راه فکری من(بخش 3)

       

                                                          آیزایا برلین

                                                برگردان : مهدی بهلولی

جیام باتیستا ویکو  

 آنچه نخستین شوک را به من داد کشف ام از کارهای اندیشه ور ایتالیایی سده ی هجدهم،جیام باتیستا ویکو بود. از دید من،او نخستین فیلسوفی است که به ایده ی فرهنگ ها اندیشیده است. ویکو می خواست سرشت شناخت تاریخی،و سرشت خود تاریخ را دریابد : خیلی هم خوب است که به علوم طبیعی تکیه کنیم تا آنجا که به جهان بیرونی برمی گردد،اما همه ی آنچه که از این رهگذر می توان به دست آورد شرحی درباره ی رفتار سنگ ها یا میزها یا ستاره ها یا مولکول هاست. در اندیشه درباره ی گذشته،ما به فراسوی رفتار می رویم؛ما می خواهیم دریابیم که  انسان ها،چگونه زندگی می کردند،و این یعنی دانستن انگیزه هایشان،ترس ها،امیدها،آرزوها و عشق ها و نفرت هایشان- این که چه کسی را ستایش می کردند،و چگونه در شعر،در هنر،در دین،خودشان را بیان می کردند. ما می توانیم این کار را انجام دهیم چرا که ما خودمان انسانیم،و زندگی درونی خودمان را در همین چارچوب ها درمی یابیم. ما می دانیم که یک سنگ،یا یک میز،چگونه رفتار می کند چرا که آن را مشاهده می کنیم و گمانه ها می سازیم و درستی آنها را نشان می دهیم؛اما ما نمی دانیم چرا سنگ،آرزو می کند آنگونه که هست،باشد- در واقع،ما می پنداریم که سنگ،هیچ توانایی برای آرزو کردن،یا برای هر هشیاری دیگری،ندارد. اما ما می دانیم چرا ما آنچه که هستیم،هستیم،آنچه را که جست و جو می کنیم،آنچه که ما را ناامید می سازد،آنچه که نهانی ترین احساس ها و باورهایمان را بازگو می کند؛هیچ گاه درباره ی سنگ ها و رودها،بیشتر نخواهیم دانست از آنچه درباره ی خودمان می دانیم.

 شناخت راستین،شناختی است که روشن می سازد که چرا چیزها،آنگونه اند که هستند،نه تنها آنچه که آنها هستند؛و ما هرچه بیشتر این مساله را می کاویم،بیشتر درمی یابیم که پرسش های پرسیده شده ی یونانیان هومری،متفاوت اند از پرسش های پرسیده  شده ی رومی ها،و پرسش های پرسیده شده ی رومی ها،متفاوت اند از آنچه که در قرون وسطی مسیحی یا در فرهنگ علمی سده ی هفدهم یا زمانه ی خود ویکو در سده ی هجدهم،پرسیده شده است. پرسش ها متفاوت اند،پاسخ ها متفاوت اند،آرزوها متفاوت اند،کاربرد زبان،و کاربرد نشانه ها،متفاوت اند؛و پاسخ های یک دسته از پرسش ها،به پرسش های دیگر فرهنگ ها- که پیوند زیادی با آن ندارند- پاسخ نمی دهند. البته ویکو یک کاتولیک رومی پارسا بود،و باور داشت که تنها کلیسا می تواند پاسخ ها را بدست دهد. با این رو،این مسآله او را از بیان این ایده ی بنیادین که فرهنگ ها متفاوت اند،باز نداشت؛و این مسآله که آنچه به نزد یونانی سده ی پنجم مهم است بسیار فرق می کند با آنچه به نزد یک سرخ پوست یا یک چینی یا یک دانشمند در یک آزمایشگاه سده ی هجدهم،و چون نگرش هایشان متفاوت است هیچ پاسخ مشترکی هم به پرسش هایشان نیست. البته سرشت انسانی مشترکی هست،وگرنه انسان های یک زمانه نمی توانستند ادبیات یا هنر انسان های زمانه ی دیگر را دریابند،یا بالاتر از همه،قانون هایشان را،آنگونه که ویکو به عنوان یک حقوق دان،بیشتر می دانست. اما این مساله،از بودن ِ  یک گوناگونی گسترده در تجربه ی فرهنگی جلوگیری نمی کند،درست است که کنش یک نوع،مربوط به کنش برخی از انواع دیگر در درون فرهنگی یگانه می گردد،اما چنین پیوند نزدیکی با کنش موازی در فرهنگی دیگر،دیده نمی شود.

Giambattista Vico

What first shook me was my discovery of the works of the eighteenth-century Italian thinker Giambattista Vico. He was the first philosopher, in my view, to have conceived the idea of cultures. Vico wanted to understand the nature of historical knowledge, of history itself: it was all very well to lean on the natural sciences as far as the external world was concerned, but all they could provide us with was an account of the behaviour of rocks or tables or stars or molecules. In thinking about the past, we go beyond behaviour; we wish to understand how human beings lived, and that means understanding their motives, their fears and hopes and ambitions and loves and hatreds - to whom they prayed, how they expressed themselves in poetry, in art, in religion. We are able to do this because we are ourselves human, and understand our own inner life in these terms. We know how a rock, or a table, behaves because we observe it and make conjectures and verify them; but we do not know why the rock wishes to be as it is -indeed, we think it has no capacity for wishing, or for any other consciousness. But we do know why we are what we are, what we seek, what frustrates us, what expresses our inmost feelings and beliefs; we know more about ourselves than we shall ever know about rocks or streams.

True knowledge is knowledge of why things are as they are, not merely what they are; and the more we delve into this, the more we realise that the questions asked by the Homeric Greeks are different from the questions asked by the Romans, that the questions asked by the Romans differ from those asked in the Christian Middle Ages or in the seventeenth-century scientific culture or Vico's own eighteenth-century days. The questions differ, the answers differ, the aspirations differ; the use of language, of symbols, differs; and the answers to one set of questions do not answer, do not have much relevance to, the questions of other cultures. Of course Vico was a pious Roman Catholic, and he believed that the Church alone could provide the answers. But be that as it may, it did not prevent him from formulating the original idea that cultures differ, that what matters to a fifth-century Greek is very different from what matters to a Red Indian or a Chinese or a scientist in an eighteenth-century laboratory; and therefore their outlooks differ, and there are no universal answers to all their questions. Of course there is a common human nature, otherwise men in one age could not understand the literature or the art of another, or, above all, its laws, about which Vico, as a jurist, knew most. But that did not prevent there being a wide variety of cultural experience, so that activity of one kind was relevant to activity of some other kind within a single culture, but did not share such close links with the parallel activity in another culture.

برای ددین دوبخش پیشین به آدرس های زیر بروید :  

http://bohluli.blogsky.com/1392/08/24/post-518 

http://bohluli.blogsky.com/1392/09/14/post-541/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد