عزتالله مهدوی
دو ماهنامه چشم انداز ایران - شماره 85 اردیبهشت و خرداد 1393
اعتقاد به آرمان تربیت دینی، دستگاه تعلیم و تربیت رسمی کشور را به سمتی برده که نسبت به بعضی دروس، حساسیت بیشتری نشان میدهد. در سالهای گذشته، هر مسئول عالیرتبهای سعی کرده میزان وفاداری خود را به این آرمان، دستکم در سطح حرف و سخن هم که شده نشان بدهد و هر سال تن به تغییراتی (هرچند حسابنشده) در این کتابها بدهد و این اقدام را در راستای هدف مذکور توجیه و تفسیر نماید.
این مطلب مختص وارثان انقلاب اسلامی نیست، تجربههای مشابهی نیز در کشورهای دیگر، بهویژه در مواردی که بنا و ساختار تعلیم و تربیت را نوعی ایدئولوژی حمایت میکند وجود دارد، با این تفاوت که در جایی، محتوای این ایدئولوژی را مذهب و در جای دیگر سیاست و گاهی مذهب به شدت سیاسیشده تشکیل میدهد.
در این شرایط، حصول به یک تفسیر اجماعی از آرمان تربیت دینی و نحوه تحقق آن در فرایند دستگاه تعلیم و تربیت رسمی، چندان آسان نیست. بهویژه که با گذشت ایام این صعوبت بیشتر رخ نموده و ناهماهنگی و گاهی تعارض این تفسیرها با دستاوردهای علوم انسانی در جهان معاصر، آشکار شده و نظریه تأسیس و تدوین علوم انسانی ـ اسلامی بهدنبال چنین دشواریهایی هواخواه یافته است. تدریس کتابهای «دین و زندگی» که نهتنها بهعنوان یک درس خاص در کنار سایر دروس مطرحند بلکه بهدنبال تقویت تئوریک مبانی اعتقادی ـ مذهبی نیز هستند، به مراتب کار را برای متولیان امر مشکلتر کرده است. کتابهای تعلیمات دینی در سطوح مختلف باید شامل سه بخش عمده باشند؛ عقاید، اخلاق و احکام. بعد از انقلاب اسلامی یک وظیفه مهم دیگری نیز با شدت و فوریت به این سه بخش افزوده شد و آن دفاع از تمامیت ساختاری حکومت اسلامی است. به این ترتیب دانشآموزان در ساعات درس دینی خود به بعضی مباحث کلی سیاسی که نمود خارجی هم دارند ورود پیدا میکنند.
اگر کتابهای دینی دبیرستان را در نگاه اجمالی از نظر بگذرانیم، خیلی زود متوجه میشویم که کتاب «دین و زندگی» سال سوم ویژگیهای خاصی را که در بالا به آن اشاره کردیم در خود دارد. بنابراین از نظرگذراندن مطالب آن در حقیقت تراز فعالیت سیواندی سال اخیر در زمینه تألیف و تدریس این نوع کتابها را به ما نشان میدهد.
تلخیص این کتاب قدری دشوار است. مؤلف و «شورای برنامهریزی و تألیف» آن در 16 درس سعی دارند به مخاطبان خود مطالب گوناگونی را عرضه کنند،آن هم در سه مرحله؛ مرحله اول شامل مباحثی در مورد نبوت، امامت، عصر غیبت، ولایتفقیه و حکومت اسلامی (12 درس) و مرحله دوم در مورد عزتنفس و دوری از گناه (یک درس) و مرحله سوم مطالبی در مورد بنیان خانواده و نگاه دین به زن (سه درس) ارائه میکند، در مجموع دارای 218 صفحه. لازم به ذکر است که بخشهایی نیز در کتاب بهعنوان «برای مطالعه»، پیشنهاد، «گام» و «یادآوری» آورده شده که جنبه اختیاری دارد و تشویق و آشنایی بیشتر محصلان، منظور نظر است.
این کتاب را میتوان از منظرهای مختلف بررسی و مورد انتقاد قرار داد: از نظر حجم و گستردگی مطالب (هفتهای سه ساعت و این همه تعطیلی ناخواسته)، محتوا و نوع رویکرد مؤلف در طرح مسائل، معلم و مشکلات تدریس، محصلان و نوع انتظاری که از آنها برای تغییر دیدگاه نسبت به مسائل دینی و حتی حکومتی میرود و پرسشهایی که محصلان باید در امتحانات به آنها پاسخ دهند. نگارنده بهعنوان معلمی که چندین دوره این کتاب را تدریس کرده است ضمن احترام به همه دستاندرکاران تألیف این کتاب، بیشتر بر انتقادات و پیشنهادات متمرکز شده و پیش از همه از نقطهنظر محصلان شروع میکنم. بخشی از عمدهترین انتقادهای بچهها متوجه نوع پرسشهایی است که در کنکور سراسری از این کتاب طرح میشود و همینجا یادآور میشوم که نگرانی آنها از این بابت، باعث شده که کمتر فرصتی به معلم دهند تا با ظرافت و لطافت مورد انتظار، به تبیین مطالب کتاب و حتی مسائل دینی مرتبط بپردازد چرا که محصلان باید تمام مطالب کتاب را خط به خط حفظ کنند تا بتوانند به پرسشها پاسخ دهند. برای آشنایی با این شرایط دغدغهآمیز، به این پرسش توجه کنید که در خرداد 91 مطرح شده (امتحان از این کتاب به صورت نهایی و سراسری است): «اولین و معتبرترین مرجع علمی برای فهم عمیق آیات الهی... و... است.» توجه داشته باشیم که محصل باید دو کلمه جاافتاده را جایگزین نقطهچینها کند یا در کنکور سراسری (رشته انسانی) به این پرسش توجه کنید: «با بررسی آیات و احادیث در تعیین امام، کدام مطلب نادرست است؟ الف ـ حضرت فاطمه(س) جزو اهل بیت است، اگرچه عهدهدار امامت نبوده اما دارای علم و عصمت کامل است. ب ـ پیامبر(ص) ازسوی خدا معین میشود و تنها کسیکه میتواند فرد شایسته مقام امامت را برگزیند، پیامبر اسلام(ص) است. ج ـ لازمه مقام امامت، علم و معرفت کامل و عصمت از گناه و اشتباه است، همانگونه که پیامبر(ص) این ویژگی را دارا بود. د ـ پیامبر اکرم(ص)، حضرت علی(ع) و 11 فرزند ایشان را به جانشینی خود معرفی کرده است و آنان عهدهدار مسئولیت امامتند.» (منبع ذکر این تست کتاب دین و زندگی گاج است با بیش از 500 صفحه در قطع A4 !)
به جهت تقریب مطلب به ذهن خوانندگان، از میان انبوه پرسشهایی عجیب و غریب، این دو پرسش آسانتر را انتخاب کردم وگرنه تستهایی از این کتاب طرح شده که گاهی معلمان هم به سهولت، قادر به انتخاب گزینه صحیح نیستند، آنقدر آیه در تستها گنجانده میشود که مرور آنها در وقتِ کم پاسخگویی به هر پرسش امکانپذیر نیست (ولابد تکنیکهای تستزنی به درد چنین شرایطی میخورد؟). در شرایط استرسزای امتحانات و کنکور در این کشور، محصلان چگونه پاسخگو هستند؟ بماند. در این شرایط، معلم و محصل با شتابی غیرقابل وصف، فقط باید نقش گوینده و مستمع خوب را بازی کنند.
در طول تدریس این کتاب، معلمین بهطور ناخواسته درگیر چند مسئله پیچیده میشوند؛ مهمترین آنها گرهخوردن مطالب کتاب با مسائل سیاسی و در مواردی معضلات اقتصادی و اجتماعی روز کشور است. مطالب طوری نوشته شدهاند که گاهی از طرف بچهها موضوعات به صورت مصادیق عینی و بهطور ناخودآگاه مطرح میشوند. به همین خاطر آنها عمدتاً معلمین دینی را به چشم معلمین محافظهکار و مدافع عملکرد دولت و حکومت میبینند آن هم در سنینی که شور و هیجان و اعتراض ویژگی آنهاست و معلم نمیتواند و نباید این وضعیت را نادیده بگیرد. اما این کتاب او را در بحران ارتباط مؤثر با محصلین وارد میکند. برای درک این موقعیت خطیر به مطلب زیر که از این کتاب انتخابشده دقت کنید: «کسانیکه به مردم فرمان میدهند و قانونگذاری میکنند، درحالیکه خداوند آنها را تعیین نکرده و فرمان و قانونشان نشأتگرفته از قرآن یعنی برخاسته از فرمان الهی نیست، طاغوت نامیده میشوند.» تا به این بحث میرسیم، صدای بچهها درمیآید که فلان دستور و قاعده فلان سازمان جهانی چطور؟ ارتباط با چین و... چطور؟ فلان نماینده مجلس که در چارچوب منافع حزبی عمل میکند و فلان مدیرکل... (و محصلان حتی اسم افراد را بر زبان میآورند)
اما از نظر رویکرد مؤلف در طرح مطالب، باید با تأکید بگوییم، درنهایت یک رویکرد «کلامی» است. به این معنا که همه استفادههاییکه ایشان از روش عقلانی میکنند در چارچوب اثبات یک تفسیر و یک دیدگاه ایدئولوژیک خاص بوده و استدلالها به همان روش متکلمین است (و نمیدانم چرا در «مبانی نظری تحول بنیادی» فلسفه صدرایی را بهعنوان یک مبنا و روش برای تحلیل مسائل تربیتی و دینی مطرح کردهاند.) به قول فارابی «غایت عملی» و «اقناع و اسکات مدعیان» به هر نحو مورد نظر کتاب مذکور است و شیوه مؤلف مرا به یاد تعریفی میاندازد که «ابنخلدون» در «مقدمه» مشهور خود به تاریخ (اَلعِبَر) درباره علم کلام آورده: «و آن دانشی است متضمن اثبات عقاید ایمانی بهوسیله ادّله عقلی و رد بر بدعتگذارانی که از اعتقادات مذاهب سلف و اهل سنت منحرف شدهاند.»[i] در اینجا گویی مؤلف بهجای سَلف و اهل سنت، اعتقادات مذهب حقّ و درست شیعه اثنیعشری را میگذارد و کتاب تماماً در جهت اثبات این نظر حرکت میکند. صدایی که از این کتاب به گوش میرسد صدای متکلمین چند قرن قبل است. گویی اگر هم از روی دست خواجه نصیر و علامه حلی رونویسی شده دقت آنها را فاقد بوده و عالَمی را به تصور میآورد که بیشتر به روش نحله اشعریه در کلام میماند تا کلام استدلالی نامبردگان بزرگ شیعی.
در مواردیکه کتاب به استدلال رو میآورد، نوع استدلالها قابل تأمل است. مثلاً در درس اول برای تأیید نیازمندی انسان به هدایت الهی اینچنین طرح مبحث میشود: «آیا نیازهای انسان منحصر در همین نیازهای طبیعی و غریزی است؟» سپس با آوردن چند آیه از قرآن (حمد: 7ـ6، طه:50، اعلی: 3ـ1، نسا: 165، زُمر: 41 و درنهایت اعراف: 43) نتیجه میگیرد «اکنون که پیام آیات بهدست آمد و روشن شد که هر انسان با فکر و اندیشهای برای رسیدن به هدف زندگی خواهان و طالب راهنمایی خداوند است، جای طرح این پرسش است که چرا انسان خودش نمیتواند برنامه کاملی برای هدف زندگی تنظیم کند و به هدایت الهی نیازمند میباشد؟» استدلال مؤلف مبتنی بر تقسیم نیازها بوده و از نیازهای برتر مانند درک متعالی زندگی، درک آینده خویش و کشف راه درست زندگی نتیجه میگیرد که برای پاسخ به این نیازها، باید به پاسخی راهگشا نائل شویم که دو ویژگی «همهجانبهبودن» (توجه به ابعاد جسمی، غریزی، روحی و اُخروی) و نیز «کاملاً درست و قابل اعتمادبودن» را داشته باشند و بلافاصله نتیجه میگیرد «کسی میتواند انسان را در جهت پاسخگویی درست به این نیازها رهنمون شود که آگاهی کاملی از خلقت انسان، هدف از خلقت، جایگاه او در نظام هستی، ابعاد دقیق و ظریف روحی و جسمی و نیز فردی و اجتماعی او و چگونگی زندگی در جهان آخرت و ارتباط آخرت با دنیا داشته باشد.» در ادامه مؤلف پیام دو آیه از سورههای طه:50 و اعلی: 3 را بهصورت «با تفکر در آیات ابتدای درس، پیامهای زیر را تکمیل کنید.» مینویسد: «ـ خداوند تمام مخلوقات را هدایت میکند که آن را... میگویند. 2ـ خداوند هر دسته از مخلوقات را متناسب با ویژگیها و خصوصیاتشان... که آن را... میگویند. به این ترتیب گویی صورت استدلال کامل شده و بچهها با پرکردن جای خالی و نقطهچینها به نتیجه مطلوب و مورد نظر استدلالکننده میرسند. در حقیقت استدلالی عقلی صورت نپذیرفته و یا دستکم تا به اینجا فقط آیات شریفه قرآن مطرح شده و حتی تفسیری اقناعی از آنها ارائه نشده است. اما کار دیگری هم توسط مؤلف صورت گرفته یعنی با طرح این مطلب که انسانها از ویژگی تفکر برخوردارند، از چراغ عقل در درون او سخنی به میان میآورد و البته نتیجه میگیرد که «انسان به کمک عقل خود متوجه میشود که نمیتواند پاسخ برخی از مسائل بنیادی را بهطور درست و کامل بدهد و برای اینگونه مسائل نیازمند هدایت الهی است.» در اینجا با نوعی تبیین مواجه میشویم که عقل در درون انسانها بهوجود آمده تا عمیقاً وظیفه درک ناتوانی او را به انجام رساند این عقل درنهایت از «راه درست زندگی» و چگونگی رسیدن به «سعادت» ناتوان است و مصادره به مطلوبی صورت میپذیرد که نشان میدهد انسان نیازمند هدایت الهی است.
سعی ندارم در مدار انکار نتیجه مباحث حرکت کنم، انتقادم متوجه نوع استدلال و روش طرح مباحث کتاب دینی برای اثبات این نتیجه است. علاوهبر آن با نگاهی هرچند سطحی به کتاب «کیمیای سعادت» غزالی به شباهتهای شگفتی در طرح این مطالب برمیخوریم، هرچند سبک غزالی را مستندتر مییابیم: «پس تو را حقیقت خود طلب باید کرد تا خود تو چه چیزی و از کجا آمدی و کجا خواهی رفت و اندر این منزلگاه به چهکار آمدهای و تو را از بهر چه آوردهاند و سعادت تو چیست و در چیست» سپس غزالی به کالبد ظاهر و معنی باطن میپردازد و به اصل آدمی که گوهر «فریشتگان» است، اشاره میکندکه «کشف انبیا و اولیا چون کیمیاست»، و درنهایت از غایت عجز و نقصان آدمی در این عالم سخن میراند. لازم به ذکر است که علامه حلی در توضیح نظر خواجه نصیر در کتاب «کشف المراد» از حُسن بعثت و معاضدت آن از عقل بشر سخن میگوید و ناتوانی بشر در تحصیل خوداتکا در احکام شرعی را مطرح مینماید، لذا هیچگاه درصدد تحقیر اینچنینی عقل بشری نبودهاند.
حیفم میآید که به فراز دیگری از این کتاب دینی اشاره نکنم تا سطح طرح مطالب آن روشنتر شود. در صفحه 187 بحث انتخاب همسر را پیش میکشد و مینویسد: «پیشوایان دین از ما خواستهاند که در مورد همسر آینده با پدر و مادر خود مشورت کنیم»، سپس بهدنبال این مبحث، «ضروریبودن اجازه پدر برای دختران» مطرح میشود. مؤلف برای اینکه بحث خود را بهصورت اقناعی ارائه کند، ادامه میدهد: «لطافتهای روحی و ظرافتهای عاطفی دختر،آنگاه که در فضای محبت و علاقه جنس مخالف قرار گیرد، احتمال نادیدهگرفتن برخی واقعیتها و کاستیها را بهدنبال دارد... در چنین مواقعی، پدر که بر احساسات خود غلبه دارد و نیز دارای تجارب فراوان و شناخت کامل از جنس مرد است...»! همه میدانیم عیار اینگونه استدلالها برای جوانان چقدر است و دهها ایراد و اِشکال از طرف محصلان متوجه بحث میشود و نمیدانم انعکاس این مطلب در محصلان دختر چگونه است.
در کتاب دینی سوم به تعدد ادیان نیز پرداخته و مسئله ختم نبوت و دلایل آن آورده میشود. گاهی بچهها از ادیان منطقه آسیای دور، خصوصاً ادیان رایج در هند، چین، ویتنام وکامبوج میپرسند و کنجکاوی میکنند که چرا ادیان ابراهیمی فقط در یک منطقه خاص جغرافیایی مطرح شدهاند؟ کتاب دینی مذکور، این مسئله را اساساً مسکوت میگذارد. دور نرویم از دین زرتشت فقط در یک مورد نام میبرد وآن هم در بحث منجی موعود (سوشیانت) و در بخشی که جزو مطالب اختیاری است. محصلان دوست دارند جسارت و قدرت طرح این مباحث را در کتاب احساس کنند.
در کتاب دینی سوم دبیرستان (صفحه149)، از نظام اسلامی و مردمسالاری، تنها در چند سطر محدود سخن گفته میشود. این بحث مهم قربانی ایجاز و ضعف مطلب میگردد و بهجای روشنگری، موجبات آشفتگی ذهنی مخاطبان را فراهم مینماید. حتی پاسخگوی شبهات موجود در ذهن آنها هم نیست. اینکه مؤلف اساس استدلال خود را مبتنی بر یک ذهنیت و پیشفرض آغازین میکند، در مواقعی دست و پای معلم را در پوست گردو میگذارد: «تفاوت اساسی نظامهای جمهوری دموکراتیک رایج در جهان و جمهوریاسلامی»، این است که «اولاً حکومت اسلامی برمبنای قوانین اسلامی تشکیل میشود» و «ثانیاً دموکراسی رایج در جهان، هدف خود را صرفاً تأمین خواستههای دنیوی مردم قرار داده است و نسبت به ارزشهای الهی بیاعتناست.» این مطلب آنقدر سربسته و گُنگ مطرح شده و آن هم در یک فضای فکری ناآشنا، گویی در دنیایی نفَس نمیکشیم که رسانهها در هر لحظه، مطلبی در اینباره مطرح میکنند. با سطحی برخوردکردن با این مطلب، صورت مسئله پاک نمیشود. خوب بود که درسی به این بحث مهم اختصاص مییافت و البته نه در ساختار یک بحث سلبی، بلکه به صورت ایجابی رابطه دموکراسی و اسلام تبیین میشد.
کتب دینی، در درجه اول باید پاسخگوی نیازهای متنوع محصلان باشند. دیگر به این نتیجه رسیدهایم که سربسته و مبهم مسائل دینی پاسخگو نیست. در طرح مسائل دینی و وضعیت کنونی دین در جهان، واقعبین باشیم، چرا مطالب را طوری ارائه کردهایم که آمادگی بچهها برای مواجهه با تفسیرهای دیگر از دین، اینقدر کم شده و خیلی زود در جاذبه افکار دیگر قرار میگیرند.
نکته درخور اهمیت دیگر این است که آموزش قرآن بهعنوان یک سند قطعی و همهجانبه و فراگیر، تحتتأثیر نظرات یکسویه مؤلفان، در بیان مفاهیم و پیام آیات قرارگرفته است. نوع آرایش و طرح مطالب درکتابهای دینی خصوصاً در دبیرستان، حضور نهجالبلاغه را هم کمرنگ کرده است. بچهها در لابهلای این پیامها و مفاهیم، زیبایی قرآن را از یاد بردهاند.
در پایان قابل ذکر است که کلاس و درس دینی فرصتی است تا بچههایمان را با دینداری معطوف به محبت و زیبایی، صداقت و آگاهی، تحمل و رواداری آشتی دهیم. این فرصت را از دست ندهیم.
[i] . ابنخلدون، (العبر)، جلد دوم، 1362، ترجمه گنابادی.