علی اکبریپروشی
روزنامه آرمان،7 اردیبهشت 93
آموزش زبان مادری مدتی است که در دولت یازدهم با توجه به قولی که آقای روحانی در وعدههای انتخاباتی طبق قانون اساسی به قومیتهای مختلف داده بود در جامعه ما مطرح است که در این زمینه برخی بعضا با کارهایی که قرار است انجام شود، ساز مخالف میزنند و میگویند آموزش زبان مادری یک تهدید است. بهجای اینکه موضوع را بررسی کنند که اصل مطرحشدن موضوع از کجا سرچشمه گرفته، به کارهای حاشیهای میپردازند. این مردم و قومیتها هستند که در کنار زبان فارسی، فرهنگ قومی خود را پاس داشته و حفظ کردهاند و برای بالندگی هر دو زبان از هیچ کوششی دریغ نکردهاند. کسانی که بهتازگی ادعا دارند آموزش زبان مادری تهدید است، آیا نمیدانند خبرگانی که قانون اساسی را تدوین کردهاند، همانهایی بودند که در به ثمر رساندن انقلاب نقش داشتهاند یا کسانی که قانون برنامه پنجم اقتصادی و سند تحول بنیادی آموزش و پرورش را نوشته و به تصویب رساندهاند، بعضا ازجمله افرادی بودهاند که امروز با اجرای آن مخالفت میکنند که خودشان در تصویب این قانون درسالهای مختلف نقش داشتهاند. آیا قبل از تصویب به فکرشان نرسیده بود که بهتازگی دراجرای آن مخالفت میکنند؟ اکنون که قصد اجرای مصوبات خود را دارند، بهنظرشان میرسد که طرح این مساله بوی دیگری میدهد. کسانی که صحبتکردن درباره این موضوع را شعار پوپولیستی میدانند، آیا نمیدانند که قانون برای اجراشدن است، نه در قفسه بایگانی ماندن و خاک خوردن؟ میگویند اگر آموزش زبان مهم جلوه کند باید این کار انجام شود. چرا اجرای قانونی که سالها پیش سه بار و در سه سند مهم به ثبت رسیده است، سبب آسیب رساندن به وحدت ملی میشود و جلوگیری از اجرای آن باعث انسجام ملّی؟! ذهنیت تمرکزگرایانه ایجاد نگرانی میکند. آموزش مرکزی و تکزبانی باعث انسجام ملّی بیشتری در دوران معاصر شده یا باعث گسستن انسجام ملّی؟ آیا همین تمرکزگرایی باعث خود کمبینی و بیگانگی نسبت به مرکز و گسست قومیتها از مرکز نشده است؟ توجه نکردن به هویت و فرهنگ او، او را بهجای گرویدن به مرکز، از مرکز دور نمیکند؟ نبود آموزش زبان مادری در کنار زبان رسمی، سبب خودفرورفتگی و احساس بیگانگی با زبان مرکزی و رسمی میشود. چون زبان و فرهنگ رسمی برای فرد سهمی قائل نشده است. اقوام مختلف به زبان مادری، بهتر میتوانند مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و... را بفهمند و اجرای این قانون باعث شادزیستن اقوام و میل و نزدیکی بیشتر آنها به مرکز میشود چراکه حس میکنند سهمی برای آنها قائل شدهاند. زبانهای مادری فرصتی برای تفاهم فرهنگی و سرمایه اجتماعی محسوب میشوند و یک مطالبه مدنی بهحق است و توجه به آن میتواند به میثاق ملی بینجامد که فرصتآور است نه تهدیدآمیز. مخالفت با اجرای آموزش زبان مادری با نص صریح قانون اساسی همخوانی ندارد. آموزش زبان مادری میتواند کنشی سیاسی و امنیتی برای رویکرد تنشزدایی و تقویت رابطه با قومیتهای گوناگون به حساب آید و اجرای این قانون در مناطق مختلف کشور «امید تازه» برای آموزش کارا و فراگیر را بهوجود آورد که یک فرصت برای جامعهمان است. تعدد زبان قومیتها تهدیدی برای جامعه نیست و آسیبی به وحدت ملی نمیزند بلکه تنوع فرهنگی و زبانها، بزرگترین فرصت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که باعث انسجام وحدت فرهنگی میشود. آموزش زبان مادری نهتنها مشکلی بهوجود نمیآورد و باعث تضعیف زبان فارسی نمیشود بلکه باعث بالندگی و تقویت زبان و فرهنگ فارسی میشود. زبانی قوی و بالنده است که در بین زبانهای مخلتف رشد کند نه اینکه یکه و تنها در میدان باشد.
http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=580&pageno=5
جعفر ابراهیمی
آن کلیدی که حسن روحانی به هنگام انتخابات در دست داشت جهتش نه به سمت گشودن قفل مشکلات فرودستان، زحمتکشان و کارگران جامعه، بلکه به سمت شرکتهای چند ملیتی و سرمایهداری جهانی و حامیان داخلیاشان نشانه رفته بود. طی یکسال گذشته نیز جهتگیری طبقاتی دولت یازدهم در قالب سیاستگذاریهای اقتصادی بر محور سیاست رونق کسب و کار اقتصادی نشان داد که ژنرالهای نئولیبرال دولت موسوم به تدبیر و امید با هدف واقعیسازی قیمتها و با راهکار خصوصیسازی عرصههای عمومی چون بهداشت و آموزش، در پی گسترش منطق سرمایه و کالایی نمودن هر چه بیشتر تمام عرصههای عمومی و اجتماعی هستند. هر چند دولت بنفش در اسفند 92 کوشید با طرح عوامفریبانهی رایانهی سبد کالا از طبقات فرودست جامعه یارگیری نماید اما این دولت ناگزیر است در ادامه روند منطقی خود ماهیت سرمایهسالار خود را با حذف یارانه نقدی از یکسو و افزایش قیمت حاملهای انرژی و ارزاق و مایحتاج عمومی افشا نماید. مسیر پیش رو در غیاب تشکلهای مستقل و صنفی و اجتماعی کارگران، معلمان و پرستاران، برای زحمتکشان و فرودستان جامعه چیزی جز فقیرشدن بیشتر را به ارمغان نخواهد آورد.
در همین راستا دولت در آستانه اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها، تمام حامیان خود را در داخل و خارج فراخوانده است تا به اتکای پیشینه امنیتی اعضای دولت و با ایجاد فضای روانی و تبلیغاتی پروژه ناتمام احمدینژاد را تکمیل نماید. در مسیر پیشرو حامیان دولت که در اصل حامیان سرمایه هستند، در القاب مختلف سازماندهی شده و بعنوان جاده صافکن برای مددرسانی به دولت عمل مینمایند، این حامیان نئولیبرالیسم در ایران اگر چه در ظاهر مجموعهای ناهمگن هستند، ولی در برخورداری از مواهب برآمده از قدرت سرمایه مشترک المنافعاند و در راستای منافع طبقاتی خود منسجم و همسو عمل میکنند، جاده صافکنها نیک میدانند در صورت رونق کسب و کار صاحبان سرمایه، از سرریز نعمتهای سفره سرمایه بیبهره نخواهند شد.
در همین راستا جاده صافکنهای نئولیبرالیسم به اقدامات مختلفی دست میزنند که گاهی ممکن است در ظاهر ناهمسو باشد اما در محتوا اهداف صاحبان سرمایه را دنبال و نمایندگی میکنند. آنها کمپین «نه به یارانه» را در کنار کمپین «برای 1-5» سازماندهی میکنند تا مسیر واقعیاشان مشخص نگردد، خبر هنرمندان و فیلمسازان و تهیهکنندگان فیلمهای گیشهپسند را در مورد «کمپین نه به یارانه» مخابره میکنند[1] تا نشان دهند اقشار مختلف! جامعه چقدر برای این نه گفتن آمادهاند، از مردم عادی و فقیر چنان مصاحبههایی تهیه میکنند که گویی حداقل دستمزدشان سه برابر خط فقر است و باید کمی قناعت کنند و بر سر حداقل دستمزد کارگران و زحمتکشان چنان تبلیغاتی روانی در وزارت کار به پا میکنند که گویی دستمزد ناچیز آنان باعث تحریمها و انزوای بین المللی بوده و در صورت افزایش حقوق کارگران تورم بالا خواهد رفت و اختلاسهای میلیاردی رخ خواهد داد.
در عرصه عمومی میکوشند کارناوال حقوق شهروندی به پا کنند، به شرط آنکه در منشورشان از حقوق و دستمزد برابر و عادلانه صحبتی نشود و به ساحت پاک سرمایه توهین نگردد و دستاوردهای عرصه عمومی جامعه را که حاصل رنجها و حرمانهای زنان، دانشجویان، معلمان و کارگران است، در قالب انجمنها و کانونهای مارکدار به پای ژنرالهای نئولیبرال دولت موسوم به تدبیر و امید مینویسند، کسانی که آمدهاند تا بر پیکر بی رمق و نحیف اکثریت زحمتکش و زیرخط فقر جامعه تیر خلاص بزنند. در این میان مواجببگیران، قلم بدستان و مداحان فرهنگ سرمایهداری دست به کار میشوند تا هر عمل صاحبان سرمایه و ارتجاع را توجیه نمایند و تمام ناکارآمدیها را به دولت قبلی تقلیل دهند.
در پی این مقدمه طولانی بر آن نیستم که ماهیت، جهتگیری و اهداف جاده صافکنهای نئولیبرالیسم را در تمام عرصههای اجتماعی ترسیم نمایم اما در ادامه میکوشم با تاکید بر سیاستهای نئولیبرالیستی دولت در عرصه آموزش مشخص نمایم که چگونه دولت در این مسیر از جاده صافکنهای نئولیبرالیسم مدد میگیرد، مسیری که به کالاییشدن هر چه بیشتر آموزش در ایران و خصوصی سازی کامل آموزش در عرصه عمومی منجر خواهد شد. برای این منظور بایستی به این نکته توجه نمود که سیاست رونق کسب و کار در عرصه بازار و بنگاههای اقتصادی متوقف نخواهد شد و دولت این سیاست اقتصادی را در حوزههای مختلف اجتماعی با ادبیات خاص و کلید واژههای مشخص دنبال مینماید.
در عرصه آموزش و پرورش که اکثریت مردم با آن بصورت مستقیم و غیرمستقیم درگیر هستند، سیاست فوق با کلیدواژههایی چون گسترش کمی و کیفی مدارس غیردولتی، افزایش مشارکت مردمی در عرصه آموزش و پرورش، برونسپاری بخشهای خدماتی به بخش خصوصی، واگذاری هنرستانهای فنی و حرفه ای و کار و دانش به کارخانجات بخش خصوصی و تعدیل نیروی انسانی، پیگیری و اجرایی میگردد. هنگامی که وزیر آ. پ و اتاق فکر منتسب به وی بر این سیاستها تاکید میکنند، در واقع آنان اصول کلی خصوصی سازی آموزش عمومی را دنبال میکنند هر چند از به کار بردن کلمه خصوصی سازی امتناع میورزند. در این میان اصلی ترین برنامه دولت برای تعرض به عرصه عمومی آموزش طرح «خرید خدمات آموزشی» است، طبق این طرح دولت بصورت آزمایشی در سال 93 پانصدهزار صندلی خالی را از صاحبان مدارس غیرانتفاعی خریداری خواهد نمود. این طرح با هدف تقویت بخش خصوصی در مقابل آموزش عمومی و رایگان و در پی تسری منطق سرمایه و کالایی شدن عرصه آموزش عمومی است و به نوعی پرداخت یارانه به صاحبان سرمایه در عرصه آموزش است. دولت با ارایه این طرح زمینههای قانونی برای بسط خصوصی سازی و به تبع آن سوداگری آموزشی را فراهم مینماید، چرا که این عرصه، با حمایت یک دولت نئولیبرال، میتواند عرصه جدید و امنی برای سرمایهگذاری و سوداگری صاحبان سرمایه باشد. از سویی برآورد محققان از وضعیت نیرویکار نشان میدهد که صنعت آموزش از «طریق آموزش همگانی یکی از مهمترین صنایع تولید کنندهی کالاهای سرمایه ای سده بیست و یکم است که تولید معلومات و مهمتر از آن تربیت کارکنانی را به انجام میرساند که دارای تخصص لازم برای شکل جدید انباشت سرمایه بر پایه معلومات باشند»[2]. لذا صاحبان سرمایه، ضمن برخورداری از مواهب ورود به عرصه آموزش میتوانند نسبت به تربیت و جهتدهی نیرویکار مورد نیاز در سایر عرصهها اعمال هژمونی نمایند. با این اوصاف دولت برای پیاده نمودن برنامههایش نیازمند افراد و جریاناتی است که بتواند مسیر رونق کسب و کار را در عرصه آموزش هموار نمایند؛ اما چه کسانی جاده صافکن این مسیر هستند؟
الف- صاحبان و دارندگان امتیاز ویژه مدارس خصوصی
در صورت اجرایی شدن این طرح صاحبان مدارس خصوصی از آن بهرهمند خواهند شد. هرچند به نظر میرسد این بهرهمندی یکسان نباشد و سود حاصل از این طرح به جیب صاحبان مدارسی که به دولت نزدیکترند سرازیر گردد، اما نگاهی به لیست مدارس ویژه، خصوصی و صاحبانشان نشان میدهد که این امتیاز انحصاری است و حق تاسیس این مدارس نیز با توجه به نزدیکی به کانونهای قدرت و ثروت به افراد تعلق میگیرد. صاحبان مدارس خصوصی پرنفوذ اغلب در دولت حامیان قدرتمندی دارند و میتوانند در راستای منافع خود در دولت و مجلس لابی نمایند و چهرهای موفق از آموزش خصوصی ارایه نمایند. فقدان یک نظام آموزشی پویا، مشارکتی و مبتنی بر یک ساختار دموکراتیک در عرصه آموزش عمومی نظام فعلی را با یک بحران جدی در امر آموزش و پرورش روبرو ساخته است و این فرصت را به صاحبان مدارس خصوصی داده است تا با تاکید بر موفقیت تحصیلی دانشآموزان خود بر ناکارآمدی آموزش عمومی تاکید نموده بر طبل خصوصیسازی بکوبند. فراخوانهایی که دولت به نام مشارکت مردمی میدهد در اصل فراخوان به دوستانی است که میخواهند در این روند خصوصیسازی مشارکت فعال نمایند و طرح مذکور نیز در راستای فراهم نمودن شرایط ذهنی و عینی این تغییرات است.
ب- کارتلهای اقتصادی عرصه آموزش
فراتر از مدارس خصوصی، دارندگان و صاحبان انتشارات، آموزشگاهها، موسسات و معلمان فعال در زمینه کنکور و تدریس خصوصی، در راستای طرح خصوصیسازی و کالایی شدن آموزش، فعالانه مشارکت میکنند. یکی از علل رشد قارچگونه این مافیای آموزشی در سود ناشی از کالایی شدن هر چه بیشتر آموزش عمومی نهفته است که از طریق تکنیکی کردن دانش و ارایه آن در بستههای آموزشی عملیاتی میگردد. تنها زمانی که مساله آموزش از بعد انسانی و رهاییبخش خود خارج گردد میتواند در مسیر کنونی آموزش در ایران قرار گیرد، مسیری که در آن تکنیک تستزنی جای هرگونه خلاقیت و مشارکت آموزشی را میگیرد تا کالایی مناسب برای ارایه در بنگاههای اقتصادی آموزشی گردد. پس طبیعی است صاحبان سرمایه در این حوزه بر کالایی شدن هر چه بیشتر آموزش با هدف تصاحب بر بازارهای جدید تاکید نمایند. نگاهی به حجم انبوه تبلیغات رسانهای[3] و میدانی این مافیای آموزش نشان میدهد که آنان از این فضا چه بهرهمندیهایی دارند. لذا با شیوههای مختلف تبلیغاتی میکوشند اصل و کارآمدی آموزش عمومی و رایگان را در سایه کارآمدی شیوههای خود تضعیف نمایند و به کمک اعطای بورس تحصیلی و ایجاد بنیادهای خیریه وجههای اجتماعی و انسانی از خود ترسیم نمایند.
ج- مبلغان رسمی و غیررسمی نئولیبرالیسم
این افراد طیف وسیعی را شامل میشوند از روزنامه نگاران و فعالان عرصههای مجازی تا افرادی که تحت عنوان کارشناس مسایل آموزشی در رسانهها و با هدف تقبیح آموزش رایگان و عمومی در جهت منافع صاحبان سرمایه فعالیت دارند. از نظر کسانی که کوچک کردن دولت و ایجاد دولت حداقلی برایاشان یک اصل کلیدی است، آ.پ نمونه بسیار مناسبی از ناکارآمدی دولت فربه است، چرا که آموزش و پرورش بزرگترین نیروی کارمزدی دولتی، یعنی معلمان را با خود یدک میکشد و خصوصیسازی این بخش در کوچک کردن دولت و نقش آن اهمیت اساسی دارد، این افراد که کیفیت و برخورداری آموزش طبقات فرودست برایشان مسالهای در خور توجه نیست، از هر فرصت و امکانی برای بسط نظریات خود با تاکید بر گسترش بعد آموزش خصوصی استفاده مینمایند. معرفی محمدعلی نجفی و موج استقبال از وی در سطح رسانههای مختلف داخلی و خارجی در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است، چرا که در صورت تصدی وزارت آموزش و پرورش توسط وی، با توجه به سابقهاش در زمینه خصوصیسازی این روند با سرعت بیشتری طی میشد، هر چند نگارنده معتقد است خصوصی سازی آموزش در ایران مستقل از افراد در مسیر گسترش منطق سود و ثروت به پیش میرود.
د- تشکلهای صنفی معلمان و برخی افراد موسوم به فعالان صنفی
در طول انتخابات ریاست جمهوری، افراد و جریاناتی تحت عنوان ستاد فرهنگیان روحانی سازماندهی شدند که بعدها هسته اصلی کمیته ای را شکل دادند که به کمیته فرهنگیان موسوم شد. هدف این کمیته بسیج معلمان برای جلب و جذب رای معلمان به سود روحانی بود مستقل از اینکه معلمان چه میزان در انتخابات شرکت نموده و به روحانی رای دادند، این کمیته پس از برآمدن دولت بنفش نه تنها به کار خود پایان نداد بلکه بعنوان بازوی اصلی لابیگری به سود کاندیدای دولت عمل نمود، در همین راستا تعدادی تشکل که نام معلمان را با خود یدک میکشند بصورت فعالانه در پروسه لابی و جلب حمایت جامعه معلمان شرکت نمودند. اگر چه بسیج همگانی آنان برای کاندیدایی که حتی از گذشته و دوستان دیروز خود اعلام برائت کرد با رای عدم اعتماد مجلس ناکام ماند، اما این تشکلها همچنان در کسوت مشاور سیاستهای آموزشی دولت باقی ماندند. نگاهی به مواضع، بیانیهها، فراخوانها و سایتهای منتسب به این تشکلها جهتگیری آنها را مشخص میکند.
اما در بین تشکلها و افرادی که خط کمیته فرهنگیان را در عرصه آ.پ و در میان معلمان پیش میبرند دو تیپ از هم قابل تفکیک هستند، تشکلهایی که فقط نام معلمان را با خود یدک میکشند و ادامه جریانات سیاسی هستند و در دولتهای پیش از احمدی نژاد در قدرت سیاسی و رانتهای آن شریک بوده اند و حتی در پروسههای تصفیه در آ.پ در گذشته نقش و حضور فعال داشته اند، انجمن اسلامی معلمان نمونه بارز این تشکلهاست و گویی برخی سازمانها و کانونهایی که به صفت صنفی در عرصه آموزش فعال شدهاند مدل انجمن اسلامی را در مورد نزدیکی به قدرت برای خود انتخاب نمودهاند. عملکرد این تشکلها در پروسه رای اعتماد برای نجفی و حمایت از فانی با انجمن اسلامی تفاوت ویژهای ندارد. این تشکلها جاده صافکن خصوصیسازی هستند و تا مادامی که مواضع خود را بصورت شفاف در مورد جهتگیری طبقاتی دولت در عرصه آموزش مشخص ننمایند، نمیتوانند نماینده واقعی معلمان باشند هرچند به واسطه برخورداری از رانت وفاداری و داشتن مجوز فعالیت، برخی موقعیتهای نمایندگی را اشغال نموده باشند.
اما تیپ دوم آن بخش از بدنه معلمان و فعالان صنفی هستند که بخاطر نارضایتی از وضعیت آموزش در دوره احمدی نژاد به یاری کمیته مزبور در گذشته شتافتند و در آستانه استیضاح فانی به صورت پیاده نظام تیپ اول عمل میکنند این افراد فاقد تحلیل طبقاتی درست از شرایط امروز ایران هستند و با اینکه در صف مزدبگیران عرصه آموزش هستند ناخودآگاه بخاطر برخی ترجیحات سیاسی در مقابل طبقه خود و در صفوف جاده صافکنها قرار دارند. فقدان تشکلی مستقل که بتواند منافع واقعی معلمان را نمایندگی کند این افراد بینابینی را به صفوف حامیان صاحبان سرمایه سوق داده است.
تقسیمبندی فوق شاید به صورت کامل نتواند تمام وجوه، جریانات و افراد درون صفوف جاده صافکنهای نئولیبرالیسم در عرصه آموزش را مشخص نماید اما نشان از آن دارد که صاحبان سرمایه برای تصاحب این عرصه مصمم و مجهز هستند. آنها قدرت دولت را پشت سر دارند با انبوهی از رسانه و دستگاه تبلیغاتی فربهی که از طریق صاحبان سرمایه حمایت میگردد و پیاده نظامهایی که حاضرند در جهت منافع طبقاتی آنان عمل کنند. حتی استیضاح کنندگان وزیر آموزش و پرورش نیز در این صف قرار دارند. آنان حتی هنگام مخالفت با وزارت نجفی، پرونده وی در خصوصیسازی را نگشودند چرا که در این مسیر با دولت همنظر و همراهند. مساله اصلی بر سر تصاحب وزارتخانهای است که بالقوه برای سرمایهگذاری صاحبان سرمایه عرصه پرسودی است و هر یک به پشتوانه جریانات سیاسی منتسب، در پی سیطره بر این ظرفیت هستند. در پایان به نظر میرسد با توجه به تحولات اخیر در نظام آموزشی، فانی بر مسند بماند یا جایگزین شود، سیاست دولت و تاخت و تاز جاده صافکنها همچنان ادامه خواهد داشت، حامیان حیات آموزش عمومی و رایگان در بین معلمان و طبقات ذینفع مانند کارگران چارهای جز اتحاد طبقاتی در برابر هجمه نئولیبرالیسم ندارند و این پیوند در سایه ایجاد تشکلهای مستقل صنفی معلمان و کارگران و تغییر اساسی در سیستم اقتصادی سودمحورمحقق خواهد شد.
[1] . بعنوان نمونه مصاحبه تهمینه میلانی با ایسنا و تاکیدش بر قطع یارانه توسط دولت:
http://isna.ir/fa/news/92102010990
[2] . برای مطالعه وضعیت صنعت آموزش در سده بیست و یکم به کتاب “نیروهای کار، جنبشهای کارگری و جهانی سازی از 1870 تاکنون” نوشته بورلی سیلور ترجمه سوسن صالحی صفحات 204تا 212 مراجعه نمایید.
[3] . نکته قابل توجه در این عرصه پیوند شبکههای مختلف تلویزیونی با این موسسات است، بعنوان نمونه برنامه موسسه “ونوس” ، ” برناامه کنکور آسان است” که از شبکه سه و “فرصت برابر” که از شبکه آموزش برای کنکوریها پخش می گردد بیشتر شبیه به بازار مکاره است تا یک برنامه آموزشی. و باید بررسی نمود رسانه به اصطلاح ملی! در قبال چه مبلغی این عرصه را در اختیار سوداگران آموزشی قرار داده است؟
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،4 اردیبشهت 93
کمی شگفت زده بود و نمی خواست به آسانی باور کند که خریدن یک بسته کاغذA4 می تواند جایگزین پروژه علوم شود و یا نمره های منفی درس حرفه و فن را پاک کند. به خانه که رسیدم سلامی کرد،پس از لحظاتی پرسید بابا تو هم سر کلاس به بچه ها می گی بسته ای کاغذ بخرید و به مدرسه بیارید تا موردهای انضباطی تون رو پاک کنم؟ گفتم نه،مگر به شما گفته اند؟ گفت امروز،معلم علوم مان سر کلاس گفت امتحانات خرداد تا یکی دو هفته دیگه آغاز می شه و مدرسه برای تهیه ی کاغذ،که قیمت اش به بسته ای پانزده هزار تومان رسیده،مشکل داره،هر کسی دوست داره می تونه پروژه ی "قلب انسان و چگونگی کار آن" رو انجام نده و بجاش یک بسته کاغذ A4 بخره و به دفتر مدرسه بده و نمره ی پروژه رو بگیره. معلم حرفه مون،که بچه ها از اول سال سر کلاس اش یه کمی زیادتر از کلاس های دیگه شلوغی می کردندهم همین حرف رو زد گفت موردهای انضباطی بچه ها را پاک می کنه.
راستش در طول سال های کاری ام،اینجا و آنجا دیده بودم که اگر دانش آموزی وسط سال برای نام نویسی به مدرسه می آمد مدیر به گونه ای به پدر- مادرش می فهماند که باید کمکی به مدرسه کند تا بچه اش را بنویسد،و یا در نشست های انجمن اولیاء که کمابیش یکی از کارهای همیشگی همین کمک به مدرسه است. اما این یکی برای خودم نیز کمی تازگی داشت.
به پسرم گفت ببین عزیزم معلماتون تقصیر ندارند. الان دو سه ساله که آموزش و پرورش سرانه دانش آموزان رو به خیلی از مدرسه ها نداده. یعنی دو سه ساله که آموزش و پرورش باید به ازای هر دانش آموز،سالیانه نزدیک به سی هزار تومان بده که نداده. مدرسه ی شما نزدیک به 600 دانش آموز داره که سرجمع می شه هژده میلیون تومان در سال. تورم و گرانی هم که هست. مدیرا هم بایستی یه جورایی امورات مدرسه رو بچرخونند. تو کاری به این کارها نداشته باش،درس و کتابتو بخون و نمره و انضباط واقعی خودتو بگیر. نمره ای که با "کاغذ" بیاد،پوشالیه و ارزشی نداره. نمره ی تو،واقعیه و لذت درس خوندن هم به گرفتن همین نمره واقعیه. بلند شد و رفت تو اتاقش و شروع کرد به درس خوندن،اما من دیگه توان بلند شدن هم نداشتم و انگار خستگی یک روز کار و از صبح تا شب درس دادن،چند برابر شده بود.
http://www.shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=265&dn=5&pid=16&rnd=HbUNrD&p=&y=93&m=02&d=04#
محمدرضا نیک نژاد
روزنامه اعتماد،4 اردیبهشت 93
سخنان رییسجمهور روحانی درباره پایهگذاری زنگ گفتوگو و کتابخوانی و بازگشت زنگ انشا به مدرسهها سبب شد کاربهدستان آموزشی، دست به کار عملی کردن سفارشهای رییسجمهور با روشهایی مانند دست بردن در برنامههای درسی دورههای آموزشی گوناگون، گذراندن مصوبه در شورای عالی آموزش و پرورش، برگزاری همایش و سخنرانی و... شوند. در همین راستا شنیده شده است سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، یک پژوهشگر نامدار در گستره آموزش و یادگیری تطبیقی به نام خانم «ماساکو واتانابه» از ژاپن را در دهه نخست اردیبهشت به ایران دعوت کرده و قرار است در این هفته برنامههای گوناگونی در زمینههای آموزشی و پژوهشی برگزار شود. آمدن خانم «واتانابه» به ایران بهانهیی به دست داد تا نگاهی دوباره به کتاب ارزشمند ایشان به نام «پرورش هنر استدلال» بیندازیم. بیگمان بررسی ژرف این کتاب در یک یادداشت روزنامهیی نمیگنجد! از این رو نگارنده، پژوهشگران و کارگزاران آموزشی، کارشناسان آموزشی و... را به خواندن آن فرا میخواند. اما کتاب «روش هنر استدلال؛ الگوی تبیین اندیشه در فرهنگ آموزش ژاپن و امریکا» را موسسه فرهنگی منادی تربیت در 372 صفحه منتشر کرده است. نویسنده کتاب خانم «ماساکو واتانابه» دارای دکترای تخصصی از دانشگاه کلمبیا امریکاست. کتاب به وسیله محمدرضا سرکار آرانی، علی رضا رضایی و زینب صدوقی به فارسی روان و دلنشینی برگردانده شده است. کتاب با پژوهش میدانی در کلاسهای انشا و تاریخ دبستانهای امریکا و ژاپن، یکی از درخشانترین آثار در آموزش و پرورش تطبیقی به شمار میآید. نویسنده با تلاشی ارزشمند با کنار هم قرار دادن و مقایسه هدفها، روشها، ریشههای فرهنگی و اندیشگی آموزش انشا و تاریخ در دو کشور، پژوهشی در خور توجه و خواندنی را برای پژوهشگران فراهم کرده که میتواند آغازگاهی تازه در آموزش در هر کشوری باشد. اما آغاز کار نویسنده در این پژوهش، بررسی کارنامههای آموزشی دانشآموزان ژاپنی مهاجر در دهه 80 در امریکا بوده است. «بسیاری از این دانشآموزان که در مدارس ژاپن بدون مشکل خاصی به تحصیل مشغول بودند، بعد از وارد شدن به مدارس امریکا مورد انتقاد شدید معلمان خود قرار میگرفتند.» (ص34) «سر نخ حل این گونه مشکلات هنگامی به ذهن مولف خطور کرد که توانست اطلاعات لازم را در رابطه با نحوه نوشتن مقاله، که در امریکا به آن essay گفته میشود، کسب کند.» (ص35) از این رو نویسنده با حضور در کلاسهای دو کشور و بررسی تفاوت در آموزش انشا، کار میدانی خویش را آغاز میکند. «عمدهترین ساختاری که در استراتژی نوشتن ژاپنیها دیده میشود، ساختار «کی- شو- تن- کتسو» است... که به معنای «مقدمهچینی، بسط، تغییر دیدگاه و جمعبندی» است» (ص 46) حال آنکه سبک رایج توصیف در امریکا «ارائه موضوع- اثبات موضوع، نتیجهگیری» است. (ص47) «بارزترین تفاوت در سبک متن نویسی ژاپنیها و امریکاییها این است که در ژاپن نتیجهگیری و جمعبندی در آخر متن و در امریکا در اول متن بیان میشود». (ص 48) افزون بر این، در نوشتارها دیده میشود که «توصیف در امریکا بر مبنای قانون علت و معلولی و در ژاپن بر اساس روند وقوع رویدادها در ظرف زمانی است.» (ص 57) «اینکه افراد به سبک سلسله زمانی میاندیشند یا به سبک علت و معلولی (استدلالی)، قاعدتا بر رفتار آنها تاثیر میگذارد. نتیجه پژوهشها نیز آشکار میکند که «تفاوت در نحوه ترتیببندی ماجراها به تفاوت در نحوه تفکر و عمل و رفتار منجر خواهد شد.» (ص 59) اما ریشه این تفاوتها در چیست؟ خانم واتانابه برای پاسخگویی به این پرسش به پژوهش درباره روشهای آموزش انشا در دو کشور رو میآورد. او در نخستین گام درمییابد که «سبک نوشتاری مورد پسند مردم یک کشور یا یک فرهنگ متاثر از منطق و سبک فکری آن فرهنگ است.» (ص102) در مدرسههای مورد پژوهش در امریکا در سال پنجم دبستان «12 سبک نوشتاری معرفی شده است که عبارت بودند از داستان، شعر، نامه، گزارش، مصاحبه، معرفی کتاب... که معلمان به آموزش انشانویسی به صورت مقاله و انشانویسی به صورت خلاقانه و داستان وار توجه ویژهیی دارند.» (ص 103) پرسش از چگونگی انشای خوب، از سوی آموزگاران چنین پاسخی میگیرد که «آنها به واضح و مشخص بودن نکته مورد تاکید دانشآموزان در جمله اول و همچنین نوشتن انشا در جهت موضوع داده شده اشاره میکنند.» (ص 105) «در کلاسهای انشای امریکا «ارائه الگو و ساختار به عهده معلم و نوشتن محتوا بر عهده دانشآموز است.» (ص 108) در مدارس ژاپن و به باور آموزگاران این کشور «انشای خوب انشایی است که در آن عواطف و احساسات به صورت واقعی و ملموس بیان شده باشد و مخاطب با خواندن آن متوجه حالات روحی نویسنده شود.» (ص 123) بر خلاف امریکا که به سبک نوشتن جملات توجه ویژهیی میشود، در ژاپن به هر مطلبی که نوشته میشود، انشا میگویند! و در کتاب درسی «زبان ژاپنی»، بخشی که به شیوههای متن نویسی اشاره کرده باشد، دیده نمیشود و تنها در دفترچه راهنمای آموزش انشا میخوانیم که «برای نوشتن انشای خوب لازم است به دانشآموزان یاد دهیم که احساسات خود را به صورت واقعی و ملموس بیان کنند. لازمه این کار، نگاه کردن به موضوعات اطراف خود از دریچه عواطف و احساسات است.»(ص 124) همچنان که دیده شد، کتاب «پرورش هنر استدلال» با برابر نهادن رویکردهای گوناگون آموزش انشا در ژاپن و امریکا به خوبی توانسته است، فرهنگ نوشتاری دو کشور را مقایسه کرده و پیامدهای تفاوت این دو فرهنگ را دستکم در گستره انشای دانشآموزان و پندار و کردار آنها به نمایش بگذارد. برای نمونه «ژاپنیها در آموزش تکلیف اندیش و وظیفه مدارند و به مهارتهای شنیدن بیش از گفتن اهمیت میدهند. از این جهت نیز با امریکاییهای نتیجه گرا و حق اندیش و حقوق مدار متفاوتند.» (ص 19) و... به باور نگارنده، گرچه کتاب در بازتاب تلاشهای پژوهشی و فرآوری اندیشههای نویسنده بسیار کامیاب است اما نویسنده ژاپنی تا اندازهیی گرفتار سبک نوشتاری این کشور بوده و خواسته یا ناخواسته به سبک سلسله زمانی چنگ زده است. از سوی دیگر در آموزش و پرورش نوین، آموزش، ابزاری توانمند برای آموزشهای شهروندی، صلح، اخلاق، مدارا و... شمرده میشود و بیگمان کلاسهای انشا یکی از فرصتهایی است که دانشآموزان درباره این آموزهها میاندیشند و گفتوگو میکنند و اندیشهها و آموختههایشان را با هم درمیان میگذارند. کتاب درباره این گونه آموزشها ساکت مانده است. به هر روی کتاب «پرورش هنر استدلال» دریچهیی تازه و بس فراخ به آموزش انشا باز کرده که میتواند دستمایه پژوهشهایی در این زمینه در کشور ما نیز باشد.
گزارش «اعتماد» از امتحانات زود هنگام مدارس به دلیل مسابقات جام جهانی فوتبال |
ساعات آموزشی مدارس باز هم کاهش یافت؛ بعد از تعطیلی پنجشنبههای مدارس، تعطیلیهای وقت و بیوقت به دلیل آلودگی هوا، بارندگی، تعطیلات قبل و بعد از امتحانات، تعطیلات نوروز، روزهای بین تعطیلی و... اینبار مسابقات جام جهانی فوتبال است که ساعات آموزشی مدارس را باز هم کم میکند تا همچنان با کمتر از 160 روز آموزشی پایینتر از میانگین جهانی از لحاظ ساعات و روزهای آموزشی قرارگیریم. شش میلیون دانشآموز متوسطه امسال درگیر برنامه فشرده درسی و امتحانی هستند که به دلیل مسابقات جام جهانی فوتبال قرار است زودتر از موعد هر سال برگزار شود. سال گذشته نیز درست در همین روزها بود که انتخابات ریاستجمهوری خردادماه امتحانات دانشگاهها را جلو انداخت تا دانشگاهها و خوابگاهها به دستور وزارت علوم وقت قبل از انتخابات تعطیل شده باشد. در آن روزها دانشجویان باید جزوهها و کتابهای تمام نشده را در یک برنامه فشرده که حتی روزهای جمعه را هم حساب کرده بود، امتحان میدادند. امسال نیز اگرچه مسابقات جام جهانی که قرار است 24-23 خرداد ماه شروع شود، تاریخ امتحانات دانشگاه را تغییری نداده اما آموزش و پرورش از چندی قبل اعلام کردهاند «برای اینکه امتحانات خرداد ماه با مسابقات جام جهانی تداخل نداشته باشد، امتحانات پایانی سال تحصیلی 93-92 را اواخر اردیبهشت ماه برگزار میکنیم.»
ساعات آموزشی در ایران پایینتر از میانگین جهانی علاوه بر سه ماه تعطیلات تابستانی و 13 روز تعطیلات نوروز، تعداد روزهای تعطیل در سال 93 مطابق روال هر سال با احتساب جمعهها 74 روز است. سال پیش نیز تنها تعطیلات روزهای جمعه و تعطیلات رسمی بیش از 77 روز بود. به این تعطیلات اگر تعطیلات بینالتعطیلی، روزهایی که به دلیل آلودگی هوا یا بارندگی مدارس تعطیل میشود و همچنین تعطیلات روزهای قبل از نوروز، بعد و قبل از امتحانات در سال را حساب کنیم، با تعطیلات سه ماهه تابستان، تعداد روزهای آموزشی در ایران بسیار پایینتر از استاندارد جهانی قرار میگیرد. تعداد روزهای آموزشی در ایران به طور متوسط 160روز است. این در حالی است که تعداد روزهای آموزشی در کانادا 180 روز، فرانسه 174 روز، آلمان 210 روز، انگلیس 192 روز، تایوان 222 روز، ژاپن 240 روز و کره جنوبی 222 روز است. همچنین میانگین ساعات آموزشی در یک سال تحصیلی بین 667-600 است. مقایسه این ساعات با کشورهای پیشرفته نشان میدهد تعداد ساعات آموزشی در کانادا 5/952 ساعت، فرانسه 1073، آلمان 1050، تایوان 1177، ژاپن 1050، کره جنوبی 975 و ایالات متحده امریکا 1014 ساعت مقرر شده است. بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس همچنین زمان ساعات تحصیلی در ایران به طور متوسط بین 250-225 دقیقه اما در کشورهای دیگر همچون کانادا 304 دقیقه، فرانسه 370دقیقه، آلمان 300دقیقه، انگلیس 300دقیقه، تایوان 318 دقیق، ژاپن 330 دقیقه و ایالات متحده امریکا نیز 338 دقیقه است. از طرف دیگر مقایسه روزهای شروع و پایان سال تحصیلی نشان میدهد، از مجموع 223 کشور مورد بررسی دنیا 40 کشور از جمله ایران، دوره تعطیلات سه ماهه دارند و تنها یک کشور (سومالی) دارای تعطیلات 4 ماهه است. به عبارت دیگر 18 درصد از کشورهای دنیا 3 ماه تعطیلات متوالی دارند؛ در حالی که 82 درصد دیگر دوره تعطیلات دو ماهه یا کمتر از آن دارند. دانشآموزان: از هر تعطیلی استقبال میکنیم در حال حاضر این تصمیم آموزش و پرورش مخاطبان زیادی دارد؛ دانشآموزان، معلمان، کارکنان مدرسه و خانوادهها که به دلایل مختلف موافق و مخالف این تصمیم هستند و کارشناسان که معتقدند به اندازه کافی در کشور تعطیلات داریم و با توجه به پایین بودن ساعات آموزشی در ایران در مقایسه با کشورهای دیگر، این تعطیلات تاثیر زیادی در کیفیت آموزش دارد. از بین واکنشهای مطرح شده نسبت به این خبر، پسران به طور اکثریت در مقایسه با دختران از این تصمیم آموزش و پرورش رضایت بیشتری دارند. تنها تعداد معدودی که نظر آنها بلافاصله با واکنش همکلاسیها همراه است، از شروع زودهنگام امتحانات رضایت ندارند. «خیلی کار خوبی کردند، از هر تعطیلی استقبال میکنیم»...«نمیشود که هم امتحان داد هم فوتبال دید»... «حالا مگه هر چند سال ما جام جهانی داریم»...«بذارید با خیال راحت فوتبال ببینیم»...«یک هفته زودتر که این حرفها را نداره...» با این وجود یکسری هم مخالفند: «ما سال دیگه کنکور داریم»...«همین طوری هم چند فصل از کتابامون مونده بود»... «دبیرامون اصلا تمرین حل نمیکنند فقط تند تند درس میدهند...»
زینب در مقطع پیش دانشگاهی درس میخواند و امسال کنکور دارد: «واسه ماکنکوریاعالیه. چون میتونم درسارو حداقل دوسه باردوره کنم. فقط بیچاره سومیها بدجوری دلم براشون میسوزه چون درسای ما پیش دانشگاهیها معمولا بیشترش قبل ازعید تموم میشه و مهمتر اینکه معدلمون درکنکورتاثیری نداره ولی واسه سومیها این معدل سرنوشت سازه.» یکسری از دانشآموزان دختر هم موافق این تصمیمند: «ما که درسامون رو قبل عید تموم کردیم بعد عید فقط سوال کنکور حل میکنیم.» بر اساس قانون پذیرش دانشجو و در راستای حذف کنکور سوابق تحصیلی داوطلبان در کنکور 93، 25 درصد تاثیر مستقیم خواهد داشت. از این رو معدل برای دانشآموزانی که طی سالهای آینده کنکور دارند، اهمیت زیادی دارد. بعضی از معلمان هم به دقیقه نودی بودن این تصمیم انتقاد دارند. معلمی در مقطع دبیرستان که شیمی درس میدهد، میگوید: «دیر به ما اعلام کردند، اگر زودتر گفته بودند، از اول برنامهریزی میکردیم. الان تمام تلاشمون رو میکنیم که فقط تمام کتابا و مباحث رو تموم کنیم. این به ضرر خود دانشآموزاست. هر چند خیلیهاشون به خاطر فوتبال راضیاند.» دبیر ریاضی یک دبیرستان دخترانه هم میگوید: «کجای دنیا به خاطر فوتبال مدارس را تعطیل میکنند. با این تصمیم به دخترها که چندان فوتبالی نیستند ضرر زیادی وارد میشه. ما کتابها را در هر صورت تموم میکنیم. اما اینکه چطوری بماند... چند تا از زنگهای ورزش بچهها را هماهنگ کردیم کلاس ریاضی براشون تشکیل بدیم که تمرینات را حل کنیم.» در این میان بیشترین مخالفان این تصمیم آموزش و پرورش در بین والدین هستند که نگران هزینه داده شده و کیفیت آموزش به فرزندشان هستند. پدر دانشآموزی در مقطع راهنمایی در مخالفت با این تصمیم میگوید: «به بهانههای مختلف از ما پول میگیرند. برای پسرم که در مدرسه غیرانتفاعی درس میخونه از ما هزینه 9 ماه را پیش پیش گرفتند. الانم هم که کتابها را هولهولکی تموم کردند و گفتند برای امتحانات آماده بشید.»مادر دانشآموز دبیرستانی هم که نگران معدل پسرش است، میگوید: «خود پسرم خیلی از این تصمیم راضیه ولی من و پدرش نگران معدلشیم. چون تعطیلات امسال خیلی بیشتر از معمول بود. چند روز هم به دلیل آلودگی تعطیل کردند. الانم گفتند از 20 اردیبهشت بیشتر لازم نیست بیایند. من میدونم خیلی از کتابهاشون رو به زور دارند تموم میکنند.»انتقاد اکثر والدین به دلیل هزینههای بالای کتابهای کمک آموزشی و کلاسهای متفرقه تقویتی و آمادگی کنکور است که مجبورند برای جبران کمکاری مدارس هزینه کنند. کارشناسان چه میگویند سیدمحمدباقر عبادی، عضو کمیسیون آموزش مجلس در گفتوگو با «اعتماد» در مورد این تصمیم آموزش و پرورش میگوید: چند روز زودتر برگزار شدن امتحانات به این دلیل که امتحانات مصادف با جام جهانی نشود، با توجه به اینکه دانشآموزان خواه ناخواه در فضای رسانهیی مسابقات قرار میگیرند، میتواند تصمیم مناسبی باشد. اما در شرایطی که از قبل برای چنین تصمیمی برنامهریزی شود. به گفته او آموزش و پرورش با توجه به پیش بینی مسابقات جام جهانی بهتر بود از اوایل سال مدارس برای این فشردگی و تعطیلات آماده کند تا اتمام یکسری از کتابها به مشکل نخورد. مهدی بهلولی، کارشناس و دبیر آموزش و پرورش در توصیف حال و هوای این روزهای مدارس به «اعتماد» میگوید: شروع زود هنگام امتحانات به دلیل مسابقات جهانی در مدارس در هر صورت باعث فشردگی در آموزش شده است و این وضعیت در مورد یکسری درسها و کتابها حادتر است. مثلا معلمان مجبورند تمرین کمتری حل کنند و مباحث را فشرده درس دهند. او با بیان اینکه بعضی از کتابهای درسی چون در طول سال به تعطیلات دیگر هم خورده بود، با مشکل مواجه شده است، ادامه میدهد: با این وجود با توجه به اینکه آموزش و پرورش این تصمیم را از چندی پیش اعلام کرده است، یکسری هماهنگیها و همکاریها بین معلمان در مورد ساعات آموزشی صورت گرفته تا کتابهایی که مانده است تمام شود. به گفته او آموزش و پرورش میتوانست به جای اتخاذ چنین تصمیمی از مدارس بخواهد تاریخ امتحانات را طوری برنامهریزی کنند که امتحانات مشکلتر تا قبل از بازیهای جام جهانی برگزار شده باشد و درسهای سبکتر بدون فشردگی در روزهای پایانی خرداد امتحان گرفته شود. |
ویلیام هیر
برگردان : مهدی بهلولی
گمان ها را چند سال پیش،جان ویلسون(1993) از انگلستان برانگیخت. دل نگرانی ویلسون این بود که استادان آموزگاران،آهسته- آهسته دارند خودشان را همچون "رهبران مومنان" می بینند که آموزگاران آینده را به درون ایدئولوژی ویژه ای مشرف می کنند نه این که آنها را به آزمون سنجشگرانه ی باورها و پیش انگاره هایشان،و ارزش هایی برمی انگیزند که در نظریه آموزشی و تعیین سطح یادگیری دانش آموزان با آن روبرو می گردند. در زمینه پرورش آموزگار در ایالات متحده آمریکا،بحث به تازگی بر استانداردهای حرفه ای اعلام شده از سوی شورای ملی مجوز پرورش آموزگار(NCATE,2002 ) متمرکز شده است؛و به ویژه،بر گنجاندن خو و منش های خاص به عنوان بخشی از استانداردهای حرفه ای بایسته ای که آموزگاران باید برای دریافت مجوز،برخوردار باشند. این استانداردها آموزگاران را ملزم می سازند که "درون مایه،دانش آموزش شناسی و حرفه ای،مهارت ها،و خو و منش های بایسته برای یاری به همه دانش آموزان در فرآیند یادگیری را،بدانند و شرح دهند". فرهنگ و واژه نامه همراه این استانداردها،خو و منش ها را به عنوان اخلاقی تعریف می کند که "از سوی باورها و نگرش های همبسته با ارزش هایی همچون دلسوزی،انصاف،درستکاری،پاسخگویی،و عدالت اجتماعی،راهنمایی می شود".
انتقادها به "نظریه ی خوی ها" برگشته است- به عنوان ابزاری نو برای تحمیل همسانی سیاسی. اما در نگاه نخست،پی بردن به آنچه که می تواند کابوس القای اندیشه را زنده سازد،دشوار است. خوی ها،بی گمان،همواره بخشی از هدف هایی بوده اند که به برنامه پرورش آموزگار چهره مشخص بخشیده اند. حتی با درنگریستن به آن استانداردهایی که به دانش و مهارت ها برمی گردند- که چندان بحث انگیز نشان نداده اند- پیوندی ناگزیر میان خوی ها و پرورش آموزگاران وجود دارد. اگر آموزگارانی که دانش و مهارت های خاصی دارند تشویق نشوند که هوشمندانه و فراخور زمینه از این دانش و مهارت ها بهره بگیرند،وجودشان چه ارزشی دارد؟ به زبان کلی تر،داشتن خوی و منش معین برای یک آموزگار،دارا بودن یک خصلت شخصیتی یا خصلت اندیشگی،همچون احساس مسئولیت،آزاد اندیشی،یا داوری سنجشگرانه می باشد. چنین خوی هایی،نوعی از انسان- که آموزگار می باشد- را توصیف می نمایند و این که او در شرایط معین چگونه رفتار می کند یا خواهد کرد.
برای نمونه،در رویارویی با موقعیتی که در آن آموزگار از سوی دانش آموزان درباره ی یک ادعای او،به چالش گرفته می شود،آموزگار آزاد اندیش تشویق به این می شود که به شیوه های معینی که نشانه ی این رویکرد هستند پاسخ دهد؛شیوه هایی همانند گوش دادن جدی به دیدگاه های دانش آموزان. این روش جاافتاده ای است که در آن آموزگاران آزاداندیش،بیش یا کم،در این گونه از موقعیت ها،از خود نشان می دهند. کمابیش در این هیچ بحثی نیست که پرورش چنین خوی هایی بخشی از هدف های ما در پرورش حرفه ای آموزگاران می باشد. ما می خواهیم که آموزگاران مان نسبت به کارشان احساس مسئولیت داشته باشند،گزارشی آزاداندیشانه از نظریه های رقیب در کلاس درس ارائه دهند،در تفسیر ایده ها و دیدگاه های بیان شده دانش آموزانشان،داوری سنجشگرانه ای از خود نشان دهند،و کارهایی از این دست.
اما،منتقدان،به ویژه در اشاره به "عدالت اجتماعی" نگران شده اند که آن را همچون تجویز دسته ای از پای بندی های ایدئولوژیک به چپ طیف سیاسی می بینند. دل نگرانی هایشان با شماری از نمونه گزارش های گسترده،دامن زده شده است که مدعی می شوند دانشجو- آموزگاران،هنگامی که با موضع ایدئولوژیک استادانشان و یا دانشکده هایشان مخالفت می کنند از برنامه های پرورش آموزگار کنار گذاشته می شوند. دانشجو- آموزگاران،از به خاموشی کشانده شدن،و پس از آن،رعایت مقررات،گلایه کرده اند اگر آنها در برابر ادعاهای استادان در کلاس درس درباره ی موضوع هایی همچون حق انحصاری سفید- مرد،تبعیض مثبت[تبعیض به سود کسانی که مورد تبعیض قرار گرفته اند]،کنترل سلاح ها،انگلیسی به عنوان زبان ستمگران،و چیزهایی از این دست،اعتراض یا انتقادهایی کردند. اما آرتور وایس،رییس NCATE،به شدت انکار می کند که اداره مجوز دهی،از هرگونه ایدئولوژی خاص سیاسی یا اجتماعی پشتیبانی می کند. او پای می فشرد که NCATE از آموزگاران انتظار دارد که از خود دو خوی حرفه ای را به نمایش بگذارد : 1. انصاف و 2. این باور که همه ی دانش آموزان می توانند یادبگیرند. او می گوید که مدرسه های عالی آموزش و پرورش کمابیش انتظار دارند که دانشجو- آموزگاران از خوی های دلسوز بودن،گروهی بودن و اندیشه ور بودن،برخوردار باشند. وایس همچنین می گوید که اینها خوهایی هستند که بیشتر مردم به عنوان کیفیت های پسندیده ی آموزگاران،سخت،از آنها پشتیبانی خواهند کرد.
بنیادها و سازمان های گوناگون دلبسته به آزادی های مدنی،در این موارد به سود دانشجویان وارد عمل شده اند و از همه سو اتهام ها و پاسخ به آن اتهام ها،جاری شده است. در نبود اطلاعات جزیی تر بیشتر درباره آنچه در عمل رخ داده است- در مواردی که گفت و گوی همگانی را برانگیخته - با هیچ اطمینانی نمی توان گفت که آیا اتهام القای اندیشه،راستین است یا نه.
اما،چه اصول و نکته های کلی ای می توانند به ما کمک کنند تا با توجه به واهمه و بدگمانی از القای ایدئولوژیک در پرورش آموزگار،رفتار و موقعیت مان را دریابیم؟ نکته های زیر،البته بسیار فشرده،می توانند یادآوری گردند :
1. دلیل های خوبی وجود دارد تا سنجشگرانه اندیشی و آزاد اندیشی را به عنوان هدف های بنیادین آموزش دانش آموزان در مدرسه،به شمار آوریم. بدست آوردن این خوی ها،برای به پختگی و به کمال رساندن فردی بزرگسال،آنچنان که از قوه ی داوری مستقلی برخوردار باشد،مسآله ای اساسی است. چنین فردی- در میان اشیاء دیگر- توانمند به کشف سخنان علم نما و همه روش های یاوه گویی می شود،و نیرومند به پایداری در برابر القای اندیشه می گردد،و آماده می شود تا دوباره به سراغ ایده های محترم دانسته شده برود تا روشن شود که آیا تاب سنجشگری را دارند یا نه. محل تردید است که آموزگارانی که خودشان در مدرسه های عالی آموزش و پرورش وادار به پذیرش موقعیت های ایدئولوژیک خاص شده اند و یا با تهدید به آن تن داده اند ارزش و اهمیت این خوی ها را بدانند و پاس دارند. آموزشگرانی که کند و کاو گسترده و باز ِ ایده های مطرح شده در دانشکده ها و مدرسه های عالی آموزش و پرورش را محدود می کنند به نادرست تآکید بر آن چیزی دارند که دانشجو- آموزگاران می اندیشند به جای این که به درستی بر توانایی و علاقه آموزگاران آینده برای وارسی موضوع های پیچیده به نزد خودشان پافشاری نمایند- کاری که باعث می شود دانشجویان، باورهایشان را بر بنیاد دلایل و شواهد پی ریزند و اندیشیدنشان را،آنچنان که سزاوار است،بازنگری نمایند.
(بخش نخست : http://bohluli.blogsky.com/1393/01/20/post-685/)
بر
مهدی بهلولی
روزنامه آرمان،1 اردیبهشت 93
"به اعتقاد من،اگر مسئولان و مدیران ارشد وزارت آموزش و پرورش وظایف خود را به خوبی انجام بدهند،دیگر فعالیت بسیاری از انجمن های صنفی بی معنی می شود. من در هفته های اخیر نشستی با نمایندگان انجمن صنفی معلمان داشتم و هنگامی که آنان به نمایندگی از معلمان،مطالبات آنان را با حرارت زیادی اعلام می کردند،این جمله را به آنها گفتم : به اعتقاد من مسئولان و مدیران ارشد باید وظایف خود را به درستی انجام داده و به طور واقعی،پیگیر مطالبات به حق فرهنگیان باشند و در این صورت است که دیگر،انجمن صنفی،بی معنی می شود." (اسفندیار چهاربند،مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران،نشریه زمزمه،فروردین 93)
این نگارنده در حسن نیت گوینده سخنان بالا،هیچ گمانی ندارد و بر این باور است که منظور ایشان،خرده از کاستی های مدیریتی در آموزش و پرورش است؛سخنی درست که مورد تآیید بسیاری از فرهنگیان و کنشگران صنفی آنان هم می باشد. با این رو اما،گونه ای ساده نگری به مسآله ی مهمی به نام "جامعه مدنی" و بایستگی و کارکردهای آن- همچنین دشواری های ساختاری مدیریتی در آموزش و پرورش- دیده می شود که نمی توان بر آن چشم پوشید. چنین می نماید که برداشت و درک ایشان از جامعه مدنی و نهاد صنفی،از پیچیدگی های نظری لازم برخوردار نیست. گویا ایشان تنها کارویژه نهاد صنفی را پیگیری خواسته های معیشتی می داند،و از این رو،هنگامی هم که مدیران آموزش و پرورش کار خود را به درستی انجام دهند نهاد صنفی،از بنیاد،فلسفه ی وجودی خود را از دست خواهد داد! اما باید دانست که "مطالبات به حق" فرهنگیان،از جمله خواسته های آموزشی،حقوقی،اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و سیاسی به شمار می روند؛خواسته هایی که همانند بسیاری از پدیده هایی جامعه انسانی،تفسیر یگانه برنمی دارند و نمی توان آنها را تنها در یک چارچوب همه پذیر نشاند و تعریف کرد. خواسته های فرهنگیان،بّعدها و لایه های گوناگون دارد و از این رو همواره محل بحث و گفت و گو خواهند بود و فیصله بردار نیستند. حتی می توان گفت که این خواسته ها،با پیشرفت اجتماعی،مدنی و اندیشگی جامعه،پیچیده،ژرف و گوناگون تر می گردند و از این رو چالش برانگیزتر هم خواهند بود.
شاید بد نباشد به نمونه ای اشاره کنم. یکی از خواسته های فرهنگیان- و البته همسو با بسیاری از مردم کشور- افزایش کیفیت آموزشی و بسترسازی برای آن است. خود فرادستان آموزشی هم این مساله را می پذیرند که آموزش ایران تا رسیدن به یک آموزش برتر و کیفی در جهان،فاصله های بسیار دارد. آزمون های جهانی همچون تیمز و پرلز و پیزا،و نتیجه های ضعیف دانش آموزان ایرانی در این آزمون ها نیز،نشان و گواهی دیگر بر همین مساله است. اما درخور درنگ،تعریف دگرگون و به روز شونده "آموزش و پرورش کیفی" است. کیفیت در آموزش و پرورش،درونه و معنای چندان ثابتی ندارد و از چند دهه گذشته تاکنون،دستخوش دگرگونی های چشمگیری شده است. در حالی که برخی- به ویژه ها کارگزاران آموزشی در سراسر جهان- از مفهوم کیفیت آموزشی،بیشتر،افزایش در نمره های آزمونی دانش آموزان را می فهمند برخی از واپسین سندهای آموزشی،و به ویژه سندهایی که از درون جامعه مدنی جهانی آموزش و پرورش برمی خیزد،در تعریف کیفیت آموزشی به موضوع هایی همچون آفرینشگری،کنکاشگری،سنجشگرانه اندیشی،همدردی،همدلی،دلیری،خودآگاهی،و هماهنگی با طبیعت تآکید می ورزند. روشن است که چنین تعریف های نو و همه سونگرانه ای،مایه ی چالش میان برخی دولت ها و نهادهای مدنی است.
در پایان،این نگارنده از کار به دستان آموزش و پرورش دولت یازدهم،انتظار باریک اندیشی بیشتر دارد. نباید فراموش کرد که یکی از بزرگ ترین کاستی های آموزش و پرورش ایران،ضعف در نظریه پردازی آموزشی و سستی اندیشگی است. بایسته است که کارگزاران آموزشی دولت یازدهم،در صدد هرچه نیرومند و تازه تر ساختن گفتمان آموزشی خویش برآیند.
مهدی بهلولی عضو کانون صنفی معلمان ایران در گفت و گو با تدبیر:
دستورهای دولتی، شهریه مدارس غیرانتفاعی را کاهش نمی دهد
دوشنبه 1 اردیبهشت 93
با وجود اینکه مسئولان آموزش و پرورش از زمان انتشار الگوی شهریه مدارس غیردولتی یاد می کنند؛ برخی از کارشناسان آموزشی امیدی به این کار ندارند و عنوان می کنند این چارچوب بندی برای مدارس غیردولتی همیشه وجود داشته و همیشه هم این مدارس بدون در نظر گرفتن این چارچوب آن را زیر پا گذاشته اند.
گروه اجتماعی تدبیر: مجتبی زینی وند، مدیرکل سازمان مدارس غیردولتی و توسعه مشارکتهای مردمی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد: از چهارشنبه هفته جاری الگوی شهریه مدارس با حضور مدیران سازمان مدارس غیردولتی استانها نهایی و هفته آینده برای اجرا به تمام استانها ابلاغ خواهد شد تا همزمان با آغاز ثبت نام مدارس دولتی الگوی شهریه مدارس غیردولتی اعلام و ثبتنامها آغاز شود.
با وجود اینکه مسئولان آموزش و پرورش از زمان انتشار الگوی شهریه مدارس غیردولتی یاد می کنند؛ برخی از کارشناسان آموزشی امیدی به این کار ندارند و عنوان می کنند این چارچوب بندی برای مدارس غیردولتی همیشه وجود داشته و همیشه هم این مدارس بدون در نظر گرفتن این چارچوب آن را زیر پا گذاشته اند.
مهدی بهلولی عضو کانون صنفی معلمان ایران درباره الگوی شهریه مدارس غیردولتی در گفت وگو با تدبیر می گوید: با توجه به اینکه من خود نیز در بعضی از این مدارس حضور داشته ام باید بگویم که این مدارس معمولا هر کدام برای خود یک سری آیتم ها و گزینه های دیگر را در قالب موارد آموزشی یا کمک درسی می افزایند و با توجه به منطقه ای که در آن ساکن هستند نرخ دارند. مثلا در تهران و در سطح دبیرستان نرخ هایی که شنیده می شود از دو، سه میلیون تا 10، 12 میلیون تومان است، بنابراین مدارس غیردولتی به نرخ هایی مصوب توجهی نمی کنند.
بهلولی ادامه می دهد: در سال های گذشته که به هیچ عنوان توجهی وجود نداشته، شاید از امسال دولت یازدهم با توجه به اینکه اولین سالی است که بر سر کار آمده، می خواهد از پیش با آنها برخورد کند. شاید این اعمال باعث بالا رفتن دقت ها شود و تغییر ایجاد کند. اما در کل مسئولان غیرانتفاعی بر این اعتقاد هستند که نرخ دولتی که اعلام می شود، جوابگوی هزینه های آنها نیست و هزینه هایی که دارند با نرخ اعلامی برابری نمی کند. بنابراین مسئولان این مدارس به عناوین مختلف از شهریه تعیین شده دولت سر باز می زنند و از خانواده ها پول بیشتری دریافت می کنند.
وی می افزاید: در زمان ثبت نام روی یک بنر بزرگ در مدارس هزینه های مصوب نصب می شود اما همان موقع به خانواده ها گفته می شود که این پولی است که به عنوان کف هزینه ها در نظر گرفته می شود. این مدارس مطرح می کنند که ما کارهای دیگری را هم انجام می دهیم، بنابراین هر کدام از این مدارس با توجه به منطقه خود هزینه ای تعیین می کنند. من مدرسه ای را سراغ داشتم که مصوب آن 2 میلیون بود و با هزینه هایی که خود آن مدرسه تعیین کرده بود به حدود 4 میلیون تومان رسیده بود.
بهلولی در پاسخ به این سوال که طبقه بندی هایی در برنامه های جدید در نظر گرفته شده است که شاید باعث بهبود اوضاع شود، عنوان می کند: این طبقه بندی از قبل هم بوده ولی مدارس غیرانتفاعی به هر نحوی که شده مبلغی را که خود مدنظر دارند را اعمال می کنند. تا به حال به این شکل بوده که آموزش و پرورش نمی توانسته آنها را محدود کند که مبلغ تعیین شده را بپردازند. مدارس غیرانتفاعی مانند بازار آزاد است. در بازار آزاد هم اساس بر قانون عرضه و تقاضا است. شما در نظر داشته باشید مدرسه ای را که شهریه خود را هفت میلیون تومان تعیین کرده و زمانی که به آن رجوع می کنند همه آن هفت میلیون تومان را به هر شکلی که شده از خانواده ها می گیرند، چون متقاضی دارند. بنابراین آموزش و پرورش هر کاری که کند مدارس غیرانتفاعی کار خود را خواهند کرد و از آموزش و پرورش خصوصی تبعیت می کنند.
این کارشناس آموزشی مطرح می کند: من شخصا با آموزش و پرورش خصوصی رابطه خوبی ندارم. به نظر من آموزش و پرورش خصوصی باید محدود شود؛ یعنی همین مدرسه های غیرانتفاعی هم بی در و پیکر افزایش پیدا کرده است. باید آموزش دولتی کیفی حاکم شود، چرا آموزش و پرورش علاقه دارد که به آموزش و پرورش خصوصی دامن بزند به این دلیل است که خرج خود را کمتر می کند.
بهلولی درباره راهکارهای موجود در بهبود این وضعیت می گوید: قبل از انتخابات آقای روحانی در رسانه ها که صحبت می کردند به همین طبقاتی شدن آموزش و پرورش اعتراض داشتند، که چرا این همه اختلاف وجود دارد و چرا این همه انواع مدارس را داریم.
آموزش و پرورش هم برای به سامان کردن این اوضاع راهکار درست و حسابی ندارد چون این نوع آموزش و پرورش از قانون بازار پیروی می کند. باید به مدارس دولتی اهمیت داده شود. اگر مدارس دولتی امکانات خوبی داشته باشند و بتوانند آموزش کیفی ارائه دهند آن موقع می توانند رقیب خوبی برای مدارس خصوصی باشند، با این روش استقبال از این مدرسه ها کم می شود و نمی توانند به هر مقداری هزینه های خود را افزایش دهند.
http://www.tadbirkhabar.com/news/political/32097