاردهنده است،و گلایه های دیگری از همین دست.

 چند روز پیش هم،از زبان مجید روستایی،مدیر عامل کانون بازنشستگان فرهنگی استان اصفهان خوانده  بودم : "پس از گذشت پنج سال انتظار،دولت هنوز معوقات فرهنگیان بازنشسته را پس از گذشت سال‌ها از بدهی خود به این افراد پرداخت نکرده است....اما در حال حاضر وضعیت معیشتی این افراد بسیار نا‌مطلوب است و حقوق نا‌چیز بازنشستگی مشکلی از مشکلات این افراد را برطرف نمی‌کند... دولت از سال 1385 تاکنون یک‌هزار و 820 میلیارد تومان به فرهنگیان بازنشسته بدهکار است ... افزایش حقوق فرهنگیان بازنشسته بر مبنای افزایش نرخ تورم اعلامی از سوی بانک مرکزی نیست... درصد بالایی از قشر بازنشسته موجود در سطح کشور با مشکلات مالی و درمانی بسیاری مواجه هستند اما این افراد از نظر درمانی هیچ حمایتی نمی‌شوند و حقوق بازنشستگی این قشر از جامعه جوابگوی هزینه‌های درمانی سرسام‌آور بازنشستگان فرهنگی نیست." باری،کاش کاربدستان وزارتی،تنها درصد ناچیزی از آنچه که در بزرگ داشت زبانی بازنشستگان می گویند،عملی می ساختند تا این عزیزان،با دل نگرانی و دشواری های کمتری روزگار می سپردند.

 اما اکنون که سخن از نابسامانی های اقتصادی این سال ها به میان آمد بد نیست کمی هم از روزگار آموزگاران شاغل بگوییم. هم اکنون با این که بیش از شش ماه از آزمون های نهایی و هماهنگ کشوری آموزش و پرورش در خرداد ماه 91 می گذرد هنوز دستمزد فرهنگیان برگزار کننده ی این آزمون ها داده نشده است. حق التدریس(اضافه کار) سه ماه مهر،آبان و آذر نیز واریز نشده و هستند آموزگارانی که هنوز هم،همه ی سبد کالای رمضان را دریافت نکرده اند. همچنین با این که در بند 125 قانون خدمات کشوری،به روشنی گفته شده که افزایش سالیانه ی حقوق کارمندان دولت، بایستی دست کم برابر تورم رسمی باشد،هم اکنون چندین سال است که این قانون نادیده گرفته می شود و نزدیک به نیمی از این افزایش،انجام نمی پذیرد؛بگذریم از این که میان تورم رسمی اعلام شده و تورم واقعی،همواره تفاوت چشمگیری هست. از این رو پربیراه نخواهد بود اگر بگوییم با تورم واقعی ای که در این سال ها،دست کم چهل درصد برآورد می شود و با افزایش ده- دوازده درصدی حقوق فرهنگیان،هر سال،میزان زیادی از قدرت خرید آموزگاران،کاسته می شود. ناگفته نماند که امسال افزایش حقوق فرهنگیان شهرستان ها،پیرامون سه درصد! انجام پذیرفت. موضوع هم این از این قرار بود که در دی ماه سال 90 و در پیش از انتخابات مجلس شورای اسلامی،به میانگین 120 هزار تومان،به بند بدی آب و هوای حقوق فرهنگیان شهرستان ها افزوده شد،اما این افزایش،پس از انتخابات و در سال 91 حذف گردید و مبلغ بند بدی آب و هوا به حالت پیش برگشت؛و با این افزایش و کاهش گذرا و شگفت انگیز،در واقع،حقوق فرهنگیان شهرستان ها،در سال 91،تنها سه درصد افزایش یافت.

 باری،این روزها که نابسامانی های اقتصادی،زندگی بیشتر مردم را،هر روز سخت تر از پیش نموده،آموزگاران- که همواره از حقوق و مزایای خویش در رنج بوده اند- ناراضی و نگران تر از گذشته دیده می شوند. دفتر مدرسه ها،و تا اندازه ای هم کلاس های درس،شاهد گلایه های آموزگارانی اند که از حقوق ناچیز 500-600 هزار تومانی خویش می گویند و نمونه ها می آورند از افزایش قیمت کالاهایی که هر روز،ناگزیر از خرید آنهایند. برکسی هم پوشیده نیست که دشواری های معیشتی و اقتصادی زندگی آموزگاران،سرراست،بر کیفیت کار آموزشی شان کارگر می افتد و در این میان،یکی از زیان کنندگان همیشگی این افت،دانش آموزان هستند. چند روز پیش، همکاری می گفت- البته با کمی دستکاری شعر سعدی- که در این روزگار،گویی "چنان قحط سالی شده اندر در دمشق/ که یاران فراموش کرده اند عشق"، و اشاره می کرد به کاهش انگیزه و عشق بیشتر آموزگاران به کار جدی و دلسوزانه،و این که شمار آموزگاران بی انگیزه،متاسفانه رو به افزایش است.

به هر رو،بی هیچ گمانی،یکی از بزرگترین دشواره های آموزش و پرورش ایران،وضعیت بد اقتصادی آموزگاران شاغل و بازنشسته است که شوربختانه در این سه سال گذشته، پنداری در میان سر و صدای برنامه ی دگرگونی بنیادین در آموزش و پرورش،سراسر،به فراموشی سپرده شده است.

  

         

ادامه مطلب ...

پیامک

 

 

    

 

 

 دبیر کل کانون صنفی معلمان ایران،علی اکبر باغانی،به شش سال حبس و ده سال تبعید محکوم گردید. 

                                      

                 

                                              کانون صنفی معلمان ایران 

 

 

 

زبان مادری و دگرگونی بنیادین در آموزش و پرورش

 

مهدی بهلولی،روزنامه بهار،12/10/91

 با انتشار کتاب فارسی ششم دبستان و چاپ شعر "ای زبان فارسی" از غلامعلی حداد عادل در این کتاب،چندی است که دیگر بار،اهمیت بحث  آموزش زبان مادری،به میان آمده و تا اندازه ای هم،در میان فرهنگیان گسترش یافته است. حداد عادل در این شعر اینچنین سروده است :

 

    " ای زبان فارسی، ای درّ دریای دَری                  ای تو میراث نیاکان، ای زبان مادری

      در تو پیدا فَرّ ما، فرهنگ ما، آیین ما                  از تو برپا، رایتِ دانایی و دانشوری

      کابل و تهران و تبریز و بخارا و خُجند                   جمله، ملک توست تا بلخ و نشابور و هری

      جاودان زی، ای زبان دانش و فرزانگی                تا به گیتی، نور بخشد آفتاب خاوری

      فارسی را پاس می‌داریم، زیرا گفته‌اند               «قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری» 

 

  گویا برخی از آموزگاران و اندیشه وران آموزشی- برای نمونه مرتضی مجدفر،کارشناس و مولف کتاب های آموزشی- از این شعر چنین برداشت کرده اند که شاعر زبان فارسی را زبان مادری همه ی ایرانیان دانسته است. گذشته از درستی یا نادرستی چنین برداشتی،مساله ی زبان مادری و آموزش آن در مدرسه،یادآور اصل پانزدهم قانون اساسی است : "زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران،فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی،باید با این زبان و خط باشد،ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس،در کنار زبان فارسی آزاد است." درخور نگرش این که،بخش پایانی این اصل- تدریس زبان های محلی و قومی- هیچ گاه،در مدرسه های ایران،انجام نگرفته  و یکی از اصول قانون اساسی است که سراسر نادیده انگاشته شده است. در سند ملی آموزش و پرورش نیز،با این مسآله،برخورد جالبی شده،که کمی پرسش انگیز می نماید .

 همانگونه که در خود سند ملی آموزش و پرورش آمده،یکی از متن های فرادست آن،قانون اساسی است؛بنابراین،این سند بایستی،راهکار درست پیاده کردن اصل های همبسته با آموزش و پرورش قانون اساسی،و از آن میان اصل پانزدهم،را روشن نماید. در همین راستا،درصفحه ی 66 رهنامه ی پیش نویس سند ملی آموزش و پرورش،که از دو- سه سال پیش،بر تارنمای شورای عالی آموزش و پرورش گذاشته شده،آمده است : "برای حمایت از یادگیری کودکان متعلق به اقوام غیرفارس زبانِ ایرانی و برخورداری آنان از فرصت برابریادگیری و رشد،نظام برنامه درسی باید یک دوره تعریف شده"انتقال" از زبان مادری به چرخه زبان رسمی(فارسی) را در کانون توجه قرار دهد. ویژگی های فرهنگی و زبانی مناطق مختلف در برنامه های درسی این دوره محوریت خواهد داشت." گرچه،چنین می نماید که برگزاری این دوره ی انتقالی،برداشت ویژه و بسته ای باشد از اصل پانزدهم قانون اساسی،و به هیچ رو نمی تواند و نتواند همه ی درون مایه و خواست آن سخن را برآورده سازد اما،شگفت این که،این بند نه در سند "تحول بنیادین آموزش و پرورش"،بلکه در بخش مبانی نظری تحول بنیادین،گنجانده شده است! نکته ی مهم در این جای سازی نادرست- به گمان این نگارنده- این است که برگزاری این دوره ی انتقالی،از بخش "هدف های عملیاتی و راهکارها"ی سند،بیرون گذاشته شده است. به زبان دیگر،هم اکنون در "سند تحول بنیادین"،که چشم انداز حرکت آموزش و پرورش و به ویژه راهکارهای اجرایی آنها را،تا سال 1404،روشن می سازد،هیچ سخنی از بخش پایانی اصل پانزدهم قانون اساسی و پیاده سازی آن نیست. بنابراین،می توان گفت که نویسندگان و تنظیم کنندگان سند تحول بنیادین،هیچ توجهی به آموزش زبان مادری در گستره ی آموزش و پرورش نداشته اند. گویی اینان،نه می خواسته اند سراسر بحث آموزش مادری را نادیده انگارند و نه می خواسته اند با راهکاری فراخور،به آن بپردازند و سامانه ی آموزش و پرورش را ناگزیر به انجام آن سازند.

  شایسته درنگ این که آموزش زبان مادری،افزون بر این که می تواند یکی از شاخص های عدالت آموزشی به شمار آید- که خود،یکی از آرمان های بسیاری از سامانه های آموزشی کنونی جهان است- پیاوردهای آموزشی- اجتماعی برجسته ای هم دارد. آموزش به زبان مادری،یا بخشی از آموزش به این زبان،به ویژه در سال های نخست آموزش،از سختی آموزه ها می کاهد و روند فراگیری را آسان تر می سازد. آموزش و نگهداشتِ زبان های بومی،همچنین بر ژرفای فرهنگی- تاریخی کشور می افزاید،و بر بالا بردن خودباوری دانش آموزان،کارگر می افتد. زبان،احساس نوآوری اندیشگی انسان را شکوفا و پیوند میان آموزش و زندگی را نیرومند می سازد و از این رهگذر،لذت یادگیری را،بیشتر و بهتر می چشاند. آموزش زبان مادری،احساس دلبستگی به سرزمین مادری را در دل ها ته نشین،و ریشه های فرهنگی او را استوارتر می نماید. زبان و فرهنگ بومی،بخشی از کیستی انسان هاست که شایسته ی سنجشگری و گرامی داشت است و براستی چه جایی بهتر از مدرسه و چه زمانی بهتر از سال های نخست زندگی را،می توان برای این سنجشگری یافت. از این رو چنین می نماید که در میان نقدها و خرده هایی که بر سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش به میان می آید،یکی هم بحث برخوردی است که این سند با آموزش زبان مادری می کند.

   

     

ادامه مطلب ...

حقوق بشر و آموزش و پرورش

 

فلیکس گارسیا موریون

برگردان : مهدی بهلولی

درآمد

 بشریت هم اکنون،با دگردیسی ژرفی در همه ی گستره های زندگی انسانی:سیاست،اقتصاد،رابطه های اجتماعی،باورهای دینی و ... روبروست. اگر ما رویکرد کاستلز را بپذیریم،کانون این دگردیسی،فرآیند جهانی شدن است،که شبکه ی جهانی وب و جریان های اطلاع رسانی بر آن فرمان می رانند. هر دو اینها- وب و جریان های اطلاع رسانی- با ویژگی نرمش پذیری شناخته شده اند،آنچنان که می توانند به شتاب،با هر دگرگونی در محیط و با هر جابجایی سازگار شوند چرا که همواره در حال تغییرند. برای وب،هیچ مرکز ویژه ای نیست،تنها گره هایی وجود دارد که هم می توانند تغییر کنند و هم می توانند رشد یابند یا ناپدید گردند.

 جامعه ها- از رهگذر شبکه هایی که در مقیاس بزرگ درمیانکنش اند و برداشت های روزانه ی ما را از مفهوم زمان و مکان دستخوش دگرگونی می سازند- شتابان در حال پیوند یافتگی اند. گرچه تا زمانی که این فرآیند جهانی شدن،زیر سایه ی دریافت نولیبرال از جامعه می باشد،اقتصاد،جریان اصلی هر سیاستی است که از سوی دولت ها و همه ی نهادهای اجتماعی به اجرا درمی آید؛و تنها آن سیاست هایی پسندیده اند که در سودهای مالی افزایشی به بار می آورند،اگر نگوییم که تنها این سیاست ها،سیاست های شدنی اند. بازار آزاد،به نزد همگان،در ارزیابی دستآوردهای زندگی اجتماعی،همچون تنها نقطه ی مرجع و معیار،پذیرفته و به کارگرفته می شود : آزادی اقتصادی بیشتر ما،به سود همه کس و همه چیز است. یکی از بدترین پیامدهای این رویکرد فروکاستی(اقتصاد،بازار آزاد و شیوه های مدیریتی) این است که به جای جهانی شدنی،که پیوند فراگیر و همبسته تر میان ملت ها و فرهنگ ها را پیشنهاد می دهد،بیشتر بیرون گذاری[طرد] میدان یافته،و شکاف میان دارا و ندار،فراخ و ژرف تر گردیده است. اکنون فقر(فرهنگی،اجتماعی یا اقتصادی)از سی سال پیش،که فرآیند جهانی شدن تنها گام های نوین اش را برمی داشت و شتاب می بخشید،به مساله ای حادتر بدل گشته است.

 این نتیجه ی بدبینانه،سازگار با ارزیابی پیشتر لیوتار از شرایط پسامدرن است. حتی پاره ای گرایش هایی که لیوتار در جامعه های فن سالار پیشرفته شناسایی نمود،نه تنها رنگ نباخته اند که اغلب،در زندگی اجتماعی کنونی،ژرف تر از 1979 – که لیوتار توصف سنجشگرانه اش را منتشر ساخت- ریشه دوانده اند. من در اینجا- هم راستا با هدف این نوشته- تنها به دو ویژگی اشاره می کنم : نخست این که،کارکرد و کارایی،همچون سنج رفتار فردی و اجتماعی،جای دلیل آوری را گرفته است،و به دانش،همچون به هر چیز دیگری،تا سر حد چیزی درخور کالاهای اصلی در بازار های اقتصادی،جنبه تجاری بخشیده شده است. دوم این که،مردم در پذیرش برداشتی از انسانیت همچون یک کل("فرا روایت ها") دچار مشکل شده اند،و گرایش به این دارند که تنها به دریافت های شخصی از کنش انسانی توجه نمایند؛دریافت هایی که هرکسی با نگرش کوته بینانه و محدودش تآیید می کند. رشد چشم گیر سازمان های غیردولتی در سال های گذشته،می تواند همچون نمونه ی خوبی از این رویکرد کوته بینانه به دشواره های نوع انسان ارزیابی شود : مردم بیشتر در همیاری با سازمان های کوچکی احساس راحتی می کنند که روی هدف های بسیار ویژه و جزیی متمرکزند. از همین رو،سازمان های خصوصی،نیکوکارانه[خیریه] و غیر انتفاعی،جای برنامه های فراگیر و سامان یافته تر دولت رفاه را گرفته اند.  

 برای خواندن همه ی متن،به ادامه ... بروید :

ادامه مطلب ...

سرگیجه

 

محمد تقی فلاحی،روزنامه قانون،9/10/91

در مقدمه سند تحول بنیادین آموزش و پرورش آمده است: ... عرصه تعلیم و تربیت از مهمترین زیرساخت های تعالی همه جانبه ی کشور و ابزار جدی برای ارتقای سرمایه انسانی کشور در عرصه های مختلف است و تحقق آرمان های متعالی انقلاب اسلامی ایران مانند احیای تمدن عظیم اسلامی ، حضور سازنده فعال و پیشرو در میان ملت ها و کسب آمادگی برای برقراری عدالت و... در جهان در گرو تربیت انسان های عالم،متقی و آزاده و اخلاقی است.تعلیم و تربیتی که تحقق بخش حیات طیبه، جامعه عدل جهانی و تمدن اسلامی ایرانی باشد. .... در افق روشن 1404 ، ترسیم گر ایرانی توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی،علمی و فناوری در سطح منطقه و...  

در فصل پنجم همین سند ،هدف های کلان شماره 1 آمده است: تربیت انسانی...،مؤمن .... عدالت خواه و صلح جو،ظلم ستیز،.... وطن دوست،مهرورز،جمع گرا و جهانی اندیش ، ...... و امیدوار،خود باور و دارای عزت نفس،...دانا و توانا ..... انتخابگر و آزاد منش ،خلاق و کارآفرین و مقتصد و ماهر،سالم و بانشاط، قانون مدار و نظم پذیر و آماده ی ورود به زندگی شایسته فردی،خانوادگی و اجتماعی براساس نظام معیار اسلامی.   

رئیس کمیته آموزش و پرورش مجلس ( جبار کوچکی نژاد) خبر آنلاین  6/10/91: در حوزه آموزشی وساختار6-3-3 با عجله عمل شده که مشکلاتی بوجودآمده است .بعضی واحدهای آموزشی امکاناتی که برایشان پیش بینی شده هنوز ندارند و بسیاری ازانباری ها به کلاس تبدیل شده است ....همین دانش آموزانی که چندوقت اخیر دچار آتش سوزی شدند،مدیر نداشتند. آقای وزیر درساختار، مجتمع ها را پیش بینی کرده ومدیران واحد های آموزشی را حذف کرده است ....با شیوه حذف مدیران ، یک مدیر برای 10 مدرسه گذاشته شده که این خلاف قانون است . مثلا در یک مدرسه که 378 دانش آموز دارد مدرسه دیگر مدیر ندارد چون با تصمیمات وزیر، برای" مجتمع های تحصیلی مدیر قرار می دهند.در همین حادثه شین آباد، مدرسه مدیری نداشت که پاسخگو باشد.... حدود 5هزار مربی قرآن درآموزش وپرورش جذب کردند... بدون آزمون ...وبیشتر،بحث پارتی بازی مطرح است ،همچنین15هزار نیروی خدماتی جذب شده است که این هم بیشتر با رابطه صورت پذیرفته است ،اخراج نیروهای پیش دبستانی وخریدخدمت آموزشی، استفاده از مدیران ضعیف درسطح وزارتخانه و.بودجه آموزش و پرورش امسال حدود 11 هزار میلیارد تومان بوده که چون با کسری بودجه مواجه هست سعی می کند از هزینه قسمتهای مختلف بکاهد. یعنی تلاش می کند که در درجه اول حقوق کارکنان را پرداخت کند.... راهیان نور با دروس تحصیلی دانش آموز تفاوت می کند وباید داوطلبانه باشد.وزیر می گفت که ما آزاد گذاشتیم اما ما بخشنامه ها را آوردیم و به کمیسیون ارائه دادیم.... طبق بخشنامه وزارت آموزش و پرورش دوم متوسطه ها اعم از دختر و پسر موظف به گذراندن دوره آمادگی دفاعی هستند که اعزام به مناطق جنوب بخشی ازآن است .... و 5 نمره آموزش عملی برای آنان در پی دارد.... پیش دبستانی در سند قید شده که در مناطق محروم و دو زبانه اجباری است.اما عمل نشده...

روزنامه ها و خبرگزاری های مختلف: به دلیل نداشتن سوخت زمستانی، مدرسه‌یی شبانه‌روزی در روستایی در اطراف بهشهر تعطیل شد....  مسوولان این مدرسه به دلیل نداشتن مواد غذایی جهت تغذیه دانش‌آموزان و همچنین نداشتن سوخت جهت گرم کردن مدرسه ،...  مدرسه را تعطیل و عنوان کردند که دانش‌آموزان در منزل درس بخوانند. ...مدیرکل آموزش و پرورش بوشهر در شهریورماه امسال سرانه مدارس شبانه‌روزی را یک‌هزار و 700 تومان اعلام کرد. این مبلغ هزینه سه وعده غذا و نیازهای بهداشتی دانش‌آموز و ملزومات مدرسه در یک شبانه‌روز است. ثابت ماندن سرانه و افزایش قیمت کالاهای مصرفی و آب و برق و گاز مدارس، عملا اداره شبانه‌روزی‌ها را غیرممکن کرده است. ... به جز کمبود سوخت و مواد غذایی، مدارس شبانه‌‌روزی از نظر فضای آموزشی و تجهیزات هم وضعیت نامناسبی دارند. 16آبان‌ماه 89 بر اثر اتصال سیم‌های پوسیده برق، خوابگاه مدرسه شبانه‌روزی چاه ... زاهدان آتش گرفت و دانش‌آموزی ...براثر خفگی ناشی از استنشاق دود جان سپرد و 14 تن مصدوم و مسموم شدند. آقای پشنگ نماینده منطقه...گفت که خوابگاه دانش‌آموزان مدرسه شبانه‌روزی چاه رحمان یک سالن 12 در 4 متری بود که 97 دانش‌آموز در آن ساکن بودند. یعنی به ازای هر دانش‌آموز نیم متر مربع فضای خوابگاهی پیش بینی شده بود. در حالی که مطابق استاندرد فضاهای آموزشی، سرانه هر دانش‌آموز 5 مترمربع سطح خوابگاه است. مدارس شبانه‌روزی برای ایجاد فرصت‌تحصیلی‌برای دانش‌آموزان ‌روستاهای ‌پراکنده ‌و کم‌جمعیت‌ و ‌توسعه ‌آموزش‌های ‌فنی ‌و حرفه‌یی ‌در رشته‌هایی ‌که ‌نیاز به‌ حضور مستمر و مداوم‌ دانش‌آموز دارد تاسیس‌ شده‌اند....

ادامه مطلب ...

خبرنامه کانون صنفی معلمان ایران/ شماره 10/ آذرماه 91

  

تعلیم و تربیت به هر تعبیر معلول محیط است. لیکن به خاطر دانشی که ارزانی می دارد،بر محیطی که تابع آن است اثر می نهد؛بنابراین در ایجاد شرایط لازم برای پیشرفت خود نیز سهیم است. ..... جامعه هرگز نمی تواند بدون یک تعلیم و تربیت مترقی و پویا،به هدف های بزرگ دست یابد. این نکته در همه ی جامعه ها، با هرگونه چشم اندازی نسبت به آینده، خواه اصلاح طلب و خواه انقلابی مصداق دارد. 

                                                ازکتاب : آموختن برای زیستن

ادامه مطلب ...

گزارشی از بستری شدن در یک بیمارستان دانشگاهی

 

عباس معارفی/ روزنامه آرمان  ۱۲/۱۰/۹۱

 در این بیمارستان کارگران به جای پرستاران کار می کنند و از این نظرواقعا آموزشی است ! به عینه شاهد بودم و برای شخص خودم هم پیش آمد که نیروی خدماتی کارهایی از قبیل گرفتن نوار قلب وانژیوکت را انجام می دادند . البته صحبت غالب پرستاران در بخش مراقبت های ویژه قلب!صحبت های ویِژه ای مثل خریدن تلویزیون ال ای دی و ال سی دی و تعویض مبلمان و دکوراسیون منزل و بحث شیرین خواهر شوهر و مادر شوهردرنیمه های شب با صدای بلند بود.!!!   

2- کلیه تأسیسات بیمارستان عمدا تخریب شده بود  . به طوری که میلیون ها لیتر آب در این بیمارستان هدر می رود که حق همه ملت است . به طور مثال توالت فرنگی ها عمدا خراب می شود که احتیاج به نظافت پیدا نکند که باعث زحمت کارگران شود! و بازدید یک کارشناس تاسیسات صدق عرایض بنده را ثابت می کند .

3-  سرویس بهداشتی بخش مراقبت های ویژه که باید تمیزترین باشد کثیفترین است. وخدمه  می گویند باید به بیمارستان خصوصی می رفتی .اینجا همینه که هست !

4- پرسنل اداری خود اطلاع صحیح و کافی  از سیستم اداری بیمارستان نداشتند! وبه شرح وظایف خود آگاه نبودند وبه جای هدایت بیماران و مراجعان آنها را بدتر گمراه می کردند و باعث اتلاف وقت مراجعان و بیماران می شدند تا جایی که کاری که در نیم ساعته می توانست انجام شود طی رفت و آمد به بخش های مختلف دوساعت به طول انجامید.واین براثر گمراه کردن مردم توسط کادر پرسنلی بیمارستان بود.  در بعضی  از مواردکه  اصلا جوابگو نبودند و به شخص مراجعه کننده نگاه هم نمی کردندومشغول گپ زدن وارتکاب غیبت شیرین بودند، شاید گمان می کردند مریض برای تماشای آنها مراجعه کرده و مشکل یا سئوالی ندارد که بخواهند پاسخگو باشند !!!

5- تابلوهای راهنمایی بسیار کوچک و نامعلوم بود . به طور مثال بایگانی یا فتوکپی که بسیار هم مورد مراجعه  بود ! بعد ازپیدا کردن ودیدن دستگاه فتوکپی کاغذ کوچکی دیده می شد که نوشته شده بود –فتوکپی!

6- از نظر غذای بیمارستان کیفیت آن پایین و کمیت آن بالا بود که موجب اسراف اموال عمومی می شد.

7- با اظهار تاسف در مواردی پرسنل بیمارستان بر سر شخص مراجعه کننده دادوفریادمی زدند که این جا بیمارستان دولتی است می خواهی برایت چه کارکنیم؟ و این مسأله مرسوم بودوعمومیّت داشت. بنده خود به عینه شاهد بودم که در عرض دوساعت دربان بخشی از بیمارستان بر سر سه نفرمراجعه کننده فریاد می زد و حتی متاسفانه همکاران دیگر خود را هم  با القاب زشت مورد خطاب قرار می داد !دیگر وای به حال بیمار و همراهان بیمار که غیر از گرفتاری و سختی ناشی از بیماری  باید شاهد این برخورد ها هم باشند و مورد توهین قرار بگیرند .

8- آزمایشی که توسط خانواده  بیمار به  بیمارستان دیگری به سختی و شبانه برده شده بود و جوابش برای بیمارستان فکس شده بود در بخش مراقبت های ویژه گم شده بود . با منزل بیمار تماس گرفتند که شما برگه آزمایش را به خانه برده اید ؟!وقتی خانواده بیمار با سرپرستار تماس گرفته و پیگیر شدند سر پرستار از خانواده بیمار می پرسد آزمایش کجا گم شده ! گفته می شود شما باید از پرسنل خود سوال کنید. سرپرستار فریاد می زند که شما با من دعوا داری وتلفن را بلافاصله قطع می کند . بار دیگرتماس گرفته می شود که باز هم تلفن را قطع می کند ودر بخش مراقبت های ویژه قلب بر سر بیماری که یک روز از عمل قلب او گذشته بود فریاد می زند که شما بی ادب هستید و بی عقل ! وبالاخره فکس گمشده توسط خود بیمارازلای پرونده پیدا می شود . وبازهم بیمار وخانواده ی او مورد عتاب وخطاب قرار می گیرند که مگر چه شده ؟ .شده که شده ! در این اثناحتی خانمی صراحتا فرمودند ما نمی توانیم پیگیر کار شما باشیم!!!

9- در موردی دیگر :

بیمار پیر مردی چند بار فریادزد :پرستار !کسی به دادش نرسید .راه افتاد وراهرو را ملوّث کرد  وپس از آن کارگری تلوث را همگانی کرد که از چشم ها پنهان شود .

البته این بیمارستان از لحاظ علمی و تخصصی و ازنظر کادر پزشکی بسیار قوی وشاخص است و بهترین پزشکان و حاذق ترین آنها در آن جا به معالجه بیماران می پردازند که باعث افتخارند .

10-  تناقض 

مأموری می رسد ومی گوید :بیمار چرا همراه ندارد .بلافاصله دیگری می گوید :همراها ن بیرون (به صورت یک دستور نظامی )وبالاخره دراین مجموعه احترام مفقودوتوهین موجود است .

به نظر حقیر می رسد این وضعیت اداری و پرستاری و پرسنلی نه در شأن آن اساتید دانشگاه است که باعث افتخار ملّتند  و نه در شأن مردم بزرگوار ایران که اکثرا از راه های بسیار دور به امید معالجه و درمان به این مجموعه مراجعه می کنند !

                                                                      با احترا م – عباس معارفی  

بن گرفت : 

 http://www.bazha.blogfa.com/

 

ادامه مطلب ...

اعلام حمایت و نامه به رییس قوه قضاییه

                                               

                                                   به نام خداوندجان وخرد  

 کانون صنفی معلمان کرمانشاه ضمن محکوم کردن صدوراحکام قضایی علیه 11تن ازاعضای انجمن صنفی معلمان کردستان که طی این احکام که به صورت فله ای ودرکمترین زمان ممکن صادر شده وطی آن هرکدام ازاین بزرگواران عرصه علم وفرهنگ وادب به4ماه حبس تعزیری و2سال حبس تعلیقی محکوم شده اندرااقدامی عجولانه وناشی ازضعف واستیصال ودرماندگی کسانی رامی داند که به جای پاسخ دادن به خواسته ها ومطالبات به حق فرهنگیان متوسل به چنین اقداماتی می شوندکه هیچ گونه توجیه قانونی ندارد.
کانون صنفی معلمان کرمانشاه ضمن اعلام حمایت قاطع ازعملکرد اعضای محترم انجمن صنفی معلمان کردستان اعلام می دارد که
متوسل شدن به چنین احکام قضایی چون زندان تبعید توبیخ و....راه حل نیست وبه جای اینکه چاره ای برای حل مشکلات ومعضلات حوزه آموزش وپرورش که خود مسببان چنیین مشکلاتی هستند بیاندیشند تنهابه پاک کردن صورت مسئله می پردازند.اعضای تشکلهای صنفی فرهنگیان سراسرکشوربارها ثابت کرد ه اند که برای احقاق حقوق خود وفرهنگیان عزیزسراسر کشورحاضرند هرگونه هزینه ای را بپردازند همانگونه که تاکنون در این راه هزینه های زیادی را پرداخت نمود ه اند.
مازنده ازآنیم که آرام نگیریم
موجیم وآسودگی ما عدم ماست.
                                          کانون صنفی معلمان کرمانشاه 

                                               به نام خداوند جان و خرد

 

لا یُحِبُ اللهَ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القوُلِ اِلا مَن ظُلِم َ)سوره نساء آیه ۱۴۸)

رئیس محترم قوه ی قضائیه جناب آقای حاج شیخ صادق آملی لاریجانی

سلام علیکم

   توجه به فریضه واجب امر به معروف و نهی از منکر ، وظیفه همگانی و همیشگی آحاد بشر است . اکنون بیش از یک دهه است که فعالین صنفی - فرهنگی با تأسی به آیات و روایات و اصول قانون اساسی و در راستای انجام واجب به گونه ای مدنی و مسالمت آمیز فریاد بر آورده اند که : هیچ توسعه ای موفق نیست مگر آنکه به رشد و تعالی انسان و آموزش و پرورش توجه لازم را داشته باشد . اما صد افسوس که از جانب متولیان امر نه تنها پاسخ در خوری به مطالبات بر حق فرهنگیان داده نشده است ، بلکه فعالین صنفی با زندان، تبعید ، انفصال و سایر مجازات های غیر عادلانه روبرو گشته اند و گویا بر این حکایت هیچ پایانی نیست . جناب آقای لاریجانی تازه ترین نمونه ، صدور حکم محکومیت اعضای هیات مدیره انجمن صنفی فرهنگیان کردستان به اتهام تبلیغ علیه نظام است که از سوی دادگاه انقلاب آن استان صادر گردیده است . و موارد متعدد دیگری که جنابتان را به پرونده های مختومه عزیزان فرهنگی در محاکم قوه قضائیه احاله می دهیم . براستی باید پرسید نظام چیست ؟ آیا زدن چنین اتهام کلی و بی پایه جایز است؟ آیا معلمی که فریاد برمی آورد تا وضع نابه سامان آموزشی- معیشتی خود اندکی تغییر یابد ، مبلغ ضد نظام است ؟ اما آنان که بیت المال را به ثمن بخس به تاراج می دهند عین نظامند ؟ اگر جنابعالی بیان فرمائید که از چه طریقی فعالین صنفی خواسته های خود را ابراز کنند که اتهام تبلیغ علیه نظام به آنان زده نشود ، کمک شایانی به ما و دستگاه قضاء خواهید کرد .
 جناب آقای لاریجانی

نیک بنگرید که چه بر باد می دهید ؟ امید هزار بنی آدم است ، آدمی که لقد کرمنا مقام اوست .

اگر دین است ، اگر شرافت و مردمی و آزادگی است ، برای یکبار هم که شده شخصاً مبنای صدور این گونه آراء را مورد بررسی قرار دهید و ببینید با کدام یک از موازین عقلی ، حقوقی و انسانی مطابقت دارد ؟ در پایان انتظار داریم طبق  قانون اصلاح ماده 18 اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب ، این احکام را مورد تجدید نظر قرار دهید .

 

والسلام علی من التبع الهدی

 

                     شورای مرکزی کانون های صنفی فرهنگیان سراسر کشور                                 

 بن گرفت :http://www.zanyari90.blogfa.com/